بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب روز شمار تاریخ اسلام (ماه محرم ), سید تقى واردى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     ROOZ_M01 -
     ROOZ_M02 -
     ROOZ_M03 -
     ROOZ_M04 -
     ROOZ_M05 -
     ROOZ_M06 -
     ROOZ_M07 -
     ROOZ_M08 -
     ROOZ_M09 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

پيام عمر بن سعد به امام حسين عليه السلام  
عمر بن سعد پس از استقرار در كربلا، از عروة بن قيس احمسى درخواست كرد كه به نزدامام حسين عليه السلام رفته و از او بپرسد كه براى چه مقصودى به كوفه آمده و هدفشاز اين كارها چيست ؟
عروه از جمله كسانى بود كه از كوفه براى امام حسين عليه السلام دعوت نامه فرستاده ووى را به آمدن به كوفه تشويق و ترغيب كرده بود.
به همين جهت از رفتن به نزد امام حسين عليه السلام امتناع كرد و از عمر بن سعد، عذرخواهى نمود. عمر بن سعد كسان ديگرى را نيز انتخاب كرد ولى از آنها با اظهار بهانهاى از پذيرفتن آن شانه خالى كردند. تا اين كه رزم آورى بنام ((كثير بن عبدالله شعبى)) اين ماموريت را پذيرفت و با احساسات شيطانى خود به عمر بن سعد گفت : اگردستور دهى ، مى توانم حسين بن على را به قتل آورم !
عمر بن سعد گفت : نمى خواهم او را به قتل آورى ، ماموريت تو در اين است كه پيام مرا بهوى برسانى .
كثير بن عبدالله به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلام روان شد ولى به محض ورودبه محوطه ، با ابوثمامه صيداوى روبرو شد و ابوثمامه مانع راه يابى وى به خيمهگاه امام حسين عليه السلام شد و به او گفت : اگر ماموريت دارى كه به محضرت واردشوى ، بايد اسلحه ات را به من تحويل دهى و به بدون اسلحه نزد وى حاضر گردى .
كثير نپذيرفت و ميان آن دو، گفت و گوهايى رد وبدل و منجر به دشنام و ناسزاگويى طرفين شد و سرانجام ، كثير بدون ديدار با امامحسين عليه السلام به سوى عمر بن سعد بازگشت . عمر به سعد، فرد ديگرى به نام((قرة بن قيس حنظلى )) را طلبيد و به وى فرمان داد كه بدون چون و چرا به نزد حسينبن على رود و پيام وى را به آن حضرت ابلاغ كند.
قرة بن قيس به نزد امام حسين عليه السلام رفت و پيام عمر بن سعد را به آن حضرتابلاغ كرد. امام حسين عليه السلام فرمود: آمدن من به اين سرزمين به خاطر دعوت همشهرىهاى شما بوده است كه با ارسال هزاران نامه مرا به سوى خود خواندند.
هم اكنون اگر ادامه حركت من ناخرسنديد، من اصرارى بر آن ندارم و حاضرم برگردم .
قره بن قيس ، پس از گفت و گو با امام حسين عليه السلام از نزد آن حضرت خارجگرديد. وى كه از طايفه ((حنظله تميم )) بود، رابطه خويشاوندى با حبيب بن مظاهر (ازياران فداكار امام حسين عليه السلام ) داشت . به همين جهت و در هنگام بازگشت ، با حبيببن مظاهر به درازا سخن گفت . حبيب ، وى را از هدف هاى امام حسين عليه السلام آگاهگردانيد و او از اين كه در سپاه عمر بن سعد است و قصد دشمنى و جنگ با امام حسين عليهالسلام را دارد، سرزنش كرد و از او خواست كه سپاه كفر پيشه عمر بن سعد را رها كند.
قرة بن قيس گفت : من پس از ابلاغ پيام امام حسين عليه السلام به عمر بن سعد و پاياندادن به ماموريت خويش ، در كار خود انديشه مى كنم .(203)
پس از اين ماجرا نيز ميان امام حسين عليه السلام و عمر بن سعد، پيام هايى مبادله گرديد وبا گفت و گوهاى طرفين ، مقدارى از حساسيت هاى ابتدايى ، كاسته شد و عمر بن سعدبسيار خوشبين شد كه بدون جنگ و خون ريزى با امام حسين عليه السلام مصالحه و غائلهرا دوستانه پايان بخشد.
جنگ طلبى عبيدالله بن زياد 
عبيدالله كه از كوفه بر جريان كربلا و نحوه رفتار عمر بن سعد با امام حسين عليهالسلام نظارت داشت ، حاضر به مصالحه و پايان دادن ماجرا بدون خونريزى نبود وتلاش مى كرد كه اين امر را حادتر كند. به همين جهت در روز هفتم محرم نامه اى براى عمربن سعد فرستاد و به وى فرمان داد كه ميان امام حسين عليه السلام و رود فرات ،حائل گردد و نگذارد كه آن حضرت و يارانش از آب فرات استفاده كنند،(204) تا درفشار قرار گرفته و تسليم گردند. عمر بن سعد كه به خاطردل بستگى به حكومت رى ، حاضر به انجام هر كارى بود، فرمان عبيدالله را بلافاصلهبه اجرا درآورد. وى ، عمر عمرو بن حجاج زبيدى را با پانصد سواره نظام ،موكل آب فرات نمود، تا از سپاه امام حسين عليه السلام كسى از اين آب استفادهنكند.(205)
سپاهيان عمر بن سعد از روز هفتم با شدت تمام از آب فرات مراقبت مى كردند و مانع دسترسى ياران امام حسين عليه السلام به آن شدند. وليكن على رغم تلاش پى گير آنان ،ياران امام حسين عليه السلام تا شب عاشورا از تاريكى شب استفاده كرده و خود را به رودفرات رسانده و آب خيمه ها را تامين مى كردند. از جمله عباس عليه السلام در اين كار پيشقدم بود.
ابوالفضل العباس عليه السلام در غيرت و وفادارى ، ضربالمثل دوست و دشمن است ، هرگاه صداى ضجه كودكان تشنه لب را مى شنيد. از خود بىخود مى گرديد و دل به دريا مى زد. آن دلاور هاشمى ، در شب همان روزى كه آب را برروى آنان بسته بودند، به همراه پنجاه نفر از ياران امام حسين عليه السلام وارد شريعهفرات شد و به اندازه لازم ، براى خيمه گاه آب آوردند.(206)
ديدار دو فرمانده  
ممنوعيت آب فرات براى سپاهيان امام حسين عليه السلام از سوى عمر بن سعد، وضعيتناهنجار و نگران كننده اى ميان طرفين به وجود آورد واحتمال آغاز جنگ و خون ريزى ، هر لحظه قوى تر مى شد. امام حسين عليه السلام براىكاهش دادن حساسيت هاى دو سپاه و ايجاد تفاهم ميان طرفين ، خواستار ملاقات خصوص باعمر بن سعد گرديد.
عمر بن سعد از پيشنهاد امام حسين عليه السلاماستقبال كرد و در شب هشتم محرم در خيمه اى ميان دو لشكر گاه خلوت كرده و تا پاسى ازشب با هم گفت و گو كردند. سپاهيان از متن گفت و گوى دو فرمانده بى خبر بودند، ولىهمين مقدار را مى دانستند كه آن دو به توافق هاى تازه اى رسيدند.(207)
از ابومخنف ، روايت شده است كه ملاقات آن دو، تنها همين يك بار نبود بلكه آنان سه ياچهار بار با يكديگر ملاقات و گفت و گو نمودند.(208)
عمر بن سعد پس از گفت و گو با امام حسين عليه السلام نامه اى رضايت بخش براىعبيدالله بن زياد ارسال كرد و در آن نوشت : خداوند، نائره جنگ ما را خاموش كرد و امر امترا اصلاح نموده است . حسين بن على هم اكنون حاضر است از همان جايى كه آمده استبرگردد و يا به سوى يكى از مرزهاى كشور برود و بسان ساير مسلمانان زندگىكند. نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چيزى در ميان نباشد، و يا به جانب شامنزد يزيد بن معاويه رفته و اختلافش را با وىحل و فصل كند. اى عبيدالله ، اين پيشامد هم مى تواند موجب خرسندى تو و هم موجب اصلاحامت باشد.
لازم به يادآورى است چيزهايى كه عمر بن سعد در اين نامه به آنها اشاره كرد، برداشتهاى شخصى وى و يا مبالغه گويى اش براى آرام كردن عبيدالله و اصلاح ذات البينبود، زيرا امام حسين عليه السلام كه با هدف امر به معروف و نهى از منكر اقدام به اينقيام نموده بوده ، هيچ گاه به شخصى چون عمر بن سعد، چنين تعهدى نمى داد.
به هر حال ، نامه عمر بن سعد به دست عبيدالله رسيد. وى پس از خواندن نامه گفت : ايننامه مردى است كه نسبت به اميرش ناصح و نسبت به امتش ‍ مشفق است . بايد پيشنهاد وى راپذيرفت .
شمر بن ذى الجوشن كه در مجلس عبيدالله حاضر بود، برآشفت و به عبيدالله گفت : اىامير، آيا پيشنهاد او را پذيرفته اى ؟ هم اينك حسين بن على با پاى خود در سرزمين توگام نهاده است و در پهلوى تو جاى گرفته است . به خدا سوگند، اگر امروز است دستتو رهايى پيدا كند، ديگر نمى توانى بر او دست يابى . در آن صورت ، او هر روزعزيزترين و نيرومندتر مى گردد و تو ناتوانتر و خوارتر خواهى شد. او را رها مكن ودر اختيار خود بگير، در آن صورت هر تصميمى كه درباره اش بگيرى مى توانى جامهعمل بپوشانى . (209)
گفتار خصمانه و تحريك آميز شمر، تاثير بسزايى در عبيدالله به وجود آورد بهطورى كه نظرش درباره امام حسين عليه السلام دوباره تغيير كرد و در همان ساعت ، نامهشديد اللحنى براى عمر بن سعد نوشت و به اين مضمون فرمان داد كه يا از حسين بنعلى براى يزيد بيعت بگيرد و يا بر او بتازد و سرش را از بدن جدا كند و تمام ياراناو را از دم تيغ بگذراند و بر بدن هاى آنان اسب بتازاند. گرچه اسب تاختن بر بدنهاى آنان ، فايده اى ندارد و ليكن چون از زبانم جارى شده است ، بايد انجام دهى .
سپس يادآور شد: اى عمر بن سعد، اگر آن چه را به تو فرمان داده ام انجام دهى ، در نزدما عزيز و سربلندى و به آمال خود مى رسى ، ولى اگر تمايلى براى نبرد با حسينندارى ، از فرماندهى سپاه معزول بوده و كارهاى سپاه را به شمر ذى الجوشن بسپار.عبيدالله اين نامه را به شمر سپرد و او را روانه كربلا كرد.(210)
روز تاسوعا 
روز نهم ماه محرم كه معروف به تاسوعا است ، آخرين روزى بود كه امام حسين عليهالسلام و يارانش شبانگاه آن را درك كرده بودند و اين روز به شب عاشورا پيوند خورد.بدين جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بيت عليه السلام از اهميت بالايى برخوردار است .حكومت جمهورى اسلامى و مسلمانان تاريخ ساز ايران اسلامى ، اين روز را بسان روزعاشورا گرامى داشته و با اعلان تعطيل رسمى به سوگوارى مى پردازند.
در اين روز مهم ، چند رويداد سرنوشت ساز در سرزمين كربلا واقع گرديد كه به آن هااشاره مى كنيم :
1 - ورود شمر به كربلا. 
شمر بن ذى الجوشن كه در دشمنى به اهل بيت عليه السلام پيش قدم تر از ديگران بودو با حرارت ويژه اى در واقعه كربلا حضور بهم رسانيد، نامه شديد اللحن عبيدالله رادر روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانيد و او را از منظور عبيدالله باخبرگردانيد.(211)
پسر سعد كه نسبت به صلح با امام حسين عليه السلام خوشبين بود و در اين راه تلاشزيادى به عمل آورده بود، يك باره در برابر نامه عبيدالله قرار گرفت و راه گريزىبراى خود نيافت . او على رغم ميلش يا با امام حسين عليه السلام مى بايست نبرد مى كرد ويا فرماندهى را از دست مى داد و براى هميشه از دست يابى به حكومت رى محروم مى شد.
پذيرفتن هرى يك از اين دو راه براى او دشوار بود، ولى حب رياست و هواى نفس ، چنانبر وى غلبه يافته بود كه بدون در نظر گرفتن قيامت و موقعيت دينى و اجتماعى امامحسين عليه السلام و قرابت وى با پيامبر صلى الله عليه و آله ، راه نخست را انتخاب كردو با اين نيت كه مى توان امام حسين عليه السلام را به شهادت رسانيد ولى پس از آن ،توبه كرد و در پيش ‍ گاه جدش محمد مصطفى صلى الله عليه و آله درخواست بخششنمود؛ ولى اگر حكومت رى را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسيد، تصميم گرفتكه فرمان عبيدالله را اجرا كند و با امام حسين عليه السلام به نبرد بپردازد. به همين جهتسپاهيانش را آرايش داد و آنان را آماده حمله نمود.
2 - نامه امام براى ابوالفضل العباس عليه السلام .  
شمر، كه فرمانده پيادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر كليدى و پليد واقعه كربلابود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه اى از عمر بن سعد براى چهار فرزند رشيد و دلاورام البنين عليهاالسلام يعنى عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان از برادران پدرى امام حسينعليه السلام آورد تا آنان را از سپاه خداجوى و حقيقت طلب امام حسين عليه السلام جدا سازد.
ام البنين ، همسر حضرت على عليه السلام داراى چهار فرزند دلاور و فداكار بود كههمگى در ركاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام در كربلا حاضربودند.
حضرت عباس عليه السلام كه بزرگترين آنان است ، از شهرت به سزايى برخورداربود. وى به خاطر جمال زيبا، قامت موزون ، دلاورى ، غيرت و شجاعت بى مانندش ، به((قمر بنى هاشم )) معروف شده بود.
ام البنين از قبيله بنى كلاب بود كه شمر بن ذى الجوشن نيز به همين تبار انتساب پيدامى كرد. بدين جهت در عصر تاسوعا به نزديكى خيمه گاه امام حسين عليه السلام آمد و باصداى بلند فرياد زد: خواهرزادگانم كجايند؟
امام حسين عليه السلام كه منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخشمر را بدهيد. اگر چه او فاسق است و ليكن با شما قرابت و خويشى دارد.
حضرت عباس عليه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از اوپرسيدند: حاجت تو چيست ؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان منيد.
بدانيد تا ساعتى ديگر شعله هاى جنگ برافروخته مى گردد و از ياران حسين بن علىعليه السلام زنده نمى ماند. من براى شما امان نامه اى از عمر بن سعد آوردم . شما از اينساعت در امان هستيد، مشروط بر اين كه دست از يارى برادرتان حسين عليه السلامبرداريد تو سپاهيانش را ترك كنيد.
حضرت عباس عليه السلام كه كانون وفادارى و معدن غيرت بود، بر او بانگ زد: بريدهباد دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى كهاز ياران برادر و مولايمان حسين عليه السلام دست برداريم و سر در طاعت ملعونان وفرزندان ناپاك آنان درآوريم . آيا ما را امان مى دهى ولى براى فرزندرسول خدا صلى الله عليه و آله امانى نيست ؟
شمر از پاسخ دندان شكن فرزندان ام البنين ، خشمناك شد و به خيمه گاه خويشبرگشت . (212)
هم چنين روايت شده است : در ميان سپاه عمر بن سعد، فردى بود به نام ((عبدالله بن ابىمحل بن حزام )) كه برادرزاده ام البنين عليهاالسلام بود. وى هنگامى كه با خبر شد عمهزادگانش (عباس ، عبدالله ، جعفر، عثمان ) در ميان سپاهيان امام حسين عليه السلام حضوردارند، امان نامه اى از عمر بن سعد براى آنان گرفت و به واسطه غلامش ((كزمان ))براى آنان ارسال كرد. كزمان ، فرزندان ام البنين عليهاالسلام را صدا زد و آنان را اماننامه پسر دايى شان باخبر گردانيد. حضرت عباس عليه السلام و برادرانشان به وىگفتند: به پسر دايى ما سلام برسان و بگو كه ما نيازى به امان نامه شما نيست . امانخدا، بهتر است از امان پسر سميه (213)
3 - فرمان حمله عمومى  
عمر بن سعد، پس از دريافت نامه عبيدالله بن زياد، احساس كرد، اگر در مبارزه با امامحسين عليه السلام تعلل بورزد، موقعيت خويش را از دست خواهد داد و شمر به جاى او بهفرماندهى سپاه خواهد رسيد. بدين جهت در عصر تاسوعا بدون هيچ گونه اخطار قبلى وبا دست پاچگى تمام فرمان حمله عمومى به سوى خيمه هاى امام حسين عليه السلام راصادر كرد.
وى با گفتن ((يا خيل الله اركبى و بالجنة ابشرى )) (214) تلاش ‍ نمود تاكردار خويش را بايسته جلوه دهد و روحيات متزلزل سپاهيان خويش را تقويت كند، تا مبادادر نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلى الله عليه و آله دچار سردرگمى و سستى وپراكندگى گردند. سپاه كفر پيشه عمر بن سعد، يك پارچه به حركت درآمده و به سوىخيمه هاى امام حسين عليه السلام هجوم آوردند.
امام حسين عليه السلام در اين هنگام كه در پيش گاه خيمه خويش ، به شمشير تكيه داده وبه استراحت مختصر پرداخته بود، با صداى خواهرش ‍ زينب كبرى عليهاالسلام بيدارگرديد و خيل عظيم سپاهيان دشمن را در روبروى خيمه هاى خود مشاهده نمود.
آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس ين على عليه السلام را طلبيد و وى را به همراهبيست تن از ياران فداكارش چون زهير بن قين و حبيب بن مظاهر به سوى سپاه دشمنفرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات كرده و علت آتش افروزى هاى بىحاصل آنان را جويا گردند. حضرت عباس عليه السلام به همراه ياران امام حسين عليهالسلام به سپاهيان دشمن نزديك شد و از سركردگان آنان پرسيد: منظور شما از اينحركت بى جا و غوغاها چيست ؟ آنان پاسخ دادند: از امير عبيدالله بن زياد فرمان آمده استكه بايد بر شما عرضه كنيم و آن اين است كه يا در طاعت او درآييد و با وى بيعت كنيد ويا آماده نبرد سرنوشت ساز باشيد!
حضرت عباس عليه السلام فرمود: پس قدرىتامل كنيد تا من اين گزارش را به سرورم حسين عليه السلام برسانم .
حضرت عباس عليه السلام ، پيام دشمن را به امام عليه السلام رسانيد. امام حسين عليهالسلام به وى فرمود: به سوى ايشان برو و از آنان مهلت بخواه كه امشب را صبر كنندو كار نبرد را به فردا واگذار كنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقدارى بيشتر بهنماز و عبادت بپردازم و خدا مى داند كه من به راز و نياز با وى و نيايش در درگاهش چهقدر علاقمندم .
حضرت على عليه السلام مجددا پيام امام حسين عليه السلام را به دشمن رسانيد. عمر بنسعد كه مظنون به مسامحه كارى شده بود و شمر را رقيب خود مى ديد، از درخواست امامحسين عليه السلام سرباز زد و گفت : براى حسين ، ديگر مهلتى نيست !
ليكن برخى از فرماندهان سپاه ، از جمله قيس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراضكرده و گفتند: اگر سپاهيان كفر و شرك از ما مهلت مى خواستند، ما دريغ نمى كرديم ولىمهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلى الله عليه و آله دريغ مى ورزيم ؟ لازم است اورا مهلت دهيد. عمر بن سعد، ناگزير درخواست امام حسين عليه السلام را پذيرفت و پيامداد كه يك شب را به شما مهلت دادم ولى بامدادان فردا اگر بر فرمان امير، سر طاعتفرود نياوريد، فيصله كار را به شمشير مى سپاريم . در اين هنگام ، آرامش نسبى حاكمگرديد و هر دو سپاه به خيمه گاه خويش برگشته و منتظر فرا رسيدن روز بعدشدند.(215)
شب عاشورا 
شب عاشورا از شب هاى بزرگ سال است و براى اين شب همانند شب قدر و شب هاى ديگرسال ، اعمال و عبادات ويژه اى است كه در كتاب هايى روايى و ادعيه وارد شده اند. از جملهاين كه اگر كسى اين شب را احيا بدارد، مانند آن است كه به عبادت تمامى فرشتگان ،عبادت كرده باشد.هم چنين احياى اين شب ، ثوابش برابر هفتادسال عبادت . درباره زيارت امام حسين عليه السلام و ساير شهيدان كربلا، در اين شبسفارش هاى زيادى شده است . (216)
در اين جا به رويدادهاى اين شب بزرگ در دشت كربلا پرداخته و درباره آنها بهاجمال مطالبى را بيان مى كنيم :
1 - خطبه امام حسين عليه السلام  
در غروب روز تاسوعا، امام حسين عليه السلام يارانش را در خيمه اى گردآورد و براىآنان خطبه اى ايراد نمود. آن حضرت در بخشى از سخنان خود فرمود: اما بعد فانىلا اعلم اصحابا او فى و لاخيرا من اصحابى و لااهل بيت ابر و لا اءوصل من اهل بيتى ، فجزاكم الله عنى خيرا. اءلا و انى لا اءظن يوما لنا منهؤ لاء، الا و انى قد اذنت لكم ، فانطلقوا جميعا فىحل ليس ‍ عليكم منى ذمام . هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا.(217) اما بعد، من يارانىباوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خويشاوندانى نيكوكارتر به حقيقتنزديكتر از خويشاوندان خود نمى شناسم ، خدا شما را از من نيك عطا فرمايد. ياران من !متوجه باشيد يك امشب بيش در اين جهان بسر نمى بريم و فردا از دست همگى از اينسرزمين خارج شويد و من بيعت خود را از شما برداشتم و اينك شب تاريك است مى توانيدبا كمال آسودگى خود را از چنگال دشمنان برهانيد.
پس از سخنان آن حضرت ، برادران و فرزندان و برادرزادگان و عموزادگان يكى پس ازديگرى اظهار داشتند كه ما چنين نخواهيم كرد و تو را تا آخرين قطره خونمان يارى مىكنيم . پيش از همه ، برادرش حضرت عباس ‍ عليه السلام سخن گفت و وفادارى و پايدارىخويش را ابراز داشت . سپس ‍ سايرين به او اقتدا كرده و هر كدام به نوعى ، وفادارىخويش را اعلام كردند.
امام حسين عليه السلام بار ديگر شروع به سخن نمود و خطاب به فرزندانعقيل بن ابى طالب عليه السلام فرمود: شهادت مسلم بنعقيل در كوفه ، شما را كافى است . از سوى من اجازه داريد، اين مكان را ترك كرده و بهسرزمين خويش برگرديد.
بنى عقيل با شگفتى تمام اظهار داشتند كه ما چگونه اين جا را ترك كنيم در حالى كه تودر اين جا تنها مانده اى ؟ اگر ما تو را تنها بگذاريم و به اوطان خود برگرديم مردمبه ما چه خواهد گفت ؟ آرى مردم مى گويند كه ما از بزرگ و آقاى خويش دست برداشته ودر ركاب او تير، نيزه و شمشير به كار نبريم . به خدا سوگند هيچ گاه از شما جدانمى شويم و جان خويش را فداى شما مى گردانيم .
پس از خويشاوندان آن حضرت ، بزرگان اصحاب وى آغاز سخن كردند و هر كدام با كلامو لحن خاصى نسبت به آن حضرت اظهار مودت و وفادارى كردند. افرادى چون مسلم بنعوسجه ، سعيد بن عبدالله حنفى ، زهير بن قين و يارانى ديگر با شور و حرارتى ويژه، ارادات خويش را ابراز كردند. مضمون سخن همه آنان اين بود: جان هاى ما فداى تو باد.
ما تو را با دست هاى خويش محافظت مى كنيم و چون كشته شويم تكليفى را كه خداوند برعهده ما گذاشته است انجام داده ايم . (218)
2 - سفارش امام حسين عليه السلام به خواهرش زينب عليهاالسلام  
از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه در شب عاشورا، من در خيمه خودبسترى بودم عمه ام زينب عليهاالسلام از من پرستارى مى كرد و پدرم امام حسين عليهالسلام پس از گفت و گو با اصحاب و ياران خود، به خيمه اش رفت . در آن هنگام ((جوين)) غلام ابوذر، شمشير آن حضرت را اصلاح مى كرد. آن حضرت در بى وفايى دنيا ودل نبستن به آن ، شعرى را زمزمه كرد كه مضمونش اين است : اى روزگار، تفو بر توباد كه در هر بامداد و شبانگاه بسيارى از ياران و دوستان را نابود مى سازى و بهعوض ، هم اكتفا نمى كنى . آرى سر رشته همه در دست خداست و هر جان دارى به راهى مىرود كه من مى روم .
آن حضرت ، اين شعر را دو سه بار تكرار كرد، من از شنيدن آن متوجه شدم كه پدرم ازدنيا قطع اميد كرده و مشتاق لقاى الهى است . بسيار نگران و ناراحت شدم و گريه گلوىمرا گرفته بود ولى خوددارى كرده و خود را آرام نمودم . اما عمه ام زينب عليهاالسلام بهمجرد شنيدن اين ابيات غم انگيز، سراسيمه شد و يكراست به خيمه پدرم رفت و گفت : اىكاش مرگ مرا در مى يافت و به زندگى ام پايان مى داد و من شاهد چنين روزى نبودم .امروز، گويا مادرم فاطمه زهرا عليهاالسلام ، پدرم على عليه السلام و برادرم حسنمجتبى عليه السلام از دنيا رفته اند. اى يادگار گذشتگان و سرپرست بازماندگان ،تو چرا؟
امام حسين عليه السلام خواهرش زينب عليهاالسلام را دلدارى داد و به وى فرمود: خواهرم ،كارى نما كه شيطان ، حلم و بردبارى را از تو نگيرد.
آن حضرت ، اشك هاى خواهرش را كه چون باران از چشمش سرازير بود با دست مبارك خودپاك كرد و به وى فرمود: خواهرم ، اگر پرنده قطا را بهحال خود وا مى گذاشتند، در لانه اش آسوده مى خوابيد.
در اين هنگام ، بى تابى زينب عليهاالسلام بيشتر شد و عرض كرد: برادر جان ، معلوماست كه تو خود را براى مرگ آماده كرده اى و با اين كار، قلبم را مجروح و طاقتم را طاقكردى !
زينب عليه السلام از شدت ناراحتى و گريه ، به زمين افتاد و بيهوش شد. امام حسينعليه السلام كه تلاش زيادى به عمل مى آورد تا خواهرش را آرام كرده و به وى تسلىدهد، با بيهوشى خواهرش زينب عليهاالسلام مواجه گرديد. آن حضرت بر صورتخواهرش آب پاشيد و او را به هوش آورد و سپس به آرامى گفت : خواهرم ، آرام باش و ازخدا بپرهيز و به اراده او خشنود باش و بدان كهاهل زمين مى ميرند و آسمانى باقى نمى ماند و غير خدا هر چه است ، نابود مى شوند جزذات پاك خداى متعال كه موجودات را آفريده و مردم را مبعوث مى سازد و يكتاى بى همتااست ، هيچ چيز ديگرى برقرار نخواهد ماند. جدمرسول خدا صلى الله عليه و آله و پدر، مادر و برادرم از من بهتر بودند، همگى رفتند.بر من و هر مسلمانى لازم است از آنان پيروى كرده و به راه آنان برويم .
آن حضرت ، با بيانى شيوا و آرام بخش ، خواهرش را تسلى داد و وى را براى هميشه آرامنمود و به وى سفارش كرد كه در شهادت آن حضرت و ساير جوانان بنى هاشم ،گريبان ندرد و صورت خود را نخراشد و بى تابى ننمايد. آن گاه ، آن حضرتخواهرش را به خيمه من (امام زين العابدين عليه السلام ) آورد و خود به جانب يارانشرهسپار گرديد.(219)
3 - تنظيم امور خيمه گاه  
امام حسين عليه السلام كه تجربيات ارزنده اى از نبرد با دشمنان داشت ، با همان ياراناندك خود تمام جوانب جنگ و دفاع را ملحوظ مى داشت و از پيش براى آن تصميم بايسته ولازم را اتخاذ مى كرد. آن حضرت ، براى دفاع بهتر و روان تر در برابر تهاجماحتمالى دشمن ، دستور داد كه خيمه ها را به يكديگر نزديك كرده و به طناب هاى محكم آنها را به هم پيوند دهند و در اطراف خيمه ها خندقى حفر كرده و آن ها را از خار و هيزمانباشته كند تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف آنان را با خندق هايى شعله ور مواجهكرده و از يك طرف با نيروهاى تدافعى خويش در برابر دشمن ايستادگى كنند. اينتصميم و تدبير آن حضرت ، بسيار اثر بخش و كارساز بود. زيرا بارها دسته هايى ازاراذل و گروه هاى جنايت پيشه سپاه عمر بو سعد، قصد هجوم به خيمه گاه امام حسين عليهالسلام را نمودند ولى با انبوهى از آتش مواجه شده و از كار خويش منصرف گرديدند.
4 - عبادت و تهجد 
شب عاشورا، به عنوان آخرين شب زندگانى امام حسين عليه السلام و ياران وفاداراش ،براى آنان بسيار مغتنم بود. آنان از اين شب بيشترين و بهترين بهره هاى معنوى وعرفانى را به دست آوردند و تا بامدادان عاشورا به راز و نياز، و مناجات ، نماز وقرائت قران پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده دارىصيقل داده و براى شهادت در راه خدا آماده كردند.(220)
روز عاشورا 
اين روز، پر آوازه ترين روزهاى سال و خاطره آميزترين تاريخ بشرى است . در ين روزبزرگ ، پاى مردى ، فداكارى و سربلندى گروه اندكى از انسان هاى به خدا پيوستهو در برابر ده ها هزار مردان جنگى و جنايت پيشه به نمايش ‍ درآمد. اين روز، روزفداكارى امام حسين عليه السلام و ياران باوفاى وى مى باشد و تا ابد به آنان تعلقخواهد داشت . در اين روز، حوادث و رويدادهاى مهمى در سرزمين كربلا به وقوع پيوست كهبراى هميشه در تاريخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.
در اين جا به طور گذرا به اهم رويدادهاى روز عاشورا مى پردازيم :
1 - تنظيم سپاه  
امام حسين عليه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خويش را كهمتشكل از 32 تن سواره و 40 تن پياده بودند، به سه دسته تقسيم كرد. دستهاول را در بخش ميمنه ، دسته دوم را در بخش ميسره و دسته اى را ميان آن دو قرار داد.فرماندهى بخش ميمنه را به ((زهير بن قين )) و فرماندهى بخش ميسره را به ((حبيب بنمظاهر)) واگذار كرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بيرق سپاه را به برادرش عباسبن على عليه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد و خيمه ها را در پشت سر قرار داد.عمر بن سعد نيز سپاهيان جنايت پيشه خود را به چند گروه تقسيم كرد. وى ، فرماندهىبخش ميمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش ميسره را به شمر بن ذى الجوشن ،فرماندهى سواره نظام را به عروه بن قيس و فرماندهى پياده نظام را به شبث بن ربعىواگذار كرد. وى بيرق ، ننگين سپاه خود را به غلامش ((دريد)) سپرد. دو سپاه در برابريك ديگر صف آرايى كرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى كردند.
2 - اندرزهاى پيش از نبرد 
امام حسين عليه السلام براى پيش گيرى از نبرد و خون ريزى نيروهاى دو طرف ، تلاشزيادى به عمل آورد و از هر راه ممكن مى خواست از كشتار مسلمانان جلوگيرى نمايد و خونكسى بر زمين نريزد. ولى دشمن كه مغرور از كثرت سپاه خود و قلت ياران امام عليهالسلام بود، به هيچ صراطى مستقيم نبود و به هيچ پيشنهادى پاسخ مثبت و كار ساز نمىداند و خواهان تعيين تكليف از راه نبرد و خون ريزى بود. امام حسين عليه السلام در روزعاشورا، برخى از ياران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو كردهو با بيان حقايق و واقعيت ها، آنان را از شرارت و جنايت منصرف كنند. آن حضرت ، خود نيزبارها براى اندرز سپاه كفر پيشه دشمن ، پا پيش نهاد و با بيان خطبه هايى روشنگر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ريزى دعوت كرد و از جنگ و مبارزه بازداشت .(221)
ولى جز تعدادى اندك كه از خواب غفلت بيدار شده و حقيقت را دريافتند و به سپاه آنحضرت پيوستند، بقيه آنان در ضلالت و گمراهى خويش باقى مانده و بر آغاز جنگاصرار مى كردند.
3 - پشيمانى حر بن يزيد 
حر بن يزيد تميمى كه از فرماندهان جنگاور و دلير عمر بن سعد بود و همو بود كه دروهله نخست ، راه را بر امام حسين عليه السلام بست و او را به اجبار و اكراه به كربلارهسپار گردانيد گردانيد: وقتى بزرگوارى امام حسين عليه السلام و حقيقت خواهى وى راملاحظه كرد و از سوى ديگر شاهد نيت هاى پليد عمر بن سعد و لشكريان عبيدالله بنزياد و جنايت ها و ستم كارى هاى آنان بود، از خواب غفلت و دنياطلبى بيدار شد و در خوداحساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد. به طورى كهيكباره سپاه كفر پيشه عمر بن سعد را ترك و به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلامرهسپار شد. حر به نزد امام حسين عليه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخششنمود و از كردار و رفتارهاى پيشين خود اظهار پشيمانى كرد. امام حسين عليه السلام بامهربانى تمام حر بن يزيد را پذيرفت و از وىاستقبال كرد و با رفتار خود موجب تقويت ايمان حر گرديد.
حر براى روشن گرى سپاه دشمن به سوى آنان برگشت و با معرفى خود و چگونگىهدايت يافتنش ، آنان را به راه خير و سعادت و پيوستن به سپاه حقيقت جوى امام حسين عليهالسلام دعوت كرد. (222)
دشمنان كه از ملحق شدن حر به امام حسين عليه السلام بسيار نگران و ملتهب شده بودند،وى را سنگباران و تير باران كرده و از نزديك شدنش به نيروهاى خود بازداشتند. حربه ناچار به سوى خيمه گاه امام حسين عليه السلام برگشت . پيوستن حر به سپاه امامحسين عليه السلام و سخنرانى وى براى سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسين عليهالسلام ، براى عمر بن سعد و ديگر جنگ افروزان دشمن بسيار گران و نگران كننده بودو تاثير زيادى در نيروهاى دشمن به وجود آورد.
4 - هجوم سراسرى  
سپاه دشمن كه از پيوستن حر و چند نفر ديگر به سپاه امام حسين عليه السلام احساس خطرو ريزش نيرو كرده و ادامه اين وضعيت را به زيان خود مى ديد، فرمان حمله را صادر كرد.عمر بن سعد با رها كردن تيرى به سوى سپاهيان امام حسين عليه السلام جنگ را به طوررسمى آغاز و سپاهيان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغيب و تشويق كرد.
در اندك مدتى دو سپاه به يكديگر نزديك شده و با ابزارهاى جنگى آن روز به نبردپرداختند. در اين نبرد، شگفتى تاريخ به وقوع پيوست و معادلات نظامى در هم ريخت ، وآن ، دفاع يك سپاه كمتر از صد نفر كه برخى از آنان را نوجوانان و يا كهن سالان وسالخوردگان تشكيل مى دادند، در برابر يك سپاه چند ده هزار نفرى بود. اين سپاه اندك ،با دلاورى و دليرى تمام از حيثيت و موجوديت خويش و اعتقادات واصول مذهبى و سياسى خود دفاع و پاسدارى نموده و مغلوب دشمن نشدند.
هر يك از ياران امام حسين عليه السلام با ده ها تن از نيروهاى دشمن به نبرد نابرابر وتن به تن پرداخت ولى هيچ گونه سستى و ترديدى در وى ملاحظه نمى شد و اين روحيهبالاى رزمى اعتقادى براى دشمن ، سنگين و كمر شكن بود. ياران امام حسين عليه السلام باسرافرازى ، به شرف شهادت نايل شده و يا با ادامه دلاورى ، دشمن رامستاصل و زمين گير نمودند.
تصور دشمن در آغاز بر اين بود كه سپاه كم عده امام حسين عليه السلام در لحظاتنخستين هجوم سراسرى ، نابود شده و از هستى ساقط مى شوند و غائله كربلا به راحتىپايان مى پذيرد، ولى پس از درگير شدن با آنان ، تازه فهميدند كه با كوهى استواراز ايمان و عقيده روبرو شدند و از ميان بردن آنان ، كار آسانى نيست .
ياران امام حسين عليه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرين قطرههاى خون خود از قيام امام حسين عليه السلام پاسدارى كردند.
محدث قمى از محمد بن ابى طالب موسوى روايت كرده است كه در اين نبرد، پنجاه تن ازياران امام حسين عليه السلام به شهادت رسيدند.(223)
5 - نبرد انفرادى  
دشمن كه از نبرد سراسرى و تهاجمى ، نتيجه اى نگرفته بود، به تدريج به سوىنبرد انفرادى روى آورد. زيرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگى براى نبرد با امام حسينعليه السلام آمده بودند، ولى در ميان آنان مردان زيادى بودند كه جنگ با فرزند زادهرسول خدا صلى الله عليه و آله را روا نداشته و به اكراه و اجبار در سپاه عمر بن سعدقرار گرفته و بودند. بدين جهت در كار نبرد عمومى و هجوم سراسرىتعلل نمى ورزيدند و عمر بن سعد را در رسيدن به مقاصد پليدش ناكام گذاشتهبودند.
گفتنى است كه روى كرد به نبرد انفرادى ، براى سپاه كم تعداد امام حسين عليه السلامنيز خوش آيند و پسنديده تر بود. زيرا در اين صورت هر يك از ياران امام عليه السلاممى توانست با چندين نفر از سپاه بى انگيزه دشمن نبرد كند و دشمن را در موضع انفعالىقرار دهد. همين امر باعث طولانى تر شدن مبارزات گرديد.
ياران امام حسين عليه السلام يكى از ديگرى با انگيزه ايمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازهرزم گرفته و وارد صحنه مى شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر مىكشيدند. تعدادى از ياران امام عليه السلام تا پيش از ظهر عاشورا به همين نحو بهشهادت رسيدند.
6 - نماز ظهر عاشورا  
به هنگام ظهر، يكى از ياران امام عليه السلام به نام ابوثمامه صيداوى ، آن حضرت رامتوجه وقت نماز ظهر كرد. امام حسين عليه السلام كه به نماز اهميت ويژه اى مى داد، دستورداد كه جنگ را متوقف كرده و همگى به نماز پردازند.
پيشنهاد امام حسين عليه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبردخود ادامه مى دادند. امام حسين به ناچار، يكطرفه جنگ را متوقف كرد و با ياران اندك خودنماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ويژه زمان جنگ ) به جاى آورد. ياران آن حضرتدو دسته شده ، دسته اى به نماز امام عليه السلام اقتدا كرده و دسته اى دفاع مى نمودند.امام دشمنان هيچ گونه ترحمى به امام عليه السلام و نمازگزاران نكرده و با رها كردنتير، آنان را هدف قرار مى دادند.
برخى از مدافعان امام حسين عليه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراكنده كردهو برخى ديگر خود را سپر تيرها قرار داده و مانع رسيدن آنها به وجود امام حسين عليهالسلام مى شدند. سعيد بن عبدالله حنفى ، از جمله آنانى بود كه خود را سپر امام عليهالسلام قرار داد. وى هر تيرى كه به جانب امام حسين عليه السلام مى آمد، خود را سپر آنمى كرد و آن قدر در اين راه ايستادگى كرد تا نماز امام عليه السلام به پايان رسيد. درآن هنگام به زمين افتاد و به شرف شهادت نايل آمد. علاوه بر زخم شمشير و نيزه ، ازبدن اين شهيد دلاور، تعداد سيزده چوبه تير يافتند.(224)
7 - شهادت ساير ياران  
پس از نماز، ياران امام حسين عليه السلام روحيه رزمى تازه اى يافته و به سوى دشمنهجوم آوردند. تمام ياران امام عليه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاعپرداخته و به شهادت رسيدند.
نبرد دلاور مردانى چون زهير بن قين ، نافع بنهلال ، مسلم بن عوسجه ، حبيب بن مظاهر، حر بن يزيد و برير بن خضير از ميان ياران امامحسين عليه السلام و شيرمردانى چون على اكبر عليه السلام ، عباس بن على عليه السلام، قاسم بن حسين عليه السلام و عبدالله بن مسلم عليه السلام از جوانان بنى هاشم بهياد ماندنى و فراموش نشدنى است .
نبرد هر يك از آنان ، لرزه اى در اركان سپاه كفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثيرشكننده اى در وجود مبارك امام حسين عليه السلام پديد آورد.
به طورى كه آن حضرت هنگامى كه تنها شد و يك تنه با دشمن نبرد مى كرد، به يادياران شهيد خود مى افتاد و گاهى به سوى آنان نظرى مى افكند و آنان را يارى مىطلبيد و مى فرمود: اى عباس ، اى على اكبر، اى قاسم ، اى زهير، اى حر كجاييد؟
8 - مبارزه و شهادت امام حسين عليه السلام  
امام حسين عليه السلام پس از آن كه همه ياران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را درخيمه اى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شكيبايى سفارش نمود و باقلبى شكسته از آنان خداحافظى كرد.
آن حضرت ، فرزندش امام زين العابدين عليه السلام را كه در بيمارى سختى به سرمى برد، جانشين خويش قرار داد و با او نيز وداع كرد و آماده نبرد با دشمن گرديد. امامحسين عليه السلام به تنهايى ، ساعاتى چند با دشمن مبارزه كرد و به هر طرف حمله مىكرد گروهى را به هلاكت مى رسانيد.
هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مى آمد، به خيمه ها بر مى گشت و با حضورخود، كودكان و زنان بى پناه را تسلى مى داد و بار ديگر با آنان خداحافظى مى كرد.شايد مقصود آن حضرت از تردد ميان خيمه و ميدان نبرد، براى آمادگى بيشتربازماندگانش براى پذيرش شهادت آن حضرت بود. در يكى از خداحافظى ها، فرزندشيرخوار خود را جهت سيراب كردنش به سوى دشمن آورد و از آنها تقاضاى آب براىفرزند شيرخوار خود كرد، ولى سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحمنكرد و با هدف تير قرار دادنش ، وى را در آغوش پدر غرقه به خون كرد.
امام حسين عليه السلام بدن غرقه به خون على اصغر عليه السلام را به خيمهبرگرداند و بار ديگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم هاى فراوانى را در ميدانمبارزه متحمل شد، تا آن كه بر اثر كثرت جراحات به زمين افتاد.
در آن حال نيز دشمنان رهايش نكرده و با ابزارهاى گوناگون ، از جمله تير، نيزه ،شمشير و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند.
سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از كف داد و بر خاك گرم كربلا بر زمين افتاد و آمادهمهمانى خدا گرديد.
شمر بن ذى الجوشن ، با قساوت تمام به سوى بدن خونين آن حضرت رفت ، در حالىكه رمقى در بدن شريفش بود، سر مباركش را از قفا جدا كرد و سر بريده را به خولىاصبحى تحويل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل كند.
پس از شهادت امام حسين عليه السلام 
دشمنان اهل بيت عليه السلام پس از شهادت جان سوز امام حسين عليه السلام و يارانش ،دست از جنايات خويش برنداشتند، بلكه در اين روز غم آلود جنايت هاى ديگرى مرتكبشدند كه به اختصار بيان مى كنيم :
1 - غارت خيمه ها  
سپاه عمر بن سعد، به ويژه دسته نابكار شمر، پس از شهادت امام حسين عليه السلام بهخيمه هاى آن حضرت يورش برده و خيمه ها را غارت كردند و چهارپايان ، لباس ها،صندوق ها، اسلحه ها و خوراكى ها را به يغما بردند. آنان ، حتى حريماهل بيت عليه السلام را مراعات نكردند و زيور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند، بهطورى كه زنان اهل بيت عليه السلام به عمر بن سعد پناهنده شده و از شدت جنايت كارىشمر و گروه نابكارش ‍ شكايت كردند و عمر بن سعد به ظاهر، دستور داد كه از غارتخيمه ها دست بردارند.(225)
از حميد بن مسلم روايت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پيادگان ، ازخيمه ها گذشتيم تا به على بن الحسين عليه السلام رسيديم كه از شدت بيمارى ازهوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: كه اين بيمار را هم بكشيم ؟
من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردميد شما. آيا اين كودك ناتوان را هم مى خواهيدبكشيد؟ همين بيمارى كه بر او عارض شده ، او را كافى است . به هر طريقى بود آنان رااز كشتن على بن الحسين عليه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را كه آنحضرت بر آن خفته بود بكشيدند و به يغما بردند.(226)
2 - آتش زدن خيمه ها  
دشمنان پس از غارت خيمه ها و به يغما بردن دارايى ها و اشياى موجود بازماندگان ،خيمه ها را به آتش كشيدند. در اين هنگام ، كودكان و زنان بى سرپرست ، از خيمه هابيرون آمده و به بيابان هاى اطراف گريختند.
راوى گفت : پس از غارت خيمه ها، آن ها را آتش زدند و بانوان مكرمات با سر و پاىبرهنه در حالى كه لباس هاى ايشان را ربوده بودند، از خيمه ها بيرون ريختند و صدابه شيون و گريه بلند نمودند و در حال خوارى به اسيرى رفتند.(227)
3 - تاختن اسب بر پيكر شهيدان  
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه كسانى آمادگى تاختن اسب بر كشتگان رادارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى كردند كه از آن جمله بودند: اسحاق بن حياة حضرمى ،احبش بن مرثد و اسيد بن مالك .
اين عده پس از نعل بندى اسبان خويش بر پيكر شهيدان كربلا، از جمله اباعبدالله الحسينعليه السلام اسب تاختند و پيكرهاى پر از جراحت و بى سر شهيدان را در همشكستند.(228)
اين گروه نابكار وقتى برگشتند، در نزد عبيدالله بن زياد براى گرفتن جايزه خيانت وجنايت خويش ، از كار خود چنين تعريف كردند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهربكل يعبوب شديد الاسر؛ ما كسانيم كه بر بدن حسين و يارانش اسب رانديم بهحدى كه استخوانهاى سينه آنان را در زير سم ستوران چون آرد نرم كرديم !
عبيدالله بن زياد، اعتنايى به آن ها نكرد و دستور داد كه جايزه اندكى به آنها بدهند. اينعده پس از قيام مختار بن ابى عبيده ثقفى (درسال 66 ه .ق در كوفه به سزاى اعمالشان رسيدند. به دستور مختار دست و پاى آنانرا با ميخ ‌هاى آهنين بر زمين كوبيدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانيدند كه پيش ‍ از هلاكتشدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.(229)

next page

fehrest page

back page