بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سوگنامه کربلا, علاّمه سید بن طاووس ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SOG00001 -
     SOG00002 -
     SOG00003 -
     SOG00004 -
     SOG00005 -
     SOG00006 -
     SOG00007 -
     SOG00008 -
     SOG00009 -
     SOG00010 -
     SOG00011 -
     SOG00012 -
     SOG00013 -
     SOG00014 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب 
 مقدمه
 شرح حال ابن طاوس و اهميّت كتاب لهوف
 اهميّت كتاب لُهُوف
 ترجمه لهوف
 مقدمه مترجم
 مقدّمه مؤ لّف
 الْمَسْلَكُ الاَْوَّلُ فِى الاُْمُورِ الْمُتَقَدِّمَةِ عَلَى الْقِتالِ
 مسلك اول : در مسائلى كه قبل از ماجراى كربلا وقوع يافته است
 تولد امام حسين عليه السّلام
 سخنرانى امام حسين عليه السّلام در مكّه
 شهادت قيس بن مسهر
  سخنرانى امام عليه السّلام بعد از گفتگو با حُرّ
 سخنرانى زُهير و جمعى از اصحاب امام عليه السّلام
 الْمَسْلَكُ الثّانى فى وَصْفِ حَالِ الْقِتالِ وَما يَقْرُبُ مِنْ تِلْكَ الْحالِ
 مسلك دوم :گزارش از حوادث عاشورا و شهادت امام عليه السّلام و ياران باوفايش
 نخستين سخنرانى امام عليه السلام در كربلا
 جواب دندانشكن عباس عليه السّلام به شمر لعين
 آخرين شب زندگى امام حسين عليه السّلام
 شوخى و شادمانى اصحاب در شب عاشورا
 سخنرانى امام عليه السّلام در صبح عاشورا
 توبه حر رضى عندالله
 برگزارى نماز ظهر عاشورا
 جهاد و شهادت حضرت على اكبر عليه السّلام
 شهادت حضرت على اصغر
 شهادت حضرت عباس عليه السّلام
 شهادت عبدالله بن حسن عليه السّلام
 المسلك الثالث فى الاُمُورِ الْمُتَاءَخَّرَةِ عَنْ قَتْلِهِ ع وَ هِىَ تَمامُ ما اءَشَرْنااِلَيْهِ.
 مسلك سوم اين بخش در بيان امورى است كه پس از شهادتخامسآل عبا حضرت سيدالشهداء عليه آلاف التحية و الثناء واقع گرديدهو در اين قسمت مدعاىما از اين كتاب و آنچه را كه دراول كتاب اشاره به آن نموديم به انجام خواهد رسيد
 به خاكسپارى شهداى گلگون كفن
 سخنرانى زينب عليه السّلام در كوفه
 سخنرانى فاطمه صغرى سلام الله عليها
 سخنرانى ام كلثوم عليه السّلام
 سخنرانى امام سجاد عليه السّلام
 اهل بيت عليه السّلام امام در مجلس ابو زياد
 شهادت عبدالله عفيف ازدى
 فرستادن اسيران به شام
 توبه و شهادت پير مرد شامى
 سر نازنين امام حسين عليه السّلام در مجلس يزيد
 سخنرانى زينب كبرى عليه السّلام درمجلس يزيد
  داستان مرد شامى در مجلس يزيد
 خواب ديدن سكينه سلام الله عليها در شهر شام
 سخنان شگفت انگيز سفير روم
 فرمايش امام سجاد ع به منهال بن عمرو
 سه درخواست امام سجاد عليه السّلام از يزيد
 ورود اهل بيت عليه السّلام به كربلا
 سخنرانى امام سجاد عليه السّلام در نزديك مدينه
 ورود قافله به مدينه
 زبان حال منزلهاى مدينه
 گريه امام سجاد عليه السّلام در فراق شهيدان
 سرنوشت قاتلان سيد الشهدا و يارانش
 در بيان بعضى از احوال مختار و كيفيت كشته شدن بعضى از قاتلان آنحضرت
پى نوشت ها
اشعار محتشم كاشانى (ره )
مقدمه 
رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آيت الله خامنه اى مى فرمايد:
(....وقتى ((لهوف )) آمد، تقريبا همه مقاتل ، تحت الشعاع قرار گرفت . اينمقتل بسيار خوبى است ؛ چون عبارات ، بسيار خوب و دقيق و خلاصه انتخاب شده است .
شهيد محراب آيت الله قاضى تبريزى رحمة الله مى فرمايد:
كتاب لهوف سيد ابن طاوس - رحمة الله عليه - نقلياتش بسيار مورد اعتماد است و در ميانكتب مقاتل ، كتاب مقتلى به اندازه اعتبار و اعتماد، به آن نمى رسد....
شرح حال ابن طاوس و اهميّت كتاب لهوف  
على بن موسى بن جعفر معروف به ((ابن طاوس )) درسال 589 ه‍ق در شهر دانشمند خيز و عالم پرور ((حلّه )) چشم به جهان گشود. ابن طاوسدر آن شهر علم و اجتهاد رشد يافت و از محضر پدر بزرگوارش بهره كافى برد وهمانطور كه خود مى گويد:
پدر و نيز جدّ وى ((ورّام )) بيشترين نفوذ را بر وى در سالهاى رشدش ‍ داشته اند و بهاو فضيلت ، تقوى و تواضع را ياد داده اند.
علماى ديگرى كه ابن طاوس در نزد آنان درس خوانده عبارتند از: ابوالحسن على بن يحيىالخيّاط حلّى ، حسين بن احمد السّوراوى ، تاج الدين حسن بن على الدربى ، نجيب الدينمحمد السوراوى ، صفى الدين بن معدّ بن على الموسوى ، شمس الدين فخار بن محمد بنفخار الموسوى و...
ابن طاوس در نسلهاى بعدى به عنوان ((صاحب الكرامات )) معروف شد.
او خود از حوادث معجزه آسايى كه برايش رخ داده مواردى رانقل مى كند. و نيز گزارش شده كه با امام زمان (عج ) در تماس مستقيم بوده است . گفتهمى شود كه علم به ((اسم اعظم )) به او اعطاء گرديد امّا اجازه اينكه آن را بهفرزندانش بياموزد، داده نشد.
ابن طاوس به فرزندانش مى گويد كه ((اسم اعظم )) همچون مروايدهاى درخشان درنوشته هاى وى پراكنده بوده و آنان با خواندن مكرّر آنها، مى توانند آن را كشف كنند.
تقواى ابن طاوس از بسيارى از عبارات تاءليف او مى درخشد... ابن طاوس ‍ كفن خود را آمادهكرده و به آن خيره مى شد و روز رستاخيز را در پيش چشم خود مجسّم مى كرد. دلمشغولى اوبه مرگ ، از عبارات مختلف ((كشف المحجّه )) به دست مى آيد.(1)
ابن طاوس خود اذعان داشته كه من به اوّل هر ماه آگاهى دارم بدون اينكه به هيچ يك ازاسباب آگاهى بدان ، تمسّك نمايم .
علامه طباطبايى - صاحب تفسير الميزان - در منهج عرفانى هم به دو نفر از بزرگاناماميّه بسيار اهميّت مى دادند: يكى سيّد على بن طاوس - رضوان اللّه عليه - و همچنين كتابمعروف ايشان موسوم به ((اقبال )) كه مشحون از اسراراهل بيت عليهم السّلام است ، اهميّت فوق العاده مى دادند. ديگرى سيّد بحرالعلوم ، كه هردو به تواتر حكايات به محضر مبارك حضرت ولىّ عصر - ارواحنا له الفداء - شرفيابگرديده اند...))(2)
عارف فرزانه ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى از ((ابن طاوس )) تعبير به ((سيّدالمراقبين)) فرموده است .(3) و در مورد ديگر مى فرمايد: ((... آن چنان كسى است كه شيخ من قدّسسرّه مى گفت : مانند ابن طاوس در ((علم مراقبه )) در اين اُمّت از طبقه رعيّت نيامده است)).(4)
آيت اللّه شيخ جعفر شوشترى (وفات : 1303 ه‍.ق ) درباره ابن طاوس ، مى فرمايد: ((...و بدان كه در نقل مراثى ، از آن جناب ، معتبرترى نداريم . در جلالت قدر،مثل ايشان كم است .))(5)
اهميّت كتاب لُهُوف  
كتاب ((لُهُوف )) ابن طاوس اختصار و اشتهار را با هم جمع كرده و در نزد علماى برجستهشيعه جايگاه مهمى براى خودش باز كرده است به طورى كه شهيد محراب آيت اللّه سيّدمحمد على قاضى تبريزى مى فرمايد: ((كتاب لهوف سيّد ابن طاوس - رحمة اللّه عليه -،نقليّاتش بسيار مورد اعتماد است و در ميان كتبمَقاتل كتاب مَقْتَلى به اندازه اعتبار و اعتماد به آن نمى رسد و در اطمينان بر آن كتابدر رديف اول كتب معتبره مقاتل قرار گرفته است ))(6)
رهبر معظم انقلاب حضرت آيت اللّه خامنه اى - مُدَّ ظِلُّهُ العالى - در خطبه هاى نماز جمعهتهران چندين مرتبه از روى همين كتاب مقتل ابن طاوس ، ذكر مصيبت خوانده است و در نمازجمعه مورخ 18/2/77 مصادف با يازدهم ماه محرم 1419 ه‍ ق ، چنين فرمودند: ((من امروز مىخواهم از روى مقتل ابن طاوس كه كتاب ((لهوف )) است چند جمله ذكر مصيبت كنم و چند صحنهاز اين صحنه هاى عظيم را براى شما عزيزان بخوانم ، البته اين مقتلِ بسيار معتبرى است.
ابن طاوس - كه على بن طاوس باشد - فقيه ، عارف ، بزرگ ، صدوق ، موثّق ، مورداحترام همه و استاد فقهاى بسيار بزرگى است . خودش اديب و شاعر و شخصيت خيلىبرجسته يى است . ايشان اولين مقتلِ بسيار معتبر و موجز را نوشتند. البتهقبل از ايشان مقاتل زيادى است . استادشان ((ابن نما))مقتل دارد، شيخ طوسى مقتل دارد، ديگران هم دارند، مقتلهاى زيادىقبل از ايشان نوشته اند؛ امّا وقتى ((لهوف )) آمد، تقريبا همهمقاتل ، تحت الشعاع قرار گرفت . اين مقتلِ بسيار خوبى است ؛ چون عبارات ، بسيار خوبو دقيق و خلاصه انتخاب شده است .))(7)
آقاى اءتان گلبرك كه بهترين تحقيق را درباره آثار ابن طاوس بهعمل آورده ، مى نويسد: ((به گفته آقا بزرگ عنوان ((لهوف )) معروفتر از ((ملهوف )) است. احتمالا همين تاءليف است كه شيخ حرّ عاملى در اجازه خود به محمدفاضل المشهدى ((بحار)) 110/117) در ميان آثار ابن طاوس ، كه اجازه روايت آنها رابه وى داده به آن با عنوان ((مقتل الحسين )) ياد مى كند. لهوف درباره رخدادهايى است كهبه حادثه كربلا منتهى شده ، همچنين اصل جنگ و رخدادهاى بعدى آن .
بيشتر داستان را يك ((راوى ناشناخته )) نقل مى كند. هدف وى اين بود كه لهوف درعاشورا خوانده شود (نك : ((اقبال )). اگر كسى بدان دسترسى نداشته باشد، وىپيشنهاد مى كند همان مطالبى كه در اقبال (يعنى : ((اللّطيف فى التّصنيف )) آمده خواندهشود. ((لهوف )) يكى از معرفترين تاءليفات ابن طاوس در آمد. چند چاپ از آن وجود دارد وچند بار نيز به فارسى ترجمه شده است (نك : ((ذريعه )) 18/296 ش 188؛ 26/ 201ش ‍ 17 - 1؛ مُشار، مؤ لفين 4/ 416، فهرست 1307 - 1308؛ مق : ارجمند ص ‍165)...))(8)
سرانجام اين دانشمند متّقى و زاهد و عارف و پرتلاش و كوشا، در روز دوشنبه پنجم ذىالقعده سال 664 ه‍. ق در بغداد رحلت كرد و به نوشته ((حوادث جامعه ))، جنازه او راپيش از دفن به نجف اشرف نقل دادند. ناگفته نماند كه قبلا كفن خود را تهيه كرد، و درحج بيت اللّه ، لباسِ احرام خود نمود، آن را در كعبه معظّمه در روضات مطهّره حضرترسالت صلّى اللّه عليه و آله و ائمه بقيع و عراق ، متبرّك نموده و همه روزه نگاهش مىكرد و آن را وسيله شفاعت آن بزرگواران ، قرار داده بوده است .(9)
ترجمه لهوف  
به خاطر اهميّت كتاب لهوف كه از معتبرترين متون به شمار مى آيد، جمعى از بزرگانبه ترجمه آن پرداخته اند كه ظاهرا اولين ترجمه به قلم شيواى ميرزا رضا قلىتبريزى به نام ((لجّة الاَْلَم )) مى باشد و بعد از آن ((لهوف )) به قلم مترجم معروفعصر مشروطيّت ، محمد طاهر بن محمدباقر موسوى دزفولى ، درسال 1321 ه‍. ق انجام پذيرفته و اينك ترجمه ايشان با ويرايش ‍ و مقدارى پيرايش متنو سليس تر نمودن آن ، تقديم حضور عاشقان مكتب ولايت و شهادت ، مى گردد. دوسال بعد از اين ترجمه يعنى در سال 1323 ه‍. ق . محدّث نامى حاج شيخ عباس قمّى رحمهاللّه بخش دوم لهوف را كه درباره واقعه روز عاشورا است ، ترجمه نمودند اينجانبنسخه اى از لهوف را در دست دارد كه در حاشيه آن ، ترجمه محدّث قمى آمده است .
از درگاه خداوند متعال براى همه شيفتگان مكتب اباعبداللّه عليه السّلام بخصوص شهيدانانقلاب اسلامى كه عشق و محبت خود را به امام حسين عليه السّلام عملا نشان دادند و جان دراين راه پرافتخار باختند و نظام اسلامى را با خون پاك خود تثبيت نمودند، اجرجزيل خواستاريم .
حوزه علميه قم
صادق حسن زاده - 12/12/77
مقدمه مترجم 
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى اءَخْرَقَ قُلُوبَنا بِمَصائب فَرْخِ الرَّسوُلِ وَ اءَجْرى دُمُوعَنا عَلى قُرَّةِ عَيْنِالْبَتُولِ وَ جَعَلَ سُروُرَنا فى طُولِ اءَحْزانِهِ وَ اءَدامَ هُمُومَنا بِدَوامِ اءَشْجانِهِ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلى رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِبْنِ عَبْدِاللّهِ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الجارى عَلَيْهِ عَبْرَتُهُمُدَّة حَياتِهِ وَ عَلَى اءميرالْمؤْمنينَ الْمُخْبِرِ بِقَتْلِهِ وَسَبْى بَناتِهِ.
اءَمّا بَعْد؛ چنين گويد اين بنده قاصر، ابن محمد باقر الموسوى الدزفولى ، محمد طاهر -عفى اللّه عَنْ جَرائمهما - كه در اين اوان محنت اقتران ، كه ايّام عاشوراءسال 1321 ه‍. ق از افق مصيبت قريب العهد به طلوع است . و از اين جهت ، نائره اندوه ومحنت ، باز از دلهاى شيعيان در مصيبت مولاى خود در شُرفاشتغال هيجان است و سيلاب اشك از ديده ماتميان رشك عمّان ، هر كسى به نحوى عزا دار وبه قسمى سوگوارند، اين بنده روسياه و غريق بَحْر گناه را به نظر رسيد كه اياممصيبت فرجام را وسيله تمسّك به ذيل شفاعت سِبْط خير الاَنام - عليه الصلاة و السلام -نموده بدين گونه كه به عرض برادران دينى خواهد رسيد و كتاب مستطاب ((أَللُّهُوفعَلى قَتْلَى الطُّفُوف )) كه از معتبرترين كتبمقاتل اماميه - كَثَّرَ اللّهُ اءمثالَهُمْ فى البَرّيَّة - تاءليف سيّد بزرگوار عالى مقدار، علىبن موسى بن جعفر بن محمد بن طاوس الحسينى - نَوَّرَ اللّهُ مَضْجَعَهُ وَ عَطَّرَ اللّهُ مَرْقَدهُ - مىباشد و از جمله علماء اءعلام و محققين فرقه اماميّه و طايفه ناجيه اثنى عشريه است و درجلالت شاءن و سطوع برهان ، اَجَلّ از آن است كه كسى بتواند احصاء برهه اى از مفاخرو فضائل آن جناب را نمايد؛ چه از غايت ظهور و اشتهار به مثابه آن است كه مدح خورشيدعالمتاب را در مراى ناظران احدى توان نمود و يا آنكه بحر محيط را به كاسه وَهْم توانپيمود. شَكَرَ اللّهُ مساعيهُ وَ رَفَعَ اللّهُ دَرَجاتَهُ.
و بالجمله ؛ چون اين كتاب مستطاب را مراتب بلند و معارج ارجمند از وثوق و اعتماد در نزدحُجَج الاسلام و علماى اءعلام است ، مناسب چنين دانستم كه لالى مضامين و جواهر فوايد آن رادر نظر كافّه شيعيان و ((اهل بيت ))اش لاسيّما آن كسانى كه از درك مفاد عبارات عربى درپرده و حجابند جلوه گر نمايد كه هر كس به قدر استعداد از اين فيض عظيم بهره و ازاين سرچشمه نجات غُرفه برداشته و عامّه خلق بر حقايق وقايع روز عاشورا و غير آنبه شرحى كه در اين كتاب مرقوم گرديد كه خالى از زوائد است و عارى از آنچه طبعشيعه مؤ من غيور از شنيدن او متاءذّى است اطلاعكامل حاصل نمايند. اميد كه اين بنده روسياه را از دعاى خير در مظانّ استجابت فراموشنفرمايند و چون در ترجمه ديباچه كتاب ، مهم غرضى نيافتم اعراض از آن را اَوْلى دانستم(10) و از مَسْلَك اَوّل كه به دو اصل كتاب است شروع در ترجمه گرديد و ابتداءشروع ، روز 22 ماه ذى الحجة الحرام سال 1320 ه‍. ق بوده . به عون اللّه تعالى درظرف بيست روز به اتمام رسيد.
اميدوار از عواطف و مراحم اهل فضل و دانش چنان است كه دامان عفو بر زلاّت بپوشانند و ازخدشه در لغزشهاى آن اغماض فرمايند.
وَالْعُذْرُ عِنْدَ كِرامِ النّاسِ مَقْبُولٌ وَ بِاللّهِ التَوْفيقُ وَعَلَيْهِ التِّكْلان .
مقدّمه مؤ لّف 
متن عربى :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلْحَمْدُ للّهِِ الْمُتَجَلّى لِعِبادِهِ مِنْ أُفُقِ الاَْلْبابِ، الْمُجْلى عَنْ مُرادِهِ بِمَنْطِقِ السُّنَّةِوَالْكِتابِ، الَّذى نَزَّهَ أَوْلِياءَهُ عَنْ دارِ الْغُرُورِ، وَسَما بِهِمْ إِلى أَنْوارِ السُّرُورِ.
وَلَمْ يَفْعَلْ ذلِكَ مُحاباةً لَهُمْ عَلَى الْخَلائِقِ، وَلا إِلْجاءً لَهُمْ إِلى جَمِيلِ الطَّرائِقِ.
بَلْ عَرَفَ مِنْهُمْ قَبُولاً لِلاَْلْطافِ، وَاسْتِحْقاقاً لِمَحاسِنِ الاَْوْصافِ، فَلَمْ يَرْضَ لَهُمِالتَّعَلُّقِ بِجِبالِ الاِْهْمالِ، بَلْ وَفَّقَهُمْ لِلتَّخَلُّقِ بِكَمالِ الاَْعْمالِ.
حَتّى عَزِفَتْ نُفُوسَهُمْ عَمَّنْ سِواهُ، وَعَرِفَتْ أَرْواحُهُمْ شَرَفَ رِضاهُ، فَصَرَفُوا أَعْناقَقُلُوبِهِمْ إِلى ظِلِّهِ، وَعَطَفُوا اَّمالَهُمْ نَحْوَ كَرَمِهِ وَفَضْلِهِ.
فَتَرى لَدَيْهِمْ فَرْحَةَ الْمُصَدِّقِ بِدارِ بَقائِهِ، وَتَنْظُرُ عَلَيْهِمْ مِسْحَةَ الْمُشْفِقِ مِنْ أَخْطارِلِقائِهِ.
ترجمه :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
حمد و سپاس خداى را كه پرتوى نورش از افق عقلهاى ناب براى بندگانش ‍ متجلّى گشتو مرام و مرادش را به وسيله زبان گوياى سنّت و كتاب آشكار ساخت . آن خدائى كهدل دوستان و دلباختگان خود را از چنگال دنياى دلفريب رهانيد و به سوى نورهاىسرورانگيز كشانيد. اين لطف براى شيفتگانش بى جهت يا جبرآميز و الزام آور نبوده استبلكه از آن روى بوده كه خداوند متعال آنها راقابل و لايق دريافت چنين الطاف و سزاوار آراستگى به چنين صفات نيكو و برجسته اىدانسته است . پس خداوند متعال راضى نشد كه دلباختگان خود را گرفتار بيكارى وبلاتكليفى ببيند لذا به آنها توفيق عمل به تكاليف را عنايت فرمود و در اين عرصهموفّق شان ساخت ؛ به طورى كه اولياء اللّه به كردارهاىكمال پرور روى آوردند و از هرچه غير او بوددل كنده و آسوده خاطر گشتند. روح آنها شرف خشنودى و رضاى خدا را دريافت تا اينكهاعماق دلهايشان متوجّه حق گرديد و در سايه لطف و عنايت او آرام گرفت و سمت و سوىآرزوهايشان به فضل و كرم الهى سوق يافت . در وجود آنان سرورى سرشار مشاهده مىكنى كه مخصوص دلهاى مطمئن به عالم بقا و آن سراست
متن عربى :
وَلا تَزالُ اءَشْواقُهُمْ مُتَضاعِفَةً اِلى ما قَرَّبَ مِنْ مُرادِهِ، وَ اءَرْيَحِيَّتِهِمْ مُتَرادِفَةً نَحْوَ إِصْدارِهِوَاِيرادِهِ، وَ اءَسْماعُهُمْ مُصْغِيَةً إِلى اسْتِماعِ اءَسْرارِهِ، وَقُلُوبُهُمْ مُسْتَبْشِرَةً بِحَلاوَةِتِذْكارِهِ.
فَحَيّاهُمْ مِنْهُ بِقَدْرِ ذلِكَ التَّصْديقِ، وَحَباهُمْ مِنْ لَدُنْهُ حَباءَ الْبرِّ الشَّفيقِ.
فَما اءَصْغَرَ عِنْدَهُمْ كُلُّ ما شَغَلَ عَنْ جَلالِهِ، وَما اءَتْرَكَهُمْ لِكُلِّ ما باعَدَ مِنْ وِصالِهِ، حَتّىاءَنَّهُمْ لَيَتَمَتَّعُونَ بِاءُنْسِ ذلِكَ الْكَرَمِ وَالْكَمالِ، وَيَكْسُوهُمْ اءَبَداً حُلَلَ الْمَهابَةِ وَالْجَلالِ.
فَإِذا عَرِفُوا أَنَّ حَياتَهُمْ مانِعَةٌ عَنْ مُتابَعَةِ مَرامِهِ، وَبَقاءُهُمْ حائِلٌ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ اِكْرامِهِ،خَلَعُوا اءَثْوابَ الْبَقاءِ، وَقَرَعُوا اءَبْوابَ اللِّقاءِ، وَتَلَذَّذُوا فى طَلَبِ ذلِكَ النَّجاحِ، بِبَذْلِالنُّفُوسِ وَالاْءَرْواحِ، وَعَرَضُوها لِخَطَرِ السُّيُوفِ وَالرِّماحِ.
وَإِلى ذلِكَ التَّشْرِيفِ الْمَوْصُوفِ سَمَتْ نُفُوسُ اءَهْلِ الطُّفُوفِ، حَتّى تَنافَسُوا فِىالتَّقَدُّمِ إِلَى الْحُتُوفِ،
ترجمه :
و همچنين اثر خوف و ترسى در آنها مى بينى كه از علوّ جبروت و عظمت پروردگارعالميان و ملاقات با اوست . پيوسته شوق آنان بهكمال قرب خداوند در تزايد است و دلهايشان متمايل به انجام تكاليف الهى است و در اينراه جديّت كامل دارند و گوشهايشان براى شنيدن اسرار الهى مهياست و دلهايشان ازحلاوت ذكر خدا، شاد و خرّم است . به مقدار ايمانشان از لذّت ذكر الهى بهره مند مىگردند و خداوند متعال از خزينه لطف و عطايش ، آنچه را شايسته بخشش نيكوكار مهرباناست ، به آن مردان الهى بدون هيچ منّت ، ارزانى فرموده است .
پس چقدر كوچك شد در نزد ايشان هر چيزى كه روگردان گشت ازجلال و عظمت او و چقدر متروك و مبتذل گرديد بر ايشان ، هر آنچه باعث دورى ازوصال او آمد، به حدّى كه ايشان همواره از اُنس با آن چنانكمال لذّت مى برند و پيوسته به زيورهاى هيبت وجلال الهى مُلبّس اند. چون دانستند كه حيات و زندگى آنان مانع ازكمال بندگى و متابعت حكم خداونديست ، ناچار از بقاء خود گذشته به لقاى حضرت حقپيوستند و در طلب اين رستگارى تا سرحدّ ايثار و جانبازى پيش رفتند و آماده شدند كهجان و تن خود را در معرض نيزه ها و شمشيرهاى برّان ، قرار دهند.
مرغ جان شهداى كربلا براى رسيدن اين كمال و شرافت ، قفس تن را درهم شكستند و بهپرواز درآمدند و سبقت و مبادرت به
متن عربى :
وَ اءَصْبَحُوا نُهَبَ الرِّماحِ وَالسُّيُوفِ.
فَما اءَحَقَّهُمْ بِوَصْفِ السَّيِّدِ الْمُرْتَضى عَلَمُ الْهُدى رِضْوانُ اللّهِ عَلَيْهِ، وَ قَدْ مَدَحَ مَنْاءَشَرْنا إِلَيْهِ فَقالَ:

لَهُمْ جُسُومٌ عَلَى الرَّمْضاءِ مُهْمَلَةٌ
وَ اءَنْفُسٌ فى جِوارِاللّهِ يُقريها
كَاءَنَّ قاصِدَها بِالضَّرِّ نافِعُها
وَ اءَنَّ قاتِلَها بِالسَّيْفِ مُحْييها
وَلَوْلا إِمْتِثالُ اءَمْرِ السُّنَّةِ وَالْكِتابِ فى لَبْسِ شِعارِ الْجَزَعِ وَالْمُصابِ، لاِءَجْلِ ما طَمَسَمِنْ اءَعْلامِ الْهِدايَةِ، وَ اءُسِّسَ مِنْ اءَرْكانِ الْغَوايَةِ، وَتَاءَسُّفا عَلى ما فاتَنا مِنْ تِلْكَالسَّعادَةِ، وَتَلَهُّفاً عَلى اءَمْثالِ تِلْكَ الشَّهادَةِ، وَإِلا كُنّا قَدْ لَبِسْنا لِتِلْكَ النِّعْمَةِالْكُبْرى اءَثْوابَ الْمَسَرَّةِ وَالْبُشْرى .
وَحَيْثُ اءَنَّ فِى الْجَزَعِ رِضىً لِسُلْطانِ الْمَعادِ، وَغَرضا لاَِبْرارِ الْعِبادِ، فَها نَحْنُ قَدْلَبِسْنا سِرْبالَ الْجُزُوعِ، وَآنِسْنا بِإِرْسالِ الدُّمُوعِ، وَقُلْنا لِلْعُيونِ: جُودىبِتَواتِرِالْبُكاءِ، وَلِلْقُلُوبِ: جُدّى جِدَّ ثَواكِلِ النِّساءِ.
ترجمه :
شهادت را سبب لذّت و آرامش دانستند و غارت اموال و اسيرىعيال و اطفال ، هيچگونه كدورت و ملال به دلهاى خود راه ندادند.
چنانچه سيّد مرتضى علم الهدى رحمه اللّه سروده : ((لَهُمْ نُفُوسٌ عَلَى الرَّمضا مُهْمَلَةٌ...))؛يعنى براى آنان بدنهايى است كه بر ريگزار گرم افتاده و جانهايشان در جوار خداآرميده ؛ گويا اينان كسانى اند كه آسيب رسانندگانشان ، سود دهندگان آنها به شمارمى آيند و قاتلان آنان ، زنده كنندگان آنان محسوب مى شوند!
و اگر نبود امتثال فرمان سُنّت پيامبر و كتاب پروردگار در پوشيدن لباس جزع ومصيبت زدگى هنگام از بين رفتن نشانه هاى هدايت و ايجاد بدعتها و تاءسف براى از دستدادن سعادت و تاءثر بر شهادت آنان ، هرآينه درمقابل اين نعمت بزرگ ، جامه هاى سرور و بشارت به تن مى كرديم ، ولى چون ناله وماتم در مصيبت دخترزاده حضرت خاتم ، سبب رضاى خداست ، و نيكوكاران را غرضى در اينعزادارى مترتّب است .
ما هم جامه عزا پوشيديم و اشك از ديدگان جارى ساختيم و به چشمان خود چنين خطابكرديم :
اى ديدگان ! از پى در پى گريستن غافل نباشيد و به دلهاى خود خطاب كرديم : همچونزنان فرزند مرده در ناله و زارى بكوشيد كه امانتهاى پيامبر رؤ وف در اين سرزمينمعروف ، مباح شمرده شده است و اساس وصيّت آن حضرت درباره حرمسرا و بچه هاىدلبندش
متن عربى :
فَإِنَّ وَدائِعَ الرَّسُولِ الرَّؤُوفِ اءُضْيعَتْ يَوْمَ الطُّفُوفِ، وَرَسُومُ وَصِيَّتِهِ بِحَرَمِهِ وَاءَبْنائِهِ طُمِسَتْ بِاءلْدى اءُمَّتِهِ وَ اءَعْدائِهِ.
فَياللّهِ مِنْ تِلْكَ الْفَوادِحِ الْمُقْرِحَةِ لِلْقُلُوبِ، وَالْجوائِحِ الْمُصَرَّحَةِ بِالْكُرُوبِ،وَالْمَصائِبِ الْمُصَغَّرَةِ كُلِّ بَلْوى ، وَالنَّوائِبِ الْمُفَرَّقَةِ شَمْلِ التَّقْوى ، وَالسِّهامِ الَّتىأَرَاقَتْ دَمَ الرِّسالَةِ، وَالاَْيْدِى الَّتى ساقَتْ سَبْيَ الْجَلالَةِ، وَالرَّزِيَّةِ الَّتي
نَكَسَتْ رُؤُوسَ الاَْبْدالِ، وَالْبَلِيَّةِ الَّتى سَلَبَتْ نُفُوسَ خَيْرِ الاْلِ، وَالشَّماتَةِ الَّتىرَكَسَتْ اءُسُودَ الرِّجالِ، وَالْفَجِيعَةِ الَّتى بَلَغَ رَزْؤُها إِلى جِبْرئيلَ، وَالْفَظِيعَةِ الَّتىعَظُمَتْ عَلَى الرَّبِّ الْجَليلِ.
وَ كَيْفَ لا يَكُونُ كَذلِكَ وَ قَدْ اءَصْبَحَ لَحْمُ رَسُولِاللّهِ مُجَرَّدا عَلَى الرِّمالِ، وَدَمُهُ الشَّريفِمَسْفُوكا بِسُيُوفِ الضُّلاّلِ، وَوُجُوهِ بَناتِهِ مَبْذُولَةٌ لِعَيْنِ السّائِقِ وَالشَّامِتِ، وَسَلْبُهُنَّبِمَنْظَرٍ مِنَ النّاطِقِ وَالصّامِتِ، وَتِلْكَ الاَْبْدانُ الْمُعَظَّمَةُ عاريَةٌ مِنَ الثِّيابِ، وَالاَْجْسادُالْمُكَرَّمَةُ جاثيَةٌ عَلَى التُّرابِ؟!!
ترجمه :
با دستهاى اُمّتش و دشمنان بى غيرتش از بين رفته است .
خدايا! به تو پناه مى بريم از اين كارهاى بزرگ كه دلها را جريحه دار كرده و از اينمصيبت هاى عظيم كه غم و غصه ها را به صورت فرياد ازدل برمى آورد و اين گرفتارى كه همه گرفتاريها را كوچك و ناچيز مى نمايد و از اينپيشامدها كه كانون تقوى را متفرّق مى سازد و از تيرهايى كه خون رسالت را بر زمينريخت و دستهايى كه خاندان جلالت را به اسارت برد و مصيبتى كه بزرگان راسرافكنده نمود و فتنه و بلايى كه جانهاى بهترين خانواده را از پيكرشان برگرفت وسرزنشى كه دست شيرمردان را بست و رخداد دلخراشى كهجبرئيل را هم به ماتم نشاند و واقعه جانسوزى كه در پيشگاه پروردگار عظمت داشت .
چرا اين چنين نباشد؟ حال آنكه پاره اى از گوشت بدن پيامبر، عريان بر روى شن هاىبيابان ، افتاده و خون شريفش به تيغ گمراهان ريخته شده و صورتهاى دخترانش درمقابل چشم شتررانان و شماتت گران و تاراج لباسهايشان در ديدگاه هر گويا وخاموش صورت پذيرفته و اين بدنهاى باعظمت و اين پيكرهاى باكرامت ، در حالى كهبرهنه از لباس هستند، بر روى خاك افتاده اند.
متن عربى :
مَصائِبٌ بَدَّدَتْ شَمْلَالنَّبيِّ فَفي
قَلْبِ الْهُدى اءَسْهُمٌ يَطِفْنَ بِالتَّلَفِ
وَناعِياتٌ إِذا ما مَلَّ ذُو وَلَهٍ
سَرَتْ عَلَيْهِ بِنارِ الْحُزْنِ وَالاَْسَفِ
فَيالَيْتَ لِفاطِمَةَ وَ اءَبيها عَيْنا تَنْظُرُ إِلى بَناتِها وَبَنيها: ما بَيْنَ مَسْلُوبٍ، وَجَريحٍ،وَمَسْحُوبٍ، وَذَبيحٍ، وَبَنَاتُ النُّبُوَّةِ: مُشَقَّقاتُ الْجُيُوبِ، وَمَفْجُوعاتٌ بِفَقْدِ الْمَحْبُوبِ،وَناشِراتٌ لِلشُّعُورِ، وَبارِزاتٌ مِنَ الْخُدُورِ، وَلاطِماتٌ لِلْخُدُودِ، وَعادِماتٌ لِلْجُدُودِ، وَمُبْدِياتٌلِلنِّياحَةِ وَالْعَويلِ، وَفاقِداتٌ لِلْمُحامى وَالْكَفيلِ. فَيا اءَهْلَ الْبَصائِرِ مِنَ الاَْنامِ، وَ يا ذَوِىالنَّواظِرِ وَالاَْفْهامِ، حَدِّثُوا نُفُوسَكُمْ بِمَصائِبِ هاتِيكَ الْعِتْرَةِ، وَنَوِّحُوا بِاللّهِ لِتِلْكَالْوَحْدَةِ وَالْكَثْرَةِ، وَساعِدُوهُمْ بِمُوالاةِ الْوَجْدِ وَالْعِبْرَةِ، وَتاءََسَّفُوا عَلى فَواتِ تِلْكَالنُّصْرَةِ. فَإِنَّ نُفُوسَ اءُولئِكَ الاَْقْوامِ وَدائِعُ سُلْطانِ الاَْنامِ، وَثَمَرةُ فُؤ ادِ الرَّسُولِ، وَقُرَّةُعَيْنِ الزَّهْراءِ الْبَتُولِ، وَمَنْ كانَ يَرْشِفُ بِفَمِهِ الشَّريفِ ثَناياهُمْ، وَيُفَضِّلُ عَلى اءُمَّتِهِاءُمُّهُمْ وَ اءَباهُمْ.
ترجمه :
((مصائبُ بَدَّدَتْ شَمَلَ النَّبىّ فَفى ...))؛ يعنى مصيبت هايى كه كانون خاندان پيامبر راپريشان كرد و تيرهايى كه در دل خورشيد هدايت نشست و آن قلب بشريت را از كار انداخت. و فريادهاى طنين انداز زنان خبر از مرگ آنان مى داد و آن جناب را مخاطب مى ساخت و آتشسوزان حزن و اندوه و تاءسف را در دلش شعله ور مى ساخت .
اى كاش فاطمه و پدرش مى ديدند كه دختران و فرزندانشان را پابرهنه كرده اند و عدهاى را زخمى و و گروهى را اسير و برخى را سربريده اند. دختران خاندان نبوّتگريبان چاك و مصيبت زده و با مويهاى پريشان از پشت پرده ها بيرون آمده و برصورتهاى خود سيلى مى زنند و در غم از دست دادن حمايت گران و سرپرستان خود، صدابه نوحه و زارى بلند نموده اند.
اى مردم آگاه و اى انسانهاى تيزبين ، قتلگاه اين خاندان را به ياد آوريد و به بى كسىو غربت آنان و زيادى دشمنان ، نوحه سرايى كنيد و با غم و اندوه دائم و اشك چشمانتان ،آنان را يارى نماييد كه جانهاى آنان امانتهاى پروردگار جهان و ميوهدل پيامبر مسلمانان و نور چشم فاطمه زهراء، هستند.
آنان كسانى اند كه پيامبر با دهان مباركش دندانهاى آنان را مى مكيد و پدر و مادر آنان رااز پدر و مادر خود، برتر مى دانست .
متن عربى :
إِنْ كُنْتَ فى شَكٍّ فَسَلْ عَنْ حالِهِمْ
سُنَنَ الرَّسُولِ وَمُحْكَمَ التَّنْزيلِ
فَهُناكَ اءَعْدَلُ شاهِدٍ لِذَوِى الْحِجى
وَبَيانُ فَضْلِهِمْ عَلَى التَّفْصيلِ
وَ وَصِيَّةٌ سَبَقَتْ لاَِحْمَدَ فيهِمُ
جاءَتْ إِلَيْهِ عَلى يَدَيْ جِبْريلِ
وَكَيْفَ طَابَتِ النُّفُوسُ مَعَ تَدانِى الاَْزْمانِ بِمُقابَلَةِ إِحْسانِ جَدِّهِمْ بِالْكُفْرانِ، وَتَكْديرِعَيْشَهِ بِتَعْذيبِ ثَمَرَةِ فُؤ ادِهِ، وَتَصْغيرِ قَدْرِهِ بِإِراقَةِ دِماءِ اءَوْلادِهِ؟!
وَ اءَيْنَ مَوْضِعُ الْقَبُولِ لِوَصاياهُ بِعِتْرَتِهِ وَ آلِهِ؟ وَ مَا الْجَوابُ عِنْدَ لِقائِهِ وَ سُؤ الِهِ؟ وَقَدْ هَدِمَ الْقَوْمُ ما بَناهُ! وَ نادَى الاِْسْلامُ وا كُرْباهُ! فَياللّهِِ مِنْ قَلْبٍ لا يَتَصَدَّعُ لِتِذْكارِتِلْكَ الاُْمُورِ! وَيا عَجَباهُ مِنْ غَفْلَةِ اءَهْلِ الدُّهُورِ! وَ ما عُذْرُ اءَهْلِ الاِْسْلامِ وَالاْ يمانِ فى إِضاعَةِاءَقْسامِ الاَْحْزانِ! اءَلَمْ يَعْلَمُوا اءَنَّ مُحَمَّدا مَوْتُورٌ وَجيعٌ؟ وَ حَبيبَهُ مَقْهُورٌ صَريعٌ؟ وَالْمَلائِكَةَيُعَزُّونَهُ عَلى جَليلِ مُصابِهِ؟
وَالاَْنْبياءَ يُشارِكُونَهُ فى اءَحْزانِهِ وَ اءَوْصابِهِ؟
ترجمه :
إِنْ كُنْتَ فى شَكٍ فَسَلْ عَنْ حالِهِمْ...))؛ يعنى اگر نسبت به آنان دردل خود، شكى دارى ، از سُنّت پيامبر و قرآن سؤال كن ، براى اينكه اين دو عادلترين شاهدان راستگو نزد فرزانگان هستند و بيانفضيلت ايشان به تفصيل در آن دو آمده است و خداوندمتعال به وسيله حضرت جبرئيل فضايل آنها را ابلاغ فرموده است . چگونه اين مردم بههمين زودى (همه چيز را فراموش ‍ كردند) و در برابر نيكيهاى پدرش به ناسپاسىپرداختند و عيش حضرتش را با زجر و اذيّتى كه بر ميوه دلش روا نمودند، مكدّر ساختند وبا ريختن خون فرزندانش قدر و منزلت او را كوچك شمردند؛ پس آن همه سفارش كهدرباره خاندان و فرزندانش كرده بود، چه شد؟! هنگام ملاقات با آن حضرت در قيامت ، چهپاسخى خواهند گفت ؟! اين ستمكاران بنايى را كه ايشان برپا ساخته بود، ويرانكردند و فرياد وامصيبتاه از اسلام بلند شد و به خدا پناه مى بريم از دلى كه به ياداين كارها نشكند و تعجّب مى كنم از غفلت مردم اين زمانه ، كه چه شده اين مسلمانان را؟ وچه عذرى براى آشكار نساختن غم اين مصيبت دارند؟ آيا نمى دانند كه هنوز انتقام كشته اىكه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شده ، گرفته نشده ؟ ودل مبارك پيامبر دردمند است و فرزند دلبندش گرفتار دشمن شده و كشته بر زمين افتادهاست و فرشتگان بر اين مصيبت بزرگ تسليت اش عرض مى كنند و پيامبران الهى هم دراين اندوهها با او همدردى مى كنند؟
متن عربى :
فَيا اءَهْلَ الْوَفاءِ لِخَاتَمِ الاَْنْبياءِ، عَلامَ لا تُواسُونَهُ فِى الْبُكاءِ؟!
بِاللّهِ عَلَيْكَ اءَيُّهَا الْمُحِبُّ لِوَلَدِ الزَّهْراءِ، نُحْ مَعَها عَلَى الْمَنْبُوذينَ بِالْعَراءِ، وَجُدْ وَيْحَكَبِالدُّمُوعِ السِّجامِ، وَابْكِ عَلى مُلُوكِ الاِْسْلامِ، لَعَلَّكَ تَحُوزَ ثَوابَ الْمُواسى لَهُمْ فِىالْمُصابِ، وَتَفُوزَ بِالسَّعادَةِ يَوْمِ الْحِسابِ.
فَقَدْ رُوِيَ عَنْ مَوْلانا الْباقِرِ عليه السّلام اءَنَّهُ قالَ:
((كانَ زَيْنُ الْعابِدينَ عليه السّلام يَقُولُ: اءَيَّما مُؤْمِنٌ ذَرَفَتْ عَيْناهُ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ عليهالسّلام حَتّى تَسيلَ عَلى خَدِّهِ بَوَّأَهُ اللّهُ بِها فِى الْجَنَّةِ غُرَفا يَسْكُنُها اءَحْقابا، وَ اءَيَّمامُؤْمِنٌ ذَرَفَتْ عَيْناهُ حَتّى تَسيلَ عَلى خَدِّهِ فيما مَسَّنا مِنَ الاَْذى مِنْ عَدُوِّنا فِى الدُّنْيا بَوَّاءهُاللّهُ مَنْزِلَ صِدْقٍ، وَ اءَيَّما مُؤْمِنٌ مَسَّهُ اءَذىً فينا صَرَفَ اللّهُ عَنْ وَجْهِهِ الاَْذى وَ آمَنَهُ مِنْ سَخَطِالنّارِ يَوْمَ الْقِيامَةِ)).
وَرُوِيَ عَنْ مَوْلانَا الصّادِقِ عليه السّلام اءَنَّهُ قالَ:
((مَنْ ذُكِرَنا عِنْدَهُ فَفاضَتْ عَيْناهُ وَلَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الذُّبابَةِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَلَوْكانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ)).
ترجمه :
اى مردمى كه نسبت به خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله وفادار هستيد، چرا در گريستنبا او همراهى و همكارى نمى كنيد؟!
اى دوستدار پدر زهراعليهاالسّلام ، به خدا، در عزاى كسانى كه بر روى خاك افتاده اندبا فاطمه زهراعليهاالسّلام ، هم ناله باش . واى بر تو!سيل اشك جارى ساز و بر مظلوميّت بزرگان و پادشاهان اسلام گريه كن ، شايد پاداش‍ آنانكه در اين مصيبت همدردى كردند به دست آورده و به فوز سعادت روز حسابنائل گردى كه از سرور ما امام باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود: پدرم زينالعابدين عليه السّلام پيوسته مى فرمود: هر مؤ منى كه به خاطر شهادت امام حسين عليهالسّلام ديدگانش را پر از اشك سازد، آنچنان كه به صورتش روان شود، خداوند درعوض آن ، غرفه هايى را در بهشت براى او اختصاص مى دهد كه صدهاسال در آنها مسكن گزيند و هر مؤ منى كه از اين اذيت و آزارها كه از ناحيه دشمنان در دنيابه ما رسيده ، چشم هايش ‍ اشك آلود گردد به آن مقدارى كه از آن اشك به گونه اشسرازير شده ، خداوند متعال در منزل صدقش او را جاى دهد. و هر مؤ منى كه در راه ما آزارىببيند، خداوند آزار و اذيّت روز قيامت را از او بگرداند و از خشم و غضب روز رستاخيز ايمنشفرمايد. و از سرور ما امام صادق عليه السّلام روايت شده كه فرمود: كسى كه در نزدشيادى از ما شود، ديدگانش پر از اشك گردد، اگرچه به مقداربال مگسى باشد، خداوند گناهانش را بيامرزد، هرچند آن گناهان به اندازه كف روى درياهاباشد.
متن عربى :
وَرُوِيَ اءَيْضا عَنْ آلِ الرَّسُولِ عليهم السّلام اءَنَّهُمْ قالُوا:
((مَنْ بَكى وَ اءَبْكى فينا مِائَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَمَنْ بَكى وَ اءَبْكى خَمْسينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَ مَنْبَكى وَ اءَبْكى ثَلاثينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَ مَنْ بَكى وَ اءَبْكى عِشْرينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَ مَنْ بَكىوَ اءَبْكى عَشْرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَمَنْ بَكى وَ اءَبْكى واحِدا فَلَهُ الْجَنَّةُ، وَ مَنْ تَباكى فَلَهُالْجَنَّةُ)).
قالَ عَلِيُّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَر بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طاوُوس الْحُسَيْني - جامِعُ هذَا الْكِتابِ-:
إِنَّ مِنْ اءَجَلِّ الْبَواعِثِ لَنا عَلى سُلُوكِ هذَا الْكِتابِ اءَنَّنى لَمّا جَمَعْتُ كِتابَ: مِصْباحِالزّائِرِ وَ جَناحِ الْمُسافِرِ، وَ رَاءَيْتُهُ قَدِ احْتَوى عَلى اءَقْطارِ مَحاسِنِ الزّياراتِ وَ مُخْتارِاءَعْمالِ تِلْكَ الاَْوْقاتِ، فَحامِلُهُ مُسْتَغْنٍ عَنْ نَقْلِ مِصْباحٍ لِذلِكَ الْوَقْتِ الشَّريفِ، اءَوْ حَمْلِمَزارٍ كَبيرٍ اءَوْ لَطيفٍ.
اءَحْبَبْتُ اءَيْضا اءَنْ يَكُونَ حامِلُهُ مُسْتَغْنيا عَنْ نَقْلِ مَقْتَلٍ فى زِيارَةِ عاشُوراء إِلىمَشْهَدِ الْحُسَيْنِ صَلَو اتُ اللّهِ عَلَيْهِ.
ترجمه :
همچنين روايت شده كه : كسى كه در مصيبت ما، خود گريان شود و يا صد نفر را بگرياندما ضمانت مى كنيم كه او از اهل بهشت باشد؛ و كسى كه گريه كند و يا پنجاه نفر رابگرياند، اهل بهشت است و كسى كه بگريد و يا سى نفر را بگرياند باز ازاهل بهشت به شمار مى آيد و كسى كه بگريد و يا ده نفر را بگرياند، ازاهل بهشت خواهد بود و كسى كه گريه كند و يا فقط يك نفر را بگرياند،اهل بهشت است و كسى كه خود را شبيه گريه كنندگان مى سازد (هرچند اشك نمى ريزد)باز هم خدا او را به بهشت خواهد برد.
على بن موسى بن جعفر بن محمد بن طاوس - كه اين كتاب لهوف را جمع آورى نموده -گويد: آنچه بيش از هرچيز مرا به نوشتن اين كتاب وادار نمود، اين بود كه چون كتاب((مِصْبَاحُ الزّائِرِ وَجَنَاحُ الْمُسَافِرِ)) را گرد آوردم ، ديدم كه كتابىشامل بهترين جاهاى زيارت و برگزيده ترين اعمالى كه هنگام زيارت به جا آورده مىشود، شد. و هركه آن كتاب را همراه داشته باشد ازحمل كتاب زيارت و اعمال آن ، اعم از كتاب كوچك و بزرگ ، بى نياز شده است . لذاتمايل پيدا كردم كه هركه آن كتاب را با خود دارد، در كنارش كتابمَقْتَل جمع و جورى هم براى عزادارى سيّد الشهداء عليه السّلام همراه داشته باشد و ازكتابهاى ديگر بى نياز گردد. از اين رو، اين كتاب را فراهم آوردم و باتوجه به اينكهزيارت كنندگان فرصت كمترى دارند.
متن عربى :
فَوَضَعْتُ هذَا الْكِتابَ لِيُضَمَّ إِلَيْهِ، وَ قَدْ جَمَعْتُ هاهُنا ما يَصْلِحُ لَضيقِ وَقْتِ الزُّوّارِ، وَعَدَلْتُ عَنِ الاِْطْنابِ وَالاِْكْثارِ، وَ فيهِ غُنْيَةٌ لِفَتْحِ اءَبْوابِ الاَْشْجانِ، وَبُغْيَةٌ لِنُجْحِاءَرْبابِ الاِْيمانِ، فَإِنَّنا وَضَعْنا فى اءَجْسادِ مَعْناهُ رُوحَ ما يَليقُ بِمَعْناهُ.
وَقَدْ تَرْجَمْتُهُ بِكِتابِ: اللُّهُوفِ عَلى قَتْلَى الطُّفُوفِ، وَوَضَعْتُهُ عَلى ثَلاثَةِ مَسالِكَ،مُسْتَعينا بِالرَّؤُوفِ الْمالِكِ.
ترجمه :
در اينجا رشته سخن را كوتاه نموده و مطالب را به طور اختصار بيان مى كنم و همين مقداركافى است كه درهاى غم و اندوه را به روى خوانندگان باز نمايد و مؤ منان را رستگارسازد، كه در قالب اين الفاظ حقايق ارزنده اى گنجانده ام و نامش را ((اَللُّهوف عَلىقَتلَى الطُّفوف )) نهادم و بر سه مسلك تدوين نمودم و از خداى مهربان و مالك جهان ،يارى مى طلبم .
الْمَسْلَكُ الاَْوَّلُ فِى الاُْمُورِ الْمُتَقَدِّمَةِ عَلَى الْقِتالِ 
كانَ مَوْلِدُ الْحُسَيْنِ عليه السّلام
متن عربى :
لِخَمْسِ لَيالٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبانَ سَنَةَ اءَرْبَعَ مِنَ الْهِجْرَةِ.
وَقيلَ: اءَلْيَومُ الثّالِثُ مِنْهُ.
وَقيلَ: فى اءَواخِرِ شَهْرِ رَبِيعِ الاَْوَّلِ سَنَةَ ثَلاثٍ مِنَ الْهِجْرَةِ.
وَرُوِيَ غَيْرُ ذلِكَ.
وَلَمّا وُلِدَ هَبَطَ جَبْرَئيلُ عليه السّلام وَ مَعَهُ اءَلْفُ مَلَكٍ يُهَنُّونَ النَّبيَّ صلّى اللّه عليه و آلهبِوِلادَتِهِ، وَ جاءَتْ بِهِ فاطِمَةُ عليهاالسّلام إِلَى النَّبيِّ صلّى اللّه عليه و آله ، فَسَرَّ بِهِ وَسَمّاهُ حُسَيْنا.
فِى الطَّبَقاتِ: قالَ ابْنُ عَبّاسٍ: اءَنْبَاءَنا عَبْدُ اللّهِ بْنُ بَكْرٍ بْنِ حَبِيبٍ السَّهْمى ، قالَ:اءَنْبَاءَنا حاتَمٌ بْنُ صَنْعَةٍ، قالَتْ اءُمُّ الْفَضْلِ زَوْجَةُ الْعَبّاسِ رِضْوانُ اللّهِ عَلَيْهِما:
مسلك اول : در مسائلى كه قبل از ماجراى كربلا وقوع يافته است 
تولد امام حسين عليه السّلام  
ترجمه :
تولد حضرت سيّدالشهداء ابى عبداللّه الحسين عليه السّلام در پنجم ماه شعبان المعظّمبه سال چهارم از هجرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بوده ؛ و بعضى گفته اند كهروز سوم آن ماه بود و برخى تولد آن جناب را روز آخر ماه ربيعالاول به سال سوم از هجرت گفته اند و بجز ايناقوال ، روايات ديگر نيز وارد است .
بالجمله ؛ چون آن جناب در دار دنيا آمد، جبرئيل عليه السّلام با هزار مَلَك از آسماننازل گرديد بر رسول مجيد صلّى اللّه عليه و آله و آن حضرت را تهنيت نمود به ولادتآن مولود مسعود. فاطمه زهرا عليهاالسّلام فرزند ارجمند را به خدمت پيغمبر صلّى اللّهعليه و آله آورد، آن جناب از ديدار نور ديده خود، خرسند و خشنود شد و آن مولود شريف را((حسين )) نام نهاد.
در كتاب ((طبقات )) از ابن عباس ذكر نموده به روايت او از عبداللّه بن بكر بن حبيب سَهْمىكه گفت : خبر داد مرا حاتَم بن صَنعه بر آنكه ((اُمُّالْفَضْل ))زوجه عباس بن عبدالمطلب -رضوان اللّه عليهما-
متن عربى :
رَاءَيْتُ فى مَنامى قَبْلَ مَوْلِدِهِ كَاءَنَّ قِطْعَةً مِنْ لَحْمِ رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آلهقُطِعَتْ فَوُضِعَتْ فى حِجْرى ، فَفَسَّرْتُ ذلِكَ عَلى رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله ،فَقالَ: ((خَيْرا رَاءَيْتِ، إِنْ صَدَقَتْ رُؤْياكِ فَإِنَّ فاطِمَةَ سَتَلِدُ غُلاما فَاءَدْفَعُهُ إِلَيْكِلِتُرْضِعيهِ)).
قالَتْ: فَجَرَى الاَْمْرُ عَلى ذلِكَ.
فَجِئْتُ بِهِ يَوْما، فَوَضَعْتُهُ فى حِجْرِهِ، فَبَيْنَما هُوَ يُقَبِّلُهُ فَبالَ، فَقَطَرَتْ مِنْ بَوْلِهِقَطْرَةٌ عَلى ثَوْبِ النَّبِيِّ صلّى اللّه عليه و آله ، فَقَرَصْتُهُ، فَبَكى ، فَقالَ النَّبيُّصلّى اللّه عليه و آله كَالْمُغْضِبِ: ((مَهْلا! يا اُمَّ الْفَضْلِ، فَهذا ثَوْبى يُغْسَلُ، وَ قَدْاءَوْجَعْتِ اِبْنى )).
قالَتْ: فَتَرَكْتُهُ فى حِجْرِهِ، وَقُمْتُ لاِ آتيهِ بِماءٍ، فَجِئْتُ، فَوَجَدْتُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِوَ آلِهِ يَبْكى .
فَقُلْتُ: مِمَّ بُكاؤُكَ يا رَسُولَ اللّهِ؟
فَقالَ: ((إِنَّ جَبْرَئيلَ عليه السّلام اءَتانى ، فَاءَخْبَرَنى اءَنَّ اءُمَّتى تَقْتُلُ وَلَدى هذا.[لااءَن الَهُمْ اللّهُ شَفاعَتى يَوْمَ الْقيامَةِ].
ترجمه :
گفت : پيش از آنكه امام حسين عليه السّلام متولد گردد، شبى در خواب ديدم كه گوياپاره اى از گوشت بدن حضرت خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و آله بريده شد و در دامنمن قرار گرفت ؛ پس اين خواب خود را به حضرترسول صلّى اللّه عليه و آله عرض نمودم . آن جناب فرمود: كه همانا اگر خواب توراست باشد فاطمه زهرا عليها السّلام پسرى خواهد زائيد و من آنطفل را به تو مى سپارم تا او را شير دهى .
ام الفضل گفت : كه به همان قسمى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده بودواقع گرديد و حسين عليه السّلام را به من سپرد و دايه او بودم تا اينكه روزى آنطفل را به خدمت جدّ بزرگوارش آوردم و او را در دامان پيغمبر نهادم و آن حضرت ، نور ديدهخود را مى بوسيد ناگاه طفل بول كرد و قطره اى ازبول او بر جامه پيغمبر رسيد. من گوشت بدنش را نشگون گرفتم ، امام حسين عليهالسّلام به گريه افتاد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مانند شخصى خشمناك به منفرمود: ((آرام باش ، اى ام الفضل ! اينك جامه را به آب مى توان شست ، تو فرزنددلبند مرا آزردى .))
ام الفضل گفت : او را در دامان پيغمبر گذاردم و خود رفتم تا آنكه آب آورده جامهرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را بشويم ، چون برگشتم ديدم كه جناب پيغمبر صلّىاللّه عليه و آله گريان است . عرض كردم : يارسول اللّه ! چه چيز شما را گريانيد؟
فرمود: اينك جبرئيل بر من نازل گرديد و مرا خبر داد كه اين فرزند را، اُمّت من بهقتل مى آورند!
متن عربى :
قالَ رُواةُ الْحَديثِ: فَلَمّا اءَتَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ عليه السّلام مِنْ مَوْلِدِهِ سَنَةٌ كامِلَةٌ، هَبَطَعَلى رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله إِثْنا عَشَرَ مَلَكا: اءَحَدُهُمْ عَلى صُورَةِ الاَْسَدِ،وَالثّانى عَلى صُورَةِ الثَّوْرِ، وَالثّالِثُ عَلى صُورَةِ التِّنّينِ، وَالرّابِعُ عَلى صُورَةِ وُلْدِآدَمَ، وَالثَّمَانِيَةُ الْب اقُونَ عَلى صُوَرٍ شَتّى ، مُحَمَرَّةً وَجُوهُهُمْ [باكِيَةً عُيُونُهُمْ]، قَدْ نَشَرُوااءَجْنِحَتَهُمْ، وَ هُمْ يَقُولُونَ: يا مُحَمَّدُ، سَيَنْزِلُ بِوَلَدِكَ الْحُسَيْنِ بْنِ فاطِمَةَ ما نَزَلَ بِهابيلَمِنْ قابيلَ، وَ سَيُعْطى مِثْلُ اءَجْرِ هابيلَ، وَ يُحْمَلُ عَلى قاتِلِهِ مِثْلُ وِزْرِ قابيلَ.
وَلَمْ يَبْقَ فِى السَّمواتِ مَلَكٌ إِلاّ وَ نَزَلَ إِلَى النَّبيِّ صلّى اللّه عليه و آله ، كُلُّ [يُقْرِؤُهُالسَّلامَ،] وَ يُعَزَّيْهِ فِى الْحُسَيْنِ عليه السّلام ، وَ يُخْبِرُهُ بِثَوابِ ما يُعْطى ، وَ يَعْرُضُعَلَيْهِ تُرْبَتَهُ، وَالنَّبيُّصلّى اللّه عليه و آله يَقُولُ: ((اءَللَّهُمَّ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَاقْتُلْ مَنْقَتَلَهُ، وَ لا تُمَتَّعْهُ بِما طَلَبَهُ)).
قالَ: فَلمّا اءَتى عَلَى الْحُسَيْنِ عليه السّلام سَنَتانِ مِنْ مَوْلِدِهِ خَرَجَ النَّبيُّ صلّى اللّهعليه و سلّم فى سَفَرٍ لَهُ، فَوَقَفَ فى بَعْضِ الطَّريقِ، فَاسْتَرَجَعَ وَ دَمَعَتْ عَيْناهُ.

next page

fehrest page