قبل | فهرست | بعد |
و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ و يحفظن فروجهنَّ.[345]
اى رسول من مردم مؤمن را بگو، چشم از نگاه به نامحرمان بپوشند، و اندام شهوت را از حرام الهى حفظ كنند، كه اينگونه عمل كردن، براى آنان پاكيزه تر است، همانا خدا بر هر چه انجام دهيد آگاه است.
و اى نبى من، به زنان باايمان بگو ديده از نگاه ناروا بپوشند، و اندام خود را از عمل زشت حفظ نمايند.
امام صادق (عليه السلام) فرمود : عيسى به اصحابش گفت :
اِيّاكُمْ وَالنَّظْرَةَ فَإِنَّها تَزْرَعُ فِى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ، وَ كَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَةً، طُوبى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فى قَلْبِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَصَرَهُ فى عَيْنِهِ.[346]
بر حذر باشيد از نگاه آلوده، كه در زمين قلب ميل به حرام مى كارد، و براى نظرانداز فتنه ايجاد مى كند، خوشا به حال كسى كه ديده اش را در دل قرار داده، و ديده سر را براى امور لازم قرار داده.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :
لَيْسَ فِى الْبَدَنِ شِىْءٌ أَقَلَّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ فَلا تُعْطُوها سُؤْلَها فَتَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[347]
چيزى در بدن كم شكرتر از چشم نيست، آن را از خواسته اش محروم كنيد، كه شما را از ياد خداى بزرگ بازمى دارد.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
لِكُلِّ عُضْو حَظٌّ مِنَ الزِّنا، فَالْعَيْنُ زِناهُ النَّظَرُ.[348]
براى هر عضوى بهره اى از زنا هست، و زناى چشم، ديده دوختن به نامحرم است.
هنگامى كه به فرموده قرآن دختر شعيب به پدرش در رابطه با موسى گفت :
يا اَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَْمينُ.
پدرم او را اجير كن، همانا از نظر قدرت و امانت بهترين كسى است كه اجير مى كنى.
به او گفت : دخترم آرى اين جوانى پرقدرت است، قدرتش را از كنار زدن آن صخره بزرگ دانستى، امين بودنش را از كجا شناختى ؟
گفت : پدر، از پيش روى او به جانب خانه مى آمدم، به من گفت از دنبال من حركت كن، اگر راه را به خطا رفتم تذكّر بده، ما مردمى نيستيم كه از پشت سر، زنان را با ديده خود دنبال كنيم.[349]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
مَنْ مَلاََ عَيْنَهُ مِنْ حَرام مَلاََ اللّهُ عَيْنَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّارِ اِلاّ اَنْ يَتُوبَ وَ يَرْجِعَ.[350]
هر كس ديده اش را از حرام پر كند، خداوند در قيامت ديده اش را از آتش پر نمايد، مگر اينكه توبه كند، و از عمل خود برگردد.
رسول الهى از حضرت حق نقل مى كند :
اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سَهامِ اِبْليسَ، مَنْ تَرَكَها مِنْ مَخافَتى اَبْدَلْتُهُ ايماناً يَجِدُ حَلاوَتَهُ فى قَلْبِهِ.[351]
نظر حرام، تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است، هر كس از ترس من ديده از نامحرمان بپوشد، به جاى آن ايمانى به او بدهم كه لذت آن ايمان را در قلب خود بيابد.
محرمان زن از نظر قرآن مجيد
كتاب خدا كه كتاب هدايت، و مايه سعادت، و سازنده شخصيت، و آورنده خير دنيا و آخرت براى مردم است، در يك آيه آنان را كه به زن محرم هستند معرفى مى كند، تا براى زنان روشن باشد در مقابل چه كسانى آزاد، و در برابر چه افرادى بايد زيبائى و زينت خود را بپوشانند.
. . . و لا يبدين زينتهنّ الاّ ما ظهر منها، و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لا يبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ، او آبائهنّ، او آباء بعولتهنّ، او ابنائهنّ، او ابناء بعولتهنّ او اخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى اخواتهنّ، او نسائهنّ او ما ملكت ايمانهنّ او التّابعين غير اولى الإربة من الرجال او الطفل الذين لم يظهروا على عورات النّساء، و لا يضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ و توبوا الى اللهجـميعاً ايّه الـمؤمنون لعلّكم تفلحون.[352]
و زينت و آرايش خود، جز آنچه قهراً ظاهر مى گردد، براى بيگانگان و نامحرمان آشكار نسازند، و بايد سينه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند، و زينت و جمال خود را آشكار و ظاهر ننمايند جز براى :
1 ـ شوهران 2 ـ و پدران 3 ـ و پدران شوهر 4 ـ و پسران خود 5 ـ و پسران شوهر 6 ـ و بـرادران خـود 7 ـ و پسـران بـرادر 8 ـ و پسـران خـواهـر 9 ـ و زنـان امت 10 ـ و كنيزان ملكى خود 11 ـ و مردانى كه به زنان هيچ رغبتى ندارند 12 ـ و يا كودكى كه هنوز آگاهى بر مسائل زنان ندارد، از غير اينان احتراز لازم، و پوشش و حجاب واجب است، و در هنگام حركت آنگونه پاى بر زمين نزنند، كه زينت پنهان پايشان از جانب نامحرمان دانسته شود، اى اهل ايمان همه شما به درگاه حق توبه كنيد تا هماى فلاح و رستگارى و پيروزى را در آغوش بگيريد.
زنان مسلمان، دختران امّت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) به خاطر دنيا و آخرت خود، فرامين حكيمانه حق را گردن نهيد، و مردان باغيرت، و جوانان بزرگوار ناموس خود را از تعرّض هوس بازان، با پوشش اسلامى، و حجاب قرآنى حفظ نمائيد، بگذاريد همسرتان همسر شما باشد، نه اينكه همگان از جمال و زيبائى و زينت و بدن او لذت ببرند، كه اين خلاف غيرت، و جوانمردى و اخلاق و شرف، و وجدان و مروّت است.
( ما اصابك من حسنة فمن اللّه و ما اصابك من سيّئة فمن نفسك )
« نساء / 79 »
14 امنيت در زندگى
امنيت در زندگى …
خوبيها و بديها
انسان موجودى مركّب از عقل و قلب و نفس و جسم است.
براى هر يك از نواحى وجود انسان خوبيها و بديهائى وجود دارد، همه خوبيها از جانب حق، و تمام بديها سرچشمه اش خود انسان است.
از جانب وجود مقدسى كه در قرآن مجيد به اوصافى چون رحيم، رحمن، رب، ودود، غفور، كريم، لطيف، رؤوف، بارى، مصوّر، قدوس، عزيز، ياد شده جز خير و خوبى و رحمت و بركت صادر نمى شود.
جهل و حقد و حسد و كينه و كم ظرفيتى، و حرص و طمع، و سستى و تنبلى، غير از بدى و شرّ و خسارت و زيان محصولى ندارد.
معرفت و دانش، بصيرت و بينش، حداقل به اندازه اى كه چرخ زندگى را بگرداند، و حيات باطنى و ظاهرى را غرق نور و روشنائى كند، و امور زن و فرزند را اداره نمايد، و ديدى صحيح نسبت به هستى و عالم وجود، به انسان بدهد، كسبش براى انسان از جهتى واجب عينى و از جهت ديگر واجب كفائى است.
تحصيل مسائل اصولى مانند معرفت به حق، علم به قيامت، شناخت نبوت و ولايت، امرى ضرورى و واجب عينى است، كسب مسائل فقهى، و علوم مادى در حدّ نياز واجب كفائى است.
علم ودانش،معرفت وبينش،لقمه لذيذ، وخيروخوبى پرقدرتى است كه حضرت حق همراه باتوفيق لازم براى رشد وكمال عقل وقوه درك انسان قرار داده است.
عقل كه خودخيرى ازجانب حق است،وقتى با خير ديگركه توفيقومعرفت است رفاقت كند، دريائى ازنور در باطنوجود، بوجودمى آيد كه اين نورانيتوصفا، قسمتى از امنيت باطن را تأمين مى كند، واين امنيت بطور طبيعى از جانب انسان به زن و بچه سرايت مى نمايد، و آنها هم در جنب انسان از نعمت آرامش باطن برخوردار مى گردند، و در نتيجه فضاى زندگى به نور آرامش تا حدى منوّر مى گردد.
دانش دين به اندازه اى كه واجب عينى است، و دانش فقه يعنى آگاهى به حلال و حرام، و دانش مادى به مقدارى كه لازم است، در درجه اوّل براى سرپرست خانواده، كه اداره امور زندگى به دست اوست ضرورى است، و در مرحله بعد در سايه مرد خانه كه تحقق قسمتى از زمـينه هاى لازم به عـهده اوست، براى زن و فرزند، تا در مملكت كوچك خانه ملّتى بامعرفت و بابينش و بابصيرت، و آگاه و بيدار در كنار هم زنـدگى كنند، و از شرّ جهل و زيان بى سوادى، و خسارت نفهمى در امان باشند.
آرى معرفت به اندازه سعه وجوديش امنيت ايجاد مى كند، و جهل و بى سوادى زيان و خسارت.
جهل و بى سوادى
روايات بسيار مهم اهل بيت، جهل را مرگ معنوى، زيانبارتر از لقمه مضر در بدن براى زندگى،بيمارى و رنج،كشنده و لغزش آور، و به بارآورنده بدبختى ابدى، و فاسد كننده معاد، و ريشه فساد در تمام امور، و معدن شر، و دشمن خطرناك انسان، و علّت كفر وضلالت، ومانع قبول موعظه ونصيحت، وموجب افراط وتفريط مى دانند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد :
اَلْجَهْلُ مَوْتٌ . . .، اَلْجَهْلُ داءٌ وَ عَياءٌ، اَلْجَهْلُ يُزِلُّ الْقَدَمَ، اَلْجَهْلُ يُفْسِدُ الْمَعادَ، اَلْجَهْلُ اَصْلُ كُلَّ شَرٍّ، اَلْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ.[353]
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نشانه هاى جاهل را پرسيدند پاسخ داد :
اِنْ صَحِبْتَهُ عَنّاكَ، وَ اِنِ اعْتَزَلْتَهُ شَتَمَكَ، وَ اِنْ اَعْطاكَ مَنَّ عَلَيْكَ، وَ اِنْ اَعْطَيْتَهُ كَفَّرَكَ، وَ اِنْ اَسْرَرْتَ اِلَيْهِ خانَكَ.[354]
اگر با او معاشرت كنى ترا به رنج و زحمت اندازد، اگر از او كناره گيرى نمائى ترا سرزنش مى كند، اگر چيزى به تو ببخشد منت مى نهد، و اگر به او ببخشى ناسپاسى مى كند، و اگر اسرارت را نزد او بگذارى خيانت مىورزد!!
خود به حساب برخيزيد كه اگر سرپرست خانواده دچار جهل باشد، و از مسائل معنوى و اصولى، و برنامه هاى مادى و ظاهرى خالى باشد، چه منبعى براى اضطراب و ناامنى، و آزار و اذيت، و رنج و عذاب، در خانه و بيرون خواهد بود ؟
مال و ثروت، خانه و زندگى، زن و فرزند، در كنار جاهل، با خطر و زيان، و خسارت و ناامنى روبرو هستند.
اصرار اسلام به كسب معرفت، و تحصيل بينش و بصيرت در امور معنوى و مادى به اندازه اى كه لازم است، براى ايجاد امنيت در باطن و ظاهر است، و به خاطر اين كه زن و فرزند بى گناه انسان، در كنار انسان از آرامش برخوردار باشند، و از جانب انسان ضربه و ضررو خسارت و زيان نبينند، و به دنيا و آخرت آنان لطمه وارد نگردد و هيولاى شقاوت چنگ به گلوى آنان نيندازد.
در آثار اسلامى آمده، مسيح با تمام وجود در حال فرار بود، آشنائى از او علّت فرار را پرسيد، فرمود از دست جاهل فرار مى كنم.
آرى با تمام وجود از دست جهل و جاهل به پيروى از نبوت، و براى تأمين سعادت دنيا و آخرت بايد فرار كرد.
جاهل با داشتن كيميا فقير، و آگاه و عالم در كنار فقر ثروتمند است.
گر كيميا دهندت بى معرفت گدائى***ور معرفت دهندت بفروش كيميا را
علم و معرفت
به فرموده قرآن مجيد دانايان، با نادانان در هيچ زمينه مساوى نيستند.
هل يستوى الّذين يعلمون، و الّذين لا يعلمون.[355]
و به فرموده رسول اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) روزى كه بر من برسد، و دانش و علمى كه مرا به مقام قرب حق برساند به من اضافه نشود، در آن روز دميدن روز بر من مبارك نيست.
اِذا اَتى عَلَىَّ يَوْمٌ لا اَزْدادُ فيهِ عِلْماً يُقَرِّبُنى اِلَى اللّهِ تَعالى فَلا بُورِكَ لى فى طُلُوعِ الشَّمْسِ ذلِكَ الْيَوْمَ.[356]
و نيز آن حضرت فرمود :
قَلْبٌ لَيْسَ فيهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِكْمَةِ كَبَيْت خَرِب، فَتَعَلَّمُوا وَ عَلِّمُوا وَ تَفَقَّهُوا وَ لا تَمُوتُوا جُهّالاً فَإِنَّ اللّهَ لا يُعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ.[357]
قلبى كه چيزى از حكمت در آن نيست چون خانه اى خراب است، ياد بگيريد، و ياد بدهيد، و بفهميد، جاهل از دنيا نرويد، همانا خداوند در قيامت جاهل را معذور نمى داند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در كتاب باعظمت غررالحكم دانش و معرفت را بدين صورت وصف مى كند :
علم پيروزى مى آورد، دانش سدّى در برابر آفات و حوادث است، معرفت بالاترين بى نيازى است، دانش چراغ عقل، دليلى نيكو، برترين هدايت، زيبائى آشكار، بهترين انيس، شريفترين حسب، گمشده مؤمن، راهبر حلم، بامنفعت ترين گنج، شريفترين حقيقت است.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در يك جمله تمام واقعياتى كه در دنيا و آخرت محصول علم و معرفت است بيان فرموده :
اَلْعِلْمُ رَأْسُ الْخَيْرِ كُلِّهِ.[358]
دانش و بينش، بصيرت و معرفت سر تمام خوبيهاست.
على (عليه السلام) ثروت مادى و معرفت را با هفت فرق اصولى مى شناساند.
1 ـ دانش و بينش ميراث انبياء و ثروت و مال ميراث فراعنه است، علم با انفاق كم نمى شود، مال با خرج شدن رو به نقصان مى رود، ثروت نياز به نگهبان دارد، معرفت از انسان نگهبانى مى كند، دانش همراه انسان به آخرت منتقل مى گردد، ثروت در دنيا بجا مى ماند، بدست آوردن مال براى همگان ميسّر است، دانش و معرفت و نورانيت و بصيرت مخصوص مردم مؤمن است، تمام مردم در امر دين محتاج صاحب علم و بى نياز از صاحب ثروتند، دانش عبور از صراط قيامت را تقويت، و ثروت جلوى انسان را براى حساب پس دادن مى گيرد.[359]
كشتى خالى در ميان دريا با خطر موج گرفتگى، شكستن، گم شدن، سرنگون شدن روبروست، كشتى پر و سنگين موج شكن، راهرو، مطمئن و همراه با امنيت، و در مسير به مقصد رسيدن است.
كشتى خالى مثل انسان جاهل، و كشتى پر مثل انسان بينا و آگاه و بصير و بامعرفت است.
باطنى كه به نور توحيد منوّر است، قلبى كه به حقيقت مطمئن است، دلى كه در گرو قيامت است، و مى داند آن روز، روز
فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره، و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره.[360]
است، انسانى كه خود را در دنيا مسافر مى داند، و آخرت را خانه ابدى براى حيات اخروى، آدمى كه تمام نعمت هاى حق را امانت به حساب مى آورد، و خود را نسبت به هر نعمتى موظّف و مسئول مى داند، انسانى كه زن و فرزند، خانه و تجارتخانه، ثروت و مال همه و همه را داده حق مى بيند و خلاصه رابطه اش با تمام برنامه ها از طريق معرفت است چگونه رفتار مى كند ؟
رفتارش عين حكمت، كردارش عين نورانيت، حركاتش محض حقيقت، و برخوردش با همه چيز بخصوص با زن و فرزند بر اساس صلاح و سداد و رأفت و رحمت، و اصالت و كرامت است، از چنين انسانى در خانه و خانواده و در خارج از خانه، دريا دريا امنيت و آرامش مى ريزد، و همه در كنار او مطمئن و راحت و باآرامش و همراه با اعتماد زندگى مى كنند، و اسلام مرد خانه، شوهر زن، و پدر فرزندان را اينگونه مى خواهد.
قلب منبع حقايق
در آثار اسلامى تعابير عجيبى از قلب شده : حرم خدا[361]، چشمه[362]، امام[363]، سلطان[364]،ظرف[365]، و اوصافى به قلب نسبت داده شده : سلامت، مرض، پاكى، خباثت، نرمى، درشتى، نورانيت، كورى، سرنگونى، اقبال، ادبار، حيات، مرگ، گشادگى، ختم، طبع، زيغ، قسوت، اين تعابير در قرآن مجيد و در كتبى همچون كافى، شافى، بحار، وسائل، مستدرك، تحف العقول، روضة الواعظين، محجة البيضاء، آمده است، و براى هر كدام از اين كلمات معنائى ذكر شده.
واقعاً قلب ظرف است و ظرفى عجيب، اگر در اين ظرف، ايمان به حق و قيامت، پاكى، نورانيت، حيات، خوف از عذاب، خشيت، اخلاص، رقّت، رأفت، رحمت، محبت، عشق جاى داده شود، صاحب آن از آرامش و اطمينان و امنيت برخوردار خواهد بود، و كلّ كسانى كه با او در ارتباطند در امنيت و سلامت و راحت خواهند بود، و اگر اين ظرف جايگاه طمع، بخل، حرص، حسد، كينه، نفاق، كفر، شرك، قساوت، بدگمانى، و امثال اين اوصاف شود، دارنده چنين قلبى موجودى خطرناك مضرّ، آلوده، پليد، ستمكار خواهد بود و احدى در كنار او امنيت نخواهد داشت. بايد به جوانانى كه هنوز ازدواج نكرده اند گفت : اگر قلب خود را آلوده به اين صفات زشت مى بينيد، در صدد اصلاح آن برآئيد، سپس ازدواج كنيد، تا دخترى كه با هزار آرزو از خانه و ديار خود و از آغوش پرمهر مادر و پدر خويش دست برمى دارد و به خانه شما مى آيد و پس از مدتى هم از شما بچه دار مى شود، تا آخر عمرش در كنار شما احساس امنيت و آرامش كند، و بتواند بخوبى به شوهردارى، و بچه دارى مشغول باشد، خانه ناامن، و انسان مخرب امنيت، جهنم و عذاب جهنم است، و واى بر مردى كه همسر و فرزندانش از دست او در امان نباشند، و دائم به تلخى و ناراحتى بگذرانند، و واى بر زنى كه شوهر و فرزندانش از دست او در زحمت و رنج باشند، و او بدون پرواى از حق محيط خانه را تبديل به محيط وحشت و اضطراب كند، و واى بر فرزندانى كه پدر و مادر از دست آنان راحت نيستند، و در كنار آنان امنيت ندارند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) عقيده دارد، اگر انسان قلب را به حق متصل نكند، و آن راظرف ايمان و عشق و محبت به حق قرار ندهد، بلاهاى عجيبى به سر صاحبش مى آورد، در صورت دلگرمى به ذلت طمع دچار شود، و اگر به هيجان طمع آلوده گردد بر اثر هجوم حرص هلاك شود، و اگر به دلسردى گرايد، غصّه او را مى كشد، و اگر مورد غضب قرار بگيرد آتش غيظ شعلهور شود، و اگر به خوشنودى بنشيند، خودنگهدارى را فراموش مى نمايد، و اگر دچار ترس شود، عمرش به پرهيز هدر رود، و اگر در امنيت گشايشى يابد، غرور وجود او را به غارت برد، و اگر به مصيبتى دچار آيد، از خود بيخود شدن او را رسوا نمايد، و اگر مالى به دست آرد، غنا و دارائى او را به طغيان آلوده نمايد، و اگر فقر به او حمله كند، بلا و ناراحتى سرگرمش كند، و اگر گرسنگى به او فشار آورد، ضعف وى را زمين گير كند، و اگر در سيرى افراط كند، شكم پرستى راه نفس بر او ببندد، كه هر كمى براى چنين انسانى زيانبار و هر اضافه اى براى او فسادآور است.[366]
كلام عجيبى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رابطه با سلامت و بيمارى قلب نقل شده :
فِى الاِْنْسانِ مُضْغَةٌ اِذا هى سَلِمَتْ وَ صَحَّتْ سَلِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ، فَاِذا سَقِمَتْ سَقِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ وَ هِىَ الْقَلْبُ.[367]
در انسان پاره گوشتى است، كه اگر سالم و صحيح باشد، بقيه جسم سالم، و اگر بيمار باشد ساير اعضا و جوارح بيمار است و آن پاره گوشت جز قلب چيزى نيست.
و نيز آن حضرت فرمود :
اِنَّ لِلّهَ تَعالى فِى الاَْرْضِ اَوانِىَ اَلا وَ هِىَ الْقُلُوبُ، فَاَحَبُّها اِلَى اللّهِ اَرَقُّها وَ اَصْفاها وَ اَصْلَبُها، اَرَقُّها لِلاِْخْوانِ، وَ اَصْفاها مِنَ الذُّنُوبِ، وَ اَصْلَبُها فى ذاتِ اللّهِ.[368]
براى خداوند در زمين ظرفهائى است، بدانيد كه آن ظرفها قلوب است، محبوبترين آن قلوب، نرمترين و صافترين و محكم ترين آنهاست، نرمترين دل نسبت به برادران ايمانى، صافترين آنها از گناه، و محكم ترين قلب نسبت به حضرت حق.
از اميرالمؤمنين (عليه السلام) كلام بسيار بسيار مهمى در رابطه با سلامت قلب روايت شده :
لا يَسْلَمُ لَكَ قَلْبُكَ حَتّى تُحِبَّ لِلْمُؤْمِنينَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ.[369]
قلبت براى تو سالم نمى شود، مگر براى مردم مؤمن دوست داشته باشى آنچه را براى خودت دوست دارى.
چه راه عجيبى براى سلامت دل پيشنهاد شده، چه سخن نورانى و حكيمانه اى از سر حلقه اولياء و عاشقان نقل شده ؟!
آرى انسان اگر براى ديگران آنچه را براى خود مى خواهد بخواهد، دل به تدريج از تمام رذائل و آلودگيها پاك مى شود، و تبديل به قلب سليم مى شود.
در اين وقت عرصه گاه قلب از ايمان و عشق و رأفت و رحمت و كرامت و اخلاص موج مى زند، و همگان بخصوص زن و بچه در كنار انسان از خير دنيا و آخرت بهره مند مى شوند.
جوانانى كه ازدواج نكرده اند اگر در قلب خود عيب و نقص مى بينند، به اصلاح آن قيام كنند، ورنه پس از ازدواج زن و فرزند را دچار ستم مى كنند، و مردانى كه ازدواج كرده اند، اگر در فضاى دل خود تيرگى رذائل را مشاهده مى كنند، به علاج آن برخيزند، و گرنه زن و فرزند از آنان در امان نخواهند بود، و اين حقيقت را همه بدانند، كه عذاب برزخ دامنگير آن مردمى است كه زن و فرزندشان در جنب آنان به خاطر آلوده بودن به كژ خلقى و سوء عمل، در راحت و امنيت نبودند.
عقل اگر با دانش تغذيه شود، و قلب اگر به اخلاق الهى متخلق گردد، نفس نورانى، و تمام حركات جسم عرشى و ملكوتى گشته، و آدمى تبديل به منبع خير و چشمه فضيلت، و مولّد امنيّت مى شود، در اين زمينه به آيه اى از كتاب حق قرآن مجيد دقت كنيد :
الّذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الأمن و هم مهتدون.[370]
آنان كه ايمان آوردند، و ايمان خود را كه حقيقتى قلبى است به ستم نيالودند، براى آنان ايمنى است، و هم اينان بسر منزل سعادت هدايت شده اند.
آرى چنانكه در اول بحث گفته شد، تمام خوبيها از خدا، و همه زشتى ها از خود انسان است.
با روى آوردن به حق به وسيله انبياء، قرآن، امامان، عالمان ربانى، و بكارگيرى قواى ظاهرى و باطنى، مى توان تمام خوبيها را كسب، و زشتى ها را از صفحه وجود زدود.
چون خوبيها كسب شد، وظيفه انسان است خوبيها را تا جائى كه قدرت دارد به ديگران بخصوص به زن و فرزند منتقل كند، كه بى تفاوتى در اين زمينه گناهى بزرگ و موجب عقاب حق است.
ائمه ما فرموده اند نه با زبان بلكه با اعمال خود براى ديگران سرمشق شويد، كه هرگاه هر كس زيبائيها و جمال باطن را در انسان ببيند، مشتاق كسب آن مى شود.
مرد خانه بايد براى همسر و فرزندانش حجت خدا باشد، مرد خانه بايد در خانه اسوه حسنه باشد، مرد خانه در خانه بايد الگوى زيبائيهاى معنوى و اخلاقى و عملى براى زن و فرزند باشد، و مرد خانه اينگونه نمى شود، مگر اينكه عقل و قلب و نفس و جسم را تا جائى كه قدرت دارد از علم و اخلاق و صافى و پاكى و تقوا و درستى و عمل صالح تغذيه كند، تا خانه اش و اهل او شعبه اى از خانه اهل بيت، و جلوه اى از اولياء حق شود.
اينجاست كه ضرورت شركت در مجالس مفيد مذهبى، و رفت و آمد به مساجد، و همنشينى با فقيه در دين و عالم ربانى حسّ مى شود، كه دورى از اين واقعيات منشأ تشديد جهل، و ظهور بيماريهاى قلبى، و انحرافات نفسى و عملى است.
با جلوه وحى در قرآن، و آثار نبوت انبياء و امامت امامان در كتابهاى پرارزش و محكم، و با بودن اين همه مساجد و مجالس مذهبى، و در اختيار بودن عالمان ربانى براى پيمودن راه خدا و طريق سلامت، و رسيدن به كمالات و تحصيل خير دنيا و آخرت، براى احدى در پيشگاه خدا، در دنيا و برزخ و محشر عذر و حجّتى نخواهد بود.
عذاب در عرصه گاه قيامت
آتش فردا، افروخته شده جهل، و فساد قلب، و انحرافات عملى است.
اين خداى مهربان نيست كه عذاب را اجباراً براى هر كس خواسته اراده كند، اين گناه و زشتى و رذائل اخلاقى است كه در آخرت به صورت عذاب و آتش ظهور مى كند، و وجود گناهكار را اسير خود مى نمايد.
اگر گناه و معصيت، و انكار و كفر، و عناد با حق نبود، از عذاب برزخ و قيامت هم خبرى نبود.
در دعاى شريف كميل آمده :
به طور قطع و يقين مى دانم اگر حكم تو به عذاب اهل انكار و خلود معاند و دشمن در جهنم نبود، تمام آتش را سرد و سلامت مى نمودى، و براى احدى در عذاب جا و مقام نبود، ولى قسم ياد كردى كه جهنم را از كافران، و ناسپاسان پر كنى.
بنابراين مردم هستند كه با آلوده شدن به گناه و معصيت، براى خود عـذاب فراهم مى كنند، نه خداوندى كه رحمت و عفو و مغفرت و كرم است، و براى آراسته شدن بندگانش به حسنات كه نتيجه اش امنيت دنيا و آخرت است تمام وسائل لازم را فراهم آورده است.
در هر صورت مرد و زن سعى كنند با كمك ايمان و اخلاق و عمل صالح و صفا و وفا، و راستى و درستى، و حلم و صبر، و حوصله و بردبارى امنيت قابل قبولى در زندگى دنيا براى خود و فرزندانشان، و ارحام و اطرافيانشان فراهم كنند، تا به سبب اين امنيت در روز قيامت هم از امنيت و آرامش برخوردار شوند، كه به فرموده رسول حق :
الدُّنْيا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ.
دنيا كشتزار آخرت است.
و به فرموده حضرت باقر (عليه السلام)
وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقينَ.[371]
و هر آينه دنيا نيكو منزلى براى اهل تقوا است.
اهل تقوا از تمام برنامه هاى دنيا توشه آخرت مى سازند، و با دنياى خود، آخرت خويش را آباد مى كنند، در دنيا خوش و در آخرت خوشتر هستند.
عبد اللّه ابن يعفور كه از شخصيت هاى كم نظير اسلامى است مى گويد : به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشتم ما عاشق دنيا هستيم، حضرت فرمود با دنيا چه مى كنيد، گفتم از آن براى ازدواج، حج، خرجى زن و بچه، رسـيدگى به برادران مؤمن، و صدقه دادن استفاده مى كنيم، حضرت فرمود : اين از دنيا نيست، از آخرت است.
ملاحظه كنيد اهل ايمان و تقوا، تجارت و كسب و زراعت و درآمد دارند، ازدواج مى كنند، خانه و زندگى را به نحو احسن اداره مى نمايند، به مردم رسيدگى مى كنند، به سفرهاى زيارتى مى روند، صدقه مى پردازند و خلاصه دنيا را در فضائى از سلامت و امنيت و ايمان و اخلاق خوش مى گذرانند، و به دنبال آن از آخرتى خوشتر و بهتر بهره مند مى شوند.
اى كاش همه خانه ها داراى امنيت و سلامت بود، اى كاش ايمان و اخلاق و عمل صالح حاكم بر خانه ها بود، اى كاش تمام مرد و زن آراسته به حسنات و پيراسته از رذائل بودند، تا براى احدى مشكل پيش نمى آمد، و همگان در سايه يكديگر به سلامت و آرامش زندگى مى كردند، و از مواهب الهى با لذت و خوشى بهره مى بردند.
امام ششم (عليه السلام) مؤمن واقعى را در روايتى مهم معرفى مى كند، كه در قسمتى از آن روايت فرموده :
النّاسُ مِنْهُ راحَةٌ وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب.[372]
تمام مردم از مؤمن راحت، و خود مؤمن بخاطر ايجاد اين امنيت و راحتى، در زحمت است.
پدران و مادران صالح
زن وشوهرى كه آراسته به حسنات وپيراسته از سيئات و رذائل هستند، نسبت به هم منبع آرامش وامنيت، وبراى فرزندان خود عامل رشد وكمال وآسايش و راحتند.
هيچ گاه نسبت به نياز فرزندانشان، بى تفاوت نيستند، به وقت نياز به محبت، نياز به مخارج مادى، نياز به تحصيل و درس، نياز به رفت و آمد منطقى، نياز به گردش و تفريح، نياز به ازدواج، با كمال محبت و مهر و عاطفه، و وقار و ادب به پاسخ گوئى برمى خيزند، و اگر نسبت به برخى از نيازها امكان نداشته باشند، با اخلاق وحوصله و خوش خلقى و خوشروئى عزيزان خود را قانع مى كنند و فرزندان باوقار و باكرامت هم اين معنا را از خانواده قبول مى نمايند.
فرزندان باانديشه و درستكار، اگر احياناً از جانب پدر و مادر به علّت بى توجهى آنان، دعوت به خلاف شدند، با كمال ادب، و رعايت حرمت آنان، از قبول دعوت خوددارى مى كنند، و خود را در معرض خطا و اشتباه قرار نمى دهند، چنانچه مادرى در عهد رسول حق، از مسلمان بودن فرزندش ناراضى بود، و حتى اعتصاب غذا كرد، ولى وقتى شنيد خداوند به اسلام فرزندش راضى، و براى نارضايتى مادر ارزش قائل نيست، اعتصاب غذا را شكست، و نسبت به فرزند سكوت كرد.
پدران و مادران در صورتى كه رسول خدا به جنين سقط شده شما توجه مى كند، تا جائى كه فرموده به جنين در كنار در بهشت گفته مى شود : داخل شو، مى گويد، نه تا پدر مادرم پيش از من داخل نشوند وارد نمى شوم[373]، چرا شما از فرزند برومند خود، اين نعمت و احسان حق به نحو شايسته، در جهات مادى و معنوى جانبدارى نكنيد ؟ اولاد دارى و توجه به او، و پاسخ به نيازهاى انسانى وى تجارتى است كه سود آن در دنيا و آخرت عظيم است.
قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) ( من تزوّج للّه و لصلة الرحم توّجه اللّه بتاج الملك )
« وسائل چاپ آل البيت ، ج 20 ، ص 51 »
[1]- بقره/3.
[2]-ابراهيم/32ـ34.
[3]-يس/40.
[4]-آل عمران/191.
[5]-نجم/42.
[6]-هود/56.
[7]-روم/21.
[8]-فرقان/54.
[9]-نور/32.
[10]-هداية العلم، 651.
[11]-ازدواج در اسلام/17.
[12]-همان مدرك/7.
[13]-همان مدرك/8.
[14]-بحار، ج 103، ص 220.
[15]-بحار، ج 103، ص 219.
[16]-وسائل، ج 14، ص 7.
[17]-ازدواج در اسلام/14.
[18]- بحار، ج 103، ص 222.
[19]-مستدرك الوسائل، ابواب مقدمات، باب اوّل.
[20]-بحار، ج 103، ص 221.
[21]-مواعظ عدديه / 180.
[22]-تحريم / 6.
[23]-كافى، ج 2، ص 340; محجة البيضاء، ج 5، ص 140.
[24]-نور/36.
[25]-ازدواج در اسلام/26.
[26]-بحار، ج 100، ص 220 ـ 221.
[27]-همان مدرك.
[28]-همان مدرك.
[29]-همان مدرك.
[30]-ازدواج در اسلام، ص 27.
[31]-همان مدرك.
[32]-نساء/28.
[33]-بحار، ج 101، ص 72.
[34]-بحار، ج 101، ص 73.
[35]-بحار، ج 5، ص 157.
[36]-نور الثقلين، ج 5، ص 191، حديث 19.
[37]-بحار، ج 77، ص 128، روايت 32، باب 6.
[38]-تين/4.
[39]-نمل/88.
[40]-سجده/7.
[41]-نساء/1.
[42]-روم/21.
[43]-نجم/39.
[44]-بقره/229.
[45]-بحار، ج 00، ص 349.
[46]-بقره/240.
[47]-بقره/241.
[48]-بقره/180.
[49]-نساء/7.
[50]-نحل/97.
[51]-مواعظ العدديه، ص 201.
[52]-تحريم/10.
[53]-انعام/151.
[54]-نساء/11.
[55]-بقره/233.
[56]-قصص/7.
[57]-بحار، ج 43، ص 23.
[58]-سفينة البحار، ج 8، ص 580.
[59]-بقره/223.
[60]-تفسير نمونه، ج اول، ص 97.
[61]-وسائل، ج 14، ص2.
[62]-وسائل، ج 14، ص 11.
[63]-نحل/58 ـ 59.
[64]-قصص/7.
[65]-بقره/223
[66]-بقره/187.
[67]-روم/21.
[68]-روايات نقل شده در وسائل الشيعه باب اولاد.
[69]-همان مدرك.
[70]-بحار، ج 103، ص 218.
[71]-مواعظ العدديه، ص 138.
[72]-روضه كافى، ص 313.
[73]-ميزان الحكمه، ج 2، ص 351.
[74]-بحار، ج 77، ص 214.
[75]-مواعظ العدديه، ص 268.
[76]-ميزان الحكمه، ج 2، ص 351 ـ 352.
[77]-همان مدرك.
[78]-آل عمران/56.
[79]-پيشواى شهيدان 328.
[80]-بحار، ج 103، ص 235.
[81]-رسالة توضيح المسائل، آيت اللّه فاضل لنكرانى، ص 418، مسئله 2236.
[82]-ملك الشعراى بهار.
[83]-اعراف/156.
[84]-اعراف/23.
[85]-نوح/26.
[86]-ابراهيم/37.
[87]-قصص/24.
[88]-يوسف/101.
[89]-انبيا/89.
[90]-مؤمنون/118.
[91]-آل عمران/191.
[92]-مجمع البيان، ج 8، ص 358.
[93]-احزاب/35.
[94]-ميزان الحكمه، ج 9، ص 96.
[95]-بحار، ج 57، ص 299.
[96]-بحار، چاپ دوم، مؤسسه الوفاء، ج 100، ص 245.
[97]-رعد/21.
[98]-بحار، ج 77، ص 203.
[99]-ميزان الحكمه، ج 6، ص 316.
[100]-ازدواج در اسلام/18.
[101]-ازدواج در اسلام/18 ـ 19.
[102]-همان مدرك.
[103]-همان مدرك / 20 ـ 21.
[104]-همان مدرك / 20 ـ 21.
[105]-همان مدرك / 20 ـ 21.
[106]-ص/73، 74.
[107]-اعراف/13.
[108]-ميزان الحكمة، ج 8، ص 298.
[109]-ميزان الحكمة، ج 8، ص 300 ـ 302.
[110]-همان مدرك.
[111]-همان مدرك.
[112]-همان مدرك.
[113]-بحار، ج 73، ص 231.
[114]-بحار، ج 73، ص 201 ـ 205.
[115]-زندگى آيت اللّه بروجردى نوشته دوانى، ص 79.
[116]-مستدرك الوسائل ابواب مقدمات نكاح، باب 23.
[117]-بحار، ج 103، ص 347.
[118]-همان مدرك.
[119]-ازدواج در اسلام/95.
[120]-مجازات نبويه/182.
[121]-ازدواج در اسلام/96 ـ 97.
[122]-بحار، ج 103، ص 348.
[123]-بينه/7.
[124]-مؤمنون/2 ـ 9.
[125]-فرقان/64 ـ 74.
[126]-ميزان الحكمة، ج اول، ص 333.
[127]-همان مدرك، ص 334.
[128]-بحار، ج 67، ص 293.
[129]-ميزان الحكمة، ج اول، ص 330.
[130]-همان مدرك.
[131]-بحار، ج 71، ص 158.
[132]-نور/26.
[133]-نساء/3.
[134]-بقره/221.
[135]-بحار، ج 100، ص 372.
[136]-همان مدرك.
[137]-بحار، ج 100، ص 373.
[138]-همان مدرك، ص 375.
[139]-ازدواج در اسلام/32.
[140]-بحار، ج 100، ص 374.
[141]-بحار، ج 100، ص 373.
[142]-بحار، ج 103، ص 371.
[143]-ازدواج در اسلام/55.
[144]-بحار، ج 103، ص 235.
[145]-ازدواج در اسلام، ص 54 ـ 55.
[146]-همان مدرك.
[147]-بحار، ج 79، ص 142.
[148]-وسائل، ج 17، باب 1، ص 81، روايت 22043.
[149]-بحار، ج 103، ص 232 ـ 237.
[150]-همان مدرك.
[151]-ازدواج در اسلام/75 ـ 77.
[152]-همان مدرك.
[153]-بحار، ج 64، ص 198.
[154]-مستدرك كتاب نكاح باب 6 و 8.
[155]-همان مدرك.
[156]-بحار، ج 100، ص 235.
[157]-بحار، ج 78، ص 327; بحار بيروت، ج 75، ص 327.
[158]-بحار، ج 71، ص 173.
[159]-اعراف/8.
[160]-اعراف/9.
[161]-آل عمران/14 ـ 17.
[162]-ازدواج در اسلام، ص 45 به نقل از وسائل ابواب مقدمات نكاح.
[163]-بحار، ج 100، ص 240.
[164]-وسائل ابواب مقدمات نكاح، باب 4 ـ بحار چاپ مؤسسه وفا، ج 100، ص 225.
[165]-مستدرك الوسائل، قسمت نكاح، باب 13.
[166]-بحار، ج 100، ص 227.
[167]-همان مدرك.
[168]-ازدواج در اسلام/47.
[169]-وسائل الشيعه ابواب مقدمات نكاح، باب 36.
[170]-وسائل الشيعه، ابواب مقدمات نكاح، باب 36.
[171]-وسائل الشيعه، ابواب مقدمات نكاح، باب 36.
[172]-ازدواج در اسلام/49.
[173]-همان مدرك.
[174]-محجة البيضاء، ج 3، ص 54.
[175]-بقره/257.
[176]-رعد/38.
[177]-بحار، چاپ مؤسسه وفا، ج 100، ص 233.
[178]-بحار، ج 100، ص 237.
[179]-بحار، ج 100، ص 235.
[180]-همان مدرك، ص 231.
[181]-ازدواج در اسلام/59.
[182]-بحار، ج 100، ص 232.
[183]-ازدواج در اسلام/60.
[184]-بحار، ج 100، ص 236.
[185]-بحار، ج 100، ص 238.
[186]-بحار، ج 100، ص 239.
[187]-ازدواج در اسلام/61.
[188]-همان مدرك/70.
[189]-بحار، ج 100، ص 238.
[190]-بحار، ج 100، ص 237.
[191]-ازدواج در اسلام/67.
[192]-بحار، ج 75، ص 285.
[193]-ميزان الحكمه 166 ـ 167.
[194]-ميزان الحكمه 166 ـ 167.
[195]-بحار، چاپ مؤسسه وفاء بيروت، ج 100، ص 349.
[196]-همان مدرك.
[197]-بحار، ج 100، ص 350 ـ 351.
[198]-همان مدرك.
[199]-بحار، ج 100، ص 351.
[200]-بحار، ج 43، ص 111 ـ 112.
[201]-بحار، ج 100، ص 267.
[202]-بحار، ج 100، ص 266.
[203]-ازدواج در اسلام/112.
[204]-ازدواج در اسلام/112.
[205]-ازدواج در اسلام/114، مستدرك باب نكاح، فصل 31.
[206]-ازدواج در اسلام/114، مستدرك باب نكاح، فصل 31.
[207]-خرما و روغن و كشك يا آرد مخلوط به هم.
[208]-ازدواج در اسلام/91.
[209]-بحار، ج 100، ص 280 ــ علل الشرايع، ص 514 ـ 517 ــ امالى صدوق ص 566 ـ 570.
[210]-بحار، ج 100، ص 285.
[211]-همان مدرك.
[212]-علل الشرايع/309.
[213]- بحار، ج 100، ص 287.
[214]-بحار، ج 100، ص 289.
[215]-همان مدرك/290.
[216]-همان مدرك/290.
[217]-همان مدرك/295.
[218]-بقره/222.
[219]-ميزان الحكمة، ج 5، ص 558.
[220]-همان مدرك.
[221]-نهج البلاغه / خطبه 160.
[222]-ميزان الحكمة، ج 10، ص 92.
[223]-همان مدرك.
[224]-همان مدرك.
[225]-همان مدرك.
[226]-همان مدرك.
[227]-همان مدرك.
[228]-ميزان الحكمة، ج 10، ص 93.
[229]-همان مدرك.
[230]-همان مدرك.
[231]-ميزان الحكمة، ج 10، ص 95.
[232]-همان مدرك.
[233]-همان مدرك.
[234]-ميزان الحكمة، ج 10، ص 94.
[235]-ميزان الحكمة، ج 4، ص 596.
[236]-بحار، ج 76، ص 131.
[237]-ميزان الحكمة، ج 4، ص 597.
[238]-همان مدرك.
[239]-همان مدرك.
[240]-همان مدرك.
[241]-بحار، ج 76، ص 129.
[242]-ميزان الحكمة، ج 4، ص 599.
[243]-همان مدرك.
[244]-بقره/172.
[245]-بقره/168.
[246]-اعراف/31.
[247]-ميزان الحكمة، ج 1، ص 117.
[248]-همان مدرك.
[249]-همان مدرك.
[250]-ميزان الحكمة، ج 1، ص 117 ـ 118.
[251]-همان مدرك.
[252]-همان مدرك.
[253]-همان مدرك.
[254]-وسائل، ج 16، ص 406.
[255]-ميزان الحكمة، ج 1، ص 123.
[256]-وسائل، ج 16، ص 520.
[257]-وسائل، ج 16، ص 518.
[258]-ميزان الحكمة، ج 1، ص 125.
[259]-وسائل، ج 16، ص 539.
[260]-بحار، ج 62، ص 324.
[261]-ميزان الحكمة، ج 1، ص 116.
[262]-همان مدرك.
[263]-همان مدرك.
[264]-همان مدرك.
[265]-آل عمران/159.
[266]-قلم/4.
[267]-ميزان الحكمة، ج 3، ص 137 ـ 138.
[268]-همان مدرك.
[269]-همان مدرك.
[270]-همان مدرك.
[271]-بحار، ج 71، ص 388 ـ 389.
[272]-همان مدرك.
[273]-بحار، ج 71، ص 385.
[274]-همان مدرك.
[275]-بحار، ج 77، ص 58.
[276]-ميزان الحكمة، ج 3، ص 149.
[277]-همان مدرك.
[278]-روم/21.
[279]-ميزان الحكمة، ج 2، ص 205.
[280]-وسائل چاپ آل البيت، ج 16، ص 171.
[281]-ميزان الحكمة، ج 2، ص 210.
[282]-كافى، ج 2، ص 199.
[283]-وسائل، چاپ آل البيت، ج 20، ص 22 ـ 23.
[284]-همان مدرك.
[285]-آل عمران/14.
[286]-وسائل، ج 20، ص 23 ـ 24.
[287]-همان مدرك.
[288]-همان مدرك.
[289]-وسائل، ج 16، ص 303 چاپ آل البيت.
[290]-وسائل، ج 16، ص 304 ـ 305.
[291]-همان مدرك.
[292]-انعام/160.
[293]-آل عمران/134.
[294]-شورى/40.
[295]-بحار، ج 71، ص 400.
[296]-ميزان الحكمة، ج 6، ص 367.
[297]-همان مدرك.
[298]-همان مدرك.
[299]-ميزان الحكمة، ج 6، ص 368 ـ 370.
[300]-همان مدرك.
[301]-همان مدرك.
[302]-همان مدرك.
[303]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 268.
[304]-همان مدرك.
[305]-همان مدرك.
[306]-همان مدرك.
[307]-بحار، ج 2، ص 135.
[308]-بحار، ج 74، ص 230.
[309]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 231.
[310]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 230 ـ 231.
[311]-همان مدرك.
[312]-همان مدرك.
[313]-همان مدرك.
[314]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 232 ـ 233.
[315]-همان مدرك.
[316]-همان مدرك.
[317]-همان مدرك.
[318]-كافى، ج 2، ص 110.
[319]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 236.
[320]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 236.
[321]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 414.
[322]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 414.
[323]-بحار، ج 73، ص 294.
[324]-لقمان/18.
[325]-نساء/34.
[326]-انعام/152.
[327]-بقره/83.
[328]-طه/44.
[329]-اسرا/28.
[330]-فصلت/33.
[331]-كنز العمال.
[332]-ميزان الحكمة، ج 8، ص 434 ـ 440.
[333]-همان مدرك.
[334]-همان مدرك.
[335]-همان مدرك.
[336]-بحار، ج 77، ص 214.
[337]-ميزان الحكمة، ج 2، ص 259.
[338]-نازعات/40 ـ 41.
[339]-وسائل، ج 14، ص 19.
[340]-نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحديد، ج 9، باب 153، ص 160.
[341]-ميزان الحكمة، ج 7، ص 357 ـ 358.
[342]-همان مدرك.
[343]-احزاب/59.
[344]-نور/30.
[345]-نور/31.
[346]-بحار، ج 78، ص 284.
[347]-بحار، ج 104، ص 36.
[348]-بحار، ج 104، ص 36.
[349]-بحار، ج 13، ص 32.
[350]-ميزان الحكمة، ج 10، ص 77.
[351]-ميزان الحكمة، ج 10، ص 78.
[352]-نور/31.
[353]-ميزان الحكمة، ج 2، ص 154.
[354]-تحف العقول/28.
[355]-زمر/9.
[356]-ميزان الحكمة، ج 6، ص 449.
[357]-همان مدرك.
[358]-بحار، ج 77، ص 175.
[359]-بحار، ج 1، ص 185.
[360]-زلزال/7 ـ 8.
[361]-بحار، ج 70، ص 25.
[362]-ميزان الحكمة، ج 8، ص 212.
[363]-بحار، ج 70، ص 53.
[364]-ميزان الحكمة، ج 8، ص 216 ـ 218.
[365]-همان مدرك.
[366]-بحار، ج 70، ص 52.
[367]-ميزان الحكمة، ج 8، ص 216 ـ 218.
[368]-همان مدرك.
[369]-بحار، ج 78، ص 8.
[370]-انعام/82.
[371]-بحار، ج 73، ص 107.
[372]-بحار، ج 78، ص 37.
[373]-وسائل، ج 20، ص 14، چاپ آل البيت.
قبل | فهرست | بعد |