بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بازگشت به نهج البلاغه, تهران بنیاد نهج البلاغه ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بازگشت به نهج البلاغه
     kh0001 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0002 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0003 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0004 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0005 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0006 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0007 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0008 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0009 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0010 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0011 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0012 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0013 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0014 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0015 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0016 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0017 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0018 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0019 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0020 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0021 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0022 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0023 - بازگشت به نهج البلاغه
 

 

 
 

منشأ حكومت

مسأله سوم ، منشأ حكومت است . در فرهنگ رايج انسان ، در گذشته و حال ، منشأ حكومت ، زور و اقتدار بوده است . تمام فتوحات و لشكركشيها به همين معناست . همه سلسله‏هايى كه جايگزين سلسله‏هاى پيش از خود مى‏شدند ، در حقيقت از همين راه مى‏آمدند . اسكندر كه ايران را فتح كرد ، مغول كه به بهانه‏اى به سراسر اين منطقه يورش آورد ، حسابشان جز اين نبود . منطقها همه اين بود كه چون مى‏توانيم ، پس پيشروى مى‏كنيم ، چون قدرت داريم ، پس مى‏گيريم و مى‏كشيم . در طول تاريخ حركاتى كه سازنده تاريخ حكومتهاست ، همه نشاندهنده همين فرهنگ است . از نظر حاكمان و نيز از نظر محكومان ، ملاك حكومت و منشأ حكومت ، زور و اقتدار بوده است . البته آن روزى كه پادشاهى مى‏خواست بر سر كار بيايد ، يا آنگاه كه بر سر كار مى‏آمد ، صريحا

[ 18 ]

زور را منشأ و مايه حكومت خود نمى‏شمرد . حتى چنگيزخان مغول هم به بهانه‏اى به ايران حمله كرد كه ظاهرا براى ياران و طرفدارانش معقول بود .

امروز ، بازى ابرقدرتها ، به معناى تسليم در برابر فرهنگ زورمدارى است . آنهايى كه كشورها را به جبر و عنف مى‏گشايند ، آنهايى كه هزاران كيلومتر دور از خاك خود وارد خانه‏هاى مردم مى‏شوند ، آنهايى كه سرنوشت ملتها را بدون اراده و خواست آنها در دست مى‏گيرند ، اگر چه نه به زبان اما در عمل ، اثبات و اذعان مى‏كنند كه منشأ حاكميت ، زور و اقتدار است . البته اگر چه اين فرهنگ غالب است ، در كنار اين رأى ،

نظرهاى ديگرى هم وجود دارد . افلاطون ملاك حكومت را فضل و فضيلت مى‏داند ،

يعنى قائل به « حكومت افاضل » يا فرزانگان است . اما اين نظر ، فقط نقشى بر روى كاغذ و يا بحثى در كنج مدرسه‏هاست .

در دنياى جديد ، دمكراسى ، يعنى خواست و قبول اكثريت مردم ، ملاك و منشأ حكومت شمرده مى‏شود . اما كيست كه نداند كه دهها وسيله غير شرافتمندانه به كار گرفته مى‏شود ، تا خواست مردم به سويى كه زورمداران و قدرت‏طلبان مى‏خواهند هدايت شود . بنابراين مى‏توان در يك جمله گفت كه در فرهنگ رايج انسانى ، از آغاز تا امروز از امروز تا آن زمانى كه فرهنگ علوى و فرهنگ نهج البلاغه بتواند بر زندگى انسانها حكومت كند ، منشأ حاكميت اقتدار و زور بوده و خواهد بود و لا غير .

امير المؤمنين « عليه السلام » در نهج البلاغه ، منشأ حكومت را اين معانى نمى‏داند ، و مهمتر اين است كه خود او هم در عمل آن را ثابت مى‏كند . از نظر على « عليه السلام » منشأ اصلى حكومت ، يك سلسله ارزشهاى معنوى است . آن كسى مى‏تواند بر مردم حكومت كند و ولايت امر مردم را به عهده بگيرد كه از خصوصياتى برخوردار باشد .

نگاه كنيد به نامه‏هاى على « عليه السلام » به معاويه و طلحه و زبير و به عاملان خود و به مردم كوفه و به مردم مصر . او حكومت و ولايت بر مردم را ناشى از يك ارزش معنوى مى‏داند . اما اين ارزش معنوى هم به تنهايى كافى نيست تا اينكه انسان فعلا و عملا حاكم و والى باشد ، بلكه مردم هم در اينجا سهمى دارند كه مظهر آن « بيعت » است .

امير المؤمنين « عليه السلام » در هر دو زمينه ، تصريحاتى دارد ، كه هم در نامه‏هايى كه به رقباى حكومتى خود نوشته است و قبلا به آنها اشاره كرديم ، و هم در بياناتى كه درباره

[ 19 ]

اهل بيت وارد شده است ، آن ارزشهاى معنوى كه ملاك حكومت هستند بيان شده‏اند .

اما اين ارزشها به تنهايى ، چنانكه گفتيم ، مايه تحقق حكومت نيست ، بلكه بيعت مردم هم شرط است :

« انّه بايعنى القوم الّذين بايعوا ابا بكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه ، فلم يكن للشّاهد ان يختار و لا للغائب ان يردّ ، و انّما الشّورى للمهاجرين و الانصار ، فان اجتمعوا على رجل و سمّوه اماما كان ذلك للّه رضى » 9 .

( مى‏فرمايد : اگر مهاجر و انصار جمع بشوند و كسى را پيشواى خود بدانند و به امامت او گردن بنهند ، خدا بر اين راضى است ) . بيعت ، منجّز كننده حق خلافت است .

آن ارزش‏ها وقتى مى‏تواند فعلا و عملا كسى را به مقام ولايت امر برساند كه مردم هم او را بپذيرند و قبول كنند .