بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (ع), علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ABBAS001 -
     ABBAS002 -
     ABBAS003 -
     ABBAS004 -
     ABBAS005 -
     ABBAS006 -
     ABBAS007 -
     ABBAS008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
مقدمه دفتر
تقديم به :
در آستانت اى قمر بنى هاشم ! و اى افتخار عدنان !
مقدمه مؤ لّف
فصل اوّل : ولادت و رشد
دودمان درخشان
پدر
مادر
پيوند امام با ام البنين
ام البنين و دو سبط پيامبر (ص )
اهل بيت و ام البنين
ام البنين نزد مسلمانان
مولود بزرگ
سال تولد
نامگذارى
كنيه ها
القاب
شمايل
با پدر
رشد
فصل دوّم : عباس (ع ) و ديدگاهها
1 امام سجّاد(ع )
2 امام صادق (ع )
زيارت امام صادق (ع )
3 حضرت حجت (ع )
4 شاعران
فصل سوّم : ويژگيهاى روحى
1 شجاعت
با شاعران
2 ايمان به خدا
3 خويشتندارى
4 صبر
5 وفادارى
6 قوّت اراده
7 مهربانى
فصل چهارم : با رويدادها
حكومت امام
شيوه حكومت امام (ع )
مخالفان امام (ع )
اعلان جنگ
اشغال فرات
دعوت امام (ع ) به صلح
جنگ
نيرنگ بزرگ
تحكيم
شورش خوارج
پيامدهاى دهشتناك
شهادت امام (ع )
وصيتهاى جاودانه
به سوى فردوس برين
كفن و دفن
خلافت امام حسن (ع )
اعلان جنگ به وسيله معاويه
ضرورت صلح
فصل پنجم : كابوس هولناك
نابود كردن آگاهان
ستيز با اهل بيت (ع )
گسترش ظلم
ترور شخصيتهاى مسلمان
غسل و كفن
فتنه امويان
مخالفت امام حسين (ع ) با معاويه
كنفرانس امام حسين (ع ) در مكه
هلاكت معاويه
فصل ششم : با نهضت حسينى
حسين (ع ) بيعت نمى كند
به سوى مكّه
هراس حاكم مكّه
تحرّك شيعيان كوفه
نامه هاى كوفيان
فرستادن مسلم به كوفه
سفر ابن زياد به كوفه
برنامه هاى هولناك
به سوى دوست
شهادت هانى
بر زمين كشيدن اجساد
فصل هفتم : به سوى سرزمين شهادت
خبر شهادت مسلم (ع )
خبر دردناك شهادت عبداللّه
ديدار با حرّ
سخنرانى امام (ع )
خطابه امام (ع )
نامه پسر مرجانه به حرّ
در كربلا
گسيل سپاه براى جنگ با امام حسين (ع )
خطبه ابن زياد
اشغال فرات
سقايت عباس (ع )
امان براى عباس (ع )
هجوم سپاهيان براى جنگ با امام حسين (ع )
امام (ع ) اصحاب را آزاد مى گذارد
پاسخ اهل بيت (ع )
پاسخ اصحاب
شب زنده دارى
روز عاشورا
دعاى امام (ع )
خطبه امام (ع )
خطبه ديگرى از امام (ع )
لبيّك ((حرّ))
جنگ
نخستين حمله
مبارزه ميان دو لشكر
نماز جماعت
شهادت اصحاب
شهادت خاندان نبوت (ع )
شهادت آل عقيل
شهادت فرزندان امام حسن (ع )
فصل هشتم : بر كرانه علقمه
عباس (ع ) با برادرانش
سخن سست
شهادت برادران عباس (ع )
شهادت ابوالفضل (ع)
(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِاللّهِ اءَمْواتاً بَلْ اءَحْياَّءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ)(آل عمران / 169)
(( (اى پيامبر) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه آنانزنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند)).
(يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَاءَنَّ اللّهَ لا يُضِيعُ اءَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ)(آل عمران / 171)
((از نعمت خدا و فضل او شاد مى گردند و (مى بينند كه ) خداوند، پاداشِ مؤ منان را ضايعنمى كند)).
مقدمه دفتر 
در مسير طولانى تاريخ حيات بشر، حوادث و وقايع بى شمارى رخ داده كه تنها پاره اىاز آنها داراى تلا لؤ و درخشندگى ويژه اى است .
يكى از آن رويدادها كه بسان نگينى گران سنگ بر حلقه انگشترى اين حوادث ، درخشش وبالندگى دارد، واقعه جانسوز كربلاست ؛ همان حادثه اى كه براى حفظ اسلام نابمحمّدى (صلّى اللّه عليه و آله ) از دستبرد طاغوتيان زمان به سركردگى يزيد، ابنزياد، عمر سعد و ... پديد آمد.
اين رخداد بزرگ را مى توان از ابعاد گوناگون و زواياى مختلف مورد بررسى قرارداد. همانگونه كه محققان و انديشمندان فرزانه بسيارى ، هريك به فراخورحال خويش ، دست به قلم برده و گوشه اى از عظمت اين واقعه را به رشته تحريردرآورده اند.
يكى از آن عزيزان ، مؤ لف بزرگوار، علامه محقق حاج شيخ باقر شريف قرشى است كهزندگانى سردار بزرگ كربلا،حضرت ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) را نوشته وبه دوستداران خاندان عصمت و طهارت عرضه نموده است .
خوشبختانه اثر مذكور كه به فارسى برگردان شده و در اين دفتر به چاپ رسيدهبود مجددا مورد بررسى قرار گرفت و پس از اصلاح و ويرايش به دوستداراناهل بيت ( عليهم السّلام ) تقديم گرديد تا در مسير تكاملى خويش چونان مشعلى فروزاناز آن بهره مند شوند. اميد كه خداوند بزرگ ، اينعمل اندك را مورد پذيرش قرار دهد.
در پايان از خوانندگان عزيز تقاضا مى كنيم هرگونه انتقاد يا پيشنهادى دارند بهآدرس :
قم : صندوق پستى 749 دفتر انتشارات اسلامى بخش تحقيق و بررسى كتبفارسى ،
ارسال دارند.
با تشكر فراوان
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
تقديم به : 
فاتح بزرگ و فرمانرواى دلها، به سرور آزادگان در هر زمان و مكان ، به پاسدارحرم و سالار شهيدان ، امام حسين ( عليه السّلام ). با فروتنى ، اين بررسى وتحليل از زندگانى ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) را كه در سلوك با برادر، حقيقتِبرادرىِ صادقانه را نشان داد و خود را فداى برادر كرد، تقديم مى كنم . به اميد آنكهبر من منت نهد و بپذيرد.
مؤ لّف
در آستانت اى قمر بنى هاشم ! و اى افتخار عدنان ! 
تو اى سردار آزادگان و انقلابيون در آسمان شرافت ، درخشيدى وسَمبل قهرمانيها و مظهر فداكارى و جانبازى گشتى .
حكومت ددمنش اموى را ديدى كه جامعه را به طرف تباهى و ويرانىكامل سوق مى دهد، كرامتها را زير پا مى گذارد، آزاديها را سلب مى كند، داراييها را بهسود خود تصرف مى كند و همگان را به زندگانى تلخى كه در آن حتى سايه عدالتاجتماعى سياسى به چشم نمى خورد، پيش مى برد. پس همراه برادرت ؛ پدر آزادگان وسالار شهيدان ( عليه السّلام ) كه آرمانها و آرزوهاى ملتها را در خود مجسم كرده بود وبراى آزادى اراده و بازگرداندن كرامت آنان مى كوشيد، پرچم آزادى را برافراشتى .
با برادرت ، در سنگرى واحد قرار گرفتى و كلمة اللّه را كه كرامت انسان و ايجادزندگى ايمن و به دور از ظلم و طغيان را در خود دارد به گوش تاريخ رسانديد.
اما تو، اى ابوالفضل ! بخشش و هديه اى از خداوند به امت بودى ، براى آنان افقهايىدرخشان از آزادگى و كرامت گشودى . به آنان آموختى كه جانبازى بايد خالصانه براىخدا باشد و هيچ يك از عواطف و آروزهايى كه سر به خاك مى برد، آن را نيالايد. با اينروح اسلامى اصيل بود كه به جانبازيت اىابوالفضل ! در راه حق و پاسدارى از ارزشها و اعتقادات ، مُهر دفاع خورد. رمز جاودانگىِجانبازى تو و شيفته كردن دلهاى مردم در طول تاريخ ، همين است .
اى قمر بنى هاشم ! پايه هاى بنياد حقيقت را تو در دنياى عرب و اسلام برپاداشتى و باياريت به برادرت سيدالشهداء كه براى حاكميت عدالت اجتماعى و توزيع خيرات الهىبر محرومان و ستمديدگان جنگيد براى مسلمانان ، مجد و كرامتى والا و استوار، پايداركردى .
با برادرت ، بار اين رسالت را بر دوش گرفتى وبدين ترتيب با برادرت و ديگرشهداى با فضيلت از اهل بيت و انصار آنان ، طلايه داران مقدس شهيدان راه حق در سراسرزمين بوديد.
مقدمه مؤ لّف 
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) به عنوان بزرگترين سردار يگانه اى كه انسانيتدر قهرمانيهاى نادر و ديگر صفات برجسته اش كه زبانزدملل جهان است ، همانندى براى او نمى شناسد، در عرصه تاريخ اسلامى ، ظاهر شد.ابوالفضل در روز عاشورا ايستادگى فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذيرى از خودنشان داد و با قلبى مطمئن و آرام و عزمى نيرومند، لشكرى بود شكست ناپذير. سپاه ((ابنزياد)) را هراسان كرد و نه تنها از نظر روحى ، بلكه در ميادين رزم نيز آنان را شكستداد.
قهرمانيهاى ابوالفضل در گذشته و حال ، مورد گفتگوى مردم بوده است .
آنان هرگز نديده اند يك تنِ سنگين از غم و اندوه ، بر لشكر درهم فشرده مجهز به آلاتجنگى ، شامل دهها هزار پياده و سواره كه همچنان تقويت مى شود، بتازد و خسارات سنگينىبه آنان و ادوات جنگى شان وارد كند.
مورّخان درباره شجاعت آن حضرت در روز عاشورا مى گويند كه : هر گاه به لشكرىحمله مى كرد، در حالى كه يكديگر را زير پا له مى كردند و دلهايشان پريشان شده وهراس مرگ بر آنان سايه افكنده بود و از ترس ، راه خود را گم كرده بودند، ازبرابرش مى گريختند و كثرت جمعيت به آنان سودى نمى بخشيد.
شجاعت و ديگر ويژگيهاى ابوالفضل نه تنها موجب سرافرازى و افتخار وى و مسلماناناست ، بلكه هر انسان پايبند انسانيت و ارزشهاى انسانى را به تكريم و بزرگداشت ،وادار مى كند.
علاوه بر قهرمانيهاى شگفت آور، حضرت ، نمونهكامل صفات و گرايشهاى بزرگ بود، شهامت ، نجابت ، بلندمنشى ، وفادارى ، همدردى وهمگامى در ايشان مجسم شده بود. حضرت با برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) در سختترين روزهاى رنج و محنت ، همدرد و همگام بود و رنج او را با خود تقسيم كرد. جان رافداى برادر نمود و با خون خود او را حمايت كرد. به طور قطع ، چنين همدلى و همراهى جزاز كسانى كه خداوند دلهايشان را براى ايمان آزموده و بر هدايتشان افزوده باشد،ساخته نيست .
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در رفتار با برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) حقيقتبرادرىِ صادقانه اسلامى را به نمايش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشكاركرد. هيچ يك از انواع ادب ، احسان و نيكى نماند، مگر آنكه حضرت آن را درباره امام رعايتكرده و به كار بست . از جمله زيباترين جلوه هاى مواسات و برادرى آن بود كه در روزعاشورا پس از آنكه بر آب فرات دست يافت ، مشتى آب برگرفت تا عطش خود رافرونشاند و قلب سوزان چون اخگرش را خنك كند، ناگهان در آن لحظات هولناك ،تشنگى برادرش امام حسين و اهل بيتش ( عليهم السّلام ) را به ياد آورد، شرافت نفس و علوّطبع ، او را به ريختن آب واداشت و همدردى خود را در آن محنت كمرشكن نيز با برادرشنشان داد.
صفحات تاريخ ملتها و امتها را بنگريد، آيا چنين برادرى صادقانه خواهيد يافت ؟! بهكارنامه شريفان و نجيب زادگان دنيا نگاه كنيد آيا چنين ايثار و نجابتى را خواهيد ديد؟!
اللّه اكبر!
اين چه رحمت و چه محبت و دوستى است ! انسانيت با تمامى ارزشها و آرمانها در برابر چنينفداكارى و جانبازى حضرت ، در راه امام حسين ( عليه السّلام ) سرفرود مى آورد و عظمتحضرت را پاس مى دارد.
آنچه موجب عظمت جانبازى ابوالفضل در راه امام حسين ( عليه السّلام ) و يارى اوست ، آناست كه اين جانبازى به انگيزه برادرى ، خويشى ، پيوند خونى و ديگر اعتبارات مرسومميان مردم صورت نگرفت ، بلكه به انگيزه خدايى و با خلوص نيت ، در راه پروردگاربود. ايمان حقيقى با ذات حضرت ، عجين شده بود و يكى از عناصر بارز ايشان به شمارمى رفت .
حضرت ، اين نكته را هنگامى كه دست راستش (كه منبع خير و بركت بود) از تن جدا شد باخواندن اين رجز بيان كرد: ((به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع كنيد، من همچنان ازدينم و امامِ درست باورم ، حمايت خواهم كرد)).(1)
رجزها در آن زمان نمايانگر اهداف ، اعتقادات و ارزشهايى بودند كه رجز خوان به خاطرآنها پيكار مى كرد و شهيد مى شد. رجز حضرت عباس ( عليه السّلام ) به صراحت وروشنى نشان مى دهد كه ايشان براى دفاع از دين و ارزشهاىاصيل اسلامى كه در حكومت سياه امويان در معرض خطر قرار گرفته بود و حمايت ازامام مسلمين ، ريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) امام حسين ( عليه السّلام ) اولينمدافع كرامت انسانى مى جنگيد. اين عوامل ، حضرت را به جانبازى برانگيخت و نه عاملىديگر. رمز جاودانگى و پايندگى و عظمت جانبازى حضرت درطول قرنها و نسلها، همين است .
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در راه تحقق آرمانهاى والا كه پدر آزادگان ، برادرشامام حسين ( عليه السّلام ) بانگ آنها را سر داده بود، شهيد شد. از مهمترين خواسته هاى امام، برپايى حكومت قرآن در شرق ، گسترش عدالت ميان مردم و توزيع بهره هاى زمين برآنان بود؛ زيرا نعمتهاى الهى به گروهى خاص تعلّق ندارد.ابوالفضل براى بازگرداندن آزادى و كرامت مسلمانان ، گسترش رحمت اسلامى ميان مردم ونعمت بزرگ اين دين كه نابودى ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ايجاد جامعه اى كهدر آن هرگز ترس و هراس جايى نداشته باشد، به شهادت رسيد.
ابوالفضل ، مشعل آزادى و كرامت را برگرفت ، كاروانهاى شهيدان را به عرصه هاىشرف و ميدانهاى عزت ، راهبرى كرد و پيروزى را براى ملتهاى مسلمان كه زير چكمه هاىجور و ستم دست و پا مى زدند به ارمغان آورد.
ابوالفضل براى حاكميت ((كلمة اللّه )) در زمين به ميدانهاى جهاد شتافت ؛ همان كلمه وپيامى كه راه زندگى كريمانه را به مردم نشان مى دهد.
پدر آزادگان ، امام حسين ( عليه السّلام ) قيام بزرگ خود را آغاز كرد و با آن ، مفاهيمكتاب خدا را روشن ساخت . قيام را عبرتى براى خردمندان كرد و استحكامات ظلم و جور رادرهم كوبيد. امام قيام بى مانند و جهت دهنده خود را همان طور كه فرموده بود كجروانه ،مفسدانه ، ظالمانه و بدون تعمق ، آغاز نكرده بود، بلكه مى خواست وضعيت تلخ وناگوارى را كه امت در پى حكومت منحرف اموى و مخالف تمام قوانين و سنتها، در آن مىزيست ، تغيير دهد؛ نظامى كه زندگى مردم را به جهنّمىتحمل ناپذير مبدل كرده و شهرهاى مختلف اسلامى را دچار انواع ظلم و هراس ساخته بود.
در اين ميان ، شهرهاى زير سلطه ((زياد بن ابيه )) والى معاويه بر عراق و برادرنامشروعش ، شرايط سخت ترى داشتند. ((زياد)) آتش فتنه را برافروخته بود، ميان مردم، برخلاف حكم خدا رفتار مى كرد، بى گناه را به جاى گناهكار و بازمانده را به جاىفرارى ، مجازات مى كرد و با تهمت و گمان ، افراد را مى كشت . ((زياد)) در آغازفرمانرواييش موارد فوق را به صراحت اعلام كرد و مو به مو آنها را به اجرا درآورده وبر زندگى مردم منطبق ساخت .
جباران اموى و طاغيان سرمايه دار قريش كه قصد از بين بردن تمامى دستاوردهاىاسلامى و مجد و عظمت امت را در سر داشتند حكومت امت را به دست گرفته و سرنوشت آنانرا رقم مى زدند؛ اعتقادات ، زندگى فكرى و اجتماعى آنان در خطر بود و درآمدهاى كلاناقتصادى در جهان اسلام ، صرف شهوتهاى حُكّام مى شد.
نواده رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) و آرزوى اسلام و اولين مسؤول نگهبان مسلمانان و حافظ زندگى اجتماعى آنان ، نمى توانست در برابر اين افسارگسيختگى ساكت بنشيند، لذا پدر آزادگان براى رهايى مسلمانان و بازگرداندن زندگىانسانى و كريمانه براى آنان بر امويان شوريد؛ چقدر امام براى اسلام مفيد بود و چهبسيار به مسلمانان لطف رساند!
حماسه كربلا از مهمترين حوادث جهانى ، بلكه از مهمترين كوششهاى شگفت آورى است كهدر ميدانهاى نبرد مسلحانه بر ضد ظلم و طغيانگرى ، به تمام اهداف خود دست يافته است .اين قيام ، مسير تاريخ ملتهاى اسلامى را تغيير داد و افقهاى روشن براى سرپيچى ازظالمان و طاغيان ، در برابر آنان گشود.
اين حماسه جاودانه ، عواطف آزادگان را برانگيخت و آنان را براى آزادى جامعه از يوغبندگى و خوارى و رهايى از حكومت نامشروع ، به عرصه نبرد مسلحانه كشاند.
سيدالشهداء ( عليه السّلام ) در قيام جاويد خود پيروز شد، اهداف و آرمانهاى حضرت نيزپيروز شدند. پس از آن ، الگويى براى جنگ ، جاويدان و مقدس ‍ شد كه در هر زمانظالمان و طاغيان را مى راند و انقلابيون را با روح جانبازى و فداكارى ، مدد مى رساند.
از جمله مهمترين پيروزيهاى درخشان نگهبان حرم در قيام خود، گرفتن مشروعيت از حكومتاموى بود، حضرت نشان داد كه حكومت يزيد در هيچ صورتى نماينده اسلام و مسلماناننيست و مورد رضايت امت نمى باشد، بلكه حكومتى ديكتاتورى است و پايه هاى آن بر((شمشير)) و ((نطع [ بلى قربان گفتن ])) قرار دارد، نه اختيار امت .
پدر آزادگان گويى ديناميت در پايه هاى حكومت اموى كار گذاشت و آن را يكسره ويرانكرد و بدين ترتيب نشانه هاى طغيانگرى ، فسق و فجور و جبروت آنان را محو نمود. پساز آن ، حكومت اموى به نمونه اى سياه براى هر حكومت منحرف از حق و حقيقتبدل شد.
قيام سرور آزادگان ، ملتهاى اسلامى را از خواب غفلت بيدار كرد آنان نيز چون نيروىِدرهم شكننده اى با دادن شعار آزادى ، استقلال و كرامت انسانى ، براى رهايى از آن حكومتسياه ، دست به قيامهاى پياپى زدند؛ اين قيامهاى پى درپى كه ادامه قيام حسين ( عليهالسّلام ) بود، سرانجام حكومت اموى را سرنگون كرد و از صفحه روزگار محو نمود.
ناگفته نماند جناياتى كه بر سر امام حسين واهل بيتش ( عليهم السّلام ) آمد، ناگهانى و غير منتظره نبود، بلكه نتيجه مستقيم انحرافاتو كجرويهاى سياسى حُكّام و مسؤ ولانى بود كه به حكومت ، چون منبع درآمد و وسيلهدستيابى به ثروتهاى كلان مى نگريستند. آنان اين مطلب را درك نكرده بودند كه اسلام، حكومت را ابزار خدمت به جامعه و تحول فكرى و اقتصادى مردم مى داند و حاكم را دربرابر خدا مسؤ ول مى شناسد تا در اقتصاد امت ، درست رفتار كند، پس به شدت بايددر آن احتياط كند. رئيس دولت و ديگر اعضاى حكومت حق ندارند براى خود يا بستگانشانامتيازى قايل شوند و بخشى از اموال دولتى را به خودشان اختصاص دهند.
در راءس حاكمان منحرف ، خلفاى اموى قرار داشتند كه بندگان خدا را به بردگى واموال الهى را ((تيول ))(2) خود گرفته بودند. آنان علاوه بر ظلم به امّت و دستاندازى به كرامت آنان به طور خاص ، علويان را مورد ستم و تعدّى قرار مى دادند وشيعيانِ آنان را مى كشتند.
ابوالفضل ( عليه السّلام ) همه اين محنتهاى سخت و ناگوار را كه بر سراهل بيتش و دوستان آنان مى آمد، مشاهده مى كرد و بدون ترديد در درونش سخت ترين انواعرنجها و دردها را بجا مى گذاشت .
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) پس از امام حسين ( عليه السّلام ) در حماسه كربلابزرگترين نقش را ايفا كرد و پس از سازنده اين حماسه جاويد در دنياى حق و عدالت امامحسين ( عليه السّلام ) بر تمام اصحاب امام و افراد خاندان حضرت ، مقدم گشت ؛ زيراعلاوه بر مواضع قهرمانانه حيرت آور و ايستادگى درخشانش در برابر لشكريان ابنزياد، خدمات بزرگى براى برادرش انجام داد.ابوالفضل ( عليه السّلام ) در ميان اصحاب واهل بيت برادرش ، روحيه عزم ، ايستادگى و تصميم بر شهادت و جانبازى در راه امام را مىگسترد، مرگ را سبك مى گرفت و زندگى را ريشخند مى كرد. اين پديده بر ياران اماماثر گذاشت و آنان جامه شهادت را به تن كردند و براى سربلندى كلمة اللّه به ميدانجهاد شتافتند.
عباس ( عليه السّلام ) در ايام سخت محنت بزرگ برادر، همراه امام ماند و او را ترك نكرد،انواع نيكيها و خوبيها را در حق برادر انجام داد، با خون و جان از او دفاع كرد، علمدار امامبود و سرپرست امور حضرت و دست نيرومند امام به شمار مى رفت .
راويان مى گويند: ((محبّت و اخلاص ابوالفضل نسبت به برادر، قلب امام رافراگرفته بود تا آنكه خود را فداى برادر ساخت ، حضرت ( عليه السّلام ) دريغ مىكرد و اجازه پيكار نمى داد مگر پس از آنكه تمام اصحاب و مرداناهل بيت به شهادت رسيدند زيرا توانمندى و حمايتگرى برادر را تا وقتى كه زنده بوددر كنار خود حس مى كرد)).
هنگامى كه عباس به شهادت رسيد، امام حسين ( عليه السّلام ) غربت ، تنهايى و فقدانبرادر را احساس كرد و همه آرزوى خود را در زندگى از دست داد و به تلخى بر اوگريست و با قلبى حزين او را ندبه كرد و سپس به ميدان جنگ شتافت تا برادر را دربهشت برين ديدار كند.
سلام خدا بر تو باد اى ابوالفضل كه در زندگى و شهادتت ، آيينه تمام نماى همهارزشهاى انسانى بودى و همين افتخار تو را بس كه به تنهايى نمونه والايى ازشهيدان طف (3) بودى كه به قله مجد و كرامت دست يافتند.
ساليانى قبل بر آن بودم تا شرف نوشتن سيرهابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) پيشاهنگ شرافت و كرامت اين امت را نصيب خود سازم .يكى از فضلا و آقايان حوزه علميه نجف نيز اين درخواست را از من داشت ، ليكناشتغال به نوشتن دائرة المعارفى درباره اماماناهل بيت ( عليهم السّلام ) مرا از پاسخگويى به اين خواسته بازداشت تا آنكه يكى ازفرزندانم دچار حادثه اى ناگوار شد و من و او خاضعانه از خداوند، رفع اين گرفتارىرا به دعا خواستيم . خداوند متعال دعاى من و او را اجابت كرد و او را نجات داد، الحمدللّه .پس از آن فرزندم از من خواست تا كتابى درباره زندگى و شهادتابوالفضل ( عليه السّلام ) بنگارم و من هم خواسته اش را برآوردم ، موضوعى را كه دردست نوشتن داشتم متوقف كردم . و به اميد آنكه خداوند موفّقم گرداند تا به گونه اىروشن و كامل و در نظر گرفتن واقعيت و حفظ حقيقت ، آنچه را بايسته است بنگارم ، متوجهحضرت ابوالفضل ( عليه السّلام ) گشتم و گام در اين راه نهادم كه :((مرا لطف تو مىبايد، دگر هيچ )).
باقر شريف القرشى
فصل اوّل : ولادت و رشد 
پيش از پرداختن به ولادت و رشد ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) به اختصار ازدودمان تابناك ايشان كه در ساخت شخصيت و سلوك درخشان و زندگى سراسر حماسهايشان اثرى ژرف داشتند، سخن مى گوييم .
دودمان درخشان 
حَسَب و نَسَبى والاتر و درخشانتر از نسب حضرت ، در دنياى حسب و نسب وجود ندارد.عباس از بطن خاندان علوى برخاسته است ، يكى از والاترين و شريفترين خاندانهايى كهبشريت در طول تاريخ خود شناخته است ، خاندانى تناور و ريشه دار در بزرگى وشرافت كه با قربانى دادن در راه نيكى و سودرسانى به مردم ، دنياى عربى و اسلامىرا يارى كرد و الگوهايى از فضيلت و شرف براى همگان بجا گذاشت و زندگى عامهرا با روح تقوا و ايمان منوّر ساخت . در اين جا اشاره اى كوتاه به ريشه هاى گرانقدرىكه ((قمر بنى هاشم )) و ((افتخار عدنان )) از آنها بوجود آمد، مى كنيم .
پدر 
پدر بزرگوار حضرت عباس ( عليه السّلام ) اميرالمؤ منين ، وصىّرسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) در مدينه علم نبوت ، اولين ايمان آورنده بهپروردگار و مصدق رسولش ، همسر دخت پيامبرش ، همپايه ((هارون )) براى ((موسى ))نزد حضرت ختمى مرتبت ، قهرمان اسلام و نخستين مدافع كلمه توحيد است كه براىگسترش رسالت اسلامى و تحقق اهداف بزرگ آن با نزديكان و بيگانگان جنگيد.
تمام فضيلتهاى دنيا در برابر عظمت او ناچيزند و در فضيلت وعمل ، كسى را ياراى رقابت با او نيست . مسلمانان به اجماع او را پس از پيامبراكرم ( صلّىاللّه عليه و آله ) داناترين ، فقيه ترين و فرزانه ترين كس مى دانند. آوازه بزرگيشدر همه جهان پيچيده است و ديگر نيازى به تعريف و توصيف ندارد.
عباس را همين سرافرازى و سربلندى بس كه برخاسته از درخت امامت و برادر دو سبطپيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) است .
مادر 
مادر گرامى و بزرگوار ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) بانوى پاك ، ((فاطمه دختحزام بن خالد)) است . ((حزام )) از استوانه هاى شرافت در ميان عرب به شمار مى رفت ودر بخشش ، مهمان نوازى ، دلاورى و رادمردى مشهور بود. خاندان اين بانو از خاندانهاىريشه دار و جليل القدر بود كه به دليرى و دستگيرى معروف بودند. گروهى از اينخاندان به شجاعت و بزرگ منشى ، نامى شدند، از جمله :
1 عامر بن طفيل :
عامر برادر ((عمره ))، مادر مادربزرگ ((ام البنين )) بود كه از معروفترين سواران عرببه شمار مى رفت و آوازه دلاورى او در تمام محافل عربى و غير آن پيچيده بود تا آنجاكه اگر هياءتى از عرب نزد ((قيصر روم )) مى رفت در صورتى كه با عامر نسبتىداشت ، مورد تجليل و تقدير قرار مى گرفت وگرنه توجهى به آن نمى شد.
2 عامر بن مالك :
عامر جدّ دوّم بانو ((ام البنين )) است كه از سواران و دلاوران عرب به شمار مى رفت و بهسبب دليرى بسيارش ، او را ((ملاعب الاسّنة )) (همبازى نيزه ها) لقب داده بودند. شاعرىدرباره اش مى گويد:
((عامر با سرنيزه ها بازى مى كند و بهره گردانها را يكجا از آن خود ساخته است)).(4)
علاوه بر دلاورى ، از پايبندان به پيمان و ياور محرومان بود و مردانگى او ضعيفان رادستگير بود كه مورخان در اين باب نمونه هاى متعددى از اونقل كرده اند.
3 طفيل :
طفيل پدر عمره (مادر مادر بزرگ ام البنين ) از نامدارترين دلاوران عرب بود و برادرانىاز بهترين سواران عرب داشت از جمله : ربيع ، عبيده و معاويه . به مادر آنان ((ام البنين ))گفته مى شد. اين چند برادر نزد ((نعمان بن منذر)) رفتند.
در آنجا ((ربيع بن زياد عبسى )) را كه از دشمنانشان بود، مشاهده كردند. ((لبيد)) ازخشم برافروخته شد و نعمان را مخاطب ساخته چنين سرود:
((اى بخشنده خير بزرگ از دارايى ! ما فرزندان چهارگانه ((ام البنين )) هستيم )).
((ماييم بهترين فرزندان عامر بن صعصعه كه در كاسه هاى بزرگ به ديگران اطعام مىكنيم )).
((در ميدان كارزار، ميان جمجمه ها مى كوبيم و از كنام شيران به سويت آمده ايم )).
((درباره او (ربيع ) از دانايى بپرس و پندش را به كار بند)).
((هشيار باش ! اگر از بدگويى و لعن بيزارى ، با او نشست و برخاست مكن و با او همكاسه مشو)).(5)
نعمان از ربيع روگردان شد و او را از خود دور كرد و به او گفت :
((از من دور شو و به هر سو كه مى خواهى روانه شو و بيش از اين با اباطيلت مراميازار)).
((چه راست و چه دروغ ، درباره ات چيزهايى گفته شد، پس عذرت در اين ميان چيست؟)).(6)
اين كه نعمان فوراً خواسته آنان را برآورد و ربيع را از خود راند، بيانگر موقعيت والاىآنان نزد اوست .
4 عروة بن عتبه :
عروه پدر ((كبشه )) نياى مادرى ام البنين و از شخصيتهاى برجسته در عالم عربى بود.به ديدار پادشاهان معاصر خود مى رفت و از طرف آنان موردتجليل و قدردانى قرار مى گرفت و پذيرايى شايانى از او بهعمل مى آمد.(7)
اينان برخى از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل ( عليه السّلام ) هستند كه متصف به صفاتوالا و گرايشهاى عميق انسانى بوده اند و به حكم قانون وراثت ، ويژگيهاى والاى خود رااز طريق ام البنين به فرزندان بزرگوارشمنتقل كرده اند.
پيوند امام با ام البنين 
هنگامى كه امام اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) به سوگ پاره تن و ريحانه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) و بانوى زنان عالميان ، فاطمه زهرا( عليها السّلام ) نشست ،برادرش ((عقيل )) را كه از عالمان به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برايشهمسرى برگزيند كه زاده دلاوران باشد تا پسر دليرى به عرصه وجود برساند وسالار شهيدان را در كربلا يارى كند.(8)
عقيل ، بانو ام البنين از خاندان ((بنى كلاب )) را كه در شجاعت بى مانند بود، براىحضرت انتخاب كرد. بنى كلاب در شجاعت و دلاورى در ميان عرب زبانزد بودند ولبيددرباره آنان چنين مى سرود:
((ما بهترين زادگان عامر بن صعصعه هستيم )).
و كسى بر اين ادعا خرده نمى گرفت . ((ابوبراء)) همبازى نيزه ها (ملاعب الاسنّه ) كهعرب در شجاعت ، چون او را نديده بود، از همين خاندان است .(9)
امام اين انتخاب را پسنديد و عقيل را به خواستگارى نزد پدر ام البنين فرستاد. پدرخشنود از اين وصلت مبارك ، نزد دختر شتافت و او با سربلندى و افتخار، پاسخ مثبت دادو پيوندى هميشگى با مولاى متقيان ، اميرمؤ منان ( عليه السّلام ) بست . حضرت در همسرش، خِرَدى نيرومند، ايمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نيكو مشاهده كرد و او را گرامىداشت و از صميم قلب در حفظ او كوشيد.
ام البنين و دو سبط پيامبر (ص ) 
ام البنين بر آن بود تا جاى مادر را در دل نوادگان پيامبر اكرم و ريحانهرسول خدا و آقايان جوانان بهشت ، امام حسن و امام حسين ( عليهما السّلام ) پر كند؛ مادرىكه در اوج شكوفايى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان نوپاى خود زد. فرزندانرسول خدا در وجود اين بانوى پارسا، مادر خود را مى ديدند و از فقدان مادر، كمتر رنجمى بردند. ام البنين فرزندان دخت گرامى پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) را برفرزندان خود كه نمونه هاى والاى كمال بودند مقدّم مى داشت و عمده محبت و علاقه خودرا متوجه آنان مى كرد.
تاريخ ، جز اين بانوى پاك ، كسى را به ياد ندارد كه فرزندان هووى (10) خود رابر فرزندان خود مقدّم بدارد. ليكن ، ام البنين توجّه به فرزندان پيامبر را فريضه اىدينى مى شمرد؛ زيرا خداوند متعال در كتاب خود به محبت آنان دستور داده بود و آنان امانتو ريحانه پيامبر بودند؛ ام البنين با درك عظمت آنان به خدمتشان قيام كرد و حقّ آنان را ادانمود.
اهل بيت و ام البنين 
محبت بى شائبه ام البنين در حق فرزندان پيامبر و فداكاريهاى فرزندان او در راهسيدالشهداء بى پاسخ نماند، بلكه اهل بيت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنانكوشيدند و از قدردانى نسبت به آنان چيزى فروگذار نكردند. ((شهيد)) كه ازبزرگان فقه اماميه است مى گويد:
((ام البنين از زنان بافضيلت و عارف به حقاهل بيت ( عليهم السّلام ) بود. محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنانكرده بود. آنان نيز براى او جايگاهى والا و موقعيتى ارزندهقايل بودند. زينب كبرى پس از رسيدن به مدينه نزدش شتافت و شهادت چهار فرزندشرا تسليت گفت و همچنين در اعياد براى تسليت نزد او مى رفت ...)).
رفتن نواده پيامبر اكرم ، شريك نهضت حسينى و قلب تپنده قيام حسين ، زينب كبرى ، نزد امالبنين و تسليت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنين نزداهل بيت ( عليهم السّلام ) است .
ام البنين نزد مسلمانان 
اين بانوى بزرگوار، جايگاهى ويژه نزد مسلمانان دارد و بسيارى معتقدند او را نزدخداوند، منزلتى والاست و اگر دردمندى او را واسطه خود نزد حضرت بارى تعالى قراردهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختيها و درماندگى ، اين مادر فداكاررا شفيع خود قرار مى دهند.
البته بسيار طبيعى است كه ام البنين نزد پروردگار مقرب باشد؛ زيرا در راه خدا واستوارى دين حق ، فرزندان و پاره هاى جگر خود را خالصانه تقديم داشت .
مولود بزرگ  
نخستين فرزند پاك بانو ام البنين ، سالار بزرگوارمانابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) بود كه با تولدش ، مدينه بهگُل نشست ، دنيا پرفروغ گشت و موج شادى ، خاندان علوى را فراگرفت . ((قَمَرى ))تابناك به اين خاندان افزوده شده بود و مى رفت كه بافضايل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گيتى بنگارد.
هنگامى كه مژده ولادت عباس به اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) داده شد، به خانه شتافت ،او را در برگرفت ، باران بوسه بر او فرو ريخت و مراسم شرعى تولد را درباره اواجرا كرد. در گوش راستش اذان و در گوش چپ اقامه گفت . نخستين كلمات ، بانگ روحبخشتوحيد بود كه به وسيله پدرش پيشاهنگ ايمان و تقوا در زمين ، بر گوشش نشست وسرود جاويدان اسلام ، جانش را نواخت :((اللّه اكبر... لا اله الاّ اللّه )). اين كلمات كه عصارهپيام پيامبران و سرود پرهيزگاران است ، در اعماق جان عباس جوانه زد، با روحش عجينشد و به درختى بارور از ايمان بدل شد تا آنجا كه در راه بارورى هميشگى آن ، جانباخت و خونش را به پاى آن ريخت . در هفتمين روز تولد نيز بنا به سنّت اسلامى ،حضرت ، سر فرزند را تراشيد، همسنگ موهايش ، طلا (يا نقره ) به فقيران صدقه داد وهمان گونه كه نسبت به حسنين ( عليهما السّلام )عمل كرده بود، گوسفندى به عنوان عقيقه ذبح كرد.
سال تولد 
برخى از محققان برآنند كه حضرت ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در روز چهارم ماهشعبان سال 26 هجرى ديده به جهان گشود.(11)
نامگذارى 
اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) از پس پرده هاى غيب ، جنگاورى و دليرى فرزند را درعرصه هاى پيكار دريافته بود و مى دانست كه او يكى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذااو را عباس (دُژم : شير بيشه )(12) ناميد؛ زيرا در برابر كژيها وباطل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نيكى ، خندان و چهره گشوده . همان گونه كهپدر دريافته بود، فرزندش در ميادين رزم و جنگهايى كه به وسيله دشمناناهل بيت ( عليهم السّلام ) به وجود مى آمد، چون شيرى خشمگين مى غرّيد، گردان و دليرانسپاه كفر را درهم مى كوفت و در ميدان كربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس ‍ مرگ آورىكرد. شاعر درباره حضرتش مى گويد:
((هراس از مرگ ، چهره دشمن را درهم كشيده بود، ليكن عباس در اين ميان خندان و متبسمبود)).(13)
كنيه ها 
به حضرت عباس ، اين كنيه ها را داده بودند:
1 ابوالفضل :
از آنجا كه حضرت را فرزندى به نام ((فضل )) بود، او را به((ابوالفضل )) كنيه داده بودند. شاعرى در سوگ ايشان مى گويد: ((اىابوالفضل ! اى بنيانگذار فضيلت و خويشتندارى ! ((فضيلت )) جز تو را به پدرىنپذيرفت )).(14)
اين كنيه با حقيقت وجودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض ‍ فرزندى به نامفضل نداشت ، باز به راستى ابوالفضل (منبع فضيلت ) بود و سرچشمه جوشان هرفضيلتى به شمار مى رفت ؛ زيرا در زندگى خود با تمام هستى به دفاع ازفضايل و ارزشها پرداخت و خون پاكش را در راه خدا بخشيد.
حضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هركس با ضميرى صاف او را نزد خداوندشفيع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
2 ابوالقاسم :
حضرت را فرزند ديگرى بود به نام ((قاسم ))، لذا ايشان را ((ابوالقاسم )) كنيه دادهبودند. برخى از مورخان معتقدند قاسم همراه پدر و در راه دفاع از ريحانهرسول اكرم در سرزمين كربلا به شهادت رسيد و پدر، او را در راه خدا فدا كرد.
القاب  
معمولاً القاب ، ويژگيهاى نيك و بد آدمى را مشخص مى سازد و هر كس ‍ را بر اساسخصوصيتى كه دارد لقبى مى دهند. ابوالفضل را نيز به سبب داشتن صفات والا وگرايشهاى عميق اسلامى ، لقبهايى داده اند، از آن جمله :
1 قمر بنى هاشم :
حضرت عباس با رخسار نيكو و تلا لؤ چهره ، يكى از آياتكمال و جمال به شمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقيقت نهتنها قمر خاندان گرامى علوى بود، بلكه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مىرفت كه بر راه شهادت پرتو افشانى مى كرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشكارمى نمود.
2 سقّا:
از بزرگترين و بهترين القاب حضرت كه بيش از ديگر القاب مورد علاقه اش بود،((سقّا)) مى باشد. پس از بستن راه آب رسانى به تشنگاناهل بيت ( عليهم السّلام ) به وسيله نيروهاى فرزند مرجانه ، جنايتكار و تروريست ، جهتاز پا درآوردن فرزندان رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوفدشمن را شكافت و خود را به فرات رساند و تشنگاناهل بيت و اصحاب امام را سيراب ساخت كه تفصيل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بيانخواهيم كرد.
3 قهرمان علقمى :
((علقمى )) نام رودى بود كه حضرت بر كناره آن به شهات رسيد و به وسيله صفوفبه هم فشرده سپاه فرزند مرجانه ، محافظت مى شد تا كسى از ياران حضرت اباعبداللّهرا ياراى دستيابى به آب نباشد و همراهان امام واهل بيت ايشان تشنه بمانند. حضرت عباس با عزمى نيرومند و قهرمانى بى نظير خودتوانست بارها به نگهبانان پليد علقمى حمله كند، آنان را درهم شكند و متوارى سازد وپس از برداشتن آب ، سربلند بازگردد. در آخرين بار، حضرت در كنار همين رود، بهشهادت رسيد، لذا او را ((قهرمان علقمى )) لقب دادند.
4 پرچمدار:
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زيرا ايشان ارزنده ترين پرچمها؛پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسين ( عليه السّلام ) را در دست داشتند.
حضرت به دليل مشاهده تواناييهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها بهايشان سپردند و از ميان اهل بيت و اصحاب ، او را نامزد اين مقام كردند؛ زيرا در آن هنگامسپردن پرچم سپاه از بزرگترين مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاورانو كارآمدان ، بدين امتياز مفتخر مى گشتند. حضرت عباس نيز پرچم را با دستانى پولادينبرفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدينه تا كربلا،همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمين نيفتاد مگر پس از آنكه دو دست خود رافدا كرد و در كنار رود علقمى به خاك افتاد.
5 كبش الكتيبه :
لقبى است كه به بالاترين رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبير و دلاورى كه از خودنشان مى دهد و نيروهاى تحت امر خود را حفظ مى كند، داده مى شود. اين نشان دليرى ، بهدليل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمايت بى دريغ از لشكر امام حسين( عليه السّلام ) بدو داده شده است . ابوالفضل در اين روز، نيرويى كوبنده در سپاهبرادر و صاعقه اى هولناك بر دشمنان اسلام و پيروانباطل بود.
6 سپهسالار:(15)
لقبى است كه به بزرگترين شخصيت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرترا به سبب آنكه فرمانده نيروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشكرامام را بر عهده داشت ، اين گونه لقب داده اند.
7 حامى بانوان :
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل ، ((حامى بانوان (حامى الظعينه ) )) است . ((سيد جعفرحلى )) در قصيده استوار و زيباى خود در سوگ حضرت به اين نكته چنين اشاره مى كند:
((حامى الظعينه كجا، ربيعه كجا، پدر حامى الظعينه ، امام متقيان كجا و مُكَدَّم كجا)).(16)
به دليل نقش حساس حضرت در حمايت از بانوان حرم واهل بيت نبوت ، چنين لقبى به حضرت داده شده است . ايشان تمام تلاش خود را مصروفبانوان رسالت و مخدرات اهل بيت نمود و فرود آوردن از هودجها يا سوار كردن به آنهارابه عهده داشت و در طى سفربه كربلا اين وظيفه دشوار را به خوبى انجام داد.
لازم به ذكر است كه اين لقب را به يكى از جنگاوران و دلاوران عرب به نام ((ربيعة بنمُكَدَّم .)) كه در راه دفاع از همسرش ، شجاعت بى نظيرى از خود نشان داد، دادهبودند.(17)
در ميان مردم ((باب الحوائج )) است .
آنان به اين مطلب يقين دارند كه دردمند و نيازمندى قصد حضرت را نمى كند، مگر آنكهخداوند حاجت او را برآورده و درد و اندوهش را برطرف مى سازد و گره مشكلات او را مىگشايد. پسرم ((محمد حسين )) نيز قصد درِ خانه حضرت كرد و رفع مشكلاتش را از اوخواستار شد كه دعايش برآورده شد و خداوند رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
ابوالفضل نسيمى از رحمتهاى الهى ، درِ رحمتى از درهايش و وسيله اى ازوسايل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست . اين موقعيت ، نتيجه جهاد خالصانه در راهخدا و دفاع از آرمانها و اعتقادات اسلامى و پشتيبانى از سالار شهيدان در سخت ترينشرايط است ؛ دفاع از ريحانه رسول خدا تا آخرين مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش .اينها برخى از لقبهاى حضرت است كه ويژگيهاى شخصيت بزرگ و صفات نيك و مكارماخلاق او را بازگو مى كند.(18)
شمايل 
حضرت آيتى از جمال و زيبايى بود. رخساره اش زيبا، چهره اش پرشكوه ، اندامش متناسب ونيرومند بود كه آثار دليرى و شجاعت را به خوبى نمايان مى ساخت . راويان او راخوبرو و زيبا وصف كرده اند و گفته اند: ((رشادت اندام و قامت ايشان به حدى بود كهبر اسب نيرومند و بزرگى مى نشست ، ليكن در همانحال پاهايش بر زمين خط مى انداخت )).(19)
به خدا مى سپارمت :
قلب مادر آكنده از محبت به عباس و از زندگى نزد او عزيزتر و گراميتر بود. مادر ازچشم حسودان بر او مى ترسيد كه مبادا به او آسيبى برسانند و رنجورش كنند، لذا او رادر پناه خداوند متعال قرار مى داد و ابيات زير را درباره اش مى سرود:
((فرزندم را از چشم حسودان نشسته و ايستاده ، آينده و رونده ، مسلمان و منكر، بزرگ وكوچك و زاده و پدر در پناه خداوند يكتا قرار مى دهم )).(20)
با پدر 
امام اميرالمؤ منين حال فرزند خود را در كودكى بشدت رعايت مى كرد و عنايتى خاص به اوداشت ، خصوصيات ذاتى مبتنى بر ايمان و ارزشهاى عميق انسانى خود را به فرزندمنتقل مى كرد و در چهره فرزندش قهرمانى از قهرمانان اسلام را مشاهده مى كرد كه براىمسلمانان صفحات درخشانى از سرافرازى و كرامت به يادگار خواهد گذاشت . اميرالمؤ منينپسر را غرق بوسه مى كرد و فرزند، عواطف و قلب پدر را مسخّر كرده بود.
مورخان نقل مى كنند كه : ((روزى اميرالمؤ منين ، عباس را در دامان خود گذاشت ، فرزندآستينهايش را بالا زد و امام در حالى كه بشدت مى گريست به بوسيدن ساعدهاى عباسپرداخت . ام البنين حيرت زده از اين صحنه ، از امام پرسيد:
چرا گريه مى كنى ؟
حضرت با صدايى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به اين دو دست نگريستم و آنچه را برسرشان خواهد آمد به ياد آوردم .
ام البنين شتابان و هراسان پرسيد: چه بر سر آنها خواهد آمد؟
حضرت با آوايى مملوّ از غم و اندوه و تاءثر گفت : آنها از ساعد قطع خواهند شد)).
اين كلمات چون صاعقه اى بر ام البنين فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با دهشت و بهسرعت پرسيد:
((چرا قطع مى شوند؟))
امام به او خبر داد كه فرزندش در راه يارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شريعتالهى و ريحانه رسول اللّه ( صلّى اللّه عليه و آله ) دستانش قطع خواهند شد. ام البنينبه شدت گريست و زنان همراه او نيز در غم و رنج و اندوهش شريك شدند.(21)
سپس ام البنين به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت كه فرزندشفدايى سبط گرامى رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) و ريحانه او خواهد بود.
رشد 
ابوالفضل العباس ، از بالندگى شايسته اى برخوردار بود و كمتر انسانى از چنينامكان رشدى برخوردار مى گردد. حضرت در سايه پدرش ، (پرچمدار عدالت اجتماعىبر روى زمين ) رشد كرد و از علوم ، تقوا، گرايشهاى والا و عادات پاكيزه او بهره مندگشت ، تا آنكه در آينده نمونه كامل و تصويرى گويا از امام متقيان باشد. مادرش بانوفاطمه نيز در تربيت فرزند اهتمامى شايسته داشت و بذر همه صفاتكمال و فضايل و خدادوستى را در زمين بكر وجود فرزند كاشت ، كه بر اثر آن ، حضرتعباس در تمام زندگى خود، طاعت خدا و جلب مرضات او را در سرلوحه كار خود قرار داد.
ابوالفضل ، ملازم برادرانش ريحانه و دو سبط گرامىرسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) حسن و حسين ( عليهما السّلام ) سروران جوانان بهشتبود و از آنان اصول فضيلت و بنيادهاى آداب والا را فراگرفت . مخصوصاً هماره بابرادرش سيدالشهداء بود و در سفر و حضر از او جدا نمى شد و از رفتار برادرشبشدت اثر گرفت و الگوهاى رفتارى او را در جان خود استوار ساخت و صفات نيك او رادر خود متمثل كرد تا آنجا كه جلوه اى كامل از برادر در خصوصيات و ديدگاههايش ‍ شد. امامنيز كه محبت بى شائبه و جانبازى او را نيك دريافته بود او را بر همهاهل بيت خود مقدم مى داشت و خالصانه به او محبت مى ورزيد.
الگوهاى تربيتى والاى ابوالفضل العباس ، او را به سطح مصلحان بزرگ بشريترساند، مصلحانى كه با جانبازيهاى والا و تلاشهاى مستمر براى نجات بشريت از ذلّت وبندگى و احياى آرمانهاى بلند انسانى ، مسير تاريخ را عوض ‍ كردند.
ابوالفضل از همان آغاز، آموخت كه در راه اعلاى كلمه حق و برافراشتن پرچم اسلام كهخواهان آزاد كردن اراده انسانى و ايجاد جامعه برينى است كه عدالت ، محبت و فداكارى وازخودگذشتگى بر آن حاكم باشد جان بازى كند. اين اعتقادات بزرگ در جان عباس ريشهداشت و با هستى اش عجين شده بود تا آنجا كه با تمام قوا در راه آنها پيكار كرد. طبيعىبود كه چنين باشد؛ زيرا پدرش ‍ اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) و برادرانش ، حسن و حسين( عليهما السّلام ) نهال ارزشها را در جانش ‍ غرس كرده بودند؛ بزرگوارانى كهمشعل حرّيت و كرامت را در دست گرفتند و افقهاى روشنى براى ملتهاى روى زمين گشودند،تا آزادى و كرامت خود را باور كنند و حق و عدالت و ارزشهاى والاى انسانى بر آنان حاكمباشد.

next page

fehrest page