بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نبوت از دیدگاه امام خمینی, مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     NOBOVV01 -
     NOBOVV02 -
     NOBOVV03 -
     NOBOVV04 -
     NOBOVV05 -
     NOBOVV06 -
     NOBOVV07 -
     NOBOVV08 -
     NOBOVV09 -
     NOBOVV10 -
     NOBOVV11 -
     NOBOVV12 -
     NOBOVV13 -
     NOBOVV14 -
     NOBOVV15 -
     NOBOVV16 -
     NOBOVV17 -
     NOBOVV18 -
     NOBOVV19 -
     NOBOVV20 -
     NOBOVV21 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

مقايسه زندگى و سياست رؤ ساى حكومت اسلامى و حكومتهاى مادى
وقتى مى آييم سراغ آنهايى كه دين را تبليغ مى كند،مثل خود پيغمبر و حضرت امير(ع ) خلفاى پيغمبر يعنى خلفاى صورى پيغمبر تا آنوقتىكه باب خلافت در كار بود و به سلطنت نرسيده بود، (و) بعد از علماى اسلام ، شما اگرتاريخ را ملاحظه كنيد هميشه جنگ ما بين اين طايفه و قلدرها بوده ، هيچ وقت همچون نبودهاست كه اينها ساكت بنشينند، منتهى به مقدار قدرت و به مقدارى - كه عرض مى كنم -توانايى داشتند و كم بوده است توانايى شان ، آن هم البته عللى داشته است كه نقصى، نقيصه هايى در كار بوده و ما در زمان خودمان ، در اين مدتى كه خودمان مشاهده كرديم ،قيام هايى از همين طبقه ديده ايم در مقابل رضاشاه آنوقت كه آمد و كودتا كرد و - عرضبكنم - آن بساط را درآورد و آن ظلم ها و آن تعديات به همه طبقات مردم ، هيچ قدرتى درمقابلش نايستاد الا قدرت روحانى كه قيام هاى متعدد شد كه ما همه اش را يادمان است ، قيامهايى كه از علماى اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم ، از علماى بلاد هم آمدند در قم، قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند وبردند در زندان ، مثل مرحوم آسيد يونس و مرحوم عاصفه و ديگران ، قيامى كه ازآذربايجان شد، علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى وديگران را گرفتند و از آنجا بردند، تبعيد كردند قيام هاى متعدد، قياس كه مرحوم آقاىقمى كرد كه آمد به تهران و مردم با او همراهى درست نكردند و ايشان هم گرفتند وتبعيد كردند قيام هاى زيادى كرده اند كه تاريخ نشان مى دهد كه اينها اين جور نبود كهمردم را دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، درمقابل ظلمه حرف نزنند، اين تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كهالان هم باز صحبتش را مى كنند، يعنى منحرف ها صحبتش را الان هم مى كنند و اينها كمك مىكنند به بنگاه ظلم آنهايى كه اين مسائل را زمزمه مى كنند، اينها يا اينكه خودشان ازدستگاه ها هستند و عمال آنها هستند يا فريب خورده اند ازعمال آنها.
اين شعارهاى مثلا كمونيستى و شعارهاى ماركسيستى اينها از همان قماش هست كه اينها يكدسته اى از جوان هاى بازى خورده اند به واسطه اينها، اينها مطالعه نكرده اند دراحوال آنهايى كه اينها را دعوت مى كنند به كمونيستى و به ماركسيستى دعوت مى كنند،مطالعه در احوال آنها نكرده اند ببينند خود آنها چكاره بودند، مثلا استالين كه در اخير ماهمه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضى شما هم بوديد، اين چه جور بوده خودش ،خودش چه آدمى بوده است تا اينكه اينها مى خواهند تبعيت از او بكنند.
بله آنوقتى كه جنگ عمومى واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران ، تقريبا از آنطرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان ومال آمريكا هم آن طرف ها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كردهبودند و بودند در ايران و ما ديديم ، من خودم ديدم و يك مطلب هم آنوقت معروف معروف شداما آن مطلبى كه معروف شد آنوقتى كه متفقين آمدند يعنى روساى متفقين ، استالين وروزولت و چرچيل - و آن يكى هم روزولت و اينها آمدند به ايران ، استالين ، آن آدمى كهاين آقايان مى گويند كه خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم توده اى بود، آن با مردم چطوربود، به او قارداش مى گفتند، برادر بود، همه اينها، وقتى خودش ‍ آمد به ايران حتىگاو شيرده برايش مى آوردند كه مبادا اين آقااز شيرگاو ايران بخورد اين آقاى كرمليننشين كه قارداشش عبارت از اين - عرض كنم - ارتشش ‍ و توده هاى مردم بود، اين وقتى كهآمد، در همان جنگ عمومى براى يك مشورت آمد به ايران ، آنوقت معروف بود به اينكهايشان يك گاو خاصى عرض ‍ مى كنم كه همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد و مباداخداى نخواسته اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران اين زندگىاشرافى او بود و من خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مى رفتيم به مشهد بااتوبوس ، برخورديم به اين لشكرهايى كه از روسيه بودند كه عقيده شان اين بودكه ما و استالين هر دو برادر هستيم و همه با هممثل هم مى مانيم ، اينها مى آمدند براى گدايى سيگار يا چيز ديگر، وقتى يك سيگار بهآنها دادند، گرفت اين سيگار را آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن و راه رفتن ،براى يك سيگار گدايى مى كرد.
او وقتى كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعى و با چه اشخاصى و با كذا، گاو شيرده همآوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو! اينها بازى مى دهند مردم را، اينها مردم را بازى مىدهند لنين كه اينقدر از او تعريف مى كنند و كذا، اولا به واسطه يك شكست جنسى ، خودشوارد شده و مخالفت كرده است با آنهايى كه ديانت داشتند، با آن علمايى كه آنوقت بودندو علماى خودشان ، يك مساله جنسى بوده است كه آنها منعش كردند و او عصبانى شده ، آنوقتيك قصه هم از او نقل مى كنند كه ايشان گفته است كه بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اينافرادى كه در مملكت ما هست ، خرج و دخلشان چه جورى است ، هر نفر آدمى كه حساب كرديمدر سال خرج و دخلش با هم مساوى است يا دخلش بيشتر از خرجش ‍ است اين را ما نگاه مىداريم براى اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزى هم به ما مى دهد، هر آدمى كه دخلشكمتر از خرجش است ، اين را بايد توى دريا انداخت اين آدم انسان دوست يك همچنين آدمى است، اين كه حالا اينقدر از او تعريف مى كنند يك همچو آدمى است كه اين فقرا كه نمى توانندكار بكنند، پيرمرد حالا شده است ، ضعيف شده است ، يك عيبى دارد كه نمى توانند كاربكند به اندازه مخارج خودش ، اين ديگر به درد نمى خورد، اين را بايد ريخت تو درياراحت بشود! توى دريا هم بريزيد كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها،نباشد! اينها بازى مى دهند جوان هاى ما را و تبليغات است همه اش ، واقعيت نيست .
اين يك حكومت و يك - عرض بكنم كه - رئيس براى آنها و ما هم حكومت خودمان را نشان مىدهيم ، آن حكومتى كه ما مى خواهيم آن حكومتى كه ما مى خواهيم مصداقش يكى خود پيغمبراكرم است كه حاكم بود ما بناست كه رؤ سا را بگيريم ، رؤ سا را نظر بكنيم ، سيرهروسا را نظر بكنيم ، يكى از هم آنها حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيم اينهامثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس ‍ كه سيره نوشته است ازرسول اكرم نوشته ، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت درمدينه زندگى مى كردند اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوارالاغ ميشده است يك كسى هم دنبالش ، پشت سرش مى نشسته و مى رفت ، آنوقت هم براى اومساله مى گفته ، او را تربيت مى كرده شما بياوريد يك حاكمى ، يك رئيس عرض مى كنمكلانترى ، يك كد خداى يك شهرى ، يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد، سلوكش با ملتاين باشد كه وقتى توى مسجد - مسجد محل اداره حكومت ، مى آمدند آنجا وقتى كه پيغمبرتوى مسجد نشستند و - عرض مى كنم - كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند ودارند صحبت ميكنند، اشخاصى كه نمى شناختند، از خارج مى آمدندنقل شده است كه نميشناختند اينها كدام يكى عرض مى كنم كه حاكم است و كدام يكى محكوم ،كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى مردم ديگر يك زندگى اشرافى و يك زندگى عرضمى كنم چيزى نداشته در عين حال كه خودش اينطور بوده ، آنقدر به اين فقرا رسيدگىمى كرده و به اين ضعفا رسيدگى مى كرده است كه مردم همه از ذكرش (فرض كنيد) عاجزبودند.
آن هم حضرت امير با سلطنت ( جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم ) با خلافتچندين مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنها نمى دانم عراق يكى از آنها، اردنيكى از آنها مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنه اى آنوقت داشته سلطنت ايشان ، با ايندامنه سلطنت ، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهايى كه اينها مىگويند؟ مقايسه بكنيد و زندگى شان را در تاريخ ببينيد آن چيزى كهنقل ميكنند، يك پوستى ايشان داشته است يك پوست گوسفندى داشته شب ها خودش وعيالش رويش مى خوابيدند، روز هم اين را مى گذاشتند آنجا براى شترشان علف مىريختند اين زندگى حضرت امير. در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشداين وضع خوراك حضرت امير كه در آن چيز را ( برحسب نقد) مهر مى كرده ، آنجايى كهتوى آن نان جو بوده است مهر مى كرده است ، كه مبادا اينها باز كنند يك چيز ديگر توىآن بريزند( يك چربى ، يك چيزى كه مثلا به حسب ترحمى كه فرزندانش مى خواستندبه پدر بكنند و زينب مثلا مى خواسته به پدر بكند) چيزىداخل اين بكند مهر مى كرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك حضرت امير سلام الله عليهبود.
آن شبى كه شبى فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست ، آن شب مهمان ام كلثوممى گويند بوده است ، وقتى كه برايش غذا مى آورند، ايشان غذا براى افطار مى آورد،مى بيند كه نمك آورده و شير، مى گويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم ؟يكيش را بردار، مى گويند كه رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير رابردار، دو لقمه نمك دست برد و خورد اين حكومت ماست ، حكومت اسلام است ، حاكم اسلام است، آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها
بيانات امام در مورد تبليغات اجانب بر عليه اسلام و روحانيت - صحيفه نور جلد:2 -صفحه :238-241 - تاريخ سخنرانى :8/8/57.
مذهب امريكايى مخدر است
... با آزادى نسبى مراسم مذهبى در بعضى از جمهوريهاى شوروى ، نشان داديد كه ديگراين گونه فكر نمى كنيد كه مذهب مخدر جامعه است راستى مذهبى كه ايران را درمقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است ، مخدر جامعه است ؟!. آيا مذهبى كه طالباجراى عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قيود مادى و معنوى است ، مخدر جامعه است ؟!.آرى مذهبى كه وسيله شود تا سرمايه هاى مادى و معنوى كشورهاى اسلامى و غير اسلامى دراختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياستجداست ، مخدر جامعه است ولى اين ديگر مذهب واقعى نيست بلكه مذهبى است كه مردم ما آن رامذهب امريكايى مى نامند.
پيام امام به گورپاچف رهبر شوروى - صحيفه نور جلد: 21 - صفحه : 69 - تاريخسخنرانى :11/10/ 67.

fehrest page

back page