بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

همانطور كه در آخرين بحث در آيات گذشته گفتيم ، سرگذشت آدم و درگيرى او باشيطان دورنمائى بود از زندگى همه انسانها در روى زمين ، به همين جهت ، خداوند از اينآيات به بعد يك سلسله دستورات و برنامه هاى سازنده ، براى همه فرزندان آدم ،بيان ميكند، كه در حقيقت دنباله اى است از برنامه هاى آدم در بهشت .
نخست به همان مساله لباس و پوشانيدن بدن كه در سرگذشت آدم نقش مهمى داشت ،اشاره كرده ميفرمايد: اى فرزندان آدم ، ما لباسى بر شما فرو فرستاديم ، كه (اندامشما را ميپوشاند و) زشتيهاى بدنتان را پنهان ميسازد. (يا بنى آدم قد انزلنا عليكملباسا يوارى سوآتكم ).
ولى فايده اين لباس كه براى شما فرستادهايم ، تنها پوشانيدن تن و مستور ساختنزشتيها نيست بلكه لباس تجمل و زينت كه اندام شما را زيباتر از آنچه هست نشان ميدهد،براى شما نيز فرستاده ايم (و ريشا).
ريش در اصل واژه عربى ، به معنى پرهاى پرندگان است و از آنجا كه پرهاىپرندگان لباسى طبيعى در اندام آنها است ، به هر گونه لباس ، نيز گفته ميشود،ولى چون پرهاى پرندگان غالبا به رنگهاى مختلف و زيبا است يك نوع مفهوم زينت درمعنى كلمه ريش افتاده است ، علاوه بر اين به پارچه هائى كه روى زين اسب و يا جهازشتر مى اندازند ريش گفته ميشود.
بعضى از مفسران و اهل لغت نيز آنرا به معنى وسيعترى اطلاق كرده اند
و آن هر گونه اثاث و وسائل مورد نياز انسان است ، اما مناسبتر در آيه فوق همانلباسهاى زينتى و جالب است .
به دنبال اين جمله كه درباره لباس ظاهرى سخن گفته است ، قرآن بحث را به لباسمعنوى كشانده و آن چنان كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است ، هر دو جنبه را بهم مىآميزد و ميگويد: لباس پرهيزكارى و تقوا از آن هم بهتر است (و لباس التقوى ذلكخير).
تشبيه تقوى و پرهيزكارى به لباس ، تشبيه بسيار رسا و گويائى است ، زيراهمانطور كه لباس هم بدن انسان را از سرما و گرما حفظ ميكند، و هم سپرى است دربرابر بسيارى از خطرها، و هم عيوب جسمانى را مى پوشاند و هم زينتى است براىانسان ، روح تقوى و پرهيزكارى نيز علاوه بر پوشانيدن بشر از زشتى گناهان و حفظاز بسيارى از خطرات فردى و اجتماعى ، زينت بسيار بزرگى براى او محسوب ميشود.زينتى است چشمگير كه بر شخصيت او مى افزايد.
در اينكه منظور از لباس تقوى چيست در ميان مفسران گفتگو بسيار شده است ، بعضى آنرابه معنى عمل صالح و بعضى حياء و بعضى لباس عبادت و بعضى به معنى لباس جنگمانند زره و خود و حتى سپر گرفته اند، زيرا تقوى از ماده وقاية به معنى نگاهدارى وحفظ است ، و به همين معنى در قرآن مجيد نيز آمده است چنانكه در سورهنحل آيه 81 ميخوانيم : (و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر وسرابيل تقيكم باسكم ...) و براى شما پيراهنهائى قرار داد كه شما را از گرما حفظ مىكند و هم پيراهن هائى كه شما را در ميدان جنگ محفوظ ميدارد.
ولى همانطور كه بارها گفته ايم آيات قرآن غالبا معنى وسيعى دارد كه مصداقهاىمختلف را در بر ميگيرد، در آيه مورد بحث نيز ميتوان تمام اين معانى را از آيه استفاده كرد.
و از آنجا كه لباس تقوى در مقابللباس جسمانى قرار گرفته ، به نظر ميرسد كه منظور از آن همان روح تقوى وپرهيزكارى است ، كه جان انسان را حفظ مى كند و معنى حياء وعمل صالح و امثال آن در آن جمع است .
در پايان آيه مى فرمايد: اين لباسهائى كه خدا براى شما قرار داده اعم از لباس مادىو معنوى ، لباس جسمانى و لباس تقوى ، همگى از آيات و نشانه هاى خدا است تابندگان متذكر نعمتهاى پروردگار شوند. (ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون ).
فرود آمدن لباس !
در آيات متعددى از قرآن مجيد، به جمله انزلنا (فرو فرستاديم ) برخورد مى كنيم كهظاهرا، با مفهوم فرستادن از طرف بالا به سمت پائين ، سازش ندارد، مانند آيه موردبحث ، زيرا خداوند در اين آيه ميفرمايد: لباسى براى شما فرو فرستاديم كه اندامشما را ميپوشاند در حالى كه ميدانيم لباس يا از پشم حيوانات گرفته مى شود و يا ازمواد گياهى و مانند اينها كه همه از زمين است .
در سوره زمر آيه 6 نيز ميخوانيم و انزل لكم من الانعام ثمانية ازواج (براى شما هشت زوجاز چهار پايان فرو فرستاد) و در سوره حديد آيه 25 ميخوانيم و انزلنا الحديد ... (آهنرا فرو فرستاديم ...)
بسيارى از مفسران ، اصرار دارند كه اين گونه آيات را به معنىنزول مكانى ، يعنى از طرف بالا به پائين ، تفسير كنند مثلا بگويند چون آب باران ازبالا به زمين نازل مى شود و گياهان و حيوانات از آن سيراب ميگردند، بنابراين موادلباسها به يك معنى از آسمان به زمين فرستاده شده است ، در مورد آهن نيز سنگهاى عظيمآسمانى كه تركيبات آهن در آن وجود داشته به سوى زمين جذب شده است .
ولى با توجه به اينكه نزول گاهى به معنىنزول مقامى آمده است ، و در استعمالات روزانه نيز زياد به كار ميرود و مثلا ميگويند ازطرف مقام بالا چنين دستورى صادر شده و يا ميگوئيم رفعت شكواى الى القاضى (شكايتمرا به سوى قاضى بالا بردم ) هيچ لزومى ندارد كه ما اصرار بر تفسير اين آيات بهنزول مكانى داشته باشيم .
و از آنجا كه نعمتهاى پروردگار از طرف مقام والاى ربوبيت به بندگان ارزانى شدهتعبير به نزول در آن ، كاملا مفهوم و قابل درك است .
نظير اين موضوع ، در الفاظ اشاره به قريب و بعيد نيز ديده مى شود كه گاهى يكموضوع مهم كه از نظر مكانى در دسترس ما است ولى از نظر مقامى بسيار بلندپايه است، با اسم اشاره بعيد از آن تعبير ميكنيم ، مثلا در فارسى ميگوئيم به آن جناب چنينمعروض ‍ ميدارم (با اينكه طرف نزديك ما نشسته است ) و در قرآن مجيد ميخوانيم ذلكالكتاب لا ريب فيه : آن كتاب پر عظمت بلند پايه (يعنى قرآن ) جاى شك و ترديدىندارد.
لباس در گذشته و حال
تا آنجا كه تاريخ نشان مى دهد هميشه انسان لباس مى پوشيده است ، ولى البته درطول تاريخ و با گذشت زمان و با تفاوت امكنه ، لباسها فوقالعاده متنوع و متفاوتبوده است ، در گذشته بيشتر لباس به عنوان حفظ از سرما و گرما و همچنين زينت وتجمل مورد استفاده قرار ميگرفته است ، و جنبه ايمنى و حفاظت آن در درجه بعد بوده ، اما درزندگى صنعتى امروز، نقش ايمنى لباس و جنبه حفاظت آن در بسيارى از رشته ها در درجهاول اهميت قرار دارد، فضانوردان ، ماموران آتش نشانى ، كارگران معادن ، غواصان ، وبسيارى ديگر، از لباسهاى مخصوص براى حفظ خود در برابر انواع خطرها استفاده مىكنند.
وسائل توليد لباس در عصر ما بقدرى متنوع شده و توسعه يافته است كه با
گذشته اصلا قابل مقايسه نيست .
نويسنده تفسير المنار در جلد هشتم در ذيل آيه مورد بحث چنين مى نويسد: يكى از روساىكشور آلمان روزى از يك كارخانه پارچه بافى ديدن ميكرد، هنگام ورود در كارخانهگوسفندانى را به او نشان دادند در حالى كهمشغول چيدن پشم از آنها بودند، پس از بازديد به هنگامى كه ميخواست از كارخانه خارجشود پارچهاى به عنوان هديه به او دادند و به او گفتند اين پارچه از پشم همانگوسفندانى است كه به هنگام ورود در برابر شما چيده شد، يعنى يكى دو ساعت بيشترطول نكشيد كه پشم از بدن گوسفند فرود آمد و پارچه جالبى براى پوشش رئيسكشور شد!.
اما متاسفانه در عصر ما جنبه هاى فرعى و حتى نامطلوب و زننده لباس بقدرى گسترشيافته كه فلسفه اصلى لباس را دارد تحت الشعاع خود قرار مى دهد.
لباس عاملى شده براى انواع تجمل پرستيها، توسعه فساد، تحريك شهوات خودنمائىو تكبر و اسراف و تبذير و امثال آن ، حتى گاه لباسهائى در ميان جمعى از مردم بهخصوص جوانان غربزده ديده ميشود كه جنبه جنون آميز آن بر جنبه عقلانيش برترى دارد وبه همه چيز شباهت دارد جز به لباس ، اصولا چنين به نظر ميرسد كه كمبودهاى روانىعاملى براى به نمايش گذاردن اينگونه انواع لباسهاى عجيب و غريب است ، افرادى كهنمى توانند با كار چشمگيرى خود را به جامعه نشان دهند، سعى دارند با لباسهاىنامانوس و غريب و عجيب وجود و حضور خود را در جامعه اثبات كنند، و به هميندليل ملاحظه ميكنيم افراد با شخصيت و آنها كه داراى عقده حقارتى نيستند، از پوشيدن اينگونه لباسها متنفرند.
به هر صورت ثروتهاى عظيمى كه از طريق لباسهاى گوناگون و مدپرستيهاىمختلف و چشم هم چشميها در مساله لباس ، نابود ميشود، رقم بسيار مهمى را
تشكيل مى دهد كه اگر صرفه جوئى ميشد بسيارى از مشكلات اجتماعى راحل ميكرد و مرهمهاى مؤ ثرى بر زخمهاى جانكاه جمعى از محرومان جامعه بشرى ميگذارد.
مساله مدپرستى در لباس نه تنها ثروتهاى زيادى را به كام خود فرو ميكشد، بلكهقسمت مهمى از وقتها و نيروهاى انسانى را نيز بر باد ميدهد.
از تاريخ زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ساير پيشوايانبزرگ استفاده مى شود كه آنها با مساله تجمل پرستى در لباس سخت مخالف بودند،تا آنجا كه در روايتى ميخوانيم : هيئتى از مسيحيان نجران به خدمت پيامبر اسلام (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند در حالى كه لباسهاى ابريشمين بسيار زيبا كه تا آنزمان در اندام عربها ديده نشده بود در تن داشتند، هنگامى كه به خدمت پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) رسيدند و سلام كردند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پاسخسلام آنها را نگفت حتى حاضر نشد يك كلمه با آنها سخن گويد، از على (عليه السلام )در اين باره چاره خواستند، و علت رويگردانى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ازآنها جويا شدند، على (عليه السلام ) فرمود: من چنين فكر ميكنم كه اينها بايد اينلباسهاى زيبا و انگشترهاى گرانقيمت را از تن بيرون كنند سپس خدمت پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) برسند آنها چنين كردند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سلامآنها را پاسخ داد و با آنها سخن گفت ، سپس فرمود: و الذى بعثنى بالحق لقد أ تونىالمرة الاولى و ان ابليس لمعهم :
سوگند به خدائى كه مرا به حق فرستاده است ، نخستين بار كه اينها بر من وارد شدندديدم شيطان نيز به همراه آنها است .
در آيه بعد خداوند به همه افراد بشر و فرزندان آدم ، هشدار مى دهد كه مراقب فريبكارىشيطان باشند زيرا شيطان سابقه دشمنى خود را با پدر آنها نشان داده ، همانطور كهلباس بهشتى را بر اثر وسوسه ها از اندام او بيرون كرد، ممكن
است لباس تقوا را از اندام ايشان بيرون نمايد، لذا ميگويد: اى فرزندان آدم ! شيطانشما را نفريبد، آنچنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون ساخت و لباس آنان را ازاندامشان بيرون كرد، تا عورت آنها را به آنها نشان دهد (يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطانكما اخرج ابويكم من الجنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوآتهما).
در حقيقت چيزى كه اين آيه را با آيه قبل پيوند مى دهد اين است كه در آنجا سخن از لباسظاهرى و معنوى انسان (لباس تقوا و پرهيزكارى ) در ميان آمده بود در اين آيه هشدار مىدهد كه مراقب باشيد، اين لباس تقوا را شيطان از تن شما بيرون نكند.
البته ظاهر عبارت لا يفتننكم الشيطان نهى كردن شيطان از اينعمل است ، ولى اين گونه عبارتها كنايه لطيفى براى نهى مخاطب محسوب ميشود، و به اينميماند كه به شخص مورد علاقه خود خطاب كنيم و بگوئيم نبايد فلان دشمن به توضربه بزند، يعنى تو مراقب باش كه ضربه نخورى !.
سپس تاكيد مى كند كه حساب شيطان و همكارانش از ساير دشمنان جدا است ، او و همكارانششما را مى بينند در حالى كه شما آنها را مشاهده نمى كنيد و از چنين دشمنى بايد سختبرحذر بود! (انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم ).
در حقيقت آنجا كه تصور ميكنيد تنها خودتان هستيد و خودتان ، ممكن است آنها حضور داشتهباشند، و براستى بايد در برابر چنين دشمن ناپيدائى كه لحظات حمله او را با دقتنمى توان پيشبينى كرد، هميشه آماده دفاع بود.
و در پايان آيه جمله اى بيان مى كند كه در حقيقت پاسخى است به يك ايراد مهم و آن اينكهاگر كسى بگويد: چگونه خداوند دادگر و مهربان دشمنى را با اين قدرت بر انسانمسلط ساخته ، دشمنى كه هيچگونه موازنه قوا
با او ندارد، به هر كجا بخواهد ميرود، بدون اينكه كسى حضورش را احساس كند، حتى طبقبعضى از روايات در درون وجود انسان همچون جريان خون در رگها حركت ميكند! آيا اين باعدالت پروردگار سازگار است ؟!
آيه در پاسخ اين سؤ ال احتمالى ميگويد: ما شياطين را اولياء و سرپرستان افرادبيايمان قرار داديم (انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤ منون ).
يعنى آنها هرگز اجازه ورود به منطقه روح و قلب افرادى كه آمادگى خود را براىپذيرش آنان اعلام نداشته اند ندارند، و به تعبير ديگر گامهاى نخستين از طرف خودانسان برداشته مى شود و اجازه ورود به كشور تن از طرف او داده ميشود، و تنها پس ازموافقت خود انسان است كه شيطان ميتواند از مرزهاى روح او بگذرد، بنابراين كسانى كهدريچه هاى روح خود را به روى شياطين ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت .
آيات ديگر قرآن نيز شاهد اين حقيقت است ، در سورهنحل آيه 100 ميخوانيم انما سلطانه على الذين يتولونه و الذين هم به مشركون : تسلطشيطان بر آنها است كه به او عشق ميورزند و او را سرپرست خود انتخاب كرده اند وكسانى كه او را پرستش ميكنند.
و در آيه 47 سوره حجر مى خوانيم ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين: تو بر بندگان من تسلط نخواهى داشت ، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى ميكنند.
به تعبير ديگر: درست است كه ما شيطان و همكارانش را نمى بينيم ، ولى به اصطلاحردپاى آنها را ميتوانيم مشاهده كنيم ، هر جا مجلس گناه است ، و در هر نقطه اىوسائل معصيت ، آماده است ، و در هر موقع پاى زرق و برق دنيا وتجمل پرستى به ميان مى آيد، و به هنگام طغيان غرائز، و در موقع برافروخته شدنآتش خشم و غضب حضور شيطان قطعى است ، و گويا در چنين مواردى انسان صداىوسوسه
او را با گوش دل ميشنود و ردپاى او را با چشم خود مى بيند.
در اين زمينه حديث جالبى از امام باقر (عليه السلام )نقل شده است كه فرمود: لما دعا نوح ربه عز وجل على قومه اتاه ابليس لعنه الله فقال يا نوح ان لك عندى يدا! اريد ان اكافيك عليهافقال نوح انه ليبغض الى ان يكون لك عندى يد فما هى ؟قال بلى دعوت الله على قومك فاغرقتهم فلم يبق احد اغويه فانا مستريح حتى ينسق قرنآخر و اغويهم ، فقال له نوح ما الذى تريد ان تكافئنى به ؟
قال اذكرنى فى ثلاث مواطن فانى اقرب ما اكون الى العبد، اذا كان فى احداهن .
اذكرنى اذا غضبت ؟
و اذكرنى اذا حكمت بين اثنين !
و اذكرنى اذا كنت مع امرئة خاليا ليس معكما احد!
هنگامى كه نوح به قوم خود نفرين كرد و هلاك آنها را از خدا خواست (و طوفان همه را درهمكوبيد) ابليس نزد او آمد و گفت : تو حقى بر گردن من دارى كه من ميخواهم آنرا تلافىكنم !.
نوح (در تعجب فرو رفت ) گفت بسيار بر من گران است كه حقى بر تو داشته باشم ،چه حقى ؟!
گفت : همان نفرينى كه در باره قومت كردى و آنها را غرق نمودى ، و احدى باقى نماند كهمن او را گمراه سازم ، بنابراين من تا مدتى راحتم تا زمانى كهنسل ديگرى بپاخيزند و من به گمراه ساختن آنهامشغول شوم . نوح (با اينكه حد اكثر كوشش را براى هدايت قوم خود كرده بود، در عينحال ناراحت شد و) به ابليس گفت حالا چه جبرانى ميخواهى بكنى ؟. گفت : در سه موقعبياد من باش ! كه من نزديكترين فاصله را به بندگان
در اين سه موقع دارم :
هنگامى كه خشم ترا فرا ميگيرد به ياد من باش !.
و هنگامى كه ميان دو نفر قضاوت ميكنى بياد من باش !.
و هنگامى كه با زن بيگانه اى تنها هستى و هيچكس در آنجا نيست باز به ياد من باش !.
نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه جمعى از مفسران از آيهفوق چنين استفاده كرده اند كه شيطان براى انسان به هيچ وجهقابل رؤ يت نيست ، در حالى كه از پارهاى از روايات استفاده مى شود كه چنين امرى احياناممكن است .
ولى ظاهرا اين دو با هم منافاتى ندارند، زيرا قاعده اصلى آن است كه مشاهده نشود ولىاين قاعده مانند بسيارى از قاعده هاى ديگر موارد استثنائى دارد.
در آيه بعد اشاره به يكى از وسوسه هاى مهم شيطانى مى كند كه بر زبان جمعى ازانسانهاى شيطان صفت نيز جارى مى شود و آن اينكه هنگامى كهعمل زشت و قبيحى را انجام ميدهند، اگر از دليل آن سؤال شود، در پاسخ ميگويند اين راه و رسمى است كه نياكان خود را بر آن يافتهايم (و اذافعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آبائنا)
سپس اضافه ميكنند:
خداوند هم ما را به آن دستور داده است (و الله امرنا بها).
مساله تقليد كوركورانه از نياكان به اضافه تهمت به ساحت مقدس پروردگار دو عذرساختگى و ناموجه هستند، كه شيطان صفتان دراعمال خود، غالبا به آن متشبث ميشوند.
جالب اينكه قرآن در پاسخ آنها اعتنائى بهدليل اول يعنى پيروى كور
كورانه از نياكان نمى كند، گويا آن را مستغنى از هر گونه جواب مى داند زيراعقل سليم آن را درك مى كند، به علاوه كرارا در قرآن به پاسخ آن اشاره شده است .
و تنها به پاسخ دوم قناعت كرده ، مى گويد: خداوند هرگز به كارهاى زشت و قبيحفرمان نمى دهد زيرا حكم او از فرمان عقل جدا نيست(قل ان الله لا يامر بالفحشاء)
دستور به فحشاء طبق صريح آيات قرآن ، كار شيطان است نه كار خداوند، خداوند تنهابه نيكيها و خوبيها فرمان مى دهد.
سپس با اين جمله آيه ختم مى شود كه آيا به خدا نسبت هائى مى دهيد كه نمى دانيد(اتقولون على الله ما لا تعلمون )
گر چه ظاهرا مناسبتر اين بود كه گفته شود: چرا چيزى را كه دروغ است و واقعيت نداردبه خدا نسبت مى دهيد؟ ولى به جاى آن فرموده است چرا چيزى را كه نمى دانيد به خدانسبت مى دهيد؟ اين در حقيقت براى آن است كه حداقل مطالبى كه موردقبول طرف است ، مورد استناد واقع شود و گفته شود و اگر شما يقين به دروغ بودن اينسخنان نداريد، لااقل دليلى هم بر اثبات آن نداريد، پس چرا بىدليل تهمت ميزنيد و چيزى را كه نميدانيد به خدا نسبت مى دهيد؟!
منظور از فحشاء چيست ؟
در اينكه منظور از فاحشه (كار زشت و قبيح ) در اينجا چيست ؟ بسيارى از مفسران گفته انداشاره به رسم جمعى از اعراب در زمان جاهليت است كه لخت و برهنه مادرزاد! زن و مرد دراطراف خانه خدا طواف ميكردند، به گمان اينكه در لباسهائى كه مرتكب گناه شده اند،شايسته نيست خانه خدا را طواف كنند! البته اين تفسير متناسب با آياتقبل كه درباره لباس و پوشش انسان ، سخن
مى گويد، مى باشد.
ولى در روايات متعددى مى خوانيم كه منظور از فاحشه در اينجا گفتار پيشوايان ظالم وستمگر است كه مردم را به پيروى خود دعوت مى كنند و معتقدند كه خدا اطاعت آنها را برمردم فرض كرده است .
اما بعضى از مفسران مانند نويسنده المنار و الميزان مفهوم آيه را يك مفهوم وسيع گرفتهاند كه هر گونه كار زشت و قبيحى را در بر مى گيرد و با توجه به وسعت مفهوم كلمهفاحشه مناسبتر همين است كه معنى آيه همان معنى وسيع كلمه باشد و مساله طواف عريان وپيروى از پيشوايان ظلم و ستم از مصاديق روشن آن محسوب مى گردد و منافاتى هم باروايات ندارد.
درباره تسليم بى قيد و شرط در برابر رسوم نياكان درذيل آيه 170 بقره جلد اول صفحه 422 توضيح كافى داده شده است .
آيه و ترجمه


قل أ مر ربى بالقسط و أ قيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين كما بدأ كمتعودون (29)
فريقا هدى و فريقا حق عليهم الضللة إ نهم اتخذوا الشيطين أ ولياء من دون الله ويحسبون أ نهم مهتدون (30)


ترجمه :
29 - بگو پروردگارم به عدالت فرمان داده است ، و توجه خويش را در هر مسجد (و بههنگام عبادت ) به سوى او كنيد و او را بخوانيد و دين (خود) را براى او خالص گردانيد(و بدانيد) همانگونه كه در آغاز شما را آفريد (بار ديگر در رستاخيز)
بازمى گرديد.
30 - جمعى را هدايت كرده و جمعى را (كه شايستگى نداشته اند) گمراهى بر آنها مسلم ...آنها (كسانى هستند كه ) شياطين را به جاى خداوند، اولياى خود انتخاب كردند و چنينگمان مى كنند كه هدايت يافته اند.
تفسير :
از آنجا كه در آيه گذشته ، سخن از فحشاء كه مفهوم آن هر گونه كار زشتى راشامل مى شود در ميان بود، و تاكيد شده بود كه خداوند هرگز دستور به فحشاء نمىدهد، در اين آيه به اصول دستورات پروردگار در زمينه وظائف عملى در يك جمله كوتاهاشاره شده و سپس اصول عقائد دينى يعنى مبدء و معاد را به طور فشرده بيان مى كند.
نخست مى گويد: اى پيامبر به آنان بگو پروردگار من به عدالت دستور داده است(قل امر ربى بالقسط).
و مى دانيم عدالت مفهوم وسيعى دارد كه همه اعمال نيك را در بر مى گيرد، زيرا حقيقتعدالت آن است كه هر چيز را در مورد خود به كار برند و به جاى خود نهند.
گر چه ميان عدالت و قسط تفاوتى وجود دارد، عدالت به اين گفته مى شود كه انسان حقهر كس را بپردازد، و نقطه مقابلش ، آن است كه ظلم و ستم كند و حقوق افراد را از آنهادريغ دارد ولى قسط مفهومش آن است كه حق كسى را به ديگرى ندهد، و به تعبير ديگرتبعيض روا ندارد، و نقطه مقابلش آن است كه حق كسى را به ديگرى دهد.
ولى مفهوم وسيع اين دو كلمه مخصوصا به هنگامى كه جدا از يكديگراستعمال مى شوند تقريبا مساوى است و به معنى رعايتاعتدال در همه چيز و همه كار و هر چيز را به جاى خويش قرار دادن مى باشد.
سپس دستور به يكتاپرستى و مبارزه با هر گونه شرك داده مى فرمايد: توجه
قلب خويش را در هر عبادتى به او كنيد و از ذات پاك او به سوى ديگر منحرف نشويد (واقيموا وجوهكم عند كل مسجد).
او را بخوانيد و دين و آئين خود را خالص و مخصوص او قرار دهيد (و ادعوه مخلصين لهالدين ).
پس از تحكيم پايه توحيد، توجه به مساله معاد و رستاخيز كرده ، مى گويد: همانگونهكه شما را در آغاز آفريد، دگربار در قيامت باز مى گرديد (كما بدأ كم تعودون .
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - مفسران در تفسير جمله اقيموا وجوهكم عند كل مسجد تفسيرهاى گوناگونى ذكر كردهاند:
گاهى گفته اند منظور از آن توجه به قبله به هنگام نماز است .
و گاهى گفته اند منظور شركت در مساجد به هنگام نمازهاى روزانه است .
و گاهى نيز احتمال داده اند كه هدف از آن ، حضور قلب و نيت خالص به هنگام عبادت مىباشد.
ولى تفسيرى كه در بالا ذكر كرديم ، يعنى توجه به خداوند و مبارزه با هر گونهشرك و توجه به غير خدا مناسبتر با قبل و بعد اين جمله به نظر مى رسد، اگر چه ارادههمه اين معانى از مفهوم آيه نيز دور نيست .
2 - كوتاهترين استدلال براى معاد
در مورد معاد و رستاخيز مردگان بحث زياد شده است و از آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه هضم اين مساله براى بسيارى از مردم كوتاه فكر در اعصار پيشينمشكل بوده است تا آنجا كه گاهى مطرح شدن مساله رستاخيز و معاد را در گفتار انبياء،دليل بر نادرست بودن دعوت آنها و حتى (العياذ بالله )دليل بر جنون
و ديوانگى آنان مى گرفتند و مى گفتند: افترى على الله كذبا ام به جنة .
اين كه پيامبر مى گويد بعد از آنكه خاك شديد و پراكنده گشتيد باز هم زنده خواهيدشد، تهمتى است كه بر خدا بسته ، و يا ديوانه است !.
ولى بايد توجه داشت چيزى كه بيشتر موجب تعجب و شگفتى آنان مى شد مساله معادجسمانى بود، زيرا باور نمى كردند پس از آنكه بدنهاى ما خاك گردد، و ذرات خاكش درمسير باد و طوفان قرار گيرد و به هر گوشه اى از كره زمين افشانده شود بار ديگراين ذرات پراكنده ، از آغوش خاك و از ميان امواج درياها و از لابلاى ذرات هوا گردآورىشود، و همان انسان نخستين لباس حيات و زندگى در بر پوشد.
قرآن مجيد در آيات مختلف به اين پندار نادرست پاسخ گفته و آيه فوق يكى ازكوتاهترين و جالبترين تعبيرات را در اين زمينه بازگو مى كند و مى گويد: نگاهى بهآغاز آفرينش خود كنيد ببينيد همين جسم شما كه از مقدار زيادى آب و مقدار كمترى مواد مختلف، فلزات و شبه فلزات تركيب شده است در آغاز كجا بود؟ آبهائى كه در ساختمان جسمشما به كار رفته هر قطره اى از آن ، احتمالا در يكى از اقيانوس هاى روى زمينسرگردان بود و سپس تبخير گرديد و تبديل به ابرها و بهشكل قطرات باران بر زمين ها فرو ريختند، و ذراتى كه هم اكنون از مواد جامد زمين درساختمان جسم شما به كار رفته ، روزى به صورت دانه گندم يا ميوه درخت ، يا سبزىهاى مختلف بود كه از نقاط پراكنده زمين گردآورى شد
بنابراين چه جاى تعجب كه پس از متلاشى شدن و بازگشت بهحال نخستين ، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پيوندند و اندام نخستين راتشكيل دهد؟ و اگر چنين چيزى محال بود چرا در آغاز آفرينش انجام شد؟ بنابراينهمانگونه كه در آغاز، خدا شما را آفريده است در روز رستاخيز نيز باز مى گرداند و اين
همان مطلبى است كه در جمله كوتاه بالا مى خوانيم .
در آيه بعد چگونگى عكس العملهاى مردم را در برابر اين دعوت (دعوت به سوى نيكيها وتوحيد و معاد) بيان مى كند و مى گويد: توفيق خداوندشامل حال گروهى شد و آنها را به راه حق هدايت كرد، در حالى كه گروه ديگرى گمراهىبر آنان مسلم گرديد (فريقا هدى و فريقا حق عليهم الضلالة ).
و براى اينكه كسى تصور نكند بدون جهت خداوند، طايفه اى را هدايت مى كند و جمعديگرى را گمراه ، در جمله بعد اضافه مى كند: گروه گمراهان همانها بودند كه شياطينرا اولياى خود انتخاب كرده بودند، و به جاى ولايت پروردگار ولايت شيطان راپذيرفتند (انهم اتخذوا الشياطين اولياء من دون الله ).
و عجب اينكه با تمام گمراهى و انحراف چنين مى پنداشتند كه هدايت يافتگان واقعى آنهاهستند (و يحسبون انهم مهتدون )
اين حالت مخصوص كسانى است كه در طغيان و گناه فرو روند، و آنچنان غرق فساد وتباهى و انحراف و بت پرستى گردند كه حس ‍ تشخيص آنها به كلى دگرگون شود،زشتى ها را زيبائى ، و گمراهى ها را هدايت ، پندارند، و در اينحال درهاى هدايت به كلى به روى آنها مسدود خواهد شد، و اين همان چيزى است كه خودشانبراى خويشتن فراهم ساخته اند.
آيه و ترجمه


يبنى ءادم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا إ نه لا يحب المسرفين(31)
قل من حرم زينة الله التى أ خرج لعباده و الطيبت من الرزققل هى للذين ءامنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيمة كذلكنفصل الايت لقوم يعلمون (32)


ترجمه :
31 - اى فرزندان آدم ! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد و بخوريدو بياشاميد و اسراف نكنيد كه خداوند مسرفان را دوست نمى دارد.
32 - بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزيهاى پاكيزهرا حرام كرده است ؟ بگو اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند (اگرچه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى ) در قيامت خالص (براى مؤ منان ) خواهد بوداينچنين آيات (خود) را براى كسانى كه آگاهند شرح مى دهيم .
تفسير :
در اين آيات به تناسب سرگذشت آدم در بهشت ، همچنان سخن از مساله پوشش تن و سايرمواهب زندگى و چگونگى استفاده صحيح از آنها است .
نخست به همه فرزندان آدم به عنوان يك قانون هميشگى كهشامل تمام اعصار و قرون مى شود دستور مى دهد كه زينت خود را به هنگام رفتن به مسجدبا خود داشته باشيد (يا بنى آدم خذوا زينتكم عندكل مسجد)
اين جمله مى تواند هم اشاره به زينتهاى جسمانى باشد كهشامل پوشيدن لباس هاى مرتب و پاك و تميز، و شانه زدن موها، و به كار بردن عطر ومانند آن مى شود، و هم شامل زينتهاى معنوى ، يعنى صفات انسانى و ملكات اخلاقى وپاكى نيت و اخلاص .
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات اسلامى تنها اشاره به لباس خوب يا شانهكردن موها شده ، و يا اگر مى بينيم تنها سخن از مراسم نماز عيد و نماز جمعه به ميانآمده است ، دليل بر انحصار نيست بلكه هدف بيان مصداق هاى روشن است .
و همچنين اگر مى بينيم كه در بعضى ديگر از روايات ، زينت به معنى رهبران وپيشوايان شايسته تفسير شده دليل بر وسعت مفهوم آيه است كه همه زينت هاى ظاهرى وباطنى را در بر مى گيرد.
گر چه اين حكم مربوط به تمام فرزندان آدم در هر زمان است ، ولى ضمنا نكوهشى استاز عمل زشت جمعى از اعراب در زمان جاهليت كه به هنگام آمدن به مسجدالحرام و طواف خانهخدا كاملا عريان و برهنه مى شدند، و هم اندرزى است به آنها كه به هنگام نماز و يارفتن به مساجد لباس هاى كثيف و مندرس و يا لباس هاى مخصوصمنزل را در تن مى كنند و در مراسم عبادت خدا به همان هيئت شركت مى نمايند، كه متاسفانههم اكنون نيز در ميان جمعى از بى خبران مسلمانانمعمول و متداول است ، در حالى كه طبق آيه فوق و رواياتى كه در اين زمينه وارد شده استدستور داريم بهترين لباس هاى خود را به هنگام شركت در مساجد بپوشيم .
در جمله بعد اشاره به مواهب ديگر يعنى خوردنيها و آشاميدنيهاى پاك و پاكيزه مى كند ومى گويد از آنها بخوريد و بنوشيد (و كلوا و اشربوا).
اما چون طبع زياده طلب انسان ، ممكن است از اين دو دستور سوء استفاده كند و به جاىاستفاده عاقلانه و اعتدال آميز از پوشش و تغذيه صحيح ، راهتجمل پرستى و اسراف و تبذير را پيش گيرد، بلافاصله اضافه مى كند ولى اسرافنكنيد كه خدا مسرفان را دوست نمى دارد (و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ).
كلمه اسراف كلمه بسيار جامعى است كه هر گونه زياده روى در كميت و كيفيت و بيهودهگرائى و اتلاف و مانند آن را شامل مى شود، و اين روش قرآن است كه به هنگام تشويقبه استفاده كردن از مواهب آفرينش ، فورا جلو سوء استفاده را گرفته و بهاعتدال توصيه مى كند.
در آيه بعد با لحن تندترى به پاسخ آنها كه گمان مى برند تحريم زينتها و پرهيزاز غذاها و روزيهاى پاك و حلال ، نشانه زهد و پارسائى و مايه قرب به پروردگاراست ، مى پردازد و مى گويد: اى پيامبر بگو چه كسى زينتهاى الهى را كه براىبندگانش آفريده و همچنين مواهب و روزيهاى پاكيزه را تحريم كرده است(قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق ).
اگر اين امور، بد بود، خدا نمى آفريد، و اكنون كه براى استفاده بندگانش آفريده استچگونه ممكن است آنها را تحريم كند؟ مگر ميان دستگاه آفرينش و دستورات دينى تضادممكن است وجود داشته باشد؟!
سپس براى تاكيد اضافه مى كند: به آنها بگو اين نعمتها و موهبتها براى افراد باايمان در اين زندگى دنيا آفريده شده ، اگر چه ديگران نيز بدون داشتن شايستگى ازآن استفاده مى كنند ولى در روز قيامت و زندگى عاليتر كه صفوف كاملا از هم مشخص مىشوند، اينها همه در اختيار افراد با ايمان و درستكار قرار مى گيرد، و ديگران به كلىاز آن محروم مى شوند! (قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا خالصة يوم القيامة )
بنابراين چيزى كه در دنيا و آخرت مال آنها است و مخصوصا در جهان ديگر اختصاص بهآنها دارد چگونه ممكن است تحريم گردد؟ حرام چيزى است كه مفسده انگيز باشد، نه نعمتو موهبت .
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله داده شده است كه اين مواهب در دنيا اگر چه آميخته باگرفتاريها و گاهى با غم و رنجها و اندوه ها است ، ولى در سراى ديگر خالص از همهاين ناملايمات در اختيار مؤ منان قرار خواهد گرفت (ولى تفسيراول مناسبتر به نظر مى رسد).
در پايان آيه به عنوان تاكيد مى گويد: اين چنين آيات و احكام خود را براى جمعيتى كهآگاهند و مى فهمند تشريح مى كنيم (كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون ).
زينت و تجمل از نظر اسلام
در مورد استفاده از انواع زينتها، اسلام مانند تمام موارد، حداعتدال را انتخاب كرده است ، نه مانند بعضى كه مى پندارند استفاده از زينتها و تجملاتهر چند به صورت معتدل بوده باشد مخالف زهد و پارسائى است ، و نه مانندتجمل پرستانى كه غرق در زينت و تجمل مى شوند، و تن به هر گونهعمل نادرستى براى رسيدن به اين هدف نامقدس مى دهند.
و اگر ساختمان روح و جسم انسان را در نظر بگيريم مى بينيم كه تعليمات اسلام در اينزمينه درست هماهنگ ويژگيهاى روح انسان و ساختمان جسم او است .
توضيح اينكه :
به گواهى روانشناسان ، حس زيبائى يكى از چهار بعد روح انسانى است كه به ضميمهحس نيكى ، و حس دانائى ، و حس مذهبى ، ابعاد اصلى روان آدمى راتشكيل مى دهند، و معتقدند تمام زيبائيهاى ادبى ، شعرى ،
صنايع ظريفه ، و هنر به معنى واقعى همه مولود اين حس است ، با وجود اين چگونه ممكناست ، يك قانون صحيح ، اين حس اصيل را در روح انسان خفه كند، و عواقب سوء عدم اشباعصحيح آن را ناديده بگيرد.
لذا در اسلام : استفاده كردن از زيبائيهاى طبيعت ، لباسهاى زيبا و متناسب ، به كار بردنانواع عطرها، و امثال آن ، نه تنها مجاز شمرده شده بلكه به آن توصيه و سفارش نيزشده است ، و روايات زيادى در اين زمينه از پيشوايان مذهبى در كتب معتبرنقل شده است .
به عنوان نمونه در تاريخ زندگى امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى خوانيم هنگامى كهبه نماز برمى خواست بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد سؤال كردند چرا بهترين لباس خود را مى پوشيد؟ فرمود: ان اللهجميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول خذوا زينتكم عندكل مسجد.
خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد و به همين جهت ، من لباس زيبا براى راز و نيازبا پروردگارم مى پوشم و هم او دستور داده است كه زينت خود را به هنگام رفتن بهمسجد برگيريد.
در حديث ديگرى مى خوانيم كه يكى از زاهدان ريائى به نام عباد بن كثير با امام صادق(عليه السلام ) روبرو شد، در حالى كه امام (عليه السلام ) لباس نسبتا زيبائى بر تنداشت ، به امام گفت : تو از خاندان نبوتى ، و پدرت (على عليه السلام ) لباس بسيارساده مى پوشيد چرا چنين لباس جالبى بر تن تو است ؟ آيا بهتر نبود كه لباسى كماهميت تر از اين مى پوشيدى ، امام فرمود: واى بر تو اى عباد!، من حرم زينة الله التىاخرج لعباده و الطيبات من الرزق :
چه كسى حرام كرده است زينتهائى را كه خداوند براى بندگانش آفريده و روزيهاىپاكيزه را؟ ... و روايات متعدد ديگر.
اين تعبير كه خداوند زيبا است و زيبائى را دوست دارد، و يا تعبير به اينكه خداوندزيبائيها را آفريده ، همگى اشاره به اين حقيقت است كه اگر استفاده از هر گونه زيبائى، ممنوع بود، خداوند هرگز اينها را نمى آفريد، آفرينش زيبائيها در جهان هستى خوددليل بر اين است كه خالق زيبائيها آن را دوست دارد.
ولى مهم اينجاست كه غالبا در اين گونه موضوعات ، مردم راه افراط را مى پويند، و بابهانه هاى مختلف رو به تجمل پرستى مى آورند، و به هميندليل قرآن مجيد - همانطور كه گفتيم - بلافاصله بعد از ذكر اين حكم اسلامى از اسرافو زياده روى و تجاوز از حد، مسلمانان را بر حذر مى دارد، در بيش از بيست مورد در قرآنمجيد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نكوهش گرديده است (درباره اسراف درذيل آيات متناسب مشروحا سخن خواهيم گفت ).
به هر حال روش قرآن و اسلام در اين مورد، روش موزون و معتدلى است كه نه جمود دارد وتمايلات زيباپسندى روح انسان را در هم مى كوبد، و نه براعمال مسرفان و تجمل پرستان و شكمخواران صحه مى گذارد مخصوصا در جوامعى كهافراد محروم و بينوا وجود داشته باشد حتى از زينتهاىمعتدل نيز نهى مى كند، و لذا مى بينيم در بعضى از روايات هنگامى كه از بعضى امامانسؤ ال مى كردند چرا لباس فاخر پوشيده ايد در حالى كه جد شما على (عليه السلام )چنين لباسى در تن نمى كرد؟ در پاسخ مى فرمودند مردم آن زمان در شدت و فشاربودند و مى بايست چنين شود، اما مردم زمان ما زندگى مرفه ترى دارند و در چنينشرائطى استفاده از اين زينتها (در حدود معقول ) مانعى ندارد.
يك دستور مهم بهداشتى
جمله كلوا و اشربوا و لا تسرفوا: بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه در آيه فوقآمده است ، گر چه بسيار ساده به نظر مى رسد، اما امروز
ثابت شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است زيرا تحقيقات دانشمندانبه اين نتيجه رسيده كه سرچشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است كه بهصورت جذب نشده در بدن انسان باقى مى ماند، اين مواد اضافى هم بار سنگينى استبراى قلب و ساير دستگاه هاى بدن ، و هم منبع آماده اى است براى انواع عفونتها وبيماريها، لذا براى درمان بسيارى از بيماريها، نخستين گام همين است كه اين مواد مزاحمكه در حقيقت زباله هاى تن انسان هستند، سوخته شوند و پاكسازى جسم عملى گردد.
عامل اصلى تشكيل اين مواد مزاحم ، اسراف و زياده روى در تغذيه و به اصطلاح پرخورىاست ، و راهى براى جلوگيرى از آن جز رعايتاعتدال در غذا نيست مخصوصا در عصر و زمان ما كه بيماريهاى گوناگونى مانند بيمارىقند، چربى خون ، تصلب شرائين ، نارسائيهاى كبد و انواع سكته ها، فراوان شده ،افراط در تغذيه با توجه به عدم تحرك جسمانى كافى ، يكى ازعوامل اصلى محسوب مى شود، و براى از بين بردن اينگونه بيماريها راهى جز حركتكافى و ميانه روى در تغذيه نيست .
مفسر بزرگ ما، مرحوم طبرسى در مجمع البيان مطلب جالبىنقل مى كند كه هارون الرشيد طبيبى مسيحى داشت كه مهارت او در طب معروف بود، روزى اينطبيب به يكى از دانشمندان اسلامى گفت : من در كتاب آسمانى شما چيزى از طب نمى يابم ،در حالى كه دانش مفيد بر دو گونه است : علم اديان و علم ابدان ، او در پاسخش چنين گفت: خداوند همه دستورات طبى را در نصف آيه از كتاب خويش آورده است كلوا و اشربوا و لاتسرفوا: بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد و پيامبر ما نيز طب را در اين دستور خويش ‍خلاصه كرده است المعدة بيت الادواء و الحمية رأ سكل دواء و اعط كل بدن ما عودته : معده خانه همه بيماريها است ، و امساك سرآمد همه داروهااست و آنچه بدنت را
عادت داده اى (از عادات صحيح و مناسب ) آن را از او دريغ مدار.
طبيب مسيحى هنگامى كه اين سخن را شنيد گفت : ما ترك كتابكم و لا نبيكم لجالينوس طبا!:قرآن شما و پيامبرتان براى جالينوس ‍ (طبيب معروف ) طبى باقى نگذارده است .
كسانى كه اين دستور را ساده فكر مى كنند، خوب است در زندگى خود آن را بيازمايند تابه اهميت و عمق آن آشنا شوند، و معجزه رعايت اين دستور را در سلامت جسم و تن خود ببينند.
آيه و ترجمه


قل إ نما حرم ربى الفوحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغى بغير الحق و أ نتشركوا بالله ما لم ينزل به سلطنا و أ ن تقولوا على الله ما لا تعلمون (33)


ترجمه :
33 - بگو خداوند تنها اعمال زشت را، چه آشكار باشد چه پنهان ، حرام كرده است و(همچنين ) گناه و ستم بدون حق ، و اينكه چيزى را كه خداوند دليلى براى آننازل نكرده شريك او قرار دهيد، و به خدا مطلبى نسبت دهيد كه نمى دانيد.
تفسير :
محرمات الهى
بارها ديده ايم كه قرآن مجيد هر گاه سخن از امر مباح يا لازمى به ميان مى آورد،بلافاصله از نقطه مقابل آن يعنى زشتيها و محرمات سخن مى گويد، تا هر دو بحث ،يكديگر را تكميل كنند، در اينجا نيز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زينتها و نفىتحريم آنها، سخن از محرمات به ميان آورده و به
طور عموم ، و سپس به طور خصوص انگشت روى چند نقطه مهم مى گذارد.
در آغاز از تحريم فواحش سخن مى گويد و مى فرمايد: اى پيامبر بگو: پروردگار منتنها اعمال زشت و قبيح را حرام كرده است اعم از اينكه آشكار باشد يا پنهان(قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ).
فواحش جمع فاحشه به معنى خصوص اعمالى است كه فوق العاده زشت و ناپسند است نههمه گناهان ، و شايد تاكيد روى اين مطلب كه خواه پنهان باشد يا آشكار، از اين جهت استكه عربهاى جاهلى ، عمل زشت منافى عفت را اگر پنهانى انجام مى شد، مجاز مى شمردند، وتنها در صورتى كه آشكار باشد ممنوع مى دانستند.
سپس موضوع را تعميم داده و به تمام گناهان اشاره مى كند و مى گويد (و الاثم )
اثم در اصل به معنى هر گونه كارى است كه زيانبخش باشد و موجب انحطاط مقام انسانگردد، و او را از رسيدن به ثواب و پاداش ‍ نيك باز دارد، بنابراين هر نوع گناهى درمفهوم وسيع اثم داخل است .
ولى بعضى از مفسران ، اثم را در اينجا تنها به معنى شراب گرفته اند، و شعرمعروف ،
شربت الاثم حتى ضل عقلى كذاك الاثم يصنعبالعقول
آنقدر اثم (شراب ) نوشيدم كه عقلم گم شد، آرى شراب ، باعقل آدمى اين چنين مى كند.
ولى ظاهر اين است كه اين معنى تمام مفهوم اثم نيست بلكه يكى از افراد روشن آن است .
بار ديگر انگشت روى چند قسمت از بزرگترين گناهان گذارده ، مى گويد:
و هر گونه ستم و تجاوز به ناحق به حقوق ديگران (و البغى بغير الحق )
بغى به معنى كوشش و تلاش براى بدست آوردن چيزى است ، ولى غالبا بهكوششهائى گفته مى شود كه براى غصب حق ديگران است و لذا مفهوم آن غالبا با مفهومظلم و ستم مساوى است .
روشن است توصيف بغى در آيه مورد بحث ، به غيرالحق ازقبيل توضيح و تاكيد روى معنى بغى است .
سپس اشاره به مساله شرك كرده ، مى گويد: و نيز پروردگار من ، حرام كرده كهشريكى بى دليل براى او قائل شويد (و ان تشركوا بالله ما لمينزل به سلطانا).
در اينجا نيز روشن است كه جمله ما لم ينزل به سلطانا براى تاكيد و توجه به اينحقيقت است كه مشركان هيچگونه دليل و گواه منطقى و خردپسندى در كار خود ندارند، وكلمه سلطان به معنى هر گونه دليل و گواهى است كه باعث تسلط و پيروزى انسان برمخالف مى شود.
آخرين چيزى را كه به عنوان محرمات روى آن تكيه مى كند نسبت دادن چيزى به خدا بدونعلم و آگاهى است (و ان تقولوا على الله ما لا تعلمون ).
درباره سخن گفتن بدون علم ، ذيل آيه 28 همين سوره نيز بحث كرده ايم . در آيات قرآن وروايات اسلامى روى اين مساله زياد تاكيد شده و مسلمانان به شدت از گفتن چيزهائى كهنمى دانند، ممنوع شده اند، تا آنجا كه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) نقل شده : من افتى بغير علم لعنته ملائكة السماوات و الارض : آن كس كه بدون علمو آگاهى فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت مى كنند.
و اگر درست در وضع جوامع انسانى و بدبختيهائى كه دامن آنها را مى گيرد دقت كنيمخواهيم ديد كه قسمت مهمى از اين بدبختيها از شايعه سازى و سخن گفتن بدون اطلاع وگواهى به ناحق و اظهار نظرهاى بى مدرك سرچشمه مى گيرد.
آيه و ترجمه


و لكل أ مة أ جل فإ ذا جاء أ جلهم لا يستأ خرون ساعة و لا يستقدمون (34)


ترجمه :
34 - براى هر قوم و جمعيتى زمان و مدت (معينى ) است و به هنگامى كه مدت آنها فرا رسدنه ساعتى از آن تاخير مى كنند و نه بر آن پيشى مى گيرند.
تفسير :
هر جمعيتى سرانجامى دارد
در اين آيه خداوند به يكى از قوانين آفرينش يعنى فنا و نيستى ملتها، اشاره مى كند وبحثهاى مربوط به زندگى فرزندان آدم در روى زمين و سرانجام و سرنوشت گنهكارانكه در آيات قبل گفته شد با اين بحث روشنتر مى شود.
نخست مى گويد: براى هر امتى زمان و مدت معينى وجود دارد (ولكل امة اجل ).
و به هنگامى كه اين اجل فرا رسد، نه لحظه اى تاخير خواهند كرد و نه لحظه اى بر آنپيشى مى گيرند (فاذا جاء اجلهم لا يستاخرون ساعة و لا يستقدمون )
يعنى ملتهاى جهان همانند افراد، داراى مرگ و حياتند ملتهائى از صفحه روى زمين برچيدهمى شوند، و بجاى آنها ملتهاى ديگرى قرار مى گيرند، قانون مرگ و حيات مخصوصافراد انسان نيست بلكه اقوام و جمعيتها و جامعه ها را نيز
در بر مى گيرد.
با اين تفاوت كه مرگ ملتها غالبا بر اثر انحراف از مسير حق و عدالت و روى آوردنبه ظلم و ستم و غرق شدن در درياى شهوات و فرو رفتن در امواجتجمل پرستى و تن پرورى مى باشد
هنگامى كه ملتهاى جهان در چنين مسيرهائى گام بگذارند، و از قوانين مسلم آفرينش منحرفگردند، سرمايه هاى هستى خود را يكى پس از ديگرى از دست خواهند داد و سرانجام سقوطمى كنند. بررسى فناى تمدنهائى همچون تمدنبابل ، و فراعنه مصر، و قوم سبا، و كلدانيان ، و آشوريان ، و مسلمانان اندلس ، وامثال آنها، اين حقيقت را نشان مى دهد كه در لحظه فرا رسيدن فرمان نابودى كه بر اثراوج گرفتن فساد صادر شده بود، حتى ساعتى نتوانستند پايه هاى لرزان حكومتهاىخويش را نگاه دارند.
بايد توجه داشت كه ساعت در لغت به معنى كمترين وقت است ، گاهى به معنى لحظه وگاهى به معنى مقدار كمى از زمان مى آيد اگر چه امروز معنى معروف آن يك بيست و چهارممدت شبانه روز است .
پاسخ به يك اشتباه
بعضى از مذاهب ساختگى كه در قرون اخير پيدا شده اند براى رسيدن به اهداف خود، لازمديده اند كه قبل از هر چيز پايه هاى خاتميت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )را به گمان خويش متزلزل سازند، لذا بعضى از آيات قرآن را كه هيچ دلالتى بر هدفآنها ندارد به كمك تفسير به راءى ، و سفسطه بر مقصود خود منطبق ساخته اند از جملهآيه مورد بحث است ، آنها مى گويند: قرآن گفته است هر امتى پايانى دارد و منظور از امت ،مذهب است بنابراين مذهب اسلام نيز بايد پايانى داشته باشد!
بهترين راه براى درك چگونگى اين استدلال اين است كه معنى واقعى امت را در لغت ، و سپسدر قرآن مجيد، مورد بررسى قرار دهيم .
از بررسى كتب لغت و همچنين موارد استعمال اين كلمه در قرآن كه بالغ بر 64 مورد مىشود چنين استفاده مى گردد كه امت در اصل به معنى جمعيت و گروه است .
مثلا در داستان موسى مى خوانيم و لما ورد ماء مدين وجد عليه امة من الناس يسقون : هنگامىكه به آبگاه شهر مدين رسيد، جمعيتى را مشاهده كرد كه (براى خود و چهارپايانشان )مشغول آب كشيدن هستند و نيز در مورد امر به معروف و نهى از منكر مى خوانيم : و لتكنمنكم امة يدعون الى الخير: بايد جمعيتى از شما باشند كه دعوت به نيكيها كنند.
و نيز مى خوانيم : و قطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما: ما بنىاسرائيل را به دوازده قبيله و گروه تقسيم كرديم .
و نيز مى خوانيم : و اذ قالت امة منهم لم تعظون قوما الله مهلكهم : جمعيتى (از ساكنانشهر ايله از بنى اسرائيل ) گفتند: چرا اندرز مى دهيد افراد گناهكارى را كه خداوند آنهارا هلاك خواهد كرد ... (اعراف - 164)
از اين آيات به خوبى روشن مى شود كه امت به معنى جمعيت و گروه است ، نه به معنىمذهب و نه به معنى پيروان مذهب ، و اگر مى بينيم كه به پيروان مذهب امت گفته مى شود،به خاطر آن است كه آنها نيز براى خود گروهى هستند.
بنابراين معنى آيه مورد بحث اين است كه هر جمعيت و گروهى ، سرانجامى
خواهند داشت ، يعنى نه تنها تك تك مردم ، عمرشان پايان مى پذيرد بلكه ملتها هم مىميرند و متلاشى مى شوند و منقرض مى گردند اصولا در هيچ مورد امت ، در معنى مذهب بهكار نرفته است ، و به اين ترتيب آيه مورد بحث هيچگونه ارتباطى به مساله خاتميتندارد.
آيه و ترجمه


يبنى ءادم إ ما يأ تينكم رسل منكم يقصون عليكم ءايتى فمن اتقى و أ صلح فلا خوف عليهمو لا هم يحزنون (35)
و الذين كذبوا بايتنا و استكبروا عنها أ ولئك أ صحب النار هم فيها خلدون (36)


ترجمه :
35 - اى فرزندان آدم ! اگر رسولانى از خود شما به سراغتان بيايند كه آيات مرابراى شما بازگو كنند (از آنها پيروى كنيد) زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند وعمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند) نه ترسى بر آنها هست ونه غمناك مى شوند.
36 - و آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و در برابر آن تكبر ورزنداهل دوزخند، جاودانه در آن خواهند ماند.
تفسير :
دستور ديگرى به همه فرزندان آدم
بار ديگر خداوند فرزندان آدم را مخاطب ساخته ، مى گويد: اى فرزندان آدم اگررسولانى از خودتان (از طرف من ) به سويتان آمدند كه آيات مرا به شما
عرضه مى دارند از آنها پيروى كنيد، زيرا آنها كه پرهيزگارى پيشه كنند و در اصلاحخويشتن و ديگران بكوشند نه وحشتى از مجازات الهى خواهند داشت و نه اندوه و غمى (يابنى آدم اما ياتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation