بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مطلوب کل طالب‏, دکتر محمود عابدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     72289300 -
     72289301 -
     72289302 -
     72289303 -
     72289304 -
     72289305 -
     72289306 -
     72289307 -
     72289308 -
     72289309 -
     72289310 -
     72289311 -
     72289312 -
     72289313 -
     72289314 -
     72289315 -
     72289316 -
     72289317 -
     72289318 -
 

 

 
 
اكبر الاعداء اخفاهم مكيدة.

(بزرگترين دشمنان پوشيده‏ترين ايشان است به مكر و كيد.) - م: بدترين دشمنان آن باشد كه پوشيده باشد مكر و كيد او ?

معنى اين كلمه به تازى:
اكبر الاعداء من يستر مكايد شره و مصايد ضره، و يكتم غوائل غدره و حبائل مكره.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه دشمنى نهان دارد و دوستى آشكارا كند، او بدترين دشمنان باشد؛- اس: بترين ? از بهر آن كه حذر از دشمن ظاهر ممكن است و از دشمن‏- ص: دشمنان است ? - ص: - ((حذر)) ? - اس: ظاهرى، ص: + ((حذر)) ? باطن ممكن نيست. - ص: ناممكن ?
شعر:
بدترين دشمنى تو آن را دان - كه به ظاهر ترا نمايد بر
هست ممكن حذر ز دشمن جهر - نيست ممكن حذر ز دشمن سر
- الاعجاز / 29 (...اخفاهم مشورة!) المناقب / 375.
من طلب ما لا يعنيه، فاته ما يعنيه.

(هر كه طلب كند آن چه او را به كار نيايد، از او بشود- س: آن چه نيايد او را از دست برود او را آن چه.... ? آن چه او را به كار آيد.)

معنى اين كلمه به تازى:
من طلب ما لا يعنيه و حاول لا يغنيه، فاته ما ينفعه فى المهمات، و حازه‏- ص: جاوزه (!) ? ما يمنعه من الملمات. - اس: المهمات (!) ?
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه چيزى طلب كند كه لايق كار و در خور روزگار او نباشد، از او- ص: و فراخور حال ? چيزى فوت مى‏شود كه لايق كار و در خور روزگار او باشد. - اس: - ((از او...)) ?
شعر:
آن چه نايد به كار مردم را - گر به جستنش هيچ بگرايد- اس م: بايد ?
فوت گردد ز دست او بى شك - آن چه او را همى به كار آيد- س: او را به كار مى‏بايد ?
- الاعجاز / 29، شرح غرر و درر: ش 8520، المناقب / 375.
السامع للغيبة احد المغتابين.

(شنونده غيبت يكى از دو غيبت كننده‏- س: + ((را)) ? - اس م: + ((است)) ? است.) - اس: - ((است))، م: غيبت كنندگان ?

معنى اين كلمه به تازى:
السامع للغيبة شريك للمغتاب فيما يستحقه من نكال العاجلة و وبال الاجلة.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه غيبت كسى كه غايب باشد بشنود، و بدان رضا دهد و غيبت كننده را ملامت نكند و آن غيبت را عذرى بنهد، او يكى از دو غيبت كننده‏- س: در هر دو مورد: عيب ? - س ص م: ننهد (!) ? - م: + ((باشد)) ? باشد و در مذمت دنيا و عقوبت آخرت با غيبت‏- م: ((باشد)) ? - ص: - ((و)) ? - ص: عقبى ? كننده شريك بود. - ص: باشد ?
شعر:
تا توانى مخواه غيبت كس - نه گه جد و نه گه طيبت‏
هر كه او غيبت كسى شنود - هست همچون كننده غيبت‏
- شرح غرر و درر: ش 1607، المناقب / 375.
الذل مع الطمع.

(خوارى با طمع است.)

معنى اين كلمه به تازى:
قد ذل من طمع، و قد عز من قنع.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه به نزديك مردمان اختلاف از بهر طمع دارد،- ص م: اختلاط ? و مردمان را آن حال از او معلوم شود،- ص: - ((دارد)) ? - ص: حال او ? مردمان او را دشمن گيرند و درو به چشم خوارى نگرند، و- ص: - ((مردمان))، اس: و مردمان ? هرگز به نزديك هيچ كس شرف و عزت نيابد. - ص: + ((عزيز نشود و)) ? - س م: - ((و)) ?
شعر:
هر كه دارد طمع به مال كسان - تنش در رنج و جانش در جزع است‏
تا توانى طمع مكن زيراك - هر چه خوارى است جمله در- س: مكن طمع ? - ص: آن چه ? طمع است
- شرح غرر و درر: ش 444، ترجمه جاودان خرد / 123، المناقب / 375.
الراحة مع الياس

(راحت با نوميدى است.)

معنى اين كلمه به تازى:
من تعلق باذيال الياس، و قطع رجاءه من اموال الناس، عاش‏- س اس: الناس ? فى دعة لايشوبها نصب و فى راحة لاينوبها تعب.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه اميد از اموال خلق ببرد و در دنيا طمع تجمل و زينت ندارد،- ص: ببريد ? پيوسته قرين راحت باشد و عمر در آسايش گذارد. - ص: زينت و تجمل نكرد ? - م: - ((و در دنيا...)) ?
شعر:
تا تو دل در اميد بستستى - هر چه رنج است جمله در دل تست‏
چون بريدى اميد از دگران - هر چه آن راحت است حاصل تست‏
- الاعجاز / 29، المناقب / 376.
الحرمان مع الحرص.

(نوميدى با حرص است.)

معنى اين كلمه به تازى:
كل حريص محروم، و كل طماع مذموم.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه بر چيزى حريص‏تر و مولع‏تر، او از آن چيز محروم‏تر و بى بهره‏تر. - ص: - ((و مولع‏تر)) ? - اس ص: - ((و بى بهره‏تر)) ?
شعر:
اى كه از حرص مانده‏اى شب و روز - با تن مستمند و با دل ريش‏- م: - ((و)) ?
از ره حرص دور شو، زيراك - هر كرا حرص بيش حرمان بيش‏-ك ع: هر كجا ?
- الاعجاز / 29، المناقب / 376.
من كثر مزاحه لم يخل من حقد عليه او استخفاف به. - م: - ((و استخفاف به)) ?

(هر كه بسيار شود مزاح او، خالى نبود از كينه‏اى برو يا- اس: شد ? استخفافى بدو.) - س: - ((استخفافى بدو))، م: - ((بدو)) ?

معنى اين كلمه به تازى:
من تعود المزاح حقد عليه الاكابر و استخف به الاصاغر.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه مزاح بسيار كند پيوسته بزرگان برو كينه‏ور باشند و خردان بدو- ص: بسيار مزاح ? - س: بزرگان پيوسته ? استخفاف رسانند، و او هرگز از كينه بزرگان و استخفاف خردان‏- ص: كنند ? - م: - ((خردان)) ? خالى نبود. - ص: نباشد ?
شعر:
هر كه سازد مزاح پيشه خويش - گر اميرست پاسبان گردد
در همه ديده‏ها سبك باشد - بر همه سينه‏ها گران گردد
- الاعجاز / 29، شرح غرر و درر: ش 893، المناقب / 376، شرح نهج 20/327


next page

fehrest page

back page


 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation