بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 2, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ABRAR001 -
     ABRAR002 -
     ABRAR003 -
     ABRAR004 -
     ABRAR005 -
     ABRAR006 -
     ABRAR007 -
     ABRAR008 -
     ABRAR009 -
     ABRAR010 -
     ABRAR011 -
     ABRAR012 -
     ABRAR013 -
     ABRAR014 -
     ABRAR015 -
     ABRAR016 -
     ABRAR017 -
     ABRAR018 -
     ABRAR019 -
     ABRAR020 -
     ABRAR021 -
     ABRAR022 -
     ABRAR023 -
     ABRAR024 -
     ABRAR025 -
     ABRAR026 -
     ABRAR027 -
     ABRAR028 -
     ABRAR029 -
     ABRAR030 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مرجعيت
الف - زعامت حوزه علميه خراسان
آية الله حاج آقا حسين قمى در نخستين روزهاى ورود به مشهد، با برپايى نماز جماعت ،ارتباط خود را با مردم برقرار كرد و به نشر احكام دين و پاسخگويى به سؤ الات مردمو رسيدگى به وضعيت محرومان و مستضعفان پرداخت و زعامت و سرپرستى حوزه علميه رابه عهده گرفت و علاوه بر رسيدگى به امور محصلان علوم دينى ، دانش فقه واصول را براى طالبان علم ، در منزل خود تدريس مى كرد.
برخى از شاگردان مكتب او در خراسان از اين قرارند: ميرزا حسن بجنوردى ، حاج آخوند ملاعباس تربتى ، شيخ محمد على كاظمى خراسانى ، شيخفاضل قفقازى ، سيد صدرالدين جزايرى ، حاج آقا بزرگ اشرفى شاهرودى ، ميرزا مهدىحكيم ، سيد محمد موسوى لنكرانى ، سيد حسين موسوىنسل ، شيخ حسينعلى راشد تربتى ، شيخ مجتبى قزوينى ، شيخ هاشم قزوينى ، ميرزااحمد مدرس يزدى ، سيد حسن طباطبايى قمى ، سيد مهدى طباطبايى قمى ، شيخ كاظمدامغانى ، شيخ غلامحسن محامى بادكوبه اى ، شيخ يوسف بيارجمندى شاهرودى ، شيخ علىتوحيدى بسطامى و شيخ عباس على اسلامى (208)
حاج آقا حسين قمى اگر چه در طول مدت اقامت خود، به سؤ الات شرعى و استفتاات رسيدهپاسخ مى داد ليكن از مطرح شدن نام خود و قبول مسئووليت مرجعيت و انشار رساله عمليهاجتناب مى ورزيد، تا آنكه با اصرار و مراجعه فراوان جمع زيادى از متدينين ، رسالهاحكام فارسى ايشان در سال 1351 به نام ((مجمعالمسائل )) به چاپ رسيد و مرجعيت ايشان از آن تاريخ آغاز گرديد.(209)
واكنش شجاعانه ((آية الله قمى )) نسبت به اقدامات ضد مذهبى رضاخان و حركت اعتراضآميز ايشان به تهران ، و پس از آن قيام خونين مسجد گوهرشاد، باعث شد كه رژيم ستمشاهى پهلوى ، مدتى ايشان را در تهران توقيف و در نهايت ، درسال 1354 ق . به عراق تبعيد كند. از آن پس مركز مرجعيت ايشان به كربلامنتقل گرديد.(210)
ب : احياى حوزه علميه كربلا
حوزه علميه كربلا با رحلت مرحوم آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى رو به ضعف نهادهبود و ايشان پس از استقرار در كربلا جمعى از فضلا و مدرسان خبره حوزه علميه نجفچون حضرات آيات ميلانى ، خويى ، سيد على بهبهانى ، ميرزا مهدى شيرازى و سيدصدرالدين جزايرى را براى تدريس و كمك به پيشرفت علمى حوزه علميه كربلا دعوتبه همكارى كرد و خون تلاش را در آن مركز علمى جارى ساخت . با اقدامات و فعاليتهاىآية الله حاج آقا حسين قمى ، وضع عمومى حوزه تغيير يافت و جلسات درس و بحث رونقديگرى گرفت . ايشان در كنار اداره حوزه و زعامت دينى مردم و انجام رسالت عظيم مرجعيت ،از تدريس و تربيت شيفتگان علم دريغ ننمود و دروس خارج فقه واصول را براى جويندگان آن بيان مى كرد.(211)
برخى از شاگردان مكتب او در كربلا از اين قرارند: شيخ محمد على سرايى ، سيد زينالعابدين كاشانى حائرى ، شيح هادى حائرى شيرازى (پور امينى )، شيخ محمد حسينصدقى مازندرانى و شيخ محد رضا جرقويه اى اصفهانى .(212)
آية الله قمى پس از درگذشت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى ، به اقامت يازده ساله وسراسر بركت خود در كربلا خاتمه داد و راهى نجف اشرف شد.
ج : مرجعيت عامه
علما و مجتهدان نجف اشرف با از دست دادن آية الله اصفهانى در پى مرزبانى ديگر،براى سپردن مرجعيت عامه و سرپرستى حوزه كهن نجف اشرف به او بودند و تنهاشخصيت ارزنده و والامقام حضرت آية الله قمى را لايق اين مسؤ وليت مى دانستند. پس ازاصرار فراوان و بيان اينكه قبول اين مسؤ وليت برايشان واجب است آن پير وارسته رابه پذيرفتن اين امر وامى دارند و از نيز چاره اى جزقبول نمى بيند و راهى شهر مقدس نجف مى شود.(213)
توجه عمومى علما و مردم نه تنها ايشان را خرسند نساخت بلكه به ناراحتيهاى وى افزود،تا آن حد كه احساس مى كرد اين مسؤ وليت ممكن است براى دين و تقواى ايشان خطر ايجادكند. از اين رو از خداوند متعال درخواست مى كند كه اگر مردن براى دين و آخرتش بهترباشد، او را پيش ‍ خود بخواند و مرگ وى را برساند.(214) روزى جمعى از مؤ منين بهايشان عرض مى كنند كه بعضى از اهل علم نجف اشرف بنا دارند از حضرت آية اللهبروجردى دعوت كنند تا به نجف بيايد و زعامت را عهده دار شود. ايشان با خوشحالىفرمودند: ((اى كاش مى آمد و اين مسووليت را به عهده مى گرفت ، تا من راحت شده ، بهكربلا برمى گشتم و به كارهاى خود مشغول مى شدم .))(215)
تاءليفات
آية الله حاج آقا حسين قمى آثار ارزنده اى در ابواب مختلف فقه از خود به يادگارگذاشته است كه به اسامى آنها اشاره مى كنيم :
حاشيه بر عروة الوثقى (از اولمسائل تقليد تا بخشى از احكام نماز)، حاشيه بر رساله ارث و نفقات ، حاشيه بررساله ربائيه رضاعيه ، حاشيه بر صحة المعاملات ، حاشيه بر مجمعالمسائل ، الذخيرة الباقية فى العبادات والمعاملات ، مختصر الاحكام ، طريق النجاة ، منتخبالاحكام ، مناسك حج ، ذخيرة العباد، هداية الانام فىالمسائل الحلال والحرام و ((رساله احكام )).(216)
ريشه ها و زمينه هاى قيام
دوران ديكتاتورى رضاخان و عملكرد ضد مذهبى او، از مقاطع حساسى است كه آية اللهقمى در آن مقطع به مبارزه برخاست و توده هاى دين باور را بر ضد نظام ستم شاهىشوراند. به منظور روشن شدن عظمت اين خيزش ‍ دينى (قيام گوهرشاد) ذكر بخشهاى مهمتاريخى و رويدادهاى تلخ و ناگوار آن دوران ، لازم و مناسب است ؟!
در آن ايام اسلام زدايى و محو تدريجى مذهب و منزوى كردن علما از مهم ترين و اساسىترين استراتژى سياستمداران وقت انگلستان در برخورد با كشور ايران قرار گرفت وآنان در اين زمينه از دو عنصر سياسى و نظامى چون سيد ضياءالدين و رضاخان استفادهنموده ، در سال 1299 ش . كودتاى سياه را بر پا كردند. رضاخان در سوم آبان 1302ش . به نخست وزيرى منصوب شد و احمد شاه نيز با سفر به اروپا، درعمل كشور را به رئيس الوزرا سپرد. پس از تشكيل مجلس پنجم كه عمده نمايندگانش ‍طرفداران ديكتاتور بودند رضاخان در روز نهم آبان 1304 ش . به پادشاهى منصوبگرديد. او در تمام دوران تصدى وزارت جنگ ، نخست وزيرى و پادشاهى ، سياست واحدىرا نسبت به مذهب دنبال نكرد. هنگامى كه پله هاى ترقى (؟) را مى پيمود خود را مسلمانمتعصب معرفى مى كرد. چون مى دانست كه در ايران ريشه عميق مذهبى وجود دارد و پيمودنمسير خلاف آن ، موفقيت ندارد. او با اتخاذ اين شيوه منافقانه و فريبكارانه ، حمايتبسيارى از اقشار اجتماع را جلب كرد اما به هنگام دستيابى به قدرت و رسيدن به سلطنت، بتدريج سياست مذهبى گذشته خود را كنار گذاشت و به منظور ريشه كن كردن آيينمقدس اسلام از جامعه ايران ، به سركوبى و تضعيف علما و روحانيت پرداخت و به صراحتمذهب را منافى تمدن و تجدد معرفى كرد.(217)
اين در حالى رخ مى داد كه كوشش مرموزانه و مستمر فراماسونرى و ماسونها در ايرانبراى ناتوان ساختن روحانيان نيز به يارى اش ‍ شتافت .(218)
رضاخان در مدت دوران سلطنت خود اقدامات به اصطلاح تجدد طلبانه اى را در جهت حذفتدريجى مذهب اسلام و روحانيان انجام داد كه درذيل به گوشه اى از آن عملكردها اشاره مى كنيم :
1. نظام وظيفه اجبارى براى روحانيون (219)
2. حذف تاريخ قمرى و جايگزينى تاريخ شمسى - كه نشانه تهاجم وسيع و همه جانبهبر فرهنگ اسلامى بود - به بهانه ((عربى زدايى )) در ايران (220)
3. اختلاط دختر و پسر در مدارس (221)
4. جايگزينى محضرهاى رسمى به جاى محضرهاى شرعى براى منزوى ساختن و طردروحانيون (222)
5. بستن مساجد و جلوگيرى از برپايى مرسام عزادارى
رضاخان با عملى ساختن اين توطئه (223) تا آن حد پيش رفت كه در ايران عاشورايىگذشت ليكن يك مجلس عزادارى بر پا نشد تنها افراد اندكى ، نيمه هاى شب درزيرزمينهاى خانه خود به صورت مخفى مجلس ‍ سوگوارى و عزادارى بپا مى كردند يابه بيابان و باغى رفته ، به روضه خوانى مى پرداختند. در اين ميان بسيارى ازمجالس مخفى نيز كشف مى شد و با بانيان و شركت كنندگان آنمحفل با خشونت برخورد مى شد. يكى از مورخان تاريخ معاصر ايران چنين مى نويسد:
((به جاى عزادارى ، كاروان شادى (كارناوال ) در ايام عاشورا به راه انداختند و صنوفرا مجبور كردند كه در برپايى كارناوال پيشقدم شده ، هر صنفى رسته خود را شركتدهد. خوب به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوى حركتكارناوال (كاروان شادى ) مصادف بود با شب عاشورا، و در كاميونها دسته جات رقاصهبا ساز و آواز و پايكوبى و رقص ، در شهر به گردش درآمده بودند. در عوض اگراحيانا افرادى از ذاكرى با عبا و عمامه ديده شدند، تحت تعقيب قرار مىگرفتند.))(224)
6. لباس متحدالشكل (225)
يكى از اهداف رضاخان براى مبارزه با روحانيتاصيل از طريق محو تدريج لباس خاص اهل علم بود. با اجراى اين طرح ، نسبت به كسانىكه عمامه داشتند سخنگيريهاى بسيار مى شد. روحانيان نمى توانستند در معابر عمومىظاهر شوند و ناچار بودند در خانه يا در مدرسه علميه باقى بمانند، در غير اين صورتگرفتار پليس مى شدند.
7. از كلاه پهلوى تا كلاه لگنى
از تاريخ 1307 ش كلاه يك لبه 0پهلوى ) بااعمال فشار دولت متداول گرديد، اما در خرداد 1314 ش كلاه يك لبه ناگهان به كلاهتمام لبه (شاپو) تبديل گرديد! مى گويند اينتبديل كلاه از سوغاتهايى بود كه رضاشاه از مسافرت به تركيه آورده بود، زيراتركها هم پس از تغيير رژيم ((كلاه فنه )) راتبديل به شاپو كرده بودند.(226)
اين اقدامات در پى توطئه ((اسلام زدايى )) از طريق اشاعه فرهنگ غرب و مقابله باهويت فرهنگى كه با اصول اسلامى درآميخته بود، صورت مى پذيرفت .
8. كشف حجاب
رضاخان در اجراى اهداف استعمارگران ، اشاعه فرهنگ غرب را يكى از راههاى مبارزه بااسلام و تضعيف آن در ميان مردم مى دانست . او پس از مسافرت به تركيه به كشف حجابشدت بيشترى داد و كليه اقشار جامعه را به شركت در مجالس جشن و سخنرانى مجبور كردو آنها را مؤ ظف ساخت كه به اتفاق همسرانشان شركت كنند.(227)
امام خمينى (ره ) در اين زمينه مى فرمايد: ((بهانه دومى كه باز به تقليد از آتاتوركبى صلاحيت ، آتاتورك مسلح ! غيرصالح ، باز انجام داد، قضيه كشف حجاب با آنفضاحت بوده . خدا مى داند كه به اين ملت چه گذشت در اين كشف حجاب . حجاب انسانيت راپاره كردند اينها. خدا مى داند كه چه مخدراتى را اينها هتك كردند و چه اشخاصى را هتككردند... در بعضى از جشنها (به اصطلاح خودشان ) آنقدر گريه كردند مردم ، كه اينهااز آن جشن شايد اگر حيايى داشتند، پشيمان مى شدند، يك رشته ... .)) (228)
رژيم رضاخانى رد اجراى اين توطئه ، به چند شهر بزرگ و مذهبى از جمله شهر مقدسمشهد و قم حساسيت بيشترى از خود نشان مى داد زيرا در صورت موفق بودن اجراى اين امرو وادار كردن زنان اين دو شهر در پذيرش ‍ كشف حجاب ، عملى شدن آن در ساير شهرهاحتمى بود. بر اين اساس ‍ بيشترين فشار را بر شهرهاى مذهبى وارد كردند. در نوروزسال 1306 ه‍ش ‍ همزمان با ماه مبارك رمضان ، اعضاى خانواده رضاشاه به طرز بسيارنامناسب و زشت وارد غرفه بالاى ايوان آيينه حرم حضرت معصومه عليهاالسلام در قمشدند كه با برخورد آية الله شيخ محمد تقى بافقى مواجه گرديد.(229) كشف حجابدر شهر مقدس مشهد نيز به سختى عملى مى شد. آنان در اين هتك حرمت كار را به جايىرساندند كه زمينه تحولات بعد و قيام گوهرشاد گرديد. استاندار خراسان در بخشى ازگزارش عملكرد خود به دولت وقت چنين مى نويسد: ((... در نظر است پس از خاتمهجشنها، ورود صحن و حرم مطهر و بيوتات شريفه براى زنهاى با چادر قدغن شود. البتهزوار خارجه كه تذكره ارائه بدهند، مستثنى خواهند بود. فعلا دستور داده شد زنهاى باچادر را در ادارات دولتى و محاضر رسمى نپذيرند. اميدوارم بزودى موضوع تجردنسوان در مشهد بكلى عملى شود.))(230)
قيام گوهرشاد
علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسسين قمى ، سيد يونس اردبيلى و ميرزا محمد آقازادهجلسات متعددى برگزار كردند و توطئه حجاب زدايى و موضوع اجبارى شدن كلاه بينالمللى و برپايى جشنها و مجالسى همچون جشن مدرسه شاپور شيراز را - كه گروهىاز دختران جوان با گيسوان نمايان به رقص و پايكوبى پرداخته بودند(231) - موردبحث و نقد قرار دادند. در يكى از نشنستها كه درمنزل حاج آقا حسين قمى برگزار گرديد ايشان از اوضاع جارى مملكت و فشارى كه براسلام وارد شده بشدت متاءثر و گريان مى شوند و سپس مى فرمايند: ((امروز اسلامفدايى مى خواهد. بر مردم است كه قيام كنند.))
در نهايت علما تصميم مى گيرند كه حاج آقا حسين قمى در اعتراض به اقدامات رضاخانبه تهران رفته ، با او صحبت كند. ايشان به قرآنتفاءل كرده ، پس از خوب دانستن اين اقدام ، براى سفر مصمم مى شود و اعلام مى كند كهاگر رضاخان از اعمال غير شرعى خود دست بر ندارد تا پاى جان در انجام اين مبارزهخواهد ايستاد. آية الله قمى ، در آخرين جلسه درس خود مى فرمايد: ((به عقيده من اگرپيشرفت اين جلوگيرى از خلاف مذهب ، منوط به كشته شدن ده هزار نفر، كه راءس آنهاحاج آقا حسين قمى است باشد، ارزش دارد.))(232) ايشان پيش از حركت ، تلگرامى بهرضاخان مى فرستد وسبب حركت خود را اعلام مى دارد.قبل از حركت ، گروهى از مؤ منين مشهد از وى مى پرسند كه در ملاقات با شاه چه خواهيدكرد؟ معظم له مى فرمايد: ((اول از او درخواست مى كنم كه از برنامه هاى غيراسلامى دستبردارد و اگر موافقت نكرد خفه اش مى كنم .))(233)
حاج آقا حسين پس از ورود به تهران (29 ربيعالاول 1354) با قيد استخاره اى راهى شهر رى شده ، در باغ ((سراج الملك ))منزل كردند. مردم مؤ من و دين باور با حركت خود به حضرت عبدالعظيم عليه السلام وديدار با مرجع خود، آمادگى خويشتن را براى هر گونه جانفشانى و فداكارى اعلامنمودند. حضور گسترده ديداركنندگان موجب وحشت و هراس ‍ دولت رضاخانى گرديد و درنتيجه ظهر روز دوم ربيع الثانى ملاقات با آية الله قمى ممنوع اعلام شد ومحل اقامت ايشان به محاصره كامل درآمد. پس از گذشت چند روز از محاصرهمحل ، فرستادگان رضاخان به ديدار حاج آقا حسين قمى آمدند و با لحن بى ادبانه اظهاركردند كه : عرايض شما به سمع ملوكانه رسيده است . ايشان با بى اعتنايى به آنهافرمودندگ ((من بايد با شخص شاه ملاقات كنم .)) اين در حالى بود كه رضاخان بهشدت از انجام اين ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دورى مى جست . خبر بازداشت حاج آقاحسين قمى به مشهد رسيد و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت . بسيارى از مردم مشهد درمسجد گوهرشاد اجتماع كردند و به سخنان وعاظ و خطبا چون شيخ محمد تقىبهلول ، شيخ محمد واعظ خراسانى ، شيخ عباسعلى محقق ،، شيخ على اكبر مدقق ، شيخمحمد قوچانى كه در مذمت اقدامات رضاخان از جمله اجبارى نمودن كلاه بين المللى و تبليغكشف حجاب ، به ايراد سخن پرداخته بودند، گوش فرادادند.(234)
روز چهاردهم ربيع الثانى 1354 گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف ، بهسوى مسجد گوهرشاد حركت كردند تا به جمع مردم و روحانيون متحصن در مسجدبپيوندند، ليكن قزاقان رضاخان ، با نواختن شيپور جنگ بى محابا به روى مردم آتشگشودند و حدود يكصد نفر را شهيد و مجروح كردند. اما مردم مقاوم و صبور، با داس وچهارشاخ و بيل به مقابله برخاسته ، به حركت خود ادامه دادند و پس از عقب راندنقزاقها، به طرف مسجد سرازير شدند. حضور زنان مسلمان در اين قيام بسيار چشمگيراست . با درخواست آنان چادرى در مسجد پيرزن كه در وسط صحن مسجد گوهرشاد واقعبود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نيمه هاى شب يكشنبه نيروهاى قزاق پس ازدستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ايرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد واطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگين را بر بامهاى مشرف به حياط مسجد قرار داده ،سپس حمله را آغاز كردند و هنگامى كه سپيده صبح زد بيش از دو هزار (تا پنج هزار) شهيددر مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. كاميونهاى نظامىبراى حمل جنازه ها آماده مى شدند. به گفته يك شاهد عينى ، پنجاه و شش كاميون جنازه ازمسجد بيرون بردند و حتى زخميان را نيز همراه كشته شدگان درگودال دفن كردند. پس از اين حادثه خونبار، رضاخان زمينه اخراج حاج آقا حسين قمى رافراهم كرد و ايشان را به عتبات مقدس تبعيد كرد.(235)
مقابله با اشغالگران
با شروع جنگ جهانى دوم در سال 1360 ه‍ق نيروهاى مهاجم انگليسى به كشور عراق حملهكردند، ليكن با مقابله مردم مواجه شدند و نبردهاى شديدى بين آنان صورت گرفت . بهگواهى تاريخ ، علماى آن عصر نقش ‍ سرنوشت سازى را در تهييج مردم مقابله با آناننيروهاى انگليسى داشتند. آية الله قمى با صدور فتوايى مردم را به مقابله با نيروهاىمهاجم فرا خوانده و دفاع از كيان اسلام را جزو بهترين عبادتها شمرد. ايشان همچنين ضمندعوت مردم و نيروهاى دفاعى به هماهنگى و وحدت نسبت به تلاش براى اختلاف اندازى وتفرقه ميان نيروهاى مسلمان هشدار داده بود.(236)
تهديد به اعلام جنگ
پس از تبعيد خفت بار رضاخان در شهريور 1320 ش . ايران شاهد گسستن رشته هاىپوسيده اختناق گرديد. آية الله حاج آقا حسين قمى از اين فرصت پيش آمده استفاده كرد وبه قصد زيارت مرقد مطهر امام رضا عليه السلام و به منظور پيگيرى اقدامات گذشتهخود آماده سفر به ايران شد و به ايران بازگشت . ايشان در شهر مشهد تلگرامى بهدولت مخابره كرد و پيشنهادهاى ذيل را مطرح نمود: لغو كشف حجاب ،انحلال مدارس مختلط، برپايى نماز جماعت و تعليم قرآن و درس دينى در مدارس ، آزادىحوزه هاى علميه ، كاهش فشار اقتصادى از دوش طبقه ضعيف ، تلاش براى تعمير قبورائمه بقيع عليهم السلام .(237)
بعد از گذشت چند روزى از ارسال تلگرام ، حاج آقا حسين قمى به تهران آمده ، متوجه مىشود كه دولت تصميم ندارد به خواسته هاى ايشان ترتيب اثر دهد. بر اين اساس ، بهطور علنى با دولت اعلام جنگ مى كند. طبقات مختلف مردم و علما به حمايت از درخواستهاىمرجع بزرگوار خود برمى خيزند. دولت با ملاحظه اين خيزش عمومى و از سويىايستادگى آن مرد الهى ، سرانجام مجبور به عقب نشينى مى شود و در تاريخ دوازدهمشهريور 1322 ش . پيشنهادهاى ايشان را مى پذيرد.(238)
پس از آن آية الله حاج آقا حسين قمى كه ثمره تلاشهاى ده ساله خويش را نظاره مى كندراهى كربلا مى شود.
سزاى مرتد
پس از انتشار و پخش كتابهاى كسروى - كه در برگيرنده افكار منحط و ضد دينى بود -عكس العملهاى متفاوتى از سوى مرزبانان مكتب تشيع و مردم معتقد به مقدسات دينىصورت پذيرفت و با آمدن كتابهاى كسروى در حوزه علميه نجف اشرف و كربلا، سيدمجتبى نواب صفوى نزد مراجع و اساتيد عاليمقامى همچون آية الله العظمى حاج آقا حسينقمى و علامه امينى رفته ، كتابهاى منحط مزبور را با اظهار ناراحتى و تاءسف ، به آناننشان مى دهد و منتظر تصميم و اقدام آن حافظان حريم دين مى گردد. حاج آقا حسين قمىپس از مطالعه كتابها احمد كسروى را مرتد دانسته ، حكم ارتداد وى را صادر مىكند.(239)
نواب صفوى به حكم وظيفه دينى خويش ، با تصميمى قاطع درس و مدرسه را رها ساخته، به سرعت به وطن باز مى گردد تا آن نابخرد را به سزايش برساند. او در روز 24ارديبهشت 1324 ش به قصد كشتن كسروى به همراه اسلحه كمرى عازم آن خانه نابخردمى شود. پس از برخورد با وى او نشانه مى گيرد ولى اسلحه گير مى كند. وى صحنهرا رها نساخته ، به جانب او حمله ور مى شود و سر آن مزدور را گرفته ، با اسلحه بهسر و صورتش ‍ مى كوبد. اين حركت شجاعانه ، ناكام مى ماند و كسروى جان سالم بدرمى برد. پس از وقوع اين حادثه نواب دستگير مى شود.(240) اما با فشار طبقات مردم- بخصوص روحانيون - آن مجاهد خستگى ناپذير آزاد مى شود و پس از آزادى ، زمينهقتل كسروى را طرح ريزى مى كند. در نهايت ، روز 20 اسفند 1324 سيد حسين امامى بههمراه برادر خود سيد على محمد، بنا به توصيه نواب ، پيشتاز شده ، كسروى را بهدرك واصل مى كند.(241)
در آيينه اخلاق
در پايان نمونه هايى از جلوه هاى رفتارى و اخلاقى آية الله قمى را كه هر كدام ستارهاى فروزان براى رهروان فضيلت و چراغ هدايتى براى شيفتگان رسيدن بهكمال خواهد بود، بيان مى كنيم .
پرهيز از خلف وعده
او بارها براى تربيت ديگران مى فرمود: ((در نظر ندارم در تمام عمر و ايام حياتم حتىيك مرتبه خلف وعده اى نموده باشم .))(242)
برپايى درس و بحث در شبهاى احيا
درس و بحثهاى علمى آن بزرگوار حتى در شبهاى احياى ماه مبارك رمضان داير بود. درحالى كه مردم در كنار مرقد پاك سيدالشهداء عليه السلام سختمشغول خواندن قرآن ، زيارت و انجام اعمال شب قدر بودند، ايشان به درس و بحثمشغول مى گشت و مى فرمود: ((فراگيرى علم ، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر وافضل است .))(243)
شيوه انتخاب همسفر
او هرگاه قصد مسافرت به جايى را داشت با كسانى كه در بحث خصوصى او حاضر مىشدند همسفر مى شد تا درس سفر مشغول مباحثه شوند.(244)
به خاطر رفاقت وارد جهنم نمى شوم
حاج آقا حسين قمى در دوستى ، بر رفاقت صحيح ، فوق العاده پاى بند بود و رفيق راتا جايى دوست داشت كه حدود اسلامى اجازه مى داد و هرگز حاضر نبود به خاطر دوستى ،ضوابط شرعى را به هيچ مقدار و تحت هيچ عنوانى زير پا بگذارد. بارها مى فرمود:((من تا در جهنم با رفيق هستم ولى به خاطر رفاقتداخل جهنم نمى شوم .(245)))!
وقف بالاسر حضرت عليه السلام
روزى آية الله قمى در حالى كه در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلاممشغول نماز جماعت بود، نماز خود را قطع كرد و اقتدا كنندگان نيز با تعجب نماز راناتمام رها كرده ، نزد آقا آمدند تا از علت اين كار اطلاع پيدا كنند.
حاج آقا حسين فرمود:
در هنگام خواندن نماز، متوجه شدم كه كنار فرشى كه روى آن ايستاده ام نوشته است((وقف بالاسر حضرت عليه السلام !)) سريعا فرش را برداريد و سر جاى خود پهنكنيد تا دوباره نماز را شروع كنم .(246)
فراسوى فروتنى
روزى گروهى از برادران عرب زبان كه به حرم امام حسين عليه السلام آمده بودند درنماز جماعت حاج آقا حسين قمى شركت كردند. بعد از اتمام نماز به حضور آقا رسيدند وگفتند: ما به شما اقتدا كرديم در حالى كه اطمينان به صحت قرائت شما نداشتيم ، چوناصل زبان شما ايرانى است ! حاج آقا حسين در پاسخ به آنان با تواضع و فروتنىفرمود: ((من هم اينك نزد شما مى نشينم و حمد و سوره را قرائت مى كنم تا مطمئنشويد.(247)))
رحلت
پس از رحلت آية الله العظمى سيدابوالحسن اصفهانى ، كه مرجعيت عامه شيعه به آيةالله العظمى حاج آقا حسين قمى سپرده شد، ايشان از پذيرش وقبول اين مسؤ وليت سنگين بسيار ناراحت و غمگين گرديد. لذا با خواندن نمازهاى حاجت ونماز جعفر طيار از خداوند متعال درخواست مى كرد كه مرگش زود فرا رسد.(248) آيةالله سيد محمد هادى ميلانى (ره ) كه ارتباط نزديكى با آن فقيه زاهد داشت در اين باره مىگويد:
((به حرم سيدالشهداء عليه السلام مشرف شدم ، آقا بالاى سر مطهر نشسته بودند؛به من اشاره نموده ، نزد ايشان رفتم و آقا اظهار داشتند: رياست به من روى آورده و من مىترسم به دينم لطمه بخورد! من دعا مى كنم شما آمين بگوييد (يا بالعكس ) (سپسفرمودند:) خدايا! اگر اين رياست به دين من مضر است ، جان مرا بگير! و آن قدر گريهكردند كه زمين از آب ديده ايشان تر شد.(249)))
پس از آن ، بيمارى سختى بر آقا عارض شد و ايشان احساس كرد كه خداوند دعايش رااجابت كرده و لحظه ترك اين دنياى فانى فرا رسيده است . سرانجام ايشان دقايقى پساز طلوع آفتاب روز پنجشنبه 14 ربيع الاول 1366 ق . در 84 سالگى به ديار باقىشتافت و جهان اسلام را كه چند ماهى به غم از دست دادن آية الله العظمى سيد ابوالحسناصفهانى عزادار شده بود به فوت فرزانه اى ديگر داغدار ساخت .
جنازه مطهر مرحوم آية الله العظمى قمى ابتدا در شهر بغداد با حضور مسلمانان و مؤ منانآن شهر تشييع و سپس آن را به شهر كربلا روانه ساختند. مردم كربلا با حضور وسيعو كم نظير خود در تشييع جنازه وى ارادت و اخلاص گذشته خويش را بار ديگر بهاثبات رساندند و پس از طواف آن پيكر پاك در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسينعليه السلام و اقامه نماز ميت ، با جنازه مطهر وى وداع كردند. باانتقال جنازه ايشان به نجف ، مردم با شور و حماسه وصف ناشدنى ، آن را بر دوش خودحمل كرده ، راهى حرم مطهر حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام شدند پس از طواف ، در مقبرهشيخ ‌الشريعه اصفهانى (واقع در صحن مطهر) به خاك سپردند.
از مرحوم حاج آقا حسن قمى فرزندان دانشمند و نوادگان فرهيخته اى به يادگار ماندهاست . آية الله آقا موسى صدر نوه دخترى ايشان مى باشد.(250)
آية الله شاه آبادى
متوفاى 1328 ش .
آسمان عرفان
محمد على محمدى
طلوع ستاره
در سال 1292 ق . در محله حسين آباد اصفهان در خانه آية الله ميرزا محمد جواد بيدآبادىطفلى پا به عرصه وجود نهاد كه او را ((محمد على )) ناميدند.
آية الله بيدآبادى كه خود فقيهى وارسته بود به تربيت فرزندانش همت و توجه فوقالعاده اى داشت و به بركت همين تلاش ، فرزندانش هر يك چون ستاره اى تابناك برتارك حوزه هاى علميه درخشيدند.
كلاس نور
محمد على ، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در كلاس درس برادر بزرگترش (شيخاحمد مجتهد) كه يكى از اساتيد معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمينبهار عمر قدم نهاد در درس آية الله ميرزاهاشم خوانسارى (نويسنده كتاب مبانىالاصول ) شركت نمود و معلم درس رياضيات وى نيز آقا ميرزاعبدالرزاق سرتيپ بود.
در سال 1304 ق . ناصرالدين شاه قاجار، آية الله بيدآبادى را به همراه دو فرزندشمحمد على و على محمد به تهران تبعيد كرد و محمد على در تهران در درس فقه واصول آية الله ميرزا حسن آشتيانى - كه خود از شاگردان بزرگ آية الله شيخ مرتضىانصارى بود - شركت نمود و فطرت توحيدى و عشق به شناخت معارف الهى او را بهدرس فلسفه حكيم بزرگ ميرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت .
ميرزا محمد على نخستين سالهاى بلوغ را پشت سر مى گذاشت كه در كلاس ‍ درس عرفاننشست و آنگاه كه وارد هيجدهمين سال عمر خود شد درسال 1310 ق . به درجه اجتهاد نايل آمد.
او در سال 1312 ق . اولين و بهترين استاد خود يعنى پدر مهربانش را از دست داد ولىاين حادثه تلخ نتوانست در روح او خللى ايجاد كند و به رغم مشكلات فراوان بهتحصيل ادامه داد. وى حدود شانزده سال در تهران اقامت كرد و در اين مدت علاوه برتحصيل به تدريس اشتغال داشت .(251)
در سال 1320 ق . ميرزا محمد على به قصد عزيمت به نجف اشرف و حضور در درس آيةاله العظمى محمد كاظم خراسانى (مشهور به آخوند خراسانى ) ابتدا راهى اصفهان شد وپس از دو سال اقامت در آنجا راهى نجف گرديد. در اين سفر مادر و پدر همسرش نيز او راهمراهى مى كردند.
در اين زمان ميرزا محمد على با آنكه خود مجتهد بود با شور و شوقى وصف ناپذير درسآخوند خراسانى حاضر مى شد. اقامت ايشان در نجف هفتسال طول كشيد و طى آن توانست در دو دوره كامل درس خارجاصول آخوند شركت كند كه نتيجه آن يك دوره شرح بر كتاب كفايةالاصول است كه به قلم ايشان نگارش يافته است .
همچنين ايشان در نجف در درس آية الله شيخ فتح الله شريعت (شيخ ‌الشريعه ) و آية اللهميرزا محمد حسن خليلى شركت مى جست .
پس از رحلت آخوند خراسانى - كه آقا ميرزا محمد على براى ايشان احترام فوق العادهقائل بود و او را عقل مجسم مى شمرد - جناب ميرزا راهى سامرا شد تا از خرمن علوم آية اللهالعظمى ميرزا محمد تقى شيرازى خوشه چينى كند. ايشان پس از درس استاد در جايگاهتدريس مى نشست و بسيارى از شاگردان استاد در كلاس او شركت مى كردند در اين ميانميرزاى شيرازى خود نيز به آية الله شاه آبادى توجه ويژه اى داشت و به هميندليل است كه آية الله شاه آبادى يكى از شش نفرى است كه از ميرزاى شيرازى گواهىاجتهاد دريافت كرده است . چنانكه آيات عظام شيخ ‌الشريعه اصفهانى ، سيداسماعيل صدر، شريانى ، ميرزا خليل تهرانى هم به عارفكامل شاه آبادى گواهى اجتهاد داده بودند.(252)
بازگشت
آيت حق ، شاه آبادى بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغمميل باطنى خود و به خاطر درخواست مادرش - كه دورى از ديگر فرزندان كاسه صبرشرا لبريز كرده بود - به طرف ايران حركت كرد و آنگاه كه علماى سامرا دريافتند كهايشان در حال آماده سازى وسايل سفر براى حركت به طرف ايران است با اصرار زياد ازايشان خواستند كه در سامرا بماند ولى ايشان رضايت مادر را كه رضايت خداوند در آنبود به تدريس و اقامت در سامرا ترجيح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.
چون مردم تهران از ورود آية الله شاه آبادى به ايران مطلع شدند از ايشان خواستند كهبه تهران برود و وى پذيرفت و چون منزل ايشان در خيابان شاه آباد (جمهورى اسلامىكنونى ) بود به آية الله شاه آبادى معروف شد.
ايشان نخست در منزل اقامه جماعت و سخنرانى مى نمود و بعد به سبب كمبود جا سنگر رابه مسجد سراج الملك منتقل كرد.
آن بزرگوار از سال 1330 ق . تا 1347 ق . در تهران اقامت داشت . در آن زمان چونتازه رضاخان به قدرت رسيده بود يكى از مهم ترين اقدامات آية الله شاه آبادى مبارزهبا ظلم ستم شاهى وى بود، چنانكه امام ((قدس سره )) مى فرمايند:
((مرحوم آية الله شاه آبادى علاوه بر آنكه يك فقيه و عارفكامل بودند يك مبارزه به تمام معنا هم بودند.))(253)
در اوج خفقان رضاخانى ، آية الله شاه آبادى ، از علماى تهران و ديگر شهرها خواست كهدر اعتراض به ستمهاى شاه در پناه حضرت عبدالعظيم در شهر رى گرد آمده ، متحصنشوند. ولى علما نتوانستند ايشان را همراهى كنند ودر حالى كه تنها دو نفر ايشان راهمراهى مى كردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه باسخنرانيهاى كوبنده فجايع رژيم را براى مردم بازگو مى نمود.
آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آنگاه درسال 1347ق . راهى شهر مقدس قم شد. و به تعليم و تربيت طلاب علوم دينى همتگمارد.(254)
سر عشق
يكى از افرادى كه از محضر اين عالم بزرگ كسب فيض نمود امام امت (ره ) است كه نزد آيةالله شاه آبادى كتابهاى عرفانى فصوص الحكم ، مفتاح الغيب ومنازل السائرين را فراگرفت . امام (ره ) چگونگى آشنايى خود با آية الله شاه آبادى راچنين توضيح مى دهد:
((من پس از آنكه توسط يكى از منسوبين مرحوم شاه آبادى با ايشان آشنا شدم ، درمدرسه فيضيه ايشان را ملاقات كردم و يك مساءله عرفانى از ايشان پرسيدم . شروعكردند به گفتن ، فهميدم اهل كار است . به دنبال ايشان آمدم و اصرار مى كردم كه باايشان يك درس داشته باشم و ايشان در ابتداقبول نمى كردند تا به گذر ((عابدين )) - يكى از محلات قم - رسيديم و بالاخرهايشان كه فكر مى كرد من فلسفه مى خواهم قبول كردند.
ولى من به ايشان گفتم كه فلسفه خوانده ام و عرفان مى خواهم و ايشان دوباره بنا راگذاشتند بر قبول نكردن و من باز هم اصرار كردم ، تا بالاخره ايشانقبول كردند و من حدود هفت سال نزد ايشان فصوص و مفتاح الغيب خواندم .))
آية الله شاه آبادى به امام علاقه زيادى داشت به گونه اى كه هر گاه مى خواست او راصدا كند بدون آوردن پسوند يا پيشوندى همان گونه كه پدران فرزندان خود را صدامى كنند مى فرمود روح الله ! آرى ، او امام را روح خدا مى دانست . البته علاقه امام هم بهاستادش بسيار زياد بود تا آنجا كه هر گاه از ايشان نامى به ميان مى آورد مى فرمود:روحى له الفداء، جانم فداى او باد! اين مطلب در كتابهاى امام (ره ) بخصوص دركتابهاى عرفانى ايشان كاملا مشهود است .(255)
يكى ديگر از افرادى كه در قم از خرمن علم آيت حق ، شاه آبادى خوشه ها چيد آية اللهالعظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى است .
آهنگ رجعت
آية الله شاه آبادى هفت سال در قم اقامت گزيد. زمانى نيز مردم تهران به قم آمده ، ازايشان خواستند به تهران مراجعت كند و وى به رغمميل باطنى خود، در پى احساس وظيفه در سال 1354 ق . راهى تهران شد. ابتدا حدود دوسال در مسجد امين الدوله - واقع در بازار چهل تن - به امامت جماعت و ارشاد و هدايت پرداختو آنگاه كه يكى از شبستانهاى مسجد جامع - كهقبل از آن تبديل به انبار شده بود - آماده شد، نماز و سخنرانى را بدانجامنتقل نمود و از آن پس مسجد جامع سنگر مبارزه با رضاخان گرديد.(256)
شير بيشه حق
در موقعيتى كه رضاخان تمام مساجد و منابر راتعطيل نموده بود آية الله شاه آبادى هيچ گاه نماز و سخنرانى اش قطع نشد. زمانى همكه رضاقلدر پوشيدن لباس روحانيت را ممنوع كرده بود او فرزندانش را به روحانىشدن و پوشيدن لباس مقدس روحانيت تشويق كرد و به بركت هميت تلاش ‍ مخلصانه هفتتن از فرزندان ايشان روحانى شدند.
ماءموران رضاخان ، براى آنكه بتوانند صداى حق طلب آية الله شاه آبادى را خاموشكنند، منبر او را از مسجد جامع دزديدند ولى از آن پس ايشان ايستاده سخنرانى مى كرد و مىگفت
((منبر سخن نمى گويد اگر مى خواهيد سخنرانىتعطيل شود، بايد مرا ببريد و من هر روز قبل از اذان صبح تنهايى ازمنزل به طرف مسجد مى آيم ، اگر عرضه داريد آن وقت بياييد و مرا دستگير كنيد))!
بر پايه اين گفتار شجاعانه روزى عده اى روباه صفت براى دستگيرى شيخ عارف بهمسجد جامع حمله ور شدند و با بى شرمى تمام همچون لشكر يزيد چكمه پوشان واردمسجد شدند كه ناگاه آيت حق نهيبى بر آنها زد و همگى آنها پا به فرار گذاشتند وبراى دستگيرى ايشان در بيرون مسجد كمين كردند و آنگاه كه آية الله شاه آبادى از مسجدخارج شد فرمانده آنها رو به شيخ عارف كرد و گفت : ((آقاى شاه آبادى ! آقاى شاهآبادى ! تو بايد همراه ما بيايى كلانترى !))
آية الله شاه آبادى ايستاد و در حالى كه ابروانش به هم گره خورده بود گفت : ((بروبه بزرگترت بگو بياد!)) و به راه خود ادامه داد.(257)
فقيه بيدار
از ديگر اقدامات فرهنگى و ابتكارات آية الله شاه آبادى برپايى جلسات سخنرانىخانگى - دور از چشم ماءموران رژيم - بود كه نقش مهمى در مبارزات و آگاهى سياسى مردمايفا مى كرد.
شيخ عارف كامل از تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان نيزغافل نبود و در پى اين مقصود منزل شخصى خود را به تدريس و تعليم نونهالاناختصاص ‍ داده بود. او چند مرد صالح و مؤ من انتخاب كرد كه به دانش آموزان درس ‍ بدهندو خود نيز بر كار مدرسه نظارت داشت و هفته اى يك بار با سخنرانى براى دانش آموزانو اولياى آنها، آنها را در حفظ شعاير اسلام راهنمايى مى كرد.
آيت حق براى امر به معروف و نهى از منكر اهميت زيادىقائل بود و در انجام اين واجب الهى از مردم و اهالى مسجد هم استمداد مى جست . چنانكه آوردهاند پزشكى كه در همسايگى ايشان بود با آوردن معلم موسيقى ووسايل آن ، موجبات ناراحتى ايشان و همسايگان را فراهم كرده بود و چون حضرت آية اللهشاه آبادى از او خواست كه از اين عمل شيطانى دست برداردقبول نكرد!
آيت حق در سخنرانى شب جمعه فرمود:
((خوب است از اين پس هر كسى از جلو مطب اين دكتر مى گذرد با خوشرويى از او بخواهدكه از اين عمل دست بردارد.))
چند روز گذشت . پزشك هر روز با دهها مراجعه كننده مواجه مى شد كه همگى بدو تذكرمى دادند كه دست از اين عمل بردارد. او چاره اى جزتعطيل كردن كلاس نديد و آنگاه كه با آية الله شاه آبادى مواجه شد گفت :
((آقاى شاه آبادى ! با قدرت ملت كار را تمام كردى ... من جواب مراجع قضايى وقانونى را مى توانستم بدهم ولى هرگز درباره اين روش مردمى نينديشيده بودم .))
آرى ، بر اثر تلاش خستگى ناپذير ايشان و ديگر مؤ منان كليه مراكز فساد در مدتكوتاهى از آن منطقه برچيده شد.(258)
قافله سالار نور
مهم ترين اقدام فرهنگى ايشان تدريس و بعد از آن تاءليف است .
وى در حوزه علميه قم روزى نه تا ده درس تدريس مى كرد و نكته جالب توجه اينكه هريك از علما كه در درسى از درسهاى ايشان شركت مى كرد، استاد را در همان رشته خاصبسيار مى ستود؛ چنانكه امام (ره ) كه در درسهاى عرفان ايشان حاضر مى شد استادش رادر عرفان فوق العاده مى ستود و آية الله ميرزا هاشم آملى (ره ) معتقد بود مهارت ايشان درفقه و اصول بيش از فلسفه و عرفان است .
آنچه ايشان تدريس مى نمود عبارت بود از: 1. فقه واصول (دوره سطح و خارج )
2. تفسير
3. عرفان
4. فلسفه و منطق و... كه دانش پژوهان بسيارى از آنها استفاده مى كردند.(259) درذيل نام چند تن از آنان را يادآور مى شويم :
1. حضرت امام خمينى (ره )
2. آية الله حاج شهاب الدين مرعشى نجفى
3. آية الله حاج ميرزا هاشم آملى
4. آية الله شيخ محمد رضا طبسى نجفى
5. آية الله حاج محمد ثقفى تهرانى (پدر همسر حضرت امام ) و...
پربهاتر از خون شهيدان
از شيخ عارف كامل كتابهاى فراوانى بر جا مانده كه برخى از آنها چاپ شده و بعضىديگر هنوز به چاپ نرسيده است . در اين مياه ، بعضى از رساله ها و كتابهاى چاپ نشدهايشان ، پس از رحلت استاد در اختيار حضرت امام (ره ) قرار داشت كه درسال 1343 ش . در حمله ساواك به كتابخانه ومنزل امام در قم همراه آثارى از امام راحل ربوده شد.
اينك مرورى بر آثار آية الله شاه آبادى :
1. شذرات المعارف نام ديگر اين كتاب حرام الاسلام است و در ايران چند بار به چاپرسيده است . اين كتاب در دو جلد جيبى و درباره مطالب اخلاقى و مبارزه با تهاجم فرهنگىاست .
2. رشحات البحار. عربى و شامل 3 بخش است : الف : القرآن والعترة ب : الايمانوالرجعه ج : الانسان والفطرة .
3. مفتاح السعاده فى احكام العبادة (توضيحالمسائل )
4. حاشيه نجاة العباد: چنانكه از نام آن برمى آيدشامل حاشيه هايى است كه ايشان بر كتاب نجاة العباد استاد بزرگ شيخ محد حسن صاحبجواهر نوشته است .
5. منازل السالكين : موضوع اين كتاب اخلاق است كه در هزارمنزل تنظيم شده است .
6. حاشيه كفاية الاصول آخوند خراسانى
7. حاشيه فصول الاصول
8. رسالة العقل والجهل
9. تفسيرى مشتمل بر توحيد، اخلاق و سير و سلوك
10. چهار رساله درباره نبوت عامه خاصه و تعدادى كتب و رساله ديگر.(260)
آخرين منزل هستى
و سرانجام در ساعت 2 بعدازظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 ش . (سوم صفر 1369 ق.) پس از هفتاد و هفت سال عمر پر بركت روح او به ملكوت اعلى پرواز كرد.
جنازه پاك او با تشييع هزاران نفر از مردم مؤ من به حضرت عبدالعظيممنتقل و در مقبره شيخ ابوالفتوح رازى (مفسر بزرگ ) مدفون گشت .
فرزندان
آية الله شاه آبادى ده فرزند پسر داشت كه هفت تن آنان روحانى مى باشند. درذيل بخشى از زندگى يكى از فرزندان رشيد ايشان شهيد حجة الاسلام والمسلمين حاجشيخ مهدى شاه آبادى را از نظر مى گذرانيم .
ايشان در سال 1309 ش . متولد و در چهار سالگى به منظور فراگيرى قرآن مجيد راهىمكتب خانه شد و پس از دو سال راه دبستان را پيش گرفت . آنگاه كه چهاردهمين بهار عمرخود را مى گذراند وارد مدرسه علميه هروى شد و پس از سپرى كردن دوره هاى مقدماتىراهى شهر مقدس قم شد.
او كتاب رسائل را از آية الله مشكينى ، مكاسب را از آية الله ستوده و كفايةالاصول را از آية الله مجتهدى آموخت و در 25 سالگى در كلاس درس ‍ خارج فقه واصول نشست . اساتيد او در درس خارج ، حضرت امام (ره ) و آيات عظام بروجردى ،گلپايگانى و اراكى بودند.
شروع مبارزات شيخ مهدى از زمان مبارزات مجاهد بزرگ آية الله كاشانى و رويدادهاى ملىشدن صنعت نفت بود. وى در سال 1332 پس از كودتاى ننگين 28 مرداد براى اولين باردستگير و زندانى شد. اوج گيرى مبارزات ايشان هنگامى بود كه امام (ره ) براىسرنگونى فرعون زمان به مبارزه برخاسته بود و شيخ مهدى هم سعى مى كرد بهدنبال امام باشد و به همين سبب چندين بار زندانى و شكنجه شد. آخرين زندان ايشان درسال 1357 ش . بود كه در سوم بهمن سال - چند روزقبل از ورود امام (ره ) به ايران - از زندان آزاد شد.
حجة الاسلام شاه آبادى پس از پيروزى انقلاب مسؤ وليتهاى زيادى به عهده داشت كه بهبعضى از آنها اشاره مى شود: عضويت در شوراى مركزى كميته انقلاب اسلامى ، عضوهسته مركزى جامعه روحانيت مبارز، نمايندگى امام در هياءت بررسى عملكرد بنيادمستضعفان ، نمايندگى دوره اول و دوم مجلس شوراى اسلامى .
و سرانجام اين مجاهد نستوه كه در عشق به جبهه ها و رزمندگان مى سوخت براى چندمين باردر تاريخ پنج ارديبهشت 1363 ش . راهى جبهه هاى نور عليه ظلمت شد و در عصرپنجشنبه ششم ارديبهشت در جزاير مجنون ، خمپاره اى در كنارش فرود آمد و او به سوىپروردگار خود بال گشود و به خيل شهدا پيوست .
پيكر مطهر اين شهيد عزيز به تهران منتقل شد و در بهشت زهرا در كنار ديگر شاهدانگلگون كفن آرميد.(261)
سيد محسن امين
متوفاى 1331 ش .
آل امين در گذشته هاى دور قبيله ((قشاقش )) يا ((قشاقيش )) شهرت داشت و در حلهروزگار مى گذراند. دست سرنوشت اين مردم سخت كوش ‍ را به((حبل عامل )) كوچاند مدتى پس از مهاجرت ، ستاره اى به نام سيد محمد امين در آسمانرياست قبيله درخشيد و بدين ترتيب ((امين )) زيور جاودان اين خاندان شد. خاندانى كه ازوابستگان اهل بيت پيامبر عليهاالسلام به شمار مى آمد و نسب به امام على بن الحسين مىرساند.
عبدالكريم فرزند رئيس سيد على و نوه سيد محمد امين بود. از پيوند اين نيك مرد عابد بادختر شيخ محمد حسين فلحه - دانشور پاك نهادجبل عامل - گوهرى پديد آمد كه سيد محسن نام گرفت ، روستاى ((شقرا)) را شهرتىجاودان بخشيد و سال 1284 ق . را به عنوانسال ميلاد خويش ، تاريخى به ياد ماندنى ساخت .
سيد محسن قرآن ، نوشتن ، شنا و اسب دوانى را به يارى پدر، مادر و خويشاوندان آموخت .چون به 6 سالگى گام نهاد، به نحو و خوشنويسى روى آورد و از محضر دانشورانقبيله كامياب شد. در 1297 ق . به روستاى ((عيثاالزط)) شتافت و از سيد جواد مرتضىدانشمند آن سامان بهره گرفت .
توقف در ((عيثاالزط)) تا حدود 1300 ق . به دراز كشيد و با هجرت سيد جواد به عراقپايان پذيرفت . سيد محسن در اين روستا با پرهيزگارى به نام شيخ محمد دبوق آشناشد. مردمى هوشمند، پارسا، شيفته دانش و اديب كه سيد محسن آشنايى با او را نعمتى الهىمى دانست . شرح قطر، صرف ، شرح ابن ناظم بر الفيه ، شرح جاربردى بر كافيه ومغنى از اندوخته هاى فرزند عبدالكريم در ((عيثاالزط)) بود.
با مهاجرت سيد جواد نوجوان ((شقرا)) در پى استادى ديگر برآمد، سرانجام در 1301ق . به بنت جبيل رفت و همواره شيخ محد دبوق از محضر سيد نجيبفضل الله حسنى عينائى و شيخ موسى شراره بهره برد. در اين سالها دوست صميمى اششيخ محد دبوق به خدمت نظام فرا خوانده شد و سيد محسن ديگر بار تنها ماند. حضور دربنت جبيل تا 1304 ادامه يافت . در اين سال شيخ موسى شراره ديده از جهان فرو بست وفرزند عبدالكريم كه تا بحث استصحاب معالم پيش رفته بود. ناگزير در جستجوىاستادى ديگر برآمد استادى كه هرگز نيافت و چون توان مالى نداشت ، هواى جنوب ازسر برون كرده به گوشه نشينى ، تدريس و مطالعه روى آورد. ولى دريغ كهسرنوشت آسودگى بروى نمى پسنديد. ستاره ((شقرا)) به خدمت نظام فرا خوانده شدو براى گريز از اين امر سفرى دراز آغاز كرد. او پس از مدتى به وطن بازگشت تا رنجسفر ناخواسته از پيكر برون سازد، ولى با بيمارى مرگ مادر روبرو شد.

next page

fehrest page

back page