بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 7, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - باب بيست و دوم
     02 - جلد بحار سالم بود
     03 - ثروت و مال
     04 -
     05 - عظمت حج و ثواب آن
     06 - حج يا معراج ملكوت
     07 - آهنگ سفر
     08 - مدينه طيبه
     09 - محرمات احرام
     10 - حريم امن
     11 - پيام پيامبر بزرگ اسلام از كنار ك
     12 - نيت خالص
     13 - باب بيست و سوم
     14 - اخلاق و نفس
     15 - باب بيست و چهارم
     16 - عزلت از ديدگاه عارفان
     17 - باب بيست و پنجم
     18 - معرفت يا اصل همه فضائل
     19 - باب بيست و ششم
     20 - درباره زمين بينديشيد
     21 - انديشه در موت
     22 - آئينه حسنات و كفاره سيئات
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد هفتم
 

 

 
 

باب بيست و سوم

در بيان سلامتى

قالَ الصّادُِِ (عليه السلام) :

أُطْلُبِ السَّلامَةَ أيْنَما كُنْتَ وَفى أَىِّ حال كُنْتَ لدينِكَ وَقَلْبِكَ وَعَواقِبِ أُمُورِكَ فِى اللهِ عَزَّوَجَلَّ .

فَلَيْسَتْ مَنْ طَلَبَها وَجَدَها فَكَيْفَ مَنْ تَعَرَّضَ لِلْبَلاءِ وَسَلَكَ مَسْلَكَ ضِدِّ السَّلامَةِ وَخالَفَ اُصُولَها بَلْ رَاى السَّلامَةَ تَلَفاً وَالتَّلَفَ سَلامَةً .

وَالسَّلامَةَ قَدْ عَزَّتْ فِي الْخَلْقِ في كُلِّ عَصْر خاصّةً في هذا الزَّمانِ وَسَبيلِ وُجُودِها في احْتِمالِ جَفاءِ الْخَلْقِ وَأذيَّتِهِمْ عِنْدَ الرَّزايا ، وَخِفَّةِ الْمَؤُنِ وَالْفِرارِ مِنْ أشْياء يَلْزَمُكَ رِعايَتُها وَالْقَناعَةِ بِالاَْقَلِّ وَالْمَيْسُورِ .

فَإنْ لَمْ تَكُنْ فَالْعُزْلَةُ وَإنْ لَمْ تَقْدِرْ فَالصَّمْتُ وَلَيْسَ كَالْعُزْلَةِ وَإنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَالْكَلامِ بِما يَنْفَعُكَ وَلَيْسَ كَالصُّمْتِ وَإنْ لَمْ تَجِدِ السَّبيلَ إلَيْهِ فَالاْنْقِلابُ فِي الأسْفارِ مِنس بَلَد إلى بَلَد وَطَرْحُ النَّفْسِ في يُوادِي التَّلَفِ بِسِرٍّ صاف وَقَلْب خاشِع وَبَدَن صابِر ، قالَ اللهُ تَعالى : ) إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الاَْرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا ( .

وَانْتَهِزْ مَغْنَمَ عِبادِ اللهِ الصالِحينَ وَلا تُنافِسِ الاسْكالَ وَلا تُنازِعِ الأضْدادَ وَمَنْ قالَ لَكَ فَقُلْ أنْتَ وَلا تَدَّعِ شَيْئاً وَإنْ أحاطَ بِهِ عِلْمُكَ وَتَحَقَّقْتَ بِهِ مَعْرِفَتُكَ وَلا تَكٌشِفْ سِرَّكَ إلاّ لِمَنْ هُوَ أشْرَفُ مِنْكَ فِي الدّينِ فَتَجِدُ الشَّرَفَ وَإذا فَعَلْتَ ذلِكَ أصَبْتَ السّلامَةَ وَبَقيتَ مَعَ اللهِ بِلا عِلاقَة .

در اين كلمات نورانى ، و فرمايشات حكيمانه ، و سخنان الهى و آسمانى سخن از مسئله بسيار بسيار مهم سلامت است ، آنهم سلامت در جهت معنويت انسان ، معنويتى كه ضامن خير دنيا و آخرت مردم است .

سخن از مسئله با اهميتى است ، كه در طول تاريخ كمتر به آن توجه شده ، مسئله اى كه اگر به آن توجه مى شد ، سراسر حيات انسانى از طراوت و شادابى و فضيلت و حقيقت و درستى و پاكى و صفا و صميميت برخوردار بود .

مشكلات گوناگون ، مفاسد ، معايب ، كينه توزيها ، تعصبات بى جا ، تبعيضات نژادى ، ستمگريها ، نادرستى ها ، ناجوانمردى ها ، تجاوزات ، جنايات ، خيانت ها ، عصيانها ، گناهان و معاصى گوناگون ، شرك و نفاِ ، و آنچه از شيطان و هواست همه و همه محصول عدم توجه انسان به سلامت معنوى است .

اكثر مردم در طول تاريخ به بهداشت جسم و سلامت بدن ، با رعايت آب و هوا و خوراك و پوشاك اهميت مى دادند و اكنون هم اهميت مى دهند ، ولى به سلامت روح و قلب و عقل و نفس در تمام تاريخ كمتر بها داده و امروز هم كمتر بها مى دهند .

غفلت از سلامت روح و قلب كه در حقيقت غفلت از حق و ايمان و روز قيامت است ، و محصول آن خزى دنيا و  عذاب آخرت است ، از اعظم گناهان و از بدترين عيوب است .

شيخ بهائى ، آن انسان والا ، و عالم عارف ، و واعظ بيدار در باب غفلت از حق و در حقيقت بى توجهى به سلامت دين و روح و قلب در كتاب سوانح مى فرمايد :

غَفْلَةُ الْقَلْبِ عَنِ الْحَقِّ مِنْ أعْظَمِ الْعُيُوبِ وَأكْبَرِ الذُّنُوبِ وَلَوْ كانَتْ آنا مِنَ الاْناتِ أوْ لَمْحَةٌ مِنَ اللَّمَحاتِ حَتّى أنَّ أهْلَ القُلُوبِ عَدوُّ الغافِلِ في آنِ الغَفْلَةِ مِنْ جُمْلَةِ الكُفّارِ :

بى توجهى دل ، نسبت به حق « خدا ، انبياء ، امامان ، حلال و حرام ، معارف و حقايق »از بزرگترين عيوب و گناهان است ، گر چه اين غفلت آنى از آنات ، يا لمحه اى از لمحات باشد .

مسئله غفلت به اندازه اى قبيح است كه اهل دل ، غافل را به وقت غفلت ، گر چه يك لحظه باشد از جمله كفار شمرده اند .

غفلت از امور معنوى ، و عدم توجه به سلامت باطن ، به اندازه اى خطرناك است ، كه پس از مدتى انسان غافل آنچنان محجوب از حقايق مى شود ، كه سنگينى محجوب بودن را ، با آن كه از تمام كوه هاى سر به فلك كشيده سنگين تر است حس نمى كند .

در معارف الهيه آمده :

مردى به موسى گفت : تو مى گوئى در اثر گناه قلب آدمى سياه مى شود ، پس چرا من هر اندازه گناه مى كنم قلبم سياه نمى شود ؟

موسى گفت سياهى و تيره گى دل از اين بالاتر چيست ، كه سياهى و تيرگى قلب خود را درك نمى كنى .

انبياء الهى و امامان بزرگوار ، و عاشقان و عارفان ، تا لحظه خروج از دنيا از غفلت از سلامت معنى و از لغزش در دين ، و از خطراتى كه متوجه قلب است ، به حضرت عزت جل شأنه پناه مى برند ، چرا كه خسارتى اعظم از بخطر خوردن سلامت دين و عقل و جان نيست .

يارب از ما چه فلاح آيد اگر تو نپذيرى  ***  بخداوندى و لطفت كه نظر باز نگيرى
درد پنهان به تو گويم كه خداوند كريمى  ***  يا نگويم كه تو خود واقف اسرار ضميرى
گر برانى به گناهان قبيح از در خويشم  ***  هم به درگاه تو آيم كه لطيفى و خبيرى
ور بنوميدى از اين در برود بنده عاجز  ***  ديگرش جاى نباشد كه تو بى شبه و نظيرى
دست در دامن عفوت زنم و باك ندارم  ***  كه كريمى و عظيمى و قديمى و قديرى
خالق خلق و نگارنده ايوان رفيعى  ***  فالق صبح و برآرنده خورشيد منيرى
حاجت مورى و انديشه كمتر حيوانى  ***  بر تو پوشيده نماند كه سميعى و بصيرى
گر همه خلق بخصمى بدر آيند يكى ر  ***  چه تفاوت كند آن را كه تو مولا و نصيرى
همه را ملك مجاز است و بزرگى و اميرى  ***  تو خداوند جهانى كه نمردى و نميرى
سعديا من ملك الملك غنيم تو فقيرى  ***  چاره درويشى و عجز است و گدائى و حقيرى

قالَ الصّادُِِ (عليه السلام) : أُطْلُبِ السَّلامَةَ أيْنَما كُنْتَ وَفى أَىِّ حال كُنْتَ لدينِكَ وَقَلْبِكَ وَعَواقِبِ أُمُورِكَ فِى اللهِ عَزَّوَجَلَّ .

امام صادِ (عليه السلام) در قسمت اول روايت اين فصل بسيار مهم مى فرمايد :

هر كجا هستى و در هر حالى هستى در پى حفظ سلامت دين و قلب و عاقبت امرت در راه خدا باش .

گر چه توضيح و تفسير اين جملات عالى ، در خور كتابهاى مفصل است ، و با مختصر نويسى نمى توان از آن چشم پوشيد ، ولى رعايت اختصار در شرح در اينجا لازم است ، زيرا مجلدات شرح« مصباح »از اندازه اى كه در نظر گرفته شده فراتر خواهد رفت .

سلامت دين

دين :يعنى رابطه فطرى و عقلى و روحى انسان با صاحب خلقت و آفرينش ، و عشق ورزيدن به حضرت حق .

دين :يعنى عاليترين جذبه اى كه بر اثر آن انسان با تمام شئونش به جانب حضرت الله كشيده مى شود ، و در كنار اين كشش جان ناقابل را نثار تجلى او مى كند .

دين :يعنى مجموعه اى از عقايد و آراء و افكار پاك و آسمانى ، و اخلاق پسنديده ، و اعمال صالحه .

دين :يعنى حقيقتى كه در پرتو آن خير دنيا و آخرت انسان تأمين است ، و براى نجات از خزى دنيا و عذاب آخرت راهى جز پيمودن راه آن نيست .

دين :يعنى مجموعه مقرراتى كه براى ايجاد سلامتى در تمام شئون حيات ، از جانب حضرت حق ، براى انسان مقرر شده ، و عمر پاك و وقت پر ارزش و جان الهى ، صد و بيست و چهار هزار پيامبر و دوازده امام ، و اوليا و عاشقان و صالحان و عارفان ، و پاكان و نيكان ، و عالمان و عاملان صرف تبليغ آن گرديده است .

دين :يعنى راهى كه ، براى برپائى آن ، صابران به انواع رنج ها مبتلا شدند ، و مجاهدان فى سبيل الله جان شيرين خود را در راه آن نثار كردند ، و پاكان امم براى برقرارى آن چه رنج ها كه نكشيدند ؟

دين :يعنى نورى كه در پرتو آن گذشته و آينده جهان به آن معنائى كه هست ديده مى شود ، و روان انسان در سايه آن به امنيت مى رسد ، و نفس آدمى در پرتو آن تزكيه مى شود ، و عقل انسان از بركت آن رشد مى يابد ، و جان در كنار آن ملكوتى مى گردد .

دين :اوامر و فرامين و دستورات الهى است ، و حقيقتى است كه ارزش خود را از شارعش يعنى حضرت الهى است ، و حقيقتى است كه ارزش خود را از شارعش يعنى حضرت الله كسب مى كند ، و اين ارزش ، ارزشى است كه اگر از طرف دشمنان تهديد به خطر شود بر همه متدينين به آن اعم از پيامبر و امام و فقيه و امت ، واجب است براى دفع خطر از آن قيام كنند گر چه ، بر سر اين معركه تمام آنان به خون سرخ خود در افتند .

ارزش دين ، ارزش خداست ، و روگردان از دين در حقيقت روگردان از خداست ، و روگردان از خدا ، دچار پستى و زبونى و ذلت دنيا و عذاب آخرت است .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در باب حفظ دين ، تا مرحله سرباختن ، و به خون گرم خود آغشته شدن به يارانش در وصيتى مى فرمايند :

إعْلَمُوا أنَّ الْقُرانَ هُدَى اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَنُورُ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ عَلى ما كانَ مِنْ جُهْدِ وَفاقَة فَإذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا أَمْوالَكُمْ دُونَ أنْفُسِكُمْ وَإذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا أنْفُسَكُمْ دُونَ دينكُمْ .

فاعْلَمُوا أنَّ الْهالِكَ مَنْ هَلَكَ دينُهُ وَالْحَريبَ مَنْ حُرِبَ دينُهُ ألا وَإنَّهُ لا فَقْرَ بَعْدَ الْجَنَّةِ ألا وَإنَّهُ لا غِنى بَعْدَ النّارِ لا يَفُكُّ أسيرُها وَلا يَبْرَأُ ضَريرُها .

آگاه باشيد !قرآن بيانگر باطل و حق و چراغ شب و روز شماست ، و در شب تاريك شدت و رنج و فقر و فاقه نور راه شماست .

چون بلائى متوجه هدايت و دين شما شود ، تا ممكن است با مال خود دفع خطر كنيد ، و جان خويش را حفظ نمائيد ، و اگر بلا و خطر با مال قابل دفع نبود ، از جان مايه بگذاريد تا دين شما براى شما بماند ، كه چيزى با دين قابل معامله نيست .

بدانيد كه هلاك شونده كسى است كه دينش نابود شده ، و مال از دست رفته ، شخصى است كه دينش از دست رفته .

آنكس كه از بركت دين اهل بهشت مى شود ، پس از بهشت روى فقر و بدبختى نخواهد ديد .

و هر كس بخاطر نداشتن دين دچار عذاب جهنم شود ، پس از جهنم روى غ نى و خوشبختى نمى بيند ، كه گرفتار جهنم آزادى ندارد ، و دردمند عذاب علاجى برايش نيست .

از آنجائى كه دين خدا ، كه حقايق آن منعكس در قرآن و روايات صحيحه است ، مكتبى به تمام معنى سالم و خالى از هر عيب و نقص است ، و در وجود هر كس تجلى كند او را به وادى سلم و سلامت خواهد برد ، سلامت در عقايد ، سلامت در اخلاق ، سلامت در اعمال ، سلامت به وقت مرگ ، سلامت در برزخ ، سلامت در قيامت ، سلامت در بهشت ، از اينجهت به نام اسلام ناميده شده و نتيجه آن به عنوان سلم اعلام شده است ، و خداوند عزيز چون راه به دست آوردن سلامت در همه شئون را در اسلام قرار داده ، و مكاتب ديگر از تحقق حقيقت سلامت در انسان عاجزند ، اسلام را به عنوان دين براى انسان پسنديده و در دنيا و آخرت هم جز اسلام سرمايه اى از انسان قبول نخواهد كرد .

در اين زمينه به گوشه اى از آيات قرآن مجيد توجه كنيد :

 إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللهِ الاِْسْلاَمُ  .

همانا دين نزد خدا اسلام است .

 وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ  .

هر كس دينى غير اسلام اختيار كند ، هرگز از وى پذيرفته نيست ، و چنين كسى در آخرت از زيانكاران است .

 الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلاَمَ دِيناً  .

امروز دين شما را به كمال رساندم ، و نعمتم را بر شما تمام كردم و بهترين آئين را كه اسلام است براى شما رضايت دادم .

 فَمَن يُرِدِ اللهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ  .

خداوند هدايت هر كس را خواهد ، سينه اش را به نور اسلام روشن و گشاده گرداند .

 أَفَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُور مِن رَبِّهِ  .

آيا آنكس كه خداى براى قبول اسلام به او شرح صدر داده ، پس وجودش منور به نور الهى است .

 فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَاللهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ  .

اگر آراسته به اسلام شوند ، هدايت يافته اند ، و اگر روى از اسلام بگردانند بر تو چيزى جز ابلاغ دين و اتمام حجت نيست و خداوند بر حال بندگان آگاه است .

 يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيَطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ  .

اى اهل ايمان همه با هم در وادى سلم كه اسلام و تسليم به حضرت حق است وارد شويد ، و از اغواى شيطان و وساوس و برنامه هاى او پيروى نكنيد كه او بدون شك نسبت به شما دشمنى آشكار است .

در اينجا بسيار لازم و واجب است كه خوانندگان عزيز اين كتاب را به يك نكته بسيار مهم توجه دهم ، كه غفلت از اين نكته باعث دورى از مقام قرب و از دست دادن حال معنوى ، و ذلت دنيا و گرفتارى در آخرت است ، و آن اين است كه مطابق بسيارى از آيات قرآن ، آنهم آيات صريح ، و روايات صد در صد صحيح و اصيل ، اسلام واقعى عبارت از قرآن و امامت امامان معصوم است ، كه عدد آنان دوازده نفر ، اول آنان اميرالمؤمنين على (عليه السلام) و آخر آنان حضرت صاحب الزمان ، ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف است ، و پيامبر بزرگ اسلام به نقل بسيارى از كتب اهل سنت و شيعه در زمان خودش به نام آن بزرگواران تصريح فرموده و امت را به امر واجب امر فرموده كه پس از خودش مفاهيم بلند قرآن و احكام اسلام را در تمام جهات زندگى از آن بزرگواران اخذ كنند .

فقاهت در شيعه در طول تاريخى كه بر اسلام گذشته ، نگهبان چنين حقيقى بوده ، و در اين راه اين طايفه از بذل مال و جان تا كنون دريغ نكرده و تا ظهور امام دوازدهم نيز دريغ نخواهد كرد ، زيرا راه حق تنها همين راه است ، و اسلام واقعى تنها همين اسلامى است كه از قرآن و اهل بيت يعنى دوازده امام به انسان رسيده است .

در موضوع تصريحى پيامبر به اسامى دوازده امام روايات بسيار مهمى بخصوص در كتب اهل سنت ذكر شده ، كه از باب تبرك به يك روايت آن اشاره مى شود :

ابوالمؤيد موفق بن احمد اخطب الخطباء خوارزمى در تاب مناقب به سند خود نقل مى نمايد از ابو سليمان راعى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه گفت :

شنيدم از آن حضرت كه مى فرمود :

در شب معراج خداى متعال به من وحى فرمود كه : يا محمد !نظر كردم به سوى اهل زمين و ترا از ميان ايشان برگزيدم ، و نامى از نامهاى خود براى تو جدا كردم .

در جائى ياد نشوم ، مگر اين كه تو با من ياد شوى ، من محمودم و تو محمد ، بعد از تو على را از ميان اهل زمين برگزيدم ، و نامى از نامهاى خود براىاو جدا كردم منم اعلى و اوست على ، يا محمد ! تو و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از اولاد حسين را آفريدم از نور خود ، و ولايت شما را بر آسمانها و زمين ها عرض كردم ، پس هر كس قبول كرد از مؤمنان است و هر كس انكار كرد از كافران است ، يا محمد مى خواهى ايشان را ببينى ؟ عرض كردم بلى خطاب فرمود :

اُنْظُرْ إلى يَمينِ الْعَرْشِ ، فَنَظَرْتُ فَإذاً : عَليٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَعَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَجَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّد وَمُوسَى بْنِ جَعْفَر وَعَليُّ بْن مُوسى وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ وَعَلِىُّ بْنُ مُحَمَّد وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَمُحَمَّدٌ الْمَهْديُّ ابْنُ الْحَسَنِ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرّيٌّ .

به طرف راست عرش بنگر ، چون نظر كردم ناگهان على و حسن و حسين و على بن حسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على و محمد مهدى بن الحسن را هم چون ستاره درخشان ديدم .

آنگاه خطاب الهى رسيد :

يا مُحَمَّدُ هؤُلاءِ حُجَجي عَلى عِبادي وَهُمْ أوْصِياءُكَ .

اى محمد اينان حجج من بربندگان و جانشينان بعد از تو هستند .

نه تنها در مواقع حساس رسول اكرم به اسامى دوازده امام وجوب متابعت از آنان اشاره فرموده ، بلكه به نقل بسيارى از علماى بزرگ اهل سنت مانند ابو اسحاِ حموينى در كتاب« فرائد السمطين »و عيسى بن يوسف همدانى از ابى الحسن و از سليم بن قيس از على (عليه السلام) و محمد بن مؤمن شيرازى در رساله اعتقادات و خواجه كلان شيخ سليمان بلخى حنفى در باب سى و هشتم« ينابيع الموده » ، پيامبر عزيز اسلام همه جا و همه وقت ، جمله و اولوا الامر منكم قرآن را به دوازده امام معصوم كه اول آنان على و آخرشان مهدى (عليه السلام) است تفسير فرموده ، و در اين زمينه جاى هيچ گونه شك و ريبى براى اهل انصاف و وجدان باقى نگذاشته است و اتفاقاً شيخ سليمان بلخى كه مورد قبول تمام علماى اهل سنت است روايات باب سى و هشتم خود را با ذكر اسامى دوازده امام مخصوص توضيح و تفسير آيه اولوا الامر قرار داده است .

روايات بسيار مفصلى در كتب شيعه و سنى گاهى در حد تواتر ، و گاهى در حد استفاضه ، و گاهى در حد تواتر معنوى ، و گاهى به صورت خبر واحدى كه قرآن مؤيد آن است وارد شده كه اين بزرگواران از مصاديق اتم و اكمل عناوين الهى و معنوى آيات قرآن مجيدند ، و نظر حضرت حق از ذكر آن عناوين ملكوتى و مثبت در درجه اول آن بزرگواران هستند ، كه اگر آنان نباشند ، بطور يقين براى بسيارى از آيات مصداِ نخواهد ماند و بى مصداِ بودن قرآن از حريم قرآن به دور و ممتنع است .

عناوينى كه در آيات قرآن در شأن آنان يا درباره ولايت و محبت آمده به طور مختصر به قرار زير است :

1 ـ ابرار

2 ـ متقون

3 ـ سابقون

4 ـ مقربون

5 ـ سبيل

6 ـ صراط

7 ـ صدق

8 ـ صادقون

9 ـ صديقين

10 ـ شهدا

11 ـ صالحون

12 ـ حسنة

13 ـ حسنى

14 ـ نعمة الله

15 ـ فضل الله

16 ـ رحمة الله

17 ـ نعيم

18 ـ نجوم

19 ـ علامات

20 ـ حبل الله

21 ـ عروة الوثقى

22 ـ حكمت

23 ـ صافون

24 ـ مسبحون

25 ـ مقام معلوم

26 ـ حمله عرش

27 ـ سفرة الكرام البررة

28 ـ رضوان

29 ـ درجات

30 ـ الناس

31 ـ بحر

32 ـ لؤلؤ

33 ـ مرجان

34 ـ ماء معين

35 ـ بئر معطله

36 ـ قصد مشيد

37 ـ سحاب

38 ـ مطر

39 ـ ظل

40 ـ فواكه

41 ـ نحل

42 ـ سبع المثانى

43 ـ أولو النهى

44 ـ عباد الرحمان

45 ـ شجره طيبه

46 ـ هدايت

47 ـ هدا

48 ـ هادون

49 ـ خير امت

50 ـ سلم

51 ـ كلمات الله

52 ـ عدل

53 ـ معروف

54 ـ احسان

55 ـ قسط

56 ـ ميزان

57 ـ جنب الله

58 ـ وجه الله

59 ـ يد الله

60 ـ حرب الله

61 ـ حق

62 ـ صبر

63 ـ رباط

64 ـ ايام

65 ـ شهور

66 ـ اعراف

67 ـ صلاة

68 ـ زكات

69 ـ حج

70 ـ صيام

تمام اين هفتاد كلمه مبارك در رواياتى كه از كثرت و زيادى در جامع احاديث اهل سنت و شيعه هم چون دريا موج مى زند تأويل به اين بزرگواران شده و به آنان توضيح و تفسير و تشريح نموده اند ، آرى حقيقت اسلام و واقعيت دين ، قرآن و پيامبر و دوازده امام معصومند ، و ديندار كسى است كه در حد خودش داراى معرفت به قرآن و پيامبر و ائمه باشد ، و بر اساس معرفتش بطور جدى و عاشقانه عمل كند .

البته چنين دينى كه مورد پسند و رضاى خداست و ضامن سعادت دنيا و آخرت انسان است ، ارزشش براى احدى معلوم نيست ، و بايد گفت تنها آگاه به ارزش اين چنين دين خداى عالم است و بس ، و در جنب اين دين سزاوار بود ، كه حضرت صادِ (عليه السلام) به مؤمنان و پيروانش سفارش اكيد كند كه هر جا هستيد و در هر حالى كه هستيد سلامت دين خود را كه ارزان نيست و ارزان به دست نيامده حفظ كنيد .

اُطْلُبِ السّلامَةَ أيْنَما كُنْتَ وَفي أيّ حال كُنْتَ لِدينِكَ .

مسئله حفظ سلامت دين و پابرجا ماندن اين سلامت آنقدر مهم است ، كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد به وقت خطبه خواندن رسول اسلام در جهت معرفى عظمت ماه مبارك رمضان از جاى برخاستم و عرضه داشتم :

يا رَسُولَ اللهِ ما أفْضَلُ الاْعْمالِ في هذا الشَّهْرِ ؟ فَقالَ : يا أبا الْحَسَنْ أفْضَلُ الأعْمالِ في هذا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللهِ ثُمَّ بَكى فَقُلْتُ يا رَسُولَ اللهِ ما يُبْكيكَ ؟

اى رسول خدا !بهترين عمل در اين ايام چيست ؟ فرمود : اى اباالحسن بهترين عمل در اين ماه ورع از محرمات الهى است ، سپس پيامبر اسلام گريه كرد گفتم يارسول الله علت گريه شما چيست ؟

فرمود :براى اين است كه در اين ماه ترا در حال نماز در پيشگاه پروردگارت مى بينم در حالى كه شقى ترين اولين و آخرين ، رفيق پى كننده ناقه ثمود پشت سرت ايستاده و شمشيرى بر فرقت مى زند ، كه محاسن تو به خون آن رنگين مى شود .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد :عرضه داشتم :

يا رَسُولَ اللهِ وَذلِكَ في سَلامَة مِنْ ديني ؟ فَقالَ في سَلامَةً مِنْ دينِكَ .

اى رسول خدا كشته شدنم در حال سالم بودن دينم انجام مى گيرد ؟ فرمود : آرى در عين سلامت دينت از دنيا مى روى .

اساس و اصول دين

دين بر پايه هاى بسيار محكم و غير قابل تغييرى قرار گرفته كه آن پايه هاى تجلى حكمت ، و علم و عدل و احسان و محبت و لطف خداست .

تحقق آن اساس و اصول ضامن سلامت انسان در همه شئون حيات در دنيا و آخرت است .

انسان چون توفيق آراسته شدن به مكتب الهى و دين خدا را پيدا كرد ، و در حقيقت به منطقه سلامتى همه جانبه وارد شد ، بر او واجب شرعى و عقلى و طبيعى است كه اين سلامت را ، كه مافوِ تمام نعمت هاى خداست حفظ كند .

دين براى سلامت قلب در جهت عقايد و براى سلامت نفس در جهت اخلاق ، و براى سلامت اعضاء و جوارح در جهت عمل عالى ترين دستورات و محكمترين قواعد را دارد ، و بعد از بدست آمدن آن حقايق ، ارزش دارد ، كه انسان با تمام قوا ، گرچه به قيمت از دست دادن جانش تمام شود به حفظ آن حقايق اقدام كند .

ايمان و قلب

سلامت قلب انسان ، تنها در سايه ايمان به الله و انبيا و ائمه و قيامت و ملائكه و صفات حق ميسر است و بس .

كدام قلب در دوره حيات از قلب انبيا و اوليا و صلحا و مؤمنان واقعى سالم تر بود ؟

اخلاق و اعمال انبيا و شايستگان از عباد حق ، نمايشگر سلامت عالى قلب آنان بود .

تحصيل ايمان به حق و شئون حق كار مشكلى نيست . با كمترين دليل مى توان به عظيم ترين مسئله يعنى وجود حق رسيد .

باور كردن خدا ، و توجه به حضرت او ، و رسيدن به درجه يقين ، راهى نيست كه كسى نتواند آن را طى كند ، يا قدرت تحقق نسبت به آن را نداشته باشد .

سيد اجل رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن طاووس كه از اعاظم علما و عرفاى شيعه است مسئله آسان رسيدن به مسئله باور كردن حق و شئونش را در ضمن وصيت نامه اى به فرزند عزيزش گوشزد مى كند :

فرزندم بسيارى از دانشمندان و علما را ديدم ، كه راه رسيدن به حقايق عالى را كه حضرت حق براى عباد و بندگانش آسان كرده ، سخت گرفتند .

شناخت و باور كردن حضرت رب العزه و روى آوردن به او را كه بسيار آسان است ، همراه با پيچيده ترين دلائل و براهين و استدلالات فلسفى و عقلى و علمى كردند ، كه براى توده مردم فهمش بسيار مشكل و گاهى ياد گرفتنش محال مى نمود .

كتب گذشته آسمانى و قرآن شريف از دلائل بسيار آسان و فطرى براى نشان دادن صاحب خلقت و آفرينش پر است ، دلائل و براهينى كه فهم و قبولش براى همه كس آسان و سهل است ، و نشانگر وجود مقدس بوجود آورنده موجودات و گرداننده گردنده شوندگان است .

علوم پيغمبر اسلام و همه انبياء گذشته ، در آسان نشان دادن اين راه ، و اينكه انسان مشرف به شرف تكليف است همان مسير كتاب خداست .

دانشمندان ما تا اواخر زمان حضرت عسكرى و اوائل غيبت امام عصر (عليه السلام)براى نشان دادن واقعيات همان راه را طى كردند ، كه قرآن نشان داده است .

اكنون بر اساس آيات كتب آسمانى و علوم پيامبر و ائمه طاهرين و سيره اولياء الهى و دانشمندان بزرگ به تو مى گويم :

چون در وجود خود دقت كنى بدون ترديد به اين حقيقت متوجه مى شوى ، كه جسم و روح و حيات و عقل و آنچه كه از آمال و احوال خارج از اختيار تست به دست خودت و پدرت و مادرت و پدران و مادران گذشته ات بوجود نيامده ، زيرا به حقيقت و يقين برايت روشن است كه تو و آنان از تحقق اين حقايق بطور مسلم عاجز هستيد ، و چون آفتاب روز براى تو آشكار است كه اگر تو و آنان قدرت بر انجام اين امور را داشتيد ، قطعاً بين شما و آرزوها و خواسته هايتان مانعى پديد نمى آمد ، و به كام مرگ ، كشيده نمى شديد ، زيرا وقتى اختيار بوجود آمدن و آمال و آرزو دست خود انسان باشد مسئله مانع بين انسان و خواسته هايش و تبديل حيات به مرگ اصلا معنا ندارد .

آرى ديگرى اين موجودات گوناگون و شگفت انگيز را آفريده ، و هم اوست كه كارگردان همه آنان است ، و تو سخت نيازمند به شناخت او و صفات حضرت او هستى .

خردهاى بى پرده ، انديشه هاى صحيح ، همه و همه بدون چون و چرا به صانع و فاطر و خالق معترفند و اين حقيقت را كه اصل همه حقايق است تصديق دارند .

چيزى كه هست در ذات و ماهيت و صفاتش به خاطر اختلاف در مسير اختلاف دارند ، و اين اختلاف هم با رجوع به سفيران حقيقى او يعنى انبيا و ائمه بدون ترديد قابل علاج است ، در هر صورت اصل مسئله را عقلا و انديشمندان و متفكران با توجه به وضع خود و پدران و مادران خود و ساير موجودات انكار ندارند .

پسرم ، من وقتى به ساختمان محكم وجود خودم دقت مى كنم ، ساختمانى كه عقل عقلا را حيران كرده ، مى بينم از جواهر و اعراض ، عقل ملكوتى ، و نفس و روح ساخته شده ام .

آيا اين جواهر و اعراض ، و عقل و نفس و روح ، خودشان در خلقت و تركيب و شئون حياتى من دخالت داشتند ؟

فكر مى كنم ، دقت مى نمايم ، پى جوئى مى نمايم ، انصاف مى دهم ، مى بينم خود آنان به زبان حال به من مى گويند :ما عين عجز و فقريم و اگر در خلقت و آفرينش تو دخالت داشتيم ، اين همه برنامه هاى جديد و تغييرات و دگرگونى ها در تو معنا نداشت .

اينان همه فرياد مى زنند :ما را در اين همه تدبيرهاى گوناگون در آفرينش تو دستى نيست .

عقل و روح و نفس به زبان حال مى گويند :تو مى دانى كه بر ما نسيان و مرگ و ذلت و سستى عارض مى شود ، و اين همه معلول اين است كه ما در حكومت ديگرى بسر مى بريم ، حكومتى كه ما را از نقص به كمال و از كمال به نقص مى كشاند ، و به هر صورتى كه اراده كند در ما ايجاد ديگرگونى مى كند .

فرزندم چون اين حقيقت را يافتى كه جواهر و اعراض و عقول و نفوس و اروح در همه موجودات در عجز و فقر مساوى اند ، به حق و حقيقت روشن مى شود ، كه براى جميع آفريده ها آفريننده اى هست ، كه از هر گونه عجز و فقرى كه در موجودات هست پاك و منزه است و هيچ گونه تغيير و تبديل و تحول و ديگرگونى كه از عوارض ما ضعيفان و فقيران است در وجود مقدس او راه ندارد ، اگر راه داشت ، او هم مانند ما محتاج و فقير بود ، و محتاج و فقير نمى تواند كارگردان اين خانه با عظمت هستى و آفريده هاى گوناگونش باشد .

در زمينه شناخت خدا و يقين پيداكردن به حضرت او ، و رسيدن به حريم معرفت حضرتش از شما دعوت مى كنم به آيات : 164 سوره بقره ،95 تا 99 سوره انعام ،5 و 6سروه يونس ،3 تا 4 سوره رعد ،66 تا 69 سوره نحل ،20 تا 25 سوره روم 3 تا 5 سوره مباركه جاثيه مراجعه كنيد .

چون از طريق قرآن و دانش رسول الله و علوم ائمه ، كه آسان ترين راه ، و سهل ترين طريق ، و بهترين و محكمترين مسير است به حضرت رسالت ، امامت ، ملائكه ، هدايت ، قيامت مطرح است رجوع كنيد ، تا با پيوند خوردن به آيات توحيد ، و آيات ديگر قلب شما از تمام بيماريهاى مهلك شك و ترديد ، وسوسه و اغراض ، قساوت و ظلمت ، دنائت و پستى ، و هز همه بدتر جهل و غفلت شفا يافته ، و به مأمن و امن و به منطقه سلامت برسد ، در اين صورت است ، كه كارگردان وجود شما از طرفى گيرنده فيوضات ربانيه مى شود و از طرف ديگر پخش كننده آن فيوضات به تمام اعضا و جوارح و به مردم ديگر .

در اينجاست كه بايد با تمام هستى بر خاك تواضع سر بگذارى ، و از پيشگاه مقدس او براى يافتن سلامت قلب توفيق شكر بخواهى ، زيرا به نعمتى دست يافته اى كه در تمام آفرينش ما فوِ آن نعمت وجود ندارد .

بر تست كه هر لحظه براى حفظ اين سلامت ، كه منشأ سلامت در نفس و روح و اخلاق و عمل است بكوشى ، و گاهى يا هميشه به وقت سحر برخيزى ، و در آن خلوت عاشقانه روى بر خاك گذارى و با تمام وجود در حال زارى و اشك ريزى به محضر مقدس آنجناب عرضه بدارى :

اى باد برو اگر توانى  ***  برخيز سبك مكن گرانى
بگذر سحرى به كوى جانان  ***  درياب حيات جاودانى
بارى تو نه اى چو من مقيد  ***  از وى به چه عذر باز مانى
خاك در او ببوس و از ماش  ***  خدمت برسان چنان كه دانى
دارم به تو من توقع اينك  ***  چون خدمت من بدو رسانى
گر هيچ مجال نطق يابى  ***  گوئى به زبان بى زبانى
ما تشنه و آب زندگانى  ***  در جوى تو رايگان تو دانى
با ما نظر عنايت اى دوست  ***  گر بهتر از اين كنى توانى
آن دل كه به بوى تو همى زيست  ***  اينك به تو داد زندگانى
زنده شوم ار زباغ وصلت  ***  بوئى به مشام من رسانى
بى تو نفسى نيم خوش و شاد  ***  بى من تو خوشى و شادمانى
چون نيست مرا لب تو روزى  ***  چه سود زعمر و زندگانى
بنماى رخت كه جان فشانم  ***  اى آن كه مرا چو جان فشانى
خوشتر بود از حيات صد بار  ***  در پيش رخ تو جان فشانى
مگذار دلم به دست تيمار  ***  آخر نه تو در ميان آنى
تقصير نمى كند غم تو  ***  غم مى خوردم به رايگانى
با اين همه هم و غم تو ما ر  ***  خوشتر ز هزار شادمانى
از ياد لب تو عاشقان ر  ***  هر لحظه هزار كامرانى
جانها فدا كه از لطافت  ***  آسايش صد هزار جانى
هر وصف كه در ضميرم آيد  ***  چون در نگرم وراى آنى
عاجز شدم از بيان وصفت  ***  زيرا كه تو برتر از بيانى
حال من ناتوان تو دانى  ***  گر بهتر از اين كنى توانى
آن دل كه ببوت زنده مى بود  ***  اينك به تو داده زندگانى
بى روى تو نيستم خوش و شاد  ***  بى تو چه خوشى و شادمانى
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation