بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل مثل از قرآن, حسین حقیقت جو   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     40M00001 -
     40M00002 -
     40M00003 -
     40M00004 -
     40M00005 -
     40M00006 -
     40M00007 -
     40M00008 -
     40M00009 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

وجه تشبيه 
در اين مثال خداوند متعال خود را به ((خريدار)) و مؤ منان و مجاهدان را به ((فروشنده ))تشبيه كرده است كه كالاى مورد معامله ((جانها واموال )) آنان است .
((از آنجا كه در هر معامله در حقيقت پنج ركن اساسى وجود دارد كه عبارتند از:
((خريدار))، ((فروشنده ))، ((متاع ))، ((قيمت )) و ((سند معامله ))، خداوند در اين آيه بهتمام اين اركان اشاره كرده است . خودش را ((خريدار)) و مؤ منان را ((فروشنده )) و جانها واموال را ((متاع )) و بهشت را ((ثمن ))(بها)(165) و سه كتاب آسمانى تورات ،انجيل و قرآن را سند اين معامله قرار داده است .
بعضى از بزرگان واسطه و ميانجى ميان خريدار و فروشنده را نيز بدان افزوده وگفته اند: ((دلاّل اين معامله پيامبر بزرگوار اسلام است )).(166)
جالب اينكه پس از انجام مراسم اين معامله ، همانگونه كه در ميان تجارت كنندگانمعمول است كه به طرف مقابل تبريك مى گويند و اظهار مى دارند كه خيرش را ببينى ،
خداوند متعال مى فرمايد، (فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِى )؛ ((بشارت بادبر شما به اين معامله اى كه انجام داده ايد)).
واقعاً معامله پرسودى است كه مالك حقيقى مال خودش را از بنده اش به بهاى بهشت خودشبخرد! به راستى اين داد و ستد شايسته تبريك و شاد باش گفتن است .
از جابر بن عبداللّه انصارى روايت شده كه مى گويد:
هنگامى كه اين آيه نازل شد ، پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مسجد بود و باصداى بلند آن را تلاوت كرد و مردم تكبير گفتند.
آنگاه مردى از انصار نزديك آمد و از رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم پرسيد:
آيا اين كلماتى كه اكنون قرائت كردى آيه بود و از طرف خدانازل شده است ؟
پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: آرى .
مرد انصارى گفت : ((بيْعٌ رابِحٌ لا نُقيلُ وَ لا نَسْتَقيلُ؛ چه معامله پر سودى ؟ ما هرگز اينمعامله را فسخ نمى كنيم و اگر خواستار فسخ آن شوند نخواهيم پذيرفت )).
((چه معامله اى از اين پرسودتر كه جانهاى معيوب واموال فانى را مى خرد و در عوض بهشت باقى مى دهد!!)).(167)
عزيزى فرمود:
هركس برده معيوبى را بخرد و به هنگام خريدن به عيبهاى او آگاه باشد، نمى تواند اورا ردّ كند. پس حق تعالى ما را در حالى خريد كه به همه عيوب ما آگاه است ، اميد است كهاز درگاه كرم خود ما را ردّ نفرمايد.(168)

اُمّيد كه از فضلت مردود نگردم من
چون من به همه عيبى لطف تو خريدارم
تو به علم عزل مرا ديدى ديدى
آنگه به عيب بخريدى
تو به علم آن و من به علم همان
ردّ مكن آنچه خود پسنديدى (169)
نكته ها: 
1- تجارت بى نظير 
در آيه مورد بحث بهاى معامله و تجارت انسان با خدا، ((بهشت )) قرار داده شده ، ولى درقرآن معامله و داد و ستد ديگرى را نقل مى كند كه بهاى آن بالاتر از بهشت مى باشد و آن((رضا و خوشنودى )) پروردگار است ، چنانكه مى فرمايد:
( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ )؛ ((بعضىاز مردم (با ايمان و فداكار، همچون على عليه السّلام ((در ليلة المبيت )) به هنگام خفتن درجايگاه پيغمبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) جان خود را به خاطر خوشنودى خدا مىفروشند؛ و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است )).(170)
يعنى اين دسته از افراد در برابر جانبازى خود نه نظرى به بهشت دارند و نه ترسىاز دوزخ (اگر چه هر دو مهم است ) بلكه تمام توجه آنان جلب خوشنودى پروردگار استو اين بالاترين معامله اى است كه انسان ممكن است انجام دهد و شايد به همين جهت است كهفرمود: (وَمِنَ النّاسِ)، يعنى تنها بعضى از مردمند كه قادر به اين كار فوق العاده هستندو اين از الطاف الهى است كه شامل بعضى مى شود.
((غزالى )) كه يكى از بزرگان اهل سنّت است ، مى گويد: ((اين آيه در شاءن على بنابى طالب نازل شده آنگاه كه در بستر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّمخوابيد)).(171)
((ثعلبى )) نيز كه از مفسّران معروف اهل تسنّن است ، در تفسير خود مى گويد:
((هنگامى كه پيغمبراسلام تصميم گرفت ازمكّه به مدينه هجرت كند، على بن ابى طالبرا كه در آن وقت 21 سال داشت فراخواند و به او فرمود: يا على ، مشركان تصميم دارندامشب بر سر من هجوم آورند و مرا به قتل برسانند، اكنون تو در جايگاه من بخواب وآنپارچه سبزرنگى را كه من هنگام خواب به روى خود مى كشيدم برروى خودبپوش تا آنانخيال كنند من در خوابگاه خود خوابيده ام و در پى من نيايند. على عليه السّلام عرضكرد:اگر من در بستر شما بخوابم شما از شرّ دشمنان جان به سلامت خواهيد برد؟پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: آرى . آنگاه على عليه السّلامخوشحال شد كه جانش لايق شد قربان صدقهرسول خدا گردد:
جان شيرين گرقبول چون تو سلطانى بود كى به جانى بازماند هر كه را جانى بودپيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم شبانه از مكّه بيرون رفت و على عليه السّلام باكمال اشتياق در خوابگاه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم خوابيد در اين هنگام خداوندبه ((جبرئيل )) و ((ميكائيل )) وحى فرستاد كه من بين شما برادرى ايجاد كردم و عمر يكىاز شما را طولانى تر قرار دادم كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگىديگرى را بر خود مقدّم دارد هيچكدام حاضر نشدند.
به آنها وحى شد اكنون على عليه السّلام در بستر پيغمبر من خوابيده و آماده شده جانخويش را فداى او سازد به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد.
هنگامى كه جبرئيل بالاى سر و ميكائيل پائين پاى على عليه السّلام نشسته بودندجبرئيل مى گفت :
((به به آفرين به تو اى على ! خداوند به واسطه تو بر فرشتگان مباهات مى كند)).
و در اين هنگام آيه بالا نازل گرديد و به هميندليل آن شب تاريخى بنام ((ليلة المبيت )) ناميده شده است )).(172)
2- قباله خانه بهشتى  
در روايت است كه يكى از شخصيّت هاى بزرگجبل عامل و از شيعيان و دوستان امام صادق عليه السّلام هرسال هنگام سفر حجّ به مدينه بر امام صادق عليه السّلام وارد مى شد و مدّتى
در جوار آن حضرت به عنوان مهمان مى ماند، چندينسال اين برنامه ادامه داشت . بعد به فكر افتاد كه در مدينه خانه اى بخرد و مزاحم امامنشود، لذا مبلغ ده هزار درهم به امام صادق عليه السّلام داد و عرض كرد: با اين مبلغ يكخانه اى براى من خريدارى كنيد كه وقتى به مدينه مى آيم بهمنزل خودم بروم و باعث زحمت شما نشوم . امام عليه السّلام همقبول كرد و
تمام آن مبلغ را بين فقراى سادات تقسيم كرد. آن مرد وقتى از مكّه برگشت به حضور امامآمد و عرض كرد: جانم به فدايت ، آيا معامله را انجام داديد؟
امام فرمود: آرى ، قباله اش را هم برايت نوشته ام ، آنگاه قباله را به او داد و ديد درقباله چنين نوشته است :
بسم اللّه الرحمن الرحيم ((اين قباله اى است كه فروخت جعفر بن محمّد به فلان شخصجبل عاملى خانه اى در فردوس كه داراى چهار حدّ است : حد اولش ‍رسول اللّه ، حد دوّمش امير المؤ منين ، حد سوّمش حسن بن على و حد چهار آن حسين بن على است)).
آن مرد وقتى از محتواى اين قباله مطّلع شد باكمال خرسندى به امام صادق عليه السّلام عرض كرد: آقاجان ، جانم به قربانت من بهاين معامله راضى هستم . آنگاه امام عليه السّلام فرمود:
تمام پول تو را بين فقيرهاى سادات حسنى و حسينى تقسيم كرده ام اميدوارم خداوندمتعال اين بخشش و انفاق را از تو قبول كند و در بهشت پاداش تو را عطا فرمايد. آن مردقباله را گرفت و از امام خداحافظى كرد و به وطنش ‍ بازگشت و چند روزى نگدشت كهمريض شد، اهل و عيالش را جمع كرد و آنها را قسم داد و گفت : هرگاه من از دنيا رفتم ، اينقباله امام صادق عليه السّلام را در كفنم بگذاريد و با من دفن كنيد و در همان بيمارى ازدنيا رفت و بازماندگانش ‍ طبق وصيّت او آن قباله را در كفنش گذاشته و با خودش دفنكردند.
روز بعد كه براى فاتحه خوانى سر قبرش رفتند، ديدند همان قباله روى قبر نهادهشده و در ذيلش از قول آن مرد نوشته شده است : به خدا سوگند، جعفر بن محمّد به آنچهبه من وعده داده بود وفا كرد.(173)
17- مَثَل زندگى و آب 
(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَوا ةِ الدُّنْيَا كَمَاَّءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَاَّءِ فَاخْتَلَطَ بِهِى نَبَاتُ الاَْرْضِ مِمَّايَاءْكُلُ النَّاسُ والاَْنْعَمُ حَتَّىَّ إِذَ آ اءَخَذَتِ الاَْرْضُ زُخْرُفَهَا(174) وَازَّيَّنَتْ(175) وَظَنَّاءَهْلُهَاَّ اءَنَّهُمْ قَدِرُونَ عَلَيْهَاَّ اءَتَيهَاَّ اءَمْرُنَا لَيْلاً اءَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَهَا حَصِيدا(176)كَاءَن لَّمْ تَغْنَ(177) بِالاَْمْسِ كَذَا لِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).(178)
((مثل زندگى دنيا، همانند آبى است كه از آسماننازل كرده ايم ؛ كه بر اثر آن گياهان (گوناگون ) زمين كه مردم و چهارپايان از آن مىخورند، مى رويد تا زمانى كه زمين ، زيبايى خود را (از آن )گرفته و تزيين مى گردد،و اهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند؛ (ناگهان ) فرمان ما شبهنگام يا در روز (براى نابودى آن ) فرا مى رسد؛ (سرما يا صاعقه اى را بر آن مسلّط مىسازيم ) و آنچنان آن را درو مى كنيم كه (گويى ) هرگز (چنين كشتزارى ) نبوده است اينگونه آيات خود را براى گروهى كه تفكر مى كنند،شرح مى دهيم )).
غير از اين نبود كه عيش اين جهان
در مثل آبى است كايد ز آسمان
پس به آن آميخته گشت و عجين
خود نبات الارض كه رست از زمين
يا كه بعضى ز آن نبات از بوالعجب (179)
مختلط گردد به بعضى زآن سبب
ز آنچه مردم مى خورند آن ز اختيار
از حبوب و از بقول (180) و از ثمار
چارپايان هم خورند از آن گياه
خشك و تر يعنى علوفه سبز و كاه
تا به وقتى كه زمين پيرايه (181)اش
باز بگرفت آنچه داد از مايه اش
از نمود(182) و فرّهى (183) كاندر نفوس
بُد مزيّن در نكويى چون عروس
اهل ارض آن را زخود پنداشتند
كه بر آن قدرت مگر مى داشتند
تا كه آمد امر ما شب يا كه روز
بهر ويرانى به عرض دل فروز
پس نموديم آن زمين را در نظر
همچو ارض بدر و يده سر به سر
باطل و بركنده و خشك سياه
نى در او فرى نه آثار گياه
چيست لَمْ تَغْنَكه موجود او زطمس (184)
گوييا هرگز نبوده است او به امْس (185)
همچنين روشن كنيم آيات خويش
بهر قومى كه كنند انديشه بيش (186)
وجه تشبيه 
خداوند متعال در اين آيه ((زندگى زود گذر)) و پر زرق و برق دنيا را به ((آب بارانى)) تشبيه كرده است كه بر سرزمينهاى آماده فرو ريزد و انواع گياهان از آن برويد كهبعضى قابل استفاده براى انسانها و بعضى براى حيوانات است و سطح زمين با پوششگياهان چنان مزيّن و جذاب مى شود كه اهل زمين مطمئن مى شوند كه مى توانند از مواهب آن
گياهان بهره گيرند، امّا ناگهان سرماى سخت و يا تگرگ شديد و يا طوفان در همكوبنده اى بر آن گياهان اصابت مى كند و آنها را چنان در هم مى پيچد و درو مى نمايد كهگويى هرگز نبوده است .
آرى ، چنين است ماجراى زندگى انسانها به خصوص در عصر و زمان ما كه گاه يك زلزلهيا يك جنگ چند ساعته ، چنان يك شهر آباد و خرّم را در هم مى كوبد كه چيزى جز يكويرانه يا يك مشت اجساد قطعه قطعه شده باقى نمى گذارد.
وه ! چه غافلند مردمى كه به چنين زندگى ناپايداردل خوش كرده اند؟!
بعضى از مفسّران در وجه شباهت اين تشبيه گفته اند:
((باران چو به نهالگل رسد بر لطافت و طراوت آن مى افزايد و چون به خاربن گذر كند، تيزى آن خارزياد تر مى شود. و مال دنيا نيز اگر به دست انسان مصلح برسد، با مصرف كردن آندر امور خيريه ، بر نيكى و صلاحش افزوده مى شود. كهرسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ لِلْرَّجُلِ الصّالِحِ؛چه نيكوست كه مال سالم و پاك در دست انسان صالح و خوب باشد)) و اگر به دستمفسدان رسد، مادّه فساد و عناد وى زيادتر مى گردد)).(187)
مولوى اين حديث شريف نبوى را در قالب شعرى زيبا و به بهترين وجهى تشبيه نموده وگفته است :
مال را گر بهر دين باشى حمول
نِعْمَ مالٌ صالِحٌ خواندش رسول
آب در كشتى هلاك كشتى است
آب اندر زير كشتى پشتى است (188)
يعنى آب اگر داخل كشتى باشد، باعث نابودى و غرق شدن سرنشينان كشتى است . ولىاگر زير كشتى باشد، نه تنها ضربه اى به مسافران نمى زند بلكه وسيله اى استبراى رسيدن به مقصد.
مال هم اگر در دست انسان صالح باشد و به عنوان يك وسيله از آن در راه خدا و امور خيرو دستگيرى از محرومان استفاده كند، بسيار خوب و مايه سعادت است ولى اگر در دست آدمدنيا پرست قرار گيرد و از آن به عنوان هدف استفاده كند، باعث هلاكت خود و جامعه است .
و همچنين گفته اند: چون آب باران به زمين رسد در يك جا قرار نمى گيرد، بلكه بهاطراف و جوانب روان مى گردد و مال دنيا نيز در يكمحل قرار ندارد و به يك كس آرام نمى گيرد و هر روز در دست كسى است و هر شب با كسىعقد مواصلت بندد نه عهد او را وفايى است و نه وفاى او را بقائى .
كنج امان نيست دراين خاكدان
مغز و وفانيست در اين استخوان
كهنه سرائيست به صد جا گرو
كهنه و اندر گرو نو به نو(189)
در تفسير ((كشف الاسرار)) منسوب به خواجه عبداللّه انصارى آمده است : ((دنيا همچون آباست و خداى متعال مال دنيا را مثل به آب زده كه چون به اندازه خويش بود سبب صلاح خلقباشد، و اگر از حدّ و اندازه خويش در گذرد، جهان را خراب كند، همچنين استمال اگر به قدر كفاف باشد دارنده آن منعّم شود و اگر از حدّ خود تجاوز كند و فزونىگيرد موجب كفران و طغيان گردد.
و نيز گفته اند:
آب هر گاه جارى باشد خوشبو ماند و اگر به جاى ماند تغيّر پذيرد.مال نيز چنين است ، اگر آن را ببخشند، دارنده آن را ستايش كنند و اگر امساك وبخل پيش ‍ گيرند، صاحب آن مذموم و نكوهيده شود.
مال چون آبيست تا باشد روان
فيض مى يابند ازو اهل جهان
چند روزى چون كند يكجا درنگ
گنده و بى حاصل است و تيره رنگ
و نيز گفته اند:
آب اگر طاهر و پاك باشد در خور آشاميدن است و اگر نجس و ناپاك بود شرب و طهارترا نشايد، چنين است مال اگر حلال باشد به كار آيد و اگر حرام باشد ناپاكىفزايد)).(190)
و عدّه اى گفته اند: اين تشبيه مركّب است يعنى زندگى دنيا هم به آب تشبيه شده و همبه گياه كه دوران خرّمى و طراوتش بسيار كوتاه است :
منگر به آن كه روى زمين فصل نو بهار
مانند نقش خانه مانى مزيّن است
وقت خزان به برگ رياحين چه بنگرى
منصف شوى كه لايق بر باد دادنست
18- مَثَل كور و بينا، كر و شنوا 
(مَثَلُ ا لْفَرِيقَيْنِ كَالاَْعْمَى وَا لاَْصَمِّ وَا لْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً اءَفَلاَتَذَكَّرُونَ).(191)
((مثل اين دو گروه (مؤ منان و منكران ) مثل نابينا و كر و بينا و شنواست ؛ آيا اين دو هماننديكديگرند؟! آيا پند نمى گيريد؟!)).
اين دو فرقه در مثال از كفر و دين
كور و كر بينا و شنوا همچنين
مى بوند آيا برابر در مثل
چون نمى گيرند پند از ما حصل (192)
وجه تشبيه 
خداوند متعال در اين آيه كافران و منكران حقايق را به آدم ((كور و كر)) و مؤ منان را بهانسان ((بينا و شنوا)) تشبيه كرده است . وجه تشابه در كافران ((نديدن و نشنيدن حقايق)) و در مؤ منان ((ديدن و شنيدن آن )) است .
صاحب بحر الحقايق مى گويد:
((اعمى آن است كه : حق را باطل وباطل را حقّ بيند و اصَمّ آن كه :باطل را حقّ و حقّ را باطل شنود و بدان عمل كند. و بصير كسى است كه ديده بصيرتش بهكحل ((بى يبصر)) جلا يافته باشد. و سميع كسى است كه گوش همّتش به گوشواره((بى يسمع )) آراسته بود.
هر كه به خدا بيند، جز از خدا نبيند و هركه به خدا بشنود، جز از خدا نشنود)).(193)
آرى ((بصير)) يعنى كسى كه داراى بصيرت و بينش عميق دينى است و ((سميع )) يعنىكسى كه گوشش نسبت به حقايق و معارف و دستورات الهى شنوا باشد. لذا در دعاهاىوارده از پيشوايان دين ، هم ((نور چشم )) از خدا طلب مى كنيم و هم ((بصيرت در دين ))،چنانچه در دعا مى خوانيم :
((... وَاجْعَلِ النُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصيرَةَ فى دينى ...؛(194) خدايا!، در چشمانمنور قرار ده و بصيرت را در دينم عطا كن )).
حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد:
(( وَمَنْ اءَبْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ، وَمَنْ اءَبْصَرَ إِلَيْها اءَعْمَتْهُ؛(195) و هر كس باديدهبصيرت (و عبرت ) به دنيا بنگرد، دنيا به او بصيرت و بينايى مى بخشد و هر كس باديده هدف و رسيدن به مقاصد مادى به دنيا نظر كند، دنيا او را كور و نابينا مىگرداند)).
نكته جالب توجه در اين دو جمله كوتاه و پر محتوا، كلمه ((بها)) و ((إ ليها)) است ؛ يعنىاگر از ديدگاه ((وسيله )) به دنيا نظر شود، مايه بصيرت است ، ولى اگر از ديد((هدف )) بدان توجّه شود، باعث كورى دل و سبب گمراهى خواهد بود؛ به عبارت ديگردنيا را مى توان از دو ديدگاه مورد مطالعه قرار داد:
1 ديدگاه مرآتى ؛
2 ديدگاه استقلالى .
ديدگاه مرآتى آن است كه آدمى هنگامى كه به ((مرآت ))، يعنى آيينه مى نگرد، توجهىبه خود آيينه ندارد كه موادش از چيست و قيمتش چقدر است . او از آيينه فقط به عنوانوسيله ديدن خود استفاده مى كند. اين نوع نگاه كردن به آيينه مايه بصيرت و سبب عبرتو برطرف كردن نقص از خود و اصلاح عيب است .
نظر استقلالى اين است كه مى خواهد آيينه را خريدارى كند، لذا به حجم و اندازه سنگ ومساحت و كيفيّت جنس آن نظر مى كند. در اين هنگام صورت خود را كه در آن منعكس شده ، نمىبيند و به اصطلاح ((فيه ينظر)) است .
بنا بر اين هركس از ديدگاه مادى و ((استقلالى )) به اشياى عالم نظر كند، جهان مادهچشمش را پر خواهد كرد و نسبت به ماوراى ماده و خالق جهان كور و نابينا خواهد شد؛ بهعبارت ديگر هر كس با چشم سر و ديد سطحى حيوانى به عالم نظر افكند، خطا خواهدكرد، چنان كه مولوى مى گويد:
چشم آخِر بين تواند ديد راست
چشم آخُر بين غرور است و خطاست (196)
بنا بر اين چشم انسانى و ديدگاه ((مرآتى )) وسيله اى است كه به آدمى بصيرت و بينشو ژرف نگرى دينى مى بخشد.
صاحب تفسير ((كشف الاسرار)) در ذيل آيه مورد بحث مى گويد:
((نابيناى به حقيقى اوست كه نه ديده عبرت دارد تا از روىاستدلال به ((آيات آفاق )) نظر كند، نه دل فكرت دارد تا در ((آيات انفس ))تاءمّل كند نه بصيرت حقيقت دارد تا به نور فراست ، مكاشفات اسرار غيبى بيند...)).(197)
مراد از ((آيات آفاق )) آفريده هاى جهان طبيعت است ، همانند خورشيد و ماه و ستارگانبانظام دقيقى كه بر آنها حاكم است و انواع جانداران و گياهان و كوهها و درياها باعجايب و شگفتيهاى بى شمارش و موجودات گوناگون اسرار آميزش ‍ كه هر يك آيه ونشانه اى است بر حقّانيّت ذات پاك خدا.
منظور از ((آيات انْفُس )) درون انسان است ، همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسانو نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظّم قلب و عروق و بافتها واستخوانها و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحم مادران و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاىروح انسان مى باشد كه هر گوشه اى از آن ، كتابى است از معرفت پروردگار و خالقجهان .
اصطلاح ((آفاق و انفس )) از خود قرآن گرفته شده كه مى فرمايد:
(سَنُرِيهِمْ ءَايَتِنَا فِى ا لاَْفَاقِ وَفِىَّ اءَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اءَ نَّهُ ا لْحَقُّ)(198)؛((ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشانمى دهيم تا براى آنان آشكار گردد كه او حقّ است )).
تمثيلى از شيخ شبسترى 
شيخ محمود شبسترى در كتاب ((گلشن راز)) اصحاب فرقه هاى مختلف و عقايد گوناگونرا به انواع كورى و امراض چشم تشبيه نموده و مى گويد:
خرد را نيست تاب نور آن روى
برو از بهر او چشم دگر جوى
دو چشم فلسفى چون بود اَحْوَلْ(199)
ز واحد ديدن حقّ شد معطّل
ز نابينايى آمد راءى تشبيه (200)
ز يك چشمى است ادراكات تنزيه
تناسخ (201) زان سبب كفر است و باطل
كه آن از تنگ چشمى گشت حاصل
چو اكْمَهْ(202) بى نصيب از هر كمال است
كسى كورا طريق اعتزال (203) است
كلامى كو ندارد ذوق توحيد
به تاريكى در است از غَيْم (204) تقليد
رَمَد(205) دارد دو چشم اهل ظاهر
كه از ظاهر نبيند جز مظاهر
از او هرچه بگفتند از كم و بيش
نشانى داده اند از ديده خويش (206)
19- مَثَل كف دست و آب 
(لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِى لاَيَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَىْءٍ إِلا كَبَسِطِ كَفَّيْهِ إِلَىالْمَاَّءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ(207) وَمَا هُوَ بِبَلِغِهِى وَمَا دُعَاَّءُ الْكَفِرِينَ إِلا فِى ضَلَلٍ).(208)
((دعوت حق از آن اوست و كسانى كه (مشركان ) غير از خدا را مى خوانند به دعوت آنهاپاسخ نمى گويند! آنها همچون كسى هستند كه كفهاى (دست ) خود را به سوى آب مىگشايد تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسيد. و دعاى كافران ، جز درضلال (و گمراهى ) نيست )).
حق بود بس سخت قوّت در محال
هم مگر ابله كند در وى جدال
هست او را خواندن حق وان كسان
كه به غير او بخوانند از بتان
نى اجابت كرده بر چيزى شوند
نى به مقصودى ز تمييزى شوند
جز به مثل آن كه بگشايد كفش
سوى آب از دور بهر مصرفش
تشنه اى كو بر سر چاهى رسد
بى رسن بى دلو از راهى رسد
آب را خواند كش آيد بر دَهَن
نى رسنده باشدش آب اى حسن
زان كه نه داناست بر خواننده آب
هم نه قادر تا بر او گيرد شتاب
خواندن كفّار هم باشد چنين
مربتان را نيست سودى اندر اين
خواندن ايشان نباشد جز ضلال
هيچ مر اصنام را با ابتهال (209)
وجه تشبيه 
طبق نظر اكثر مفسّران ، خداوند متعال در اين آيه ، مشركان و افرادى كه غير خدا را مىخوانند، به آدم تشنه اى تشبيه كرده است كه بر كنار آبى كه سطح آن از دسترس او دوراست ، نشسته و به آن اشاره مى كند، به اين اميد كه آب به دهان او برسد! بديهى استكه هرگز آب به دهانش نخواهد رسيد.
اين آرزو چون خواب و پندار بيهوده اى بيش نيست ، چنين كارى جز از يك انسان ساده لوح وديوانه سر نمى زند!
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه خداوندمتعال ، بت پرستان را به آدمى تشبيه نموده كه كف دستان خود را كاملاً صاف و افقىگرفته ، وارد آب مى كند و انتظار دارد آب در دست او بند شود، درحالى كه به محض اينكه دست را از آب بيرون آورد، قطرات آب از لابلاى انگشتان و كفّ دست او بيرون مى ريزدو چيزى باقى نمى ماند.
تفسير سوّمى نيز براى آيه كرده اند و آن اينكه بت پرستان كه براىحل مشكلاتشان به سراغ بتها مى روند، مانند كسى هستند كه مى خواهد آب را در مشت خودنگاه دارد! آيا هيچ گاه آب را مى توان در مشت نگاه داشت ؟
از ضرب المثل معروفى در ميان عرب گرفته شده كه وقتى مى خواهند براى كسى كهكوشش بيهوده مى كند، مثالى بزنند مى گويند:
((هُوَ كَقابِضِ الْماءِ بِالْيَدِ؛ اومانند كسى است كه مى خواهد آب را بادست خود بگيرد)).
شاعر عرب مى گويد:
فاءَصْبَحْتُ فيما كانَ بَيْنى و بَيْنَها
مِنَ الودِّ مِثْلُ قابِضِ الْماءِ بِالْيَدِ
((كار من به جايى رسيده كه براى حفظ محبّت ميان خود و او مانند كسى بودم كه مىخواست آب را در دست نگاه دارد)).(210)
بيت ذيل منسوب به امام على عليه السّلام است كه مى فرمايد:
وَمَنْ يَصْحَبُ الدُّنْيا كَمَنْ مِثْلُ قابِضٍ
عَلَى الْماءِ خانَتْهُ فُرُوجُ الاَْصابِع (211)
((كسى كه با دنيا رفاقت و همنشينى كند مانند آدمى است كه آب را در لابلاى انگشتان بازخود نگه دارد)).
در فارسى نيز مثل ((آب در غربال )) در اين باره به كار رفته مى شود، چنانكه گفتهاند:
قرار در كفّ آزادگان نگيرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال
به هر حال وجه شباهت در اين تشبيه ((بيهودگىعمل و ناكامى )) است .
خداوند در پايان آيه براى تاءكيد اين مطلب مى فرمايد:
(وَمَا دُعَاَّءُ الْكَفِرِينَ إِلا فِى ضَلَلٍ )؛ ((درخواست كافران (از بتها چيزى ) جز (گام برداشتن) در گمراهى و ضلالت نيست )).
چه ضلالتى از اين بالاتر كه انسان سعى و كوشش خود را در راهى كه هرگز او را بهمقصد نمى رساند، به كار برد، خسته و ناتوان شود، امّا نتيجه و بهره اىنگيرد.(212) زيرا كسى كه غير حقّ را مى خواند و ازباطل كه چيزى جز پندار و توهّم نيست ، حل مشكلش را مى جويد، رابطه دعا را از دست داده ودر حقيقت دعايش را گم كرده است .
بو العجب وردى به دست آورده اى
ليك سوراخ دعا گم كرده اى
بنا بر اين خواستن از خدا كه هم آگاهى دارد و هم قدرت بر انجام خواسته ، حق است وتقاضا از غير خدا، باطل و پوچ و بيهوده است .
20- مَثَل آب و كف 
(اءَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ اءَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّايُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ اءَوْ مَتَعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَا لِكَ يَضْرِبُ اللَّهُالْحَقَّ وَالْبَطِلَ فَاءَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَاءَمَّا مَايَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ كَذَالِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ).(213)
((خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سيلابىجارىشد، سپس سيل بر روى خود كفىحمل كرد؛ و از آنچه (در كوره ها) براى به دست آوردنزينت آلات ياوسايل زندگى ، آتش روى آن روشن مى كنند نيز كفهايى مانند آن به وجودمى آيدخداوند، حق و باطل را چنين مثل مى زند! امّا كفها به بيرون پرتاب مى شوندولىآنچه به مردم سود مى رساند [ آب يا فلز خالص ] در زمين مى ماند؛خداوند اين چنينمثال مى زند)).
آب را نازل نمود او ز آسمان
رودها ز ان پس به هر سو شد روان
در هر آن وادى به قدر وسع و تاب
نى فزون زاندازه تا سازد خراب
پس كفى را حمل كرد آن سيل بر
يعنى آورد از تموّج (214) بر زَبَر(215)
و ز هر آنچه بر فروزند آن به نار
بهر زيور يامطاعى اهل كار
هست چون آن كف كه باشد روى آب
همچنان كه ذكر شد در انتصاب
حق زند مر حقّ و باطل را مَثَل
بر چنان آبى كه آيد در محل
در منابع مى رود بعضى از او
در عروق ارض هم بعضى فرو
هست بالاى فلز يا روى آب
قول باطل چون كفى در انقلاب
پس رود كف ساقط و مطروح و پست
وان فلزّ ماند به قعر اندر نشست
وان چه باشد نفع مردم را در آن
پس بماند در زمين صافى روان
حق مثلها را زند اين سان تمام
تاكه عبرت باشد آن بر خاص و عام (216)
وجه تشبيه 
خداوند متعال در اينجا براى حقّ و باطل مثلى زده و حق را به آب صافزلال (و ماده خالص طلا و نقره ) تشبيه كرده كه هميشه مفيد و سودمند است وباطل را به كفهاى روى آب (و اجرام بى خاصيّت فلزّات ) تشبيه نموده است . وجه شباهتدر حقّ ((سودمندى و ثبات و پايدارى )) و درباطل ((بى خاصيتى و ناپايدارى )) است .
نكته ها: 
1- بهره ها و ظرفيتها 
((اءَوْدِيَة )): جمع وادى به معناى درّه ها و گودالهاست و معناى جمله (فَسَالَتْ اءَوْدِيَةٌبِقَدَرِهَا) اين است كه : ((درّه ها و گودالها و نهرهاى روى زمين هر كدام به اندازه گنجايشو ظرفيت خود بخشى از آب باران را پذيرا مى شوند)).
اين جمله اشاره به اين نكته است كه در مبداء فيض الهى هيچ گونهبخل و محدوديّت و ممنوعيّت نيست ؛ ابرهاى آسمان بدون قيد و شرط، همه جا باران مىپاشند، ولى قطعه هاى مختلف زمين و درّه ها هر كدام به مقدار وسعت وجود خويش از آن بهرهمى گيرند، زمين كوچكتر بهره اش كمتر و زمين وسيع تر سهمش بيشتر است .
مولوى مى گويد:
گربريزى بحر را در كوزه اى
چند گنجد قسمت يك روزه اى (217)
يعنى اگر آب دريا را در كوزه اى سرازير كنى ، كوزه بيش از ظرفيتش نمى تواند درخود آب جاى دهد و اين محدوديّت از ناحيه كوزه است ، نه از آب دريا. بنا بر اين دلهاىآدميان و ارواح آنها در برابر فيض الهى نيز چنين است . امام على عليه السّلام در نهجالبلاغه به ((كميل نخعى )) مى فرمايد:
((إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اءَوْعِيَةٌ فَخَيْرُها اءَوْعاها ...؛ اين دلها ظرفهايى است (كه حقايق و معارفالهى را در خود نگه مى دارد) و بهترين آنها دلى است كه اسرار و علوم را بهتر در خودنگاه دارد)).(218)
2- معناى ((زَبَد)) و ((رابى )) 
((زَبَد)) به معناى كف روى آب و يا هرگونه كف مى باشد و ((رابى )) به معناى بلندى وبرترى است ، در نتيجه معناى جمله (فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا) اين است كه : ((سيلاب، كفهايى را بر بالاى خود حمل مى كند))، يعنىباطل همواره مستكبر، بالانشين و همچون كف روى آب خود نما و ميان تهى است ، ولى حقهميشه پر محتوا و سنگين وزن است .
بعضى از مفسّران گفته اند: ((در آيه بالا در حقيقت سه تشبيه است :
الف ((نزول آيات قرآن )) ازآسمان وحى ، تشبيه شده بهنزول قطرات حياتبخش باران .
ب ((دلهاى انسانها)) تشبيه شده به زمين ها و درّه ها كه هر كدام به اندازه وسعتوجوديشان بهره مى گيرند.
ج ((وسوسه هاى شيطانى )) به كفهاى آلوده روى آب تشبيه شده است كه اين كفها از آبپيدا نشده ، بلكه از آلودگى محل ريزش آب به وجود مى آيد و به همين
جهت وسوسه هاى نفس و شيطان از تعليمات الهى نيست ، بلكه از آلودگى قلب انساناست و به هر حال سرانجام ، اين وسوسه ها ازدل مؤ منان بر طرف مى گردد و آب زلال وحى كه مايه هدايت و حيات انسانهاست باقى مىماند)).(219)
3- كف آب و كف فلزّات  
عبارت (وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ اءَوْ مَتَعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ) اشاره بهاين مطلب است كه : پيدايش كفها منحصر به نزول باران و جارى شدن سيلاب نيست ،بلكه در فلزاتى كه به وسيله آتش ذوب مى شوند تا از آن زينت آلات ياوسايل زندگى بسازند، نيز كفهايى همانند كفهاى روى آب وجود دارد.
جمله (وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ) اشاره به كوره هايى است كه فلزات را در آن ذوبمى كنند كه هم آتش در زير مواد فلزى وجود دارد و هم در روى آن ، به اين معنا كه يك طبقهآتش در زير است و سپس روى آن را سنگهايى كه مواد كافى دارد، مى گذارند و مجدّداًروىآن آتش مى ريزند و اين بهترين نوع كوره است كه از هر طرف ، آتش موادقابل ذوب را احاطه مى كند.
4- پرتاب شدن باطل به خارج  
((جُفاء)) به معناى پرتاب شدن و بيرون پريدن است . جمله (فَاءَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُجُفَآءً) نكته لطيفى در بر دارد و آن اين كه :باطل به جايى مى رسد كه قدرت نگهدارى خويش را ندارد و در اين لحظه از متن جامعهبه خارج پرتاب مى گردد و اين در همان حال است كه حقّ به جوشش مى آيد، هنگامى كهحق به خروش افتاد، باطل همچون كفهاى روى ديگ به هنگام جوشش به بيرون پرتاب مىشود و اين خود دليلى است براين كه حقّ هميشه بايد بجوشد و بخروشد تاباطل را از خود دور سازد.(220)
5- بقا به ميزان سود رسانى  
عبارت (وَاءَمَّا مَايَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ) اشاره به اين نكته است كه : ((بقاى هرچيزى بسته به ميزان سود رسانى اوست ))، نه تنها آب كه مايه حيات است مى ماند وكفها از ميان مى روند، بلكه در فلزّات چه آنها كه براى ((حليه )) و زينتند و چه آنها كهبراى تهيه ((متاع )) و وسايل زندگى ، در آنجا نيز فلز خالص كه مفيد و سودمند ياشفاف و زيباست ، مى ماند و كفها را به دور مى افكنند. به همين ترتيب انسانها، گروه ها،مكتبها و برنامه ها به همان اندازه كه مفيد و سودمندند، حق بقا و حيات دارند و اگر مىبينيم انسان يا مكتب باطلى مدّتى سرپا مى ماند، اين به خاطر آن مقدار از حقّى است كه باآن آميخته شده كه به همان نسبت ، حق حيات پيدا كرده است .(221)
6- زندگى در پرتو تلاش و جهاد 
مثال زيباى آيه مورد بحث اين اصل اساسى زندگى انسانها را نيز روشن مى سازد كهحيات بدون جهاد و بقاوسربلندى بدون تلاش ممكن نيست ، چرا كه مى گويد: آنچه رامردم براى تهيه وسايل زندگى (ضروريات زندگى ) و يا زينت (رفاه زندگى ) بهدرون كوره ها مى فرستند، همواره زَبَد و كفهايى دارد و براى به دست آوردن اين دو(وسايل ضرورى و وسايل رفاهى اِبْتِغاءَ حِلْيَةٍ اءَوْمَتاعٍ) بايد مواد اصلى را كه درطبيعت به صورت خالص يافت نمى شود و همواره آميخته با اشياى ديگر است ، در زيرفشار آتش در كوره قرار داد و آنها را تصفيه و پاكسازى كرد، تا فلز خالص و پاك ازآن بيرون آيد و اين كار جز در سايه تلاش ‍ و كوشش و مجاهده انجام نمى شود.
اصولاً طبيعت زندگى دنيا اين است كه در كنار گلها، خارها و در كنار نوشها، نيشها وپيروزيها در لابلاى سختيها و مشكلات قرار دارد.
از قديم گفته اند: ((گنجها در ويرانه هاست و در بالاى هر گنجى اژدهاى خطرناكى خفتهاست )) آيا آن ويرانه و اين اژدها چيزى جز همان انبوه مشكلاتى است كه در به
دست آوردن هر موفّقيتى وجود دارد. در داستانهاى ايرانى خودمان نيز ((رستم )) براىرسيدن به پيروزى مجبور بود از ((هفت خوان )) بگذرد كه هر كدام اشاره به نوعى ازانبوه مشكلات بوده كه در مسير هر فعاليّت مثبتى است .(222)
7- تداوم مبارزه حقّ و باطل 
قرآن در اينجا براى مجسّم ساختن هويّت حقّ وباطل مثالى زده كه مخصوص ‍ به زمان و مكان معيّنى نيست ، صحنه اى است كه هميشه و درهمه جا مقابل چشم انسانها مجسّم مى شود و اين نشان مى دهد كه پيكار حق وباطل يك درگيرى موقت و موضعى نيست ، اين رگ رگ آب شيرين و شور همواره بر خلايقتا نفخ صور جريان دارد مگر آن زمانى كه جهان و انسانها به صورت يك جامعه ايدهآل (همچون جامعه عصر قيام حضرت مهدى عليه السّلام ) در آيد كه پايان اين مبارزه اعلامگردد، لشگر حق پيروز و بساط باطل برچيده شود و بشريت وارد مرحله تازه اى ازتاريخ خود گردد.(223) چنانكه خداوند متعال چنين جامعه اى را نويد مى دهد و مىفرمايد:
(...جَاَّءَ ا لْحَقُّ وَزَهَقَ ا لْبَطِلُ إِنَّ ا لْبَطِلَ كَانَ زَهُوقًا )(224)؛ ((حق فرا رسيد وباطل نابود شد؛ زيرا باطل يقيناً نابود شدنى است )).
از امام باقرعليه السّلام روايت شده كه فرمود:
((إِذا قامَ الْقائِمُعليه السّلام ذَهَبَتْ دَوْلَة الْباطِلُ؛ هنگامى كه امام قائم عليه السّلام قيامكند، دولت باطل برچيده خواهد شد)).(225)
خداوند در سوره انبياء مى فرمايد:
(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ...)(226)؛ ((بلكه ما حق را برسر باطل مى كوبيم تا آن را هلاك سازد؛ و اين گونه ،باطل محو و نابود مى شود)).
تا زمانى كه اين مرحله تاريخى فرا نرسد، بايد همه جا در انتظار برخورد حقّ وباطل بود و موضع گيرى لازم را در اين ميان در برابرباطل نشان داد.
21- مَثَل خاكستر و تندباد 
(مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ اءَعْمَلُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِى يَوْمٍ عَاصِفٍ لا يَقْدِرُونَمِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَىْءٍ ذَا لِكَ هُوَ الضَّلَلُ الْبَعِيدُ ).(227)
((اعمال كسانى كه بر پروردگارشان كافر شدند، همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى ! آنها توانايى ندارند كمترين چيزى از آنچه را كه انجام داده اندبه دست آورند؛ و اين همان گمراهى دور و درازى است )).
اينست وصف آن كسان كز حالشان
بر خدا باشد به كفر اعمالشان
همچو آن خاكسترى كه تند باد
بگذرد بر وى به وقت اشتداد
مى كند آن را پراكنده چنان
كه نماند زاو اثر اندر مكان
فعل نيك كافران باشد چنين
تخم حنظل كى دهد بار انگبين
نيستشان قدرت به چيزى در جزا
زانچه كردند اكتساب از چيزها
هر عمل كان نيست از حزم و حضور
هست گمراهى و از مقصود دور(228)
وجه تشبيه 
خداوند متعال در اين آيه اعمال كافران را به خاكسترى تشبيه كرده است كه در برابرتند باد در يك روز طوفانى قرار گرفته باشد. همانگونه كه باد خاكستر را پراكندهمى سازد و جمع آورى آن براى هيچ كس مقدور نيست ، همين گونهاعمال كافران پراكنده و نابود مى گردد و اثرى از آن باقى نمى ماند.
جمله (...فِى يَوْمٍ عَاصِفٍ...) (در يك روز طوفانى ) مطلب را تاءكيد مى كند. زيرا اگرتندباد محدود و موقّت باشد، ممكن است خاكسترى را از نقطه اى بلند كند و در نقطه اى نهچندان دور بريزد، اما اگر روز، روز طوفانى باشد كه از صبح تا به شام بادها از هرسو مى وزند، بديهى است چنين خاكسترى آنچنان پراكنده مى شود كه هر ذرّه اى از آن درنقطه دور دستى خواهد افتاد به طورى كه با هيچ قدرتى نمى توان آن را جمعكرد.(229)
بنابر اين وجه شباهت در اين تشبيه ((بيهودگى و بى خاصيّتىعمل )) است . همانگونه كه خاكستر هيچ خاصيّت و ثمرقابل ذكرى ندارد و از خروارها خاكستر حتى علف هرزه اى نمى رويد،اعمال كافران هم چون از قصد قربت و نيّت و انگيزه الهى تهى است ، هيچ اثر مثبتى از آنايجاد نخواهد شد.
عدّه اى از مفسّران گفته اند: منظور از اعمال كافران ، كارهاى نيكى است كه آنها در دنياانجام مى دهند، مانند: صله رحم ، آزاد كردن برده ، تكريم مهمان ، دستگيرى از مستمندان وامثال اينها.
بعضى ديگر گفته اند: مراد تمام اعمال و كارهاى آنهاست .

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation