بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (ع), علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ABBAS001 -
     ABBAS002 -
     ABBAS003 -
     ABBAS004 -
     ABBAS005 -
     ABBAS006 -
     ABBAS007 -
     ABBAS008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

وصيتهاى جاودانه 
هنگامى كه امام ( عليه السّلام ) نزديك بودناجل حتمى را دريافت ، فرزندانش را نصيحت نموده و به كار بستن مكارم اخلاق واعمال نيك را بدانان سفارش كرد و به آنان دستور داد اسلام را در رفتار و روش خودمجسم سازند.
در اينجا برخى از بندهاى وصيت امام را نقل مى كنيم :
الف آراستگى به تقواى الهى كه اساس بناى شخصيت اسلامى است و موجب شكوفايىو آگاهى كامل فرد مى گردد.
ب پايبندى به حق در گفتار و كردار كه بدين وسيله حقوق حفظ مى گردد و عدالتاجتماعى ميان مردم حاكم مى شود.
ج ستيز با ظالم و ايستادگى در برابر او و يارى مظلوم ، كه بدين ترتيب يكى ازبزرگترين اهداف اسلام كه آن را دنبال مى كند؛ يعنى ، اقامهعدل ، محقق مى گردد.
د تلاش براى اصلاح ذات البين ، بهبود رابطه ميان اشخاص ، زدودن كينه و نفرت ازدلها و آشتى دادن مخالفان كه از برترين و مهمتريناعمال اسلامى است ؛ زيرا بدين گونه جامعه اى مبتنى بر محبت و دوستى ، پا مى گيرد.
ه رعايت حال يتيمان ، پيوند با آنان و برآورده ساختن خواسته هاى آنان ؛ ايناصل از اصول تاءمين اجتماعى و مسؤ وليت اسلامى است كه اسلام آن را در نظام اقتصادىخود ابداع كرده است .
و نيكى به همسايگان و كمك رسانى به آنان ؛ زيرا اين كار موجب گسترش محبت ميانمسلمانان مى گردد و در عين حال از مهمترين روشهاى حفظ وحدت و يگانگى جامعه اسلامىاست .
ز عمل كردن به احكام ، سنن و آداب قرآن ، كه بهترين ضامن سلامتى رفتار آدمى وپالايش روح و بالابردن سطح انديشه و عمل اوست .
ح برپاداشتن نمازها در وقت خود به بهترينشكل ؛ زيرا نماز ستون دين و معراج مؤ من است و آدمى را به آفريدگار هستى و بخشندهزندگى ، شرف اتصال مى دهد و در نتيجه او را به بالاترين مرحلهكمال مى رساند.
ط حفظ و زنده داشتن مساجد با ياد خدا، اعم از علم يا عبادت ؛ زيرا مساجد از مهمترين مراكزگسترش آداب و فضيلتها ميان مسلمانان است .
ى جهاد در راه خدا با جان و مال براى برپاداشتن بنيادهاى دين ، زنده كردن سنت وميراندن بدعت .
ك گسترش محبت و دوستى ميان مسلمانان با پيوندها و نيكى كردن و كنار گذاشتن هرآنچه موجب از ميان رفتن وحدت ميان آنان مى گردد، مانند قطع رابطه و پشت كردن به هم .
ل برپاداشتن سنت امر به معروف و نهى از منكر؛ زيرا اينعمل به ايجاد جامعه سالمى كه عدالت بر آن حاكم است مى انجامد. ولى ترك آن ،پيامدهاى ناگوارى دارد كه جامعه را به گرداب فتنه و بلا مى اندازد،مانندحاكم شدنفاسقان و اشرار بر مردم كه در آن صورت ، ديگر دعاى مردم به اجابت نخواهد رسيد.
اينها برخى از وصيتهاى حضرت بود كه در بستر مرگ به فرزندانش ‍ سفارشكردند.(42)
به سوى فردوس برين 
ضربه ناجوانمردانه شمشير ابن ملجم يهودى زاده كه به زهر آغشته بود، در حضرتكارگر افتاد و سمّ در تمام بدن حضرت رخنه كرد. مرگ به سرعت به حضرت نزديكمى شد و امام متقيان با چهره اى خندان ، نفسى آرام ، قلبى تشنه ديدار حق تعالى و روحىراضى به قضا و قدر الهى و بدون آنكه لحظه اى از ذكر خدا و تلاوت قرآن بازايستد،به استقبال آن مى رفت .
فرزندان با قلبهايى شرحه شرحه از مصيبت و با چشمانى خونبار به گرد پدر حلقهزده بودند. امام رو به قبله شد و خدا را ستايش كرد كه روح بلندش در مياناستقبال ملائكه رحمان و ارواح پيامبران و اوصيا، نزد پروردگار شتافت و بهشت از آنشكوفا شد.
اين انديشه والا و عقل محض انسانى و پيشاهنگ عدالت اجتماعى در زمين ، درگذشت . اين امامبزرگوار در جامعه ، غريب زيست و كسى قدر او را نشناخت و به اهداف و آرمانهاى والايشواقف نشد؛ اهدافى كه كمترين آنها، از بين بردن فقر و تهيدستى در زمين و زدودن حاجت وبى نوايى همه انسانها و توزيع نعمتهاى الهى بر آنان بود. گروه جنايتكار از سرمايهداران قريش و ديگر او باش بنى اميه كه نعمتهاى الهى را بازيچه خود و بندگان خدا رابرده خود كرده بودند تاب اهداف حضرت را نياوردند و بر او شوريدند، ليكن امام ازاهداف خود بازنگشت و در برابر آنان ايستاد و در راه دفاع از ارزشها و اهدافش بهشهادت رسيد.
كفن و دفن 
امام حسن ( عليه السّلام ) با ديگر برادران بزرگوارش ، از جملهابوالفضل ، با چشمانى خونبار، پيكر مطهر پدر راغسل دادند، كفن كردند و آن را تشييع كردند و در آخرينمنزل در نجف به خاك سپردند. خداوند متعال نيز آنجا را قبله زايران و مشتاقان قرار داد وآنجا را به يكى از مقدس ترين مشاهد متبرك تبديل كرد. اينك آن مرقد مبارك با هاله اى ازبزرگداشت ، پوشيده شده است و مورد تكريم تمام مسلمانان است .
حضرت ابوالفضل ( عليه السّلام ) خلافت پدر، مصايب و مشكلات او و حوادث سنگين دورهزمامدارى امام را شاهد بود و ديد كه پدرش براى اجراى عدالت اجتماعى در زندگى عامهمسلمانان چه رنجها كشيد و منحرفان از اسلام و دشمنان اصلاحات اجتماعى چگونه باحضرتش به ستيز برخاستند و با حكومت مشروعش جنگيدند.
عباس ، اهداف درخشان پدر را كه آنها را اعلام داشته بود، نيك دريافت و بدانها ايمان آوردو در راه آنها جهاد كرد. حضرت همراه برادرش سيدالشهداء به سوى ميدانهاى شرافت وجهاد تاخت ، تا آنكه سيره پدر را براى مسلمانان بازگرداند وروش درخشان اميرالمؤ منينرا در عرصه سياست وحكومت زنده كند.
خلافت امام حسن (ع ) 
امام حسن ( عليه السّلام ) پس از وفات پدر، در حالى كه اوضاع سياسى و اجتماعى برضد او بودند، رهبرى دولت اسلامى را به عهده گرفت . اكثريت قاطع سران وفرماندهان نظامى در نهان و آشكار به معاويه گرايش داشتند و او با زر به جنگشانرفته و با اموال خود برده شان كرده بود. انديشه خوارج نيز بسان خوره در ميانبخشهاى مختلف سپاه حضرت ، در حال پيشروى بود و شعار نامشروع بودن حكومت امام حسن و حكومت امام ، اميرالمؤ منين را اعلام مى كرد. لذا مردم چندان استقبالى از بيعت با حضرتنكردند و نيروهاى مسلح نيز از خود حرارتى نشان ندادند، بلكه مجبور به بيعت شدند.اين مساءله امام را نسبت به آنان انديشناك ساخت و به عقيده ناظران سياسى در سپاه امام ،سپاه فرورفته در گرداب فتنه و بددلى بود و خطر آن براى امام بيش از خطر معاويهبه شمار مى رفت و به هيچ وجه مصلحت نبود كه امام با چنين سپاه آشفته و ناهمراه به هيچيك از ميادين نبرد پاگذارد.
به هر حال ، امام زمام حكومت را كه دچار سستى ، آشفتگى ، ضعف ، فتنه و تنش بود، بهعهده گرفت . تسلط بر اوضاع اجتماعى و به زير سُلطه درآوردن شهرها به وسيلهسپاه ، تنها از دو راه ممكن بود:
راه اول :
برقرارى حكومت نظامى در شهرها، سلب آزاديهاى عمومى ، گسترش ‍ ترس و وحشت وبازداشت مردم با تهمت و گمان ؛ روشى كه شيفتگان قدرت مى پويند و امروزه در ميانملتهاى خود اجرا مى كنند، اين روش از نظر اماماناهل بيت ( عليهم السّلام ) كمترين مشروعيتى نداشته اگرچه به پيروزى منجر گردد. آنانمعتقد به ايجاد و گسترش زندگى آزاد و كريمانه براى مردم و راندن روشهاى انحرافىاز آنان بودند.
راه دوم :
بركشيدن طبقه سرمايه دارى و صاحبان نفوذ و دادن امتيازات خاص و پستهاى حساس وبخشيدن اموال به آنان و مقدم داشتن آنان بر گروههاى ملت . اگر امام اين كار را مى كرد واين راه را برمى گزيد، همه مشكلات حل مى شد، كارها بهروال عادى برمى گشت و سپاهيان از تمرّد و سرپيچى دست مى كشيدند، ليكن حضرت ازاين روش بكلى دور بود؛ زيرا شريعت خدا آن را روا نمى دارد. روش سياسى امام حسن (عليه السّلام ) روشن و بدون ابهام بود؛ تمسك به حق و دورى كردن از بيراهه ها اگرچهبه پيروزى منجر گردد، راه و رسم آن حضرت بود.
اعلان جنگ به وسيله معاويه 
معاويه با شناختى كه از لشكر امام و تفرقه و تشتت در آن داشت ، براى اعلان جنگ بهريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) پيشقدم شد؛ او پيشاپيش ، بيشتر فرماندهانسپاه امام را با تطميع و وعده هاى خوشايند، ازقبيل مقامات بالا و داماد خليفه شدن و غيره ، فريفته و همدست كرده بود و با استفاده ازرشوه در سطح وسيع ، موافقت آنان را جلب كرده بود، تا آنجا كه به اوقول دادند، امام را هر وقت معاويه بخواهد اسير كنند و به اوتحويل دهند، يا حضرت را ترور كنند. اين عوامل او را به پيش انداختن جنگ وحل معضل به سود خود برانگيخت .
معاويه با سپاهيان يكپارچه و سر به فرمان خود راه عراق را در پيش گرفت . امام كه ازماجرا با خبر شد، نيروهاى مسلح خود را جمع كرد و قضيه را به آنان گفت و از آنانخواست براى جهاد و دفع تجاوز به راه بيفتند، ليكن آنان خاموش ماندند و ترس و هراسبر آنان چيره گشت . كسى پاسخ حضرت را نداد؛ زيرا عافيت را برگزيده و از جنگبيزار بودند. سردار بزرگ ((عدى بن حاتم )) كه در جازدن آنان را ديد از خشمبرافروخته شد و به سوى آنان شتافت و آنان را بر اين زبونى ، سرزنش كرد وفرمانبرى مطلق خود را از امام اعلام داشت . سرداران بزرگوارى چون ((قيس بن سعد بنعباده ، معقل بن قيس رياحى و زياد بن صعصعه تميمى )) نيز همبستگى خود را با امام اعلامكردند و سپاهيان را بر روش غيرمنصفانه و به دور از شرافتشان سرزنش كردند و آنانرا به جهاد برانگيختند.
امام حسن ( عليه السّلام ) همراه گروههاى مختلف براى مقابله با معاويه خارج شد و در((نخيله )) اردو زد. در آنجا بخشهايى از سپاه كه جامانده بودند به او پيوستند و حضرتبه راه افتاد تا آنكه به ((دير عبدالرحمان )) رسيد و در آنجا سه روز توقف كرد و سپسيكسره مسير خود را پيش گرفت و راه را ادامه داد.
در مدائن :
امام همراه قسمتهايى از سپاه خود به ((مدائن )) رسيد و در همانجا اردو زد. بحرانها ومشكلات متعدد، حضرت را در بر گرفته بودند. و از سپاه آشفته و خيانتكار خودمصيبتهايى كشيد كه هيچ يك از فرماندهان و خلفاى مسلمين نكشيدند، از جمله :
1 خيانت فرمانده كل :
يكى از بزرگترين مشكلات حضرت در آن شرايط حساس ، خيانت عموزاده اش ((عبيداللّه بنعباس )) فرمانده كل نيروهاى مسلح بود. معاويه قريب يك ميليون درهم به او رشوه داد واين خائن ترسو نيز با ننگ و خوارى ، شبانه گريخت و به اردوگاه معاويه پيوست .خبر خيانت عبيداللّه ، لشكر را دچار آشفتگى بى مانندى كرد و روح خيانت را در آنان دميدسپس گروهى از سران و فرماندهان نظامى نيز با دريافت رشوه هايى ، به معاويهپيوستند.
خيانت عبيداللّه از بزرگترين ضربه هايى بود كه به سپاه امام خورد و پس از آن ، بابخيانت براى افراد سست عنصر باز شد تا وجدانهاى خود را به معاويه بفروشند. همچنينموجب تضعيف روحيه و خودباختگى سپاهيان گشت . در همانحال ، بزرگترين صدمه اى بود كه به امام خورد؛ زيرا حضرت متوجه شد كهفرماندهان سپاه گروهى خيانتكارند و كمترين پايبندى به دين و وطن ندارند.
2 كوشش براى ترور امام (ع ):
گرفتارى و مصيبت امام از سپاهش در همين حد باقى نماند، بلكه بهمراحل بسيار دشوارترى رسيد؛ مزدوران اموى و جانوران خوارج ، دست به عمليات متعددىبراى به شهادت رساندن امام زدند كه تمام آنها شكست خورد، اين توطئه ها عبارتبودند از:
الف امام را در حال نماز با تير زدند كه اثرى بر حضرت نداشت .
ب امام را در هنگام نماز خواندن با خنجرى زخم زدند.
ج ران امام را با خنجرى زخمى كردند.
دنيا بر پسر رسول خدا تنگ شده بود و انبوه مشكلات و بحرانها را گرداگرد خود مىديد و يقين نمود كه يا ترور خواهد شد و خونش به هدر خواهد رفت و يا آنكه حضرت رابازداشت كرده به اسارت نزد معاويه خواهند فرستاد. اين انديشه هاى دور، امام را بهشدت نگران كرد.
3 تكفير امام (ع ):
خائنان و مزدوران در سپاه امام همچنان به فتنه گرى و خيانت ادامه مى دادند و امام را باكلماتى گزنده كه بر حضرت گرانتر از زخم شمشير و نيزه بود، مورد اهانت قرار مىدادند. ((جرّاح بن سنان )) چونان سگى پارس كنان به طرف حضرت آمد و با صداىبلند گفت : ((اى حسن ! تو نيز چون پدرت مشرك شدى !!)).
هيچ يك از سپاهيان براى كيفر دادن اين مجرم از جا نجنبيد. اين خائنان از حق روى گردانشدند و راه مستقيم را ترك كردند و به نواده پيامبرشان و فرزند وصى او نسبت كفر وخروج از دين دادند.
چه گمراهى از اين بالاتر؟!
4 غارت وسايل امام (ع ):
اوباش در برابر چشم سپاهيان به حضرت حمله كردند، حتى فرش زير پاى ايشان راكشيدند، رداى حضرت را كندند و ديگر وسايل حضرت را به يغما بردند؛ اما سپاهيان هيچعكس العملى نشان ندادند.
اينهاپاره اى از حوادث دهشتبارى بودندكه امام را رنجاندند و ايشان را ناچار از پذيرشصلح و كناره گيرى از آن جامعه بيمار در اخلاق و عقيده ساختند.
ضرورت صلح 
بر اساس منطق سياست ، صلح امام با معاويه ضرورى بود، همچنانكه از نظر شرعى برحضرت واجب بود تن به صلح بدهد و در برابر خداوند مسؤول اجراى آن بود. اگر حضرت با لشكر شكست خورده روحى و متشتت خود به جنگ معاويهمى رفت ، در اولين تهاجم ، دشمن پيروز مى شد و حضرت موفق نمى شد هيچ پيروزىكسب كند. در آن صورت دو حالت ممكن بود پيش ‍ بيايد:
الف يا آنكه امام شهيد مى شد و يا اسير مى گشت ؛ اگر شهيدمى شد آرمان اسلامى از آنسود نمى برد؛ زيرا معاويه با ديپلماسى پيچيده و مكارانه اش امام را مسؤول قتل خودمعرفى مى كردو هرنوع مسؤ وليتى را ازگردن خود ساقطمى نمود.
ب و اگر امام شهيد نمى شد و به اسارت نزد معاويه مى رفت ، قطعاً معاويه او را مىبخشيد و بدين گونه خاندان نبوت را رهين منت خود مى ساخت و مهر ((آزاد شده )) را كهپيامبر( صلّى اللّه عليه و آله ) بر پيشانى معاويه و خاندانش زده بود، پاك مى كرد.
به هر حال ، امام حسن ( عليه السّلام ) ناگزير به صلح شد و راهى براى سرباز زدناز آن نماند. صلح بر طبق شرايطى كه بهتفصيل همراه با تحليل آن در كتاب ديگرمان ((حياة الامام الحسن ( عليه السّلام ) ))(43)بيان كرده ايم ، برقرار شد. به طور قطع بر اساس معيارهاى علمى و سياسى ، امام درعقد صلح پيروز شدند و آن سوى چهره معاويه را آشكار ساختند.
پس از صلح ، انديشه ها و مقاصد نهفته معاويه عيان گشت و او كينه و دشمنى خود بااسلام و مسلمانان را به همه نشان داد. همينكه كارها بر او راست شد، آشكارا به جنگ اسلامآمد و از بزرگان دين چون صحابى بزرگ ((حجر بن عدى )) انتقام گرفت .
معاويه با جناياتش حوادث جانفرسا و فجايعى براى مسلمانان بجا گذاشت و آنان را بهشرّى فراگير دچار ساخت كه در بحثهاى آينده از آن سخن خواهيم گفت .
امام حسن ( عليه السّلام ) بعد از صلح ، كوفه را كه به او و به پدرش نيرنگ زدهبود، ترك كرد تا منتظر معاويه و ظلم او باشد و خود بااهل بيت ، برادران و بخصوص بازوى توانمندشابوالفضل ، يكسره راه مدينه را در پيش گرفت . بازماندگان از صحابه وفرزندانشان به استقبال تازه واردان آمدند و آنان را به گرمى پذيرفتند. امام در آنجاماندگار شد و علما و فقها گرد ايشان جمع شدند و از سرچشمه معرفت و حكمت ايشان بهفراخور حال خود بهره مند شدند. فيض ‍ و بخشش امام ، تهيدستان و بينوايان را نيزفراگرفت و هر يك ، از نعمات حضرت ، نصيبى بردند، مدينه بار ديگر به حالتدوران اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) بازگشت و رهبرى روحى را كه با ترك شهر بهوسيله مولاى متقيان از دست داده بودند، بازيافتند.
به هر حال ، ابوالفضل ( عليه السّلام ) آنچه را از سختى و محنت بر برادرش گذشتشاهد بود، غدر و خيانت و پيمان شكنى اهل كوفه را نسبت به برادرش دريافت و ايناوضاع سياسى و اجتماعى ، حقيقت جامعه را بر او آشكار كرد؛ اكثريت قاطع آنان در پىمنافع خود گام مى زدند و اثرى از ارزشهاى دينى در وجودشان نبود. در اينجا سخن ازبرخى از حوادث دهشتناكى را كه ابوالفضل ( عليه السّلام ) شاهد بود، به پايان مىبريم .
فصل پنجم : كابوس هولناك 
پس از صلح با امام حسن ( عليه السّلام ) معاويه كهآمال پليد خود را برآورده مى ديد، رهبرى دولت اسلامى را به عهده گرفت . هدف معاويهاز ميان برداشتن حكومت علوى ؛ يعنى حكومت محرومان و ستمديدگان و نمونه زنده وگوياى حكومت پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) بود و با به دست گرفتن خلافت ،تمامى ارزشهاى اسلامى و اهداف والاى اين دين مبين را زير پا گذاشت و آرمانهاى بلنداسلام ، قربانى مطامع بى شرمانه او گشت .
جهان اسلامى ، آسايش ، آرامش و امنيت را از دست داد و دچار كابوس ‍ هولناكى شد كه محنتهاو فجايعى در خود داشت و عبوديت و خوارى بر آن سايه افكند. معاويه از همه ارزشها وسنتها روى گرداند و بر مسلمانان به گونه بى سابقه اى حكومت كرد. ناظران سياسى، پيروزى او را پيروزى بت پرستى با تمام پليديهايش مى دانند.
((سيد على ميرهندى )) مى گويد:((با رسيدن معاويه به خلافت در شام ، حكومت بهنخبگان بت پرست پيشين بازگشت و جاى حكومت دموكراسى اسلامى رااشغال كرد و بت پرستى با همه وقاحت و پليديهايش جان گرفت ، گويى كهرستاخيزى تازه و آغازى دوباره براى بت پرستى بود. پرچم حكام اموى و فرماندهانسپاه شام هرجا برافراشته شد، رذالت ، انحراف اخلاقى و كجروى در فضايى وسيعگسترش يافت ...)).(44)
مسلمانان در آن حكومت سياه ، دچار مصايب و مشكلات وصف ناپذيرى شدند كه به اختصار،برخى از آنها را ياد مى كنيم :
نابود كردن آگاهان 
پسر هند به نابود كردن نيروهاى آگاه اسلامى كمر بست و دست به تصفيه هاى خونينىزد و گروهى از آنان را رهسپار ميدانهاى اعدام كرد، از جمله :
1 حجر بن عدى :
((حجر بن عدى كِنْدى )) از بزرگان اسلام و قهرمانان عرصه جهاد و از برجسته ترينطلايگان مجد و سربلندى امت عربى و اسلامى است . او از دست پروردگان زبده و درخشانمكتب اميرالمؤ منين و پايبندان به اهداف و ارزشهاى آن بود. اين يگانه و بزرگ ، زندگىخود را براى خدا فدا كرد و هنگامى كه زياد بن ابيه جنايتكار و تروريست ، رسماًناسزاگويى به اميرالمؤ منين ( عليه السّلام )، سپيده انديشه و فروغ در اسلام و دومينبنيانگذار بناى اعتقادى اسلام پس از پسر عم و رهبرش پيامبر عظيم الشاءن ( صلّى اللّهعليه و آله ) را برقرار كرد، بر او شوريد.
زياد طاغى و مجرم كه مخالفت ((حجر)) را با سبّ امام دريافت ، خون اين مجاهد بزرگ رامباح كرد و دستگيرش ساخته همراه گروهى ديگر از بزرگان مجاهد اسلام ، تحت الحفظنزد برادر و همكيش جنايتكارش معاويه پسر هند فرستاد.
دستور اعدام اين رادمردان صادر شد و جلاّدان آن را اجرا كردند و پيكرهاى معطّر از خونشهادت آنان بر ((مرج العذراء)) به زمين افتاد و راه را براى مردم به سوى زندگىكريمانه اى كه ظالمان و خودكامگان در آن سرورى نداشته باشند، روشن كرد.
2 عمرو بن الحمق :
يكى ديگر از شهيدان جاودانه اسلام ، صحابىجليل القدر ((عمرو بن الحمق خزاعى )) است كه از احترام بسيارى نزد پيامبر اكرم ( صلّىاللّه عليه و آله ) برخوردار بود و حضرت در حق او دعا كردند تا خداوند از جوانى بهرهمندش سازد. خداوند متعال دعاى پيامبر را اجابت كرد و عمرو در حالى كه به هشتادسالگى رسيده بود در رخسار مباركش يك تار موى سپيد نيز ديده نمى شد.(45)
عمرو، به ارزشهاى اسلامى واقف و عميقاً به آن مؤ من بود و در راه آنها با تمام وجود، جهادمى كرد.
هنگامى كه زياد بن ابيه جلاد از طرف برادر نامشروعش ، معاويه ، به امارت كوفهمنصوب شد، به جاسوسان و اعوان خود دستور داد تا عمرو را تعقيب و بازداشت كنند؛زيرا از شيعيان برجسته امام اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) به شمار مى رفت . عمرو بايار خود ((رفاعة بن شدّاد)) به طرف موصل گريختند وقبل از رسيدن به آنجا در كوهى پنهان شدند تا استراحت كنند. پليس محلى به آنانمشكوك شد و عمرو را دستگير كرد، ليكن رفاعه فرار نمود. پليس ، عمرو را تحت الحفظنزد عبدالرحمن ثقفى حاكم موصل فرستاد و او نيز از معاويه در باب عمرو دستور خواست. پسر هند دستور داد تا عمرو را با نه تير پيكان پهن (مخصوص شكار جانوران ) از پادرآورند. مزدوران حاكم نيز دستور را اجرا كردند و با اولين تير عمرو به شهادت رسيد،سرش را بريدند و معاويه دستور داد تا آن را در شهر دمشق به گردش درآورند؛ و ايننخستين سرى بود كه در اسلام به گردش ‍ درآمد. سپس پسر هند دستور داد سر عمرو رانزد همسرش ، ((آمنه بنت شريد)) كه در زندان معاويه به سر مى برد ببرند. آمنهناگهان به خود آمد و سر بريده همسر را در دامان خود يافت ، از هوش رفت و نزديك بودجان بسپارد.
پس از آن او را نزد معاويه بردند و گفتگوى شديدى ميان آنان درگرفت كهدليل مسخ معاويه و تهى شدن او از هر ارزش انسانى است . اين مطلب را بهتفصيل در كتابمان ((حياة الامام الحسن ( عليه السّلام ) )) آورده ايم .
3 رشيد هَجَرى :
((رشيد هجرى )) از بزرگان اسلام و اقطاب ايمان است . به شدت نسبت به اميرالمؤ منينو وصى و باب مدينه علم رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) اخلاص مى ورزيد.مزدوران ((زياد)) او را دستگير كرده و دست بسته نزد او آوردند.هنگامى كه رشيد دربرابر آن جنايتكارباغى قرا گرفت ،زياد براوبانگ زد:
((دوستت اميرالمؤ منين درباره رفتار ما با تو چه گفته است ؟)).
رشيد بدون توجه به او و با صدق و ايمان پاسخ داد:
((گفته است كه دست و پايم را قطع مى كنيد و مرا دار خواهيد زد)).
آن خبيث پليد براى تكذيب گفته امام ، گفت :
((هان ! به خدا قسم چنان مى كنم كه گفته اش دروغ گردد، او را آزاد كنيد...)).
اعوان زياد، رشيد را آزاد كردند، ليكن مدت كمى نگذشت كه زياد از گفته اش پشيمان شدو دستور داد او را احضار كنند، هنگامى كه رشيد حاضر شد بر او بانگ زد:
((بهتر از آنچه كه دوستت به تو گفته است ، نمى يابيم ، تو اگر بمانى همچنانبراى بدخواهى ما مى كوشى . دستها و پاهايش را قطع كنيد!...)).
جلادان به سرعت دستها و پاهاى او را قطع كردند، ليكن اين رادمرد بزرگ بدون توجهبه درد جانكاه خود، شروع به برشمردن پليديهاى امويان و ستمهايشان نمود و توده هارا تشويق به شورش بر ضد آنان كرد. ماءموران ، شتابان نزد زياد رفتند و ماجرا رابا وى در ميان گذاشتند، او نيز دستور داد زبان رشيد را قطع كنند، زبانش را بريدند ودر حالى كه اين مجاهد بزرگ تا آخرين لحظه حيات از اعتقادات و دوستى بااهل بيت دفاع مى كرد، جان سپرد.
اينها پاره اى از بزرگان اسلام بودند كه به وسيله معاويه تصفيه فيزيكى شدند؛زيرافضايل اهل بيت را كه سرچشمه آگاهى وانديشه اسلامى هستند،نشر مى دادند.
ستيز با اهل بيت (ع ) 
هنگامى كه كارها براى معاويه راست شد، تمامى سازمانهاى دولتى ووسايل تبليغى خود را براى ستيز با اهل بيت كه ميراث و وديعه گرانبهاى پيامبر در امت وعصب حساس جامعه اسلامى هستند، به كار گرفت . اين گرگ جاهلى ، خطرناكترينوسايل را براى ستيز با آنان به كار بست از جمله :
1 جعل اخبار:
معاويه شبكه اى از مزدوران خود در زمينه جعل اخبار و نسبت دادن آنها به پيامبر، براىكاستن از منزلت و اهميت اهل بيت ، تشكيل داد. جاعلان نيز گاهى اخبارى در فضيلت صحابه براى علم كردن آنان در برابر خاندان وحى مى ساختند كه امام محمد باقر( عليهالسّلام ) بيش از صد حديث را در اين زمينه برشمرده است .گاهى اخبارى در مذمتاهل بيت ( عليهم السّلام ) جعل مى كردند.
آنان همچنين احاديثى در مدح و ستايش امويان كه هميشه با اسلام سرستيز داشتند جعل كردند و فضايل دروغينى به آنان نسبت دادند. اين شبكه ويرانگر به همين مقدار اكتفانكرد، بلكه اخبارى در زمينه احكام اسلامى جعل كردند و متاءسفانه اين مجعولات بهكتابهاى صحاح و سنن نيز راه يافت و بخشى از شريعت اسلامى گشت و مصنفان كتب ،متوجه جعلى بودن آنها نگشتند.
گروهى از محققان در اين زمينه دست به تاءليف كتبى زدند، از جمله ((محقق مدقق ؛جلال الدين سيوطى )) كتابى دارد به نام ((اللئالى المصنوعة فى الاخبار الموضوعة ))و در آن ، احاديث زيادى از اين قبيل را نام برده است .
((علامه امينى )) نيز در اثر ماندگار خود، ((الغدير)) تعداد اين احاديث را تا نيم ميليونثبت مى كند.
به هر حال ، بزرگترين فاجعه اى كه جهان اسلامى را رنجانيده و مسلمانان را دچار شرىبزرگ كرده ، همين احاديث مجعول است كه چهره تابناك اسلام را مخدوش كرده است و پردهاى ميان مسلمانان و امامان و احاديث صحيح آنها كه از ذخيره هاى اسلام مى باشد، آويخته است.
2 ناسزاگويى به اميرالمؤ منين (ع ):
معاويه رسماً دستور داده بود كه اميرالمؤ منين را سبّ كنند و از كارگزاران و واليان خودخواسته بود آن را ميان مسلمانان اشاعه دهند و اين كار را عنصرى اساسى در استوارى وماندگارى حكومت خود مى پنداشت .
وابستگان حكومت و وعّاظ السلاطين در پى اجراى خواسته معاويه نه تنها درمحافل خصوصى و عمومى ، بلكه در خطبه هاى نماز جمعه و ديگر مناسبتهاى دينى ، بهسبّ امام پرداختند، با اين اعتقاد كه شخصيت امام را نابود و نام او را محو كنند،غافل از آنكه :

چراغى را كه ايزد برفروزد
هر آن كس پف كند ريشه اش بسوزد
اين سبّ و لعنها به خودشان و ياورانشان و آنانكه بر مسلمانان مسلطشان كرده بودند،بازگشت و امام در گستره تاريخ به عنوان درخشانترين انسانى كه بنيادهاى عدالتاجتماعى را استوار كرد و اركان حق را در زمين برقرار ساخت ، ظاهر شد. از نظر تمامعرفهاى بين المللى و سياسى ، امام به عنوان بزرگترين حاكم شرق و اولين بنيانگذارحقوق محرومان و ستمديدگان و اعلام كننده حقوق بشر، شناخته شد، ليكن دشمنان حضرت ،تفاله هاى بشريت و بدترين آفريدگان بودند كه جنايتشان بر انسانيت نظير ندارد،آنان مانع از آن شدند كه امام نقش ‍ خود را در زمينه بناى تمدن انسانى وتحول زندگانى عامه در تمام زمينه هاى اقتصادى ، اجتماعى و سياسى ، ايفا كند.
3 آموزشگاههاى كينه پرورى :
معاويه آموزشگاهها و سازمانهاى تعليمى خاصى به كار گرفت تا نوباوگان را بابغض نسبت به اهل بيت ( عليهم السّلام ) كه مركز حساس اسلام هستند، بپرورند. ايندستگاهها نيز به فرزندان نوپاى مسلمين دشمنى با عترت پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله) و خاندان وحى را مى آموختند. ولى اين كارها نتايج زودگذرى داشت و خداوند بر عكس ‍خواسته معاويه اراده كرده بود و آرزوهاى او را به باد داد.
اينك اين اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) است كه وصف او زبانزد دنياست و مكارمش ‍ درهمهزبانها بازگو مى شود و سرود آزادگان در هر زمان و مكانى است . ستاره درخشانى استدر آسمان شرق كه به نورش مصلحان راه مى پويند و بر طريقش ‍ پرهيزگاران گام مىزنند. و اين معاويه و امويان هستند كه چون جرثومه فساد، بدانها نگريسته مى شود و جزبا خذلان و خوارى و عاقبت به شرّى ، از آنان ياد نمى شود.
معاويه در ميدان سياسى و اجتماعى شكست خورد و برنامه هاىاهل بيت ستيزش ، درون آلوده به گناهان و جنايات او را آشكار كرد و بر همگان روشن شدكه او پليدترين حاكمى است كه در شرق عربى و اسلامى ظاهر شده است .
گسترش ظلم 
معاويه ظلم و جور را در تمام نقاط عالم اسلامى گسترد، حاكمانى خونخوار بر مسلمانانمسلط كرد و آنان بى رحمانه در ارتكاب جنايت و مردم آزارى پيش رفتند. از همه آنانپليدتر، سنگدلتر و خونخوارتر، ((زياد بن ابيه )) بود كه بر مردم عراق رگبارىاز عذاب باريد. زياد همانگونه كه در يكى از خطبه هايش گفته بود با كمترين شك وگمان و اتهامى ، حكم مى كرد و متهمان را بدون هيچ گونه تحقيق به طرف مرگ و اعداممى راند و در خونريزى به ناحق ، هراسى نداشت و از گستردن سايه هاى هراس و وحشتميان مسلمانان احساس گناه نمى كرد. در يك جمله ، او در ارتكاب همه محرّمات الهى چونبرادر نامشروعش بود.
ظلم و ستم در مناطق اسلامى بيداد مى كرد، تا آنكه مى گفتند:((اگر سعد رها شد، سعيد ازپا درآمد)).(46) بيش از همه ، شيعيان اهل بيت ( عليهم السّلام ) در تنگنا بودند. حكومت ،آنان را مخصوصاً مورد ظلم و تجاوزگرى خود قرار مى داد، بسيارى از آنان را درزندانهاى تاريك و اتاقهاى شكنجه محبوس كرد، چشمهاى آنان را از حدقه درآورد و بهانحاى مختلف آنان را شكنجه داد. تنها جرم آنان دوستىاهل بيت ( عليهم السّلام ) و دلبستگى به آنان بود.
ابوالفضل ( عليه السّلام ) شاهد ستمها و انتقام گيريهاى وحشتناكى بود كه شيعياناهل بيت متحمل مى شدند. اين مشاهدات ، بر ايمان او به ضرورت جهاد و قيام مسلحانه برضد امويان براى نجات امت ، از محنت و بازگرداندن حيات اسلامى ميان مسلمانان ، افزود.
خلافت بخشى به يزيد:
معاويه بزرگترين جنايت را در اسلام مرتكب شد و خلافت اسلامى را به فرزندش يزيدكه به اجماع مورخان از همه ارزشهاى انسانى عارى بود و سرسپرده گناه و بى بند وبارى و به معناى واقعى كلمه فردى ((جاهلى )) بود، سپرد. يزيد همان طور كه درشعرش گفته بود، نه به خدا ايمان داشت و نه به روز جزا و هنگامى كه اسيران خاندانپيامبر را در دمشق بر او وارد كردند، گفت :
((كلاغ بانگ زد، بدو گفتم چه بانگ زنى و چه بانگ نزنى ، من تقاصم را از پيامبرگرفتم )).(47)
آرى ، طلبهاى امويان را از فرزند فاتح مكه بازپس گرفت ؛ فرزندانش را كشت وخاندانش را اسير كرد.
دفعه ديگر همو گفت : ((از خندف نيستم ، اگر از فرزندان پيامبر انتقام آنچه انجام دادهبود، نگيرم )).(48)
آرى ، اين يزيد است كه با الحاد و بى دينى خود، معاويه او را بر گرده مسلمانان سوارمى كند و او نيز با احياى زندگى و فرهنگ جاهلى ، اسلام زدايى فكرى و اعتقادى اززندگى اجتماعى را مد نظر قرار مى دهد و با كشتن و نابود كردن عترت پيامبر( صلّىاللّه عليه و آله ) و اسير كردن خاندان عصمت ، حوادثى جانكاه را براى هميشه در ميانمسلمانان به جا مى گذارد.
ترور شخصيتهاى مسلمان 
معاويه براى هموار كردن زمينه خلافت يزيد و از ميان بردن كسانى كه مى توانستند موردتوجه مسلمانان قرار بگيرند، دست به ترور شخصيتهاى مسلمان كه داراى منزلت والايىميان مسلمين بودند، زد و افراد ذيل را بر همين اساس ازپا درآورد.
1 سعد بن ابى وقاص :
((سعد بن ابى وقاص )) فاتح عراق و يكى از اعضاى شوراى شش نفره كه عمر آنان رابراى خلافت اسلامى كانديد كرده بود، وجودش بر معاويه گران آمد، پس با دادن زهر اورا كشت .(49)
2 عبدالرحمان بن خالد:
((عبدالرحمان بن خالد)) از پايگاه توده اى وسيعى ميان شاميان برخوردار بود و هنگامىكه معاويه با آنان مشورت كرد كه خلافت را پس از خود به چه كسى بسپارد، عبدالرحمانرا معرفى كردند. معاويه به روى خود نياورد و در نهان براى او توطئه اى چيد. چندىبعد عبدالرحمان بيمار گشت و معاويه به طبيبى يهودى اشاره كرد تا معالجه او را بهعهده گيرد و به او زهر دهد. طبيب نيز دستور را به كار بست و عبدالرحمن بر اثر زهر،درگذشت .(50)
3 عبدالرحمن بن ابى بكر:
((عبدالرحمان بن ابى بكر)) از برجسته ترين مخالفان معاويه در زمينه بيعت گرفتنبراى يزيد بود و مخالفت خود را آشكار كرده بود. خبر مخالفت او در مدينه و دمشقپيچيده بود. معاويه يك صد هزار درهم براى كسب رضايت عبدالرحمن به عنوان رشوهبرايش فرستاد، ليكن او از پذيرفتن رشوه خوددارى كرد و گفت : ((دينم را به دنيايمنمى فروشم )). برخى از منابع برآنند كه معاويه او را مسموم كرد و از پادرآورد.(51)
4 امام حسن (ع ):
وجود امام حسن ( عليه السّلام ) بر معاويه سنگين شده و او بهدنبال راهى براى رهايى از آن حضرت بود؛ زيرا در بندهاى پيمان صلح ، عهد كرده بودكه خلافت ، پس از مرگش ، به امام واگذار شود، لذا نزديكان امام را از نظر گذراند تاوجدان يكى از آنان را خريده و او را به كشتن حضرت برانگيزد.
در اين كاوش ، كسى جز همسر امام ، ((جعده بنت اشعث )) خائن را نيافت . اين زن به خاندانىتعلق داشت كه هرگز نجيب زاده اى به عرصه ظهور نرسانده بود و هيچ يك از آنان بهارزشهاى انسانى ، ايمان نداشتند. پس معاويه باعامل خود در مدينه ، مروان بن حكم تماس گرفت و اجراى توطئه را از او خواستار شد.مروان نيز با دادن اموال و وعده ازدواج با يزيد، او را به انجام اين جنايت برانگيخت .((جعده )) در پى اجراى خواسته جنايتكارانه معاويه ، حضرت را با زهرىقتّال ، مسموم كرد.
حضرت روزه بود و هنگامى كه زهر در ايشان اثر كرد، آن زن خبيث را مخاطب قرار داد وفرمود:
((مرا كشتى ، خداوند تو را بكشد، به خدا! كسى جاى مرا براى تو نخواهد گرفت ، او معاويه تو را فريفت و بازيچه قرار داد، خداوند تو و او را خوار كند...)).
نواده و ريحانه پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) زير بار دردهاى سنگين ، فرسودهشده بود، زهر كارگر افتاده ، چهره حضرت پژمرده و رخسارش زردرنگ شده بود، ليكنهمچنان به ذكر خدا و تلاوت آيات قرآن مشغول بود تا آنكه روح عظيم حضرت در مياناستقبال ملائكه رحمان و ارواح پيامبران به سوى پروردگارش ‍ عروج كرد.
امام در حالى درگذشت كه مصايب ومشكلات ،جانشان را رنجور كرده بودند.
پسر هند به حضرت ظلم كرد. خلافت او را غصب كرد، شيعيان او و پدرش ‍ را به زندانافكند يا كشت ، او و پدرش را علناً ناسزا گفت و در پايان با شرنگ ، احشاى امام را پارهپاره كرد.
غسل و كفن 
سيدالشهداء پيكر مقدس برادر را غسل داد و كفن كرد و تشييع كنندگان و در راءس آنانعلويان با چشمانى خونبار جسد مقدس امام را برگرفتند و تا آرامگاه پيامبر تشييعكردند. در آنجا مى خواستند پيكر حضرت را در جوار جدّ بزرگوارش به خاك بسپارند.
فتنه امويان 
پيكر مقدس را نزديك قبر پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) آوردند، تا آنكه در كنارايشان به خاك سپرده شود، ليكن امويان و در راءسشان قورباغه فرزند قورباغه ،مروان بن حكم برشوريدند و مقابل تشييع كنندگان فرياد سر دادند: ((آيا حسن در جوارجدش دفن شود، اما عثمان در آن سوى بقيع دفن گردد،محال است چنين باشد...)) و چون سگان به سوى عايشه كه انحراف او را ازاهل بيت مى دانستند، شتافتند و بدين گونه او را تحريك كردند:
((اگر حسن در كنار جدش دفن شود، افتخار پدرت و ياورش از بين خواهد رفت ...)).
عايشه نيز از جا جهيد، به راه افتاد و در حالى كه صفوف مردم را از هم مى شكافت فريادمى زد:
((اگر حسن در كنار جدش دفن شود، هر آينه اين ، بريده خواهد شد و به گيسوى خوداشاره كرد...)).
سپس متوجه تشييع كنندگان شد و گفت :
((آن كه را دوست ندارم ، به خانه ام وارد مكنيد...)).
و بدين ترتيب ، كينه خود را نسبت به اهل بيت ( عليهم السّلام ) آشكار كرد.
حال جاى اين پرسش است كه اين خانه از كجا به ملكيت عايشه درآمد، مگر پدرش ازپيامبراكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) نقل نكرد كه مى گفت : ((ما گروه پيامبران نهطلايى به ميراث مى گذاريم و نه نقره اى ))، پس خانه پيامبر بر طبق اين روايت خانه اى از خانه هاى خداست ، كسى مالك آن نمى شود و متعلق به همه مسلمانان است .
بنابراين ، چگونه عايشه اجازه مى دهد پدرش و ياور او (عمر) را در آنجا دفن كنند و اگرعايشه به اين روايت عمل نمى كند و پيامبر چون ديگر پيامبران فرزندانش از او ارثمى برند، در آن صورت اين امام حسن است كه ارث مى برد؛ زيرا نواده پيامبر است ، ولىزنان پيامبراكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) از خانه ارث نمى برند و از بنا هم آن مقداركه فقها ذكر كرده اند، ارث مى برند.
به هر حال ، امويان بر فتنه انگيزى و ايجاد بلوا پافشارى كردند و باطن كينهتوزانه خود را نسبت به اهل بيت نشان دادند و به مزدوران خويش دستور دادند تا پيكر امامرا تيرباران كنند، آنان نيز با كمانهاى خود شروع به تيراندازى كردند و نزديك بودجنگى ميان بنى هاشم و امويان دربگيرد. ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) براى پيكاربا امويان و پراكندن آنان پيش تاخت ، ليكن برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) براىحفظ وصيت امام حسن ( عليه السّلام ) مبنى بر آنكه نبايد قطره اى خون ريخته شود، او رااز انجام هرگونه حركتى بازداشت . پيكر مقدس را به بقيع بردند و در آنجا همراهصفات برجسته بردبارى ، شرف و فضيلت به خاك سپردند و بدين گونه صفحهدرخشانى از صفحات نبوت و امامت ، ورق خورد.
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) شاهد حوادث هولناكى بود كه بر سر برادرش امامحسن ( عليه السّلام ) آمد و باعث دل كندن از دنيا و سير شدن از زندگى حضرت گشت وبه قيام و جهاد در راه خدا دل بست .
مخالفت امام حسين (ع ) با معاويه 
هنگامى كه معاويه سياست انحرافى خود و مخالف مصالح مسلمانان و مغاير اهداف آنان راهمچنان ادامه داد، سرور آزادگان ، امام حسين ( عليه السّلام )اعمال معاويه را تقبيح كرد و در تمام ابعاد به رسوا كردن او دست زد و مسلمانان را بهقيام بر ضد حكومت او فرا خواند.
سازمان جاسوسى معاويه ، فعاليتهاى سياسى حضرت بر ضد حكومت را به شامگزارش دادند. معاويه به شدت هراسان شد و يادداشت شديداللحنى براى بازداشتن اماماز مخالفت و تهديد به اتخاذ تصميمات شديد و سخت در صورت ادامه مخالفت ، بهسوى حضرت فرستاد. امام او را با لحنى شديد پاسخ گفت و سياستهايش را يكايك بازنمود و عملكرد مخالف كتاب خدا و سنت پيامبر را بر او خرده گرفت و جنايتهايش نسبت بهآزادگان و مصلحانى چون ((حجر بن عدى ، عمرو بن حمق خزاعى و رشيد هَجَرى )) را كه ازبزرگان انديشه اسلامى بودند، محكوم كرد.
پاسخ امام از درخشانترين اسناد سياسى است كه در آن هرگونه ابهامى را برطرف كرد،حوادث هولناكى را كه در آن زمان رخ داده بود بهتفصيل بيان داشت و موضع انقلابى خود را عليه حكومت معاويه آشكار كرد.(52)
كنفرانس امام حسين (ع ) در مكه 
امام حسين ( عليه السّلام ) در مكّه كنفرانسى سياسى منعقد ساخت و در آن جمعيت كثيرى ازمهاجران ، انصار و تابعين كه در موسم حج حاضر شده بودند، شركت كردند. امام در اينكنفرانس بپاخاست و با بيانى رسا يكايك محنتها و مصايب خود و شيعيان خود را در عهدمعاويه ، طاغوت اموى ، برشمرد.
((سليم بن قيس )) قسمتى از خطابه امام را پس از حمد و ستايش خداوندمتعال چنين نقل مى كند:
((اما بعد: به درستى كه اين طاغوت معاويه با ما و شيعيان ما رفتارى داشته است كهمى دانيد و ديده ايد و شاهد بوده ايد. من از شما چيزى مى خواهم ، اگر راست بگويم ،تصديقم كنيد و اگر دروغ بگويم ، تكذيبم كنيد. گفته ام را بشنويد، سخنم رابنويسيد، سپس به شهرها و قبايل خود بازگرديد. در آنجا هر كس را مورد اعتماد خوديافتيد، به سوى آنچه از حق ما مى دانيد دعوت كنيد. من مى ترسم اين ديانت مندرس گرددو مغلوب شود و خداوند، نور خود را تماميت خواهد بخشيد اگرچه كافران خوش نداشتهباشند ...)).
سليم مى گويد: ((امام در اين خطابه تمام آياتى را كه خداوند در حقاهل بيت نازل كرده بود، تلاوت نمود و تفسير كرد و همه گفته هاى پيامبر اكرم ( صلّىاللّه عليه و آله ) را در حق خود و خاندانش يكايك برخواند ونقل كرد و پس از هر يك ، صحابه مى گفتند: ((آرى ، به خدا آن را شنيده ايم و گواهى مىدهيم )) و تابعين مى گفتند: ((آرى ، به خدا! آن را صحابى مورد اعتماد و وثوقم ، برايمروايت كرده است )).
سپس حضرت فرمود: ((خدا را بر شما شاهد مى گيرم كه گفته هايم را براى افراد متدينو مورد وثوق خود بازگوييد...)).(53)
اين نخستين كنفرانسى بود كه در آن هنگام ، تشكيل شد. حضرت در آن مَجمع ، سياستمعاويه مبنى بر جدا كردن مردم از اهل بيت و پوشاندنفضايل خاندان وحى را محكوم كرد و حاضران كنفرانس را به نشرفضايل و گسترش ‍ مناقب و نقل رواياتى كه از پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله ) در حقآنان صادر شده است ، دعوت كرد تا مردم نيتهاى پليد معاويه را بر ضداهل بيت ( عليهم السّلام )؛ اين قلب تپنده امت اسلامى ، بشناسند.
هلاكت معاويه 
معاويه در اضطراب از جناياتى كه مرتكب شده بود و زير بار سنگين گناهان ، بهاستقبال مرگ رفت ، در حالى كه افسوس مى خورد و مى گفت : ((واى بر من ! از ابن ادبر مقصودش حجر بن عدى بود به خاطر او روز دشوارى در پيش خواهم داشت )).
آرى او، روزى دشوار و حسابى سخت در پيشگاه خداوند دارد؛ نه تنها به خاطر حُجر،بلكه به سبب به ناحق ريختن خون مسلمانان .
او دهها هزار تن از مسلمانان را به كشتن داد و سوگ و اندوه را در خانه ها برقرار كرد.
او بود كه با حكومت اسلامى جنگيد و دولت امويان را كه بندگان خدا را برده خود كرد وبيت المال را اموال شخصى خود ساخت ، به وجود آورد.
او بود كه شريرترين بندگان خدا را چون زياد بن ابيه بر مسلمانان مسلط كرد تا برآنان ظلم روا دارد و آنان را لگدمال كند. او بود كه پس از خود، يزيد را به خلافتبرگزيد تا آن حوادث دهشتناك را در اسلام بيافريند و در ضديت با اسلام و پيامبر چوننياى خود ابوسفيان رفتار كند. او بود كه امام حسن ( عليه السّلام ) را مسموم كرد. و هموبود كه دستور سبّ اهل بيت ( عليهم السّلام ) بر منابر را صادر كرد و آن را بخشى اززندگى عقيدتى مسلمانان قرار داد. به اضافهاعمال نارواى ديگرى كه حساب او را نزد خداوند، سنگين و سخت خواهد كرد.
به هر حال ، معاويه هلاك شد؛ هلاكتى خوار و مورداستقبال ديگران . ديوار ظلم شكست و پايه هاى ستم به لرزه درآمد و سردار بزرگعراقى ((يزيد بن مسعود نهشلى )) هلاكت معاويه را به مسلمانان شادباش گفت . وليعهدمعاويه ؛ يعنى يزيد هنگام مرگ پدر، در آنجا نبود، بلكه در شكارگاهها با عربده هاىمستانه و در ميان نغمه هاى خنياگران و نوازندگان از همه جا بى خبر بود.
در اينجا سخن از حكومت معاويه را كه سنگين ترين كابوس در آن زمان به شمار مى رفت وعالم اسلامى را دچار مصايبى تلخ كرد، به پايان مى بريم .
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) شاهد فجايع وحشتناكى بود كه سايه هاى آن ، حكومتمسلمانان را فراگرفته بود.

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation