بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه تحریرالوسیله امام خمینی جلد 3, سید محمد باقر موسوى همدانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAHR0001 -
     TAHR0002 -
     TAHR0003 -
     TAHR0004 -
     TAHR0005 -
     TAHR0006 -
     TAHR0007 -
     TAHR0008 -
     TAHR0009 -
     TAHR0010 -
     TAHR0011 -
     TAHR0012 -
     TAHR0013 -
     TAHR0014 -
     TAHR0015 -
     TAHR0016 -
     TAHR0017 -
     TAHR0018 -
     TAHR0019 -
     TAHR0020 -
     TAHR0021 -
     TAHR0022 -
     TAHR0023 -
     TAHR0024 -
     TAHR0025 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

كتاب سوگند و نذر 
گفتار در سوگند 
سوگند را به سه لفظ 1 - حلف 2 - يمين 3 - قسم ، تعبير مى كنند، و سوگند سه نوعاست : اول سوگندى كه به منظور تاءكيد و مسلم جلوه دادن سخن خود و خبرى كه داده درگذشته و حال اتفاق افتاده يا مى افتد خورده مى شود.دوم سوگند مناشده است يعنىسوگندى كه شخصى در مقام خواهش و التماس بخورد و آن اين است كه وقتى چيزى ازكسى ميخواهد و درخواست مى كند براى اين كه او را تحريك كند باينكه درخواست او راانجام دهد سوگند ياد مى كند و مى گويد: (تو را به خدا قسم اينكار را انجام بده).سوم سوگند عقد وپيمان است و آن سوگندى است كه براى تاءكيد و محقق ساختنتصميم و التزام خود بر انجام كارى يا ترك عملى ياد مى كندمثل اينكه مى گويد: (به خداسوگند فردا روزه مى گيرم ) و يا مى گويد: (به خداسوگند استعمال دخانيات را ترك مى كنم ).اشكالى نيست در اينكه نوعاول سوگند نه منعقد مى شود و نه اثرى بر آن مترتب مى شود مگر آن كه براى تاءكيددروغ باشد كه اثرش گناه است ، و همچنين نوع دوم از سوگند كه آن نيز اثرى نداردحتى گناه و كفاره اى هم بر آن مترتب نمى شود نه براى اداء كننده در سوگند خوردنش ونه بر آن چه به خاطر آن سوگند خورده در حنث آن يعنى به جا نياوردن خواهشسائل ، و اما نوع سوم از سوگند تنها سوگندى است كه منعقد مى شود با شرائط آينده ووفاى به آن واجب و شكستن حرام است و كفاره بر آن مترتب مى شود.
مساءله 1 - سوگند منعقد نمى شود مگر وقتى كه با لفظ و يا اگر صاحبلال است با اشاره انجام شود و بنابراقوى با نوشتن منعقد نمى شود و ظاهرا در سوگندعربيت شرط نيست مخصوصا در متعلقات آن .
مساءله 2 - سوگند منعقد نمى شود مگر زمانى كه به نام اللهجل جلاله بوده باشد حال يا همان كلمه مقدس (الله ) باشد كه اسم خاص آن حضرتاست و يا از صفات او صفتى باشد كه غير از خداى تعالى كسى بآن توصيف نمى شودمانند رحمن و يا به اوصاف و افعال مختص به او باشد كه هيچ كس ديگرى آن كار رانمى تواند انجام دهد نظير صفت (مقلب القلوب و الابصار، گرداننده دلها و ديده ها) ويا (بالذى نفسى بيده - بآن كسى سوگند كه جانم بدست اوست ) و يا (بالذىفلق الحبة و برء النسمة ، بآن كسى سوگند كه دانه ها مى شكافد و انسانها خلق مىكند) و امثال اين صفات و يا به افعال و اوصافى باشد كه هر چند هم در مورد خداىتعالى بكار مى رود و هم در مورد غير خداى تعالى لكن غالبا در مورد خدااستعمال مى شود به طورى كه اگر قيدى در كلام نيايد شنونده از آن خدا را به نظر مىآورد نظير، رب ، خالق ، بارى ، رازق ، رحيم ، و اما سوگند با كلماتى كه انصراف بهخداى تعالى ندارد نظير موجود و حى و سميع و بصير و قادر منقعد نميشود هرچند كهمنظور باطنى گوينده آن خدايتعالى باشد، هرچند كه مسئله خالى ازاشكال نيست و خوب است احتياط در آن ترك نشود.
مساءله 3 - چيزى كه در انعقاد سوگند معتبر است اين است كه بنام مقدس ‍ (الله )تعالى باشد نه به غير او پس هر نامى كه عرف آن را به نام الله تعالى بداندسوگند بآن منعقد مى شود مثل اينكه بگويد: (بحق الله ) و يا(بجلال الله ) و يا (بعظمة الله ) و يا (بكبرياء الله ) و يا (لعمر الله )و اما انعقاد آن به مثل (قدرت الله ) و يا (علم الله )محل تاءمل است هرچند كه خالى از قريب نيست .
مساءله 4 - در انعقاد سوگند اين قيد معتبر نيست كه انشاء آن با حروف قسم يعنى(واو - باء - تاء) باشد و بگويد: (بالله - و يا والله - و يا - نالله -) بلكهاگر با صيغه قسم و يا حلف آن را اداء كند مثلا بگويد: (قسمت بالله ) و يا (حلفتبالله ) نيز منعقد مى شود، بله گفتن قسم ميخورم (اقسمت ) و يا (حلفت ) بدونلفظ جلاله و يا الفاظى كه به منزله آن است كافى نيست .
مساءله 5 - سوگندى كه گفتيم واجب الوفاء و شكستن آن موجب كفاره است تنهاسوگند به خداى تعالى است و اما سوگند با نام رسولخدا (ص ) و يا ائمه اطهار عليهمالسلام و ساير نفوس مقدسه و سوگند با لفظ به قرآن كريم و يا بكعبه مشرفه وساير اماكن محترمه منعقد نميشود.
مساءله 6 - سوگند به طلاق و امثال آن به اينكه بگويد همسرم طالق شود (ياطالق باشد) اگر من از اين به بعد لب به سيگاربزنم و يا اگر من خواندن فلانمقدار قرآن را ترك كنم اينگونه سوگندها هيچ اثرى ندارد، نه طلاق مى آورد و نه شكستنآن گناه و باعث كفاره است ، و همچنين سوگند خوردن به بيزارى ازرسول خدا (ص ) و از دين او و يا از ائمه (ع ) باينكه بگويد: (اگر فلان كار را بكنماز خدا بيزار شوم ) و يا اگر اينكار را نكنم از دين اسلام بيزار باشم ، كه در شكستنآن نه گناهى است و نه كفاره اى ، بله اين گونه قسم خوردن خود عملى است حرام چهاينكه راست باشد يا دروغ و چه آن را بشكند و يا نشكند بلكه نزديكتر به احتياط آن استكه ده مسكين را به عنوان كفاره طعام بدهد بهر مسكينى يك مد و از خداى تعالى طلب مغفرتكند و همچنين با گفتن : (اگر فلان كار را نكنم يهودى يا نصرانى باشم ) سوگندمنعقد نميشود.
مساءله 7 - اگر سوگند خود را مشروط كند به مشيت خداى تعالى باينكه بگويد:(والله اينكار را خواهم كرد انشاء الله ) و منظورش از اين شرط صرف تبرك جستننباشد بلكه به راستى بخواهد كار خود را مشروط كند به خواست خدا اين سوگند منعقدنمى شود حتى در جائى كه آن عمل كه برآن سوگند ياد كرده عملى واجب و يا ترك حرامىباشد، بخلاف اينكه سوگند خود را مشروط به خواست غير خداى تعالى باينكه بگويد:(والله اينكار را مى كنم اگر زيد بخواهد) كه در اين صورت اگر زيد بخواهدسوگند منعقد مى شود و اگر آن كار را ترك كند سوگند خود را شكسته است و اگربگويد: نميخواهم منعقد نميشود، و اگر معلوم نشود كه زيد ميخواهد يا نه اثرى و خنثىبر آن سوگند مترتب نميشود، و همچنين است اگر سوگند را معلق بر چيز ديگرى غير مشيتكند كه اگر آن چيز محقق بشود سوگند منعقد گشته و شكستن آن كفاره مى آورد.
مساءله 8 - در حالف بلوغ و عقل و اختيار و قصد و نداشتن حجر در متعلق سوگندمعتبر است پس سوگند صغير و ديوانه چه دائمى و چه گهگاهى درحال ديوانگيش و نيز سوگند كسى كه از طرف زورمندى اكراه و وادار به سوگند شده واز شخصى كه مست است منعقد نمى شود بلكه سوگند كسى هم كه درحال فوران غضبش بدون قصد سوگند خورده صحيح نيست و همچنين از كسى كه محجورعليه شده اگر در مورد اموالى كه از تصرف در آن محجور شد سوگند ياد كند منعقدنميشود و اما اگر درباره غير آن اموال سوگند بخورد منعقد مى شود.
مساءله 9 - سوگند فرزند با منع پدر منعقدنميشود همچنين سوگند زن با منع شوهرمگر آن كه درباره انجام عمل واجب يا ترك حرام باشد و پدر و شوهر بخواهند آن واجبانجام نشود و آن حرام ارتكاب شود، و اما اگر منظور از منع آن دو منع از سوگند باشدبعيد نيست كه منع آن دو مانع انعقاد سوگند نباشد، و اما اگر سوگند اولاد و زوجه درمورد انجام غير واجب يا ترك غير حرام باشد پدر و شوهر حق دارند سوگند فرزند وهمسر را بشكنند و اثر آن را بردارند كه اگر سوگند را بردارند صاحب سوگند نهگناه شكستن سوگند را دارند و نه كفاره اى به گردنشان مى آيد.و آيا اذن شوهر و پدرو رضاى آن دو به سوگند همسر و فرزند شرط است يا آن كه منع آن دو مانع انعقاد است ،و اگر اذن و رضايت آن دو شرط باشد در صورتى هم كه اطلاعى از سوگند همسر وفرزند ندارند و يا اگر اطلاع دارند اعتراضى نكرده باشند باز سوگند زن و فرزنداصلا منعقد نميشود چون رضايت و اذن آن دو در بين نبوده بخلاف اينكه منع آن دو را مانعانعقاد بدانيم كه در همين دو فرض سوگند منعقد است ، چون منعى نرسيده تا مانع انعقادشود، از اين دو قول اول خالى از رجحان نيست و بنابراين بعيد نيست كه سوگند ايندوطائفه بدون اذن پدر و شوهر حتى در فعل واجب و ترك حرام هم منعقد نشود، لكننزديكتر به احتياط مخصوصا در فعل واجب و ترك حرام اين است كه بدون اذن و رضايتآنان هم واجب را انجام وحرام را ترك كنند.
مساءله 10 - اشكالى نيست در اينكه سوگند اگر مربوط به انجام دادن عملى واجبيا مستحب يا ترك عملى حرام يا مكروه باشد منعقد نمى شود، همچنانكه بدوناشكال در عكس آن يعنى در انجام دادن عملى حرام يا مكروه و ترك عملى واجب يا مستحب منعقدنميشود، اما در عملى مباح كه انجام و ترك آن در نظر شرع مساوى است اگر به خاطرمرجحات خارجى يعنى منافع و اغراض عقلائى و دنيوى يكى از دو طرففعل و ترك آن رجحان پيدا كند اشكالى نيست در اينكه سوگند در انجام طرف راجح آنمنعقد ميشود و اگر سوگند بانجام طرف مرجوح آن مساوى باشد آيا سوگند به انجام ياترك آن منعقد مى شود يا نه دوقول است ، مشهور و نزديك تر به احتياطقول اول است بلكه خالى از قوت نيست .
مساءله 11 - همانطور كه سوگند به امرى مرجوح (يعنى انجام كارى كه نكردنشبهتر است يا ترك عملى كه انجامش بهتر است ) منعقد نمى شود در امرى هم كه راجحبوده و بر انجامش سوگند ياد كرده ولى بعدا مرجوح شده آن سوگند شكسته مى شود، واگر دوباره از مرجوحيت درآيد و راجح شود سوگندمنحل شده بنابراقوى دوباره منعقد نمى شود.
مساءله 12 - سوگند فعلى و يا تركى منعقد مى شود كه مقدور صاحبش باشد، و امااگر مقدور او بوده ولى بعد از سوگند از تحت قدرتش خارج شده همينكه دچار عجز شودعقد سوگندش منحل مى شود، البته در صورتى است كه براى آنعمل مدتى معين نشده باشد و گرنه عجز در همه مدت سوگند رامنحل مى كند عسر و حرجى هم كه در موارد تكليف آن را بر مى دارد در اينجا حكم عجز را داردو سوگند را منحل مى كند.
مساءله 13 - وقتى سوگند منعقد شده وفاء به آن واجب است و مخالفت با آن حرام واگر مخالفت كند كفاره حنث بايد بدهد، و حنث موجب كفاره عبارت است از مخالفت عهدى پساگر جاهل باشد و يا سوگند را فراموش ‍ كرده يا مضطر و يا مكره شده باشد حنث نكردهو كفاره بر او واجب نيست .
مساءله 14 - اگر متعلق سوگند عملى باشد چون نماز و روزه اگر براى آنعمل وقتى معين كرده وفاى به سوگندش باين است كهعمل را در همان وقت بياورد، و حنث آن نيز به اين است كه در آن زمان آن را نياورد هرچند كهبعد از وقت انجامش دهد، و اما اگر زمانى براى آن معين نكرده باشد هرزمانى كه آن رابياورد به سوگند خود وفا كرده هرچند يكبار آورده باشد، و حنث آن به اين است كهبالمره آن را ترك كند، و در وفاى به سوگند تكرارعمل و نيز فوريت و مبادرت شرط نيست جائز است هرچند اختيارا آن را تاءخير بيندازد تازمانى كه مظنه پيدا كند كه اگر به سوگندش وفا نكند ديگر قادر به انجام آن نمىشود و يا از دنيا مى رود، و اما اگر متعلق سوگند ترك عملى باشدمثل اينكه سوگند ياد كند بر اينكه مثلا دخانياتاستعمال نكند اگر سوگندش را مقيد به زمانى كرده باشد وفاى به آن اين است كه حتىيك بار هم در آن مدت استعمال نكند و اما اگر ذكر مدت نكرده باشد مقتضاى اطلاق اين استكه در همه عمر آن را استعمال نكند پس اگر ولو يك بار آن رااستعمال كند سوگند خود را شكسته است .
مساءله 15 - اگر مورد سوگند انجام عملى نظير روزه يك روز باشد چه يك روزمعين مانند يك روز از شعبان و يا غير معين اين سوگند به جز يك بار حنث ندارد، و آن بهاين است كه در آن روز معين يا مطلقا روزه نگيرد، و همچنين اگر مورد سوگند ترك عملىباشد به طور مطلق چه مقيد به زمان باشد يا نباشد وفاى به آن سوگند اين است كهآن عمل را در آن مدت معين و يا به طور مطلق نياورد و حنث آن به اين است كه ولو يكبار آنرا انجام دهد كه اگر انجام دهد سوگند را حنث كرده و آنرامنحل ساخته و بعد از آن هر چند بار هم بياورد ديگر حنث نيست چون ديگر سوگندى نيستو كفاره تكرار نمى شود، و اقوى اين است كه در صورتى هم كه سوگند خورده باشدباينكه در هر پنج شنبه روزه بگيرد و يا در هر جمعه سيگار نكشد همين كه يك پنج شنبهروزه نگيرد و يا دريك جمعه دخانيات استعمال بكند سوگندش ‍منحل مى شود و كفاره با تكرار آن ترك ياآنعمل تكرار نمى شود چون با مخالف بار اول سوگندشمنحل مى شود لكن احتياط خوب است .
مساءله 16 - كفاره سوگند آزاد كردن يك برده يا سير كردن ده مسكين و يا پوشاندنايشان است و اگر قدرت بر اطعام يا پوشاندن مساكين را ندارد سه روز روزه بگيرد وتفصيل آن در بابت كفارات مى آيد ان شاء الله تعالى .
مساءله 17 - سوگندهاى راست همه اش كراهت دارد چه بر گذشته باشد و چه برآينده ، بله اگر مقصودش از آن دفع مظلمه اى از خودش يا از ديگران باشد بدون كراهتجائز است حتى دروغ آن نيز بى اشكال است بلكه گاه مى شود كه سوگند دروغ بهخاطر دفع ظلم از خويش يا ناموسش و يا از جان و ناموس برادر مؤ منش واجب مى شود واقوى آن است كه در اين گونه مواقع توريه واجب نيست هرچند كه بتواند آن را بخوبى وماهرانه انجام بدهد.
مساءله 18 - اقوى آن است كه سوگند خوردن بغير نام (الله ) درباره گذشته وآينده جائز است هرچند كه بر مخالفتش گناهى و كفاره اى مترتب نشود، همچنانكه اقوى آناست كه چنين سوگندى به درد محكمه هاى قضائى نمى خورد و با آنفصل خصومت نمى شود.
گفتار در نذر  
مساءله 1 - نذر عبارت است از ملتزم شدن بانجام عملى براى خاطر خدا به نحوىمخصوص و نذر بصرف نيت و تصميم منعقد نمى شود، بلكه بايد صيغه آن به زبانجارى گردد و صيغه آن هر عبارتى است كه فعلى يا تركى را براى خاطر خدا گردنبگيرد باينكه مثلا بگويد: (براى خدا باد بعهده من كه روزه بگيرم و يا شرب خمر راترك كنم )، و آيا در صيغه نذر بزبان آوردن نام (الله ) بخصوص معتبر است و ياساير اسمائى كه مختص به خداى تعالى است و در سوگند گذشت نيز كفايت مى كندظاهر اين است كه آن اسماء نيز كفايت مى كند و بعيد نيست كه نذر به زبانهاى ديگر ياعبارتى كه مرادف عبارت بالا باشد مخصوصا از كسى كه عربى نمى داند منعقد شود، واگر بگفتن (بعهده من باد) اكتفاء كند نذر منعقد نمى شود هرچند كه در دلش اين راگذرانده باشد كه اين تعهدش براى خاطر خدا است و اگر بگويد: (نذركردم براى خداروزه بگيرم ) و يا بگويد: (براى خدا باد كه روزه يكروز را نذر كنم ) منعقد شدننذرش اشكال دارد و احتياط ترك نشود.
مساءله 2 - در ناذر بلوغ و عقل و اختيار و قصد و نداشتن حجر در متعلق نذر معتبر است، پس از كودك هرچند مميز و هر چند ده سال نذر منعقد نمى شود و از مجنون مادام كه جنونشبرطرف نشده و يا ادوارى كه در دور جنونش ميباشد و از مكره ، كسى كه با تهديد واداربه نذر شده باشد و از مست و بلكه از كسى كه عصبانى شده و به حدى غضب كرده كهبدون قصد نذر كرده منعقد نمى شود نذر سفيه محجور عليه هم درصورتى كه ارتباطىبا مال او داشته باشد هرچند در ذمه صحيح نيست از مفلس محجور عليه هم در صورتى كهمتعلق نذرش همان مالى باشد كه از تصرف در آن محجور شده و حق غرما (طلبكاران )بآن تعلق گرفته باطل است .
مساءله 3 - نذر زوجه با منع شوهر صحيح نيست ، حتى در صورتى كه متعلق نذراو اموال خود او باشد و هرچند كه عمل به نذر مانع از حق شوهر نباشد، بلكه ظاهر ايناست كه نه تنها منع شوهر مانع است بلكه انعقاد آن مشروط به اذن او استحال اگر اجازه داد او نذر كرد منعقد مى شود و بعد از آن نمى تواند نذر او رامنحل كند و يا از وفاء به آن جلوگيرى نمايد، اما نذر فرزند بنابر اظهر مشروط به اذنپدرش نيست ، پدر نه مى تواند نذر فرزند رامنحل كند و نه او را از وفاى به نذرش جلوگيرى نمايد.
مساءله 4 - نذر سه قسم است يكى نذر بر و ديگر نذر زجر و سوم نذر تبرع وبعبارت ساده تر يكى نذرى كه صاحبش را وادار بكار نيكى كند و ديگرى نذرى كه او رااز كار بدى مانع شود، و سوم نذرى كه مطلق باشد، قسماول را نذر تلافى نيز مى نامند كه انگيزه بر عقد آن يا شكر نعمت دنيائى و يا اخروىاست مثل اينكه بگويد: (اگر خداوند پسرى به من مرحمت كند براى رضاى او بر من بادفلان و فلان ) و يا بگويد: (اگر موفق به زيارت خانه كعبه شوم براى خدا بادبر ذمه من كه چنين و چنان كنم ) و يا انگيزه دفع بليهمثل اينكه بگويد: (اگر خداى تعالى بيمارم را شفا دهد براى خدا باد به عهده من كهچنين و چنان كنم )، و اما نذر زجر عبارت است از نذرى كه انگيزه آن ترك عملى حرام يامكروه باشد و نفس خود را از ارتكاب آن عمل بازداردمثل اينكه بگويد: (براى خدا باد به عهده من كه هرگاه عمدا دروغ بگويم و يا در آببول كنم اينكه چنين و چنان كنم و ياانگيزه انجام واجب يا مستحب باشد تا نفس را از تركآن زجر و منع نمايد (مثل اينكه بگويد براى خدا باد به عهده من كه اگر مثلا نمازصبحم را قضاء كنم و يا عزادارى خامس آل عبا (ع ) را ترك كنم چنين و چنان كنم )، و امانذر تبرع نذرى است كه متعلق ندارد و نمى گويد اگر چنين شد بلكه مى گويد:(براى خدا باد بر عهده من كه مثلا فردا را روزه بگيرم).اشكال و اختلافى نيست در اينكه دو قسم اول منعقد مى شود و در انعقاد سومى دوقول است كه اقوى آن است كه منعقد مى شود.
مساءله 5 - در متعلق نذر شرط است : اينكه مقدور صاحب نذر باشد و اينكه طاعتى ازطاعات از قبيل نماز و روزه و حج و امثال آن كه قصد قربت در آنها معتبر است بوده باشد ويا امرى باشد كه شرع مقدس آن را ممدوح دانسته و مردم را به انجامش تشويق نموده وتقرب بآن صحيح باشد يعنى بتوان آن را بقصد قربت انجام داد نظير زيارت مؤ منين وتشييع جنازه و عيادت مرضى و امثال آن ، بنابراين نذر در انجام همه واجبات و مستحباتمنعقد مى شود هرچند كه واجب كفائى باشد همچنانكه در ترك همه محرمات و مكروهات هيچاست ، و اما در مباحات نظير خوردن يا نخوردن طعام اگر معناى راجحى را قصد كرده باشدنظير قوت گرفتن براى عبادت و يا نخوردن غذا به منظور جلوگيرى نفس از فورانشهوت و اشكالى نيست در اين كه منعقد است ، همچنانكه اشكالى نيست در اينكه هر جا متعلقنذر چه فعل و چه ترك به خاطر مقترن شدن به بعض عوارض مرجوح شده باشد منعقدنمى شود ولو رجحان دنيوى باشد، و اما اگر ازعمل مباح جهت راجحى را قصد نداشته باشد و عارضه اى هم باعث رجحان آن يا مرجوحيتشنشده باشد ظاهرا نذر آن جا منعقد نمى شود ولكن ترك احتياط در آن سزاوار نيست .
مساءله 6 - در مسئله چهارم دانستى كه نذر يا مشروط است يا غير مشروط و مشروط هميا شكر است و يا زجر و منع ، حال بايد دانست كه شرط در نذر شكر ياعمل خود ناذر است و يا فعل غير او است و يا فعل خداى تعالى است كه در هر سه قسمبايد آن فعل امرى باشد كه صلاحيت شكر داشته باشد تا ناذر آن را به عنوان تلافىعمل كند، پس اگر فعل خود ناذر است بايد طاعت خدا يعنى عملى واجب يا مستحب و يا تركحرام يا ترك مكروهى باشد تا او به شكرانه اينكه موفق به انجام آن واجب يا مستحبشده و يا موفق به ترك آن عمل حرام يا مكروه گشته ملتزم بانجام منذور بشود، پس اگرنذر خود را مشروط كند به ترك واجب يا مستحب و يا مشروط كند بهفعل حرام يا مكروه نذرش منعقد نمى شود و اگر آن شرطفعل خودش نباشد بلكه فعل غير باشد در آن جا نيز بايدفعل غير منفعتى دينى يا دنيوى براى ناذر داشته باشد منفعتى كه صلاحيت شكرگذارانبر آن شرعا و عرفا وجود داشته باشد و در عكس آن منعقد نيستمثل اينكه بگويد اگر گناهان و زشتيها بين مردم شايع شود براى خدا باد بر عهده من كهچنين و چنان كنم .اگر آن شرط فعل خداى تعالى باشد لازم است كه امرى باشد كه تمناو درخواستش از خدا جائز و خوب باشد نظير شفاى بيمار يا هلاكت دشمنان دين يا بوجودآمدن امنيت در كشور و امثال اينها پس نذر بستن به شرائطى كه عكس اينها باشد صحيحنيست مثل اينكه بگويد: (اگر خدا اين مؤ من صالح را هلاك كند) و يا اگر قحطى دركشور پديد آيد براى خدا باد بر عهده من اينكه چنين وچنان كنم .و اما در نذر زجر لازم استشرط آن كه يا فعل است يا ترك براى صاحب نذر اختيارى باشد و نيز صلاحيت منع نفساز آن را داشته باشد تا نذر وسيله منع نفس از آن شود نظيرفعل حرام و يا مكروه و يا ترك واجب يا مستحب .
مساءله 7 - اگر شرط فعلى اختيارى براى ناذر باشد نذرى كه متعلق به آنشرط بسته شده هم مى تواند نذر شكر كند و هم نذر زجر، و تشخيص اينكه كدام است باقصد ناذر است مثلا اگر بگويد: (اگر شراب نوشيدم براى خدا باد به عهده من اينكهفلان مقدار روزه بگيرم ) و منظور او از اين نذر جلوگيرى نفس از ميگسارى باشد ميخواهدنفس را در فرض ميگسارى گرانبار كن تا ديگر هوس آن را نكند از اين جهت نذر زجر است واگر در مقام تشويق نفس ‍ و ترغيب آن به ترك شراب باشد و نذر را پاداش ترك شرابكند تا نفس ‍ براى رسيدن به آن پاداش اسباب ترك را فراهم سازد از اين جهت نذر شكراست .
مساءله 8 - اگر نماز يا روزه يا صدقه اى را در زمان معين نذر كند در همان زمانمتعين مى شود يعنى جائز نيست در زمان ديگر بياورد و همچنين اگر نذر كند كه آن را درمكانى كه رجحان دارد بياورد واجب است در همان مكان انجام دهد و در غير آن مكان كافى نيستهرچند مكانى افضل باشد و اما اگر نذر كند كه آن را در مكانى بياورد كه هيچ مزيتى ورجحانى نسبت به سائر مكانها ندارد، آيا نذر منعقد مى شود يا نه و آيا آن امكان متعين مىشود يا نه ؟دو وجه و بلكه دو قول است كه اقوى آن است كه منعقد مى شود، بلكه اگرنذر كند كه بعضى از واجبات يا نوافل يوميه اش را مثلا نماز شبش را يا روزه ماه رمضانشرا در فلان مكان و يا فلان شهر انجام دهد مكان و شهرى كه هيچ مزيتى ندارد و خلاصهنذر باصل نماز و روزه تعلق نگرفته باشد (چون نماز و روزه رمضان بحكم شرع وبدون نذر واجب است ) بلكه بانجام آن در مكان خاص كه رجحان ندارد تعلق گرفتهباشد ظاهرا منعقد نمى شود، البته اين در صورتى است كه رجحانى و عنوانى راجحىبراى آن مكان پيدا نشده باشد و اما اگر بعد از نذر چنين رجحانى پيدا شدمثل اين كه مكان فارغى براى عبادت شد و يا جائى شد كه از رياء وامثال آن دور است بدون اشكال نذر منعقد مى شود.
مساءله 9 - اگر روزه اى را نذر كند و معين نكند چند روز باشد، كافى است يك روزروزه بگيرد، و اگر نمازى را نذر كند و مقدار و كيفيت آن را معين نكند بعيد نيست كه خواندنيك ركعت وتر هم كافى باشد، مگر آن كه مقصودش ‍ غير نافله هاى يوميه بوده باشد كهدر اين صورت بايد يك دو ركعتى بخواند و اگر صدقه را نذر كرده و جنس و مقدارش رامعلوم نكرده باشد دادن كمترين چيزى كه عنوان صدقه بر آن صادق باشد كافى است ، واگر نذر كرده باشد يك عمل قربى انجام دهد آوردن هر عملى كه قصد قربت بخواهد حتىگفتن يكبار (سبحان الله ) يا فرستادن صلوات بر پيغمبر وآل او (ع ) و صدقه دادن به هر چيز كافى است .
مساءله 10 - اگر نذر كند كه مثلا ده روز روزه بگيرد اگر مقيد كند به اين كه پشتسر هم باشد و يا جدا جدا همان متعين است ، و اما اگر تعيين نكند مخير است بين آن دو وهمچنين اگر نذر كند روزه يكسال را كه ظاهرا اطلاق كفايت روزه دوازده ماه است هرچند جداىاز هم ، همچنين است اگر نذر كرده باشد روزه يكماه را كه على الظاهر كافى است سى روزروزه بگيرد هرچند متصل به هم نباشد، همچنانكه كافى است روزه بين دوهلال هر چند بيست و نه روز باشد و نيز مى تواند يكماه را به طور تلفيق روزه بگيرديعنى در اواسط ماه شروع كند و از ماه دوم آن چه را در ماهاول نگرفته بگيرد هرچند كه رويهم بيست و نه روز يعنى روزهاى ماهاول باشد، اما اگر بخواهد متفرق (در طول چند ماه ) يكماه را روزه بگيرد جائز نيستبه بيست و نه روز اكتفاء كند.
مساءله 11 - اگر نذر كند يكسال معين را روزه بگيرد دو روز فطر و قربان از آنخود به خود استثناء مى شود و بايد در آن دو روز افطار كند و قضاء آن هم بر او واجبنيست ، و همچنين روزهائى كه روزه گرفتن براى شخص او جايز نيست ازقبيل ايامى كه مريض يا حيض يا نفساء و يا در سفر است مستثنى است و بايد افطار كندلكن بنابر اقوى قضاى آن واجب است .
مساءله 12 - اگر نذر كند كه مثلا در هر پنج شنبه روزه بگيرد و بعضى ازپنجشنبه ها مصادف شود با يكى از دو عيد و يا يكى از عوارض كه افطار را مباح ميسازديعنى بيمارى يا حيض يا نفاس يا سفر بايد افطار كند و بنابراقوى قضاء آن واجب است، ولى قضاء روزهائى كه مصادف با عيد فطر واضحى و يا مسافرت بود بنابر اقوىواجب نيست و قضاء روزه دو روزعيد و ايام سفر باحتياط نزديكتر است هرچند كه نسبت به دوروز عيد خالى از قوت نيست .
مساءله 13 - اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد و در آن روز عمدا روزه نگيرد همبايد آن را قضاء كند و هم كفاره بدهد.
مساءله 14 - اگر نذر كند روز معينى را روزه بگيرد جائز است در آن روز سفر كندهرچند ضرورى نباشد، و اگر سفر كرد روزه را افطار كند و بعدا قضايش را بجا آورد وكفاره اى بر عهده اش نمى آيد.
مساءله 15 - اگر نذر كند كه به زيارت يكى از ائمه عليهم السلام و يا مزار يكىاز صالحان برود واجب است نذرش را انجام دهد، و در وفاى بنذر همين مقدار كافى است كهحضور يابد و سلامى بر مزور كند و ظاهرا درصورتى كه در ضمن نذرشغسل زيارت و نماز آن را ذكر نكرده باشد واجب نيست آن دو را انجام دهد، و اگر در نذرشامامى را ذكر كرده باشد زيارت امامى ديگر وفاء به نذر نيست هرچند كه زيارتشافضل از زيارت امام مورد نذرش ‍ باشد، همچنانكه اگر زيارت امام مورد نذر مقدورشنباشد زيارت امامى ديگر بجاى آن واجب نمى شود، و اگر در نذرش مدتى را معين كردهباشد بايد در همان مدت زيارت را انجام دهد پس اگر در آن مدت عمدا انجام ندهد نذر خودرا شكسته بايد كفاره بدهد و اقوى آن است كه قضاء آن واجب نيست .
مساءله 16 - اگر نذر كند كه با پاى پياده به حج و يا به زيارت امام حسين عليهالسلام برود نذرش با داشتن قدرت و نبودن ضرر منعقد مى شود، و اگر با قدرت برپياده روى سواره نذرش را انجام دهد در صورتى كه نذرش ‍ مطلق وبدون تعيين وقتباشد واجب است دوباره زيارت را پياده انجام دهد، و اگر وقتى را معين كرده باشد و عمدادر آن وقت زيارت از او فوت شده باشد حنث كرده و بايد كفاره بدهد و اقوى آن است كهقضاء ندارد در جائى هم كه بعضى از راه را سواره و بعضى را پياده پيموده باشد همينحال را دارد.
مساءله 17 - كسى كه نذر كرده حج يا زيارت را پياده برود نمى تواند سوار بركشتى شود و يا راهى را پيش بگيرد كه مى داند ناگزير از سوار شدن بر كشتى وامثال آن مى شود هرچند به جهت صرف عبور از رود و نظير آن باشد، و اما اگر راه منحصربه راه آبى باشداگر از اول امر همين طور بوده نذرش ‍ منعقد نمى شود مگر آن كهمنظورش از طى طريق با پاى پياده اين باشد كه هر مقدار پياده روى كه ممكن باشد پيادهبرود كه در اين صورت نذرش ‍ منعقد مى شود و هر مقدار پياده روى ممكن نباشد سوار مىشود و هر مقدار ممكن باشد پياده مى رود، و اگر هنگام نذر پياده روى در همه مسافت ممكنبوده و بعدا راه خشكى آبى شده باشد در صورتى كه نذر او مطلق بوده و ذكر مدت درآن نشده و انتظار مى رود پياده روى در همه مسافت ممكن شود بايد منتظر بماند تا اين راهباز شود، و اما اگر وقت زيارت را معين كرده و بعد از انعقاد نذر راه خشكى آبى شده و تاآخر وقت مقرر و يا تا ابد آبى خواهد ماند و او نتواند به نذر خودعمل كند نذر از او ساقط مى شود و چيزى بر او نيست .
مساءله 18 - اگر كسى كه نذر كرده پياده به زيارت برود در بين راه از پيادهروى ناتوان شود اقوى و حداقل احوط اين است كه به مقدارى كه توانائى دارد پيادهبرود و در قسمتى را راه سوار شود و نزديكتر به احتياطو بهتر آن است كه در قسمتى كهسواره مى پيمايد در كشتى يا مركب ديگر بقدر امكان بايستد.
مساءله 19 - اگر نذر كند كه عين مال معينى را تصدق كند بايد عين آن را بدهد و باوجود خود آن مثل آن و قيمتش كافى نيست ، و اگر تلف شد در صورتى كه خود به خودتلف شده باشد نذرش منحل شده چيزى بر او نيست و اما اگر آن را تلف كرده باشدبنابراحتياط مثل آن و يا قيمتش را ضامن است و بايد بجاى اصلش صدقه داده علاوه بر آناگر اتلاف اختيارى و عمدى بوده بنابراقوى كفاره هم بدهد.
مساءله 20 - اگر نذر كند كه به شخص معينى صدقه دهد بايد بهمان شخص ‍بدهد و آن شخص نمى تواند ذمه صاحب نذر را برى كند و بفرضى هم كه ابراء كند ذمهاو برى نمى شود و بر آن شخص قبول آن صدقه واجب نيست ، بنابراين اگر ازقبول سرباز زد بعيد نيست نذر منحل نشود و همچنان معتبر است تا آن وقتى كه براىنذرش معين كرده تمام شود و اگر وقت معين نكرده به طور مطلققبول نكند در نتيجه اگر روزى در مدت يا خارج مدت از امتناعش دست بردارد دادن آن صدقهواجب است ، بله اگر نذر صدقه او در مورد عين معينى باشد و منذور له ازقبول آن امتناع بورزد براى ناذر جائز است آن عين را اتلاف كند و اگر منذور له از امتناعشبرگردد او نه ضامن است و نه كفاره اى بعهده اش مى آيد، و اگر صاحب نذرقبل از وفاى به نذرش از دنيا برود هزينه وفاى بنذرش ازاصل مالش برداشته مى شود نه از ثلث آن ، و همچنين هر نذرى كه ارتباطبمال داشته باشد مثل ساير واجبات مالى و اگر منذورلهقبل از آنكه صدقه باو برسد از دنيا برود مخصوصا در صورتى كه متعلق نذر دادنشئى معين باو بوده احتمال مطابق با احتياط اين است كه وارث او قائم مقام او شود.
مساءله 21 - اگر چيزى را نذر كند براى يكى از مشاهد مشرفه مى تواند آن را درآن چه به نفع آن مشهد است از قبيل تعمير و روشنائى و بوى خوش و فرش ‍ آن خرج كندو نزديك تر به احتياط آن است كه از اينگونه مصالحى كه ذكر كرديم تجاوز نكند، واگر چيزى را نذر امام (ع ) و يا بعضى از اولاد امام كند ظاهرا جائز است آن را باين قصددر راه خير خرج كند كه ثوابش بآن امام يا آن امامزاده برسد و در آن راه خير فرقى نيستبين اينكه بفقراء صدقه دهد يا زائرين آن امام را كمك كند يا وجوه خير ديگر نظير بناىمسجد و پل و امثال آن ، هرچند كه نزديكتر به احتياط آن است كه از محدوده كمك به زائرينو احسان به پناهندگان بآن حضرات يعنى مجاورين و صالحان از خدام و مراقبين شئونمشاهد آنان و اقامه مجالس عزادارى آنها تجاوز نشود البته در وقتى است كه ناذر جهتخاصى را در نظر نگرفته باشد و يا نذر او بمصرف خاصى منصرف نباشد و گرنهاكتفاء مى كند در همان مصرف .
مساءله 22 - اگر گوسفندى جهت صدقه و يا نذر يكى از ائمه (ع ) و يا مشهدى ازمشاهد و امثال اينها معين نمايد نمو متصل آن از قبيل چاق شدنش نيز به سود منذور له است واما نماء منفصلش چون شير و بره بنابراحتياط آن نيز تابع خود گوسفند است بلكه ايننظر خالى از وجه نيست ، و اما بره و بزغاله اى كهقبل از نذر داشته و همچنين شيرى كه قبلا دوشيده از آن مالك حيوان است .
مساءله 23 - اگر نذر كند آن چه را كه دارد صدقه دهد نذرش لازم الوفا است ،چيزى كه هست اگر صدقه دادن همه دارائيش برايش مشقت آور شد همه اموالش را قيمتعادلانه مى كند و مجموع قيمتها را بذمه مى گيرد آن گاه دراموال خود بهر مقدار و نحوى كه خواست تصرف مى نمايد و سپس آن چه را به ذمهگرفته به تدريج صدقه مى دهد و حساب مى كند تا تمام شود و اگرقبل از تمام شدنش احساس مرگ كرد وصيت مى كند بعد از مرگش مقدار باقى مانده را ازتركه اش بردارند و صدقه دهند.
مساءله 24 - اگر صاحب نذر از وفاى بآن در وقتى كه معلوم كرده (اگر معلومكرده ) و يا به طور كلى و براى هميشه (اگر وقت معلوم نكرده ) عاجز شوند نذرشمنحل شده از گردنش ساقط مى شود و چيزى بر او نيست ، بله اگر نذر روزه كند و ازوفاى به آن عاجز شود بنابر اقوى بايد عوض از هر روزش يك مد طعام صدقه دهد ودادن دو مد به احتياط نزديك تر است .
مساءله 25 - نذر مانند سوگند است در اينكه اگر انجام دادن كارى است چون روزه يانماز يا صدقه و امثال اينها در صورتى كه وقتى برايش معين كرده وفاى بنذرش بايناست كه در همان وقت آن عمل را انجام دهد، همچنانكه حنث نذرش باين است كه آن را در آن زمانانجام ندهد و در اين صورت بايد كفاره بدهد، و اگر نذرش روزه بوده يا نماز بودهبايد قضاى آن را بياورد در روزه بنابر اقوى و در نماز بنابراحوط، و اما اگر غيرايندو بوده ظاهرا قضائش واجب نيست ، و اگر وقت براى آن معين نكرده زمان وفاى به آنهمه عمر است و جائز است آن را تاءخير بيندازد تا مظنه مرگش برسد كه در آن هنگام زمانوفاى به نذر تنگ مى شود و حنث چنين نذرى به اين است كه در همه عمر آن را انجام ندهداين در صورتى است كه نذرش انجام فعلى باشد و اما اگر نذرش ترك عملى باشد درنذر موقت حنث آن باين است كه در مدت معين شده آنعمل را ولو يك بار مرتكب شود و در غير موقت اين است كه در تمام عمر يك نوبت آن رامرتكب شود همين كه يك بار مرتكب شود هم حنث شده و هم نذرمنحل مى شود همچنانكه در سوگند گذشت .
مساءله 26 - حنثى كه باعث كفاره مى شود عبارت است از مخالفت اختيارى نذر پساگر عملى كه ترك آن را نذر كرده نسيانا و يا جهلا و يا اضطرارا و يا اكراها مرتكبشود حنث نكرده و چيزى بر اين ارتكابش مترتب نمى شود، بله ظاهر اين است كه با چنينارتكابى نذر منحل نمى شود در نتيجه بعد از برطرف شدن نسيان وجهل و اضطرار و كراه نيز بايد از ارتكاب آنعمل اجتناب كند اگر نذرش مطلق بوده مطلقا و اگر موقت بوده در زمان تعيين شده مگراينكه بعد از تمام شدن وقت عذرش برطرف شود.
مساءله 27 - اگر نذر كند كه (اگر مريضم شفا يافت يا مسافرم برگشت يكروز روزه بگيرم ) مثلا بعدا خبردار شود كه مريض اوقبل از نذر او شفا يافته بوده و مسافرش برگشته بود آن نذر لازم الوفاء نيست .
مساءله 28 - كفاره حنث نذر بنابر اقوى همان كفاره كسى است كه در ماه رمضان روزهاش را عمدا افطار كند.
گفتار در عهد  
با نيت به تنهائى عهد منعقد نمى شود بلكه بنابراقوى محتاج به صيغه عقد است ، وصورت آن صيغه عبارت است از (عاهدت الله ) و يا (على عهدالله ) است و عهد مانندنذر هم به طور مطلق واقع مى شود و هم به طور مطلق واقع مى شود و هم به طور معلقبر شرط و ظاهرا در عهد مشروط همه احكامى كه در نذر مشروط گذشت معتبر است ، و اما آنچه كه در عهد ملتزم به آن مى شود نظير چيزى است كه بر انجام يا تركش سوگندميخورد، تمام آن چه در سوگند معتبر بود در عهد نيز معتبر است ، در سوگند اين معنا معتبربود كه بايد آن عمل يا ترك مرجوح دينى يا دنيائى نباشد و گفتيم لازم نيست كه علاوهبر مرجوح نبودن راجح هم باشد تا چه رسد باينكه طاعت خدا باشد در عهد نيزچنين استبخلاف نذر كه گفتيم رجحان شرط است ، پس اگر برعمل مباحى هم عهد ببندد وفاى به آن لازم است ، اما اگر عهد ببندد و عملى را انجام دهد كهانجام ندادنش بهتر است يا عملى را ترك كند كه رجحان در انجام آن است آن عهد منعقد نمىشود و اگر در هنگام عهد اينطور نبوده بعد از انعقاد عهد اين طورشده يعنى مورد عهدمرجوح شده آن عهد منحل مى شود.
مساءله م خالفت عهد بعد از آن كه منعقد شد موجب كفاره است و اظهر آن است كهكفارهآن كفاره كسى است كه يكروز از ماه رمضان را عمدا افطار كرده باشد.
كتاب كفارات 
گفتار در اقسام كفاره  
كفاره چهار قسم است : 1 - مرتب 2 - مخير 3 - آنكه هر دو را دارد 4 - كفاره جمع ، اما كفارهمرتب مربوط به سه عمل است 1 - ظهار 2 - قتل خطائى 3 - افطار قضاء روزه رمضان ، درظهار و قتل خطائى واجب است در درجه اول برده اى را آزاد كند و در رتبه بعد اگر از آنعاجز باشد دو ماه پى در پى روزه بگيرد و اگر از آن نيز عاجز باشد شصت مسكين راطعام دهد و در افطار قضاء روزه رمضان كسى كه بعد از ظهر روزه قضاءاش را افطار كندبايد ده مسكين را طعام دهد و اگر نتوانست سه روز روزه بگيرد و احتياط آن است كه سهروز پشت سر هم باشد. اما كفاره مخيره ، عبارت است : 1 - كفاره كسى كه در ماه رمضانروزه خود را به يكى از اعمالى كه روزه را مى شكند بكشند.2 - كسى كه نذر خود رابشكند 3 - كسى كه عهد خود را حنث كند 4 - زنى كه در مصيبت موى خود را بكند و آن عبارتاست از يكى از سه كفاره يا آزاد كردن برده و يا دو ماه پشت سر هم روزه گرفتن و يا بهشصت مسكين طعام دادن كه بنابر اظهر مخيرند بين يكى از آن سه . اما كفاره جمع كه همترتيبى را دارد و هم تخييرى را در چهار موضع است : 1 - شكستن سوگند 2 - كندن زنموى خود را در مصيبت 3 - خراشيدن زن صورت خود را در ماتم 4 - چاك زدن مرد گريبانخود رادر مرگ فرزند يا همسر كه در اين چهار موضع واجب است به طور تخيير يكى ازسه كفاره را انتخاب نموده انجام دهد، آزاد كردن بنده يا طعام ده نفر مسكين و يا پوشاندنآنان ، و اگر از همه آنها عاجز شد و قدرت بر انجام هيچ يك از آنها را نداشت در مرتبهدوم بايد سه روز روزه بگيرد.و اما كفاره جمع در دو مورد است يكى كشتن مؤ منى عمدا وبظلم و دوم افطار كردن روزه ماه رمضان را در روز و با مفطرى حرام كه بنا بر احتياطبايد هم برده آزاد كند و هم دو ماه پى در پى روزه بگيرد و هم شصت مسكين را طعام دهد.
مساءله 1 - در بريدن زن موى خود را فرقى نيست بين بريدن همه آن يا مقدارى ازآن البته مقدارى كه عرفا صدق كند كه او موى خود را بريده ، همچنانكه فرقى نيستبين كندن آن در مرگ همسرش و يا غير همسرش و نيز فرقى نيست بين كندن آن در مرگيكى از نزديكان و يا فردى دور، و اقوى آن است كه تراشيدن يا سوزاندن حكم بريدن وكندن را ندارد هرچند كه دادن كفاره مخصوصا در تراشيدن باحتياط نزديكتر است .
مساءله 2 - در خراشيدن صورت لازم نيست همه صورت را خراشيده باشد بلكه دروجوب كفاره مسماى آن كافى است ، بله ظاهر اين است كه خون آوردن شرط نباشد و حكمكفاره مخصوص خراش در صورت است پس ‍ خراشيدن غير صورت هرچند كه خون بياورد ونيز گريبان چاك زدن زن هرچند بر مرگ فرزند يا شوهرش و نيز خراشيدن مرد صورتخود را و كندنش موى خود را نيز گريبان چاك زدن مرد بر مرگ غير فرزند و همسرش ‍كفاره ندارد، بله در فرزند فرقى نيست بين پسر و دختر و اما اينكه آيا اين حكمشامل گريبان چاك زدن در مرگ نوه نيز مى شود يا نهمحل تاءمل است و احتياط در دادن كفاره در مرگ نوه پسرى است و ظاهرا حكمشامل نوه دخترى نشود هرچند كه نزديك تر به احتياط است و بعيد نيستشامل همسر غير دائمى نيز بشود مخصوصا همسرى كه مدت همسريش طولانى باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation