بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

غروب در قدر  
شيخ حر عاملى اين فرزانه روزگار سرانجام در بيست و يكم ماه رمضان 1104 در هفتاد ويك سالگى چشم از جهان فروبست و (در زير گنبد حضرت (رضا)، كنار منبر، برادرششيخ احمد صاحب الدرالمسلوك با هزاران نفر ديگر بر جسم مطهرش نماز گذارد و جسممطهرش در ايوان حجره اى از حجره هاى صحن شريف امام رضا عليه السلام جنب مدرسهميرزا جعفر به خاك سپرده شد)(670) و مرقدش در كنار حرم رضاىآل محمد واسطه بين مردم و پيشواى هشتم شيعيان گشت .
سلام بر او روزى كه در (مشغر)، معبر نور، چشم به جهان گشود و روزى كه در(مشهد)، قبله نور، چشم از جهان فروبست .
علامه بحرانى متوفاى 1107 ق . 
نابغه حديث
سيد مرتضى علامه مهرى
ولادت  
سخن از ستاره درخشان بحرين ، سيد هاشم بحرانى است . او فرزند سيد سليمان حسينىبحرانى و معروف به (علامه بحرانى ) است (671) سلسله نسب او با بيست و پنجواسطه به امام موسى بن جعفر عليه السلام مى رسد. (672)
در نيمه اول قرن يازدهم در روستاى (كتكتان ) از توابع شهر (توبلى ) كه پايتختعلمى و سياسى بحرين در آن عصر بود، فرزندى از سله پاكرسول خدا صل الله عليه و آله به دنيا آمد. گر چه تاريخ تولد اين وجود سعادتمند بهطور دقيق به دست نيامده است . بر اساس برخى ازدلايل ، تاريخ تولدش ‍ را بين سالهاى 1030 تا 1040 ق . ياد كرده اند. (673)
مرواريد خليج  
كشور بخرين در كرانه جنوبى خليج فارس قرار داشته و از ديرباز به مرواريد خليجفارس مشهور بوده است . اين كشور از اولين دوران طلوع خورشيد اسلام هماره ازپايگاههاى مستحكم مسلمانان بويژه شيعيان جهان بوده و درطول تاريخ ، فرزانگان ، دانشمندان و فقهاى بسيارى از آن ديار برخاسته ، خدمات بىشمارى نسبت به اسلام انجام داده اند. (674)
موقعيت ويژه بحرين در عصر علامه بحرانى از نظر سياسى و تجارى و همچنين قلوبپاك و خواجوى مردمان آن ديار و تلاشهاى فرهنگى و علمى حكومت مركزى آن يعنى ايران ،از آن خطه ، انديشمندان تواناى آن ديار را بسان درهاى گرانبها، حمايت و پشتيبانى كرده، از محضر آنان بهره مند شوند.
از اين رو، پس از عراق و ايران ، سومين و عظيم ترين حوزه علميه شيعه در جهان اسلام ،بحرين بوده است . (675) (توبلى ) شهر مركزى و حاكم نشين آن روز بحرين بهسبب مركزيت سياسى و موقعيت علمى خود، شهرتى بسزا يافته بود. در آن ايام شيخ محمدبن ماجد بن مسعود بحرانى ، مرجعيت و رهبرى علمى و معنوى آن نواحى را به عهده داشت .(676)
كوچ پرستوها 
موقعيت ممتاز فرهنگى ، سياسى و جغرافيايى بحرين ، متجاوزان و قدرتمندان زورگو رابر آن داشت تا هر بار با تهاجم به اين خطه پرحاصل ، خسارات جانى و مالى بى شمارى به اهالى اين منطقه وارد سازند.
اين تهاجمات ، عرصه را بر علما و دانشمندان تنگ كرد به طورى كه موجب مهاجرت آنانبه كشورهاى همجوار بويژه ايران و عراق گرديد. (677)
فرزندان محدث بحرانى از كسانى بودند كه در غائله سوم بحرين به ايران هجرتكرده ، به اصفهان رفتند.(678)
ميرزا عبدالله اقندى نوشته است : (اكثر كتابهاى سيد را در اصفهان درمنزل فرزندش سيد محسن ديده ام .) (679) جاى ترديد نيست كه در اين تهاجمات وحمل و نقل ها، اى بسا آثار بسيارى از دانشمندان از جمله محدث بحرانى از بين رفتهباشد.
حيات علمى سيد 
سيد بحرانى پس از چندى تحصيل در زادگاهش راهى نجف اشرف شد و از استادان آن حوزهبا شكوه استفاده فراوان برد و سالها بعد با رسيدن به مقام علمى و معنوى اجتهاد،بزرگ مرجع آن حوزه گشت . گرچه سال ورودش به نجف ، به صورت دقيق مشخص نيستاما به يقين در سال 1063 ق . نزد استاد بزرگ نجف ، فخرالدين طريحى به دانشاندوزى مشغول بوده است .(680) او پس از چندى به زادگاهش بحرين بازگشت و بعداز رحلت شيخ محمد بن ماجد بحرانى عهده دار منصب مرجعيت و رهبرى دينى و علمى مردمگرديد.(681)
سيد بحرانى در دوران تحصيلات خويش از محضر استادان گرانقدرى بهره مند گشت كهبرخى از آنها بدين شرح است :
1. شيخ فخرالدين طريحى نجفى (متوفى 1087 ق ) مولف كتاب (مجمع البحرين ومطلع النيرين ).
وى از خاندانهاى بزرگ نجف اشرف بود. برخى ديگر از كتابهايش عبارت اند از (شرحمختصر النافع ) و (تميز المتشابه من اسماءالرجال ).
علامه بحرانى و علامه مجلسى هر دو از شاگردان فخرالدين طريحى بودند.(682)
2. سيد عبدالعظيم بن عباس استر آبادى - از بزرگان علماى اخبارى بود كه به علامهبحرانى اجازه نقل روايت داد.(683)
شاگردان  
شاگردان و راويان بسيارى از سيد هاشم بحرانى اجازهنقل حديث دريافت كردند كه به برخى از آنان اشاره مى شود:
1. شيخ محمد بن حسن حر عاملى ، مولف كتاب(وسايل الشيعه ). (684)
2. شيخ محمود بن عبدالسلام المعنى . (685)
3. شيخ عبدالله بن على بن احمد بحرانى (متوفى 1148 ه‍ق ) مولف كتاب(الرسائل المتشتته ). (686)
4. سيد محمد بن على سيف الدين عطار بغدادى . (687)
5. شيخ على مقايى بحرانى (688)
6. شيخ حسن بحرانى . (689)
7. شيخ هيكل بن عبد على اسدى جزائرى
دومين بهار حديث  
قرن چهارم و پنجم هجرى دوران نشر و گسترش علوم و تاليف و تصنيف و آزادى نسبىعلماى بزرگ شيعى بود. در اين دوران عالمان و محدثان بزرگ ، كتب اربعه شيعه(كافى ، تهذيب الاحكام ، من لايحضره الفقيه ، استبصار) را كه مانع اساسى فقه تشيعبه شمار مى روند به رشته تحرير در آوردند.
پس از آن دوران ، تلاش علمى و تحقيقى در موضوع گردآورى ، تدوين و تاليف حديث روبه خاموشى نهاد تا اينكه پس از گذشت پنج قرن سكوت زمستانى ، در قرن يازدهمهجرى ، بزرگان و نوابغى از عالم تشيع به اين امر مهم همت گماشته ، با استفاده اززمينه مناسبى كه در پرتو حكومت صفويان به وجود آمده بود. تلاش فراگيرى را در اينباره پى گرفتند.(690)
پيشگامان اين تحول عظيم و پيام آوران اين بهار با صفا، بزرگانى چون علامهبحرانى بودند. علامه مجلسى با تدوين و نگارش مجموعه عظيم (بحارالانوار) خدمتبزرگى به اسلام كرد.
علامه سيد هاشم بحرانى نيز آستين همت بالا زد و به دور از هياهوى زمانه ، خود را بهدرياى بيكران علوم الهى و معارف اهل بيت افكند و با استمداد از كلام و گوهرهاى تابناكامامان معصوم ، ساحلى زيبا و پرطراوت را به رهروان طريق هدايت نشان داد.
آن محدث و مفسر بزرگ انگيزه و هدف خود را از اين كار عظيم چنين بيان مى كند:
(ديدم كتب علمى از بين مى رفت و آثار پوسيده مى گرديد، در حالى كه اين كتابهاقبل از روزگار ما منابعى غنى بودند كه پس از چندى تنها علايمى از آنها بر جاى ماند وبه مرور، اثرى از آن علامتها نيز باقى نماند. گويا چيزى گفته و نوشته نشده بودهاست . با اينكه ستارگان علم و معرفت روشنى مى بخشيدند و كتابها و آثار آنها به طورفراوان در همه نقاط نگاشته و منتشر مى گرديد (691)).
او با اين هدف و مقصد، به اين تحول عظيم دست زد و بدين سان بار ديگر طراوتشكوفه هاى بوستان اهل بيت عليهم السلام و پيام بهار ايمان را نويد داد.
علامه بحرانى در قرن يازدهم كه مى توان آن را (عصر احياى دوباره حديث ) نام نهادبا تمسك به حديث شريف پيامبر گرامى اسلام كه فرمود: (ايها الناس انى تاركفيكم الثقلين ... كتاب الله و عترتى ...) به دفاع از مرزهاى عقيدتى اسلام وتفسير آيات قرآن كريم پرداخت و براى پاسدارى و ترويجثقل اكبر (قرآن مجيد) تفاسير متعددى به رشته تحرير در آورد.
او در دفاع از ثقل اصغر (اهل بيت ) و انتشار احاديث معصومين عليهم السلام نيز تلاشىدرخور توجه و ستودنى از خود نشان داد. وى كه فقيهى گرانمايه و صاحب تاليفاتبسيار ارزشمندى در فقه ، اصول ، رجال و... بود زمانى از ادامه تحقيق و تاليف در فقهمنصرف شد و به يكباره توجه ويژه اى نسبت به تدوين آثاراهل بيت پيدا كرد و با تمام توان و سرعت و دقت فراوان ، به اين امر مهم پرداخت .(692)
درباره او آمده است :
(علامه بحرانى عمر شريفش را وقف جمع آورى ، تصحيح و تدوين احاديث نمود و حتى يكلحظه از جستجو براى يافتن كتب حديث و جمع آورى نسخه هاى كتب حديث و تصيح و تبويبو تنظيم احاديث براى بهتر استفاده كردن از روايات آرام نگرفت (693)).
بدين سان علامه سيد هاشم بحرانى با تلاش وصف ناپذير خويش ، (پاسدار حريمثقلين ) گرديد.
روش علمى و تحقيقى سيد  
علامه بحرانى در تدوين كتابهاى روايى و حديث ، از روشهاى برجسته و علمى خاصىاستفاده مى كرد كه اشاره اى اجمالى به آنها ضرورى مى نمايد.
1. استفاده از روايات اهل سنت براى اثبات امامت على عليه السلام و ديگر امامان معصومعليه السلام به گونه اى كه او حديث منزلت را از طريق يكصد سند از دانشمنداناهل سنت با ذكر نام كتاب و مدرك آنها نقل كرده است . (694)
2. استفاده از نسخه هاى متعدد و عبارات متفاوت يك حديث براى صحيح تر مشخص شدن وگويايى حديث .
3. تحقيق و تصحيح سند احاديث براى پيدا كردن روايات صحيح (695)
او در اين زمينه كتاب تهذيب شيخ طوسى را بررسى و تحقيق كرد و اغلاط بسيارى را كهدر رجال و سند اخبار بود مشخص ساخت و اثر خويش را (تنبيهات الاريب فىرجال التهذيب ) ناميد.(696)
4. دسته بندى و تبويب احاديث از ديگر كارهاى مهم و لازمى بود كه در سيره نيكوى سيدقرار داشت .
او در اين باره كتاب (ترتيب التهذيب ) را كه مربوط به تهذيب شيخ طوسى بود بهرشته تحرير درآورد و آن را به بهترين روش تدوين و دسته بندى كرد. (697)
كوششهاى جانفرساى اين محقق توانمند، عالمان و سيره نويسان بلند پايه را بر آنداشت تا همگان اعتراف كنند كه در تاريخ تشيع كسى جز علامه مجلسى (رض ) مانند اوديده نشده است (698) و بلكه در برخى موارد از جمله تحقيق در سند تصحيح آن ،امتيازاتى دارد كه در نوع خود بى نظير بوده و ايشان در اين باره از مصادرى حديثنقل كرده كه علامه مجلسى به آنها دست نيافته است . (699)
از نگاه ديگران  
با نگاهى به نظرات بزرگان درباره علامه بحرانى ، ابعادى از شخصيت وى هويدا مىشود.
1. شيخ يوسف بحرانى مى گويد:
سيد بحرانى مردى است فاضل ، محدث ، جامع و داراى تتبع زياد در اخبار، به طورى كهغير از علامه مجلسى مانند او در شيعه ديده نشده و كتابهاى متعددى تاليف نموده كهشهادت بر وسعت تتبع و اطلاع ايشان دارد...
او از پرهيزكارانى بود كه بر ملوك و سلاطين بسيار سخت مى گرفت . (700)
2. شيخ حر عاملى :
(... او مردى با طهارت و... عارف به تفسير و علوم عربيت ورجال مى باشد. (701))
3. شيخ عباس قمى :
(سيد... ركن معتمد،... فقيه ماهر، محدث جامع ، متتبع در اخبار، صاحب مولفات كثير سودمند،كه نشان از كثرت اطلاعات ... آن جناب است . (702))
4. سيد محسن امين :
در تتمه امل الامل آمده است كه : سيد بحرانى از كوههاى راسخ و درياهاى شگرف علم است .كسى از او - حتى علامه مجلسى - پيشى نگرفته و ديگر آمدنامثال او در آينده ، با اين قدرت تتبع و كثرت اطلاعاتمشكل است . (703)
5. شيخ حسن دمستانى :
سيد بزرگوار، شجاع ثابت قدم و پيشواى پيشتاز... صاحب حافظه بسيار قوى و درحفظ خصوصا روايات به حدى رسيد كه بر همه غالب گرديد... و در اين مسابقه گوىسبقت را از پيشتازان اين ميدان - اگر چه تقديم زمانى بر او داشتند - ربود.(704)
6. شيخ محمد حرز الدين :
... او بسيار مقدس ، عابد و متقى بود و در تقوا، فراست و پرهيزكارى به مرتبه بلندىرسيد.(705)
7. آيت الله مرعشى نجفى :
... شخصيتى كه هم از جهت شهرت ملقب و مشهور به علامه و هم از حيث علم واقعا علامه مىباشد آگاه و متبحر در حديث ، نابغه در روايت ، پيشواى پيشتاز...(706)
8. شهيد مطهرى :
سيد هاشم بحرينى از محدثين و متتبعين معروف شيعه بشمار مى رود. (707)
بر قله تقوا و خدمت  
علامه بحرانى اسطوره تقوا و ضرب المثل پرهيزكارى بود. شيخ محمد حسن نجفى ،صاحب كتاب جواهر الكلام در ضمن موضوعات مربوط به عدالت و تقوا، فرزانگانىچون مقدس اردبيلى و علامه بحرانى را از چهرهاى ممتاز و استثنايى تقوا معرفى مى كند.(708)
سيد بحرانى به رغم فعاليتهاى تحقيقى و تاليف كتابهاى پرارج ، هيچ گاه از هدايت وارشاد مردم غافل نبود و وظايفى چون قضاوت ، اجراى احكام الهى ، كوتاه كردن دستظالمان و ديگر امور مربوط به جامعه را بخوبى به انجام رساند. (709) او بامديريت دينى خويش انسانهاى صالح را به سوىتكامل و سعادت واقعى رهنمون گشته ، هدايت گر مردم در دين و دنيايشان بود.
گنجينه بحرانى  
علامه سيد هاشم آثار ارزشمندى را در موضوعات متفاوت علوم اسلامى به يادگار نهاد وبا تاليف كتابهاى متعدد، دائره المعارفى جامع و سودمند در اختيار رهروان هدايت وپژوهشگران شريعت قرار داد. اينك آثار جاويدان او را به نظاره مى نشينيم :
1. علوم قرآن
2. البرهان فى تفسير القرآن
3. اللوامع النورانيه فى اسماء على و اهل بيته القرآنيه
4. الحجه فيما نزل فى القائم الحجه
5. نورالانوار فى تفسير قرآن
6. الهادى و مصباح النادى
7. الهدايه القرآنيه الى الولايه و الاماميه
8. اصول و اعتقادات
9. حقيقه الايمان المبثوت على الجوارح و احاديث التوحيد و النبوه و الامامه
10. نهايه الاكمال فيما يتم به تقبلالاعمال
11. مصباح الانوار و انوار الابصار فى بيان معجزات نبى المختار
12. امامت
13. اثبات الوصيه
14. احتجاج المخالفين على امامه على بن ابى طالب امير المومنين عليه السلام
15. الانصاف فى الانص على الائمه الاثنى عشر منآل محمد الاشرف
16. ايضاح المسترشدين فى بيان تراجم الراجعيت الى الولايه على بن ابى طالباميرالمومنين عليه السلام
17. بهجه النظر فى اثبات الوصايه و الامامه للائمه اثنى عشر
18. البهجه المرضيه فى اثبات الخلافه و الوصيه
19. تبصره الولى فيمن راى القائم المهدى
20. تبصره الولى فى النص الجلى اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام
21. التحفه البهيه فى اثبات الوصيه لعلى عليه السلام
22. سلاسل الحديد و تقيد اهل التوحيد
23. عمده النظر فى بيان عصمه الائمه الاثنى عشر
24. غايه المرام و حجه الخصام فى تعيين الامام من طريق الخاص و العام
25. فصل معتبر فيمن راى الامام الثانى عشر
26. كشف المهم فى طريق خبر غدير خم
27. مدينه المعاجز الائمه الاثنى عشر و دلائل الحجج على البشر
28. تفضيل الائمه صلوات الله عليهم على انبياء عدانبينا محمد صلى الله عليه و آله
29.تفضيل على عليه السلام على انبياء اوالعزم منالرسل
30. تلخيص رسالتين
31. حليه النظر فى فضل الائمه الاثنى عشر
32. الدرالنضيد فى فضائل الحسين الشهيد عليه السلام
33. فضائل على و الائمه من ولده
34. فضل الشيعه (مناقب الشيعه )
35. اللباب المستخرج من كتاب الشهاب
36. مناقب اميرالمومنين
37. التيميه و الدره الثمينه
38. معالم الزلفى فى عارف النشاه الاولى و الاخرى
39. نزهه الابرار و منار الافكار فى خلق الجنه و النار
40. تاريخ اسلام
41. حليه الابرار فى احوال محمد و آله الاطهار
42. المطاعن البكريه و المثالب العمريه من طريق العثمانيه
43. مولد القائم
44. وفاه النبى
45. وفاه الزهراء
46. سير الصحابه
47. مقتل ابى عبدالله الحسين عليه السلام
48. فقه
49. التنبيهات فى الفقه
50. حديث
51. ترتيب التهذيب
52. شرح ترتيب التهذيب
53. روضه الواعظين فى احاديث الائمه الطاهرين
54. تعريف رجال من لايحضره الفقيه
55. رجال
56. تنبيهات الاريب فى رجال التهذيب
57. التيميه فى بيان نسب التيمى
58. روضه العارفين و نزهه الراغبين
59. من روى النص على الائمه الاثنى عشر من الصحابه و التابعين
خاندان پاك  
سيد هاشم بحرانى كه از تبار هاشميان بود و ريشه در علويان داشت فرزندانى صالحو دانشمند به جامعه اسلامى تحويل داد. همسرش ، دختر شيخ على فرزند شيخ عبدالله بنشيخ حسين بن على كنيار بود.
فرزندان او عبارتند بودند از:
1. سيد عيسى - او عالمى پرهيزكار و نويسنده اى پژوهشگر بود. شرحى بر كتاب(زبده الاصول ) شيخ بهايى نوشته است . كتاب (نهايهالاكمال فيما به تقبل الاعمال ) را كه اثر پدر بزرگوارش بود به رشته تحريردرآورده است . (710)
2. سيد محسن - او بظاهر فرزند بزرگ سيد و دانشورى پرهيزكار بود.(711)
3. سيد محمد جواد - گرچه از شرح زندگى اش اطلاعى در دست نيست ، آقا بزرگتهرانى ، با عبارتى مقام علمى او را بيان مى كند. وى نوشته است كتاب (زبدهالاصول ) شيخ بهايى از سوى سيد محمد جواد شرح شده است . (712)
4. سيد على - او نيز همچون ديگر برادرانش از دانشمندان برجسته بوده است . (713)
علامه بحرانى داراى سه برادر به نامهاى سيد كاظم ، سيد جعفر و سيد احمد بوده است .(714)
سيد محمد جواد فرزند سيد على از نوادگان او و فاضلى توانا بود و پس از مدتى اقامتدر اصفهان ، براى تبليغ اسلام به سوى فارس رفته ، مدتى در شهر (خنج(715)) كه در آن روزگار اهميت تجارى فوق العاده اى داشت سكونت كرد.
سيد محمد جواد پس از احداث مسجدى در آن شهر، از سوى ساكنان آنجا كهاهل سنت بودند، مورد تهديد قرار گرفت و بر اين اساس شبانگاه به سوى روستاى(اسير) حركت كرد. سالها در ميان آنها با عزت زيست .
آقا سيد محمد جواد تا پايان عمر در آنجا به سر برد تا اينكه دعوت حق را لبيك گفت :مقبره او امروزه زيارتگاه معروفى است (716) پس از وى فرزندانش به شهر (مهر)(717) كه خاستگاه سادات و علما بود مهاجرت كردند.
عروج ملكوتى  
سال 1107 ق . بحرين در اضطراب بود. اضطراب هجران يكى از ستارگان فروزانجهان تشيع . ناگهان سفير غم خبر رحلت عالم ربانى سيد هاشم بحرانى را به گوشساكنان آن ديار رساند. او در روستاى نعيم جان سپرد و روحش با احترام وتجليل به روستاى (توبلى ) منتقل گشت و در مقبره ماثنى ، در جوار مسجد معروف آنسامان به خاك سپرده شد. مقبره اش ‍ اينك زيارتگاه خداجويان بحرين است .
علامه محمد باقر مجلسى متوفاى 1111 ق . 
مردى از فردا
حسن ابراهيم زاده
تولد:  
(علامه (محمد باقر) مجلسى به سال 1037 هجرى مساوى با عدد ابجدى جمله (جامعكتاب بحار الانوار) چشم به جهان گشود.) (718)
پدرش مولا محمد تقى مجلسى از شاگردان بزرگ شيخ بهايى و در علوم اسلامى ازسرآمدان روزگار خود به شمار مى رفت . وى داراى تاليفات بسيارى از جمله (احياءالاحاديث فى شرح تهذيب الحديث ) است . (مادرش دختر صدر الدين محمد عاشورى )(719) است كه خود از پرورش ‍ يافتگان خاندان علم و فضيلت بود.
در دامان زهد  
در خاندانى رشد و نمو كرد كه از نيمه قرن پنجم هجرى به تشيع در ميان مردم مشهوربودند و بسيارى از افراد اين خانواده در قرن دهم و يازدهم از دانشمندان معروف زمان بهشمار مى رفتند.) (720) پدر بزرگش (ملا مقصود) از دانشمندان با تقوا و از مروجينمذهب تشيع بود. وى به خاطر كلام زيبا و اشعار دلنشين و رفتار و گفتار نيكو درمحافل و مجالس به (مجلسى ) لقب يافته بود و خاندان عاليقدر آنان نيز بدين نامشهرت يافته بودند.) (721)
به دنبال نور 
درس و بحث را در چهار سالگى نزد پدر آغاز كرد. (722) نبوغ سرشار او به حدىبود (كه در چهارده سالگى از فيلسوف بزرگ اسلام ملاصدرا اجازه روايت گرفت .)(723) و سپس در حضور استادانى چون علامه حسن على شوشترى ، امير محمد مومن استرآبادى ، ميرزاى جزايرى ، شيخ حر عاملى ، ملا محسن استر آبادى ، ملا محسن فيض كاشانى، ملا صالح مازندرانى ، زانوى ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر يك خوشه ها چيد (و دراين كوشش خستگى ناپذير پاى درس بيش از بيست و يك استاد نشست .) (724) و ازافكار و عقايد و انديشه هاى مختلف آنان بهره جست .
وى در اندك زمانى بر دانشهاى صرف و نحو، معانى و بيان ، لغت و رياضى ، تاريخ وفلسفه حديث و رجال ، درايه و اصول و فقه و كلام احاطهكامل پيدا كرد.
آفتابى بر منبر  
مجلسى كه در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدريساشتغال داشت بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و درسدادن مشغول گشت .) (725) در پاى درس او بيش از هزار طلبه مى نشستند و از نور علمو معرفت دلهاى خود را جلا مى دادند. سيد نعمت الله جزايرى كه نامى ترين شاگرد اوست، مى گويد:
(با آنكه در سن جوانى به سر مى برد چنان در علوم تتبع كرده بود كه احدى از علماىزمانش به آن نرسيده بودند.) (726) (هنگامى كه در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظهمى كرد هيچ كس فصيح تر و خوش كلام تر از او نديدم . حديثى كه شب مطالعه مى كردمچون صبح از او مى شنيدم چنان بيان مى كرد كه گويى هرگز آن را نشنيده ام .)(727) تواضع و بزرگمنشى او چنان بود كه بسيارى از بزرگان حوزه براى نشاندادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان گاهى به پاى درسايشان حاضر مى شدند. (شيخ محمد فاضل - با اينكه مجلس درس و مباحثه داشت - بهحوزه درس علامه حاضر مى شد و عملا به طلاب درس تواضع مى آموخت و علامه نيز درمقابل به شاگردانش اظهار مى داشت استفاده او از من كمتر از استفاده من از اوست بلكهاستفاده من از او بيشتر است .) (728)
شخصيتهاى ذيل برخى از شاگردان فرهيخته علامه مى باشند كه از مكتبش ‍ توشهبرچيده و از او اجازه نقل روايت اخذ كردند:
1. مولى ابراهيم جيلانى
2. مولى محمد ابراهيم بواناتى
3. ميرزا ابراهيم حسينى نيشابورى
4. ابوالبركات بن محمد اسماعيل خادم مشهدى
5. مولى ابوالبقاء
6. ابواشرف اصفهانى
7. مولى محمد باقر جزى
8. ملا محمد باقر لاهيجى
9. شيخ بهاء الدين كاشى
10. مولى محمد تقى رازى
11. ميرزا محمد تقى الماسى
12. مولى حبيب الله نصرآبادى
13. ملا حسين تفرشى
14. محمد رضا اردبيلى
15. محمد طاهر اصفهانى
16. عبدالحسين مازندرانى
17. سيد عزيزالله جزائرى
18. ملا محمد كاظم شوشترى
19. شيخ بهاء الدين محمد جيلى
20. مولى محمود طبسى
21. محمد يوسف قزوينى و... (729)
در ميان شاگردان ، نكته سنجى و تيز بينى و كوشش خستگى ناپذير (سيد نعمت اللهجزايرى ) كه به تازگى به همراه دوستش به حوزه درس او راه يافته بود و در فقر وتنگدستى بسر مى برد نظر او را به خود جلب كرد، بطوريكه ضمن قرار دادن حقوقماهيانه براى دوستش او را به خانه اش برد و مدت چهارسال در كنار خود جايش داد) (730) سيد را چنان پرورش داد كه از او عالمى بزرگ ومجتهدى توانا ساخت و (چون ميرزا تقى دولت آبادى در محله جماله مدرسه اى بنا نهاد و اورا به عنوان مدرس آنجا تعيين كرد.) (731)
سيد در سايه استاد چنان به تحصيل علم و معرفت پرداخت كه در اخلاق و رفتار و بيانمطالب علمى ، آينه استاد به حساب مى آمد. وى درمسائل مختلف چنان سخن به ميان مى آورد كه گويى (مجلسى ) سخن مى گويد.
(او همچون علامه ، مسلكى متعادل داشت و هميشه پيرودليل و حقيقت بود خواه مطابق با اصولى ها باشد و خواه مساعد با اخباريها.) (732)
بسوى نور  
علامه در مسير احياى علوم اهل بيت عليه السلام راه استادش فيض را در پيش گرفت و بارها كردن علوم عقلى با كوله بارى از تعبد به سوى نورى كه از قله بلند روايات واحاديث مى تابيد شتافت و در اولين قدم (كتب اربعه ) را به صحنه درس و بحث كشاند.(ضمن نگاشتن شرح بر اصول كافى و تهذيب ، از شرح (من لايحضره الفقيه ) كهپدرش بر آن شرحى نگاشته بود، خوددارى كرد و يكى از شاگردانش را به نوشتنشرح استبصار (733) تشويق نمود.) (734) وى طلاب را كه مدتها از روايات واحاديث جدا بودند به مطالعه و تحقيق در روايات تشويق كرد و براى حفظ و نگهدارى كتباربعه از گزند حوادث روزگار و تحويل دادن آنها بهنسل فردا بدون هيچ گونه كم و كاستى و تحريف اعلام كرد. (اگر هر يك از طلاب كتباربعه را بنويسد، به دريافت يك اجازه از اونايل خواهند شد. طلاب با شوق تمام به نوشتن كتب اربعه پرداختند و نسخه ها را نزدعلامه مى بردند و او با خط خود در پشت نسخه هاى آنها اجازه آنان را مى نوشت .)(735)
علامه با خود مى انديشيد كه تدريس كتب اربعه و توجه به بعضى از ديگر كتابها چون(ارشاد مفيد)، (قواعد علامه ) و (صحيفه سجاديه ) تنها اين كتاب را از خطر نابودىنجات خواهد داد اما براى كتب ديگر چه بايد كرد؟ انديشه درباره هزاران كتاب شيعه كهدر كوره هاى حمام يغماگران و فرهنگ كشان به خاكسترتبديل شده بود و نيز صدها نسخه كوچك و بزرگ روايات كه از حوادث روزگار مصونمانده يا در كنج صندوقخانه ها پنهان شده بود و يا آنها را به نقاط دور دست دنيا كشيدهبودند او را آزار مى داد. از سوى ديگر تعصب خشكاهل سنت در نابودى ذخيره هاى گرانبهاى تشيع واحتمال سقوط دولت صفويه به دست دو قدرت بزرگ شرق و غرباهل تسنن و نفوذ قدرتمندانه صوفيان در دربار و جامعه و نقشه هاى آنان براى تحريفبسيارى از روايات ، بى توجهى طلاب به كتب روايات و احاديث بيش از پيش آثاراهل بيت را در معرض خطر و نابودى قرار داده بود. از اين رو تلاش همه جانبه اى براىبه دست آوردن آثار تشيع آغاز كرد به گونه اى كه او در اين تلاش وسيع دويستاصل (و منبع مكتوب ) از اصول چهارصدگانه معتبر شيعه را به دست آورد و نفيس ترينكتابخانه تشيع را گرد آورد. حتى در زمانى كه به علامه خبر دادند كه نسخه كتاب(مدينه العلم ) در يكى از كتابخانه هاى يمن به چشم خورده است علامه اين مطلب را باشاه در ميان گذاشت . شاه سفيرانى را با هداياى فراوان و گرانبها نزد پادشاه يمنروانه آن كشور كرد و از او كتاب (مدينه العلم ) را درخواست نمود اما هيچ گاه آن كتاببه دلايل نامعلوم به دست علامه نرسيد. (736) علامه در ادامه كارهاى فكرى - فرهنگىخود بسيارى از كتب گذشتگان را كه علما در مسائل گوناگون نگاشته بودند احيا كرد وطلاب را به نسخه بردارى از آنها تشويق و ترغيب نمود و كتابهايى كه غبار غربت آنهارا فرا گرفته و كسى آن را نمى شناخت و مطالعه نمى كرد با دستخط مباركش در زير آنمى نوشت كه اين كتاب غريب مانده و كسى آن را نمى خواند.) (737)
محراب بحار 
علامه مجلسى با خود چنين انديشيد كه بايد گهرهاى گرانبهاىاهل بيت را كه از اطراف و اكناف جمع كرده است در قالب محرابى زيبا به نام (بحارالانوار) بگنجاند تا به تنها طلاب بلكه تمام شيعيان در اين محراب به سوى قبله دلهايعنى كلام اهل بيت به نماز عشق بايستند و بدين وسيله راه چاه و درست را از نادرستتشخيص دهند تا هر زمان هر مكتبى درباره هر مطلبى كلامى را ازاهل بيت خواست شيعيان با انگشت اشاره محراب زيباى (بحار) را نشانه روند. از اين رودست به كارى عظيم زد و شروع به نگارش ‍ اين دائره المعارف بزرگ تشيع كرد.
علامه در مقدمه بحارالانوار چنين مى نگارد.
(در آغاز كار به مطالعه كتابهاى معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به كتابهاىديگرى كه در طى اعصار گذشته به علل مختلفعلل مختلف متروك و مهجور مانده بود رو آوردم . هر جا كه نسخه حديثى بود سراغ گرفتمو به هر قيمتى كه ممكن شد بهره بردارى مى كردم . شرق و غرب را جويا گشتم تانسخه هاى بسيار گردآورى نمودم . در اين مهم دينى جماعتى از برادران مذهبى مرا يارىنمودند و به شهرها و قصبه ها و بلاد دور كشيدند تا بهفضل الهى مصادر لازم را بدست آوردند... بعد از تصحيح و تنقيح كتابها بر محتواى آنهاواقف شدم نظم و ترتيب كتابها را نامناسب ديدم و دسته بندى احاديث را در فصلها وابواب متنوع راهگشاى محققان و پژوهشگران نيافتم . از اين رو به ترتيب فهرستى همتگماشتم كه از هر جهت جالب و مفيد باشد. درسال 1070 هجرى اين فهرست را ناتمام رها كردم و از فهرست بندى ساير كتابها دستكشيدم كه اقبال عمومى را مطلوب نديدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع ديدم ...
ترسيدم كه در روزگارى بعد از من باز هم نسخه هاى تكثير شده من در طاق نسيان متروكو مهجور شود و با مصيبتى از ستم غارتگران زحمات مرا در تهيه نسخه ها بر باد دهد،لذا راه خود را عوض كردم - از خدا يارى طلبيدم - و به كتاب بحار الانوار پرداختم .
... در اين كتاب پربار قريب 3000 باب طى 48 كتاب علمى خواهيد يافت كهشامل هزاران حديث است ، شما در اين كتاب براى اولين بار با نام برخى از كتابها آشنامى شويد كه سابقه علمى ندارد و طرح آن كاملا تازه است .
پس اى برادران دينى كه ولايت امامان را در دل و ثناى آنان را بر زبان داريد به سوىاين خوان نعمت بشتابيد و با اعتراف و يقين كتاب مرا دست به دست ببريد و با اعتمادكامل به آن چنگ بزنيد و از آنان نباشيد كه آنچه را دردل ندارند بر زبان مى آورند). (738)
اما فرصت كم و مشاغل زياد او مانع از آن شد كه به تصحيح روايات بپردازد. به همينعلت در مقدمه چنين نگاشت : (در نظر دارم كه اگر مرگ مهلت دهد وفضل الهى مساعدت نمايد شرح كاملى متضمن بر بسيارى از مقاصدى كه در مصنفاتساير علما باشد بر آن (بحار الانوار) بنويسيم و براى استفاده خردمندان ، قلم را بهقدر كافى پيرامون آن به گردش در آوردم .) (739)
علامه مجلسى قدرت تصحيح روايات و احاديث را بخوبى دارا بود همان گونه كه اينقدرت و ژرف نگرى خود را در مراه العقول به نمايش گذارده است .
حضرت امام خمينى (ره ) درباره بحار الانوار مى فرمايد: (بحار خزانه همه اخبارى استكه به پيشوايان اسلام نسبت داده شده ، چه درست باشد و يا نادرست ، در آن كتابهايىهست كه خود صاحب بحار آنها را درست نمى داند و او نخواسته كتاب علمى بنويسد تاكسى اشكال كند كه چرا اين كتابها را فراهم كردى !) (740)
تاليفات  
علامه (با توجه به نياز فرهنگى مردم زمان خود دست به تاليف كتابهاى گوناگونمى زد. زمانى احساس مى كرد مردم به علم نجوم نيازمندند، پس ‍ كتاب (اختيارات ) را مىنوشت و چون احساس مى كرد جامعه به سوى جدا شدن از خدا سوق داده مى شود كتابى درتهذيب اخلاق چون (عين الحياه ) را مى نگاشت .) (741) (آثارش فارسى او به سوددين و دنياى مردم بود و زمينه هدايت مردم را فراهم مى ساخت . كمتر خانه اى از شيعيان بودكه از كتابهاى وى در آن يافت نمى شد و مورد بهره ورى قرار نمى گرفت .) (742)
(كتابهاى او چنان بود كه عرب و فارس ، جاهل و عارف ، مردان و زنان و حتى كودكان هماز آنها استفاده مى كردند.) (743)
علامه مجلسى بغير از دائره المعارف بزرگ تشيع ، (بحار الانوار) كتبى به قرارزير نگاشته است :
1. مراه العقول فى شرح اخبار الرسول در شرحاصول كافى
2. ملاذ الاخبار فى شرح التهذيب
3. شرح اربعين
4. الوجيزه فى الرجال
5. الفوائد الطريقه فى شرح الصحيفه السجاديه
6. رساله الاوزان
7. المسائل الهنديه
8. رساله اعتقادات (750 سطر است و در يك شب نگاشته شده است .)
9. رساله فى الشكوك
تاليفات فارسى علامه عبارتند از:
1. حق اليقين
2. عين الحياه
3. حليه المتقين
4. حيوه القلوب
5. مشكوه الانوار
6. جلاء العيون
7. زاد المعاد
8. تحفه الزائر
9. مقياس المصابيح
10. ربيع الاساييع
11. رساله در شكوك
12. رساله ديات
13. رساله در اوقات
14. رساله در جفر
15. رساله در بهشت و دوزخ
16. رساله اختيارات ايام
17. ترجمه عهدنامه اميرالمومنين (ع ) به مالك اشتر
18. مشكوه الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا
19. شرح هاى دعاى جوشن كبير
20. رساله در رجعت
21. رساله در آداب نماز
22. رساله در زكوه و بيش از 30 رساله ديگر درمسائل مختلف و ترجمه دعاها و كتابهايى مختصر در عقايد و احكام .
سفر با سلاح قلم  
علامه هيچگاه در سفر، قلم - اين سلاح حوزوى - را از خود جدا نمى ساخت و همواره آن را چوندل خويش صيقل مى داد و با آن به راز و نياز مى پرداخت (علامه جلد بيست و دوم بحارالانوار را در نجف اشرف بعد از مراجعت از سفر حج تاليف نمود) (744) و (در مراجعتاز سفر خراسان در بين راه ترجمه خطبه امام رضا(ع ) و رساله و جيزه رجب را نگاشت .)(745)
هنگام سفرهاى علامه طلاب فرصت را غنيمت مى شمردند و با او همراه مى شدند تا درفضايى ساده و دوستانه سعادت واقعى را در كلام او جستجو كنند (مير محمد خاتون آبادىمى گويد: من در اول كودكى در تحصيل حكمت ومعقول حريص بودم و تمام اوقات عمر خود را در آن مصروف مى داشتم تا آنكه در راه حجبه صحبت علامه مولى محمد باقر مجلسى مشرف گرديدم و با ارتباط نزديك يافتم و ازنور علم و هدايتش رهبرى شدم و به تحصيل و تتبع در كتب فقه و حديث و علوممشغول شدم و مدت چهل سال بقيه عمرم را از فيوضات او بهره مند شدم .) (746)
(در روزهايى كه علامه در مشهد مقدس براى زيارت مشرف بود جمعى انبوه از علما، فضلاو طلاب جهت استفاده از علوم مجلسى چهل حديث (اربعون حديث ) را در اين ايام نوشت ).هنگامى كه علامه شرح اربعين را به اتمام رساند يكى از فضلاىاهل سنت بعد از ديدن كتاب از راه انصاف و محبت گفت : ما گمان مى كرديم پايه علمى علامهمجلسى منحصر به ترجمه كتاب از عربى به فارسى است تا اينكه كتاب (اسماء والعالم ) بحار و (شرح اربعين ) او را ديدم ، دانستم كه علامه مجلسى دانايى است كهمافوق او در علم منصور نمى باشد.) (747)
مردى از فردا 
علامه مجلسى قهرمان عرصه سياست است اما به موجب كينه ورزى و عناد مستشرقان وروشنفكران غربزده همچنان مظلوم تاريخ سياست است . (علامه پس از فوت مرحوم ملا محمدباقر سبزوارى در سال 1090 هجرى به منصب شيخ الاسلامى دست يافت .) (748) ودر اين مسند خدمات بسيارى را در مقوله هاى گوناگون سياسى و اجتماعى به ايران وتشيع نمود. بزرگترين كار علامه مجلسى در صحنه سياست كه به نفع تشيع و مكتب آنختم شد مبارزه با صوفيان بود. علامه مجلسى در دواير دولتى و همچنين نظامهاى مختلفادارى از قدرت آنها كاست او در خصوص اين گروه كه فقط در اصفهان بيست و يك تكيه وخانقاه و زاويه داشتند، در رساله اعتقادات مى نويسد: (اينك من به طوراجمال براى شما مى نويسم و بيان مى كنم چيزهايى را كه براى خودم ازاصول مذهب به وسيله اخبار كثيره متواتره ظاهر شده است تا گمراه نشويد و به خدعه ها وفريب ها و غرورهاى صوفيه فريب داده نشويد و حجت خدا را بر شما تمام مى كنم.)(749)
علامه علاوه بر مبارزه با صوفيان با كشيشان دربار، بيگانگان ، نمايندگان موسساتو شركتهاى غربى به مبارزه با بت پرستان پرداخت . (روزى به علامه مجلسى خبردادند كه بت پرستان در شهر اصفهان در خانه اى بتى قرار داده اند و براى نيايش وپرستش آن بت به آن خانه مى روند. علامه بعد از تحقيق و آگاه شدن ازمحل بت فتواى خراب كردن آن را صادر كرد.) (750)
پس از مرگ شاه سليمان درباريان و خواجه سرايان ، حسين ميرزا (سلطان حسين ) را كهمورد علاقه مريم بيگم عمه شاه بود بر تخت نشاندند.
(شاه در وقت تاج گذارى به صوفيان اجازه نداد چنانچه مرسوم بود شمشير را به كمراو ببندد و علامه مجلسى را پيش خواند و درخواست كرد كه اين تشريفات را او انجام دهد.)(751)
علامه مجلسى در تالار آينه اين مراسم را انجام داد. (شاه رو به علامه كرد و گفت : بهازاى اين خدمت چه تقاضايى دارى و چه پاداشى مى طلبى ؟) (752)
علامه كه (شاه جوانى را مى ديد كه حتى در وقت تكيه زدن بر تخت سلطنت قادر بهسوار شدن به اسب نبود.) (753)
جوان تر و ساده انديش تر از آن مى دانست كه بتواند كشتى اين سرزمين را بهساحل برساند از اين رو از شاه چيزى را خواست كه در ذهن هيچ يك از حاضران حتى علماىآن زمان نقش نبسته بود. چيزى را گفت كه عظمت روح بلند و ديدگاه وسيع سياسى او رانشان داد. وى بر سه نكته تاكيد ورزيد. سه نكته اى كه ملتهاى بزرگ با آرمانهاىمتعالى را به زانو در مى آورد و در غبار ذلت و خوارى را بر چمشان مى نشاند:
(فساد، تفرقه و بى تفاوتى نسل جوان ) ! پس (رو به شاه كرد و گفت : تقاضا دارمشاه فرمانى صادر كند و نوشيدن مسكرات ، جنگ ميان تفرقه ها، همچنين كبوتربازى رانهى فرمايد. شاه با رضايت خاطر پذيرفت و فورى فرمانى را به همان مضمون صادركرد.) (754)
(علامه همچنين او را ترغيب كرد كه فرمانى ديگر براى طرد صوفيان از شهر امضاكند.) (755)
اين پيروزى بزرگى براى علامه مجلسى و نجات ايران در آن وضعيت حساس بود كه درغرب عثمانيها، در شرق ازبكها، در جنوب شرقى گوركانى ها و درشمال روسها و در جنوب شركتهاى هلندى و هند شرقى چشم طمع به آن دوخته بودند.
اما در اين ميان رشته خيانت از دست خواجه سرايان و درباريان كه بهدنبال عيش و نوش و راحت طلبى بودند بيرون آمد و با توطئه مريم بيگم (عمه شاه ) شاهرا به دامان ميخوارگى و لذت جويى سوق دادند و عملا قدرت را از علامه مجلسىگرفتند و كشور رو به ضعف نهاد، نكته مهمى كه در سياست علامه مجلسى در دربار بهچشم مى خورد اين است كه در زمان علامه مجلسى هيچ برخوردى بين ايران و همسايگاناهل تسنن ايران از سوى شيعيان تعدى نشد و ايران دركمال آرامش به سر برد. اما هنگامى كه علامه مجلسى در 27 رمضان 1111 ق چشم از جهانفرو بست شمارش ‍ معكوس سقوط دولت صفويه آغاز شد و (در همانسال ولايت قندهار سقوط كرد.) (756)
پيكر پاك علامه مجلسى در كنار مسجد جامع اصفهان و جنب مدفن پدر فرزانه اش مولىمحمد تقى مجلسى به خاك سپرده شد و زيارتگاه شيعيان جهان شد.
سيد نعمت الله جزايرى متوفاى 1112 ق . 
الگوى تلاش
عباس عبيرى
تولد  
(صباغيه ) يكى از جزاير پيرامون بصره ، در حدود 1050 ق . (757) شاهد تولدنوزادى بود كه خانه سيد عبدالله را در شادمانى فرو برد. سيد عبدالله كه از نوادگانامام كاظم عليه السلام به شمار مى آمد (758) فرزند دلبند خويش را نعمت الله ناميد ودر نخستين فرصت به مكتب سپرد.
در مسير تحصيل  
نعمت الله روزهاى كودكى را شتابان پشت سر نهاد و با بهره گيرى از دانشورانصباغيه ، شط بنى اسد، حويزه و بصره به يازده سالگى رسيد. در اين هنگام همراهبرادرش سيد نجم الدين رهسپار شيراز شد و به يارى شيخ جعفر بحرانى در مدرسهمنصور به اقامت گزيد. (759) تهيدستى بسيار نعمت الله ، سرانجام وى را از انزواىويژه روزگار آغازين درس بيرون آورده ، به نسخه بردارى از كتابها، تصحيح نسخه هاو حاشيه نويسى كشاند. (760) فرزند سيد عبدالله گاه تا بامداد كار مى كرد، درسمى خواند و پس از نماز صبح و مطالعه ويژه بامدادى سر بر كتاب نهاده ، لحظه اى مىآراميد. آنگاه تا نيمروز تدريس مى كرد و پس از نماز ظهر به درس يكى از استادان مىشتافت . (761) او خود خاطره آن روزهاى دشوار را چنين نگاشته است :
... وقتى اذان ظهر بر مى خاست به درس مى شتافتم ... البته بيشتر وقتها نمى توانستمنان تهيه كنم ، بنابراين تا شامگاه گرسنه مى ماندم . اغلب هنگامى كه شب فرا مىرسيد به اندازه اى در انديشه درس فرو مى رفته بودم نمى دانستم در روز چيزى خوردهام يا نه ! پس از مدتى فكر مى كردم و در مى يافتم كه چيزى نخورده ام ...(762)
تلاش سيد تابستان و زمستان نمى شناخت . براى او همه فصلهافصل درس ‍ بود. آنچه فرزند سخت كوش صباغيه درباره يكى از زمستانهاى شيرازنگاشته ، درستى اين گفتار را نشان مى دهد:
من درسى داشتم كه حاشيه هاى آن را بعد از نماز صبح زمستان مى نوشتم . سرماى هوا وبسيارى تلاش باعث مى شد كه خون از دستم جارى شود!... سهسال روزگارم بدين سان گذشت . (763)
ناگفته پيداست كه كار نسخه بردارى همواره برقرار نبود. بنابراين نوجوان بينالنهرين گاه چنان در تهيدستى فرو مى رفت كه حتى توان خريد لقمه نانى را نداشت .در چنين موقعيت دشوارى چراغ حجره اش به سبب بى روغنى خاموش مى ماند و سيد نعمتالله را در اندوهى جانكاه فرو مى برد. او براىتحمل گرسنگى توان بسيار داشت ولى هرگز نمى توانست بهدليل نادارى درس شامگاهى را ترك كند. بنابراين به مهتاب ، خانه دوستان يا مسجدجامع پناه مى برد. (764)
شيراز با همه دشواريها، جاذبه هايى نيز داشت . جاذبه هايى كه ثروتمندان وتهيدستان به يك اندازه از آن بهره مند مى شدند. باغهاى سرسبز، چشم اندازهاى پرگل و چشمه هاى زلال را بايد در شمار اين جاذبه هاى طبيعى جاى داد. زيباييهايى كه گاهنوجوان صباغيه را به بيرون شهر و اقامت يك هفته اى در گلستانها (765) كشانده ،بر نشاط و اشتياقش مى افزود.
سرانجام پيامهاى پيوسته پدر، نعمت الله را به سمت صباغيه رهسپار ساخت . پدر و مادر،كه براى ديدار فرزند روز شمارى مى كردند براى آنكه او را در روستا ماندگارسازند مراسم ازدواج بر پا داشتند و پيوند سيد نعمت الله با دختر عمويش را جشنگرفتند.
بيست روز پس از ازدواج در حالى كه سيد انديشه شيراز را - دست كم براى مدتى - ازخود دور ساخته بود، زيارت يكى از دانشوران جزاير و گفتار ارزنده وى اشتياق مدرسهرا در دل او بيدار ساخت . به گونه اى كه در همانمحفل تصميم به ادامه درس گرفت و چون از خانه آن دانشمند بيرون آمد بى آنكه كسى راآگاه سازد رهسپار شيراز شد. (766) ولى اين بار اقامت در مدرسه منصوريه ديرىنپاييد. پس از مدتى خبر درگذشت پدر وى را در اندوه فرو برد (767) و اندكى بعددست حوادث مدرسه را به آتش كشيد. (768) سيد نعمت الله با خاطره استادان بزرگشيراز: شيخ جعفر بحرانى (متوفاى 1091 ق .) ابراهيم بن ملاصدرا، شاه ابوالولى بنشاه تقى الدين شيرازى ، سيد هشام بن حسين احسابى ، (769) شيخ صالح بن عبدالكريم كزكزانى (متوفاى 1098 ق .) (770) راه اصفهان را پيش گرفت .

next page

fehrest page

back page