بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اجتهاد در مقابل نصّ, سید عبدالحسین شرف الدین موسوى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     MOGHA001 -
     MOGHA002 -
     MOGHA003 -
     MOGHA004 -
     MOGHA005 -
     MOGHA006 -
     MOGHA007 -
     MOGHA008 -
     MOGHA009 -
     MOGHA010 -
     MOGHA011 -
     MOGHA012 -
     MOGHA013 -
     MOGHA014 -
     MOGHA015 -
     MOGHA016 -
     MOGHA017 -
     MOGHA018 -
     MOGHA019 -
     MOGHA020 -
     MOGHA021 -
 

 

 
 

 

501- اين عين سخنان حسن بصرى است . ر.ك : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج 1، ص 369 به نقل از واقدى .
502- مسند احمد، ج 5، ص 356.
503- ما درباره اعزام على - عليه السّلام - براى تلاوت سوره برائت ، بحث دقيقىداريم كه در حديث 18، ص 157 تا 188 كتاب ((ابو هريره )) آورده ايم .
504- ((يااَ يُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَالظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ وَلاتَجَسَّسُوا وَلا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اَ يُحِبُّ اَحَدُكُمْ اَنْيَاءْكُلَ لَحْمَ اَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُوَاتَّقُوااللّهَ اِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحيمٌ(سوره حجرات ،آيه 12)
505- مكارم الاخلاق ، تأ ليف خرائطى ، كنزالعمال ، ج 2، ص 167 حديث 3696.وشرح گ گ ابن ابى الحديد، ج 3، ص 96 و ص 137 و احياء العلوم غزالى .
506- ((القطع والسرقة ))، تأ ليف ابوالشيخ ، كنزالعمال ، ج 2، ص 141، ح 3354.
507- سعيد بن منصور و ابن منذر آن را روايت كرده اند و به شماره 3694 در جلد دومكنز العمّال هم نقل شده است . آفرين بر مشاور خليفه ! (مترجم ).
508- عبدالرزاق و عبدبن حميد وخرائطى در مكارم الا خلاق آورده اند. و در كنزالعمال هم به شماره 3693 در جلد دوم آمده است . حاكم در جلد چهارم مستدرك ، ص 377وذهبى گ گ در تلخيص خود آن را نقل كرده اند.
509- اين حديث و قبل از آن در صفحه 141 كنزالعمّال ، جلد دوم موجود است .
510- ((وَ اِنْ اَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تأْخُذُوامِنْهُ شَيْئاً اءَتَاْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ اِثْماً مُبيناً وَ كَيْفَ تَاءْخُذُونَهُ وَ قَدْ اَفْضى بَعضُكُمْ اِلىبَعْضٍ وَآخَذْنَ مِنْكُمْ ميثاقاً غَليظاً)) (سوره نساء، آيه 20 - 21).
511- به همين الفاظ بسيارى از حافظان آثار و ناقلان اخبار آن را روايت كرده اند.ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ، جلد سوم ، ص 96 آن را به طورارسال مسلم نقل كرده است .
512- زمخشرى در كشّاف در تفسير آيه مورد بحث ((وَ آتَيْتُم اِحْداهُنَّ قِنْطاراً)) آن رانقل كرده است .
513- تفسير كبير، ج 3، ص 175.
514- و خواننده بايد توجه بيشترى به اين دو حديث كند (مترجم ).
515- مراجعه كنيد به كتاب اعلام الموقعين ، جلد سوم ، صفحه 33 وبعد از آن ، احمدامين نيز اين داستان را از آن كتاب ، در صفحه 287 ((فجر الاسلام ))نقل كرده است . ابن حجر نيز در قسم دوم ((اصابه )) در شرححال عبدالرحمن بن حاطب ، اشاره به آن نموده ومى گويد: او با عمر داستانى دارد!
516- سوره بقره ، آيه 173.
517- اين قضيه را ابن عبدالبرّ در شرححال ابو خراش هذلى در كتاب ((استيعاب )) و دميرى در ماده ((حيه )) در حيات الحيوان آوردهاند.
518- طبقات ، ج 3، ص 205 (در شرح حال عمر)

519- الا ابلغ ابا حفص رسولا
فداً لك من اخى ثقة ازارى
قلائصنا هداك اللّه أ نا
شغلنا عنكم زمن الحصار
فلا قلص وجدن معقلات
قفا سلع بمختلف البحار
قلائص من بنى سعد بن بكر
و اسلم او جهينة او غفار
يعقلهنّ جعدة من سليم
معيداً يبتغى سقط العذار
520- ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟ (مترجم ).
521- اينها از يك مادر و پدران متعدد بودند. و جز زياد (پدر عبيداللّه زياد) كهوضع نامناسبى داشت ، بقيه برادران ، افراد سرشناس و مردان محترم وعدول امت بودند (مترجم ).
522- رشوه اى از اين مهمتر؟ (مترجم ).
523- آرى اين هم رشوه مهمتر! (مترجم ).
524- حبارى : اى هوبره و هوبره پرنده اى است وحشى وحلال گوشت . بزرگتر از مرغ خانگى و داراى گردنى دراز و بالهاى زرد رنگ و خالدار(مى باشد) به عربى ((حبارى )) مى گويند . و در بلاهت به اومثل مى زنند. در فارسى ، ابره و تو دره و جرز و چرز و جرد هم گفته شده (است ) او رابراى گوشتش شكار مى كنند. (فرهنگ عميد، در المنجد نيز قريب به همين معنا آمده است -مترجم ).
525- چون زناى محصنه و با زن شوهردار بود و مى بايد مغيره سنگسار شود كهنشد (مترجم ).
526- ديگر چيزى مانده بود؟ (مترجم ).
527- اين مغيرة بن شعبه كه خليفه اين قدر دربارهعمل شنيع او سختگيرى مى كند، يكى از چهار سياستمدار معروف عرب است ، سه نفر ديگر:معاويه ، عمرو عاص و همين زياد است كه اين محكمه فرمايشى ومجلس مسخره را به نفعحكومت وقت به طرز ماهرانه اى عوض گ گ كرد. مغيره دو بار به حكومت كوفه ، مركزعراق رسيد. و يكى از سردمداران حكومت خلفا و شخص معاويه و از بازيگران كار كشتهآشكار و نهان سياست صدر اسلام بود.
مورخين درباره او نوشته اند: ((اَزْنى ثقيف )) يعنى : زناكارترين مردان قبيله ثقيف بود.حلبى در جلد2 سيره خود، ص 699 مى نويسد: او با سيصد تا هزار زن همبستر شد! كهفقط هشتاد نفر آنها شوهردار بودند! با اين وصف ، عمر چنان رعايتحال او را مى نمايد كه گويى فرشته اى را مى خواهد محاكمه كند. ضمناً بايد گفت كهبه گفته حلبى و ديگران ، مغيرة بن شعبه نخستين كسى است كه به عمر ((اميرالمؤ منين)) گفت !! (مترجم ).
528- ر. ك : وفيات الاعيان ، ج 2 (شرححال يزيد بن زياد حميرى ). مستدرك ، ج 3، ص 448. حاكم نيشابورى اين قضيه را درمستدرك ، ج 3، ص 448 نقل نموده و حديث آن را صحيح دانسته است . و تلخيص مستدركذهبى . تمام مورخينى كه حوادث سال هفده هجرى را نگاشته اند، در ترجمه مغيره ،ابوبكره ، نافع و شبل بن معبد، آن را يادآور شده اند.
529- ((مليله )): رشته هاى باريك زر و سيم كه با آنها روى يقه يا آستين يا دامنلباس نقش و نگار و زر دوزى مى كنند. نقش و نگارى كه با رشته هاى زر و سيم ، درروى پارچه ، دوخته باشند (فرهنگ عميد).
530- ((مكلل )): اكليل پوشيده و آراسته شده ، تاج بر سر نهاده شده ، زيور دادهشده (همان مأ خذ).
531- ابن عبد ربه ، ورود هيأ ت جبله را در جلداول كتاب ((عقد الفريد)) صفحه 187 به تفصيل آورده است . و در جلداول كتاب ((الدروس العربيه )) - كه براى مدارس متوسطه نوشته اند - صفحه 62 نيزبه نقل از اغانى ابوالفرج اصفهانى آمده است .
532- تنصرت الاشراف من اجل لطمة
و ما كان فيها لو صبرت لها ضرر
تكنفنى منها لجاج و نخوة
وبعت لها العين الصحيحة بالعور
فياليت امّى لم تلدنى و ليتنى
رجعت الى القول الذى قال لى عمر
و يا ليتنى ارعى المخاض بقفرة
و كنت اسيراً فى ربيعة او مضر
533- لا آمرك و لاانهاك !
534- عقد الفريد، ج 1، باب : فيما يأ خذ السلطان من الحزم والعزم
535- اين سخن خليفه يكى از بدترين نوع فحشهاست !
536- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 104 (ط مصر)
537- طبقات ابن سعد، ج 4، ص 90 (در ترجمه ابوهريره ).
538- خالد در همان منطقه شامات مُرد. و اينك گور او در شهر حمص ، زيارتگاهاهل تسنن و داراى دستگاه و قبه وبارگاه است . آرى اين همان خالدى است كه مالك بن نويره- آن مرد بهشتى - را كشت و با زن او همبستر شد و همچنين با زن شوهردار ديگرى نيز همانكار زشت را انجام داد وكارهاى قبيح فراوان ديگرى كه بسيار است .با وصفحال ،اهل سنّت گ گ او را سيف اللّه و شمشير بران خدا مى دانند!!! مترجم .
539- سوره ذاريات ، آيه 1 - 2.
540- مورخان آن را با سلسله سند نقل كرده اند. دانشمند متتبع ، ابن ابى الحديد، آنرا در جلد سوم شرح نهج البلاغه ، طبع مصر، صفحه 122 آورده است .
541- چنانكه در صفحه 99 جلد سوم شرح نهج البلاغه است .
542- ابو شحمه : يعنى پدر پيه ! گويا از بس چاق و تنومند بوده (مانند پدرشعمر كه بلند قد و تنومند بوده است ) به وى پدر پيه و ابو شحمه مى گفته اند وگرنه چنانكه گفتيم ، نامش عبدالرحمن است (مترجم )
543- شايد در اين گونه موارد، خوانندگان بى اطلاع از قوانين اسلامى و حدودالهى ، كار عمر را تحسين كنند كه چقدر سختگير بوده و نسبت به احكام الهى حساسيتداشته است ، ولى سخن در اين است كه مجرى احكام اسلام ، بايد از پيش ‍ خود اجتهاد نكند ونظر شخصى را بر مصالح احكام و مقررات دينى ، مقدم ندارد (مترجم ).
544- نام اين درخت در قرآن كريم آمده است : ((لَقَدْ رَضِىَ اللّهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ اِذْيُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرةِ فَعَلِمَ ما فى قُلُوبِهِمْ فَاءَ نْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ اَثابَهُمْفَتْحاً قَريباً)) (سوره فتح ، آيه 18)؛
يعنى : ((خداوند از مؤ منانى كه زير درخت (معهود حديبيه ) با تو بيعت كردند، به حقيقتخشنود گشت و از وفا و خلوص قلبى آنها آگاه بود كه وقار و اطمينانكامل بر آنها نازل فرمود. و آنان را به فتحى نزديك ، پاداش داد)).
545- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 59.
546- ر. ك : ص 154 و 158 همين كتاب .
547- اشاره به مسلك وهّابى است كه اينك مذهب رسمى حكومت حجاز است . و بر اساسآن ، قبور ائمّه و صحابه و تابعين و علماى عاملين سنّى و شيعه را خراب كردند و با زمينيكسان نمودند، به اين پندار كه احترام به قبور، شرك است !! همان پندارى كه عمر درنماز گزاردن زير درخت داشت (مترجم ).
548- يعنى : ((... و هر كس امورى را كه خداوند حرمت نهاده ، بزرگ و محترم شمارد،البته مقامش نزد خدا بهتر خواهد بود)) (سوره حج ، آيه 30).
549- يعنى : ((... هر كس شعائر دين خدا را بزرگ و محترم دارد (خوشا بر او كه )اين صفتِ دلهاىِ باتقواست ))، (سوره حج ، آيه 32).
550- و بهقول مولوى در مثنوى :
گفت معشوقى به عاشق كى فتى
تو به غربت ديده اى پس شهرها
گو كدامين شهرهان زان خوشتراست
گفت آن شهرى كه در وى دلبر است
هر كجا باشد شه ما را بساط
هست صحرا گر بود سم الخياط
هر كجا يوسف رخى باشد چو ماه
جنّت است آن گرچه باشد قعر چاه
(مترجم )
551- بدون شك او عمر بن خطاب بوده است .
552- محب الدين طبرى در ((ذخائر العقبى )) به اسناد خود آن را از ابن عبّاسنقل كرده است .
553- سوره مجادله ، آيه 12.
554- مستدرك ، ج 2، ص 482.
555- ((ءَ اَشَفَقْتُمْ اَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَاِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَاللّهُ عَلَيْكُمْ فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آ تَوا الزَّكوة وَاَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ)) (سوره مجادله ، آيه13)
556- ر . ك : به هذيانهاى فخر رازى در تفسير كبير (مفاتيح الغيب ) ج 8، ص167.
557- سوره شعراء، آيه 227.
558- به نقل ابن حجر عسقلانى در شرححال معاذبن جبل ، در ((الاصابه )).
559- گويا اين اعتراض رااميرالمؤ منين - عليه السّلام - به عمر نمود نه معاذبنجبل (مترجم ).
560- مستدرك ، ج 4، كتاب حدود، باب : كسانى كه قلم تكليف از آنها برداشته شده، ص 389 (با سلسله سند).
561- ج 3، ص 150 - 152، ط مصر.
562- مسند احمد، ج 1، ص 154.
563- حاكم نيز به الفاظى قريب به آن در جلد چهارم صفحه 389 مستدرك روايتكرده . ذهبى نيز در تلخيص با تصريح به صحت آن ، آورده و بخارى هم آن را اختصاراًنقل كرده است (صحيح بخارى ، ج 4، ص 117)
564- سوره نحل ، آيه 115.
565- به نقل ابن قيم در صفحه 53 همان كتاب .
566- الطرق الحكيمة فى السياسة الشرعية ، ص 55.
567- فجر الاسلام ، ص 285.
568- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 58 (در ضمن شرح خطبهشقشقيه ).
569- سوره مائده ، آيه 93.
570- سوره مائده ، آيه 90 - 93.
571- حاكم در مستدرك ،ج 4،ص 376(باب :مشاوره صحابه درباره حد شراب ) آنرا نقل كرده وتصريح به صحت آن نموده است .ذهبى نيز در تخليص آن رانقل كرده وصحيح دانسته است .
572- الطرق الحكيمة فى السياسة الشرعية ، ص 27.
573- همان مدرك ، ص 30.
574- مسند احمد، ج 1، ص 190.
575- تقصير ابى بن كعب صحابى بزرگوار چيست ؟ مردم خود به احترام اودنبال وى افتاده اند، چه خوارى براى ايشان دارد؟ اين همان تفرعن عمر است كه نمىتوانست هيچكس را معنون بداند (مترجم ).
576- ر . ك : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 60.
577- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 134.
578- و هو بعد النبى خير البرايا
والسما خير ما بها قمراها
و هو فى آية التباهل نفس ال‍
‍مصطفى ليس غيره اياها
و هما مقلتا العوالم يسرا
ها على و احمد يمناها
انّما المصطفى مدينه علم
و هو الباب من أ تاه أ تاه
579- خطبه شقشقيه اميرالمؤ منين - عليه السّلام - در نهج البلاغه ، خطبه سوم كهدر آن حكومت سه خليفه و اعمال و رفتار آنان و وضع اسف انگيز خود در زمان آنان را بهتفصيل شرح مى دهد، چنانكه گويى خارى به چشم و استخوانى در گلو داشت (مترجم ).
580- اگر ابو عبيده جراح - چنانكه اهل سنت روايت كرده اند - امين امت بود؛ على - عليهالسّلام - به شهادت واقعه غدير خم ، سرپرست امت و از خود امت بهتر بود! عمر، خود ازكسانى بود كه بعد از مراسم انتخاب على - عليه السّلام - به عنوان سرپرست امتتوسط پيغمبر، به وى تبريك گفت !!!
581- گمان نمى كنم عمر روزى را كه با دوستش ابوبكر خوار و زار از جنگ خيبربازگ گ گشت ، فراموش كرده باشد كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود:((فردا عَلَم اسلام را به دست كسى مى دهم كه خدا و پيغمبر را دوست بدارد و خدا و پيغمبرهم او را دوست بدارند. و فتح خيبر به دست او انجام گيرد! ثابت بماند و فرار نكند)).
582- شگفتا! پيغمبر به امر خدا و با يك صد و ده طريق كه خود علماىاهل سنت روايت كرده اند در غدير خم مى گويد خدا به من امر كرده است كه على را بهجانشينى بلا فصل خود معرفى كنم همه و از جمله خلفاى ثلاثه شنيدند وپس از پيغمبروصيت او را ناديده گرفتند، وحالا با اصرار از عمر مى خواهند وصيت كند چه كسى را بهجاى خود منصوب مى دارد!! (مترجم ).
583- ما چه مى دانيم . شايد سبك شمردن خون اينان ، ايجاب كرد كه بعدها خونعثمان خليفه را سبك شمارند. شورشيان هم در بصره و صفين و خوارج در نهروان ، خونعلى - عليه السّلام - و يزيد، خون امام حسين - عليه السّلام - را در كربلا سبك شمارند؛زيرا فاروق كسى بود كه افراد بعدى در كارها از وى تقليد مى كردند، بويژهاشخاصى كه بيان كرديم .
584- و شايد قبل از اينان ابن قتيبه دينورى در ((الامامة والسياسة ))نقل كرده است (مترجم ).
585- به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلداول ، صفحه 62 مراجعه كنيد كه چيز شگفت انگيزى خواهيد ديد.
586- با اينكه اسلام دين مساوات است ، بايد رعايت شؤ ون پيشوا بشود، و مقامخلافت اسلامى از هر جهت مصون بماند، تا بعدها آن را سبك نگيرند و هر بى سرو پايىدعوى آن را نكند (مترجم )
587- على - عليه السّلام - بر وى نماز خواند و اجازه نداد ابوبكر بر او نمازبگذارد (صحيح بخارى ، ج 2، ص 39 و صحيح مسلم ، ج 2، ص 72).
588- صحيح بخارى ، ج 4، ص 119 (باب : رجم الحبلى من الزنا اذا احصنت ).
589- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2.
590- ((نعثل )) يك نفر يهودى ريش پهن بود. عايشه خليفه را به او تشبيه مى كرد!سخن وى در اين باره و ايراد و نكوهشى كه از عثمان مى نمود در همه كتب تاريخ ، مربوطبه حيات عثمان است . از جمله ابن اثير در جلد سومكامل ، صفحه 80 ضمن نقل جنگ جمل ، آن را نقل مى كند و اشعارى را شاهد مى آورد كه از جملهاين دو شعر است :
فمنك البداء و منك الغير
و منك الرياح و منك المطر
و انت امرت بقتل الامام
و قلت لنا: انه قد كفر!
591- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 22.
592- عثمان از بنى اميه و عمو زاده با واسطه معاويه بود. وقتى بناست شخصى ازخاندان اموى كه در رأ س آنها ابوسفيان با آن همه سوابق دشمنى با اسلام و پيغمبر،روى كار بيايد، پيداست كه ديگر خلافت معاويه تعجبى نخواهد داشت (مترجم ).
593- مستدرك حاكم ، ج 4، ص 480.
594- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 66.
595- احلف باللّه رب الانام
ما ترك اللّه شيئاً سدى
و لكن خلقت لنا فتنة
لكى نبتلى بك او تبتلى
فان الامينين قد بينا
منار الطريق عليه الهدى
فما اخذا درهماً غيلة
و لا جعلا درهماً فى هوى
واعطيت مروان خمس البلاد
فهيهات سعيك ممن سعى
596- سوره نساء، آيه 101.
597- عثمان نيز چنين بود تا اينكه ششسال يا نه سال از ايام خلافتش گذشت و از آن پس تا زنده بود نماز را تمام خواند.چنانكه خواهيم گفت .
598- سوره احزاب ، آيه 21.
599- ج 1، ص 131.
600- صحيح مسلم ، ج 1، كتاب : صلاة المسافرين وقصرها.
601- ر. ك : تاريخ كامل ابن اثير، ج 3، ص 49 و تاريخ طبرى ، ج 3، ص 322.
602- صحيح مسلم ، ج 1، ص 258 (كتاب : صلاة المسافرين ).
603- مسند احمد، ج 4، ص 94.
604- يعنى عمل عثمان ر ا كه ((اجتهاد درمقابل نص )) بود تكرار كرد!
605- ر. ك : صحيح مسلم ، ج 1، ص 258 (ط مصر،سال 1327ه‍ ق ). و عمل كنيد به آنچه او روايت كرده و رها كنيد آنچه را كه بعدها اجتهادنموده است !
606- اين روايت را به همين الفاظ، حاكم در شرححال اسماء دختر نعمان در مستدرك ، جلد چهارم ، صفحه 37 و محمدبن سعد در طبقات ، جلدهشتم ، صفحه 104 و طبرى و ديگران نقل كرده اند.
607- براى اطلاع بيشتر، به صحيح بخارى مراجعه كنيد. البته به نظر شمابستگى دارد اگر تعجب كنيد!
608- ((مغافير))مايعى است كه از بعضى از درختان جارى مى شود وسفت مى شود(مترجم ).
609- سوره تحريم ، آيه 4.
610- سوره تحريم ، آيه 5.
611- خلاصه ماجرا اين است كه : اولاً پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - دخترانابوبكر و عمر؛ يعنى عايشه و حفصه را خواستگارى نكرد (مانند اغلب زنانش ‍ كه هر كدامبه علتى به عقد پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در آمدند و همه جز عايشه ، زنان بيوهو شكست خورده در زندگى و طلاق داده يا شوهر مرده يا اسير بودند) بلكه عايشه راپدرش ابوبكر و مادرش به اصرار به پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - پيشنهاد كردند.حضرت هم پذيرفت . در مكه عقد كرد و بعدها در مدينه عروسى نمود و سن عايشه كمتر از15 سال نبوده است .گ
گ حفصه نيز شوهرش را در جنگ بدر از دست داد و به خانه پدرش عمر آمد. زنى بداخلاق و تندخو بود و كسى او را نمى گرفت . عمر به ابوبكر و عثمان پيشنهاد كرد تابا وى ازدواج كنند اما هر دوى آنها بخاطر تندخويى حفصه حاضر نشدند با او ازدواجكنند.
عمر موضوع را با پيغمبراكرم - صلّى اللّه عليه وآله - در ميان گذاشت . چون شوهرحفصه در ركاب پيغمبر كشته شده بود، پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - خود با اين زنازدواج كرد!
موضوعى كه در اينجا مؤ لف اشاره كرده و از همدستى آنها بر ضد پيغمبر صحبت مىكند، اين بود كه روزى پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - با يكى ديگر از همسرانش(ماريه ) بانوى مصرى در خانه عايشه يا روز نوبت حفصه ، خلوت كرده بود. در همانهنگام حفصه وارد شدو از ماجرا اطلاع يافت ؛ چون پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - مىدانست كه عايشه و حفصه با ماريه ميانه اى ندارند، براى جلوگيرى از عكسالعمل آنان از وى تعهد گرفت كه ماجرا را به عايشه نگويد. و در عوض ‍ حضرت فرمود:ماريه را بر خود حرام كردم ! و ديگر با او نزديكى نمى كنم ، ولى حفصه جريانتحريم ماريه را به عايشه خبر داد!
در اين هنگام طبق آيات اوايل سوره تحريم ، خداوند به پيغمبر فرمود: ((اى پيغمبر! چراهمسرت را كه خدا بر تو حلال كرده است ، براى خوشايند زنان ديگرت ، بر خود حرامنمودى ! او بر تو حلال است . كفاره قسم خود را بده (و از شرّ زنان ديگرت باك نداشتهباش ) كه خدا ياور تو مى باشد)).
و در آيه چهارم ؛ (يعنى همين آيه مورد بحث ) مى فرمايد: اگر آن دو نفر (حفصه و عايشه )با استفاده از نفوذ پدران خود بخواهند بر ضد تو همدستى كنند ( و زيانى به توبرسانند) خداوند و جبرئيل و مؤ منين شايسته (على عليه السّلام ) و همچنين فرشتگان ،ياور و مدد كار تو خواهند بود.
بنابراين ، اصولاً سوره تحريم به همين جهت ، تحريم خوانده شده آياتاوّل آن سوره در اين باره نازل گرديده است .
خداوند در آيه بعد - چنانكه در متن آمده است عايشه و حفصه را تهديد مى كند كه اگرپيغمبر را اذيت كنند! زنان مسلمان و با ايمان ديگرى را به جاى آنها به پيغمبر تزويجخواهد كرد (مترجم ).
612- خيانت زن نوح به همسرش اين بوده است كه به مردم مى گفت : شوهرم ديوانهاست وگوش به حرف او نگيريد! و خيانت زن لوط هم راهنمايى زنان بدكار به خانهلوط بود كه زنان پاكدامنى در آن پنهان شده بودند. هر دوى اين زنان ، كافر و بىسعادت و دور از هدف عالى شوهران بزرگوار خود بودند (مترجم ).
613- سوره تحريم ، آيه 10 - 11
614- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 77.
615- ((نعثل ))به كسى گفته مى شود كه در بدن ومحاسنش ، موهاى زيادىباشد.((نعثل ))گ گ لقب عثمان نزد مادرش بود (بئس الاسم الفسوق بعد الايمان ).
616- صحيح بخارى ، جلد اول (باب : آغاز وحى ) و در تفسير سوره اقرأ در جلدسوم صحيح و در باب ايمان صحيح مسلم . در تفسير سوره مزبور از صحيح ترمذى ونسايى هم آمده است .
617- مايه كمال تأ سف است كه ما نيز بيشتر اين مطالب را نسنجيده در منابر مىگوييم يا در نوشته ها مى نويسيم .وتوجه به سفسطه بودن آن هم نداريم وبه فكرنيستيم كه چه نسبتهاى گ گ دروغ و محال و ناروايى به ساحت مقدس حضرت ختمى مرتبتوعقل كل و راهنماى بزرگ بشريت مى دهيم .
نويسنده اين قسمت از سخن مؤ لف بزرگوار رادنبال كرده است . و به كشفى بزرگ در آغاز وحى و بعثت پيغمبرنايل گشته است . ما آن را در كتاب ((شعاع وحى بر فراز كوه حراء)) و كتاب ((تاريخاسلام )) و ((يادنامه طبرى )) شرح داده ايم . براى اطلاعكامل به آن كتب مراجعه فرماييد (مترجم ).
618- ارشاد السارى ، جلد1، ص 171.
619- يعنى : ((برخى از اهل مدينه منافق و بر نفاق ، ماهر و ثابت هستند. شما از نفاقآنان آگاه نيستيد و ما آگاهيم )) (سوره توبه ، آيه 101).
620- ((وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِليَّةِ الاُْولى وَ اَقِمْنَ الصَّلاةَوَ آتينَ الزَّكوة وَ اَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ)) (سوره احزاب ، آيه 33).
621- مانند هشام بن محمد كلبى در كتاب((الجمل )). طبرى در تاريخ امم و ملوك . ابن اثير دركامل . مدائنى نيز در كتاب ((الجمل )) و ساير مورّخان متقدم ومتأ خّر. كافى است كه خوانندهآنچه را ابن ابى الحديد معتزلى در اين خصوص در شرح نهج البلاغه (ط مصر) ج 2، ازص 77 تا 82 و ص 496 به بعد آورده است ، از نظر بگذراند.
622- ر. ك :استيعاب ، اسد الغابه ، اصابه ، طبقات ابن سعد وغيره .
623- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 77.
624- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 476.
625- فمنك البداء و منك الغير
و منك الرياح و منك المطر
و أ نت امرت بقتل الامام
و قلت لنا انّه قد كفر
فهبنا اطعناك فى قتله
و قاتله عندنا من امر
و لم يسقط السقف من فوقنا
و لم تنكسف شمسنا و القمر
و قد بايع الناس ذا تدرؤ
يزيل الشبا و يقيم الصعر
و يلبس للحرب أ ثوابها
و ما من و فى مثل من قد غدر
626- ابن ابى الحديد نامه ام سلمه را در ج 2، ص 79 شرح نهج البلاغه آورده والفاظ مخصوص آن را شرح كرده است (مراجعه كنيد). ام سلمه با اين سخن خود امتحانخوبى داد و براى خدا و به مصلحت اسلام و شخص عايشه ، سخنانى گفت و اقداماتىنمود. و در اين راه بهترين جهاد را به عمل آورد. چقدر فرق است بين جهاد او و جهاد عايشه !
627- شرح نهج البلاغه ابن أ بى الحديد، ج 2، ص 80.
628- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 80.
629- اين معنا با وضع دنياى كنونى ما فرق دارد؛ زيرا در جهان معاصر اگر - يكى- دو زن در رأ س حكومت و دولتى قرار دارند، كارهاى اساسى در دست آنها نيست ، بلكه دردست دولت ومجلس است ، و آنها مجريان مصوبات قواى مقننه و مجريه هستند، و در حقيقتكارها دست آنها نيست و بيشتر فقط امضايى مى كنند و مى گذرند (مترجم ).
630- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 80.
631- همان مدرك ، ص 498.
632- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 482 (همچنين داستان جاريه با طلحه و زبير و محاورهجهينى با محمدبن طلحه را نقل نموده است ).
633- صنتم حلائلكم وقد تم امكم
هذا لعمرك قلة الانصاف
امرت بجر ذيولها فى بيتها
فهوت تشق البيد بالايجاف
غرضا يقاتل دونها ابنائها
بالنبل والخطى والاسياف
634- سئلت ابن طلحة عن هالك
بجوف المدينة لم يقبر
فقال ثلاثة رهط هم
اماتوا ابن عفان فاستعبر
فثلث على تلك فى خدرها
و ثلث على راكب الا حمر
و ثلث على ابن ابى طالب
و نحن بدوّيةِ فرقر
فقلت صدقت على الا ولين
واخطأ ت فى الثالث الا زهر
635- ج 1، ص 35.
636- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 505.
637- اين پيمان شكن ، دروغ مى گويد، زيرا او اولين كسى بود كه با على - عليهالسّلام - بيعت كرد. از سوء عواقب كار، به خدا پناه مى بريم .
638- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 499.
639- ج 2، ص 501.
640- از سخنان آن حضرت در نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 171، ص ‍ 555.
641- سوره فتح ، آيه 20.
642- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 519.
643- جا دارد كه اشاره كنيم كه عمرو عاص ، حيله بلند كردن قرآنها را در جنگ صفيناز اين مورد گرفت ، منتها آن را به نحو بدى مورد استفاده قرار داد.
644- تاريخ الامم والملوك ، طبرى ، ج 3، ص 520.
645- تاريخ طبرى ، ج 3، ص 522.
646- آرى ، اگر ام المؤ منين عايشه بر ضد اميرالمؤ منين - عليه السّلام - و خليفهواقعى و رئيس دولت اسلام بدينگونه قيام نمى كرد و ماجراجويان و فرصت طلبانشورشى را در مقابل آن پيشواى لايق انسانها، قرار نمى داد، و مى گذاشت كه پس از 25سال ، حق به صاحب حق برسد و على - عليه السّلام - بر مسلمانان فرمانروايى كند،امروز وضع مسلمانان چنين نبود (مترجم ).
647- ج 2، ص 442.
648- حفظت اربعين أ لف حديث
و من الذكر آية تنساها
منظور، اين آيه شريفه است كه خداوند به همسران پيامبر مى فرمايد: ((وَ قَرْنَ فىبُيُوتِكُنَّ ولاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهِليّةِ الاُْولى وَ اَقِمْنَ الصَّلوةَ وَ آتينَ الزَّكوةَ وَ اَطِعْنَاللّهَ وَ رَسُولَهُ...))؛
يعنى : ((در خانه هايتان بنشينيد و آرام گيريد ومثل دوره جاهليت پيشين آرايش و گ گ خودآرايى نكنيد. و نماز را بپا داريد و زكاتمال به فقيران دهيد و از امر خدا و رسول اطاعت كنيد...)) مترجم .
649- شايد اين خيمه همان ((كسايى )) بوده كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله- اهل بيت را در آن پوشاند. و خداوند آيه ((انّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرّجْسَ اَهْلُالبيتِ)) را نازل كرد. ما آن را در فصل دوم از مطلباول (كلمة الغراء فى تفضيل الزهراء) به تفصيل ذكر كرده ايم . طالبان به آنجا مراجعهكنند.
650- اين حديث به نقل از ابوبكر صديق ! در كتاب ((عبقرية محمد)) تأ ليف استادعباس محمود عقاد، تحت عنوان پيغمبر و امام و صحابه ، آمده است .
651- ((وَ اِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَالدّارَ الا خِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلْمُحسِناتِمِنْكُنَّ اَجراً عظيماً)) (سوره احزاب ، آيه 29).
652- ((يا نِساءَ النَّبىّ مَنْ يَاءْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُضِعْفَينِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسيراً)) (سوره احزاب ، آيه 30).
653- ((وَ مَن يَقْنُتْ مِنْكُنَّ للّهِِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها اَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَاَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريماً)) (سوره احزاب ، آيه 31).
654- ((يا نِساءَ النَّبِ-ىِّ لَسْتُنَّ كَاَحَدٍ مِنَ النِّساءِ اِنِ اتَّقَيْتُنَّ)) (سوره احزاب ،آيه 32).
655- ((وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ ولاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِليّةِ الاُْولى وَاَقِمْنَ الصَّلوةوَآتينَ الزَّكوة وَاَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ...)) (سوره احزاب ، آيه 33).
656- ((اِنْ تَتُوبا اِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما)) (سوره تحريم ، آيه 4) بااين آيه ، گناه عايشه و حفصه و وجوب توبه آنها ثابت مى گردد.
657- ((وَ اِنْ تَظاهَرا عَلَيهِ فَاِنَّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمَلائِكَةَبَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ. عَسى رَبُّهُ اِنْ طَلَّقَكُنَّ اَن يُبْدِ لَهُ اَزْواجاً خَيراً مِنكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍقانِتاتٍ)) (سوره تحريم ، آيه 4 و 5).
658- ((ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَاءَةَ نُوحٍ وَامْرَاءَةَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدينِمِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَالدّاخِلينَ. وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَاءَةَ فِرْعَوْنَ اِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَكَ بَيتاًفِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ)) (سوره تحريم ، آيه10 - 11).
659- عائش ما تقول فى قتالك
سلكت فى مسالك المهالك
و حسبك ما اخرج البخارى
من الصحيح مؤ مئاً للدار
660- صحيح بخارى ، ج 2، كتاب جهاد والسير، باب : ماجاء فى بيوت ازواجالنبى ، ص 13.
661- ر . ك : صحيح بخارى ، ج 2، كتاب الفتن و اشراط الساعة ، ص 503.
662- ميزان دشمنى و كينه توزى ام المؤ منين عايشه ؛ دختر خليفهاول ابوبكر صديق ! نسبت به مولاى متقيان ، جان پيغمبر و برادر خواندهرسول اكرم ، كه پس از جنگ جمل با همه سركشى وى و خونهايى كه به راه انداخت ، چنانعكس العمل مطلوبى نسبت به وى نشان داد، از همين جا به خوبى معلوم است . آرى عايشه ازمرگ على - عليه السّلام - ذوق زده مى شود و سجده شكر بجا مى آورد! واى بر او! واىبر او! (مترجم ).
663- سوره اسراء، آيه 33.
664- ر. ك : ص 176 همين كتاب .
665- صحيح بخارى ، ج 3، ص 48 و نيز احمدحنبل در مسند از حديث عبداللّه عمر.
666- تفصيل آن را علاّمه مجاهد فقيد، مرحوم حاج شيخ عبدالحسين امينى در كتابارزشمند ((الغدير)) جلد ششم آورده است . خوانندگان حتماً آن را بخوانند، و بخندند يابگريند! (مترجم ).
667- صحيح بخارى ، ج 2، ص 12.
668- سوره احزاب ، آيه 5.
669- طبرى در جلد هفتم تاريخ الامم والملوك ،- در صفحات اخيرسال 63 و ابن عبدربه مالكى در شرح واقعه ((حره )) در جلد دوم عقد الفريد، مىنويسد: يزيد و پدرش اعتنا به گفته پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - ننمودند كهفرمود: ((هر كس اهل مدينه را بترساند خداوند او را به وحشت بيندازد و لعنت خدا وفرشتگان و تمام مردم بر او باد. و روز قيامت هيچ عملى را از او نخواهد پذيرفت )). (احمدحنبل نيز در جلد4، ص 96 به دو طريق نقل كرده است ).
670- سيوطى در تاريخ الخلفا مى گويد: همه مردم آن را مى دانستند تا جايى كهابن طمطقى در صفحه 107 تاريخ خود ((الفخرى )) مى نويسد: گفته اند بعد از اينواقعه ، هر وقت يكى از مردان مدينه مى خواست دخترش را تزويج كند، بكارت او را ضمانتنمى كرد و گ گ مى گفت شايد در واقعه ((حره )) سلب شده است !!!
671- الاتحاف ، ص 66.
672- ابن قتيبه در ((الامامة والسياسه )) و ساير مورّخان در منابع خود.
673- ر . ك : كتاب : ((الامامة والسياسة )).
674- صحيح بخارى ، ج 4، ص 155
675- صحيح مسلم ، ج 1، ص 67.
676- مسند احمد، ج 1، ص 6.
677- صحيح بخارى ، ج 4، ص 155.
678- ر . ك : استيعاب ، در شرح حال ((بسر)).
679- اين كتاب به نام ((در راه تفاهم )) به وسيله جمعى از محصلين حوزه علميه قم،، تحت نظر آقاى محمد يزدى ترجمه شده است .
680- شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 4 (ط مصر).
681- به نقل از ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ، ج 4، ص 70.
682- براى تفصيل اين حكايت ، به كتاب استيعاب مراجعه كنيد.
683- حاكم نيشابورى اين حديث را در جلد سوم مستدرك ، صفحه 130 آورده است .سپس مى گويد: اين حديث ، با شرط بخارى و مسلم صحيح است ولى آنها آن رانقل نكرده اند! ذهبى نيز در تلخيص مستدرك با حكم به صحت آننقل كرده است .
684- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 135.
685- همان مدرك ، ص 150.
686- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 129.
687- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 129.
688- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 122.
689- همان مدرك ، ص 124.
690- ج 1، ص 463.
691- سوره آل عمران ، آيه 61.
692- ج 1، ص 463.
693- مسند احمد، ج 6، ص 323.
694- صحيح بخارى ، ج 4، ص 147. و صحيح مسلم ، ج 1، ص 44.
695- ((وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُماعَلَى الاُخْرى فَقاتِلُوا الّتى تَبْغى حتّى تَفى ءَ اِلى اَمْرِ اللّهِ)) (سوره حجرات ، آيه9).
696- صحيح بخارى ، ج 2، ص 93 (كتاب جهاد و سير).
697- صحيح بخارى ، ج 1، ص 61.
698- ((وَ جَعَلْناهُمْ اءَ ئِمَّةً يَدْعُونَ اِلَى النّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرونَ وَ اَتْبَعْناهُمْفى هذِهِ الدّنيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحينَ)) (سوره قصص ، آيه 40).
699- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 358.
700- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 360.
701- ر. ك : ترجمه آن به قلم آيت اللّه سيد على خامنه اى - مدّ ظلّه العالى - به نام((صلح امام حسن ، پر شكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ )).
702- تاريخ طبرى ، ج 6، ص 93.
703- تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 162.
704- الامامة والسياسة ، تأ ليف ابن قتيبه دينورى ، ص 200.
705- ر.ك : خطابه حضرت در كتاب صلح الحسن ،تأ ليف شيخ راضىآل ياسين وسپس گ گ مضامين بلند و اهداف پر ارزش آن را مورد امعان نظر قرار دهيد.
706- براى اطلاع بيشتر از جنايات معاويه نگاه كنيد به كتاب ارزشمند ((الغدير))،جلد11 و كتاب ((نصايح الكافية لمن يتولّى معاوية )) تأ ليف يكى از دانشمنداناهل تسنن ، كه معاويه را با اين جنايات و تبهكاريها، دايى مؤ منين مى دانند! (مترجم ).
707- سوره منافقون ، آيه 1.
708- سوره احزاب ، آيه 13.
709- ((وَ مِنْ اَهْلِ المَدينَةِ مَرَدُّوا عَلَى النّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُم )) (سورهتوبه ، آيه 101).
710- ((لَقَدِ ابْتَغُوا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الاُْمُورَ حَتّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَاَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ))، (سوره توبه ، آيه 48).
711- ((وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقِمُوا اِلاّ اَنْ اَغْنيهُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ))(سوره توبه ، آيه 73).
712- ((وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَإ نْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْعَلى اَعْقابِكُمْ وَمَن يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللّهُالشّاكِرينَ)) (سوره آل عمران ، آيه 144).
713- صحيح بخارى ، ج 4، ص 94 (كتاب الرقاق ، باب : حوض ).
714- صحيح بخارى ، ج 3، ص 30 (باب غزوه حديبيه ).
715- صحيح بخارى ، ج 2، ص 154 (از كتاب بدء الخلق ).
716- به سال 250 هجرى ، شش سالقبل از وفات بخارى ، در عراق شهيد شد!
717- يا ضربة من تقى ما اراد بها
الاّ ليبلغ من ذى العرش رضواناً
انّى لا ذكره يوماً فاحسبه
او فى البريّة عنداللّه ميزاناً
718- يعنى ميزان عناد و دشمنى و قساوت بخارى - بزرگترين محدّثاهل سنّت ! - تا به اينجا برسد كه اهل بيت را به هيچ بگيرد و جنايتكارى چون عمرانخارجى را احترام كند! (مترجم ).
719- ر . ك : به مقدمه اين كتاب و عنوان : شورش عايشه بر عليه اميرالمؤ منين -عليه السّلام -.
720- ببينيد چگونه اهل بيت را كه خداوند هر گونه پليدى را از آنان برطرفساخته و پاك و پاكيزه نموده است ، مانند، مرتدان خوارج دانسته است (پناه به خدا!).
721- ابن خلدون در اين جمله دروغ گفته است ؛ زيرا وقتى چيزى از مذاهباهل بيت را نمى داند و از كتب آنها روايت نمى كند، و چيزى از آن در نزد وى نبوده است ، ازكجا دانسته است كه اهل بيت بر خلاف مسلمين رفته و بدعتگذار هستند. و از كجا دانسته كهپايه هاى آنها سست است ؟!
722- دقت كنيد چگونه وى اعتراف مى كند كه رافضيان با مذهباهل بيت ، به خدا تقرّب مى جويند!
723- علامه صبان در صفحه 114 اسعاف الراغبين در حاشيه نور الابصار شبلنجىاز ابوذر، روايت مى كند كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((اجعلوااهل بيتى منكم مكان الرّأ س من الجسد و مكان العينين من الرّاس )).
724- اشاره به حديث ثقلين است كه فرمود: ((فلا تقدّموهما فتهلكوا ولاتقصرواعنهماگ گ فتهلكوا، ولاتعلموهم فانّهم اعلم منكم ))، (رشفة الصادى ، ابوبكر علوى ،باب 5 و تفسير آيه 4، باب 11 صواعق ابن حجر مكى ).
725- ((فى كلّ خلف من امتى عدول من اهل بيتى ، ينفون عن هذا الدين تحريف الضالينو انتحال المبطلين و تأ ويل الجاهلين . الا وان ائمّتكم وفدكم الى اللّه فانظروا منتوفدون )) (ابن حجر مكى در صفحه 92 صواعق ).
726- ((قال - صلّى اللّه عليه وآله -: معرفةآل محمّد براءة من النار، وحبّ آل محمّد جواز على الصراط والولاية لال محمّد امان من العذاب ))، (قاضى عياض در فصلى كه براى بيان : توقيره وبره -صلّى اللّه عليه وآله - بر آله و ذريّته ، گشوده از كتاب الشفاء، ص 41 طبع آستانه ،سال 1328ه‍).
727- ((الزموا مودتنا أ هل البيت ، فانّه من لقى اللّه وهو يودّنادخل الجنّة بشفاعتنا، والّذى نفسى بيده لاينفع عبداً عمله الاّ بمعرفة حقّنا)) (طبرانى در معجماوسط، سيوطى به نقل از وى در: احياء الميتبفضائل اهل البيت ، و نبهانى در اربعين ).
728- ((لاتزول قدما عبد حتّى يسئل عن اربع : عن عمره فيما افناه ، و عن جسده فيماابلاه ، و عن ماله فيما انفقه ، و من اين اكتسبه و عن محبّتنااهل البيت ، (طبرانى از ابن عباس و سيوطى در احياء الميت و نبهانى در اربعين ).
729- ((فلو انّ رجلاً صفن بين الركن و المقام فصلّى و صام وهو مبغض لال محمّد دخل النار)). (حاكم در مستدرك ، ابن حيان در صحيح ، سيوطى در احياء و نبهانى دراربعين آن را روايت كرده اند).
در آنجا از ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: بهخدايى كه جان من در دست اوست ! دشمن نمى دارد مردى مااهل بيت را جز اينكه داخل در آتش مى شود.
طبرانى در اوسط و سيوطى در احياء از امام حسن مجتبى - عليه السّلام - روايت مى كنند كهبه معاوية بن خديج فرمود: ((قال رسول اللّه لايبغضنا احد ولايحسدنا احد الاّ زيد يومالقيامة بسياط من النار؛ يعنى هيچكس ما را دشمن نمى داند و هيچكس به ما حسد نمى ورزد جزاينكه روز قيامت بر تعداد تازيانه هاى آتشينى كه به وى مى زنند افزوده مى شود)).
و هر دو از رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - روايت مى كنند كه فرمود: ((اى مردم ! هركس ما اهل بيت را دشمن بدارد، روز قيامت يهودى محشور مى شود)).
730- اينها همه عناوينى است كه در روايات پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - براىاميرالمؤ منين و ائمّة طاهرين - عليهم السّلام - آورده شده است (مترجم ).
731- ((كُلُّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ اَحدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقالُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ اِلَيْكَ الْمَصيرُ)) (سوره بقره ، آيه 285).
732- صحيح بخارى ، ج 4، ص 177 (باب : اجر الحاكم اذا اجتهد فاصاب او اخطأ).
733- كتاب : الفصل ، ج 3، ص 247.
734- ((اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ))(سوره حجرات ، آيه 10). ((وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُم )) (سورهانفال ، آيه 46). ((وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَاُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ)) (سوره آل عمران ، آيه 105).
735- در ((المراجعات )) به سلسله اسناد و مصادر آن از كتباهل تسنّن در مراجعه بيستم اشاره نموده ايم ، و ثابت كرده ايم كهاهل سنت ، روايت آن را صحيح دانسته اند - مراجعه 22 از كتاب مراجعات (ملاحظه كنيد كه درآنجا فوايد زيادى هست ).
736- اين نصّ كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - تصريح به خلافت على - عليهالسّلام - كرده است در حديث مفصلى است كه بيش از ده امتياز على - عليه السّلام - در آن است. و هر امتيازى صريح در امامت آن حضرت مى باشد. ما آن حديث را در مراجعه 26 از كتاب((المراجعات )) آورده ايم . ميان ما و شيخ الاسلام شبرى - رحمة اللّه عليه - در اطراف اينحديث از هر نظر مناظرات و گفتگوهايى به عمل آمده و چنان رعايت انصاف و اخلاص وپيروى از حق را نموده ايم كه جاى ترديدى براى كسى نگذاشته ايم .
نگاه كنيد به كتاب : ((المراجعات )) در مراجعه ياد شده تا مراجعه 34. سفارش من بهاهل مطالعه اين است كه آن را بدقت بخوانند و پى به اهميت آن مخصوصاً آنچه پيرامونحديث منزلت نوشته ايم ببرند كه على - عليه السّلام - و هارون را در زمين مانند دو ستارهدرخشان در آسمان دانسته است .
فراموش نكنيد كه سخن پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - بهفاميل نزديك خود كه از جمله ابوطالب در ميان ايشان بود كه فرمود: ((از وى بشنويد واطاعت كنيد)) دلالت بر وجوب شنيدن واطاعت همه آنها نسبت به على - عليه السّلام - درحيات پيغمبر مى كند؛چون از همان روزگ گ على - عليه السّلام - نسبت به پيغمبر - صلّىاللّه عليه وآله - مانند هارون نسبت به موسى بوده است ، جز اينكه على - عليه السّلام -پيغمبر نبود.
737- شكايت بريده و چهار نفر و وهب بن حمزه و خشم پيغمبر نسبت به آنها و ردّ آنها،تمام اينها را در مراجعه 36 از كتاب ((المراجعات )) آورده ايم .
738- حديث انس و حديث بريده و حديث سلمان در مراجعه 68 آمده است . ملاحظه كنيد وآنچه را در اطراف آنها نوشته بخوانيد.
739- كنز العمال ، ج 6، ص 157، حديث 2632.
740- ر. ك : مراجعه 32. در آنجا هفت مورد راجع به حديث منزلتنقل شده است .
741- صواعق ابن حجر، ص 106، باب 11.
742- كنز العمال ، ج 6، ص 153، حديث 2539. (اين حديث و حديث ابوبكر درمراجعه 48 موجود است ).
743- سوره رعد، آيه 7.
744- حديث 2631 كنز العمال .
745- ابن حجر در صواعق ص 75 - فصل دوم ، باب 9، حديث 35 ازچهل حديث .
746- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 124 (باب معرفة الصحابه ).
747- ترمذى در صحيح خود و طبرى و ديگرانامثال متقى هندى در كنز العمال ، جلد6، ص 401 از آنهانقل كرده اند.
748- حاكم در مستدرك ، جلد سوم ، صفحه 122 از حديث انس بن مالك و مى گويدحديث صحيحى است به شرط شيخين ولى آنها روايت نكرده اند.
749- مستدرك حاكم ، ج 3، ص 121 و ذهبى در تلخيص در همان صفحه .
750- به مراجعه 84 كتاب مراجعات وفصل هشتم فصول مهمه ، تحت عنوان ((تنبيه )) مراجعه كنيد.
751- مراجعه 82 و 84.
752- صفحه 17 تا آخر كتاب .
753- ر. ك : صواعق محرقه ابن حجر، اواخرفصل 2، باب 9، ص 75.
754- سوره نجم ، آيه 3.
755- سوره صافّات ، آيه 74.
756- مسند احمد، ج 4، ص 164.
757- سنن ابن ماجه ، ج 1، ص 92 (بابفضائل صحابه ).
758- سوره مائده ، آيه 67.
759- اسباب النزول ، ص 150.
760- سوره زمر، آيه 65.
761- علت اينكه رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - خبر وفات خود را داد اين بودكه به مردم برساند كه وقت اعلام وليعهد و اعلام تعيين خليفه بعد از وى فرا رسيدهاست . و نمى توانند آن را به تأ خير بيندازد. مباداقبل از تحكيم اين امر مهم كه لازم بود به اطلاع امت برسد، دعوت حق را لبيك گويد.
762- چون اعلام جانشينى برادرش ، براى افراد حسود و كينه توز و منافق ، گرانبود، لذا خواست تا قبل از اعلام آن ، از آنان دلجويى كند، بدين خاطر فرمود: من و شمامسئول هستيم ، تا بدانند پيغمبر مأ مور به اين امر است ومسئول ابلاغ آن مى باشد. آنها هم مأ مورند كه از او اطاعت نمايند و مسئوليت آن رابپذيرند. و در هر صورت ، نمى توان آن را ترك كرد و آنها نيز نمى توانند از خضوعنسبت به فرمان خدا و پيغمبر، سرپيچى نمايند.
ديلمى و غيره چنانكه در صواعق است از ابو سعيد خدرى روايت مى كنند كه پيغمبر - صلّىاللّه عليه وآله - فرمود: ((وَقِفُوهُم اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ عَنْ وِلايَةِ عَلى )) آنها را نگاهداريدكه از گ گ ((ولايت على )) سرپيچى نموده اند. واحدى گفته است : آنها را نگاهداريد كهاز ((ولايت على و اهل بيت )) سرپيچى كرده اند.
763- درست در اين خطابه دقت كنيد؛ زيرا در آن صورت خواهيد دانست كه ولايت على -عليه السّلام - جزء اصول دين است ، چنانكه ((شيعه اماميه )) معتقد است ؛ چون پيغمبر،نخست گواهى به يگانگى خداوند و رسالت پيغمبر را از آنها گرفت تا اينكه فرمود:قيامت خواهد بود و خدا مردگان را زنده مى كند. آنگاه به ذكر ((ولايت )) پرداخت تامسلمانان بدانند كه خلافت بلا فصل على - عليه السّلام - مانند همان مسائلى است كه ازآنها پرسيد و آنها اقرار به آن نمودند. اين معنا براى كسى كه اسلوب سخن و هدفهاى آنرا مى شناسد، روشن است .
764- اين يك شاهد لفظى است كه منظور از ((مولى )) اولويت و اختياردارى به معناىكامل است . پس معناى آن اين است كه خداوند بيش از خود من اختيار مرا دارد و من بيش از مؤ منينبر آنها اختيار دارم . هر كس من نسبت به او از خود وى اولى هستم ، على هم از خود او اولىاست .
765- سوره حديد، آيه 15.
766- سوره محمّد، آيه 11.
767- سوره نساء، آيه 33.
768- سوره مريم ، آيه 5.
769- سوره دخان ، آيه 41.
770- سوره نجم ، آيه 3.
771- سبحان اللّه ! چقدر نتيجه اين اهتمام بزرگ شگفت انگيز بود! با اينكهپيغمبر، على و ائمه عترت خود را به منزله قرآن دانست . و همتاى آن به حساب آورد، و آنهارا صاحب امر و نهى و فصل خصومت و حكم بهعدل شمرد تا مردم پيرو آنها باشند، ولى در نتيجه آنها در رديف تيم وعدى وآل ابى العاص به شمار آمدند. و چيزى از امور امت در دست آنها نبود!!! نه دراصول دين و نه در فروع دين ، و نه در آيه اى و نه در روايتى به آنها مراجعه نمى شد.در همه اينها ديگران مصدر كار و مرجع بودند. كاش ! با اين همه ، كشته و اسير نمىشدند، و آنها را جلو مسجد جامع دمشق ، نگاه نمى داشتند تا مسلمانان به تماشاى آنهابيايند! نه كسى اعتراض كند ونه كسى منقلب شود.
772- سوره تكوير، آيه 19.
773- سوره ق ، آيه 37.
774- سوره انفال ، آيه 42.
775- كافى ثقة الاسلام كلينى و همين نيز كافى است .
776- ويوم الغدير استوضح حق اهله
بفيحاء ما فيها حجاب و لا ستر
يمد بضبيعيه و يعلم انّه
ولى و مولاكم فهل لكم خبر
يروح و يغدو بالبيان لمعشر
يروح بهم غمر و يغدو بهم غمر
فكان له جهر باثبات حقه
و كان لهم فى بزهم حقه جهر
اثم جعلتم خطه حد مرهف
من البيض يوماً خط صاحبه القبر
777- و يوم الدوح دوح غدير خم
ابان له الخلافة لواطيعا
و لكن الرجال تبايعوها
فلم ار مثلها خطراً مبيعاً
و لم ار مثل ذاك اليوم يوماً
و لم ار مثله حقاً اضيعا
فلم ابلغ بها لعناً و لكن
اقول اساء اوّلهم صنيعاً
778- ((لَقَدِ ابْتَغُوا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الاُْمُورَ حَتّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَاَمْرُ اللّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ)).
779- سوره انفال ، آيه 42.
780- سوره عنكبوت ، آيه 18.
781- صحيح مسلم ، ج 2، ص 120 و ساير اصحاب سنن .
782- كسى كه اطلاع دارد كه بعد از مرگ پيغمبر چه اتفاقى روى داد، مى داند كهآن موقع آمادگى براى كشمكش نداشت و جز صبر چاره اى نبود؛ زيرا كشمكش در آن روزمنجر به از ميان رفتن قدرت مسلمانان مى شد.
783- صحيح مسلم ، ج 2، ص 18.
784- همان مدرك ، ص 119.
785- اين احاديث همگى حديث مستفيض است (مؤ لّف ) چنانكه مى بينيد در كتباهل تسنّن آمده و مؤ لّف از باب الزام خصم ، نقل مى كند. مقصود اين است كهاهل تسنّن بدانند بعد از پيغمبر چه كسانى روى كار آمدند (مترجم ).
786- صحيح مسلم ، ج 2، ص 122.
787- معناى اين عبارت اين است كه هر كس كار زشت را شناخت و بر او مشتبه نشد،گگ راهى براى دورى از گناه و عقوبت پيدا مى كند. يا با دست يا با زبان آن را تغيير مىدهد، و اگر عاجز ماند، آن را بد مى داند و با قلبش انكار مى كند.
788- پايان . سپاس خداى را كه تعليقات كتاب ((النصّ والاجتهاد)) به قلم مؤ لفآن ، نيازمند به درگاه خداوند عالم ، عبدالحسين شرف الدين الموسوى العاملى خاتمهيافت . اتمام آن ، همان روز فراغت از اصل كتاب است . خدا را شكر مى كنم از آغاز تا انجام. وصلّى اللّه على محمّد و آله وسلّم .