بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب انتظار, بنیاد فرهنگى حضرت مهدى موعود ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENTEZA01 -
     ENTEZA02 -
     ENTEZA03 -
     ENTEZA04 -
     ENTEZA05 -
     ENTEZA06 -
     ENTEZA07 -
     ENTEZA08 -
     ENTEZA09 -
     ENTEZA10 -
     ENTEZA11 -
     ENTEZA12 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

فصل اول
نويسنده در اين فصل ، نقش احاديث ائمه ى معصوم عليهم السّلام را در غيبت امام دوازدهم (عج) بررسى مى كند. او ابتدا، واژه ى مهدى را ريشه يابى مى كند كه گروه هايىمثل كيسانيه ، زيديه ، ناووسيه و ... چگونه از اين واژه بهره مى برند. سپس به غيبتقائم مهدى (عج ) در قرآن مى پردازد و بيان مى دارد كه تفاسير شيعه ، به بسيارى ازآيات به عنوان مظهرى از نقش قائم و غيبت او مى نگرند.
وى در ادامه ، احاديثى را كه مربوط به امام دوازدهم (عج ) و غيبت آن حضرت مى باشد،بررسى مى كند و معتقد است رقابت سياسى موجود در ميان مسلمين ، افرادى را تشجيع مىكرد تا از اين اميد بزرگ ، سوء استفاده كنند و احاديث نبوى را به نفع خود در تلاش ‍خويش براى كسب قدرت ، منحرف سازند.
نويسنده ، احاديث اهل سنت را درباره ى جانشينان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه دوازدهنفرند، مى آورد و يادآورى مى كند كه در آن روايات ، سخنى از اين كه دوازدهمين آن ها درپرده ى غيبت به سر مى برد، نيست ، با آن كه او، قائم مهدى (عج ) است . بعد، احاديثزيديه و اماميه را بيان مى كند كه به وضوح نشان مى دهد، امام دوازدهم قائم است .نويسنده در ادامه به نقش سياسى قائم در جامعه مى پردازد و ايجاد زمينه سازى توسطامامان و علايم ظهور قائم را توضيح مى دهد.
فصل دوم
نويسنده در اين فصل ، نقش امامان عليهم السّلام در فعاليت هاى مخفى و زيرزمينى وتاءثير آن بر تكامل تدريجى غيبت از امام ششم عليه السّلام به بعد را بررسى مى كندكه چگونه با فشارهاى عباسيان سياست تقيه را در پيش گرفته بودند. علاوه بر آنشكاف هاى ايجاد شده در ميان اماميه را توضيح مى دهد.
مؤ لف ، موقعيت امام صادق عليه السّلام و نگرش امام عليه السّلام به نظام سياسى جديدرا با شرايط بحرانى اى كه عباسيان به وجود آورده بودند، توضيح مى دهد و مىگويد كه همين مساءله امام عليه السّلام را واداشت تا ابزار جديدى براى ارتباط بااعضاى جامعه ى خود جست و جو كند. لذا امام ، نظام زيرزمينى ارتباطات (التنظيم السرّى )را در جامعه به كار گرفت .
در دوره ى امام كاظم عليه السّلام ، اماميه به علت فشار عباسيان و قيام اسماعيليه ، ضعيفشده بودند. لذا امام عليه السّلام با در پيش ‍ گرفتن سياست تقيه ، هواداران خود را ازهرگونه قيام مسلحانه ، منع مى كرد. با شهادت امام كاظم عليه السّلام ، شكاف ديگرىميان اماميه ايجاد شد و بخش عظيمى واقفيه شدند؛ يعنى امام كاظم عليه السّلام را قائممهدى دانستند. در اين جا، نويسنده چهار گروهى را كه در مرگ امام عليه السّلام اختلافداشتند، توضيح مى دهد، كه سه گروه به رحلت امام عليه السّلام معتقد بودند و يكگروه منكر. علت اصلى انكارشان به خاطر اموال وپول هايى بود كه به عنوان سهم امام عليه السّلام در اختيار داشتند و مى خواستند بهبهانه و عذرى آن ها را پس ندهند. سپس دوران امام رضا عليه السّلام را توضيح مى دهدكه سياست تقيه هم چنان ادامه دارد و امام عليه السّلام چون با ماءمون در حكومت نقش دارد،لذا در اين زمان ، از نهاد وكالت سخنى در ميان نيست . ولى گسترش سازمان امامت (وكالت) را در زمان امام جواد عليه السّلام ، شاهد هستيم و امام عليه السّلام به هواداران خود اجازهى نفوذ به دستگاه عباسيان را مى دهد. البته فعاليت هاى مخفى تنها به منظور هدايت امورمالى و مذهبى اماميه صورت مى گرفت ، نه تهديد حكومت ماءمون .
نويسنده در ادامه ، به ديدگاه عباسيان نسبت به فعاليت امام هادى عليه السّلام مىپردازد و شيوه ى خشن برخورد متوكل در قالب اقدامات ضد شيعى و تاءسيس ارتش نوينموسوم به (شاكريه ) را كه به ضد علوى معروف بودند، بررسى مى كند كه چگونهوكلاى امام را دستگير و شكنجه و به شهادت مى رساندند و حتى قبور ائمه عليهم السّلامرا تخريب كردند. اقدامات متوكل لطمات جدى به ارتباطات شبكه ى وكالت وارد كرد،ولى مانع از فعاليت امام هادى عليه السّلام نشد. در زمان منتصر، اوضاع كمى بهتر شد،ولى قيام هاى متعدد باعث شد عباسيان ، قيام ها را با اماميه مرتبط بدانند و رهبران اماميه رابه سامراء فرابخوانند.
بعد از شهادت امام هادى عليه السّلام ، ديدگاه محتاطانه ى حكومت نسبت به اماميه درطول امامت امام عسكرى عليه السّلام ادامه يافت و حضرت هم سياست تقيه را در پيش گرفت.
نويسنده در پايان فصل ، نتيجه مى گيرد كه امامان عليهم السّلام بعد از شهادت امام حسينعليه السّلام ، حالت تقيه نسبت به خلفاء را در پيش گرفتند و پيوسته آماده ى قيامبودند و اگر پيروان متعهدى داشتند، قيام مى كردند. لذا با توجه به اوضاع و شرايطسياسى ، سياست تقيه ، بهترين روش بود. از سويى تا زمان امام عصر (عج )، نهاد ياسازمان مخفى وكالت را تشكيل دادند.
فصل سوم
نويسنده در اين فصل ، ديدگاه هاى اماميه را درباره ى امام غايب و ولادت آن حضرت وانشعاباتى را كه بعد از شهادت امام عسكرى عليه السّلام ميان هواداران حضرت به وجودآمده است ، تحليل مى كند. بررسى تاريخى و اعتقادى حاكى از آن است كه در رحلت امامعسكرى عليه السّلام ، اماميه درگير مسايلى شدند كه مانند آن پس از رحلت امام هفتم عليهالسّلام پيش آمد. اينان به واقفه ، محمديه ، جعفريه و قطعيه منشعب شدند.
نويسنده در ادامه به بررسى روايت صدوق قدّس سرّه پيرامون مادر حضرت اشاره دارد وشواهدى را بر عدم صحت اين روايت و علت تعدد نام مادر حضرت بيان مى دارد.
سپس نويسنده ، دلايل غيبت صغرى را بيان مى كند و نتيجه مى گيرد كه اينعوامل باعث شد فعاليت هاى سازمان امامت به طور مخفى انجام گيرد و حتى امام دوازدهمعليه السّلام را هم ناچار ساخت تا از پيروان خود، غيبت كند و از طريق سازمان مخفى امامت ،فعاليت هاى خود را ادامه دهد.
نويسنده در پايان اين فصل ، به طرح امام عسكرى عليه السّلام براى اختفاى جانشين خود،تغيير مكان آن حضرت ، ادامه ى فعاليت هاى سياسى و مذهبى از طريق نهاد وكالت ، تلاشعباسيان براى دستگيرى فرزند امام عسكرى عليه السّلام اشاره دارد.
فصل چهارم
نويسنده در اين فصل ، به بازتاب فعاليت هاى مخفى امام دوازدهم عليه السّلام دراقدامات سفيران آن حضرت با بررسى اجمالى وكالتقبل از امام دوازدهم عليه السّلام از زمان امام صادق عليه السّلام پرداخته و وظايف اصلىوكلا را برمى شمارد. سپس به دوره ى اوليه زندگى عثمان بن سعيد پرداخته كه از سنيازده سالگى در خدمت امام جواد عليه السّلام و بعد از آن در خدمت امام هادى عليه السّلامبوده است . در اين دوره ، عثمان بن سعيد، عهده دار امور داخلى سازمان و تنظيم روابط بينمركز سازمان و ديگر شعب بود. وى در دوران امام يازدهم عليه السّلام هم چنان در سمت خودابقا شد.
نويسنده در ادامه ، به مخالفين سفير اول پرداخته و به وكالت عثمان بن سعيد در زمانامام دوازدهم (عج ) و مهاجرت او به بغداد و زندگى اش به صورت تقيه اشاره دارد. اينتقيه تا آن جا بود كه او حتى در مجادلات سياسى نيز وارد نمى شد و درشغل روغن فروشى ، زندگى را مى گذارند. سازمان وكالت در دوران سفيراول ، پنج ناحيه را پوشش مى داد كه عبارتند از:
1 - عراق كه مركز سفارت بود.
2 - مصر، حجاز، يمن كه به نظر مى رسد مركز اصلى سازمان در اين ناحيه ، مدينهباشد.
3 - آذربايجان و اران .
4 - قم و دينور.
5 - رى و خراسان .
مؤ لف در انتهاى اين فصل مى افزايد كه سال وفات سفيراول معلوم نيست و قبر وى در قسمت غربى بغداد در مسجد (درب ) قرار دارد.
فصل پنجم
در اين فصل ، به فعاليت هاى مخفى دومين سفير امام (عج )؛ محمد بن عثمان بن سعيد عمرىپرداخته مى شود. آن گاه انگيزه هاى افرادى را كه منكر وكالت وى شدند، بررسى مىكند؛ افرادى هم چون ابن هلال ، بلالى و محمد بن نضير. سپس به فعاليت هاى وى دربارهى وكلاى دروغين و فشار عباسيان مى پردازد.
وكيل دوم ، بسيار زيرك و دقيق بود، تا آن جا كه هيچ ردپايى از كارهاى خود باقى نمىگذاشت و همواره جان خود و امام را از خطر، محفوظ نگاه مى داشت .
نويسنده در ادامه ، تاءثير فعاليت هاى انقلابى ساير گروه هاى شيعه بر نگرشعباسيان را نسبت به امام (عج ) بررسى مى كند و عواملى را كه باعث تيره شدن روابطعباسيان با اماميه مى شود، برمى شمارد، مثل : قيام زنگيان يا كشف فعاليت هاى زيرزمينىگروه هاى اسماعيليه ى اصلى و قرامطه . چون عباسيان بين فِرَق شيعه ، تفاوتقايل نبودند.
مؤ لف در پايان فصل ، به وفات ابوجعفر اشاره دارد كه وى زمان مرگ خود را پيشگويى كرد و سنگ قبر خود را آماده ساخته بود. قبر وى در جاده اى كه به كوفه ختم مىشود، در سمت غربى بغداد مى باشد.
فصل ششم
اين فصل به سومين سفير؛ يعنى ابوالقاسم حسين بن روح بن ابى بحر نوبختى ،اختصاص دارد. در ابتدا به معرفى نوبختى و فعاليت هاى او در دوران سفير دوم مىپردازد. بعد نحوه ى انتصاب او را بيان مى كند كه سفير دوم در بستر مرگ ، در حالىكه همگى بر بالين او گرد آمده بودند، ابن روح نوبختى را با بيان اين مطلب كه امامدوازدهم (عج ) دستور فرموده اند، منصوب كرد. سپس نويسنده به فعاليت ها و اقدامات ابنروح پرداخته و اين كه وى به صورت تقيه و با هشيارىكامل ، وظايف محوله را به نحو احسن پى گيرى مى كرده است .
نويسنده در ادامه اشاره دارد به تقابل نوبختى با شلمغانى كه ابتدا دستيار و قائم مقامنوبختى بود و بعدها به خاطر عقايد الحادى و انحرافى شلمغانى ، از هم جدا شدند. ازامام دوازدهم (عج ) درباره ى ارتداد و انحراف شلمغانى ، توقيعى توسط سفير سومانتشار يافت .
پس از مرگ شلمغانى 323 ه‍/934 م ، اقتدار ابن روح نوبختى حتى ميان عباسيان هم بالاگرفت . ابن روح در سال 326 ه‍.ق رحلت يافت و در قريه ى (نوبختيه ) در غرببغداد دفن گرديد.
فصل هفتم
مؤ لف در اين فصل ، به زندگى و فعاليت هاى ابوالحسن على بن محمد سمرى و حوادثابتداى غيبت كبرى مى پردازد. به گفته ى وى ، چون دوران سفارت سفير چهارم كوتاهبود (329ه‍ - 326ه‍/941م - 937م )، تغييراتقابل ملاحظه اى در روابط او با وكلا نمى توانست پديد آيد. يك هفتهقبل از فوت وى ، امام (عج ) در توقيعى به پايان ارتباط مستقيم بين سفيران با امام وآغاز غيبت كبرى اشاره دارند.
نويسنده در ادامه ، به نگرش فضلاى اماميه نسبت به غيبت كبرى مى پردازد. از اين دورانبه دوران (حيرت و امتحان ) ياد مى شود. اين دوران با حملات گروه هاى مخالف همراهبود. اين حملات ، علماى اماميه را وادار ساخت كه بيشتر به مباحث كلامى روى آورند.
نويسنده در انتها، عواملى را كه باعث گسترش نقش علما و فقها پس ‍ از غيبت كبرى مى شود،توضيح مى دهد.
نتيجه گيرى
1 - اين كه ماهيت غيبت امام دوازدهم (عج ) در تاريخ شيعه از قدمت بسيار برخوردار است و بامساءله ى امامت ، ارتباط نزديك دارد و ائمه عليهم السّلام فرصت نيافتند به جز چندسال از حكومت على عليه السّلام حكم برانند. لذا فعاليت هاى خود را در سه زمينه ى عمده ،محدود ساخته بودند:
الف ) نشر احاديث نبوى ميان مردم و آشنايى مردم با رهبران واقعى جامعه .
ب ) از زمان امام صادق عليه السّلام ،احاديث مربوط به قيام امام (عج ) وتشكيل حكومت جهانى نشر داده شد، اما احاديث ، تاريخ قيام را تعيين نمى كرد و اين ابهامباعث سوء استفاده هايى هم شد.
ج ) ائمه ى نخستين معتقد بودند كه اگر شرايط ايجاب كند، هر يك از آنان مى توانندقائم مهدى باشند، اما پس از شكست قيام مورد نظرشان بهسال 140 ه‍.ق . مصمم شدند تا پيروان حق را به تعمق در امور مذهبى تشويق و شرايطسياسى را به نفع خود هموار كنند. از نتايج اين سياست ها، تاءسيس سازمان وكالت دردوران امام صادق عليه السّلام بود كه به صورت ابزارى براى سرپرستى فعاليتهاى اماميه و در نهايت ، تاءسيس حكومت حقه اسلامى به كار مى رفت .
2 - عباسيان متوجه خطر اماميه و شيعيان براى خود بودند، لذا در پى انحراف توجه مردمبه آنان برآمدند و به جعل احاديثى مبنى بر اين كه امام و پيشواى بعد از پيامبر صلّىاللّه عليه و آله ، عباس است نه على عليه السّلام پرداختند. هم چنين به اقداماتى در جهتانشعاب ميان شيعيان دست زدند. آنان براى نظارت مستقيم بر رهبران اماميه ، پاى امامانعليهم السّلام را به دربار كشاندند. سپس ‍ روابط بين پيروان و امامانمشكل شده بود. در اين زمان ، اختياراتى به سفيران تفويض شد تا فعاليت هاى اماميه راسرپرستى كنند.
3 - اين كتاب كوششى است در راستاى اثبات امام دوازدهم (عج )، جانشين امام حسن عسكرىعليه السّلام كه موسوم به محمد مى باشد و دو غيبت دارد كه غيبتاول با گسترش نقش وكالت و فعاليت هاى چهار سفير همراه است .
مطالعه ى منتقدانه ى اين دوره نشان مى دهد كه وظيفه ى اصلى سفرا، انجام وظايف خاصىبود كه پيش از اين ، ائمه به عهده داشتند تا امام را از فشارهاى سياسى كه توسطعباسيان اعمال مى شد، محفوظ دارند.
4 - با فوت سفير چهارم ، ارتباط مستقيم با امام خاتمه يافت و نهاد وكالت هم به پايانخود رسيد و اماميه در غيبت كبرى و در انتظار واقع شد. فقها در اين زمان به خود جراءتنمى دادند به نمايندگى از سوى امام اقدامى كنند، ولى طولانى شدن دوران غيبت ، فقهارا بر آن داشت تا خلاء موجود را پر كنند. لذا با توجه بيشترى به امور عقيدتىپرداختند و به تدريج به عنوان نايبان غير مستقيم (نايب عام ) امام غايب مورد توجه قرارگرفتند و جامعه را به فقه اسلامى رهبرى و هدايت كردند.
نقد و بررسى
1 - اين اثر اثبات مى كند كه آن امام منتظر و موعود، امام دوازدهم (عج ) شيعيان است كه درپرده ى غيبت به سر مى برد و زمانى كه علايم ظهور مندرج در حديث نبوى آشكار شود،ظهور خواهد كرد.
2 - مؤ لف با تكيه بر منابع قديمى و اصيل شيعه با تحقيقى عميق ، زمينه هاى تاريخىغيبت امام را از زمان امام صادق عليه السّلام بررسى و قائميت امام زمان را اثبات مى كند.
3 - رعايت اصلريشه يابى دقيق نسبت به حوادث عصر غيبت صغرى ، موجب پديد آمدن امتياز خاص و شايدمنحصر به فردى در اين اثر شده و آن همانا پرداختن به مساءله ى سازمان وكالت و نگاهدقيق و تفصيلى به آن است ؛ زيرا در حقيقت سازمان وكالت در عصر غيبت صغرى ادامه ىحركتى بود كه از عصر امام صادق عليه السّلام پديد آمد و با گزينش وكلا و اعزام آنانبه مناطق شيعى محقق شد. البته برخى ديگر از محققين ، شروع سازمان وكالت را از زمانامام هفتم عليه السّلام مى دانند و اين نظريه ى نويسنده را رد مى كنند،(376) اما بهنظر مى رسد، حق با جاسم حسين باشد.(377)
4 - اين اثر از جمله معدود منابع تحقيقى و پژوهشى پيرامون عصر غيبت صغرى است كه باديد تحليلى - انتقادى به بررسى وضعيت سياسى ، اجتماعى ، دينى و فرهنگى اين عصرپرداخته است .
5 - از ويژگى ها و امتيازات اين اثر آن است كه مؤ لف سعى كرده است كه حوادث وجريانات موجود در عصر غيبت صغرى را با ملاحظه ى ريشه هاى تاريخى آن در عصرحضور ائمه بررسى كند. ايشان به ذكر احاديثى مى پردازد كه از ديرباز درباره ىمهدى (عج ) در ميان شيعيان رايج بوده است و مشخصا اثبات مى كند كه مهدى موعود (عج )،همان امام دوازدهم شيعيان است .
6 - مؤ لف در موارد بسيارى ، فراتر از ظواهر نصوص حركت كرده و ازخلال نصوص تاريخى توانسته است پيام ، نص يا لوازم آن را نيز استكشاف كند.
7 - از آن جا كه كشف روابط درون گروهى شيعه در عصر غيبت صغرى و ارتباطات شيعيانبا سفراى ناحيه ى مقدسه ، نقش بسيار مهمى در شناخت دقيق وضعيت سياسى و اجتماعىشيعه در اين عصر دارد، لذا مؤ لف ضمن نگاه دقيق بهمسايل عصر نواب اربعه با بهره گيرى از منابعى كه بعضا شهرت چندانى ندارند،سعى كرده است يك چارچوب منطقى را براى ترسيم وقايع اين عصر فراهم آورد.
8 - اين اثر در زبان انگليسى ، اولين تاءليفى است كه به وجود امام دوازدهم عليهالسّلام به طور كامل بحث كرده و آن را اثبات كرده است . البته به زبان عربى ، اردو وفارسى نيز ترجمه شده است .
9 - گرچه مؤ لف سعى كرده است اسامى اعضاى سازمان وكالت را از عصر امام صادقعليه السّلام به بعد كشف و در جاى خود نقل كند و تا حدود زيادى نيز در اين جهت موفقبوده ، اما در برخى موارد، معرفى كامل نبوده است و در مواردى ، افرادى را به عنوانوكيل معرفى كرده كه وكالت شان اثبات نشده است . برخى از آن ها عبارتند از:
الف ) على بن بابويه (ص 26)
ب )محمد بن ابى عمير (ص 135) كه وكيل بغداد معرفى شده ، ولى وكالت وى با توجهبه كتب رجالى ، ثابت نشده است .
ج ) حسن بن فضل بن زيد يمانى (صص 150 و 171) كهوكيل توس معرفى شده است ، در حالى كه شيخ صدوق قدّس سرّه به عدم وكالت وى ،تصريح دارد.(378) گرچه قرينه اى بر وكالت وى مى توان يافت ، ولى در هرحال تصريح نشده است .
د) عبداللّه بن جعفر حميرى (ص 153). به عنوانوكيل برجسته ى قم معرفى شده ، در حالى كه وكالت وى ثابت نشده است .
ه‍)احمد بن محمد دينورى (ص 153). گرچه قرينه اى هست كه ايشانوكيل است ، ولى تصريحى بر وكالت ايشان نيست . بهتر آن است كه اسم شان جزءمحتمل الوكالة معرفى شود.
و) احمد بن حسن مادرايى (ص 153) به عنوانوكيل نيشابور معرفى شده است . گرچه احتمال وكالت وى زياد است ، ولى در منابعرجالى ، تصريحى به آن نيست .
ح )ابوسهل بن نوبختى (ص 198) كه وكالت وى ثابت نشده است .
9 - مؤ لف در برخى موارد با دقت هاى موشكافانه ، به نقد و بررسى برخى روايت هامى پردازد. از جمله مى توان به بررسى وى در مورد روايت صدوق قدّس سرّه پيرامونمادر حضرت حجت (عج ) اشاره كرد كه در پايان ، مناسب است تمامى متن آن آوردهشود.(379)
مادر امام دوازدهم
مسعودى ، قديمى ترين عالم امامى است كه درباره ى امام دوازدهم خبر مى دهد. بنا بهگزارش او، مادر ايشان ، كنيزى به نام نرجس بوده است .[53](380) شهيد (متوفى786 ه‍/ 1384 م ) نام او را مريم بن زيد علويه ذكر مى كند [54] و ديگر اخبار، او راريحانه ، صيقل و سوسن مى نامند. [55] امكان دارد نام اصلى او همان نرجس باشد و ديگراسامى به جز صيقل را بانوى او حكيمه ؛ دختر امام جواد عليه السّلام به وى داده باشد.مردم آن زمان ، كنيزان را براى خوش آمدگويى به اسامى گوناگون مى خواندند ونرجس ، ريحانه و سوسن همه اسامى گل ها هستند.
قديمى ترين خبر درباره ى مليت مادر امام دوازدهم ، بهسال 286ه‍/899م برمى گردد. صدوق قدّس سرّه نخستين بار بهنقل از محمد بن بحر شيبانى كه روايت خود را به بشر بن سليمان نخاس ‍ منسوب مىداند، اين موضوع را ذكر كرده است . طبق اين خبر، او شخصى مسيحى مذهب از روم بود كهتوسط نيروهاى اسلامى به اسارت درآمد و به صورت كنيز در معرض فروش قرارگرفت . نخاس ، وى را از بازار برده فروشان بغداد خريد و به محضر امام دهم عليهالرحمه حضرت على هادى عليه السّلام در سامراء فرستاد. روايت مذكور، پس از بيان اينمطلب ، اعتبار خود را از دست داده و به سبك شرح نويسى زندگى اوليا و قديسين درمىآيد. روايت مى شود كه مادر امام دوازدهم ، مليكه بنت يشوع ، نوه ى دخترى قيصر روم بودو مادرش از اعقاب شمعون ؛ حوارى عيسى عليه السّلام بوده است . زمانى كه مليكه در كاخجدش ، مريم عليه الرحمه مادر عيسى عليه السّلام و حضرت فاطمه عليها السّلام ، دخترپيامبر اسلام را در عالم رؤ يا مى بيند، حضرت فاطمه عليها السّلام در عالم رؤ يا، او رابه اسلام دعوت مى كند و وى را متقاعد مى سازد تا خود را به اسارت لشكريان اسلامدرآورد.[56] توثيق اين روايت از جنبه هاى گوناگون مورد سؤال قرار گرفته است . شك آورترين نكته در بخش آخر اين روايت ملاحظه مى شود:
اولا: پس از سال 242ه‍/ 856م جنگ عمده اى بين عباسيان و روميان وجود نداشته و هيچدليلى هم در مآخذ ديده نمى شود كه امپراتور روم از عباسيان ، تقاضاى آزادى نواده ىدخترى خود را كرده باشد.[57]
ثانيا: نويسندگان متقدم امامى به ويژه قمى ، نوبختى ، كلينى و مسعودى كه معاصرشيبانى (راوى حديث ) بوده اند، در آثار خود به اين روايت رجوع نكرده اند. به علاوه ،كشى كه از ياران شيبانى است و نجاشى و ابن داود از علماى بعدى ، مدعى هستند كه وى ازغلات بوده است .[58]
ثالثا: كلينى مى گويد كه مادر قائم ، كنيزى از نويه ، استان شمالى سودان بودهاست .[59] به علاوه ، نعمانى و صدوق ، احاديث ديگرى را روايت مى كنند كه حاكى از آناست كه مادر قائم ، كنيزى سياه بوده است .[60] امكان دارد علت آن كه متاءخرين اماميه ، اينروايات را ناديده انگاشته و روايت شيبانى را موثق پنداشته اند، آن باشد كه روايتمذكور، مادر امام قائم را از نسلى شريف و طبقه ى ممتاز اجتماعى مى داند.به ويژه وجودرابطه اى بين امام دوازدهم ، قائم (عج ) و عيسى عليه السّلام در اين حديث ، آن ها را مجذوبكرده است ؛ زيرا احاديث نبوى حكايت از آن دارد كه هر دو با هم قيام كرده و دنيا را از شرّظلم و جور، رهايى مى بخشند.[61]
با ملاحظه ى اين سه نكته ، روايت محمد بن بحر شيبانى را مى توان رد كرد، با وجود آنكه طوسى و ابن رستم طبرى آن را موثق مى دانند.[62]
احتمالا شيخ مفيد، خبر صحيحى از منشاء مادر قائم ارايه داده باشد. وى مى گويد: آنبانو، كنيزى بود كه در خانه ى حكيمه ، خواهر امام دهم عليه السّلام ، بزرگ شد. بنابه گفته ى او، چون امام سيماى او را ديد، پيش بينى كرد كه از وى ، فرزندى با عنايتخاص الهى به دنيا خواهد آمد.[63] طبق نظريه ى صدوق ، وىقبل از رحلت شوهرش ، امام حسن عسكرى عليه السّلام بهسال 260ه‍/ 874م درگذشته است ،[64] ولى بنا بر روايت نجاشى ، پس از اينسال نيز در قيد حيات بوده و در خانه ى محمد بن على بن حمزه از دستياران نزديك همسرش، امام حسن عسكرى عليه السّلام پنهان شده است .[65]

fehrest page

back page