بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب الگوهای رفتاری امام علی (ع)جلد دوم, محمد دشتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     StartFrm -
     86700001 -
     86700002 -
     86700003 -
     86700004 -
     86700005 -
     86700006 -
     86700007 -
     86700008 -
     86700009 -
     86700010 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     Fehrest -
 

 

 
 

 

next page

back page

چون ارزش ها نوع سياست و ساختار حكومت را تعيين مى كننداصول و مبانى سياست در چهارچوب دين و ارزش هاشكل مى گيرد و آنگاه هرگونه گرايش هاى نفسانى ، و شيوه هاى شيطانى طرد خواهد شدو سياستمدار اسلامى به چپ و راست كشانده نشده و به انواع آفت ها دچار نخواهد گرديد.
كه امام على عليه السلام به مالك اشتر در نامه 53 چنين رهنمود مى دهد :
وَلاَ تَقُولَنَّ: إِنِّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاءُطَُاعُ، فَإِنَّ ذلِكَ إِدغَالٌ فِى القَلبِ، وَمَنهَكَةٌ لِلدِّينِ،وَتَقَرُّبٌ مِنَ الغِيَرِ.
وَإِذَا اءَحدَثَ لَكَ مَا اءَنتَ فِيهِ مِن سُلطَانِكَ اءُبَّهَةً اءَو مَخِيلَةً، فَانظُر إِلَى عِظَمِ مُلكِ اللّهِفَوقَكَ، وَقُدرَتِهِ مِنكَ عَلَى مَا لاَتَقدِرُ عَلَيهِ مِن نَفسِكَ، فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيكَ مِن طِمَاحِكَ،وَيَكُفُّ عَنكَ مِن غَربِكَ، وَيَفِى ءُ إِلَيكَ بِمَا عَزَبَ عَنكَ مِن عَقلِكَ!


به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى دهم ، بايد اطاعت شود، كه اينگونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده ، و موجبزوال نعمت هاست .
و اگر با مقام و قدرتى كه دارى ، دچار تكبّر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگىحكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، وتند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مىگرداند.


امام على عليه السلام به همه كارگزاران كشور اسلامى سفارش به خودسازى وكنترل هواى نفس مى فرمايد تا با خودسازى بتوانند سياست توحيدى را تحقّق بخشند
و در جامعه سازى اين حقيقت به اثبات رسيده است كه بدون فردسازى و خودسازى ، جامعههرگز ساخته نخواهد شد زيرا جامعه از افرادتشكيل مى شود كه امام على عليه السلام نسبت به ضرورت خودسازى براى داشتن جامعهسالم در حكمت 73 فرمود :
مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاما فَليَبدَاء بِتَعلِيمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلِيمِ غَيرِهِ، وَليَكُنتَاءدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبلَ تَاءدِيبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَمُعَلِّمُ نَفسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا اءَحَقُّ بِالاِْجْلاَ لِ مِنْ مُعَلِّمِالنَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ.

ضرورت خودسازى رهبران و مديران
كسى كه خود را رهبر مردم ساخته ، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران پردازد،خود را بسازد، و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد، زيرا آن كسكه خود را تعليم دهد و ادب كند سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهدو ادب آموزد.(14)

اگر به مسائل زيربنائى سياست توجّه نشود، و ارزش ها درمسائل سياسى ناديده گرفته شود، سياست صحيحى وجود نخواهد داشت و سياستمدارانسالمى نخواهيم داشت .
چه سياستمدارانى كه اعتقادى به ارزش هاى اخلاقى ندارند و يا با سياست توحيدى آشنانيستند و چه سياستمدارانى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كنند، امّا درعمل كارى به ارزش ها ندارند، هردو گروه به انحراف وكجروى و انواع آفت ها و مفاسداجتماعى دچار خواهند شد و در روش هاى دروغين سياست و شيوه هاى شيطانى آن گرفتارخواهند شد.
آنها ندارند و محرومند و اينها در كنار چشمه هاى موّاج حقيقت تشنه كام مانده اند كه :
چندين چراغ دارد و بيراهه مى رود
از نظر كاربردى تا مباحث زيربنايى سياست روشن نشود و سياستمداران و كارگزارانحكومت آن ارزش ها را بكارنگيرند، نمى توانند در اجراى عدالت اقتصادى و اجتماعى موفّقباشند، و اصول و مبانى سياست را در عينيّت جامعه پياده كنند.
آنگاه نه جامعه و حكومت سالمى مى توان داشت و نه از سياستمداران و كارگزاران دلسوزو ايثارگر، خبرى خوهد بود.
3 - تحقّق انواع آزادى
يكى ديگر از ويژگى هاى سياست توحيدى و عَلَوى ، تحقّق انواع آزادى است .
وقتى مسائل سياسى و دستورالعمل هاى آن را خداى جهان آفرين مشخّص مى فرمايد
و در سياست توحيدى حاكميّت خدا و قوانين الهى وحى محورى ، قرآن محورى ، خدا محورىمطرح باشد،
و انسان ها در پرتو احكام نورانى قرآن به رشد وكمال برسند،
ديگر سلطه انسان بر انسان ، سلطه گرى سياستمداران ، حاكميّت فرد بر فرد يا جمعپديد نخواهد.
همه بنده خداوند و همه تسليم مقرّرات الهى مى باشند.
همه از خدا فرمان مى گيرند.
همه رهبران ، مديران ، از بندگان خدا و در خدمت بندگان خدا قرار دارند.
و همه خدمتگزار مردمند.
همه بايد به احكام و مقرّرات الهى احترام بگذارند.
اينجاست كه انواع آزادى ها تحقّق مى پذيرد،
فرد آزاد است ،
جامعه آزاد است ، و فرد و جامعه مى تواند با آزادى انتخاب كند بهتكامل برسد.
پس ولايت مطلقه فقيه ، آزادترين نوع حكومت هاست كه ضامن اجرايى انواع آزادى هاست .
زيرا در سيستم حكومتى ولايت فقيه ، ارزش ها حاكمند، دين و فقه اسلامى و خدا حاكم است .
شخص فقيه اگر قدرت دارد و ولايت دارد به بركت فقه و ارزش هاست ، اگر مرتكبخلاف شود از عدالت ساقط شده ديگر ولايتى نخواهد داشت .
در كدام حاكميّت سياسى و در كدام نظام سياسى دنيا اينگونه از آزادى دفاع مى شود.
امام على عليه السلام در آغاز نامه هاى خود مى نويسد :
مِن عَبدِاللّه از بنده خدا

وقتى امام و رهبر جامعه اسلامى ، بنده خداست ، و خدمتگزار ملّت است ، ريشه هاى سلطه واستبدادگرى خشكانده مى شود، و انواع آفت ها ريشه كن مى شود و آزادى تحقّق مى پذيرد.
4 - ضمانت اجرائى
يكى ديگر از ويژگى هاى سياست توحيدى و عَلَوى ، داشتن ضمانت اجرائى است .
چون ارزش ها، ايمان ، اخلاق اسلامى ، زيربناى سياست توحيدى است ، ضمانت اجرائىسياست و امور سياسى تحقّق مى يابد.
اصل نظارت در جامعه اسلامى ، سامان مى گيرد.
اصل كنترل صحيح ، اجرا مى شود.
اصل هماهنگى ، جامعه را به وحدت مى رساند.
اصل پاكسازى ، درست اجرا مى شود.
و اصل جاذبه و دافعه ، نظام اسلامى را از انواع آفت ها دور نگه داشته سلامت نظام راتضمين مى كند؛
كه امروزه اصول يادشده را در مديريّت ها ضرورى و حياتى مى شمارند.
درست است كه مباحث و مسائل سياسى هم در اسلام و هم در سائرملل غرب و شرق وجود دارد امّا مسئله مهم آن است كه ديگر سياست هاى دنيا از ضمانتاجرائى صحيحى برخوردار نيستند.
وقتى ايمان و اخلاق فراموش شد؛
و ارزش ها در سياست هاى ماكياوليستى از ياد رفت .
و سياستمداران براى رسيدن به اهداف خويش هرگونه عَمَلى را روا و مجاز پنداشتند.
چگونه مى شود به سياستمداران اطمينان داشت ؟
و آنها چگونه مى توانند سياست درست و صحيحى داشته باشند؟
بدون ايمان و حاكميّت ارزش ها، اصل نظارت چگونهشكل مى گيرد كه با انواع رشوه ها ناظران را تطميع مى كنند.
و با انواع تهديدها اصلكنترل نيز تحقّق نمى يابد.
و اصل هماهنگى نيز در دروغگوئى ها و دوروئى ها فراموش مى شود واصل پاكسازى در گرد و خاك حزب گرائى ، و جناح بازى ، مسخره مى شود.
و هركس هركارى را كه دوست دارد انجام مى دهد.
گرچه از انواع چشم هاى الكترونيك استفاده كردند، و با تلويزيونهاى مدار بسته ، وانواع ابزار هشدار دهنده خواستند مراقب انسان باشند و براىكنترل كارگزاران از نيروهاى اطّلاعاتى كمك گرفتند.
و آنگاه كه در نيروهاى اطلاعاتى به بن بست رسيدند به نيروهاى ضدّ اطّلاعات اميدوارشدند.
امّا حكايت همچنان باقى است .
از ديدگاه امام على عليه السلام سياست بايد ضمانت اجرائى داشته باشد و ضمانتاجرائى با چشم الكترونيك سامان نمى يابد.
و انسان نمى تواند انسان را كنترل كند،
بايد ايمان و اخلاق را در دل ها زنده كرد.
بايد ارزش هاى زيربنايى را تقويت نمود.
اگر سياستمداران جهان ، با ارزش هاى اخلاقى تربيت شوند، و از بهترين هاى جامعهاسلامى انتخاب گردند.
و با وحى محورى و قرآن محورى در مديريّت هاى خودمشغول انجام وظيفه باشند، اصول ياد شده دقيقا اجرا مى گردد.
امام على عليه السلام در حكومت 5 ساله خوداصول ياد شده را با پشتوانه ارزش ها بكارگرفت و موفّق هم شد.
كه در خطبه 4 نهج البلاغه به آن اشاره فرمود :
بِنَا اهتَدَيتُم فِى الظَّلمَاءِ، وَتَسَنَّمتُم ذُروَةَ العَليَاءِ، وبِنَا اءَفجَرتُم عَنِ السِّرَارِ. وُقِرَسَم عٌ لَم يَفقَهِ الوَاعِيَةَ، وَكَيفَ يُرَاعِى النَّباءَةَ مَن اءَصَمَّتهُ الصَّيحَةُ؟ رُبِطَ جَنَانٌ لَميُفَارِقهُ الخَفَقَانُ.
مَا زِلتُ اءَنتَظِرُ بِكُم عَوَاقِبَ الغَدرِ، وَاءَتَوَسَّمُكُم بِحِليَةِ المُغتَرِّينَ، حَتَّى سَتَرَنِى عَنكُمجِلبَابُ الدِّينِ، وَبَصَّرَنِيكُم صِد قُ النِّيَّةِ.
اءَقَمتُ لَكُم عَلَى سَنَنِ الحَقِّ فِى جَوَادِّ المَضَلَّةِ، حَيثُ تَلتَقُونَ وَلادَلِيلَ، وَتَحتَفِرُونَ وَلاتُمِيهُونَ.
اليَومَ اءُنطِقُ لَكُمُ العَجمَاءَ ذاتَ البَيَانِ! عَزَبَ رَاءيُ امرِى ءٍ تَخَلَّفَ عَنِّى ! مَا شَكَكتُ فِىالحَقِّ مُذ اءُرِيتُهُ! لَم يُوجِس ‍ مُوسَى عليه السلام خِيفَةً عَلَى نَفسِهِ،بَل اءَشفَقَ مِن غَلَبَةِ الجُهَّالِ وَدُوَلِ الضَّلالِ! اليَومَ تَوَاقَفنَا عَلَى سَبيلِ الحَقِّ وَالبَاطِلِ.مَن وَثِقَ بِمَاءٍ لَم يَظمَاء!


ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام
شما مردم به وسيله ما، از تاريكى هاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمكما، به اوج ترّقى رسيديد، صبح سعادت شما با نور ما درخشيد، كَر است گوشى كهبانگ بلند پندهارا نشود، و آن كس را كه فرياد بلند، كَر كند، آواى نرم حقيقت چگونه دراو اءثر خواهد كرد؟ قلبى كه از ترس خدا لرزان است ، همواره پايدار و با اطمينان باد
من همواره منتظر سرانجام حيله گرى شما مردم بصره بودم ، و نشانه هاى فريب خوردگىرا در شما مى نگريستم ، تظاهر به ديندارى شما پرده اى ميان ما كشيد ولى من با صفاىباطن درون شما را مى خواندم .
من براى واداشتن شما به راه هاى حق ، كه در ميان جادّه هاى گمراه كننده بود به پاخاستمدر حالى كه سرگردان بوديد، و راهنمايى نداشتيد،بدنبال رهبر و راهنما بوديد امّا او را نمى يافتيد، امروز زبان بسته را به سخن مى آورم، دُور باد راءىِ كسى كه با من مخالفت كند، از روزى كه حق به من نشاند داده شد، هرگزدر آن شك و ترديد نكردم ، كناره گيرى من چونان حضرت موسى عليه السلام برابرساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، ترس او براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروزگردند و دولت گمراهان حاكم گردد، امروز ما و شما بر سر دو راهى حق وباطل قرار داريم ، آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد تشنه نمىماند.(15)

2 - حكومت از ديدگاه نهج البلاغه
ضرورت وجود حكومت
انواع حكومت ها
واژه حكومت داراى معانى متعددى است .
معناى اساسى آن عبارتست از انقاذ حكم عملى رهبرى و حكمرانى و از اين منظر حكومت تجسّمدولت و عامل اجراى حاكميت در جامعه است .(16)
و جوهره حكومت سيطره و حكمرانى است .
معناى ديگر حكومت اشاره به ارگان هايى دارد كه حاكم بواسطه آناعمال حاكميت مى كند.(17)
درباره حكومت پرسش هاى مهمى مطرح است از جمله اينكه :
حكومت چيست ؟
و منشاء پيدايش آن چيست ؟
و آيا وجود آن در جامعه ضرورى است ؟
طبيعى است كه هر دولتى داراى يك حكومتى است و همه اعضاى ملت با قطع نظر ازتمايزهاى متنوع خويش ، از اوامر حكومتى او تبعيّت مى كنند،
گرچه حكومت را از زواياى گوناگون مى توان مورد كاوش قرار داد ولى در اينفصل صرفا به ضروريات آن در جامعه اشاره مى شود.
ضرورت حكومت
يكى از مسائل اساسى در اداره مملكت ، مساءله ضرورت حكومت است و از ديرباز تا كنونوجود حكومت امرى ضرورى به حساب مى آيد،
گرچه افرادى در گذشته و قرن هيجدهم و نوزدهم نظير سن سيمون ، و پرودن ازسوسياليست هاى خيال پرداز و فيزيوكرات ها،قائل به محو حكومت در جامعه بودند،
به اعتقاد سن سيمون خود انسانى جامعه را از مهلكه ميرهاند
و ماركسيت ها نيز، در ترسيم جامعه آرمانى خود، محو حكومت را وعده مى دادند
امروزه به مخالفين حكومت ، آنارشيست اطلاق مى شود.
كه گاهى به معناى هرج و مرج طلب هم به كار ميرود.
آنارشيست ها معتقدند كه انسان ذاتا طبيعتى پاك دارد كه او را وادار مى كند تا تقاضاىخوب را بپذيرد و آنگاه نتيجه مى گرفتند كه پس حكومت ضرورتى ندارد.
همچنين معتقدند :
حكومت با حريّت و آزادى انسان تناقض دارد و حفظ كرامت و آزادى انسانى اقتضاء مى كندكه حكومت از قاموس ‍ زندگى انسانى رخت بربندد.(18)
در جهان اسلام ، گروهى از خوارج و ابى بكر اصم ، از علماىاهل سنت ، قائل به عدم ضرورت حكومت شدند. از ديدگاه شيعه ، حكومت امرى ضرورى استو در صورت انحراف آن نبايد منكر اصل ضرورتش ‍شد.(19)
وقتى خوارج شعار مى دادند كه :
لا حُكمَ اِلاّ لِلّه

(حكومتى جز حكومت خدا نبايد وجود داشته باشد.)

و با اين شعار حكومت عدل امام على عليه السلام را نفى مى كردند،
امام عليه السلام در پاسخ آنان چنين فرمود :
قال عليه السلام : كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ!
نَعَم إِنَّهُ لاَ حُكمَ إِلا لِلّهِ. وَلكِنَّ هؤُلاَءِ يَقُولُونَ: لاَ إِمرَةَ إِلا لِلّهِ.
وَإِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِن اءَمِيرٍ بَرٍّ اءَو فَاجِرٍ يَعمَلُ فِى إِمرَتِهِ المُؤ مِنُ، وَيَستَمتِعُ فِيهَاالكَافِرُ، وَيُبَلِّغُ اللّهُ فِيهَا الاَْجَلَ، وَيُجمَعُ بِهِ الفَى ءُ، وَيُقَاتَلُ بِهِ العَدُوُّ، وَتَاءمَنُ بِهِالسُّبُلُ، وَيُؤ خَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ القَوِيِّ؛ حَتَّى يَستَرِيحَ بَرُّ، وَيُستَرَاحَ مِن فَاجِرٍ.
و فى رواية اءُخرى اءنه عليه السلام لما سمع تحكيمهمقال : حُكمَ اللّهِ اءَنتَظِرُ فِيكُم .
وقال : اءَمَّا الاِْمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ؛ وَاءَمَّا الاِْمْرَةُ الفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَاالشَّقِىُّ؛ إِلى اءَن تَنقَطِعَ مُدَّتُهُ، وَتُدرِكَهُ مَنِيَّتُهُ.


ضرورت حكومت
(سخن حقّى است ، كه از آن اراده باطل شده !
آرى درست است ، فرمانى جز فرمان خدا نيست ، ولى اينها مى گويند زمامدارى جز براىخدا نيست ، در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا بد، نيازمندند، تا مؤ منان در سايه حكومت، بكار خود مشغول و كافران هم بهرمند شوند، و مردم در استقرار حكومت ، زندگى كنند،به وسيله حكومت بيت المال جمع آورى مى گردد و به كمك آن با دشمنان مى توان مبارزهكرد، جادهّها اءمن و امان ، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مى شود، نيكوكاران در رفاه واز دست بدكاران ، در امان مى باشند
منتظر حكم خدا درباره شما هستم .
و نيز فرمود:
اما در حكومت پاكان ، پرهيزكار به خوبى انجام وظيفه مى كند ولى در حكومت بدكاران ،ناپاك از آن بهرمند مى شود تا مدّتش سرآيد و مرگ فرارسد.)(20)


نتيجه اينكه در انديشه سياسى غرب و اسلام ، وجود حكومت امرى ضرورى است ، مهمترينادلّه ضرورت حكومت در اسلام عبارتند از :
1 - دليل عقلى
الف - انسان موجودى اجتماعى است
و اسلام آيينى است كه به نيازها و خواسته هاى مشروع اجتماع پاسخ گفته ، آنها را بهفراموشى نسپرده است .
طبيعى است كه اگر در جامعه حكومت وجود نداشته باشد، جامعه دچاراختلال و هرج و مرج مى شود.
ب - و ديگر آنكه :
انسان ها طالب برترى به خدمت گرفتن ديگران ، در راستاى منافع خود هستند.
و رها بودن انسان و عدم حاكميت قانون بر جامعه موجب اختلاف ، تشتت و هرج و مرج مىشود.
زيرا محصول تلاش هاى افراد با يكديگر ارتباط و تلاقى دارد و همه خواهان استفاده ازآن هستند.
منافع مادّى موجب تزاحم ، اختلاف و فزونى كينه ها مى شود.
و رفع هرج و مرج ناشى از اين امور در گرو قانون است .
ج - ضرورت قانون براى فرد و جامعه جهت استقرار نظم غيرقابل انكار است .
امّا قانون نيز هرقدر كامل و منطبق بر نيازهاى جامعه تنظيم شده باشد كافى نيست ، بلكهمحتاج مجرى و حاكم است ، يكى از اهداف اساسى حكومت ايجاد نظم و امنيت در جامعه وجلوگيرى از تنازع و هرج و مرج است و امنيت و نظم هدفى است كه هر انسانى بهضرورت آن واقف است .
خداوند پيامبران الهى را در جهت اجراى قوانين الهى در جامعهارسال كرده است .
برخى از پيامبران ، در اعمال حاكميّت الهى ، توفيق يافتند و برخى ديگر با موانعروبرو شدند.(21) (22)
امام على عليه السلام در خطبه 146 به ضرورتهاى عقلى و اجتماعى حكومت مى پردازد وضرورت حكومت را به وحدت اجتماعى و امنيّت ملّى ارتباط مى دهد ، كه اگر حكومت نباشدبه نظام جامعه در هم فرو ريزد و روح هرج و مرج طلبى حاكم شود،تكامل فرد و جامعه در خطر است و ديگر كسى رنگ سعادت را نخواهد ديد، كه فرمود:
وَ مَكَانُ ال قَيِّمِ بِالاَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَيَضُمُّهُ: فَإِنِ انقَطَعَ النِّظَامُتَفَرَّقَ الخَرَزُ وَذَهَبَ، ثُمَّ لَم يَجتَمِع بِحَذَافِيرِهِ اءَبَدا.
وَال عَرَبُ اليَومَ، وَإِن كَانُوا قَلِيلا، فَهُم كَثِيرُونَ بِالاِْسْلاَ مِ، عَزِيزُونَ بِالاِْجْتَِماعِ!


(جايگاه رهبر چونان ريسمانى محكم است كه مُهره ها را متّحد ساخته به هم پيوند مىدهد، اگر اين رشته از هم بُگسلد، مهره ها پراكنده و هر كدام به سويى خواهند افتاد وسپس هرگز جمع آورى نخواهند شد.
عرب امروز گرچه از نظر تعداد اندك است امّا با نعمت اسلام فراوانند، و با اتّحاد وهماهنگى عزيز و قدرتمندند.)(23)


2 - ماهيّت قوانين اسلام
احكام اسلام منحصر در عبادات نيست .
جامعيّت اسلام به عنوان آيينى كه بسيارى ازمسائل فردى و جزئى را نيز فروگذار نكرده اقتضادء مى كند مساءله مهمى چون حكومت را كه هدايت بشر و مسائل اساسى زندگى بشر به آن بستگى دارد، بدون پاسخنگذارد.
احكام و قوانين اسلام به گونه اى است كه اجرا و تحقّقاعمال آنها تنها در سايه ايجاد حكومت ميسّر خواهد بود.
جهاد در راه خدا، دفاع از كيان جامعه اسلامى ، تاءمين امنيت داخلى ، قضاوت و داورى جهت حلّاختلافات ، احقاق حقوق مردم ، امر به معروف و نهى از منكر، امور مالى مسلمين و بيتالمال ، خمس ، زكات و جمع آورى سرمايه هاى عمومى انفاق از مسائلى هستند كهاعمال آنها مستلزم حكومت است .
آيا ممكن است اسلام نسبت به اين موضوعات كه مرتبط به حيات سياسى و اجتماعى جامعهاسلامى هستند.
قانون داشته باشد.
امّا راجع به مجرى و چگونگى اجراى آن سخن نگفته باشد؟
بديهى است كه اجراى هر يك از اين امور مستلزم ايجاد وزارتخانه اى است كه افرادى فهيمو كاردان آن را هدايت كنند.
از سوى ديگر، امروزه در جامعه امور و شئون متعدّدى هست كه متصدّى مشخّصى ندارد.
نظير مديريّت هاى عمومى تعليم و تربيت ، مديريتانفال و جنگل ها، احداث جاده و بيمارستان ، بدون شك اين امور در تداوم حيات جامعهضرورى اند و تشكيلاتى بنام حكومت لازم است تا تصدى اين امور را بر عهده بگيرد.
امام على عليه السلام نسبت به ضرورت قوانين اسلام و نقش آن در ايجاد نظم اجتماعى درخطبه 216 مى فرمايد:
اءَمَّا بَعدُ، فَقَد جَعَلَ اللّهُ سُبحَانَهُ لِى عَلَيكُم حَقّا بِوِلاَيَةِ اءَمرِكُم ، وَلَكُم عَلَيَّ مِنَالحَقِّ مِثلُ الَّذِي لِي عَلَيكُم ، فَالحَقُّ اءَوسَعُ الاَْشْيَاءِ فِى التَّوَاصُفِ، وَاءَضْيَقُهَا فِىالتَّنَاصُفِ،
لاَ يَجرِى لاَِحَدٍ إِلا جَرَى عَلَيهِ، وَلاَ يَجرِى عَلَيهِ إِلا جَرَى لَهُ.
وَلَو كَانَ لاَِحَدٍ اءَن يَجرِيَ لَهُ وَلاَ يَجرِيَ عَلَيهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصا لِلّهِ سُبحَانَهُ دُونَ خَلقِهِ،لِقُدرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدلِهِ فِى كُلِّ مَا جَرَت عَلَيهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبحَانَهُجَعَلَ حَقَّهُ عَلَى العِبَادِ اءَن يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُم عَلَيهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلا مِنهُ،وَتَوَسُّعا بِمَا هُوَ مِنَ المَزِيدِ اءَهلُهُ.
ثُمَّ جَعَلَ - سُبحَانَهُ - مِن حُقُوقِهِ حُقُوقا افتَرَضَهَا لِبَعضِ النَّاسِ عَلَىبَعضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَاءُ فِى وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعضُهَا بَعضا، وَلاَ يُستَوجَبُ بَعضُهَا إِلابِبَعضٍ.
وَاءَعظَمُ مَا افتَرَضَ - سُبحَانَهُ - مِن تِلكَ الحُقُوقِ حَقُّ الوَالِى عَلَى الرَّعِيَّةِ،وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الوَالِى ، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ - سُبحَانَهُ - لِكُلٍّ عَلَىكُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاما لاُِلفَتِهِم ، وَعِزّا لِدِينِهِم .
فَلَيسَت تَصلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِصَلاَحِ الوُلاَةِ، وَلاَ تَصلُحُ الوُلاَةُ إِلا بِاستِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،


(پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان ، براى من ، بر شما به جهت سرپرستىحكومت ، حقّى قرار داده ، و براى شما همانند حق من ، حقّى تعيين فرموده است ، پس حقگسترده تر از آن است كه توصيفش كنند، ولى به هنگامعمل تنگنايى بى مانند دارد
حق اگر به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود، و چونبه زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت
اگر بنا باشد حق به سود كسى اجراء شود و زيانى نداشته باشد، اين مخصوص خداىسبحان است نه ديگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهى بر بندگان ، و عدالت او برتمام موجوداتى كه فرمانش بر آنها جارى است ، لكن خداوند حق خود را بر بندگان ،اطاعت خويش قرار داده ، و پاداش آن را دو چندان كرده است ، از روى بخشندگى ، وگشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.
پس خداى سبحان ! برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم واجب كرد، و آن حقوق را دربرابر هم گذاشت ، كه برخى از حقوق برخى ديگر را واجب گرداند، و حقّى بر كسىواجب نمى شود مگر همانند آن را انجام دهد.
و در ميان حقوق الهى بزرگ ترين حق ، حق رهبر بر مردم ، و حق مردم بر رهبر است ، حقواجبى كه خداى سبحان ، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن راعامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.
پس رعيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمىشوند جز با درستكارى رعيّت .)(24)


3- سيره عملى پيشوايان اسلام (25)
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به عنوان اسوه و الگو، در دوران حيات خود، همزمانبا فراهم شدن امكانات تشكيل حكومت اقدام بهتشكيل آن كرد،
با توجّه و دقّت در قرآن و در رهنمودهاى پيامبر صلى الله عليه و آله درمى يابيم كه درزمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله دو نوع سلطه -يكى دينى و ديگرىدنيوى- نبوده است ، بلكه يك سلطه و اقتدار دينى و دنيوى بوده كه در اختيارشخص پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشته ، و او مرجع امور مادى و معنوى مسلمانانبوده است .
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بلافاصله پس از هجرت ، حكومتتشكيل دادند و در حالى كه ياران و پيروان آن حضرت نسبت به بسيارى ازمسائل و مشكلات فردى و اجتماعى ازآن حضرت سؤال مى كردند، هيچگاه اصل لزوم حكومت را زيرسئوال نبُرد.
پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نيز هيچكس در ضرورى بودن حكومت شك نداشت.
آنچه كه مورد اختلاف بود ، مى گفتند كه :
چه كسى حاكم باشد.
در جريان سقيفه و تعيين جانشين براى پيامبر صلى الله عليه و آله كسى به اين نكتهاشاره نكرد كه وجود خليفه لزومى ندارد و يا دليلى بر لزوم آن نيست ، بلكه اختلافبر سر اين بود كه چه كسى صلاحيت جانشينى پيامبر را دارد.
امام على عليه السلام در نقد و برّرسى حكومت 3 نفر از خلفاى پيشين كه بر اساس سنّتپيامبر صلى الله عليه و آله و سيره گفتارى و عملى آن بزرگ پيامبر ثابت قدمنماندند، و به انواع جعل و تحريف و رواج نابرابرى ها دامن زدند، دردآلود چنين فرمود:
اءَمَا وَ اللّهِ لَقَد تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَإ نَّهُ لِيَعلَمُ اءَنَّ مَحَلِّى مِنهَا مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحَا.يَنحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ، وَلا يَرقَى إ لَيَّ الطَّيرُ؛ فَسَدَلتُ دُونَهَا ثَوبا، وَطَوَيتُ عَنهَا كَشحا،وَطَفِقتُ اءَرتَئِى بَينَ اءَن اءَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ، اءَو اءَصبِرَ عَلَى طَخيَةٍ عَميَاءَ، يَهرَمُ فِيهَاالكَبِيرُ، وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَكدَحُ فِيهَا مُؤ مِنٌ حَتَّى يَلقَى رَبَّهُ!
فَرَاءَيتُ اءَنَّ الصَّبرَ عَلَى هَاتَا اءَحجَى ، فَصَبَرتُ وَفِى العَينِ قَذًى ، وَفِى الحَلقِشَجا، اءَرَى تُرَاثِى نَهبا، حَتَّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَاءَدلَى بِهَا إ لَى فُلانٍ بَعدَهُ.
ثم تمثلبقول الا عشى :

شَتَّانَ مَا يَومِى عَلَى كُورِهَا
وَيَومُ حَيَّانَ اءَخِى جَابِرِ
فَيَا عَجَبا!! بَينَا هُوَ يَستَقِيلُهَا فِى حَيَاتِهِ إ ذ عَقَدَهَا لاَِّخَرَ بَعدَ وَفَاتِهِ - لَشَدَّ مَاتَشَطَّرَا ضَرعَيهَا!- فَصَيَّرَهَا فِى حَوزَةٍ خَشنَاءَ يَغلُظُ كَلمُهَا، وَيَخشُنُ مَسُّهَا،وَيَكثُرُ العِثَارُ فِيهَا، وَالاِْعْتِذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعبَةِ إ ن اءَشنَقَ لَهَا خَرَمَ، وَإن اءَسلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ.
فَمُنِيَ النَّاسُ - لَعَمرُ اللّهِ - بِخَبطٍ وَشِمَاسٍ، وَتَلَوُّنٍ وَاعتِرَاضٍ؛فَصَبَرتُ عَلَى طُولِ المُدَّةِ، وَشِدَّةِ الِْمحْنَةِ؛ حَتَّى إ ذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ.
جَعَلَهَا فِى جَمَاعَةٍ زَعَمَ اءَنِّى اءَحَدُهُم ، فَيَا لَلّهِ وَلِلشُّورَى ! مَتَى اعتَرَضَ الرَّيبُ فِيَّ مَعَالاَْوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ اءُقْرَنُ إ لَى هذِهِ النَّظَائِرِ!
لكنِّى اَسفَفتُ إِذ اَسَفُّوا، وَطِرتُ إِذ طَارُوا؛ فَصَغَا رَجُلٌ مِنهُم لِضِغ نِهِ، وَمَالَ الاخَرُ لِصِهرِهِ،مَعَ هَنٍ وَهَنٍ.
إِلَى اءَن قَامَ ثَالِثُ القَومِ نَافِجا حِضنَيهِ، بَينَ نَثِيلِهِ وَمُعتَلَفِهِ، وَقَامَ مَعَهُ بَنُو اءَبِيهِيَخضَمُونَ مَالَ اللّهِ خِضمَةَ الاِْبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ، إ لَى اءَنِ انتَكَثَ عَلَيهِ فَتلُهُ، وَاءَجهَزَعَلَيهِ عَمَلُهُ، وَكَبَت بِهِ بِط نَتُهُ!


(آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مىدانست ، جايگاه من در حكومت اسلامى ، چون مِحوَر سنگ هاى آسياب است كه بدون آن آسيابحركت نمى كند او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است ، و مرغان دورپرواز انديشه ها به بُلَنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رِداى خلافت ، رها كرده، و دامن جمع نموده از آن كنارگيرى كردم ، و در اين انديشه بودم ، كه آيا با دست تنهابراى گرفتن حق خود بپا خيزم ؟
يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم ؟ كه پيران رافرسوده ، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگيننگه مى دارد.
پس از ارزيابى درست ، صبر و بردبارى را خِرَدمندانه تر ديدم ، پس صبر كردم درحالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مىنگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!
تااينكه خليفه اوّل ، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد.

(سپس امام مَثَلى را با شِعرى از اءَعشى عنوان كرد.)
مرا با برادر جابرحيّان چه شباهتى است ؟
من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود!!
شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگاممرگ ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟
هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهرمند گرديدند.
سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى عمر سپرد، كه مجموعه اىاز خشونت ، سختگيرى ، اشتباه و پوزش طلبى بود، زمامدار مانند كسى كه بر شترىسركش سوار است ، اگر عَنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگرآزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند
سوگند به خدا مردم در حكومت دوّمى ، در ناراحتى و رنج مهّمى گرفتار آمده بودند، و دچاردوروييها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانىِ محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جزشكيبايى نداشتم ، تا آن كه روزگار عُمَر هم سپرىشد.(26)
سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم !!
پناه به خدا از اين شورا!
در كدام زمان من با اعضاءِ شورا برابر بودم ؟ كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند؟ و درصَف آنها قرارم دهند؟
ناچار باز هم كوتاه آمدم ، و با آنان هماهنگ گرديدم
يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى برتافت،(27) و ديگرى دامادش (28) را بر حقيقت برترى داد و آن دونفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان (29)
تا آن كه سوّمى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده ، همواره بينآشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه بپا خاستند،و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه بجان گياهبهارى بيافتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، واءعمال او مردم را برانگيخت ، و شكم بارگى او نابودش ساخت.)(30)


عملكرد پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه :
در تبيين مسائل سياسى و حكومتى و بسنده نكردن بهمسائل عبادى ، اخلاقى ارسال سفير نزد پادشاهان و سلاطين و انجام قضاوت ، همه بيانگر اهميّت مساله حكومت و رهبرى سياسى جامعه اسلامى بود.
و اين واقعيّت را نيز مى دانيم كه :
نه احكام اسلام اختصاص به عصر پيامبر صلى الله عليه و آله داشته و نه نياز بهحكومت ، اختصاص به دوران خاصى دارد.
لذا بايد احكام اسلام تا قيامت اجرا شود.
بنابراين ولايت و حكومت از امورى نيست كه زوال و سستى در آن راه يابد و پاسخى استبه نياز جامعه در جهت امنيّت و حاكميّت قسط و عدالت و ارزش هاى انسانى ، الهى كه نبايداز آن غفلت كرد.(31)
4 - آيات قرآن
با وجود دليل عقلى و قطعى مبنى بر ضرورت حكومت ،حال به برّرسى برخى از آيات قرآن مى پردازيم و روشن است كه ؛
آنچه از كتاب و سنت ذكر خواهد شد در حقيقت بيانات ارشادى است كه مؤ يددليل عقلى قطعى مى باشد آياتى كه در زمينه ضرورت حكومت ذكر مى شود، بيانگرآنست كه متّصدى امر جامعه ، بايد داراى معيارها و صفات خاصى باشد ؛
امين باشد،
عادل و با ورع باشد،
به قوانين الهى آگاهى داشته باشد،
و مصالح و مفاسد را شناخته ،
نسبت به اوضاع و احوال زمان بصيرت داشته باشد.

مانند :
قال اجعلنى على خزائن الارض انّى حفيظ عليم.(32)

يوسف گفت : مرا سرپرست گنجينه هاى سرزمين (مصر) قرار ده كه نگهدارنده و آگاهم.

اين آيه و ديگر آيات مربوط به ماجراى حضرت يوسف ، ضرورت حكومت و صفات رهبرىمدير، مدبّر و آگاه بر جوامع انسانى را آشكار مى كند كه در صورت محرومت از چنينحكومتى چه بسا جامعه ضررهاى جبران ناپذيرى رامتحمّل گردد.
كه فرمود :
يا داود انّا جعلناك خليفه فى الارض فاحكم بين الناسبالحقّ...(33)

اى داود ما تو را خليفه در زمين قرار داديم پس در ميان مردم به حق داورى كن .

و آنگاه به صفات و ويژگى هاى حاكم اشاره كرد كه :
الف - ... انّ اللّه اصطفيه عليكم و زاده بسطه فى العلم و الجسم....(34)

پيامبر بنى اسرائيل به آنها گفت : خدا او (طالوت ) را بر شما برگزيده و او رادر علم و (قدرت ) جسم وسعت بخشيده .

ب - فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت و آتاه الله الملك و الحكمه و علمهمما يشاء و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لكنّ اللّهذوفضل على العالمين .(35)

سپس به اذن و فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزيمت واداشتند و داود جالوت راكشت و خداوند حكومت و دانش او را بخشيد و از آنچه مى خواست به او تعليم داد،
و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمى كرد زمين را فساد فرامى گرفت ولى خداوند نسبت به جهانيان لطف و احسان دارد.


آيات فوق بيانگر اين است كه اگر حكومت مقتدر و نيرومند نباشد تا جلوى طاغيان وسركشان را بگيرد، زمين پر از فساد مى شود و حكومتعادل يكى از عطاياى الهى است كه جلوى مفاسد فرهنگى و اجتماعى را مى گيرد.
كه فرمود :
الذين مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عنالمنكر...(36)

همان كسانى كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم ، نماز را بپا ميدارند و زكاتميدهند و امر بمعروف و نهى از منكر مى كنند.

اين آيه به طور ضمنى بيانگر اينست كه برپا داشتن نماز و اداى زكات و سايرفرايض دينى تنها در سايه حكومت ميسّر است و انسان هاى الهى هنگامى كه به حكومت دستيابند فرايض را برپا مى دارند.
5 - روايات
در زمينه ضرورت حكومت روايات زيادى از معصومين عليه السلام وارد شده است ، كه بهتنهائى به تدوين كتابهاى مفصّلى نياز دارد، به ناچار در اين قسمت به نهج البلاغه وسخنان امام على عليه السلام مى پردازيم .
امام على عليه السلام در پاسخ به خوارج مى فرمايد:
لابُدَّ لِلنَّاسِ مِن اَميرٍ بَرٍّ اَو فاجِر

رهنمودهاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام گوياى آن است كه حكم دو مرحله دارد :
يكى مرحله تشريع كه منحصر به خداوند است و ديگرى مرحله اجراست كه ناگزير بايدبه دست انسانها صورت گيرد كه خداوند پيامبران صلى الله عليه و آله و اشخاصى رابا معيارهاى الهى براى اين مهمّ منصوب كرده است ؛ بنابر اين خوارج دچار خلط و اشتباهشدند.
آشكار است كه مفهوم حديث اين نيست كه امير نيكوكار و بدكار يكسانند، بلكه منظور اينستكه در درجه اوّل بايد زمامدارى عادل و نيكوكار پيدا كرد و اگر نشد، وجود زمامدار ظالم ازهرج و مرج بهتراست .(37)
در جاى ديگر حضرت امير عليه السلام چنين مى فرمايد :
وَالٍ ظَلُومٍ غَشُوم خَيرٌ مِن فِتنَةٍ تِدُوم .

(زمامدار ظالم و ستمگر بهتر است از فتنه و هرج و مرجى كه پيوسته در جامعه وجودداشته باشد.)

راز اين امر آن است كه اگر دسترسى به حكومتعادل نباشد، حداقل حكومت ظالم براى حفظ و بقاى خود مجبور است امنيت را حفظ كند و كشوررا از تجاوز و دشمنان محفوظ نگاه دارد.
در صورتى كه اگر اصل حكومت برداشته شود همه چيز درهم مى ريزد و افراد مفسد وظالم اموال مردم را تاراج مى كنند و خون بى گناهان را مى ريزند.
امام على عليه السلام در سخنرانى ها و نامه هاى گوناگون در سراسر نهج البلاغهبه ضرورت حكومت و ضرورت حاكميَّتِ قانون در جوامع بشرى و در امّتاسلامى تذكّرات ارزشمندى ارائه فرمودند.
امام على عليه السلام در خطبه 169 ضرورت حكومت و قانون را اينگونه توضيح دادند :
إِنَّ اللّهَ بَعَثَ رَسُولا هَادِيا بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَاءَمرٍ قَائِمٍ، لاَ يَهلِكُ عَنهُ إِلا هَالِكٌ. وَإِنَّالمُبتَدَعَاتِ المُشَبَّهَاتِ هُنَّ المُهلِكَاتُ إِلا مَا حَفِظَ اللّهُ مِنهَا. وَإِنَّ فِى سُلطَانِ اللّهِ عِصمَةًلاَِمرِكُم ، فَاءَعطُوهُ طَاعَتَكُم غَيرَ مُلَوَّمَةٍ وَلاَ مُستَكرَهٍ بِهَا.
وَاللّهِ لَتَفعَلُنَّ اءَو لَيَنقُلَنَّ اللّهُ عَنكُم سُلطَانَ الاِْسْلاَ مِ، ثُمَّ لاَ يَنقُلُهُ إِلَيكُم اءَبَدا حَتَّىيَاءرِزَ الاَْمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ.

next page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation