بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و در آيه بعد اضافه مى كند اما آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن ، خضوعننمايند آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند (و الذين كذبوا باياتنا واستكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).
پاسخ به يك سفسطه ديگر
همانطور كه در آيات گذشته گفتيم جمعى از دين سازان قرون اخير براى صاف كردنجاده ادعاهاى خود پاره اى از آيات قرآن را مستمسك قرار داده و مدعى هستند كهدليل بر نفى خاتميت است ، در حالى كه ارتباطى با آن ندارد.
يكى از آنها آيه فوق است ، آنها بدون اينكهقبل و بعد اين آيات را در نظر بگيرند مى گويند: اين آيه با توجه به جمله ياتينكمكه فعل مضارع است دليل بر اين است كه امكان دارد در آينده پيامبران ديگرى مبعوثشوند.
ولى اگر كمى به عقب برگرديم و آيات گذشته را كه از آفرينش آدم و سكونت او دربهشت و سپس رانده شدن او و همسرش از بهشت سخن مى گويد در نظر بگيريم و ملاحظهكنيم كه مخاطب در اين آيات مسلمانان نيستند، بلكه مجموع جامعه انسانى و تمامى فرزندانآدمند پاسخ اين سخن روشن مى شود زيرا
شك نيست كه براى مجموعه فرزندان آدم رسولان زيادى آمدند كه نام عدهقابل ملاحظه اى از آنها در قرآن آمده و نام عده ديگرى نيز در كتب تواريخ ثبت است .
منتها اين عده از دين سازان براى اغفال مردم ، آيات گذشته را به دست فراموشى مىسپارند و مخاطب در اين آيه را خصوص ‍ مسلمانان مى گيرند و از آن نتيجه گيرى مى كنندكه امكان رسولان ديگرى در كار است .
اينگونه سفسطه ها سابقه بسيار دارد مخصوصا در ميان اينها كه آيه يا جمله اى از يكآيه را از بقيه جدا مى كنند و قبل و بعد آنرا ناديده مى گيرند و بر مفهومى كهتمايل دارند تطبيق مى دهند هر چند ضد مفهوم واقعى آن باشد.
آيه و ترجمه


فمن أ ظلم ممن افترى على الله كذبا أ و كذب بايته أ ولئك ينالهم نصيبهم من الكتب حتى إذا جاءتهم رسلنا يتوفونهم قالوا أ ين ما كنتم تدعون من دون الله قالوا ضلوا عنا وشهدوا على أ نفسهم أ نهم كانوا كفرين (37)


ترجمه :
37 - چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند يا آيات او را تكذيب مىنمايند؟ آنها نصيبشان را از آنچه مقدر شده (از نعمتها و مواهب اين جهان ) مى برند تازمانى كه فرستادگان ما (فرشتگان قبض ارواح ) به سراغ آنها روند و جانشان رابگيرند از آنها مى پرسند: كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى خوانديد؟ (چرا بهيارى شما نمى آيند؟) مى گويند آنها (همه ) گم شدند (و از ما دور گشتند) و بر ضدخود گواهى مى دهند كه كافر بودند!
تفسير :
از اين آيه به بعد قسمتهاى مختلفى از سرنوشت شومى كه در انتظار افترا گويان وتكذيب كنندگان آيات خدا است ، بيان شده ، نخست به چگونگىحال آنها به هنگام مرگ اشاره كرده مى گويد: چه كسى ستمكارتر است از آنها كه بر خدادروغ مى بندند و يا آيات او را تكذيب مى كنند؟! (فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا اوكذب باياته )
همانطور كه در سوره انعام ذيل آيه 21 اشاره كرده ايم ، در چندين آيه از قرآن باتعبيرهاى مختلفى ، ستمكارترين مردم معرفى شده اند، ولى صفاتى كه براى آنها بيانشده همه به يك ريشه باز مى گردد و آن شرك و بت پرستى و تكذيب آيات پروردگاراست ، در آيه مورد بحث ، علاوه بر تكذيب آيات الهى ، تهمت و افتراء بر خدا به عنوانصفت بارز آنان ، ذكر شده است .
با توجه به اينكه از ديدگاه قرآن ، ريشه تمام بدبختيها شرك و سرمايه همهسعادتها توحيد است ، روشن مى شود كه چرا اين افراد گمراه و گمراه كننده ،ستمكارترين مردمند، اينها هم به خويشتن ظلم مى كنند هم به جامعه اى كه به آن تعلقدارند، بذر نفاق و پراكندگى را در همه جا مى پاشند و مانع بزرگى بر سر راه وحدتصفوف و پيشرفتها و اصلاحات واقعى هستند.
سپس وضع آنها را به هنگام مرگ چنين توصيف مى كند آنان چند روزى بهره خود را ازآنچه برايشان مقدر شده است مى برند و از نعمتهاى مختلف سهم خود را مى گيرند، تاپيمانه عمرشان لبريز گردد و به اجل نهائى برسد، در اين هنگام فرشتگان ما كهمامور گرفتن ارواحند به سراغ آنها مى آيند (اولئك ينالهم نصيبهم من الكتاب حتى اذاجائتهم رسلنا يتوفونهم ).
منظور از كتاب در جمله بالا مقدراتى است كه خداوند براى بندگان خود از نعمتهاى مختلفاين جهان قرار داده است ، اگر چه بعضى از مفسراناحتمال داده اند منظور از كتاب كيفر الهى و يا اعم از هر دو بوده باشد.
ولى با توجه به كلمه حتى كه معمولا اشاره به پايان چيزى است روشن مى شود كهمنظور تنها نعمتهاى گوناگون دنيا است كه هر كسى اعم از نيكوكار و بدكار سهمى از آندارد و به هنگام مرگ پايان مى گيرد نه كيفرها و مجازاتهاى الهى كه با مرگ پاياننمى يابد و تعبير به كتاب از اين مقدرات به خاطر آن است كه شباهت به مسائلى دارد كهسهم بندى و نوشته مى شود.
به هر حال از لحظه مرگ مجازاتهاى آنها شروع مى شود، نخستين بار با توبيخ وسرزنش فرشتگان پروردگار كه مامور گرفتن جانشان هستند روبرو مى شوند، آنها مىپرسند كجا هستند معبودهائى كه غير از خدا مى پرستيديد و يك عمر از آنها دم مى زديد وهمه چيز خود را نابخردانه در پاى آنها مى ريختيد؟! (قالوا اين ما كنتم تدعون من دون الله).
آنها چون دست خود را از همه چيز كوتاه مى بينند و پندارهائى را كه درباره معبودهاىساختگى داشتند همچون نقش بر آب مشاهده مى كنند، در پاسخ مى گويند: آنها همه گمشدند و از ما دور گشتند اثرى از آنها نمى بينيم و هيچگونه قدرتى بر دفاع از ماندارند، و تمام عبادات ما براى آنها بيهوده بود (قالوا ضلوا عنا).
و به اين ترتيب خودشان بر ضد خود گواهى مى دهند كه كافر بودند (و شهدوا علىانفسهم انهم كانوا كافرين ).
گر چه ظاهر مساله اين است كه فرشتگان سؤ الى مى كنند و آنها نيز پاسخ مى گويند،ولى در واقع اين يكى از مجازاتهاى روانى براى آنها است كه آنها را متوجه
وضع ناگوارى كه بر اثر اعمالشان دامن آنها را گرفته است مى نمايند و به آنهانشان مى دهند كه چگونه يك عمر در بيراهه ها سرگردان بوده و تمام سرمايه هاى وجودخود را از دست داده اند و هيچ چيز نيندوخته اند، در حالى كه راه بازگشت به روى آنهابسته است و اين نخستين تازيانه آتشين مجازات الهى است كه بر روح آنها نواخته مىشود.
آيه و ترجمه


قال ادخلوا فى أ مم قد خلت من قبلكم من الجن و الانس فى النار كلما دخلت أ مة لعنت أ ختهاحتى إ ذا اداركوا فيها جميعا قالت أ خرئهم لا ولئهم ربنا هؤ لاء أ ضلونا فاتهم عذاباضعفا من النار قال لكل ضعف و لكن لا تعلمون (38)
و قالت أ ولئهم لا خرئهم فما كان لكم علينا منفضل فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون (39)


ترجمه :
38 - (خداوند به آنها) مى گويد: داخل شويد در صف گروه هاى مشابه خود از جن و انس درآتش ، هر زمان گروهى وارد مى شوند گروه ديگر را لعن مى كنند تا همگى با ذلت در آنقرار گيرند (در اين هنگام ) گروه پيروان درباره پيشوايان خود مى گويند: خداوندا!اينها بودند كه ما را گمراه ساختند پس كيفر آنها را از آتش دو برابر كن (كيفرى براىگمراهيشان و كيفرى به خاطر گمراه ساختن ما) مى گويد براى هر كدام (از شما) عذابمضاعف است ولى نمى دانيد (زيرا پيروان نيز اگر گرد پيشوايان ستمگر و گمراه رانگرفته بودند آنها قدرتى بر اغواى
دگران نمى داشتند).
39 - و پيشوايان آنها به پيروان خود مى گويند شما امتيازى بر ما نداريد پس بچشيدعذاب (الهى ) را در برابر آنچه انجام مى داديد.
تفسير :
درگيرى پيشوايان و پيروان گمراه در دوزخ !
در اين آيات همچنان بيان سرنوشت شوم تكذيب كنندگان آيات خدادنبال مى گردد:
در آيات گذشته صحنه اى كه به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مىدهد ترسيم شده بود و در اينجا صحنه برخورد گروه هاى اغوا كننده و اغوا شونده را درقيامت شرح مى دهد:
در روز رستاخيز خداوند به آنها مى گويد در صف گروه هاى مشابه خود از جن و انس كهپيش از شما بودند، قرار گيريد و در آتش ‍ داخل شويد(قال ادخلوا فى امم قد خلت من قبلكم من الجن و الانس فى النار).
اين فرمان ممكن است به صورت يك فرمان تكوينى باشد يعنى خداوند عملا آنها را در يكجا قرار دهد، و يا اينكه شبيه يك فرمان تشريعى صادر شود كه با گوش خود بشنوندو ناچار از اطاعت آن بوده باشند.
هنگامى كه همگى در آتش ورود كردند برخوردشان با هم مسلكهايشان شروع مى شود،برخوردى عجيب و عبرت انگيز، هر دسته اى كه وارد دوزخ مى شود به ديگرى لعن ونفرين مى كند و او را مسئول بدبختى خويش مى داند (كلما دخلت امة لعنت اختها)
شايد بارها گفته ايم صحنه قيامت انعكاس بزرگى از صحنه هاى اين دنيا است ، در اينجهان نيز بارها ديده ايم كه هر گروه از گروه هاى منحرف به دسته ديگر بد مى گويدو از او متنفر است ، به عكس پيامبران الهى و افراد صالح و مصلح هر كدام آمده اند برنامهديگرى را تاييد كرده اند و پيوستگى خود را در هدف با يكديگر اعلام داشته اند.
مطلب به همين جا پايان نمى پذيرد، هنگامى كه همگى با ذلت و خوارى در محيط شرربار دوزخ قرار مى گيرند، شكايات آنها به پيشگاه پروردگار از يكديگر شروع مىشود، نخست فريب خوردگان زبان به شكايت مى گشايند و چون راه نجاتى براى خودنمى بينند عرضه مى دارند پروردگارا اين اغواگران بودند كه ما را گمراه ساختند،خدايا عذاب و كيفر آنها را مضاعف كن ، كيفرى به خاطر گمراه بودن ، و كيفرى به خاطرگمراه كردن ما (حتى اذا اداركوا فيها جميعا قالت اخريهم لاوليهم ربنا هؤ لاء اضلونافآتهم عذابا ضعفا من النار).
شك نيست كه اين درخواست كاملا منطقى و بجا است و حتى بدون درخواست اغواگران چنينكيفرى را دارند، زيرا آنها بار مسئوليت انحراف فريب خوردگان را نيز بر دوش مىكشند، بدون اينكه از مسئوليت خود آنها كاسته شود، ولى عجيب اين است كه در پاسخ بهآنها گفته مى شود، مجازات هر دو دسته از شما مضاعف است ولى نمى دانيد چرا؟!(قال لكل ضعف و لكن لا تعلمون ).
با دقت روشن مى شود كه چرا گروه پيروان نيز مجازات مضاعف دارند، زيرا هيچگاهپيشوايان ظلم و ستم و سركردگان انحراف و گمراهى به تنهائى نمى توانند برنامههاى خود را پياده كنند و اين پيروان سرسخت و لجوج هستند كه به آنها در رسيدن به اينهدف قدرت و توان مى بخشند و به اصطلاح تنور آنها را داغ كرده و پاى پرچمشانسينه مى زنند، بنابراين ، اين دسته نيز بايد كيفر مضاعف داشته
باشد، كيفرى به خاطر گمراهى خود و كيفرى به خاطر حمايت از ظالم و ستمگر وپيشوايان گمراه .
به همين دليل در حديث معروفى كه از امام كاظم (عليه السلام ) درباره يكى از دوستانشبنام صفوان نقل شده مى خوانيم كه به هنگام نهى او از همكارى با دستگاه هارون الرشيدستمگر فرمود: اگر مردم دستگاه آنها را گرم نكنند و به حمايتشان نشتابند چگونه مىتوانند حق پيشوايان عادل را غصب كنند.
در آيه بعد پاسخ پيشوايان گمراه را چنين نقل مى كند كه آنها به پيروان خود مىگويند شما هيچ تفاوتى با ما نداريد، يعنى اگر ما گفتيم شما تاييد كرديد و اگرگام برداشتيم كمك نموديد و اگر ستم نموديم شما يار و مددكار ما بوديد، بنابراينشما هم در مقابل اعمالتان عذاب دردناك الهى را بچشيد (و قالت اوليهم لاخريهم فما كانلكم علينا من فضل فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون ).
منظور اولى طايفه نخستين ، يعنى پيشوايان و منظور از اخرى گروه پيروان مى باشد.
آيه و ترجمه


إ ن الذين كذبوا بايتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم أ بوب السماء و لا يدخلون الجنة حتىيلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين (40)
لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و كذلك نجزى الظلمين (41)


ترجمه :
40 - آنها كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبر ورزيدند درهاى آسمانبرويشان گشوده نمى شود و (هيچگاه ) داخل بهشت نمى شوند مگر اينكه شتر از سوراخسوزن خياطى بگذرد! (يعنى بهيچوجه امكان ندارد) اينچنين گنهكاران را جزا مى دهيم .
41 - براى آنها بسترهائى از (آتش ) دوزخ و روى آنها پوششهائى (از آن ) است و اينچنينظالمان را جزا مى دهيم .
تفسير :
بار ديگر قرآن به سراغ سرنوشت افراد متكبر و لجوج يعنى آنها كه زير بار آياتپروردگار نمى روند و در برابر حق تسليم نيستند رفته مى گويد: كسانى كه آيات مارا تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزند درهاى آسمان به روى آنان گشوده نمى شود(ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء).
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) چنين مى خوانيم : اما المؤ منون فترفع اعمالهم وارواحهم الى السماء فتفتح لهم ابوابها و اما الكافر فيصعد بعمله و روحه
حتى اذا بلغ الى السماء نادى مناد اهبطوا به الى سجين : (اما مؤ منان ،اعمال و ارواحشان به سوى آسمانها برده مى شود و درهاى آسمان به روى آنها گشودهخواهد شد، اما كافر روح و عملش را بالا مى برند تا به آسمان برسد در اين هنگام كسىصدا مى زند آن را به سوى سجين (دوزخ ) پائين ببريد.
به همين مضمون رواياتى نيز از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تفسيرطبرى و ساير تفاسير در ذيل آيه مورد بحثنقل شده است .
ممكن است منظور از آسمان در اينجا معنى ظاهر آن باشد، و نيز ممكن است كنايه از مقام قربخدا بوده باشد همانطور كه در آيه 9 سوره فاطر مى خوانيم : اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه :(سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى روند وعمل صالح را ترفيع مى دهد).
سپس اضافه مى كند: (آنها وارد بهشت نخواهند شد، تا زمانى كه شتر از سوراخ سوزنبگذرد)! (و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط).
اين تعبير كنايه لطيفى از محال بودن اين امر است ، در واقع براى اينكه عدم امكاندخول اين افراد در بهشت به صورت يك مساله حسى در آيد، اينمثال انتخاب شده است ، تا همانطور كه هيچكس ترديد ندارد كه ممكن نيست شتر با آن جثهبزرگش از سوراخ باريك سوزن عبور كند، همينطور مسلم بدانند راهى براى ورود افرادبى ايمان متكبر در بهشت مطلقا موجود نيست !.
جمل در لغت به معنى شترى است كه تازه دندان برآورده ، ولى يكى از معانىجمل طنابهاى محكمى كه كشتى ها را با آن مهار مى كنند، نيز مى باشد و از آنجا كه طناب وسوزن تناسب بيشترى با هم دارند، بعضى اين معنى را در تفسير
آيه بهتر دانسته اند، ولى بيشتر مفسران اسلامى معنىاول را ترجيح داده اند، و حق با آنها است زيرا:
اولا - در روايات پيشوايان اسلام نيز تعبيراتى ديده مى شود كه با تفسيراول متناسب است .
ثانيا - نظير اين تفسير در باره ثروتمندان (خودخواه و متكبر) نيز درانجيل ديده ، در انجيل لوقا باب 18 جمله 24 و 25 چنين مى خوانيم كه عيسى فرمود : چهبسيار مشكل است كسانى را كه صاحبان دولتند درآمدن در ملكوت خدا، زيرا آسانتر استشتر را كه در چشمه سوزن درآيد از اينكه صاحب دولتى در ملكوت خداداخل شود.
حداقل از اين جمله چنين استفاده مى شود كه اين كنايه ، از قديم در ميان اقواممعمول بوده است .
هم امروز نيز در ميان ما اين ضرب المثل درباره افرادى كه گاهى زياد سختگيرند و گاهىبسيار آسان مى گيرند رائج است ، مى گويند فلانكس گاهى از دروازه وارد نمى شود،ولى گاهى از چشمه سوزن عبور مى كند.
ثالثا - با توجه به اينكه كلمه جمل بيشتر در معنىاول به كار مى رود و استعمال اين كلمه در معنى طناب ضخيم بسيار كم است تفسيراول مناسبتر به نظر مى رسد.
در پايان آيه براى تاكيد و توضيح بيشتر اضافه مى كند، اين چنين گنهكاران را كيفرميدهيم (و كذلك نجزى المجرمين ).
در آيه بعد، به قسمتى ديگر از مجازات دردناك آنها اشاره كرده مى گويد: براى اينگونه افراد، بسترهائى از جهنم و آتش سوزان است و روى آنها پوششهائى
از همان آتش سوزان قرار دارد (لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش )
و باز براى تاكيد اضافه مى كند اين چنين ظالمان و ستمگران را كيفر مى دهيم (و كذلكنجزى الظالمين ).
جالب اينكه گاهى از آنها به عنوان (مجرم ) و گاهى (ظالم ) و گاهى (تكذيبكننده آيات پروردگار) و گاهى (متكبر) تعبير مى كند كه همه آنها در واقع به يكحقيقت برمى گردد.
آيه و ترجمه


و الذين ءامنوا و عملوا الصلحت لا نكلف نفسا إ لا وسعها أ ولئك أ صحب الجنة هم فيها خلدون(42)
و نزعنا ما فى صدورهم من غل تجرى من تحتهم الا نهر و قالوا الحمد لله الذى هدئنا لهذاو ما كنا لنهتدى لو لا أ ن هدئنا الله لقد جاءترسل ربنا بالحق و نودوا أ ن تلكم الجنة أ ورثتموها بما كنتم تعملون (43)


ترجمه :
42 - و كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند - هيچكس را جز به اندازه توانائيشتكليف نمى كنيم - اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند.
43 - و آنچه در دلها از كينه و حسد دارند برمى كنيم (تا در صفا و صميميت با همزندگى كنند) و از زير (قصرها و درختان ) آنها نهرها جريان دارد و مى گويند سپاسمخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد و اگر او ما را هدايت نكردهبود ما (به اينها) راه نمى يافتيم مسلما فرستادگان پروردگار ما حق مى گفتند، و (دراين هنگام ) ندا داده مى شود كه اين بهشت را در برابر اعمالى كه انجام مى داديد به ارثبرديد .
تفسير :
آرامش كامل و سعادت جاويدان
همانگونه كه سابقا اشاره كرديم ، روش قرآن اين است كه براى تاكيد مطلب ، گروههاى مختلف و سرنوشت آنها را در برابر يكديگر نهاده و با مقايسه
به يكديگر چگونگى وضع آنها را تشريح مى كند، در آيات گذشته بحث از سرنوشتمنكران آيات خدا و متكبران و ظالمان بود، در اينجا آينده روشن افراد با ايمان را چنين شرحمى دهد: كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند،اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات ... اولئك اصحابالجنة هم فيها خالدون ).
ولى در ميان اين جمله (يعنى در ميان (مبتدا) و (خبر)) يك جمله معترضه كه اشاره بهپاسخ بسيارى از سوالات است بيان كرده ، مى گويد: ما هيچكس را جز به اندازهتوانائيش تكليف نمى كنيم (لا نكلف نفسا الا وسعها).
اشاره به اينكه كسى تصور نكند كه قرار گرفتن در صف افراد با ايمان و انجامعمل صالح در دسترس همه كس نيست و جز افراد معدودى قدرت بروصول به آن ندارند، زيرا تكاليف پروردگار به اندازه قدرت افراد است و به اينوسيله راه را به روى همه كس اعم از عالم و جاهل ، كوچك و بزرگ و در هر سن وسال گشوده و همه را دعوت به پيوستن به اين صف مى كند، و البته از هر كس به اندازهاستعداد فكرى و جسمى و امكاناتش انتظار دارد.
اين آيه مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، وسيله نجات و سعادت جاويدان را منحصراايمان و عمل شايسته معرفى مى كند و به اين ترتيب به عقيده خرافى مسيحيان امروز كهوسيله نجات را قربانى شدن مسيح در برابر گناهان بشريت ميدانند خط بطلان مى كشد،اصرار قرآن روى مساله ايمان و عمل صالح در آيات مختلف براى كوبيدن اين طرز تفكرو مانند آن است .
در آيه بعد اشاره به يكى از مهمترين نعمتهائى كه خدا به بهشتيان ارزانى مى دارد ومايه آرامش روح و جان آنها است كرده ، و مى گويد: كينه ها و حسدها و دشمنيها را ازدل آنها برمى كنيم (و نزعنا ما فى صدورهم منغل ).
(غل ) در اصل به معنى نفوذ مخفيانه چيزى است ، و به همين جهت به حسد و كينه ودشمنى كه به طرز مرموزى در جان انسان نفوذ مى كند(غل ) گفته مى شود، و اگر به رشوه نيزغلول مى گويند به اين مناسبت است كه نفوذ مخفيانه براى انجام خيانتى مى باشد.
در حقيقت يكى از بزرگترين ناراحتيهاى انسانها در زندگى دنيا كه سرچشمه پيكارهاىوسيع اجتماعى مى شود و علاوه بر خسارتهاى سنگين جانى و مالى آرامش روح را به كلىبر هم مى زند، همين (كينه توزى ) و(حسد)است .
بسيارى را مى شناسيم كه در زندگى هيچ چيز كم ندارند، تنها رنج و عذاب اليم آنهاحسد نسبت به وضع ديگران ، و كينه توزى است كه زندگى مرفه آنها را عرصه تاختو تاز لشكر اندوه و غم و فعاليتهاى خسته كنندهبيدليل مى سازد.
بهشتيان به كلى از بدبختيهاى ناشى از اينگونه صفات بركنارند، نه كينهاى دارند ونه حسدى و نه عواقب شوم اين صفات زشت ، آنها با هم در نهايت دوستى و محبت و صفا وصميميت و آرامش زندگى مى كنند، همه از وضع خود راضيند، حتى آنها كه در مقاماتپائينترى قرار دارند نسبت به وضع كسانى كه مقام آنها بالاتر است رشك و حسد نمىبرند، و به اين ترتيب بزرگترين مشكل همزيستى سالم آنهاحل شده است .
بعضى مفسران روايتى نقل كرده اند كه (هنگامى كه بهشتيان به سوى بهشت روانشوند، بر در بهشت درختى مى بينند كه از ريشه آن دو چشمه جارى است ،
از يكى از آن دو چشمه مى نوشند، و تمام كينه ها و حسدها از قلب آنها شسته مى شود و اينهمان شراب طهور است ، و در چشمه ديگر خود را شستشو مى دهند و طراوت و زيبائى دراندام آنها آشكار مى شود، به طورى كه بعد از آن هرگز ژوليده و رنگ پريده ودگرگون نخواهند شد).
اين حديث گر چه سندش به پيامبر و امامان نرسيده است و تنها يكى از مفسران به نامسدى نقل كرده ، اما بعيد نيست در اصل از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده باشد زيرا اين امور از مسائلى نيست كهامثال سدى بتوانند از آن آگاهى يابند، و در هرحال اشاره لطيفى است به اين حقيقت كه بهشتيان هم از درون شستشو مى شوند و هم ازبرون ، هم زيبائيهاى جسمانى دارند و هم زيبائيهاى روحانى ، و هيچگونه حسد و كينه آنهارا رنج نمى دهد.
خوشا به حال مردمى كه در اين دنيا نيز بهشتى براى خود بسازند و سينه ها را از كينهها و حسدها پاك كنند، و از رنجهاى ناشى از آن بركنار گردند.
قرآن پس از ذكر اين نعمت روحانى ، اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنها كرده مى گويد:از زير قصرهاى آنها نهرهاى آب جريان دارد (تجرى من تحتهم الانهار).
سپس رضايت و خشنودى كامل و همه جانبه اهل بهشت را با اين جمله منعكس مى كند كه آنها مىگويند: حمد و سپاس مخصوص ‍ خداوندى است كه ما را به اين همه نعمت رهنمون شد و اگراو ما را راهنمائى نميكرد، هرگزهدايت نمى يافتيم اين توفيق او بود كه دست ما را گرفتو از گذرگاه هاى زندگى عبور داد و به سرمنزل سعادت رسانيد. (و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هداناالله ).
(مسلما فرستادگان پروردگار ما، راست مى گفتند و ما با چشم خود درستى
گفتار آنها را هم اكنون مى بينيم ) (لقد جاءترسل ربنا بالحق ).
(در اين هنگام ندائى بر مى خيزد، و اين جمله را در گوش جان آنها سرمى دهد كه اينبهشت را به خاطر اعمال پاكتان به ارث برديد) (و نودوا ان تلكم الجنة اورثتموها بماكنتم تعملون ).
بار ديگر به اين حقيقت مى رسيم كه نجات در سايهعمل صالح است ، نه پندارها و خيالات بى اساس .
(ارث ) در اصل به معنى انتقال يافتن مال و ثروتى از كسى به ديگرى است بدوناينكه قراردادى در ميان آنها باشد (يعنى از مسير طبيعى نه خريد و فروش و مانند آن ) واگر به انتقال اموال ميت به بازماندگانش ارث گفته مى شود، نيز از همين نظر است .
تعبير به ارث چرا؟
در اينجا يك سوال پيش مى آيد كه چگونه بهاهل بهشت گفته مى شود، اين نعمتها را به (ارث ) در برابر اعمالتان برديد؟
پاسخ اين سؤ ال را حديثى كه از طرق شيعه واهل تسنن از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده است مى دهد آنجا كه مى فرمايد: ما من احد الا و لهمنزل فى الجنة و منزل فى النار فاما الكافر فيرث المؤ من منزله من النار و المؤ منيرث الكافر منزله من الجنة فذلك قوله اورثتموها بما كنتم تعملون : (هر كس - بدوناستثناء - جايگاهى در بهشت و جايگاهى در دوزخ دارد، كافران جايگاه دوزخى مومنان را بهارث مى برند و مومنان جايگاه بهشتى كافران را، و اين است معنى گفتار خداوند(اورثتموها بما كنتم تعملون ).
اين حديث در واقع اشاره به آن است كه درهاى سعادت و شقاوت به روى همگان باز استهيچكس از آغاز بهشتى آفريده نشده و نه هيچكس دوزخى ، بلكه همه كس استعداد رسيدن بههر دو را دارند، و اين اراده خود آنها است كه سرنوشتشان را تعيين مى كند، بديهى استهنگامى كه مومنان با اعمال خود، به بهشت راه يافتند و افراد ناپاك و بى ايمان بهدوزخ ، جاى خالى هر كدام به طور طبيعى در اختيار ديگرى قرار خواهد گرفت .
و به هر حال اين آيه و اين حديث يكى از دلائل روشن نفى جبر و
طرفدارى از اصل آزادى اراده است .
آيه و ترجمه


و نادى أ صحب الجنة أ صحب النار أ ن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقافهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم فأ ذن مؤ ذن بينهم أ ن لعنة الله على الظلمين (44)
الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا و هم بالاخرة كفرون (45)


ترجمه :
44 - و بهشتيان به دوزخيان صدا ميزنند كه ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده دادهبود همه را حق يافتيم ، آيا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حقيافتيد؟! در اين هنگام ندا دهنده اى در ميان آنها ندا مى دهد كه لعنت خدا بر ستمگران باد!
45 - همانها كه (مردم را) از راه خدا باز مى دارند و (با القاى شبهات ) مى خواهند آنرا كجو معوج نشان دهند و آنان به آخرت كافر هست
تفسير :
پس از بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سرنوشت بهشتيان و دوزخيان بيان شد، دراين آيات اشارهاى به گفتگوى اين دو گروه با هم در آن جهان شده است ، و از آن استفادهمى شود كه بهشتيان و دوزخيان از محل خود ميتوانند با يكديگر سخن بگويند.
نخست مى گويد: (بهشتيان ، دوزخيان را مخاطب ساخته و صدا مى زنند كه ما وعدهپروردگار خويش را حق يافتيم ، آيا شما هم به آنچه خدا به وسيله فرستادگانش وعدهداده بود، رسيديد؟!) (و نادى اصحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقافهل وجدتم ما وعد ربكم حقا).
(و آنها در پاسخ مى گويند آرى ، همه را عين حقيقت ديديم (قالوا نعم ).
بايد توجه داشت با اينكه (نادى ) فعل ماضى است ، در اينجا معنى مضارع را مىبخشد، و اينگونه تعبير در قرآن فراوان است كه حوادث قطعى آينده را بافعل ماضى ذكر مى كند و اين يكنوع تاكيد محسوب مى شود، يعنى آينده چنان روشن استكه گوئى در گذشته روى داده است .
ضمنا تعبير به (نادى ) كه معمولا براى فاصله دور است ، روشنگر بعد مسافت مقامىيا مكانى ميان اين دو گروه است .
در اينجا ممكن است سؤ ال شود گفتگوهاى اين دو گروه چه فايدهاى دارد، با اينكهخودشان پاسخ آن را مى دانند؟
ولى جواب آن معلوم است ، زيرا سؤ ال هميشه براى افزايش معلومات نيست ، بلكه گاهىجنبه ملامت و سرزنش و توبيخ دارد، و در اينجا چنين است ، در واقع اين خود يكى از كيفرهاىگنهكاران و ستم پيشگانى است كه وقتى دنيا به كامشان
بود، با ملامتها و سرزنشها، روح افراد با ايمان را مى آزردند، در آنجا بايد كيفر آن رابه عنوان نتيجه عمل ببينند، نظير اين موضوع در سوره هاى مختلف قرآن از جمله در آخرسوره مطففين آمده است .
سپس اضافه مى كند (در اين هنگام گويندهاى ، ندا در مى دهد (آنچنان كه صداى او بهگوش همگان مى رسد) كه لعنت خدا بر ستمگران باد! (فاذن موذن بينهم ان لعنة الله علىالظالمين ).
سپس ستمگران را چنين معرفى مى كند:
(همانها كه مردم را از راه راست باز داشتند و با تبليغات مسموم و زهرآگين خود، ايجادشك و ترديد در ريشه هاى عقائد مردم كردند و جاده مستقيم الهى را كج و معوج نشان دادند،و به سراى ديگر نيز ايمان نداشتند) (الذين يصدون عنسبيل الله و يبغونها عوجا و هم بالاخرة كافرون ).
از آيه فوق بار ديگر اين حقيقت استفاده مى شود كه همه انحرافات و مفاسد در مفهوم ظلم وستم جمع است و ظالم مفهوم وسيعى دارد كه تمام گنهكاران ، مخصوصا گمراهان گمراهكننده را در بر مى گيرد.
اين ندا دهنده كيست ؟
در اينكه اين موذن (ندا دهنده ) كه صداى او را همگان مى شنوند و در حقيقت ، سيطره تفوقىبر همه آنها دارد كيست ؟ از آيه چيزى استفاده نمى شود،
ولى در روايات اسلامى كه در تفسير و توضيح آيه فوق آمده است ، غالبابه امير مؤمنان على (عليه السلام ) تفسير شده است .
حاكم ابوالقاسم حسكانى كه از دانشمندان اهل سنت است به سند خود از محمد حنفيه از على(عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: انا ذالك المؤ ذن : آنكه اين ندا را در مى دهد منم وهمچنين به سند خود از ابن عباس نقل مى كند كه على (عليه السلام ) در قرآن نامهائى داردكه مردم آنها را نمى دانند، از جمله موذن در آيه شريفه فاذن موذن بينهم : (على است كهاين ندا را در مى دهد و مى گويد) الا لعنة على الذين كذبوا بولايتى و استخفوا بحقى:(لعنت خدا بر آنها باد كه ولايت مرا تكذيب كردند و حق مرا كوچك شمردند.)
از طرق شيعه نيز روايات متعددى در اين زمينه وارد شده است ، از جمله اينكه صدوق باسند خود از امام باقر نقل مى كند كه امير مومنان على (عليه السلام ) به هنگام بازگشت ازميدان جنگ نهروان ، مطلع شد كه معاويه آشكارا او را دشنام مى دهد و يارانش را بهقتل مى رساند، حضرت برخاست و خطابهاى ايراد كرد و در ضمن فرمود: (ندا دهنده دردنيا و آخرت منم همانگونه كه خداوند مى فرمايد: فاذن موذن بينهم ان لعنة الله علىالظالمين ، من آن موذن رستاخيزم ، و نيز مى فرمايد و اذان من الله و رسوله (به هنگام حجبايد از طرف خدا و پيامبر اين صدا به گوش همه مردم برسد ...) آن مؤ ذن نيز من بودم .
ما فكر مى كنيم علت اينكه امير مومنان على (عليه السلام ) به عنوان موذن و ندا دهنده در آنروز انتخاب مى شود. اين است كه اولا در دنيا نيز اين منصب را از طرف خدا و پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) داشت زيرا پس از فتح مكه ماموريت پيدا كرد كه سوره برائت رادر
موسم حج با صداى رسا براى همه مردم بخواند و اعلام دارد و اذان من الله و رسوله الىالناس يوم الحج الاكبر ان الله برى من المشركين و رسوله : (اين ندائى است از طرفخداوند و پيامبرش به همه مردم در روز حج اكبر كه خدا و رسولش از مشركان بىزارند).
ثانيا موقف على (عليه السلام ) در تمام طول زندگى موقف مبارزه با ظلم و ستم ودرگيرى مداوم با ظالمان و ستمگران بود، آنچنان كه حمايت از مظلوم و دشمنى با ظالم درتمام فرازهاى تاريخ زندگيش - با توجه به شرائط خاص عصرش - مى درخشد، مگرنه اين است كه زندگى در جهان ديگر يكنوع تجسم بزرگ وتكامل يافته از زندگى انسانها در اين جهان است بنابراين چه جاى تعجب كه موذن آن روزيعنى آن كس كه نداى لعن بر ظالمان را در ميان بهشت و دوزخ از طرف خدا و پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) سرمى دهد على (عليه السلام ) باشد.
از آنچه گفتيم پاسخ نويسنده المنار روشن مى شود، كه در فضيلت بودن اين مقام براىعلى (عليه السلام ) ترديد مى كند و مى گويد: (معلوم نيست كه اين كار براى اوفضيلتى باشد)!
بايد گفت همانطور كه نمايندگى از سوى پيامبر در مراسم حج و ابلاغ سوره برائتيكى از بزرگترين افتخارات او محسوب مى شود، و همانطور كه مبارزه با ظالمان وستمگران از برجستهترين فضائل او است ، تصدى اين منصب در قيامت كه دنباله همانبرنامه است نيز فضيلت آشكارى محسوب مى شود.
و نيز از آنچه گفتيم پاسخ (آلوسى ) نويسنده تفسير (روح المعانى ) كه مىگويد: صدور اين احاديث از طرق اهل سنت ثابت نيست روشن گرديد، زيرا همانطور كهدانستيم اين حديث را دانشمندان اهل تسنن و شيعه هر دو در كتابهاى خود آورده اند.
آيه و ترجمه


و بينهما حجاب و على الا عراف رجال يعرفون كلا بسيمئهم و نادوا أ صحب الجنة أ ن سلمعليكم لم يدخلوها و هم يطمعون (46)
و إ ذا صرفت أ بصرهم تلقاء أ صحب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظلمين (47)
و نادى أ صحب الا عراف رجالا يعرفونهم بسيمئهم قالوا ما أ غنى عنكم جمعكم و ما كنتمتستكبرون (48)
اهؤ لاء الذين أ قسمتم لا ينالهم الله برحمة ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا أ نتم تحزنون(49)


ترجمه :
46 - و در ميان آندو (بهشتيان و دوزخيان ) حجابى قرار دارد و بر (اعراف ) مردانىهستند كه هر يك از آندو را از سيمايشان مى شناسند و به بهشتيان صدا مى زنند كه درودبر شما باد، اما داخل بهشت نمى شوند در حالى كه اميد آن را دارند.
47 - و هنگامى كه چشمشان به دوزخيان مى افتد مى گويند: پروردگارا ما را با جمعيتستمگران قرار مده !
48 - و اصحاب اعراف مردانى (از دوزخيان را) كه از سيمايشان آنها را مى شناسند صدامى زنند و مى گويند ديديد كه گردآورى شما (ازمال و ثروت و زن و فرزند) و تكبرهاى شما به حالتان سودى نداد؟!
49 - آيا اينها (اين واماندگانى كه بر اعراف هستند) همانها نيستند كه سوگند ياد كرديد
رحمت خدا هرگز شاملحالشان نخواهد شد (ولى به خاطر ايمان و بعضىاعمال خيرشان خداوند آنها را مشمول رحمت خود ساخت هم اكنون به آنها گفته مى شود)داخل بهشت شويد كه نه ترسى داريد و نه غمناك مى شويد.
تفسير :
اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت
در تعقيب آيات گذشته كه گوشهاى از سرگذشت بهشتيان و دوزخيان را بيان مى كرد،در اين آيات درباره اعراف كه منطقهاى است حدفاصل ميان بهشت و دوزخ ، با ويژگيهائى كه دارد سخن مى گويد.
نخست به حجابى كه در ميان بهشتيان و دوزخيان كشيده شده است اشاره كرده ، مىگويد:(ميان اين دو گروه حجابى قرار دارد) (و بينهما حجاب ).
از آيات بعد چنين استفاده كه حجاب مزبور همان (اعراف ) است كه مكان مرتفعى است درميان اين دو گروه ، كه مانع از مشاهده يكديگر مى شود، ولى وجود چنين حجابى مانع از آننيست كه آواز و صداى يكديگر را بشنوند چنانكه در آياتقبل گذشت ، بسيار ديده ايم كه همسايگان مجاور از پشت ديوار با يكديگر سخن مىگويند و از حال يكديگر جويا مى شوند، در حالى كه يكديگر را نمى بينند، البتهكسانى كه بر اعراف يعنى قسمتهاى بالاى اين مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه رامى توانند ببينند (دقت كنيد).
گر چه از پارهاى از آيات قرآن مانند آيه 55 سوره صافات استفاده مى شود كهاهل بهشت گهگاه مى توانند، از مقام خود، سر برآورند و دوزخيان را بنگرند، ولى اينگونه استثنائات منافاتى با چگونگى بهشت و دوزخ و وضع اصلى آن دو ندارد، و آنچهدر بالا گفته شد، كيفيت اصلى اين دو موقف را نشان مى دهد، اگر چه اين قانون نيزاستثناهائى دارد و ممكن است در شرايط خاصى بعضى از بهشتيان ،
دوزخيان را بنگرند.
آنچه در اينجا بايد قبل از بحث درباره چگونگى اعراف موكدا يادآور شويم اين است كهتعبيراتى كه درباره قيامت و زندگى جهان ديگر مى شود، هيچگاه نميتواند از تمامخصوصيات آن زندگى پرده بردارى كند، و گاهى اين تعبيرات جنبه تشبيه ومثال دارد و گاهى تنها شبحى را نشان مى دهد، زيرا زندگى آن جهان در افقى بالاتر وبه مراتب از زندگى اين جهان وسيعتر است ، درست همانند وسعت زندگى اين جهان دربرابر دنياى رحم مادر و عالم جنين ، بنابراين اگر الفاظ و مفاهيمى كه براى زندگىاين جهان داريم نتواند گوياى تمام آن مفاهيم باشد جاى تعجب نيست .
سپس قرآن مى گويد:(بر اعراف مردانى قرار دارند كه هر يك از جهنميان و دوزخيان رادر جايگاه خود مى بينند و از سيمايشان آنها را مى شناسند (و على الاعرافرجال يعرفون كلا بسيماهم ).
(اعراف ) در لغت جمع عرف (بر وزن گفت ) به معنىمحل مرتفع و بلند است ، و اينكه به يالهاى اسب و پرهاى بلند پشت گردن خروس ،(عرف الفرس ) يا (عرف الديك ) گفته مى شود به همين جهت است كه درمحل مرتفعى از بدن آنها قرار دارد (درباره خصوصيات سرزمين اعراف كه در آيه آمده پساز پايان تفسير آيات به تفصيل سخن خواهيم گفت ).
سپس مى گويد: مردانى كه بر اعراف قرار دارند بهشتيان را صدا مى زنند و مى گويند:درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده اند، اگر چه بسيارتمايل دارند (و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم لم يدخلوها و هم
يطمعون ).
اما به هنگامى كه به سوى ديگر نگاه مى كنند و دوزخيان را در دوزخ مى بينند، بهدرگاه خدا راز و نياز مى كنند و مى گويند: پروردگارا ما را با جمعيت ستمگران قرار مده(و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين ).
قابلتوجه اينكه درباره مشاهده دوزخيان در آيه فوق تعبير به اذا صرفت ابصارهم شده است، يعنى هنگامى كه چشم آنها به سوى دوزخيان برگردانده ميشود و اين در حقيقت اشاره بهآن است كه آنها از مشاهده دوزخيان تنفر دارند گويا نگاهشان به آنها نيز آميخته با اكراهو اجبار است .
در آيه بعد اضافه كه اصحاب اعراف ، جمعى از دوزخيان را كه از چهره و سيمايشان مىشناسند صدا مى زنند و مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهند كه ديديد عاقبت گردآورىاموال و نفرات در دنيا و تكبر ورزيدن از قبول حق ، به شما سودى نداد، چه شد آن مالها؟و كجا رفتند آن نفرات ؟ و چه نتيجهاى گرفتيد از آنهمه كبر و خودپرستى ؟ (و نادىاصحاب الاعراف رجالا يعرفونهم بسيماهم قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون ).
بار ديگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى كه اشاره به جمعى از ضعفاى مومنانكه بر اعراف قرار گرفتهاند مى كنند، مى گويند:(آيا اينها
همان كسانى هستند كه شما سوگند ياد كرديد هيچگاه خداوند آنان رامشمول رحمت خود قرار نخواهد داد) (اهؤ لاء الذين اقسمتم لا ينالهم الله برحمة ).
سرانجام رحمت الهى شاملحال اين دسته از ضعفاى مومنان شده و به آنها خطاب مى شود كه وارد بهشت شويد نهترسى بر شما است و نه در آنجا غم و اندوهى داريد (ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا انتمتحزنون ).
از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از ضعفاى مومنان آنها هستند كه ايمان دارند و داراىحسنات و كارهاى نيكى هستند، ولى بر اثر آلودگيها و پارهاى از گناهان همواره موردتحقير دشمنان حق قرار داشتند و روى آنها تكيه مى كردند چگونه ممكن است چنين افرادىمشمول رحمت الهى واقع شوند، ولى سرانجام روح ايمان و حسناتى كه داشتند، در پرتولطف و رحمت الهى كار خود را مى كند و سرنوشت سعادتمندانهاى مى يابند.
اصحاب اعراف چه كسانى هستند؟
همانطور كه گفتيم (اعراف ) در اصل به معنى زمينهاى برجسته است و با قرائنى كهدر آيات فوق و احاديث پيشوايان اسلام آمده روشن مى شود كه مكان خاصى است ميان دوقطب سعادت و شقاوت يعنى بهشت و دوزخ كه همچون حجابى ميان اين دو كشيده شده و ياهمچون زمين مرتفعى در ميان اين دو فاصله گرديده است به طورى كه آنها روى آن قراردارند، مشرف بر بهشت و دوزخند و هر دو گروه را مشاهده ميكنند، و از چهره هاى تاريك وروشن آنها مى توانند آنها را بشناسند اكنون ببينيم چه كسانى بر اعراف قرار دارند واصحاب اعراف كيانند؟
بررسى آيات چهارگانه فوق نشان مى دهد كه دو گونه صفات مختلف و متضاد براىاين اشخاص ذكر شده است :
در آيه اول و دوم ، افرادى كه بر اعراف قرار دارند چنين معرفى شده اند كه
آرزو دارند وارد بهشت شوند ولى موانعى آنها را جلوگيرى كرده است به هنگامى كه نگاهبه بهشتيان مى كنند بر آنها درود مى فرستند، و مى خواهند با آنها باشند، اما هنوز نمىتوانند، و به هنگامى كه نظر به دوزخيان مى افكنند، از سرنوشت آنها وحشت نموده و بهخدا پناه مى برند.
ولى از آيه سوم و چهارم استفاده مى شود كه آنها افرادى با نفوذ و صاحب قدرتند ،دوزخيان را مؤ اخذه و سرزنش مى كنند و به و اماندگان در اعراف كمك مى نمايند كه از آنبگذرند و به سر منزل سعادت برسند.
رواياتى كه در زمينه اعراف و اصحاب اعرافنقل شده نيز ترسيمى از دو گروه متضاد مى كند، در بسيارى از روايات كه از ائمه اهلبيت(عليهم الاسلام ) نقل شده مى خوانيم : نحن الاعراف : (مائيم اعراف ) يا(آل محمد هم الاعراف ):(خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اعرافند) ومانند اين تعبيرات .
و در بعضى ديگر از روايات مى خوانيم : هم اكرم الخلق على الله تبارك و تعالى :(آنها گراميترين مردم در پيشگاه خدايند) و يا هم الشهداء على الناس و النبيونشهدائهم : (آنها گواهان بر مردمند و پيامبران گواهان آنها هستند) و روايات ديگر كهحكايت دارد آنها پيامبران و امامان و صلحاء و بزرگانند.
ولى دسته ديگرى از روايات مى گويد: آنها و اماندگانى هستند كه بديها و نيكىهايشان مساوى بوده است يا گنهكارانى هستند كهاعمال نيكى نيز داشته اند، مانند حديثى كه از امام صادق (عليه السلام )نقل شده كه فرمود: هم قوم استوت حسناتهم و سيئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و انادخلهم الجنة فبرحمته : (آنها گروهى هستند كه حسنات و سيئاتشان مساوى است ، اگرخداوند آنها را
به دوزخ بفرستد بخاطر گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد به بركت رحمت اواست ).
روايات متعدد ديگرى در تفاسير اهل تسنن از (حذيفه ) و (عبد الله بن عباس )و(سعيد بن جبير) و امثال آنها به همين مضموننقل شده است .
در همين تفاسير نيز مداركى بر اينكه اهل اعراف ، صلحاء و فقها و علما و يا فرشتگانهستند ديده مى شود.
گرچه ظاهر آيات و ظاهر اين روايات در ابتدا متضاد به نظر مى رسد، و شايد همين امرسبب شده است كه مفسران در اين باره اظهار نظرهاى متفاوت و گوناگون كنند، اما با دقتروشن مى شود كه نه در ميان آيات و نه در ميان روايات تضادى وجود ندارد، بلكه همهيك واقعيت را تعقيب مى كنند.
توضيح اينكه همانطور كه گفتيم از مجموع آيات و روايات چنين استفاده كه اعرافگذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاويدان است ، طبيعى است كهافراد نيرومند و قوى يعنى صالحان و پاكان با سرعت از اين گذرگاه عبور مى كنند اماافرادى كه خوبى و بدى را به هم آميختند در اين مسير وامى مانند.
همچنين طبيعى است كه سرپرستان جمعيت و پيشوايان قوم در گذرگاه هاى سخت همانندفرماندهانى كه در اينگونه موارد در آخر لشكر راه مى روند تا همه سپاهيان بگذرند، درآنجا توقف مى كنند تا به كمك ضعفاى مومنان بشتابند و آنها كه شايستگى نجات رادارند در پرتو امدادشان رهائى يابند.
بنابراين در اعراف ، دو گروه وجود دارند، ضعيفان و آلودگانى كه در رحمتند وپيشوايان بزرگى كه در همه حال يار و ياور ضعيفانند، بنابراين قسمت
اول آيات و روايات اشاره به گروه نخستين يعنى ضعفا است و قسمت دوم اشاره به گروهدوم يعنى بزرگان و انبياء و امامان و صلحا.
در بعضى از روايات نيز شاهد اين جمع به خوبى ديده مى شود مانند روايتى كه درتفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام )نقل شده كه فرمود:(الاعراف كثبان بين الجنة و النار والرجال الائمة يقفون على الاعراف مع شيعتهم و قد سبق المؤ منون الى الجنة بلا حساب...):(اعراف ، تپهاى است ميان بهشت و دوزخ ، و امامان آن مردانى هستند كه بر اعراف دركنار شيعيان (گنهكارشان ) قرار مى گيرند، در حالى كه مؤ منان (خالص ) بدون نيازبه حساب در بهشت جاى گرفته اند ...)
بعد اضافه مى كند: (امامان و پيشوايان در اين موقع به پيروان گناهكار خود مىگويند خوب نگاه كنيد، برادران با ايمان خود را چگونه بدون حساب به بهشت شتافتهاند، و اين همان است كه خداوند مى گويد: سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون (يعنى آنهابه بهشتيان درود مى فرستند در حالى كه خودشان هنوز وارد بهشت نشده اند و آرزودارند).
سپس به آنها گفته مى شود، دشمنان حق را بنگريد كه چگونه در آتشند و اين همان استكه خداوند مى فرمايد: و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنامع القوم الظالمين ... بعد به دوزخيان مى گويند اينها (پيروان و شيعيانى كه آلودهگناهانى بوده اند) همانها هستند كه شما مى گفتيد هرگزمشمول رحمت الهى نخواهند شد، (سپس رحمت الهىشامل حال آنها شده ) و به اين دسته از گنهكاران (كه بر اثر ايمان واعمال صالحى شايستگى عفو و آمرزش دارند) از طرف امامان و پيشوايان دستور داده مىشود كه به سوى بهشت برويد نه ترسى داريد و نه غمى ).
شبيه همين مضمون در تفاسير اهل تسنن از حذيفه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده است .
بار ديگر تكرار مى كنيم كه سخن درباره جزئيات رستاخيز و خصوصيات زندگى درجهان ديگر درست به اين مى ماند كه ما از دور شبحى ببينيم و آنرا توصيف كنيم در حالىكه آن شبح با زندگى ما تفاوت بسيارى دارد و ما تنها با الفاظ محدود و نارساى خودمى توانيم اشاره كوتاهى به آن كنيم .
نكته قابل توجه اينكه زندگى در جهان ديگر بر اساس الگوهائى است كه از اين جهانگرفته مى شود در مورد اعراف نيز همينگونه است زيرا در اين دنيا مردم سه گروهند،مومنان راستين كه در پرتو ايمان به آرامش كامل رسيده اند و از هيچگونه مجاهدتى دريغندارند، و معاندان و دشمنان لجوج حق كه به هيچ وسيله به راه نمى آيند، و گروه سومىكه در گذرگاه صعب العبورى ميان اين دو گروه قرار گرفته اند و بيشتر توجه رهبرانراستين و پيشوايان حق نيز به آنها است كه در كنارشان بمانند و دستشان را بگيرند و ازمرحله اعراف مانند نجاتشان دهند تا در صف مومنان حقيقى قرار گيرند.
و از اينجا نيز روشن مى شود كه دخالت انبياء و امامان در وضع اين گروه در قيامت هماننددخالتشان در زمينه رهبرى در اين دنيا هيچگونه منافاتى با قدرت مطلقه پروردگار وحاكميت او بر همه چيز ندارد، بلكه هر چه آنها مى كنند به اذن و فرمان او است .
آيه و ترجمه


و نادى أ صحب النار أ صحب الجنة أ ن أ فيضوا علينا من الماء أ و مما رزقكم الله قالوا إ نالله حرمهما على الكفرين (50)
الذين اتخذوا دينهم لهوا و لعبا و غرتهم الحيوة الدنيا فاليوم ننسئهم كما نسوا لقاءيومهم هذا و ما كانوا بايتنا يجحدون (51)


ترجمه :
50 - و دوزخيان ، بهشتيان را صدا مى زنند كه (محبت كنيد) و مقدارى آب يا از آنچه خدا بهشما روزى داده به ما ببخشيد، آنها (در پاسخ ) مى گويند خداوند اينها را بر كافرانتحريم كرده است .
51 - همانها كه دين و آئين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگى دنيا آنها رامغرور ساخت امروز ما آنها را فراموش مى كنيم چون لقاى چنين روزى را فراموش كردند، وآيات ما را انكار نمودند.
تفسير :
نعمتهاى بهشتى بر دوزخيان حرام است
پس از آنكه بهشتيان و دوزخيان هر كدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهائى در ميانآنها رد و بدل مى شود كه نتيجه آن مجازات و كيفرى است روحانى و معنوى براى دوزخيان.
نخست دوزخيان كه در وضع بسيار ناگوارى بسر مى برند فرياد مى زنند و
از بهشتيان تمناى آب و ارزاق بهشتى مى نمايند تا عطش سوزان خود را تسكين بخشند واز آلام خود بكاهند (و نادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او ممارزقكم الله ).
ولى بلافاصله بهشتيان دست رد بر سينه آنها گذارده ، و (مى گويند خداوند اينها رابر كافران تحريم كرده است ) (قالوا ان الله حرمهما على الكافرين ).
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1 - قرآن گفتگوى دوزخيان با بهشتيان را با جمله (نادى ) كه معمولا براى سخن گفتناز دور است آورده و اين نشان مى دهد كه در ميان اين دو گروه فاصله بسيار زيادى است ، والبته اين موضوع هيچ بعيد نيست كه حتى تا ميليونها فرسنگ فاصله سخن يكديگر رابشنوند و حتى يكديگر را در پارهاى از اوقات ببينند، و اگر اين موضوع در گذشتهممكن بود براى بعضى مشكلى ايجاد كند در عصر و زمان ما كهانتقال صداها و تصويرها از فاصله هاى بسيار دور در همين جهانحل شده است جاى تعجب نخواهد بود.
2 - نخستين تقاضاى دوزخيان در آيه فوق همان آب ذكر شده و اين طبيعى است كه شخصىكه در آتش مى سوزد قبل از هر چيز آب مى طلبد تا عطش سوزان خود را تسكين بخشد.

next page

fehrest page

back page