بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فلاح السائل, علاّمه سید بن طاووس ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FALAH001 -
     FALAH002 -
     FALAH003 -
     FALAH004 -
     FALAH005 -
     FALAH006 -
     FALAH007 -
     FALAH008 -
     FALAH009 -
     FALAH010 -
     FALAH011 -
     FALAH012 -
     FALAH013 -
     FALAH014 -
     FALAH015 -
     FALAH016 -
     FALAH017 -
     FALAH018 -
     FALAH019 -
     FALAH020 -
     FALAH021 -
     FALAH022 -
     FALAH023 -
     FALAH024 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فصل هفدهم : اسرار نماز و ذكر نافله هاى ظهر
قابل توجّه است كه اين فصل مطالب چندى را در بردارد:
مطلب اوّل : اسرار نماز، و مراقبه قلبى و مراعات ادب و حفظ حركات و سكنات در نماز.
مطلب دوّم : ذكر نافله هاى نماز ظهر، كه نماز اَوّابين ناميده مى شود، و اينكه دعا در آنهنگام در نزد خداوند اَرْحَمُ الرّاحمين مستجاب مى گردد.
مطلب سوم : ذكر استخاره هنگام نافله هاى نماز ظهر، بر اساس روايتى كه در اين بارهذكر خواهد شد.
اسرار نماز
بايد توجّه كرد كه نماز مشتمل است بر:
1 - نيّت نماز.
2 - لفظ تكبير.
3 - لفظ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاْ رْضَ.: (روى و تمام وجود خويشرا به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)
4 - حمد و ستايش و تمجيد خدا.
5 - ادّعاى عبادت و يارى جستن از خداوند جلّ جلاله .
6 - دعاهاى مختلف .
7 - قرائت قرآن .
8 - اظهار فروتنى و ركوع .
9 - سجده و كرنش و خشوع .
10 - شهادت به يگانگى خداوند جلّ جلاله .
11 - شهادت به رسالت ربّانى رسول خدا، حضرت محمّد(ص )
12 - صلوات بر او و خاندانش .
13 - سلام نماز.
1 - نيّت نماز
پيرامون نيّت نماز، بايد دانست كه اگر از بندگانى باشى كه در تمام حركتها وسكون خود با خداوند - جلّ جلاله - معامله نموده ، و همواره متوجّه او هستند، به معناى فرمايشخداوند - جلّ جلاله - معرفت دارند، آنجا كه در آيات محكم خويش مى فرمايد:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ. (111)
- و جنّيان و انسانها را نيافريدم ، مگر اينكه مرا بپرستند.
مسلّماً همواره خود را مهيّاى فرمانبرى از اوامر او نموده ، و دستور خدا به نماز راامتثال كرده ، و او را براى اينكه ذاتاً مستحقّ عبادت است پرستش ‍ مى كنى ، چنانكه اگرخود را براى ورود شخصيّت بزرگوار و ارجمندى آماده كرده باشى ، حتماً وقتى او را مىبينى براى احترام و تعظيم او بپا ايستاده ، و به محض ديدن او به وى روى آورده و توجّهمى كنى ، و يا اگر خود را براى ورود پيكى كه در نزدت ارجمند است مهيّا نموده باشى ،وقتى چشم تو به او، و چشم او بر تو افتاد و پيام پيك را شنيدى ، بدون تردّد و دودلىزود او را پذيرفته ، و نيازى به تجديد نيّت پيدا نمى كنى .
امّا اگر از پروردگارت غافل باشى و توجّهت به دنيا و هوا و هوس خويش ‍ باشد، هنگامحضور در نماز نياز پيدا مى كنى كه دل گُريخته ات را با اَفسارِ رشتهعقل و لُبّ خويش حاضر ساخته ، و آن را به ايستادن در پيشگاه مولايت وادار نمايى ، و بهيادش آورى كه او تو را خوانده و تو را مى بيند، و باعقل و قلب خويش قصد كنى كه او را از آن جهت كه شايسته عبادت است بپرستى ، و درمحضر مناجات با او همانند سعادتمندان وارد شوى .
و اگر نماز، نماز واجب و اَدا باشد، نيّت مى كنى كه : اين عبادت را به جهت وجوبش بهصورت ادا به جا مى آورم ، و اگر قضا باشد، قصد مى كنى كه آن را به صورت قضابجا مى آورم ، و چه اَدا باشد و چه قضا، نيّت مى كنى آن را براى عبادت و پرستشخداوند - جلّ جلاله - انجام مى دهم .
2 - ذكر تكبيرة الاحرام
شايسته است هنگام گفتن اللّه اكبر آن را به عنوان معامله با خداوند - جلّ جلاله - وقصد عبادت بگويى ، نه با حال غفلت و بر طبق عادت . و ديگر اينكه در گفتن آن صادقباشى .
معناى تكبير
امّا درباره معناى اءَللّهُ اَكْبَر در روايت آمده كه مردى در محضر امام صادق (ع ) گفت :اءَللّهُ اَكْبَر، حضرت فرمود: خداوند از چه چيز بزرگتر است ؟ آن مرد گفت : از هرچيز. امام صادق (ع ) فرمود: خدا را محدود نمودى . آن مرد گفت : چگونه بگويم؟ حضرت فرمود: بگو خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود.
علّت اينكه حضرت (ع ) فرمود: خدا را محدود نمودى ، آن است كه وقتى خداوند - جلّجلاله - با اشياء مقايسه شود و در حالى كه همه اشياءِ غير او مُحْدَث و پديدْ آمده هستند، وهر پديد آمده اى محدود است ، مسلّما هركس به اين صورت معتقد باشد و خداوند را در رديف وبزرگتر از آنها بداند، خداوند - جلّ جلاله - را محدود قرار داده است .
و علّت اينكه حضرت (ع ) فرمود: خداوند بزرگتر از آن است كه توصيف شود. آناست كه على التّحقيق صفات خداوند - جلّ جلاله - بر او احاطه ندارند، بلكه تنها بهخاطر ضيق عبارت بر اهل توفيق و تصديق ، خداوند - جلّ جلاله - و رسولش (ع ) الفاظىرا پيرامون توصيف جلال الهى به اندازه قصور [يا: تصوّر] دانشِ بندگان به آنانآموخته اند تا هنگامى كه مى خواهند خدا را توصيف كنند بر زبان جارى سازند.
مقصود از عبادت بودن تكبير
و معناى به قصد عبادت گفتن تكبير اين است كه : خداوند - جلّ جلاله - در قلب عقلت ،به همان اندازه اى كه خدا از شناخت ذات و صفات كاملش به تو عنايت فرموده ، عظمتداشته باشد، و مقصودت از اين اعتقادى كه به عظمت خداوند دارى ، و از اللّه اكبرگفتن ، تنها عبادت او باشد از آن جهت كه او زيبنده عبادت است .
مقصود از صدق در گفتن تكبير
و مقصودم از صدق در گفتن تكبير آن است كه كردارت با گفتارت موافق باشد، بهگونه اى كه هنگام گفتن آن باطنت با ظاهرت - در اينكه ادّعا مى كنى چيزى بزرگتر ازخداوندى جلّ جلاله در قلب و عقل و نَفْس و نيّتم وجود ندارد، و هيچ چيز نزدم از اوعزيزتر نيست - باهم موافق باشند، و هيچ چيز در آنحال تو را به خود مشغول نسازد، چنانكه خداوند - جلّ جلاله - با بيان صريح قرآن مبيندر تهديد كسانى كه ديگرى را بر خدا مقدّم مى دارند، مى فرمايد:
قُلْ: إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ اءَبْنآؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ اءَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ اءَمْوالٌاقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها، اءَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبيلِهِ، فَتَرَبَّصُوا، حَتّى يَاءْتِىَ اللّهُ بِاءَمْرِهِ، وَاللّهُ لايَهْدِى الْقَوْمَالفاسِقينَ. (112)
- بگو: اگر پدران و پسران و برادران و همسران و بستگان و تبارتان و اموالى كهبدست آورده ايد، و تجارتى كه بيم كساد و بى رواجى آن را داريد، و مسكنهايى كه مىپسنديد، در نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوبتر است ، پس منتظر بمانيدتا خداوند امر خويش را بياورد، و خداوند گروه گناهكار و فاسق را هدايت نمى نمايد.
بنابراين ، هرگاه ديدى عقل و قلب و نَفْس تو، غير خدا را بر خداوند - جلّ جلاله -برگزيده و مقدّم مى دارد، بدان كه به خاطر همين گناهت ،مشمول تهديد و خشم خداوند عالميان - جلّ جلاله - شده ، و هدايت اوشامل حال تو نشده و از فاسقين به حساب مى آيى .
در روايات نيز مشابه اين مطلب با توضيح بيشتر از آنچه كه در قرآن وجود دارد و موردقبول عقل نيز هست ، آمده است . چنانكه روايت شده امام صادق (ع ) فرمود: هيچ كس ايمانشبه خداوند خالص و ناب نمى گردد، تا اينكه خداوند در نزد او محبوب تر از خويشتن وپدر و مادر و فرزندان و فاميل و از همه مردم باشد.
و باز پيرامون اينكه با مقدّم داشتن ديگرى بررسول خدا - صلوات اللّه عليه - ايمان حقيقى براى مردمحاصل نمى شود، رساتر از اين در روايت آمده است ، كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: هيچبنده اى ايمان نمى آورد، تا اينكه من در نزد وى ، محبوبتر از خود وى باشم ، واهل بيتم در نزد او محبوبتر از اهل و فاميلش باشند، و فرزندانم محبوبتر از فرزندانشباشند، و وجود من محبوبتر از وجودش باشد.
بنابراين ، وقتى رسول خدا - صلوات اللّه عليه - مقدّم داشتن ديگرى بر خود را، صحيحو درست نداند، چگونه با ترجيح غير بر خداوند - جلّ جلاله -، ايمانحاصل خواهد شد؟!
3 - ذكر توجّه و گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السّمواتِ وَالاَْرض ...
پيرامون توجّه ، در نماز در روايت آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: وقتى حضرت على (ع) براى اقامه نماز مى ايستاد، و وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّموات وَالاَْرْضَ.:(روى و تمام وجود خويش را به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديد آورد.)مىفرمود، رنگ صورت مباركش دگرگون مى شد، به حدّى كه در چهره اش نمايان مىگرديد.
2 - نيز در حديث آمده كه : حضرت امام حسن بن علىّ (ع ) هرگاه از وضوء گرفتن فارغمى شد، رنگ چهره اش دگرگون مى شد.
در اين باره از آن بزرگوار پرسيده شد. فرمود: كسى كه مى خواهد بر خداوندِ صاحبِعرش - جلّ و عزّ - وارد شود، شايسته است كه رنگش ‍ دگرگون شود.
3 - همچنين روايت شده كه مولايمان امام صادق (ع ) فرمود: هنگامى كه وقت نماز مىرسيد، پوست بدن علىّ بن الحسين (ع ) مى لرزيد، و رنگش ‍ زرد مى شد، و مانند شاخه[ويا: برگ ] خشك درخت خرما به خود مى لرزيد.
4 - مشابه آنچه كه درباره مولايمان علىّ (ع ) در هنگام گفتن لفظ وَجَّهْتُ وَجْهِىَنقل نموديم ، درباره مولايمان امام زين العابدين (ع ) نيز روايت شده است .
5 - همچنين اين دو بزرگوار هنگامى كه شروع به خواندن دعاىِ توجّه مى نمودند،رنگشان زرد گشته ، و خوف از خداوند - جلّ جلاله - بر آنان نمايان مى شده ، زيرا بهشكوه و هيبت پادشاهى كه در پيشگاهش ‍ مى ايستاده اند، معرفت و آگاهى داشته اند.
6 - باز در جاى ديگران كتاب مطالبى پيرامون خوف پيامبر اكرم (ص ) واهل بيت معصوم او(عليهم السلام ) هنگام اداى نماز خواهد آمد(113)، كه يقيناً از اين جهت ، ازايشان و تبعيّت نمى كنى و بر خلاف آنچه كه ايشان با پادشاه عالَميان معامله مى كردهاند، مى باشى .
حضور قلب در هنگام ورود در نماز
اكنون مى گويم : بر ما همگى واجب است ، به خاطر هيبت و احترامى كه خداوند - جلّ جلاله -ذاتاً مستحقّ آن است از او بيم داشته باشيم ، ولى چنان غافليم كه نه تنها از او بيمنداريم ، بلكه به جهت پيروى از خوف معصومين (عليهم السلام ) كه مقتدا و الگوى ما درعبادات الهى هستند، از خدا نمى هراسيم ، و همچنين به خاطر مخالفتهاى پى درپى خود باخواسته هاى او و كوچك شمردن امر و نهى و حبّ و قرب و مناجات مقدّسش نيز از او بيمنداريم . و اين نادانى بزرگى به معبود است كه بهجهل منكران و كافران نزديك است .
بنابراين ، شايسته است كه بنده هنگام گفتنِ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِوَالاْرْضَ: تحقيقاً توجّه كند كه در محضر حضرت حقّ است ، و اينكه مقصود خداوند - جلّجلاله - و رسولش (ص ) از گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ... اين نيست كه : تنها صورتم رابراى خداوندى كه آسمانها و زمين را پديد آورد، رو به قبله نموده ام ؛ بلكه منظور ايناست كه صورتِ قلب و عقل خويش را از منحرف شدن و توجّه به غير او - جلّ جلاله - ازتمام امور خوشايند و ناخوشايند، به سوى خداوندى نمودم كه آسمانها و زمين را پديدآورد.
به بعضى از عارفان گفته شد: چه نيكو با صورت ظاهر در نمازاقبال و توجّه دارى ؟ فرمود: اگر صورت ظاهرم منحرف نشود، صورتِ دلم بسيار منحرفمى شود.
بنابراين ، وقتى صورتِ قلب بكلّى به خداوند - جلّ جلاله -اقبال و توجّه داشته باشد، اعضا و جوارح نيز بر اساس هدفى كه براى آن آفريده شدهاند يعنى عبادت و پرستش حضرت حقّ، بر خداوند - جلّ جلاله - توجّه مى كنند، زيرارابطه آنها با قلب مانند فرمانروا و رعيّت است .
اختلاف حالات نمازگزاران در هنگامدخول در نماز
1 - اگر نمازگزار با اين حالت وارد نماز شود، همانند كسانى كه به خدا توجّه دارندوارد نماز شده است ، و اگر اين حالت تا پايان نماز استمرار داشته باشد، بهآمال و آرزوى خويش نايل و كامياب خواهد شد.
2 - اگر نمازگزار در حالى كه مولاى او وى را مشاهده مى كند، بلغزد و از او روىبرگرداند، حالش بسان حال لغزش كنندگان خواهد بود كه هنگام گام برداشتن در مسير،گاهى افتاده و گاهى مى ايستند، و چه بسا همين لغزش ، دنيا و آخرت وى را تباه نموده وبه واسطه آن ، اقبال و توجّه به پروردگارش ‍ - جلّ جلاله - و خشنودى او از دستشبرود.
3 - اگر نمازگزار در حال گفتن وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضَ ازهيبت قرار گرفتن در محضر حضرت حقّ و رعايت حُرمت او كه واجب است ، غفلت داشته باشد ويا خود را به غفلت بزند، در اين گفتارش كه مى گويد: با تمام وجود به خداوندىكه آسمانها و زمين را پديد آورده ، توجّه نموده و روى آورده ام . دروغگو بوده ، ونمازش را با خيانت و دروغ و بهتان آغاز نموده است . وحال كسى كه آغاز نمازش تصريح به دروغ وباطل و دشمنى باشد، چگونه خواهد بود؟ آيا مستحقّ ذلّت و خوارى نخواهد بود؟!
4 - اگر نمازگزار در حال قيام براى انجام نماز و وارد شدن در آن صفت شخصتنبل و كسى را داشته باشد كه نماز را بر خود سنگين مى داند، لازم استحال كسانى را كه با حالت كسالت و تنبلى به نماز مى ايستند در صريح قرآنبنگرد،(114) و با خود بيانديشد كه اگر پيش از حضور در اين نماز، دوستى يابرخى از ياوران پادشاه ، كه محبوب اوست بر او وارد مى شدند، چگونه براى احترامآنان بپا مى خاست و بدون احساس تنبلى و سنگينى بر آنان و توجّه مى نمود، و لازم استبداند كه خداوند - جلّ جلاله - محقّقاً در نزد او از بندگانش پست تر است . و چه خطرهولناكى !
4 - آداب ستايش و ثناى پروردگار
در خطبه كتاب گذشت كه : ستايش و تمجيد از وظايف كسانى است كه ميان خود و خداوند -جلّ جلاله - از تمام خيانتها و گناهان رسته باشد، و امّا كسى كه امر واجب مهمّى كه وقتشتنگ شده بر گردن اوست ، بايد ابتدا چيزى را كه مهمّتر است انجام دهد و بعد چيزمهمّتر در مرحله بعد و... . و مهمّترين واجب بر او پيش از وارد شدن در نماز و ستايش وتمجيد پروردگار، توبه نمودن و بجا آوردنِ واجبات عينىِ متعيّن بر اوست ، خواه واجباتقلبى باشند و يا بدنى و يا مالى و يا مربوط بهاعمال ديگر.
1 - از جمله آدابى كه انسان بايد هنگام ستايش و ثناى الهى رعايت كند، آن است كه :
1 - لذّت و تعلّق خاطرش به ستايش خداوند - جلّ و جلاله - و تمجيد و ثناى وسپاسگزارى از او نزد او لذّت بخش تر و محبوبتر از ستودن و مدح و ثناى تمامبندگانى باشد كه در نزد او عزيز هستند و نيز از مدح و ستايش ‍ تماماهل دنيا براى او در تمام امور باشد. و اين ترجيح در محبّت مدح و ستايش خداوند - جلّجلاله - و شكر و سپاسگزارى از او بايد به اندازه تفاوتى باشد كه او - جلّ جلاله - درجلال و عظمت و حقّ اِنْعام و بخشش ‍ با بندگانش دارد.
2 - اگر بنده از بجا آوردن حقّ اين مقام عاجز و ناتوان باشد،حدّاقل بايد محبّت مدح و ستايش و شكر و سپاسگزارى از خداوند -جّل جلاله - در دلش ، از مدح و ثناى اهل اِنْعام از خلايق ، يا شكر و سپاس از پادشاهاناسلامى ترجيح داشته باشد.
3 - امّا اگر حال بنده از اين مقام نيز ناقص باشد، و در مدح و ثناى خداوند -جّل جلاله - و شكر و سپاسگزارى او سبحانه ، از بردگان و بندگانش پست تر باشد،مسلّماً ستايش و تمجيد خدا را بسيار كوچك و سبك شمرده ، و مستحقّ امورى خواهد بود كهوعده عذاب و تهديد الهى متضمّن آن است .
آداب در هنگام گفتن : مالِكِ يَوْمِ الدّينِ (115)
توجّه داشته باش كه يوم الدّين ، روز حساب و عرضه بر پادشاه عالَميان و آشكارشدن باطن انسانهاست در محضر تمام كسانى كه بنده اسرار خود را از آنان پنهان مىكرد، لذا شايسته است كه نمازگزار در اين حال از امورى كه در روز حساب و سؤال بيم آن مى رود، بيم و هراس داشته باشد.
در روايت آمده كه مولايمان امام زين العابدين (ع )، هم او كه صاحب مقام والايى ، در عبادتخداوند بود، هنگامى كه مالِكِ يَوْمِ الدّين . مى فرمود، مكرّر آن را قرائت مى نمود،تا بحدّى كه هركس آن حضرت را مى ديد، گمان مى كرد كه حضرتش نزديك است جانبسپارد.

وَ مَا الْخوْفَ مِنْهُ يَحْذَرُونَ، وَلاَ الْخَنا
عَلَيْهِمْ، وَلكِنْ هَيْبَةً هِىَ ماهِيا(116)
- اين بزرگواران به خاطر خوف گناه ، از خدا نمى هراسند، و هيچ نقصى در اعمالشان ،و يا سخن نامربوطى در گفتارشان نيست ، بلكه به خاطر هيبت و بيم از عظمت الهىچنينند، هيبتى آنچنانى كه قابل توصيف نيست .
و خود آگاهى كه مولايمان امام زين العابدين (ع ) الگو و مقتداى ما در امور دنيوى و اُخروىاست ، پس با توسّل جستن به هدايت و انوار خداوند - جلّ جلاله - سوار بر مركبهاى يقين ،گام به گام از او پيروى كن ، كه خداوند - جلّ جلاله - قادر است تو را به مقامات عارفانكه خود سبحانه زيبنده آن است ، نايل گرداند.
5 - آداب در هنگام گفتن : إِيّاكَ نَعْبُدُ، وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ (117)
توجّه داشته باش كه شايسته است بنده در هنگام گفتن إِيّاكَ نَعْبُدُ. صادقباشد. و مقصودم از اين سخن آن است كه : هنگام به زبان آوردن آن مقصود عبادت خداوند -جلّ جلاله - به اميد نيل به منافع زودرس دنيوى يا ثواب ديررس اُخروى ، يا دفع امورىكه در دنيا يا در روز قيامت كه مردگان به اراده خداوند سبحان زنده مى شوند - از آن بيمدارى باشد، در حقيقت نَفْس خود را عبادت نموده اى ، و عبادتت به خاطر نَفْس ‍ خويش وبراى اميال و خواسته ها و لذّاتت بوده ، و از آن جهت كه خداوند - جلّ جلاله - شايسته عبادتاست او را عبادت ننموده اى ، لذا إِيّاكَ نَعْبُدُ گفتن تو دروغ و بهتان بوده ، و تورا از نيل به كاميابى و رسيدن به سلامت و نيكبختى جلوگيرى نموده ، و نامت در ديوان ودفتر دروغگويان ثبت خواهد شد، و مسلّماً با اين كار نفس خويش را در معرض هلاكت ونابودى قرار خواهى داد. آيا كلام پاك و خجسته الهى را نشنيده اى كه مى فرمايد:
إِنَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذينَ لايُؤْمِنُوَن . (118)
- تنها كسانى كه ايمان نيآورده اند، به دروغ به ديگران افتراء مى بندند.
و همچنين سزاوار است در گفتنِ وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ نيز صادق باشى ، و دردل حقيقتاً و يقيناً جز از خداوند - جلّ جلاله - يارى نجويى ؛ زيرا اگر در اينحال در دل از نيرو و قدرت خويش و يا از دنيا و يامال يا از افراد نيرومند طرفدار خويش يا از آمال و آرزوها و امور ديگر غير از اينها يارىبجويى ، ولى در هنگام گفتن إِيّاكَ نَسْتَعينُ قصد كنى كه يار و ياورى جز خداندارى ، دروغ گفته و خود را به خطر انداخته اى و خدا را خوار و كوچك شمرده ، و به اوبهتان زده اى ، و مستحقّ عواقب كوچك شمردن مولاى خود مى گردى .
6 - آداب نمازگزار در دعاهاى نماز
اينك آدابى را كه بنده بايد در دعاهاى نماز مانند إِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ و درهر جايى از نماز كه از او خواسته شده با قلب سليم ودل پاك دعا نمايد - رعايت كند، ذكر مى كنيم :
بخشى از مواردى را كه تضرّع كنندگان به درگاه الهى بايد رعايت كنند، همراه باشرح آن از ديدگاه عقل و نقل ، پيش از اين ذكر نموديم (119)، اينك مى گوييم :
مبادا به خصوص در هنگام مخاطَب قرار دادن مولى و پروردگار خويش ، از تهذيب نَفْس ودل خويش كوتاهى كنى ؛ زيرا اگر در حال خواستن چيزى از خداوند - جلّ جلاله - حضورقلب نداشته باشى ، يا غفلت داشته باشى ، يا نسبت به جلالت و آن مقام كم احترامىنموده و كوچك بشمارى ، حال تو مانند آن خواهد بود كه هنگام مورد خطاب قرار دادنپادشاهى از پادشاهان دنيا براى برآورده ساختن حاجتى ، پشت به او نمايى . آيا نمىدانى كه اگر در حال سخن گفتن با پادشاهان پشت به آنها بكنى ، يا به جاىاقبال و توجّه به آنان ، به غفلت و كوچك شمردن آن سرگرم باشى ، مستحقّ آن مىگردى كه در جواب اين عمل تو، تو را از حضورشان برانند، و از مهر و رحمتشان محرومگردانند؟ و چه بسا كه اگر تو را در اثر اين بى احترامى و اهانت به زندان بياندازند،و شكنجه و آزار بسيارت دهند، باز باورت اين خواهد بود كه گناه شكنجه هايى كه مىكشى ، از توست . و خويشتن را مستحقّ مؤاخذه بر كوتاهى ات مى بينى ؛ بنابراين ، نكندكه احترام مالك دنيا و آخرت در نزد تو از حُرمت پادشاهانى كه يكى از بندگان او در ايندنياى حقير و فانى اند، كمتر باشد.
و اگر با ابتلا به اين حالت غفلت كه ذكر نموديم ، اجابت دعاهايت به تاءخير افتاد،گناه از توست ، و خداوند - جلّ جلاله - به تو نيكى فرموده كه عقوبت آن جنايتها وگناهانت را عفو نموده است .
و مبادا به قلبت خطور كند يا با زبان بگويى - چنانكه از برخى از غافلانى كه حقيقتدين و ايمان در دلشان وارد نشده شنيده مى شود كه بر شيوه افزون طلبى مى گويند - :ما دعا مى كنيم و استجابت آن را به صورتى كه در قرآن ذكر شده ، نمى بينيم .به گونه اى كه گويى به پندار آنان خداوند - جلّ جلاله - در استجابت دعا، خُلف وعدهنموده است . كه اين كار در نزد اهل ايمان بسان كفر است .
زيرا اگر شناخت يقينى به خداوند - جلّ جلاله - داشتند، بر گفتن اين سخن اقدام نمىكردند كه در محضرش - كه عقل را مى رُبايد - بگويند كه : تو به ما وعده دادى كهدعايمان را مستجاب نمايى ، ولى در اجابت آن خُلف وعده نمودى . بلكه اين سخنان بهخاطر آن است كه يا آنان هنگام دعا به حضرت حقّ معرفت و شناخت ندارند، يا هنگام ايستادندر محضر خداوند - جلّ جلاله - متذكّر نيستند كه در محضر مالك دنيا و دين قرار دارند. اينانشايسته آنند كه خداوند - جلّ جلاله - از استجابت دعاهايشان روى برگرداند، و ايشان راهمين بس كه او - جلّ جلاله - از مؤاخذه آنان بر غفلتها و نادانى هايشان عفو نموده است .
در روايت آمده كه به مولايمان امام صادق - صلوات اللّه عليه - عرض ‍ شد: چه شده ما راكه به درگاه خداوند - جلّ جلاله - دعا مى كنيم ، ولى دعايمان مستجاب نمى گردد؟ فرمود:زيرا شما نسبت به كسى كه مى خوانيد، آگاهى و شناخت نداريد.
7 - ذكر آداب معنوى قرائت قرآن
اينك آدابى را كه بايد بنده در نمازها به صورت اجمالى در هنگام قرائت تمام آياتقرآن رعايت كند ذكر مى كنيم :
قابل توجّه است كه از جمله آدابى كه بايد بنده هنگام تكلّم با مولايش ‍ كه مى داند به اومى نگرد، رعايت كند اين است كه : ابتدا به مقام والاى او توجّه كند و متذكّر شود كه درمحضر او قرار دارد. و نيز گوش فرا دادن به كلام او را براى خود مايه شرافت بداند واز آن احساس لذّت كند، و در برابر عظمت او مؤدّب باشد، سپس كلام مقدّس او را به نيّتنيابت از خداوند - جلّ جلاله - و اينكه گويى خداوند خود كلامش را قرائت مى نمايد و نيزخداوند - جلّ جلاله - به او توجّه نموده و كلام پاكش را از او مى شنود، تلاوت نمايد.
بنابراين ، مبادا حال تو در هنگام تلاوت قرآن شريف پست تر از هنگامى باشد كهبرخى از كتابهاى نگاشته شده را به منظور نزديكى جستن به نويسندگان آنها كه درتمام امور به آنان محتاج هستى - در حضور آنان قرائت مى كنى ؛ زيرا خود آگاهى كههنگام خواندن كتابى حضور نويسنده آن تمام تلاش خود را در حضور قلببذل مى نمايى ، و در پاكيزه ساختن زبان خويش نهايت كوشش را مى كنى ، و با تمامباطن و حفظ نمودن نفس ‍ خويش در حركتها و سكناتت ، توجّه خويش را منعطف به او وخواندن كتابش مى كنى ، پس مبادا خداوند - جلّ جلاله - در هنگام قرائت كلامش ‍ در نزد توكمتر از ساير نويسندگان باشد، زيرا اگر خداوند - جلّ جلاله - را پست تر از اينحال بشمارى ، نسبت به هلاكت و استحقاق عقوبت نزديكتر خواهى بود.
در اين باره ، به كسى اقتدا كن كه ادّعا مى كنى به انوارش هدايت يافته و از راه و روششالگو مى گيرى ، كه روايت شده مولايمان جعفر بن محمّد صادق (ع ) درحال قرائت قرآن در نماز، حالت بى هوشى به او دست داد، وقتى به هوش آمد، از آنبزرگوار پرسيده شد: چه چيز باعث شد كه شما به اين حالت مبتلا شديد؟ حضرتفرمود (به اين مضمون ) كه : پيوسته آيات قرآن را تكرار مى نمودم ، تا اينكه بهحالتى رسيدم كه گويى آن را از كسى كه نازل فرمود شفاهاً و به مكاشفه و عيان مىشنوم ، لذا قوّه بشرى تاب مكاشفه جلال الهى را نياورد.
اى كسى كه از حقيقت اين مطلب آگاه نيستى ، مبادا آن را بعيد بشمارى ، يا شيطان درصحّت آنچه كه روايت نموديم ، شكّ و ترديد در تو ايجاد نمايد، بلكه آن را باور كن ،آيا نشنيدى كه خداوند - جلّ جلاله - مى فرمايد:
فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ، جَعَلَهُ دَكّاً، وَخَرَّ مُوسى صَعِقاً. (120)
- پس هنگامى كه پروردگارش به كوه تجلّى فرمود، آن را فروپاشانند، و حضرتموسى ]عليه السلام [ بيهوش به زمين افتاد.
و نيز در حديث آمده كه از حضرت صادق (ع ) پرسيده شد: چگونه پيامبر اكرم (ص )براى مردم نماز مى گزارد و قرآن قرائت مى فرمود، ولى دلهاىاهل ايمان خاشع و نرم نمى شد؟ فرمود: پيامبر اكرم - صلوات اللّه عليه - به اندازه اىكه حال آنان تحمّل و توان داشت قرآن را براى آنان قرائت مى فرمود. (البتّه ما اينحديث را به صورت مختصر ذكر نموديم .)
بخشى ديگر صفات و حالات ابرار و نيكان در هنگام تلاوت قرآن كريم نيز كه در جاىجاى اين كتاب خواهد آمد، خود هشدار كاملى براى خردمندان است .
8 - آداب معنوى ركوع
شايسته است بنده هنگام گفتن تكبير ركوع ، با حالت ذلّت و خاكسارى و خضوع ، وحضور قلب ، ركوع نموده ، و نيّتش اين باشد: مقصودم از ركوع ، عبادت خداوند و مالكدنيا و آخرت من است ، و در حال ركوع ذلّت بندگى را در برابركمال جلال الهى نشان دهد. چه نيكو خداوند به گوينده اين شعر الهام نموده كه :
إِذا كانَ مَنْ تَهْوى عَزيزاً، وَلَمْ تَكُنْ
ذَليلاً لَهُ، فَاقْرَ السَّلامَ عَلَى الْوَصْلِ
- هرگاه كسى كه دوستش مى دارى عزيز و سرافراز بود، و توذليل و خاكسار او نشدى ، پس بر وصل او بدرود گوى .
آيا نمى بينى كه از ادب بندگان با پادشاهانِ دار نيستى وزوال اين است كه : وقتى با آنها ملاقات نموده و بر آنان روى مى آورند، به قصد تعظيمو اجلال آنان براى آنان ركوع مى كنند، و در اين حالت متذكّر مى شوند كه در پيشگاه آنانقرار دارند، و مقصودشان از اين كار بزرگداشت آنان مى باشد، پس چگونه تو براىخداوند كه به اسرار انسان آگاه است و از هر بزرگى بزرگتر است ، بدون حضورقلب در پيشگاه خداوند و توجّه به او در برابر او ركوع و فروتنى مى كنى .(121)
از ديگر آدابى كه نمازگزار بايد در حال ركوع رعايت كند، آن است كه اگر درحال ركوع اين دعا را بخواند(122) كه :
[اءَلّلهُمَّ،]لَكَ خَشَعْتُ، وَ بِكَ آمَنْتُ، وَلَك اءَسْلَمْتُ، وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ، وَ اءَنْتَ رَبّى ،خَشَعَ لَكَ سَمْعى وَ بَصَرى وَ مُخّى وَ عَصَبى [وَ عِظامى ] وَ ما اءَقَلَّتْهُ قَدَماىَ، للّهِِ رَبِّالْعالَمينَ.
- [خداوندا،] تنها براى تو خشوع نمودم ، و فقط به تو ايمان آوردم ، و تنها تسليمتوام ، و فقط بر توكّل نمودم ، و تويى پروردگارم ، گوش و چشم و مغز و عصب [واستخوانها]و هر چه كه قدمهايم آنها را حمل مى نمايد [يعنى تمام اعضاى بدنم ]، براىتو خشوع و فروتنى نموده است ، براى خداوندى كه پروردگار عالَميان است .
توجّه داشته باشد كه در اين گفتار، صفات كسانى را ادّعا مى كند كه با تمام اعضاىخويش حقيقتاً و يقيناً متوجّه خداوند گرديده و تسليم و سرسپرده او گشته و بر اوتوكّل نموده اند. پس مبادا عضوى از اعضاى تو خضوع و خشوع نداشته و تسليم خداوند -جلّ جلاله - نباشد، يا در امرى از امور دنيا و دين بر خداتوكّل ننموده ، و در نتيجه در اين سخن از دروغگويان باشى ، كه اگر نماز را با دروغو بهتان بستن به خداوندى كه مالك اوّلين و آخرين است بجا آورى ، كدامين نماز براى توباقى خواهد ماند؟
از جمله آداب ركوع كه بايد بنده رعايت كند اين است كه : پيش از اَداىكامل انواعِ خاكسارى بندگى براى مولاى خود، در برداشتن سر از ركوع شتاب ننمايد،چنانكه از مقتدايمان روايت نموديم و نيز در روايت ديگر آمده كه امام صادق (ع ) فرمود:علىّ (ع ) به اندازه اى ركوع مى نمود كه عرق او جارى مى شد، بحدّى كه ازطول ايستادن ركوع عرق بر گامهايش ‍ مى ريخت .
اى كسى كه نسبت به روح و قلب و بدن و جگر [ويا: درون ] خود دلسوزى مى كنى ، اينبزرگواران كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده ، پس به راهنماييهاى ايشان اقتداكن .
از ديگر آدابى كه بايد در ركوع رعايت شود آن است كه وقتى بنده - بعد از آنچه كهذكر نموديم - سر از ركوع بلند كرد، بايد سر برداشتن او، همراه با وقار و آرامشباشد؛ زيرا مولاى او، او را مى بيند؛ و هنگامى كه :
سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، اءَهْلُ الْكِبْرِيآءِ وَ الْعَظَمَةِ وَالْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ.
- خداوند، ستايش هركس را كه او را مى ستايد مى شنود، خداوندى كهاهل بزرگمنشى و عظمت وجُود و كبر و سركشى است .
مى گويد، هنگام ذكر كبرياء و عظمت و جبروت الهى دستهايش را به عنوان خاكسارىبراى معبود خويش دراز نمايد، و هنگام ذكر جود و بخشش الهى با اميدوارى آنها رابگشايد.

next page

fehrest page

back page