|
|
|
|
|
|
تفسير آيه : (4) مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ترجمه آيه : (خدايى كه ) مالك روز جزاست . نكته ها: O مالكيّت خداوند، حقيقى است و شامل احاطه و سلطنت است ، ولى مالكيّت هاى اعتبارى ، از سلطه ى مالك خارج مى شود و تحت سلطه ى واقعى او نيست . (مالك يوم الدين ) O با آنكه خداوند مالك حقيقى همه چيز در همه وقت است ، ولى مالكيّت او در روز قيامت و معاد جلوه ى ديگرى دارد؛ # در آن روز تمام واسطه ها واسباب قطع مى شوند. (تقطّعت بهم الاسباب )(30) # نسبت ها و خويشاوندى ها از بين مى رود. (فلا انساب بينهم )(31) # مال و ثروت و فرزندان ، ثمرى ندارند. (لا ينفع مال و لا بنون )(32) # بستگان و نزديكان نيز فايده اى نمى رسانند. (لن تنفعكم ارحامكم )(33) # نه زبان ، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبير. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختيار آن روز است . O لفظ ((دين )) در معانى گوناگون به كار رفته است : الف : مجموعه ى قوانين آسمانى . (إ نّ الدّين عنداللّه الاسلام )(34) ب : عمل و اطاعت . (للّه الدّين الخالص )(35) ج : حساب و جزا. (مالك يوم الدّين ) O ((يوم الدّين )) در قرآن به معناى روز قيامت است كه روز كيفر و پاداش مى باشد. (يسئلون ايّان يوم الدّين )(36) مى پرسند روز قيامت چه وقت است ؟ قرآن در مقام معرّفى اين روز، چنين مى فرمايد: (ثم ما ادريك ما يوم الدّين . يوم لا تملك نفس شيئا و الامر يومئذ للّه )(37) (اى پيامبر!) نمى دانى روز دين چه روزى است ؟ روزى كه هيچ كس براى كسى كارآيى ندارد وآن روز تنها حكم و فرمان با خداست . O (مالك يوم الدّين ) نوعى انذار و هشدار است ، ولى با قرار گرفتن در كنار آيه ى (الرّحمن الرّحيم ) معلوم مى شود كه بشارت و انذار بايد در كنار هم باشند. نظير آيه شريفه ديگر كه مى فرمايد: (نبّى ء عبادى انّى اءنا الغفور الرّحيم . و اءنّ عذابى هو العذاب الاليم )(38) به بندگانم خبر ده كه من بسيار مهربان و آمرزنده ام ، ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است . همچنين در آيه ديگر خود را چنين معرّفى مى كند: (قابل التَّوب شديد العقاب )(39) خداوند پذيرنده ى توبه مردمان وعقوبت كننده ى شديد گناهكاران است . O در اوّلين سوره ى قرآن ، مالكيتَ خداوند عنوان شده است ، (مالكِ يوم الدّين ) و در آخرين سوره ، مَلِكيت او. (ملك النّاس ) پيام ها: 1 خداوند متعال ، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما بايد حمد و سپاس او را به جا آوريم . به خاطر كمال ذات و صفات او كه (اللّه ) است ، به خاطر احسان و تربيت او كه (ربّ العالمين ) است و به خاطر اميد و انتظار رحم و لطف او كه (الرّحمن الرّحيم ) است و به خاطر قدرت و هيبت او كه (مالك يوم الدّين ) است . 2 قيامت ، پرتوى از ربوبيّت اوست . (ربّ العالمين ... مالك يوم الدين ) 3 قيامت ، جلوه اى از رحمت خداوند است . (الرّحمن الرّحيم مالك يوم الدين ) تفسير آيه : (5) إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ترجمه آيه : (خدايا) تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوئيم . نكته ها: O انسان بايد به حكم عقل ، بندگى خداوند را بپذيرد. ما انسان ها عاشق كمال هستيم و نيازمند رشد و تربيت ، و خداوند نيز جامع تمام كمالات و ربّ همه ى هستى است . اگر به مهر و محبّت نيازمنديم او رحمان و رحيم است و اگر از آينده دور نگرانيم ، او صاحب اختيار و مالك آن روز است . پس چرا به سوى ديگران برويم ؟! عقل حكم مى كند كه تنها بايد او را پرستيد و از او كمك خواست . نه بنده هوى و هوس خود بود و نه بنده زر و زور ديگران . O در نماز، گويا شخص نمازگزار به نمايندگى از تمام خداپرستان مى گويد: خدايا نه فقط من كه همه ى ما بنده توايم ، ونه تنها من كه همه ى ما محتاج و نيازمند لطف توايم . O خدايا! من كسى جز تو را ندارم (ايّاك ) ولى تو غير مرا فراوان دارى و همه هستى عبد و بنده ى تو هستند. (ان كلّ من فى السموات و الارض الاّ اتى الرّحمن عبدا)(40) در آسمان ها و زمين هيچ چيزى نيست مگر اين كه بنده و فرمان بردار تو هستند. O جمله (نعبد) هم اشاره به اين دارد كه نماز به جماعت خوانده شود و هم بيانگر اين است كه مسلمانان همگى برادر و در يك خط هستند. O مراحل پرواز معنوى ، عبارت است از: ثنا، ارتباط و سپس دعا. بنابراين اوّل سوره ى حمد ثناست ، آيه ى (ايّاك نعبد) ارتباط و آيات بعد، دعا مى باشد. O چون گفتگو با محبوب واقعى شيرين است ، لذا كلمه (ايّاك ) تكرار شد. پيام ها: 1 ابتدا بايد بندگى خدا كرد، آنگاه از او حاجت خواست . (نعبد، نستعين ) 2 بندگى ، تنها در برابر خداوند رواست نه ديگران . (ايّاك ) 3 قوانين حاكم بر طبيعت محترم است ، ولى اراده ى خداوند حاكم وقوانينِ طبيعى ، محكوم هستند.(41) لذا فقط از او كمك مى خواهيم . (ايّاك نستعين ) 4 گر چه عبادت از ماست ، ولى در عبادت كردن نيز نيازمند كمك او هستيم . (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين )(42) 5 چون خداوند بيشترين لطف را بر ما كرده ، ما بهترين تذلّل را به درگاهش مى بريم . (الرّحمن الرّحيم ايّاك نعبد) 6 (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين ) يعنى نه جبر است و نه تفويض . چون مى گوييم : (نعبد) پس داراى اختيار هستيم و نه مجبور. وچون مى گوييم : (نستعين ) پس نياز به او داريم و امور به ما تفويض نشده است . 7 عبادت ، مقدمّه و وسيله ى استمداد است . ابتدا عبادت آمده آنگاه استمداد. (ايّاك نعبد و ايّاك نستعين ) 8 شناخت خداوند و صفات او، مقدمّه دست يابى به توحيد و يكتاپرستى است . (ربّ العالمين ، الرّحمن الرّحيم ، مالك يوم الدّين ، ايّاك نعبد) 9 از آداب دعا و پرستش اين است كه انسان خودرا مطرح نكند و خود را در حضور خداوند احساس كند. (ايّاك نعبد...) 10 توجّه به معاد، يكى از انگيزه هاى عبادت است . (مالك يوم الدّين ايّاك نعبد) تفسير آيه : (6) اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ ترجمه آيه : (خداوندا!) ما را به راه راست هدايت فرما. نكته ها: O در قرآن مجيد دو نوع هدايت مطرح شده است : الف : هدايت تكوينى ، نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه كندو بسازد. و يا هدايت و راهنمايى پرندگان در مهاجرت هاى زمستانى و تابستانى . آنجا كه قرآن مى فرمايد: (ربّنا الّذى اعطى كلّ شى ء خلقه ثم هدى )(43) بيانگر اين نوع از هدايت است . ب : هدايت تشريعى كه همان فرستادن انبياى الهى و كتب آسمانى براى هدايت بشر است . O كلمه ى ((صراط))(44) بيش از چهل مرتبه در قرآن آمده است . انتخاب راه و خط فكرى صحيح ، نشانه ى شخصيت انسان است . O راههاى متعدّدى در برابر انسان قرار دارد كه او بايد يكى را انتخاب كند: # راه خواسته ها وهوس هاى خود. # راه انتظارات وهوس هاى مردم . # راه وسوسه هاى شيطان . # راه طاغوت ها. # راه نياكان و پيشينيان . # راه خدا و اولياى خدا. انسان مؤ من ، راه خداوند واولياى او را انتخاب مى كند كه بر ديگر راهها امتيازاتى دارد: الف : راه الهى ثابت است ، بر خلاف راه هاى طاغوت ها و هوس هاى مردم و هوس هاى شخصى كه هر روز تغيير مى كنند. ب : يك راه بيشتر نيست ، در حالى كه راه هاى ديگر متعدّد و پراكنده اند. ج : در پيمودن آن ، انسان به مسير و مقصد مطمئن است . د: در پيمودن آن ، شكست و باخت وجود ندارد. O راه مستقيم ، راه خداست . (انّ ربّى على صراطٍ مستقيم )(45) # راه مستقيم ، راه انبياست . (انّك لَمِن المرسلين على صراطٍ مستقيم )(46) # راه مستقيم ، راه بندگى خداست . (و اءنِ اعبدونى هذا صراط مستقيم )(47) # راه مستقيم ، توكّل وتكيه بر خداست . (مَن يعتصم باللّه فقدهُدىَالى صراطمستقيم )(48) # راه مستقيم ، يكتاپرستى و تنها يارى خواستن از اوست .(49) # راه مستقيم ، كتاب خداوند است .(50) # راه مستقيم ، راه فطرت سالم است .(51) O انسان ، هم در انتخاب راه مستقيم و هم در تداوم آن بايد از خدا كمك بگيرد. مانند لامپى كه روشنى خود را هر لحظه از نيروگاه مى گيرد. O در راه مستقيم بودن ، تنها خواسته اى است كه هر مسلمان ، در هر نماز از خداوند طلب مى كند، حتّى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ائمّه اطهارعليهم السّلام از خداوند ثابت ماندن در راه مستقيم را مى خواهند. O انسان بايد همواره ، در هر نوع از كارهاى خويش ، اعم از انتخاب شغل ، دوست ، رشته ى تحصيلى وهمسر، راه مستقيم را از خداوند بخواهد. زيرا چه بسا در عقايد، صحيح فكر كند، ولى در عمل دچار لغزش شود و يا بالعكس . پس هر لحظه ، خواستن راه مستقيم از خدا، ضرورى است . O راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت ، دعا كنند. (والّذين اهتدوا زادَهم هُدى )(52) O راه مستقيم ، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة ))(53) انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده ى هدايت است . O راه مستقيم يعنى ميانه روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل . يكى در عقايد از راه خارج مى شود وديگرى در عمل و اخلاق . يكى همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى داند و ديگرى ، دنيا و امورات آن را ناديده مى انگارد. در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى فرستد. يكى بخل مى ورزد و ديگرى بى حساب سخاوت به خرج مى دهد. يكى از خلق جدا مى شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى كند. اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است . خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى كند.(54) در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السّلام مى فرمودند: راه مستقيم ، ما هستيم .(55) يعنى نمونه ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه ، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح ، تحصيل ، تغذيه ، انفاق ، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه روى سفارش كرده اند.(56) جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى نشيند.(57) O در قرآن و روايات ، نمونه هاى زيادى آمده كه در آنها به جنبه ى اعتدال ، تاءكيد و از افراط و تفريط نهى شده است . به موارد ذيل توجّه كنيد: # (كلوا و اشربوا و لاتسرفوا)(58) بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد. # (لا تَجعل يدك مَغلولةً الى عُنقك و لاتبسُطها كلّ البَسط)(59) در انفاق ، نه دست بر گردن قفل كن دست بسته باش و نه چنان گشاده دستى كن كه خود محتاج شوى . # (الّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)(60) مومنان ، به هنگام انفاق نه اهل اسرافند و نه اهل بخل ، بلكه ميانه رو هستند. # (لا تجهر بصلوتك و لاتخافت بها وابتغ بين ذلك سبيلا)(61) نماز را نه بلند بخوان ونه آهسته ، بلكه با صداى معتدل نماز بخوان . # نسبت به والدين احسان كن ؛ (و بالوالدين احسانا)(62) امّا اگر تو را از راه خدا بازداشتند، اطاعت از آنها لازم نيست . (ان جاهداك على ان تشرك بى ... فلاتطعهما)(63) # پيامبر هم رسالت عمومى دارد؛ (و كان رسولا نبيّا)(64) و هم خانواده خويش را دعوت مى كند. (و كان ياءمر اهله بالصلوة )(65) # اسلام هم نماز را سفارش مى كند كه ارتباط با خالق است ؛ (اقيموا الصلوة ) و هم زكات را توصيه مى كند كه ارتباط با مردم است . (اتوا الزكوة )(66) # نه محبت ها شما را از گواهى حقّ منحرف سازد؛ (شهداء لِلّه و لو على انفسكم )(67) و نه دشمنى ها شما را از عدالت دور كند. (و لا يَجرِمنّكم شَنئان )(68) # مؤ منين هم دافعه دارند؛ (اءشداء على الكفار) و هم جاذبه دارند. (رحماء بينهم )(69) # هم ايمان و باور قلبى لازم است ؛ (امنوا) و هم عمل صالح . (عملوا الصالحات )(70) # هم اشك و دعا و درخواست پيروزى از خدا لازم است ؛ (ربّنا افرغ علينا صبرا)(71) و هم صبورى وپايدارى در سختى ها. (عشرون صابرون يغلبوا ماءتين )(72) شب عاشورا امام حسين عليه السّلام هم مناجات مى كرد و هم شمشير تيز مى كرد. # روز عرفه و شب عيد قربان ، زائر خانه ى خدا دعا مى خواند و روز عيد بايد در قربانگاه با خون آشنا شود. # اسلام مالكيّت را مى پذيرد، ((الناس مسلّطون على اموالهم ))(73) ولى اجازه ضرر زدن به ديگرى را نمى دهد و آن را محدود مى سازد. ((لا ضَرر و لا ضِرار))(74) آرى ، اسلام دين يك بعدى نيست كه تنها به جنبه اى توجّه كند و جوانب ديگر را فراموش كند، بلكه در هر كارى اعتدال وميانه روى وراه مستقيم را سفارش مى كند. پيام ها: 1 همه ى هستى ، در مسيرى كه خداوند اراده كرده در حركتند. خدايا! ما را نيز در راهى كه خود دوست دارى قرار بده . (اهدنا الصراط المستقيم ) 2 درخواست هدايت به راه مستقيم ، مهم ترين خواسته ى يكتاپرستان است . (ايّاك نعبد... اهدنا الصراط المستقيم ) 3 براى دست يابى به راه مستقيم ، بايد دعا نمود. (اهدنا الصراط المستقيم ) 4 ابتدا ستايش ، آنگاه استمداد و دعا. (الحمدللّه ... اهدنا) 5 بهترين نمونه استعانت از خدا، درخواست راه مستقيم است . (ايّاك نستعين اهدنا اهدنا الصّراط المستقيم ) تفسير آيه : (7) صِرَ طَ الَّذِينَ اءَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ ترجمه آيه : (خداوندا! ما را به ) راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى ، (هدايت كن ) نه غضب شدگان و نه گمراهان ! نكته ها: O اين آيه راه مستقيم را، راه كسانى معرّفى مى كند كه مورد نعمت الهى واقع شده اند وعبارتند از: انبيا، صدّيقين ، شهدا وصالحين .(75) توجّه به راه اين بزرگواران و آرزوى پيمودن آن وتلقين اين آرزو به خود، ما را از خطر كجروى وقرار گرفتن در خطوط انحرافى باز مى دارد. بعد از اين درخواست ، از خداوند تقاضا دارد كه او را در مسير غضب شدگان وگمراهان قرار ندهد. زيرا بنى اسرائيل نيز به گفته قرآن ، مورد نعمت قرار گرفتند، ولى در اثر ناسپاسى ولجاجت گرفتار غضب شدند. O قرآن ، مردم را به سه دسته تقسيم مى نمايد: كسانى كه مورد نعمت هدايت قرار گرفته وثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان . O مراد از نعمت در (انعمتَ عليهم )، نعمتِ هدايت است . زيرا در آيه ى قبل سخن از هدايت بود. علاوه بر آنكه نعمت هاى مادى را كفّار ومنحرفين وديگران نيز دارند. O هدايت شدگان نيز مورد خطرند و بايد دائما از خدا بخواهيم كه مسير ما، به غضب و گمراهى كشيده نشود. مغضوبين در قرآن در قرآن ، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّت هايى همچون قوم عاد، ثمود و بنى اسرائيل ، به عنوان غضب شدگان معرّفى شده اند.(76) بنى اسرائيل كه داستان زندگى و تمدن آنها در قرآن بيان شده است ، زمانى بر مردم روزگار خويش برترى داشتند؛ (فَضّلتُكم على العالَمين )(77) لكن بعد از اين فضيلت و برترى ، به خاطر كردار و رفتار خودشان ، دچار قهر و غضب خداوند شدند (و باؤ وا بغضب من اللّه )(78) اين تغيير سرنوشت ، به علّت تغيير در رفتار و كردار آنان بوده است . دانشمندان يهود، دستورات وقوانين آسمانى تورات را تحريف كردند، (يحرّفون الكلم )(79) وتجّار وثروتمندان آنان نيز به ربا وحرام خوارى و رفاه طلبى روى آوردند، (اخذهم الرّبا)(80) وعامّه مردم نيز در برابر دعوت به جهاد و مبارزه ، از روى تن پرورى و ترس ، از رفتن به جبهه نبرد و ورود به سرزمينِ مقدّس ، سر باز زدند. (فاذهب انت و ربّك فقاتلا انّا هيهُنا قاعدون )(81) به خاطر اين انحرافات ، خدا آنان را از اوج عزّت و فضيلت ، به نهايت ذلّت و سرافكندگى مبتلا ساخت . ما در هر نماز، از خداوند مى خواهيم كه مانند غضب شدگان نباشيم . يعنى نه اهل تحريف آيات و نه اهل ربا و نه اهل فرار از جهاد در راه حقّ، و همچنين از گمراهان نباشيم ، آنان كه حقّ را رها كرده و به سراغ باطل مى روند و در دين و باور خود غلوّ و افراط كرده و يا از هوى و هوس خود و يا ديگران پيروى مى كنند.(82) O انسان در اين سوره ، عشق و علاقه و تولاّى خود را به انبيا و شهدا و صالحان و راه آنان ، اظهار و ابراز داشته و از مغضوبان و گمراهان تاريخ نيز برائت و دورى مى جويد و اين مصداق تولّى و تبرّى است . ضالّين در قرآن O ((ضلالت )) كه حدود دويست مرتبه اين واژه با مشتقاتش در قرآن آمده است . گاهى در مورد تحيّر بكار مى رود، (و وَجدَك ضالا)(83) وگاهى به معناى ضايع شدن است ، (اضلّ اعمالهم )(84) ولى اكثرا به معناى گمراهى وهمراه با تعبيرات گوناگونى نظير: (ضلال مبين )، (ضلال بعيد)، (ضلال قديم ) به چشم مى خورد. O در قرآن افرادى به عنوان گمراه معرّفى شده اند، از جمله : كسانى كه ايمان خود را به كفر تبديل كردند،(85) مشركان ،(86) كفار،(87) عصيان گران ،(88) مسلمانانى كه كفّار را سرپرست و دوست خود گرفتند،(89) كسانى كه مردم را از راه خدا باز مى دارند، كسانى كه به خدا يا رسول خدا توهين مى كنند، آنان كه حقّ را كتمان مى كنند و كسانى كه از رحمت خدا ماءيوسند. O در قرآن نام برخى به عنوان گمراه كننده آمده است ، از قبيل : ابليس ، فرعون ، سامرى ، دوست بد، رؤ سا ونياكان منحرف . O گمراهان خود بستر وزمينه ى انحراف را فراهم و گمراه كنندگان از اين بسترها و شرايط آماده ، استفاده مى كنند. بسترهاى انحراف در قرآن عبارتند از: هوسها،(90) بت ها،(91) گناهان (92)، پذيرش ولايت باطل ،(93) جهل و نادانى .(94) پيام ها: 1 انسان در تربيت ، نيازمند الگو مى باشد. انبيا، شهدا، صدّيقين وصالحان ، نمونه هاى زيباى انسانيّت اند. (صراط الّذين انعمت عليهم ) 2 آنچه از خداوند به انسان مى رسد، نعمت است . قهر و غضب را خود به وجود مى آوريم .(95) (انعمت ، المغضوب عليهم ) 3 ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان ، جامعه اسلامى را در برابر پذيرش حكومت آنان ، مقاوم و پايدار مى كند. (غير المغضوب عليهم ولا الضّالّين )(96) بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ترجمه آيه : به نام خداوند بخشنده ى مهربان تفسير آيه : (1) الَّمَّ الف لام ميم نكته ها: O درباره ى حروف مقطّعه ، اقوال مختلفى گفته شده است ، از جمله : 1 قرآن ، معجزه ى الهى از همين حروف الفبا تاءليف يافته كه در اختيار همه است ، اگر مى توانيد شما نيز از اين حروف ، كلام معجزه آميز بياوريد. 2 اين حروف ، نام همان سوره اى است كه در ابتدايش آمده است . 3 اين حروف ، اشاره به اسم اعظم الهى دارد.(97) 4 اين حروف ، نوعى سوگند و قسم الهى است .(98) 5 اين حروف ، از اسرار بين خداوند و پيامبر است .(99) ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى داند.(100) امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان صد و چهارده سوره قرآن ، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف ، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است . چنانكه در اين سوره به دنبال (الم )، (ذلك الكتاب ) آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است . در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه ى (حم عسق ) آمده است كه بعد از آن مى فرمايد: (كذلك يُوحى اليك والى الّذين مِن قبلك اللّه العزيزُ الحكيم ) خداوندِ عزيز و حكيم ، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى كند. يعنى وحى خداوند نيز با استفاده از همين حروف است . حروفى كه در دسترس همه افراد بشرى است . البتّه خداوند با اين حروف ، كتابى نازل كرده كه معجزه است . آيا انسان نيز مى تواند چنين كتابى فراهم كند؟! آرى ، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى كند، همچنان كه از دل خاك صدها نوع ميوه و گل و گياه مى آفريند و انسان مى سازد. ولى نهايتِ هنر مردم اين است كه از خاك و گل ، خشت و آجر بسازند! تفسير آيه : (2) ذَ لِكَ الكِتَبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِّلْمُتَّقِينَ ترجمه آيه : آن كتاب (با عظمت كه ) در (حقّانيت ) آن هيچ ترديدى راه ندارد، راهنماى پرهيزگاران است . نكته ها: O ((لاريب فيه )) يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست ، شكّى نيست . زيرا مطالب آن به گونه اى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمى گذارد واگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است . چنانكه قرآن مى فرمايد: (فهم فى رَيبهم يَتردّدون )(101) آنان در شكّى كه خود ايجاد مى كنند، سردرگم هستند. O هدف قرآن ، هدايت مردم است و اگر به مسائلى از قبيل خلقتِ آسمان ها و زمين و گياهان و حيوانات و... اشاره كرده به خاطر آن است كه توجّه مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حكمت خداوند گردد.(102) O قرآن وسيله هدايت همه مردم است ؛ (هدىً للنّاس )(103) همانند خورشيد بر همه مى تابد، ولى تنها كسانى از آن بهره مى جويند كه فطرتِ پاك داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ (هدىً للمتّقين ) همچنان كه نور خورشيد، تنها از شيشه ى تميز عبور مى كند، نه از خشت وگِل . لذا فاسقان (104)، ظالمان (105)، كافران (106)، دل مردگان (107)، مسرفان و تكذيب كنندگان (108) از هدايت قرآن بهره مند نمى شوند. سؤ ال : اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مى فرمايد: (لاريب فيه ) شكّى در آن نيست . در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين باره بيان مى دارد: يك جا مى فرمايد: (انّنا لفى شكّ ممّا تَدعونا اليه مُريب )(109) ما درباره آنچه ما را به آن مى خوانى ، در شكّ هستيم . و در مورد شكّ در وحى ونبوّت نيز مى خوانيم : (بل هم فى شك من ذكرى )(110) درباره ى قيامت نيز آمده : (لنعلم من يؤ من بالاخرة ممن هو منها فى شك )(111) بنابراين چگونه مى فرمايد: (لاريب فيه ) هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست ؟ پاسخ :مراد از جمله ((لا ريب فيه )) آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ نمى كند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست . چنانكه در آيه 66 سوره نمل مى فرمايد: (بل هم فى شك بل هم منها عمون )(112) پيام ها: 1 قرآن در عظمت ، مقامى بس والا دارد. (ذلك )(113) 2 قرآن در زمان حيات پيامبر جمع آورى وبه صورت كتاب شده است .(الكتاب ) 3 راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد. جمله ى (لاريب فيه ) نشانگر استوارى و استحكام قرآن است . 4 توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران ، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است . (هدى للمتقين ) 5 قرآن ، مايه هدايت خالص و بدون هيچگونه ضلالت و سردرگمى است . (لاريب فيه هدى ...) 6 تنها افراد پاك وپرهيزكار، از هدايت قرآن بهره مند مى شوند. (هدى للمتقين ) هركس كه ظرف دلش پاكتر باشد، بهره مندى و نورگيرى او بيشتر است .(114) تفسير آيه : (3) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَمِمَّارَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ ترجمه آيه : (متّقين ) كسانى هستند كه به غيب ايمان دارند و نماز را به پاى مى دارند و از آنچه به آنان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند. نكته ها: O قرآن ، هستى را به دو بخش تقسيم مى كند: عالم غيب (115) و عالم شهود. متّقين به كلّ هستى ايمان دارند، ولى ديگران تنها آنچه را قبول مى كنند كه برايشان محسوس باشد. حتّى توقّع دارند كه خدا را با چشم ببينند و چون نمى بينند، نمى خواهند به او ايمان آورند. چنانكه برخى به حضرت موسى گفتند: (لن نؤ من لك حتّى نَرى اللّه جهرة )(116) ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم ، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنيم . اين افراد درباره ى قيامت نيز مى گويند: (ما هى الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الاّ الدّهر)(117) جز اين دنيا كه ما در آن زندگى مى كنيم ، دنياى ديگرى نيست ، مى ميريم و زنده مى شويم و اين روزگار است كه ما را از بين مى برد. چنين افرادى هنوز از مدار حيوانات نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مى دانند و مى خواهند همه چيز را از طريق حواسّ درك كنند. O متّقين نسبت به جهان غيب ايمان دارند، كه برتر از علم و فراتر از آن است . در درونِ ايمان ، عشق ، علاقه ، تعظيم ، تقديس و ارتباط نهفته است ، ولى در علم ، اين مسائل نيست . پيام ها: 1 ايمان ، از عمل جدا نيست . در كنار ايمان به غيب ، وظايف و تكاليف عملى مؤ من بازگو شده است . (يؤ منون ... يقيمون ... ينفقون ) 2 اساسى ترين اصل در جهان بينى الهى آن است كه هستى ، منحصر به محسوسات نيست . (يؤ منون بالغيب ) 3 بعد از اصل ايمان ، مهم ترين اصل عملى ، اقامه ى نماز و انفاق است . (يؤ منون ... يقيمون ... ينفقون ) (در جامعه ى الهى كه حركت وسير الى اللّه دارد، اضطراب ها و ناهنجارى هاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى ، با نماز تقويت و درمان مى يابد و خلاءهاى اقتصادى و نابسامانى هاى ناشى از آن ، با انفاق پر و مرتفع مى گردد.) 4 برگزارى نماز، بايد دائمى باشد نه موسمى و مقطعى . (يقيمون الصلوة )(118) 5 در انفاق نيز بايد ميانه رو باشيم . (ممّا رزقناهم )(119) 6 از هرچه خداوند عطا كرده (علم ، آبرو، ثروت ، هنر و...) به ديگران انفاق كنيم . (ممّا رزقناهم ينفقون )(120) امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: از آنچه به آنان تعليم داده ايم در جامعه نشر مى دهند.(121) 7 انفاق بايد از مال حلال باشد، چون خداوند رزق (122) هر كس را از حلال مقدّر مى كند. (رزقناهم ) 8 با انفاق كردن مغرور نشويم . اگر باور كنيم كه همه نعمت ها از خداست ، بهتر مى توانيم قسمتى از آنرا انفاق كنيم . (ممّا رزقناهم ) تفسير آيه : (4) وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ اءُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ اءُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ترجمه آيه : و آنان به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو (بر پيامبران ) نازل گريده ، ايمان دارند و هم آنان به آخرت (نيز) يقين دارند. نكته ها: O ابزار شناخت انسان ، محدود به حس و عقل نيست ، بلكه وحى نيز يكى از راههاى شناخت است كه متّقين به آن ايمان دارند. انسان در انتخاب راه ، بدون راهنما دچار تحيّر و سرگردانى مى شود. بايد انبيا دست او را بگيرند و با منطق و معجزه و سيره ى عملى خويش ، او را به سوى سعادت واقعى راهنمايى كنند. O از اين آيه و دو آيه قبل بدست مى آيد كه خشوع در برابر خداوند متعال (نماز) و داشتن روحيّه ايثار و انفاق و تعاون و حفظ حقوق ديگران و اميد به آينده اى روشن و پاداش هاى بزرگ الهى ، از آثار تقوى است . پيام ها: 1 ايمان به تمام انبيا و كتب آسمانى ، لازم است . زيرا همه آنان يك هدف را دنبال مى كنند. (يؤ منون ... بما اُنزل من قبلك ) 2 تقواى واقعى ، بدون يقين به آخرت ظهور پيدا نمى كند. (بالاخرة هم يوقنون ) 3 احترام قرآن ، قبل از كتب ديگر است . (...بما انزل اليك وما انزل من قبلك ...) 4 پيامبر اسلام ، آخرين پيامبر الهى است . كلمه (من قبلك ) بدون ذكر ((من بعدك )) نشانه ى خاتميّت پيامبر اسلام و قرآن است . تفسير آيه : (5) اءُوْلََّئِكَ عَلَى هُدىً مِّن رَّبِّهِمْ وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ترجمه آيه : تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدايتند و آنان همان رستگاران هستند. نكته ها: O پاداش اهل تقوى كه به غيب ايمان دارند و اهل نماز و انفاق و يقين به آخرت هستند، رستگارى و فلاح است . رستگارى ، بلندترين قلّه سعادت است . زيرا خداوند هستى را براى بشر آفريده (123) و بشر را براى عبادت (124) و عبادت را براى رسيدن به تقوى (125) و تقوى را براى رسيدن به فلاح و رستگارى .(126) O در قرآن ، رستگاران داراى ويژگى هاى زير هستند: الف : كسانى كه در برابر مفاسد جامعه ، به اصلاحگرى مى پردازند.(127) ب : كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.(128) ج : كسانى كه علاوه بر ايمان به رسول خداصلّى اللّه عليه و آله ، او را حمايت مى كنند.(129) د: كسانى كه از بخل دور هستند.(130) ه: كسانى كه در قيامت از حسنات ، ميزانِ سنگين دارند.(131) O رستگارى ، بدون تلاش بدست نمى آيد و شرايط و لوازمى دارد، از آن جمله در قرآن به موارد ذيل اشاره شده است : # براى فلاح و رستگارى ، تزكيه لازم است . (قد افلح من زكّيها)(132) # براى فلاح و رستگارى ، جهاد لازم است . (جاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون )(133) # براى فلاح و رستگارى ، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات ، پاكدامنى ، عفت ، امانتدارى ، وفاى به عهد و دوام و پايدارى در نماز، لازم است . پيام ها: 1 هدايتِ خاص الهى ، براى مؤ منان واقعى تضمين شده است . (هدًى من ربّهم ) 2 ايمان وتقوا، انسان را به فلاح ورستگارى مى رساند. (للمتقين ، يؤ منون ، المفلحون ) تفسير آيه : (6) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوآءٌ عَلَيْهِمْ ءَاءَنذَرْتَهُمْ اءَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ترجمه آيه : همانا كسانى كه كفر ورزيده اند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى . آنها ايمان نخواهند آورد. نكته ها: O قرآن ، بعد از متّقين ، كفّار را معرّفى مى كند. آنها كه در گمراهى و كتمانِ حقّ، چنان سرسختند كه حاضر به پذيرش آيات الهى نيستند.(134) چنانكه گروهى از آن كافران معاند، در برابر دعوت پيامبران ، زبان قال و حالشان اين بود: (سواء علينا اءوَعَظتَ ام لم تكن من الواعظين )(135) براى ما وعظ و نصيحت تو اثرى ندارد، فرقى ندارد كه پند دهى يا از نصيحت دهندگان نباشى . O اگر زمينه مساعد ومناسب نباشد، دعوت انبيا نيز مؤ ثّر واقع نمى شود. باران كه در لطافت طبعش ، خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار، خَس پيام ها: 1 لجاجت و عناد و تعصّب جاهلانه ، انسان را جماد گونه مى كند. (سواء عليهم ) 2 روش تبليغ براى كفّار، انذار است . اگر انذار و هشدار در انسان اثر نكند، بشارت و وعده ها نيز اثر نخواهند كرد. (سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تُنذرهم ) 3 انتظار ايمان آوردنِ همه ى مردم را نداشته باشيد.(136) (...لا يؤ منون )
|
|
|
|
|
|
|
|