بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مطلوب کل طالب‏, دکتر محمود عابدى ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     72289300 -
     72289301 -
     72289302 -
     72289303 -
     72289304 -
     72289305 -
     72289306 -
     72289307 -
     72289308 -
     72289309 -
     72289310 -
     72289311 -
     72289312 -
     72289313 -
     72289314 -
     72289315 -
     72289316 -
     72289317 -
     72289318 -
 

 

 
 
عبد الشهوة اذل من عبد الرق.

(بنده شهوت خوارترست از بنده درم خريده.)- م: - ((خريده)) ?

معنى اين كلمه به تازى:
العبد المشترى قد يعزه مولاه و قد يكرمه من اشتراه، اما عبد الشهوة فانه يكون ابدا فى كل عين ذليلا مستحقرا، و فى كل قلب مهانا مستصغرا. - ص: - ((اشتراه...)) ?
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه در بند شهوت باشد او از آن كس كه در بند- ص: + ((خوارتر بود)) ? - اس: - ((بند)) ? بندگى باشد ؛ خوارتر بود، زيرا كه وقت وقت خداوند را بر بنده درم‏- ص: - ((خوارتر بود)) ? - م: - ((بنده)) ? خريده خويش مهر آيد و او را اعزاز كند ؛ اما هرگز هيچ كس را بر- س: و اما ? - ص: هرگز به هيچ وقت هيچ كس را، اس م: + ((به هيچ وقت)) ? كسى كه در بند شهوت باشد، مهر نيايد و او را اعزاز نكند. - ص: - ((بر كسى)) ? - م: نكنند ?
شعر:
هر كه او بنده گشت شهوت را - هست نفسش خسيس و طبع‏- م: طبعش خسيس و نفس ? لئيم‏
بنده شهوت است در خوارى - بتر از بنده‏- س: - ((است)) ? -ك ص م: بدتر ? خريده به سيم‏
- الاعجاز / 29، شرح غرر و درر: ش 6298، ترجمه جاودان خرد / 123، المناقب / 376
الحاسد مغتاظ على من لاذنب له.

(حسد كننده خشم آلود بود بر آن كس كه او را- م: كسى ? هيچ گناه نبود.) - س: كه گناه نباشد او را ?

معنى اين كلمه به تازى:
الحاسد غضبان على من لم يظهر منه جرم و لم يحدث منه ظلم، و ما غضب الحاسد على المحسود الا بسبب نعم ساقها الله اليه، و اياد افاضها- ص اس: + ((الله)) ? عليه.
معنى اين كلمه به پارسى:
حسود چون با كسى نعمت بيند خواهد كه آن نعمت او را باشد و آن كس‏- ص م: نعمتى ? را نباشد، و بدين سبب بر آن كس خشم آلود شود و او را دشمن گيرد. و- ص: خشمناك ? پيوسته در زوال نعمت او كوشد، بى آن كه از آن كس جرمى پيدا آمده‏- م: كه ازو ? باشد يا جنايتى ظاهر شده. - س: ظاهر شود، م: جرمى بيند ?
شعر:
هست مرد حسود خشم آلود - بر كسى كو نكرد هيچ گناه‏
نعمت خلق ديد نتواند - رنجه باشد ز اصطناع اله‏- م: از ?
- الاعجاز / 29 (الحاسد ضاغن...)، المناقب / 376
كفى بالظفر شفيعا للمذنب.

(بسنده است ظفر شفيع گناهكار.) - س: بسنده است پيروزى خواهشگر گناه را ?

معنى اين كلمه به تازى:
اذا ظفرت بالمذنب فاقبل فيه شفاعة ظفرك و اعف عنه، فان العفو احسن سيرك. - س م: سيرتك ?
معنى اين كلمه به پارسى:
گناهكار را شفيع، ظفر تو برو بس است. چون ظفر يافتى به عفو كوش، و- ص: پس چون ? لباس تجاوز برو پوش.
شعر:
بر گنهكار چون شدى قادر - عفو كن، زان كه بى گنه كس نيست‏-ك ص: شوى ?
ور مرو را شفيع كس نبود - ظفر تو شفيع او بس نيست؟
- الاعجاز / 29، المناقب / 376
رب ساع فيما يضره.

(بسا كوشنده در چيزى كه او را زيان دارد.)- س: اى بسا ?

معنى اين كلمه به تازى:
رب انسان يسعى فى امر يضر ذاته و يسر عداته. - س: سعى ?
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه در كارى بكوشد واجب نيست كه از آن منفعت يابد، چه - ص: كه ? بسيار باشد كه بكوشد و عاقبت از آن كار زيان بيند. - ص: - ((از آن)) ? - اس: بكوشند، بينند ?
شعر:
اى بسا كس كه طالب كارى است - كه در آن كار باشدش خذلان‏
ناصح او شود از آن غمگين - حاسد او شود از آن‏- س: او، ص: از آن شود ? شادان‏- ص: او ?
- نهج البلاغه نامه / 31، دستور معالم / 31، الاعجاز / 29، المناقب / 376
لا تتكل على المنى، فانها بضائع النوكى.

(تكيه مكن بر آرزوها كه آن بضاعتهاى احمقان است.)- اس: + ((يعنى))! ?

معنى اين كلمه به تازى:
لا تعتمد على الهوى، و لا تتكل على المنى، فليس كل ما يهواه الانسان يملكه، و لاكل ما يتمناه يدركه، و اعلم ان الاعتماد على الهوى، و- س: - ((كل)) ? الاتكال على المنى من شيم الحمقى و خصال النوكى.
معنى اين كلمه به پارسى:
بر آرزو اعتماد نبايد كرد و بر موجب آرزو خويشتن در خطر نبايد- اس: بموجب ? افكند، كه نه هر چه آرزوى تست به تو دهند و مقاليد آن در دست تو نهند، و ببايد دانست كه اعتماد كردن بر آرزو عادت ابله پيشگان و بضاعت‏- ص: دانستن ? كوته انديشگان است. - ص: كژانديشگان ?
و اين كلمه را معنى ديگر توان گفت، و آن معنى آن‏- ص ز: اين فقره را ندارند ? - س: بتوان ? است كه: بر مجرد آرزو اعتماد- م: اين ? - اس: - ((و اين كلمه را...)) ? نبايد كرد، ليكن در طلب آن چه آرزو باشد جهد بايد نمود و- م: نتوان ? رنج بايد ديد، تا به دست آيد و يافته گردد.
شعر:
تكيه بر آرزو مكن كه نه هرچ - آرزو باشدت ببخشد حق
هر كه بر آرزو كند تكيه - به بر عاقلان بود احمق
نهج البلاغه نامه 31، دستور معالم / 97 و عقد الفريد 3/157 (و اياك و...)، الاعجاز / 29
الياس حر و الرجاء عبد.

(نوميدى آزادست و اميد بنده.) - اس م: آزادى ? - اس: آرزومندى بندگى، م: اميد بندگى ?

معنى اين كلمه به تازى:
من قطع الرجاء عن الناس خرج من رق خدمتهم، و خلص من قيد طاعتهم، و هذا هو الحرية و من عقد الرجاء بالناس بقى فى رق خدمتهم، و وقع فى طاعتهم، و هذا هو العبودية.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه از احسان كسى نوميد شد از بند او بيرون آمد، و از مذلت‏- س: شود، آيد، باز رهد. ? - س: شود، آيد، باز رهد. ? خدمت او باز رست، و اين نشان آزادى باشد. و هر كه‏- س: شود، آيد، باز رهد. ? - س ص: است ? اميد در احسان كسى بست در بند او ماند، و به ذل خدمت او- اس: اوميد ? گرفتار شد، و اين نشان بندگى باشد. - س اس: گشت ? - ص: است ?
شعر:
گر بريدى ز مردمان تو اميد - به تن آزادى و به دل شادى‏- م: - ((تو)) ?
ور بديشان اميد در بستى - دادى از دست عز آزادى
- شرح غرر و درر: ش 52، المناقب / 376.


next page

fehrest page

back page