بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فاطمه (س) گلواژه آفرینش, دفتر تبلیغات اسلامى (واحد خواهران) ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - مقدمه‏اى بر چاپ هفتم با ويرايش جديد
     02 - شخصيت‏حضرت فاطمه(س)
     03 - زنان، جايگاه و حقوق
     04 - خانواده و مسؤوليتها
     05 - مرورى بر تاريخ ولادت صديقه كبرا، فاطمه زهرا(س)
     fehrest -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

مرورى بر تاريخ ولادت صديقه كبرا، فاطمه زهرا(س)

آنچه مى‏خوانيد پژوهشى است كوتاه در باره تاريخ ولادت حضرت‏صديقه طاهره، حضرت فاطمه عليهاالسلام كهسالها پيش انجام شده است‏و اينك با اصلاحاتى اندك تقديم مى‏شود. روشن است كه اين موضوع،پژوهشى بيشاز اين مى‏طلبد، اما همين مقدار مى‏تواند تصويرى كلى از اين‏مساله به دست دهد.

اين مقاله تلاش مى‏كند بررسى كوتاهى در باره تاريخ ولادت آن‏حضرت(س) و در نتيجه سن ازدواج و مدت عمرشريفش داشته باشد. گرچه‏شخصيت‏بانوى بزرگى چون فاطمه زهرا(س) و تبيين آن متكى بر صحت وسقمنتايج اين گونه مباحث نيست، ولى نشان دادن واقعيات علمى، حتى اگرهيچ اثر مستقيم عملى نيز نداشته باشد، امرى مطلوب است. اعمال خاص وادعيه ويژه‏اى كه معمولا در تعظيم چنين مناسبتهايى وارد شده است، ولزوموحدت رويه جامعه اسلامى در بزرگداشت و تجديد عهد با اولياى‏دين(ع)، تاكيدى است‏بر مفيد بودن اين دستمباحث.

از ميان هزاران شاهد گويايى كه بر مظلوميت اهل‏بيت(ع) گواهى‏مى‏دهد، همين اختلاف نظرهايى است كه درباره تاريخ ولادت و رحلت ومدت امامت و عمر آن بزرگواران بر جاى مانده است. اين، نه يعنى‏ناديده انگاشتنتلاشهاى طاقت‏فرساى علماى متعهد و مورخان دلسوزى‏كه خود از اين رهگذر، دلى پردرد دارند، بلكه اشاره بهظلم تاريخ وتاريخ‏پردازانى است كه يك نگاه اجمالى به تاليفاتشان نشان مى‏دهدچگونه در وصف حاكمان جور وعمال آنان و خصوصيات زندگى شخصى‏بسيارى كسان كه حتى برخى از آنان ارزش نام بردن نيز ندارند، بهتفصيل‏قلم‏فرسايى كرده‏اند و در تطهير دستگاه ستم آنان، سخنها رانده‏اند و تاريخ‏را بر مذاق ستمكاراننوشته‏اند، ولى از مظلومان تاريخ و بويژه از بزرگان‏شيعه يا سخنى نگفته‏اند و يا به اشارت رفته‏اند و يا خائنانه و ياجاهلانه‏دست‏به تحريف چهره آنان آلوده‏اند. اينجاست كه دستهاى پيدا و نهان‏سلطه را در محو ياد و فكر ومنطق و حتى نام بزرگان شيعه بويژه امامان‏معصوم(ع) در گوشه گوشه تاريخ به خوبى مى‏توان ديد. وقتىچهره‏اى چون‏اميرالمؤمنين(ع) كه بعد از پيامبر اكرم(ص) اولين انسان كامل و زندگى اوپرجاذبه‏ترين قطعهتاريخ است، قبر مباركش سالهاى سال از ديدگان عموم‏به جز خواصى چند، مخفى باشد و آوردن نام او بر زبانجرمى نابخشودنى‏به شمار آيد تا جايى كه كسى چون ابوالحسن بصرى كه خود در نظرحكومت وقت، قرب ومنزلتى نيز داشت، بگويد كه ما به على(ع) با كنيه‏«ابوزينب‏» (پدر زينب) اشاره مى‏كرديم. يعنى از بردن نامحضرت باك‏داشتند، و وقتى پاره تن پيامبر(ص) با آن منزلت و مقامى كه نزد پدر خويش‏داشت و فاصله رحلتپدر بزرگوارش تا شهادت او به صد روز نيزنمى‏رسد، حتى در مورد محل خاكسپارى‏اش، نظرى قاطع نمى‏توانداد، آن‏وقت در مورد ساير حضرات ائمه(ع) مطلب پرواضح خواهد بود. اگر نبودفداكارى و تلاش همه جانبهعالمان و راويان و فقيهان شيعه، امروز ما جزاندكى از زواياى زندگى امامان شيعه(ع) و بزرگان اهل‏بيت(ع)نمى‏دانستيم.

تلاش حاكمان جور و واعظان دربار و تاريخ‏نويسان قلم بمزد، در ازميان بردن نقش و نام و ياد اهل‏بيت(ع) را، ازاين جمله على(ع) به خوبى‏مى‏توان دريافت:

كل حقد حقدته قريش على رسول الله(ص) اظهرته في وسيظهرها في ولدي من بعدي. ما لي و لقريش؟! انماوترتهم‏بامر الله و امر رسوله، افهذا جزاء من اطاع الله و رسوله ان‏كانوا مسلمين؟! (1) .

همه كينه‏اى را كه قريش نسبت‏به رسول خدا(ص) داشت در باره من‏آشكار ساخت و آن را بعد از من، بهفرزندانم نشان خواهد داد. مرابا قريش چه كار! من فقط به دستور خدا و پيامبرش از اينان انتقام‏گرفته و برخوردكردم. آيا اگر اينان مسلمانند، اين پاداش كسى است‏كه اطاعت‏خدا و پيامبرش را نموده است؟!

و يا سخن ديگر اميرالمؤمنين(ع) كه پيامبر(ص) حتى اگر فرزند پسرى نيزبعد از خود داشت، حكومت را به اونمى‏دادند، چون از پيامبر اكرم(ص) دل‏خوشى نداشتند و در صدد محو چهره او و اهل‏بيتش بودند. (2) .

اين در حالى بود كه آنان براى وصول به اهداف شوم خويش حد ومرزى نمى‏شناختند و حتى از افترا بستن بهرسول خدا(ص) و جعل حديث وساختن چهره‏اى دلخواه براى خود يا ناصالحانى كه تامين كننده خواست‏آنانبودند دريغ نمى‏كردند.

اختلاف گفته‏ها در تاريخ ولادت

اختلاف نظرى كه در باره مدت عمر حضرت فاطمه(س) وجود داردبيشتر ناشى از اختلاف در تاريخ ولادت آنحضرت(س) است; زيرا هرچنددر خصوص تاريخ دقيق شهادت حضرت(س) نيز نظريات چندى ابرازگرديدهولى فاصله‏اى كه ميان اين نظريات است، چندان نيست و حداقل واكثر آن به يك سال نمى‏رسد (حداكثر 8 ماهو حداقل 45 روز)، ولى‏اختلاف‏آرا در سال تولد آن حضرت(س) زياد است و فاصله حداقل و اكثرآن به حدود 17سال مى‏رسد! يعنى حداقل سنى كه براى حضرت(س) هنگام‏رحلت ذكر شده 18 سال و حداكثر 35 سال است.

اين گفته‏ها با محور قرار دادن تاريخ بعثت پيامبر(ص) در سن 40سالگى و 13 سال قبل از هجرت، به دو بخشتقسيم مى‏گردد. عده‏اى ولادت‏حضرت(س) را پيش از مبعث مى‏دانند و دسته‏اى بعد از آن.

دسته اول: پيش از بعثت

حداكثر تاريخى كه در اين بخش از نظرها، يعنى ولادت فاطمه(س)،پيش از بعثت، وجود دارد، 12 سال است (3) كه بدين ترتيب، عمر حضرت(س)به 35 سال مى‏رسد! بعضى آن را سال هفتم قبل از مبعث دانسته‏اند (4) كه‏بنابراين، سن حضرت(س) هنگام شهادت 30 سال خواهد شد، و عده‏اى ديگررحلت آن حضرت(س) را در 29سالگى يعنى 6 سال پيش از بعثت‏شمرده‏اند. (5) برخى نيز تصريح به 5/28 سال كرده‏اند كه البته قابل جمع با29سال و 28 سال است. برخى نيز 25 سال را ذكر كرده‏اند. (6) .

ولى آنچه كه در ميان مورخان اهل سنت، بيشتر شهرت دارد سال‏پنجم قبل از مبعث است. چنان كه عده‏اى نيزهمين نظريه را با تصريح به‏همزمانى آن با سال تجديد بناى كعبه يعنى سال پنجم پيش از مبعث‏نموده‏اند. (7) .

بر طبق اين قول، فاطمه(س) هنگام شهادت 28 سال بوده است. برخى‏نيز سن 27 سال را ذكر كرده‏اند. (8) .

دسته دوم: بعد از بعثت

اين بخش از نظرها، ولادت فاطمه(س) را مربوط به بعد مبعث‏دانسته‏اند، و تقريبا در اين دسته، سه گفته وجوددارد:

سال نخست‏بعثت

اين گفته عده‏اى است كه سال نخست‏بعثت را سال تولد قرار داده‏اند (9) و هر چند بعضى آن را در 41 سالگى سنشريف رسول خدا(ص) نوشته‏اندولى ظاهرا منظورشان همان سال اول بعثت است. چون برخى اينان‏تصريحكرده‏اند كه در راس 41 سالگى بوده است و لذا خود نتيجه گرفته‏اندكه بر اين اساس، سن حضرت فاطمه(ع)هنگام رحلت 23 سال بوده است.البته ما در ميان صاحب‏نظران شيعه كسى كه اين قول را پذيرفته باشدنيافتيم.

سال دوم بعثت:

گفته دوم كه طرفداران بزرگى چون شيخ‏مفيد دارد، ولادت را در 20جمادى‏الآخره سال دوم بعثت مى‏داند.چنان كه مرحوم سيد بن‏طاووس به‏نقل از كتاب حدائق الرياض شيخ مفيد آورده است. (10) و نيز خود شيخمفيددر رساله مسار الشيعه به اين مطلب تصريح كرده است:

و فى اليوم العشرين منه، سنة اثنتين من المبعث، كان مولدالسيدة (مولاتنا خ.ل) الزهراء فاطمة بنترسول‏الله(عليهماالسلام) و هو يوم شريف يتجدد فيه سرور المؤمنين‏و يستحب فيه التطوع بالخيرات و الصدقةعلى المساكين; (11) .

ولادت حضرت فاطمه زهرا، دختر رسول خدا كه سلام بر آنها باد،در روز بيستم از اين ماه (جمادى‏الاخر) ازسال دوم مبعث‏بوده‏است. و آن روز شريفى است كه خوشحالى مؤمنان تجديد مى‏شود ودر اين روز انجام دادنخيرات و پرداخت صدقه به تنگدستان‏مستحب است.

كفعمى نيز در كتاب مصباح خود، همين گفته را ترجيح داده است وگفته سوم را كه خواهد آمد با تعبير «گفتهشده‏» بيان كرده است. (12) .

شيخ طوسى در ضمن بيان مناسبتهاى ماه جمادى‏الاخر اين عبارت راآورده است:

فى اليوم العشرين من جمادى الآخرة سنة اثنتين من المبعث، كان‏مولد فاطمه(ع) في بعض الروايات، و فيرواية اخرى سنة خمس‏من المبعث و العامة تروي ان مولدها قبل المبعث لخمس سنين; (13) .

ولادت فاطمه(ع) بر اساس برخى روايات، روز 20 ماه جمادى‏الآخره‏از سال دوم مبعث آمده، و در روايتى ديگر،سال پنجم ذكر شده است‏و اهل سنت روايت مى‏كنند كه ولادت حضرت(س) 5 سال پيش ازمبعث‏بوده است.

مرحوم شيخ‏عباس قمى، اين قول را ظاهرا نظر اكثر علماى شيعه‏مى‏داند. (14) .

بنابراين، تنها شيخ مفيد است كه با جزم، به اين قول تصريح كرده است،كه بر اساس آن، حضرت فاطمه(س) در21 سالگى رحلت فرموده است.

سال پنجم بعثت:

گفته سوم كه به نظر مى‏رسد مشهور ميان علماى شيعه است، (البته‏برخى از علماى اهل سنت نيز قايل به آنشده‏اند (15) ) و روايات چندى نيز برآن دلالت دارد، سال پنجم بعد از مبعث را هنگام ولادت مى‏داند. (16) .

در ميان معتقدان به اين نظر، از شخصيتهايى چون ابن‏ابى‏الثلج‏بغدادى،متوفاى 325 هجرى (17) ، مرحوم كلينى،متوفاى 328 يا 329، محمدابن‏جرير طبرى امامى، صاحب كتاب دلائل الامامة، ابن‏شهر آشوب دركتاب المناقب، علامه طبرسى در كتاب تاج‏المواليد (18) و شيخ بهايى در كتاب‏توضيح المقاصد (19) مى‏توان نام برد.

در نتيجه بيشتر مورخان اهل سنت، تاريخ ولادت را قبل از بعثت‏مى‏دانند ولى مصادر شيعى آن را مربوط بهبعد از آن دانسته‏اند و در هر دودسته، سال پنجم قبل از مبعث‏يا بعد از آن، از شهرت بيشترى برخورداراست.

ارزيابى گفته‏ها:

آنچه گذشت اشاره‏اى اجمالى به نظرهاى مطرح شده در باره تاريخ‏ولادت فاطمه(س) بود. اما اينكه كدام يك ازگفته‏هاى يادشده به واقع‏نزديكتر است پرسشى است كه در اين بخش به اجمال به آن مى‏پردازيم.

ابتدا بايد روشن شود كه آيا ولادت، قبل از مبعث‏بوده است چنان كه‏مفاد نظريات دسته اول بود، يا بعد از آن؟

چنان كه ملاحظه شد كسانى از اهل سنت كه در اين زمينه سخن‏گفته‏اند جز معدودى از آنان، معتقدند وقوعآن قبل از بعثت‏بوده است.برخى نويسندگان شيعه نيز اين قول را ترجيح داده و در تاييد آن به اين‏مساله فقهىاشاره كرده‏اند كه حد اكثر سن باردارى زنان 50 سالگى است واگر تاريخ ولادت را مربوط به بعد از مبعث‏بدانيم،در آن برهه، سن‏حضرت خديجه(س) به حدود 60 سال مى‏رسيده است.

اينكه علت اين اتفاق نظر در ميان بيشتر مورخان اهل سنت چه بوده‏است و چرا تاريخ ولادت را قبل از بعثتمى‏دانند؟ خود مساله‏اى است‏قابل بحث. آيا صرفا يك نقل تاريخى است كه آنان بازگو كرده‏اند، يااستنباطىاست كه مثلا با توجه به همين فرع فقهى داشته‏اند؟ به هر روى،اين دسته از گفته‏ها را نمى‏توان تصديق كرد زيرا:

نخست اينكه، اختلاف و تناقضى كه بين آنهاست موجب ضعف آنهامى‏شود.

دوم اينكه، به مصداق «اهل‏البيت ادرى بما فى البيت‏»، طبيعت چنين‏قضايايى ايجاب مى‏كند كه گفته فرزندانو نزديكان خود فاطمه(س) ملاك‏قرار گيرد، و چنان كه خواهد آمد مفاد روايات وارده از اهل‏بيت(ع) غير ازايناست.

سوم اينكه، در موارد متعددى از متون تاريخى و روايى گزارش شده‏است كه حداقل، بعضى از فرزندانخديجه(س)، بعد از مبعث متولدشده‏اند (20) و مى‏دانيم كه حضرت زهرا(س)، آخرين فرزند خديجه(س)بوده‏است.

البته برخى مورخان اهل سنت، رقيه را كوچكترين آنها شمرده‏اند،ولى مؤلف تاريخ الخميس، در ضمن دليلىكه مى‏آورد ولادت رقيه را قبل ازام‏كلثوم مى‏داند، در نتيجه حضرت زهرا(ع) آخرين فرزند خواهد بود،چون‏ولادت ام‏كلثوم قبل از آن حضرت(س) بوده است. چنان كه ابن‏عبدالبر نيزهمين را در كتاب استيعاب درشرح حال خديجه(س) آورده است.

البته در اينكه زينب و رقيه و ام‏كلثوم، واقعا دختران پيامبر(ص)بوده‏اند يا بزرگ شده در خانه حضرت(ص)،برخى بحث و مناقشه كرده‏اند واينك ما را با آن كارى نيست. (21) .

چهارم اينكه، برخى از علماى اهل سنت نيز چنان كه گذشت، تاريخ‏آن را بعد از مبعث مى‏دانند.

پنجم اينكه، اين موضوع را بسيارى از محدثان و مورخان سنى نيزآورده‏اند كه انعقاد باردارى حضرتخديجه(س) بعد از آن بود كه پيامبراكرم(ص) در معراج از ميوه بهشتى ميل نمود. (22) لذا نويسنده تاريخالخميس‏بعد از ذكر پاره‏اى از اين روايات مى‏گويد: مقتضاى آنها اين است كه ولادت‏فاطمه(س) بعد از بعثت‏بودهاست، زيرا معراج بعد از بعثت واقع شده است.

برخى چنان كه اشاره شد، به استناد نظريه فقهى كسانى چون شهيدآيت‏الله صدر كه حداكثر سن باردارى رابراى عموم زنان، بدون تفاوت‏ميان قرشى و غير قرشى، 50 سال دانسته است (23) سال پنجم قبل از مبعثراترجيح داده‏اند، ولى اين نيز تنها مى‏تواند يك استنباط ظنى باشد، زيراگرچه عده‏اى از فقهاى شيعه هميننظريه فقهى را در باب حد اكثر ابتداى‏زمان يائسگى قايلند، ولى اكثريت فقها اين مبدا را براى زنان قرشى60سالگى مى‏دانند.

علاوه اينكه، اين اشكال در صورتى است كه بپذيريم حضرت‏خديجه(س) در 40 يا 45 سالگى با رسول خدا(ص)ازدواج كرده است;چنان كه مشهور نيز همان 40 سالگى است، و الا اين استبعاد به كلى مرتفع‏خواهد شد، زيراگفته‏هاى ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و برخى‏سنين 25، 28، 30 و 35 سالگى را سن ازدواج خديجه(س)شمرده‏اند. (24) .

اينها همه در صورتى است كه نخواهيم حضرت خديجه(س) را به‏عنوان استثنا ذكر كنيم و الا تنها براى رفعاستبعاد امكان باردارى در چنين‏سنينى، يادآور مى‏شويم كه قرآن كريم بعد از اينكه به همسر ابراهيم(ع)بشارتولادت اسحق(ع) و يعقوب(ع) فرزند اسحق(ع) را مى‏دهد، از زبان وى‏كه از روى تعجب سخن مى‏گفت، نقلمى‏كند كه:

قالت‏يا ويلتى ا الد و انا عجوز و هذا بعلي شيخا; (25) .

گفت: اى واى! آيا من داراى فرزند مى‏شوم در حالى كه پيرم و اين‏شوهرم نيز مسن است!

البته باز تكرار مى‏كنيم اين را تنها براى رفع استبعاد آوريم.

بنابراين، اين دسته از گفته‏ها كه محورشان ولادت پيش از مبعث‏بود،قابل پذيرش نيست و بايد آن را ناشى ازاشتباه در محاسبه و يا نقل و يا توهم‏انطباق با يك فرع فقهى و يا علل ديگرى دانست، و آنچه صحيح بهنظرمى‏رسد و تقريبا مورد اتفاق بين مورخان و محدثان شيعه است، ولادت‏بعد از مبعث است كه سه احتمال درمورد آن ذكر شد; سال اول، سال دوم وسال پنجم.

ارزيابى گفته‏هاى بخش دوم

سال اول بعثت:

اين گفته، افزون بر اينكه برخلاف مفاد برخى روايات است كه ازاهل‏بيت(ع) وارد شده است و در ادامه خواهيمآورد، مخالف آن دسته ازرواياتى است كه تاكيد دارد حضرت خديجه(س) پس از اينكه پيامبر(ص) درمعراجميوه بهشتى خورد، باردار شد. توضيح اينكه، هر چند در تعيين دقيق‏سالى كه پيامبر(ص) به معراج رفتاختلاف نظر وجود دارد ولى تقريبا ميان‏علماى اسلام اتفاق نظر وجود دارد كه معراج، بعد از مبعث‏بوده استوكمترين سالى كه ذكر شده سال دوم بعثت (15 ماه بعد از بعثت) است. (26) .

سال دوم بعثت:

وجه مشترك اين نظر با گفته سوم در اين است كه هر دو تصريح دارندكه روز ولادت 20 جمادى‏الآخره بودهاست، و فقط اختلاف، در سال‏ولادت است. از اين‏رو با توجه به اينكه در گفته‏هاى گذشته تا آنجا كه‏مجال بررسىبود نفيا يا اثباتا، اشاره‏اى به روز ولادت نشده است، مى‏توان‏با اطمينان گفت كه ولادت حضرت فاطمه(س) در20 جمادى‏الآخره بوده‏است و اختلاف نظرى كه ميان نظر دوم و سوم وجود دارد فقط از نظر سال‏تولد است.

اين گفته نيز هر چند شخصيت‏بزرگى چون شيخ‏مفيد و برخى علماى‏ديگر شيعه، چنان كه گفته شد، قايلند ومنابعى كه تاريخ معراج را سال دوم‏بعثت ذكر مى‏كند، مى‏تواند شاهدى بر صدق آن باشد ولى با اين حالقابل‏پذيرش نيست، زيرا:

نخست اينكه، مدرك و مستند آن ذكر نشده است. البته شيخ طوسى دركتاب مصباح المتهجد، آن را برخاستهاز پاره‏اى روايات مى‏داند ولى آن‏روايات را ذكر نكرده است.

دوم اينكه، بسيارى از بزرگان شيعه، حتى پيش از مرحوم مفيد،همانند مرحوم كلينى و عالم معاصر وى،مرحوم ابن‏ابى‏الثلج‏بغدادى، آن رانپذيرفته و گفته سوم را پذيرفته‏اند.

سوم اينكه، برخلاف ادعاى شيخ طوسى كه گفته سوم را تنها مستند به‏يك روايت مى‏داند، چنان كه خواهد آمد، حداقل در سه روايت، تصريح‏به گفته سوم شده است، و به نظر مى‏رسد عمده دليل در اين بحث، همين‏رواياتاست كه ظاهرا معارض قابل اعتمادى ندارند. البته ابى‏الفرج‏اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبيين چنان كه اشارهشد نظريه 5 سال پيش ازبعثت را نيز به امام صادق(ع) نسبت داده است ولى نقل وى از نظر موازين‏صحت‏سند،چندان قابل اعتماد نيست، بويژه كه رواياتى حتى با سندصحيح داريم كه با آن معارض است.

چهارم اينكه، تاريخ معراج نيز چنان كه گذشت مورد اختلاف است.علاوه اينكه، صريح پاره‏اى از روايات است كهپيامبر اكرم(ص) دو بارمعراج داشته‏اند و آيات نخست‏سوره «والنجم‏» نيز چنان كه مرحوم علامه‏طباطبايىگفته (27) مؤيد آن است.

پيشتر آورديم كه يكى از علماى سنى نيز همين گفته سوم را پذيرفته‏است. البته با اين استنباط كه آن را تطبيقبا سال تجديد بناى كعبه نموده‏است در حالى كه تجديد بنا، مربوط به پيش از مبعث است.

سال پنجم بعثت:

با توجه به ارزيابى گفته‏هاى پيشين، اينك مى‏توانيم به گونه‏اى‏روشنتر، سال پنجم بعثت را، همان گونه كه ازشهرت بيشترى نيزبرخوردار است، به عنوان سال ولادت حضرت فاطمه(س) ذكر كنيم. و اين‏نظريه علاوه برشواهدى كه پيشتر آورديم، مستند به روايات قابل اعتمادى‏است كه از خاندان پيامبر(ص) رسيده است. اينروايات تا آنجا كه درحوصله اين بررسى بوده از اين قرار است:

1. در بخشى از حديث مفصلى كه مرحوم كلينى با سند صحيح به نقل‏سعيد بن‏مسيب از امام سجاد(ع) آورده،اين چنين مى‏خوانيم:

فقلت لعلي بن‏الحسين(ع): فمتى زوج رسول‏الله(ص) فاطمة من‏علي(ع)؟ فقال: بالمدينة بعد الهجرة بسنة وكان لها يؤمئذ تسع‏سنين; (28) .

به على بن‏الحسين(ع) عرض كردم: چه وقتى رسول خدا(ص) فاطمه رابه همسرى على(ع) درآورد؟ حضرتفرمود: در مدينه، يك سال بعداز هجرت، و آن زمان، فاطمه 9 ساله بود.

2. مرحوم كلينى در روايت ديگرى با سند معتبرى از حبيب سجستانى‏آورده است:

سمعت اباجعفر(ع) يقول: ولدت فاطمة بنت‏محمد(ص) بعد مبعث‏رسول‏الله خمس سنين و توفيت و لها ثمانعشرة سنة و خمسة وسبعون يوما; (29) .

از امام باقر(ع) شنيدم كه مى‏فرمايد: فاطمه دختر محمد(ص) 5 سال‏بعد از مبعث رسول خدا متولد شد و درحالى وفات كرد كه 18 سال‏و 75 روز داشت.

3. محمد بن‏جرير طبرى امامى در كتاب دلائل الامامة خود با سندمتصلى از امام صادق(ع) اينگونه نقلمى‏كند:

... ولدت فاطمة في جمادى الآخرة، اليوم العشرين منها، سنة‏خمس و اربعين من مولد النبي(ص) فاقامت‏بمكةثمان سنين وبالمدينة عشر سنين و بعد وفات ابيها خمسا و سبعين يوما وقبضت في جمادى الآخرة، يوم الثلاثاءلثلاث خلون منه، سنة‏احدى عشرة من الهجرة; (30) .

فاطمه در 20 جمادى‏الآخره سال 45 ولادت پيامبر(ص) متولد شد و8 سال در مكه و 10 سال در مدينه اقامتداشت و بعد از وفات‏پدرش 75 روز زنده بود. و در سه‏شنبه، 3 جمادى‏الآخره سال 11هجرت رحلت كرد.

چنانكه ملاحظه مى‏شود، در اين روايت ملاك تعيين تاريخ ولادت،سن مبارك پيامبر اكرم(ص) قرار داده شدهاست و لذا از اين جهت احتمال‏تصحيف يا اسقاط در آن نمى‏رود، ولى ذيل روايت كه تاريخ وفات‏حضرت(س) رابيان مى‏كند، ظاهرا با صدر روايت در تعارض است، و اين‏خود شاهد خوبى بر اين مدعاست كه تشابه خطىميان «سبعين‏» و«تسعين‏»، باعث اين اختلاف شده است كه آيا شهادت حضرت فاطمه(س)75 روز بعد از وفاتپيامبر(ص) بوده است و يا چنان كه برخى روايات‏صحيح دلالت دارد 95 روز؟

تعارض صدر و ذيل روايت از اين جهت است كه ذيل آن، وفات‏حضرت(س) را همانند روايات ديگر، در 3جمادى‏الآخر مى‏داند، در حالى‏كه فاصله 28 صفر كه بنا بر مشهور، روز رحلت پيامبر(ص) بوده است، تا اين‏تاريخبه 95 روز مى‏رسد. و اين البته خود بررسى مستقلى را مى‏طلبد.

در نتيجه ولادت صديقه طاهره، فاطمه زهرا(س) روز جمعه، 20جمادى‏الآخره سال پنجم بعثت‏بوده است، وسن آن بزرگوار، هنگام ازدواج‏9 سال، و مدت عمر شريفش بنا بر اينكه در 3 جمادى‏الآخره سال 11هجرت بهشهادت رسيده باشد (چنانكه همين گفته نيز به نظر صحيح‏مى‏رسد) طبق محاسبه تقريبا 18 سال، 17 روز كمبوده است; هرچند باذيل روايت دوم، انطباق ندارد.

كتابنامه

انساب الاشراف، احمد بن‏يحيى بن‏جابر «بلاذرى‏»، قرن سوم، تحقيق محمدباقر محمودى،چاپ اول، مؤسسةالاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1394ه.ق.

الاستيعاب، يوسف بن‏عبدالله «ابن‏عبدالبر»، مطبعة دائرة‏المعارف، حيدرآباد، 1336ه.

الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة فى السنة، على بن‏موسى بن‏جعفر بن‏طاووس،م‏664ق، تحقيق جوادقيومى اصفهانى، چاپ اول، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1416ق، قم.

الامالى، محمد بن‏محمد بن‏نعمان «شيخ مفيد»، م 413ق، تحقيق حسين استاد ولى و على‏اكبرغفارى،منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية، 1403ق، قم.

بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، محمدباقر مجلسى، م 1111ق، چاپ سوم،مؤسسة الوفاء، بيروت،1403ق.

البدء و التاريخ، ابن‏زيد احمد بن‏سهل‏المطهر بن‏ظاهر المقدسى، م 355ه دار صادر، 1988م،بيروت.

تاج المواليد في مواليد الائمة و وفياتهم، ابوعلى فضل بن‏حسن طبرسى، م 548ق، ضمن‏مجموعه نفيسه، چاپاول، مكتبه بصيرتى، قم، بى‏تا.

تاريخ الائمه(ع)، ابن‏ابى‏الثلج‏بغدادى، م‏325ق، ضمن مجموعه نفيسه، چاپ اول، مكتبه‏بصيرتى، قم، بى‏تا.

تاريخ بغداد، احمد بن‏على «خطيب بغدادى‏»، م 463ه. دارالكتاب العربى، بيروت، بى‏تا.

تاريخ الخميس، حسين بن‏محمد بن‏حسن «الديار بكرى‏»، م 982ه، مصر، 1382ه، مصر،1382ه.

تفسير عياشى، محمد بن‏مسعود بن‏عياش «عياشى‏»، قرن سوم، تحقيق سيدهاشم رسولى‏محلاتى، انتشاراتعلميه اسلامية، تهران، بى‏تا.

تنبيه الخواطر(مجموعه ورام)، ابولحسين ورام بن‏ابى‏فراس المالكى الاشترى، م‏605ه،دارالصعب و دارالتعارف،بيروت.

توضيح المقاصد، محمد بن‏الحسين عاملى «شيخ بهايى‏»، م 1030ق، ضمن مجموعه نفيسه،چاپ اول، مكتبهبصيرتى، قم، بى‏تا.

حلية الاولياء و طبقات الاصفياء، حافظ ابى‏نعيم احمد بن‏عبدالله اصفهانى، م 430ه.ق، چاپ‏پنجم، دارالكتابالعربى، بيروت، 1407ه.ق.

الخصال، محمد بن‏على بن‏حسين بن‏بابويه «صدوق‏»، م 381ق، تحقيق على‏اكبر غفارى، مكتبة‏الصدوق، 1389ق،تهران.

الدر المنثور فى التفسير بالماثور، جلال‏الدين عبدالرحمن بن‏ابى‏بكر «سيوطى‏»، افست درچاپخانه اسلامى،تهران، 1377ه.ق.

دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الاحكام، قاضى ابوحنيفه، نعمان‏بن‏محمد تميمى، م 363ق،تحقيق آصف بن‏على‏اصغر فيضى، دارالمعارف، 1383ق، قاهره.

ذخائر العقبى، حافظ احمد بن‏عبدالله «المحب الطبرى‏»، مكتبة حسام‏الدين قدسى، مصر،1356ه.ق.

شرح غررالحكم و دررالكلم، جمال‏الدين محمد خوانسارى، تحقيق جلال‏الدين حسينى‏ارموى، انتشاراتدانشگاه تهران، 1346ش.

شرح نهج‏البلاغه، عبدالحميد بن‏ابى‏الحديد، م 655/656ق، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم،چاپ اول، دار احياءالكتب العربية، 1378ق، مصر.

صحيح ترمذى، محمد بن‏عيسى ترمذى، مطبعة بولاق، مصر، 1292ه.

الصحيح من سيرة النبي‏الاعظم(ص)، جعفر مرتضى‏العاملى، چاپ اول، نشر مؤلف، 1403ه.ق،قم.

الصواعق المحرقة، احمد بن‏حجر هيثمى، م 974ه، مكتبة القاهره، چاپ دوم قاهره، 1385ه.

علل الشرايع، محمد بن‏على بن‏حسين بن‏بابويه «صدوق‏»، م 381ق، المكتبة الحيدرية،1385ق، نجف.

الفتاوى الواضحة، سيدمحمدباقر صدر، م 1358ش، چاپ سوم، دارالكتاب اللبنانى، ودارالكتاب المصرى، 1977م، بيروت.

كافى، محمد بن‏يعقوب كلينى، م 328/329ه.ق، چاپ سوم، دارالكتب الاسلامية، تهران،1388ه.ق.

كنزالعمال فى سننن الاقوال و الافعال، علاءالدين حسام‏الدين «متقى هندى‏»، مؤسسة‏الرسالة، بيروت 1409ق.

لسان الميزان، احمد بن‏على بن‏حجر عسقلانى، م 857ه، منشورات اعلمى، بيروت، بى‏تا.

مجمع‏البيان في تفسير القرآن، ابوعلى فضل بن‏حسن طبرسى، م 548ه. تحقيق سيدهاشم‏رسولى محلاتى، داراحياء التراث العربى، بيروت، 1379ه.ق، 1339ش.

مسار الشيعة فى مختصر تواريخ الشريعة، محمد بن‏محمد بن‏نعمان «شيخ‏مفيد» م 413ه.ق،چاپ اول، كنگرهجهانى بزرگداشت هزارمين سال وفات شيخ‏مفيد، قم، 1413ه.ق.

مستدرك الصحيحين، محمد بن‏عبدالله بن‏محمد «حاكم نيشابورى‏»، م 405ه، دارالمعرفة،بيروت، بى‏تا.

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزاحسين نورى طبرسى، م 1320ه.ق، چاپ‏اول، مؤسسة آلالبيت(ع) لاحياء التراث، 1407ه.ق، قم.

مسند، احمد بن‏محمد بن‏حنبل، م 214ه، دارالفكر، بى‏جا، بى‏تا.

مشكل الآثار، احمد بن‏محمد مصرى «طحاوى‏»، مطبعة مجلس دائرة المعارف النظاميه،حيدرآباد، 1333ه.

معانى الاخبار، محمد بن‏على بن‏الحسين بن‏بابويه «صدوق‏»، م‏381ه.ق، تحقيق على‏اكبرغفارى، دارالمعرفة،بيروت، 1399ه.ق.

مقاتل الطالبيين، ابوالفرج على بن‏الحسين بن‏محمد اصفهانى، م 356ه.ق، تحقيق سيداحمدصقر، دارالمعرفة،بيروت، بى‏تا.

مقتل‏الحسين(ع)، موفق بن‏احمد «خوارزمى‏» م 568ه.ق، تحقيق محمد سماوى، مكتبة المفيد،قم، بى‏تا.

من لا يحضره الفقيه، محمد بن‏على بن‏الحسين بن‏بابويه «صدوق‏» م 381ه.ق، تحقيق على‏اكبرغفارى، چاپ دوم،منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلمية، قم، بى‏تا.

منتهى‏الآمال، شيخ‏عباس قمى، م 1359ه، كانون انتشار، تهران بى‏تا.

ميزان الاعتدال، محمد بن‏احمد «ذهبى‏»، مطبعة السعادة، مصر، 1325ه.

ميزان الحكمة، محمد محمدى‏رى‏شهرى، چاپ اول، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى،1362ش، قم.

الميزان في تفسير القرآن، سيدمحمدحسين طباطبايى، م 1360ش، چاپ سوم، موسسة‏الاعلمى للمطبوعات،1393ق، بيروت.

نهج‏البلاغه، محمد بن‏حسين موسوى، م 404ه، تحقيق صبحى صالح، مركز بررسيهاى اسلامى،1395ق، قم.

الوافى، محمدمحسن فيض كاشانى، م 1091ه; چاپ اول، مركز تحقيقات علمى و دينى امام‏اميرالمؤمنين(ع)،اصفهان، 1373ش.

وسائل‏الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن‏حسن «حر عاملى‏» م 1104ق، تحقيق‏عبدالرحيم ربانىشيرازى، دار احياء التراث العربى، بيروت، بى‏تا.

پى‏نوشتها:

1) شرح نهج‏البلاغه، ج‏20، ص‏328.

2) همان، ص‏298.

3) تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏278، و ذخائرالعقبى، ص‏52.

4) همان.

5) از جمله: مقتل‏الحسين، ج‏1، ص‏83، و تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏278، و ذخائرالعقبى، ص‏52.

6) مشكل الآثار، ج‏1، ص‏47.

7) تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏277، و ذخائرالعقبى، ص‏52، و مقاتل‏الطالبيين، ص‏48.

8) مقتل‏الحسين، ج‏1، ص‏83.

9) از جمله نك: تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏277، و ذخائرالعقبى، ص‏52، بحارالانوار، ج‏43، ص‏8.

10) اقبال‏الاعمال، ج‏3، ص‏162.

11) مسار الشيعه، ص‏54.

12) بحارالانوار، ج‏43، ص‏9.

13) همان.

14) منتهى‏الآمال، ج‏1، ص‏168، باب دوم.

15) نك: تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏278، و ذخائرالعقبى، ص‏52.

16) نك: بحارالانوار، ج‏43، صص‏6 - 10.

17) تاريخ‏الائمه، ضمن مجموعه نفيسه، ص‏6.

18) تاج‏المواليد، ضمن مجموعه نفيسه، ص‏97.

19) توضيح‏المقاصد، ضمن مجموعه نفيسه، ص‏526.

20) نك: البدء و التاريخ، ج‏5، ص‏16، و تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏272.

21) نك: الصحيح من سيرة‏النبي، ج‏4، ص‏28.

22) نك: بحارالانوار، ج‏43، صص‏3 - 6، و نيز: تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏277، و ذخائرالعقبى، ص‏36،ولسان‏الميزان، ج‏1، ص‏134.

23) الفتاوى الواضحه، ج‏1، ص‏138.

24) نك: الصحيح من سيرة‏النبى، ج‏1، ص‏126، و بحارالانوار، ج‏16، صص‏12 و 19، و تاريخ‏الخميس،ج‏1، ص‏264.

25) سوره هود، آيه 72.

26) نك: الصحيح من سيرة‏النبى، ج‏1، صص‏269 - 270، و نيز بحارالانوار، ج‏18، صص‏302، 319، 380و 381.

27) نك: الميزان فى تفسير القرآن، ج‏13، ص‏31.

28) كافى، ج‏8، ص‏340.

29) همان، ج‏1، ص‏457 - 458.

30) بحارالانوار، ج‏43، ص‏9.

 

fehrest page

back page