بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دعاشناسی موضوعی دعاشناسی موضوعی دعاشناسی موضوعی, علیرضا فراهانى منش   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     DOA00001 -
     DOA00002 -
     DOA00003 -
     DOA00004 -
     DOA00005 -
     DOA00006 -
     DOA00007 -
     DOA00008 -
     DOA00009 -
     DOA00010 -
     DOA00011 -
     DOA00012 -
     DOA00013 -
     DOA00014 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب
 مقدّمه دفتر
 مقدمه مؤ لف
 اَسماءُ الحُسنى
 اسم اعظم
 نقش و جايگاه دعا در زندگى
 معناى دعا
 1 - شرايط دعا كننده
 2 - شرايط دعا شونده
 تمايز نيازهاى مادّى و معنوى
 3 - شرايط دعا
 دعا از ديدگاه آيات و ادعيه
 شناخت و معرفت بارى تعالى
 خداوند به انسان نزديك است
 عوامل قرب انسان به خداوند
 خداوند، مونس دلها
 انس با خداوند مايه آرامش انسان است
 ياد خداوند، بهترين يادها
 شناخت ذكر
 اطمينان قلب با ياد خداوند متعال
 خداوند، طبيب قلبها
 حالات و كيفيّات گوناگون قلب
 هادى بودن خداوند متعال
 الف : شناخت هدايت
 ب : ملاكهاى هدايت
 ج : ملاكهاى ضلالت و گمراهى
 نكاتى درباره هدايت الهى
 خداوند متعال ، برترين معبود
 عبادت در ديگر دعاها
 اطاعت خداوند سبب نجات مؤ منين است
 موضوع اطاعت در دعاها
 خداوند، صاحب تمام حسنات است
 توبه و فرجام اعمال صالح
 قبول شدن توبه از سوى خداوند متعال
 بررسى اجمالى گناه
 دعاهايى پيرامون توبه
 خداوند بخشنده است
 معناى غفران
 مغفرت در دعاهاى ديگر
 عفو خداوند
 عفو راهى براى نجات
 عفو و گذشت خداوند متعال
 خداوند، پوشاننده عيبها
 معناى ستر
 ستّار بودن خداوند در كلام امام سجاد (ع )
 بازگشت همه چيز به سوى خداوند است
 معاد از ديدگاه آيات و ادعيه
 خداوند سريع الحساب است
 مؤ منان و منكرانِ روز قيامت
 خداوند، نويدبخش و بيم دهنده است
 منطق قرآن در وعده هاى الهى
 خداوند شافع است
 معناى شفاعت
 شفاعت در آيات و دعاها
 عقاب پروردگار سخت است
 عقاب الهى ، نتيجه پيمودن راه ناصواب
 بررسى آيات و دعاها پيرامون عقوبت الهى
 خداوند، بهترين پاداش دهنده است
 پاداش الهى در ديگر دعاها و آيات
 خداوند صاحب تمام روزيها و نعمتهاست
 راه رسيدن به نعمتهاى الهى
 دامنه جود و بخشش خداوند
 نگاهى ديگر به جود و كرم خداوند
 خداوند، كريمتر از هر كريم است
 كرامت انسان
 دايمى بودن فضل خداوند
 راه رسيدن به بخشش الهى
مقدّمه دفتر
بى شك ، ((دعا و نيايش )) يك نوع عبادت و خضوع انسان در برابر خداوند تواناست وچونان عبادات ديگر، از اثر تربيتى فراوان برخوردار مى باشد. با دقت در آيات وروايات مربوط به آن ، درمى يابيم كه دعا، انسان را به معرفت خداوند رهنمون مى شود.
((دعا))، سبب مى گردد تا بشر به نيازمنديهاى خويش پى برده و در برابر ذات پاك وبى همتاى پروردگار متعال ، خضوع كند.
((دعا))، انسان را با نعمتهاى الهى آشنا ساخته و رابطه اى عميق و استوار ميان بنده وخالقش ‍ ايجاد مى نمايد.
((دعا))، به كمك انسان شتافته و در دستيابى به خواسته هايش ، وى را مدد مى كند.
((دعا))، انسان را به مقامى مى رساند كه خويشتن را جز بنده خدا نمى بيند و غير ازفرمان او، اطاعت نمى كند.
خلاصه : ((دعا))، خداشناسى ، اعتماد به نفس ، تقويت اراده و آرامش به انسان مى بخشد وروح ياءس و نوميدى را از او دور كرده و وى را فردى بلند همّت ، تلاشگر، هوشمند واميدوار مى سازد.
ترديدى نيست ، افرادى به هدف بالا و والاى ((دعا)) دست مى يابند كه آن را شناخته و باشرايط مخصوصش به انجام رسانند.
پر واضح است كه شناخت ابعاد گوناگون دعا، نياز به تخصص و بحثهاى فراوان داردو اين نوشته بسيار كوتاه ، تنها اشارتى است و بس .
كتابى كه اكنون در دست شما خواننده گرامى قرار دارد، شيوه اى جالب در بررسىگوشه هايى از دعاى پربار ((جوشن كبير)) است كه مؤ لف محترم آن را با شيوه((تفسير دعا به دعا)) و دعا به قرآن عرضه مى كند تا اينكه مؤ منان واقعى بهتر بامضامين عاليه دعا آشنا شده به صراط مستقيم راه يابند.
اين دفتر، پس از بررسى و ويرايش ، آن را چاپ و در اختيار علاقه مندان قرار مى دهد،اميدواريم مورد قبول خداوند متعال قرار گيرد.
در خاتمه ، از خوانندگان محترم تقاضا داريم هرگونه انتقاد يا پيشنهادى كه دارند بهآدرس :
قم : صندوق پستى 749 - دفتر انتشارات اسلامى
بخش فارسى

ارسال دارند. سپاسگزاريم
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرّسين حوزه علميه قم
مقدمه مؤ لف
(... اُدْعُونِى اءسْتَجِبْ لَكُمْ ... ).(1)
ارتباط ميان پروردگار متعال و انسان ، صورتهاى گوناگونى دارد. ((دعا)) يكى ازخالصترين و عاطفى ترين ارتباطها در اين زمينه به شمار مى رود. به همين جهت ، ملاحظهمى كنيم كه پروردگار متعال ، خود در قرآن كريم به برقرارى اين نوع ارتباط، امرفرموده و با شيواترين عبارت ، بشر را به سوى آن سوق داده است :
(وَإ ذا سَئَلَكَ عِبادِى عَنّى فَإِنّى قَرِيبٌ اءُجِيبُ دَعْوَةَالدّاعِ إِذا دعانِ ... ).(2)
و از سوى ديگر ملاحظه مى كنيم كه اولياى بزرگ الهى ، پاكترين احساسات ووالاترين معارف خود را در قالب ((دعا)) عرضه نموده اند. بنابراين ، بر ماست كه باغور در اين درياى نور، به مقدار توان و استعداد خود، گهرهاى آن را استخراج نموده و ازفوايد منحصر به فرد آن ، بهره مند شويم .
آنچه دراين نوشتاربرصفحه كاغذآمده است ، كاوشى است بسيار مختصر در يكى ازشريفترين ادعيه اى كه به دست ما رسيده است ؛ يعنى ((دعاى شريف جوشن كبير)).درشرافت اين دعا همين بس كه فرستنده آن ، پروردگارمتعال ، آورنده آن ، جبرئيل امين و گيرنده آن ، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) مىباشد. بنابراين ، از اين جهت ، اين دعاى عظيم الشاءن بى شباهت به قرآن كريم نيست ،هرچند از لحاظ محتوا نيز، محتواى اين دعا كه شامل يك هزاراسم و صفت از پروردگارمتعال مى باشد به طور صريح يا غيرصريح ، برگرفته از قرآن كريم مى باشد.بنابراين ، آشنايى با اين دعا، يك نوع آشنايى اجمالى با قرآن كريم نيز محسوب مىشود.
شيوه اى كه براى آشنايى با اين دعا از آن استفاده شده عبارت است از روش دعا به دعا،به اين معنا كه ابتدا دعاى جوشن كبير، موضوع بندى شده و اسما و صفات مرتبط بايكديگر، در يك بحث گنجانده شده است ، آنگاه از ديگر ادعيه براى تبيين اين بحث ،استفاده شده است .
اين ادعيه همگى برگرفته از كتاب شريف مفاتيح الجنان مى باشند؛ زيرا اين كتاب درحال حاضر، رايجترين و آشناترين كتاب در زمينه ادعيه مى باشد كه دسترسى به آننيز براى همگان ساده و آسان است . بنابراين ، در اين نوشتار، يك آشنايى اجمالى باكل مفاتيح الجنان نيز حاصل مى شود.
همچنين با ذكر آيات قرآنى مربوطه ، تطابق و ارتباط ادعيه با قرآن كريم نيز تااندازه اى روشن مى شود. نكته اى كه ذكر آن در اينجا ضرورى است اين است كه مقدارىكاوش ‍ در ابعاد گوناگون ادعيه ، انسان را بر اين باور راسخ مى كند كه تاءسيسرشته اى مستقل ، تحت عنوان ((دعاشناسى ))، توسطاهل فن ، امرى بسيار لازم و مفيد مى باشد كه اميد است صاحبان امكانات معنوى و مادى از هيچتلاش خيرى در اين زمينه دريغ نورزند.
به هرحال ، كوزه شكسته هاى خود را به دست گرفته برساحل اقيانوس بى كران ((دعا)) مى ايستيم تا به مقدار قابليت و لياقت خود، از ايناقيانوس ژرف و عميق ، آب حيات بركشيم . ((رَبَّنا وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ وَتَرْضى )).
# توضيح اينكه : عناوينى كه براى هريك از مباحث ، انتخاب شده است ، نشان دهندهموضوعى كلّى مى باشد كه اسما و صفات الهى در پيرامون آن موضوع وارد شده است .به عبارت ديگر: اين عناوين ، خود از اسماء و صفات الهى نمى باشند بلكه بيانگرموضوع كلى بحث مى باشند.
عليرضا فراهانى منش
عيد قربان 1416
اَسماءُ الحُسنى
(56) ((يا مَنْ لَهُ الاَْسْماَّءُ الْحُسْنى !)).
((اى كسى كه بهترين نامها از آن اوست !)).
(56) ((يا مَنْ لَهُ الْصِّفاتُ الْعُلْيا!)).
((اى كسى كه برترين صفات براى اوست !)).
(76) ((يا مَنْ تَبارَكَ اسْمُهُ!)).
((اى كسى كه نامش با بركت است !)).
(76) ((يا مَنْ تَقَدَّسَتْ اَسْمائُهُ!)).
((اى كسى كه نامهايش پاك و منزّه است !)).
قرآن كريم مى فرمايد:(وَللّهِِ الاَْسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها ... ).(3)
((نيكوترين اسمها از آن خداوند است ، پس او را به آن اسمها بخوانيد...)).
شناخت و معرفت نسبت به جهان هستى ، از مهمترين وظايف انسان است . و در راءس اينشناختها، شناخت منشاء و خالق هستى يعنى ((پروردگارمتعال )) قرار دارد. خالق جهان كيست ؟ چگونه است ؟ چه دارد و چه ندارد؟ چه كرده است و چهخواهد كرد؟ چه آفريده است ؟ چگونه و بر چه اساسى آفريده است ؟ هدف او از آفرينشچيست ؟ رابطه او با آفريده هايش چگونه است ؟ سرانجام اين آفريده ها چيست ؟ چهوظايفى براى اين آفريده ها مقرر كرده است ؟ علم او چقدر است ؟ توان و قدرت او چه مقداراست ؟ كمالات او چيست ؟ انسان را چرا آفريده است و او را به كجا مى برد؟ چه راهى براىانسان قرار داده است و چه چيزهايى به آدمى بخشيده است ؟ با انسان چگونه و بر چهاساسى رفتار مى كند؛ در دايره هستى ، چه جايگاهى براى انسان قرار داده است ؟ انسانهاتا چه مقدار مى توانند او را بشناسند؟
اين سؤ الات و صدها سؤ ال مشابه ، مسايلى هستند كه دانستن آنها براى انسان لازم استچه اينكه با يافتن پاسخ هريك از اين سؤ الات ، چراغى فرا روى انسان ، روشن مى شودو انسان را با هست و نيستها و بايدها و نبايدهاى زندگى آشنا مى كند. البته دستيابىبه پاسخ اين سؤ الات ، كار ساده اى نيست ، بلكه رسيدن به هر پاسخى ، خود محتاجزحمت و تلاش خاصّى مى باشد.
حال ببينيم چه كسى مى تواندبه اين سؤ الات پاسخ ‌دهدواينپاسخهاراازكجابايدگرفت ؟
در پاسخ بايد گفت از آنجايى كه اين سؤ الات مربوط به آفريدگار هستى وويژگيهاى گوناگون او مى باشد، پس بهترين پاسخ دهنده نيز خود اوست . به عبارتديگر: مجموعه اين پاسخها، اسامى و صفات پروردگارمتعال را تشكيل مى دهد و اين اسامى و صفات را نيز بايد از خود پروردگار عالمياندريافت كرد، چه اينكه او خود آگاهترين موجود نسبت به خود است .
O ((يا مَنْ لَهُ الاَْسْماءُ الْحُسْنى !)).
((اى كسى كه بهترين نامها از آن اوست !)).
O ((يا مَنْ لَهُ الْصِّفاتُ الْعُلْيا!)).
((اى كسى كه برترين صفات براى اوست !)).
همانگونه كه در آيه شريفه آمده است ، برترين و بهترين اسمها براى خداوند تبارك وتعالى مى باشد. اين اسما چه هستند و چرا بهترين و نيكوترين مى باشند؟
در پاسخ بايد گفت : پروردگار متعال ، داراى اوصاف گوناگونى مى باشد و ايناسامى نيز در واقع بيانگر همان اوصاف الهى مى باشند و از آنجايى كه صفات الهىبهترين و نيكوترين مى باشند، بنابراين ، اسامى پروردگارمتعال نيز اين چنين هستند براى پى بردن به اين صفات و اسمها بايد به خود دارنده ايناوصاف ؛ يعنى پروردگار متعال مراجعه كرد و اين اسمها را از او فراگرفت و آموخت .بدين جهت ، پروردگار متعال در قرآن كريم به معرفى خود پرداخته است و بهمناسبتهاى گوناگون ، اوصاف خود را بيان فرموده است :
(هُوَ الاَوَّلُ وَالاَخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ ).(4)
(... إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ).(5)
(... اءَنَّ اللّهَ تَوّابٌ حَكِيمٌ ).(6)
(... واللّهُ سَمِيْعٌ عَليمٌ ).(7)
(... إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ ).(8)
(... وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ).(9)
(... فَإِنَّ اللّهَ غَنِىُّ حَميدٌ ).(10)
(... إِنَّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبيرٌ ).(11)
(... إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ).(12)
(... اءَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِىُّ الْكَبِيْرُ ).(13)
(... وَاللّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ).(14)
(... إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ).(15)
(... إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ).(16)
(... اءَنَّ اللّهَ شَدِيْدُ الْعِقابِ ).(17)
(... وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ ).(18)
(... وَاللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِينَ ).(19)
(هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الاَْسْماَّءُ الْحُسْنى ... ).(20)
ترجمه آيات شريفه به ترتيب عبارت است از:
((اوست اوّل و آخر و آشكار و نهان و او به هرچيز داناست )).
((همانا كه خداوند آمرزنده و مهربان است )).
((به درستى كه پروردگار، توبه پذير و حكيم است )).
((و خداوند شنوا و داناست )).
((به درستى كه پروردگار بر هر چيزى قادر است )).
((و اوست خداى با عزت و حكمت )).
((به درستى كه پروردگار بى نياز و ستوده است )).
((همانا خداوند آگاه و باخبر است )).
((همانا خداوند شنوا و بيناست )).
((به درستى كه خداوند برتر و بزرگتر است )).
((و خداوند بهترين روزى دهنده است )).
((به درستى كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد)).
((به درستى كه خداوند متجاوزين را دوست نمى دارد)).
((همانا پروردگار داراى عذابى سخت است )).
((و خداوند داراى فضل و بخششى بزرگ و عظيم است )).
((و خداوند افراد ستمكار را هدايت نمى كند)).
((اوست خداوند آفريننده و پديد آورنده جهان ، نگارنده صورت (مخلوقات )، براى اوستنيكوترين اسمها ...)).
اين گوشه اى از اسامى و صفات پروردگارمتعال بود كه ذكر شد. اما بايد دانست كه صفات الهى اختصاص به موارد مذكور ندارد،بلكه هرصفت نيكى كه شايستگى پروردگار را داشته باشد براى خداوندمتعال در بالاترين حدّش وجود دارد. در واقع پروردگارمتعال ، دارنده و دهنده همه خوبيها وكمالات مى باشد همانگونه كه مبرّا و منزّه از همه بديهاو نقايص مى باشد.
اما نكته اى كه بايد براى ما حايز اهميّت باشد، چگونگى رسيدن و دست يافتن به ايناسما و صفات مى باشد. هرچند الفاظ و كلمات اين اسمها و اوصاف در قرآن كريم وهمچنين در روايات و ادعيه آمده است ، اما الفاظ، فقط نشان دهنده مرتبه اى از حقيقت هستند وتمام حقيقت را نمى توان از ظاهر الفاظ بيرون كشيد و درك كرد.
به عبارت ديگر، صفات الهى حقيقتا لفظ نيستند تا بتوان با مراجعه به معانى آنالفاظ، آن صفات را درك كرد، بلكه حقيقت اين اوصاف در نزد پروردگارمتعال است و هم اوست كه به هركس كه بخواهد از اين اوصاف به مقدار لياقت و قابليتش ،مى بخشد.
بنابراين ، هدف اصلى انسان بايد براى كسب اين لياقت و استعداد باشد و مى توانگفت مقصود اصلى انبيا نيز نشان دادن راه به دست آوردن اين لياقت بوده است .
از مطالبى كه تاكنون گفته شد مى توان فهميد كه رابطه ما به عنوان ((انسان )) بااين اسما و صفات چيست و تاءثير عملى شناخت اين اوصاف الهى در زندگى ما كدام است ؟
در واقع بايد گفت كه زندگى انسانى و الهى ما در گرو اين معرفت و شناخت قرار داردبه طورى كه بدون اين معرفت ، در ضلالت و ظلمت مطلق فرو خواهيم رفت ؛ زيرا اگرتمام مقصد خود را خداى خود مى دانيم و صراط مستقيم را صراطى مى دانيم كه منتهاى آنپروردگار متعال است ، پس چگونه مى توانيم بدون شناخت مقصد به سوى آن حركت كنيمو به آن برسيم ؟ و آيا جز اين است كه هرچه شناخت ما به مقصد بيشتر باشد، حركت مامستقيم تر خواهد شد؟ پس در واقع مى توان گفت كه تمام باورهاى فكرى و اعتقادى ما وهمچنين وظايف كردارى و عملى ما از شناخت اين اسامى و صفات ، سرچشمه مى گيرد.
در اينجا بايد دانست كه براى صفات الهى ، تقسيمات مختلفى مانند ثبوتى و سلبى ،ذاتى و فعلى ، نفسى و اضافى وجود دارد. همچنين مباحثى مانند يكى بودن صفات بايكديگر و يكى بودن آنها با ذات و... وجود دارد كه فعلاً اينگونه مطالب ، خارج از بحثماست و در جاى خود بيان شده است .
اما اينك ما در اين نوشتار، اين اسامى و اوصاف مبارك را از ديدگاه ((دعا و ندا)) بررسىمى كنيم ؛ زيرا هنگام دعا كردن ، ما بايد بدانيم كه چه كسى را و با چه خصوصياتى ،مورد خطاب قرار داده و كه را مى خوانيم .
به عبارت ديگر، همانگونه كه در مبحث ((دعا)) آمده است ، انسان نيازمند دعا به درگاهپروردگار متعال و طلب از آن بى نياز مطلق است . و در دعا، انسان بايد دعا شونده رابشناسد تا بتواند او را مورد خطاب قرار بدهد،حال هر مقدار كه اين شناخت و معرفت بيشتر باشد، دعاى انسان حقيقى تر و به استجابتنزديكتر خواهد بود. بنابراين ، يكى از فوايد مهمّ شناخت صفات پروردگارمتعال ، مخاطب قرار دادن خداوند متعال به واسطه اين صفات هنگام دعا كردن است . و اينمساءله اى است كه پروردگار متعال در آيه شريفه :(وَللّه الاَْسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها... )(21) خود به آن امر نموده است . و براى همين است كه ملاحظه مى كنيم معصومين(عليهم السّلام ) در ادعيه خود، خداوند متعال را با اين صفات مى خوانند و از او سؤال و تقاضا مى كنند؛ مثلاً در دعاى شريف ((مشلول )) كه حضرت على (عليه السّلام ) آن رابه جوانى تعليم فرموده اند و مشتمل بر اسما و صفات فراوانى از پروردگارمتعال است ، حضرت ، در پايان اين دعا پس از خواندن خداوندمتعال به آن اسما و صفات ، چنين مى فرمايند:
((وَاَسْئَلُكَ بِاَسْمائِكَ الْحُسْنَى الَّتِى نَعِّتَّها فِى كِتابِكَ فَقُلْتَ وَللّهِِ الاَْسْماءُالْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَقُلْتَ اُدْعُونى اَسْتَجِبْ لَكُمْ.
وَقُلْتَ وَاِذا سَئَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَاِنِّى قَرِيبٌ اُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دعانِ.
بادِىَ الَّذِينَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَجَمِيْعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَاَنَا اءَسْئَلُكَ يا اِلهى وَاَدْعوكَ يا رَبِّ وَاَرْجُوكَ ياسَيِّدِىوَاَطَمَعُ فى اِجابَتى يا مَوْلاىَ كَما وَعَدْتَنى وَقَدْ دَعَوْتُكَ كَما اَمَرْتَنى فَافْعَلْ بى ما اَنْتَاَهْلُهُ يا كَرِيمُ)).
((بارالها! از تو درخواست مى كنم به نامهاى نيكويت كه آنها را در كتابت توصيف نمودىو فرمودى براى خداوند است نيكوترين اسمها، پس خداوند را به آن اسمها بخوانيد. ونيز فرمودى بخوانيد مرا تا استجابت كنم شما را.
و فرمودى اى پيامبر! هنگامى كه يكى از بندگانم از تو در باره من مى پرسد پس بداندكه من نزديك هستم و پاسخ كسى كه مرا بخواند، مى دهم .
و نيز فرمودى اى بندگانم كه بر خود ستم و زياده روى نموديد! از رحمت خداوند نااميدنباشيد، چه اينكه خداوند همه گناهان را مى آمرزد، همانا كه او آمرزنده و بخشنده است . واينك خداوندا از تو درخواست مى كنم و پروردگارا تو را مى خوانم ، و اى آقاى من ! بهتو اميدوارم . و اى مولاى من ! همانگونه كه امر كردى دعا كردم و تو را خواندم و اكنونهمانگونه كه وعده دادى منتظر اجابت هستم . پس با من چنان كن كه شايسته آنى اى كريم وبزرگوار!)).
درهمين رابطه ((دعاى شريف جوشن كبير))رابايد يكى از بزرگترين و معتبرترين دعاهادراين زمينه دانست ؛چه اينكه اولاً اين دعا بر طبق روايت ، از سوى پروردگارمتعال براى پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) فرستاده شده است و ثانيامشتمل بر يك هزار اسم از اسامى مبارك پروردگارمتعال مى باشد. در اين دعاى مبارك ، چيزى جز نامهاى مقدس پروردگارمتعال وجود ندارد؛ نامهايى كه هريك بيانگر صفتى از اوصاف عالى خداوند مى باشد.
شخص دعاكننده در اين دعا، خداوند را به اين اوصاف نيكويش مى خواند و خواسته خود رااز او طلب مى كند. اين خواسته چيست ؟
در پاسخ بايد گفت : آنگونه كه در روايت آمده است ، در پايان هر فصلى از اين دعا بايدچنين گفت :((سُبْحانَكَ يا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ يا رَبِّ))؛ يعنىخلاصى و آزادى از عذاب و آتش ‍ خواسته دعا كننده است .
حال ببينيم چه چيزى موجب مى شود كه انسان ، گرفتار آتش بشود؟
در پاسخ بايد گفت : چيزى جز بديها و زشتيها، انسان را گرفتار عذاب نمى كند.حال ، دعاكننده بابيان بهترين خوبيها و نيكيها كه از آنِخداوندمتعال است ،از خدامى خواهد كه بااين خوبيها، بديهاى او را برطرف سازد تا ازعذاب و آتش ، خلاصى يابد و آزاد شود.
به عبارت ديگر، انسان با ذكر كمالات پروردگارمتعال ، از خداوند مى خواهد كه به وسيله اين كمالات ، نقايص او را برطرف سازد تا ازپستيها وذلتها نجات يابد و به برترى وكمال نايل گردد. بنابراين ، خواندن پروردگارمتعال با اسماءالحُسنى ، صرفا يك خواندن نيست ، بلكه اين خواندن به منظور دستيابىبه همه خوبيها و كمالات و رهايى از همه بديها و نقايص مى باشد. البته در اين راه ،هركس به مقدار معرفتى كه نسبت به اين اسما و صفات دارد، كسب فيض مى كند و بهره مندمى شود.
O ((يا مَنْ تَبارَكَ اسْمُهُ!)).
((اى كسى كه نامش با بركت است !)).
قرآن كريم مى فرمايد:(تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى الْجَلالِ وَالاِْكْرامِ ).(22)
((با بركت است نام پروردگارت ، آن صاحبجلال و بزرگوارى )).
اين آيه ، آخرين آيه از سوره مباركه ((الرحمن )) مى باشد. اين سوره پس از ((بسم اللّهالرحمن الرحيم ))، چنين آغاز مى شود:(اَلرَّحْمنُ # عَلَّمَ الْقُرْانَ # خَلَقَ الاِْنْسانَ ... )(23) ؛يعنى با نام ((رحمان )) شروع مى شود. و پس از آن ، خداوندمتعال در بقيه آيات اين سوره به ذكر نعمتهاى دنيوى و اُخروى خود مى پردازد و آنها رابيان مى كند. و سپس در پايان سوره مى فرمايد:(تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ... )؛ يعنى خداوندتبارك و تعالى به سبب آنكه ((رحمان ))است ،اينهمه خيروبركت دنيوى واُخروى از اوصادر شده است . پس ((رحمان ))، اسمى است كه حقيقت آن موجب صدور خير و بركت فراوانمى شود و رحمت واسعه الهى را شامل همه موجودات مى سازد. و اين همان با بركت بودن ايناسم است .
O ((يا مَنْ تَقَدَّسَتْ اَسْمائُهُ!)).
((اى كسى كه نامهايش پاك و منزّه است !)).
((قداست )) به معناى پاك بودن و منزّه بودن است و از آنجايى كه خداوندمتعال ، پاك و منزّه از هرگونه نقص و نيازى مى باشد، بنابراين ، اسمهايى هم كه برخداوند تبارك و تعالى دلالت مى كنند، داراى حقيقتى مقدس مى باشند.
در قرآن كريم ، در چند آيه ، خداوند متعال ((قدوس )) ناميده شده است در آيهاوّل از سوره مباركه جمعه ، چنين آمده است :(يُسَبِّحُ للّهِِ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الاَرْضِالْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ).
((تسبيح مى گويد خداى را هرآنچه در آسمانها و زمين است ؛ آن خدايى كه حاكم ، منزّه ،مقتدر و حكيم است )).
به هرحال ، هر اسمى از خداوند متعال به گونه اى بر طهارت و پاكى پروردگار ازنقايص ‍ دلالت مى كند و از اين جهت ، آن اسم مقدس است .
اسم اعظم
قرآن كريم خودبانام مبارك پروردگارعالميان آغازمى شود:(بسم اللّه الرحمن الرحيم ) واين سرآغازى است براى همه سوره هاى قرآن كريم (بجز سوره برائت ).
همانگونه كه اوّلين آيه اى هم كه بر پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله )نازل شد، فرمان قرائت به اسم پروردگار را مى دهد:(اِقْرَاء بِاسْمِ رَبِّكَ ... ).(24)
پس اسم مقدس پروردگار متعال بايد سرآغازى باشد براى همه كارها و تمام امور. و اينآغاز به اين معناست كه ما مى خواهيم كارها داراى محتوايى الهى باشند و از هرنقص و عيبىپاك و دور باشند.
و اما در دعاها نيز در بسيارى موارد، سؤ ال و درخواست از خداوند تبارك و تعالى بهواسطه اسمهاى مبارك پروردگار متعال انجام مى گيرد. عباراتى نظير:((اَللّهُمَّ اِنّىاَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ ...)) در دعاها فراوان است . كه در حقيقت سؤال كننده متناسب با سؤ ال و درخواست خود، اسمى از اسامى مبارك پروردگارمتعال را در نظر مى گيرد و خداوند را به آن اسم مى خواند و از او تقاضا مى كند.
درباره تعدد و كثرت اسامى پروردگار متعال ، بايد گفت : خداوند حقيقت واحدى است ، امابه اعتبارات گوناگون و از جهات مختلف ، اسامى متعددى بر پروردگارمتعال صدق مى كند كه البته تمام اين اسامى ، ((احسن )) مى باشند؛ مثلاً از اين جهت كهخداوند ديگر موجودات را آفريده است ، او را ((خالق و آفريننده )) مى ناميم ، از آن جهت كهبه همه چيز آگاه است ، او را ((عالم ))، از آن جهت كه تدبير عالم به دست اوست ، او را((مدبر))، از آن جهت كه بخشنده است ، او را ((رحمان و رحيم ))، از آن جهت كه گناهانبندگان را مى آمرزد، ((غفور))، از آن جهت كه داراى مجازاتى سنگين است ، ((شديدالعقاب)) و از آن جهت كه به بندگانش نزديك است ، او را ((قريب )) و... مى ناميم .
پس خداوند متعال ، كمال مطلقى است كه در بردارنده همه كمالات در حد اعلاى خود مىباشد.به عبارت ديگر: همه اسمهاى پروردگارمتعال را مى توان به يك اسم بازگشت داد كه همان ((اسم اعظم ))پروردگار است و همهاسمها از آن سرچشمه گرفته اند.
درباره تعداد اسمهاى الهى نيز مى توان گفت كه خداوندمتعال به اعتبارى داراى يك اسم است كه همان ((اسم اعظم )) مى باشد و به اعتبارى ،داراى اسمهاى بى شمارى مى باشد؛ زيرا هر اسم را مى توان به تعداد فراوانىاسمهاى جزئى تر تقسيم نمود؛ مثلاً خداوند متعال از آن جهت كه ديگر موجودات را آفريدهاست ، ((خالق )) نام دارد، اما اين خلقت را مى توان به هر مخلوقى نسبت داد و خداوند را بهآن اسم ناميد؛ مانند:((خالق نور، خالق سماوات ، خالق ارض ، خالق بشر، خالق لوح وقلم و ...)).
البته براى خواندن پروردگار متعال ، خصوصا هنگام دعا كردن ، بهترين راه آن است كهانسان به ادعيه مباركه معصومين (عليهم السّلام ) مراجعه نمايد؛ چه اينكه آن بزرگواران، بهتر از هركس مى دانند كه براى هركارى ، خداوند را به چه اسمى و چگونه بايدخواند. به عبارت ديگر، نامهايى را كه زيبنده پروردگارمتعال است ، بايد از خود او و از اولياى الهى اخذ كرد.
حال ببينيم آن بزرگان چگونه در دعاهاى خود، خداوندمتعال را به ((اسماءالحسنى )) مى خوانند، مى توان گفت كه اين خواندن به دو صورتانجام مى شود.
صورت اوّل آن است كه :
اسمهاى مبارك پروردگار متعال صريحا ذكر مى شود؛ دعاهايى مانند ((جوشن كبير،مشلول و مجير)) از اين دسته هستند. اين دعاها مملوّ از اسماءالحسناى پروردگار است كه دعاكننده با ذكر اين اسامى مقدس ، از خداوند متعال حاجات خود را مى طلبد؛ مثلاً دعاى شريف((مشلول )) چنين آغاز مى شود:
((اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحيم يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ يا حَىُّ ياقَيُّومُ ... يا مَلِكُ يا قُدُّوسُ يا سَلامُ يا مُؤْمِنُ ...)).
و در دعاى شريف ((مجير)) چنين آمده است :
((سُبْحانَكَ يا اللّهُ تَعالَيْتَ يا رَحْمنُ اَجِرْنا مِنَ النّارِ يا مُجِيرُ سُبْحانَكَ يا رَحيمُتَعالَيْتَ يا كَرِيمُ، اَجِرْنا مِنَ النّارِ يا مُجِيرُ ...)).
و در دعاى شريف ((جوشن كبير)) چنين آمده است :((اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاِسْمِكَ يا اللّهُ يارَحْمنُ يا رَحيمُ يا كَرِيمُ يا مُقِيمُ يا عَظيمُ يا قديمُ يا عَليمُ يا حَليمُ يا حَكيمُ)).
همانطور كه قبلاً گفته شد، ((معرفت )) به حقيقت اين اسما و صفات و ((اخلاص )) در دعا،دو ركن اساسى براى خواندن دعا مى باشند. و هركسى بر حسب اين ميزان ، از اين ادعيهبهره مند مى شود. البته بايد توجه داشت كه اين نوع خواندن و خطاب قرار دادنپروردگار متعال ، اختصاص به آن سه دعاى مذكور ندارد، بلكه در لابلاى ادعيه ديگرهم ، اينگونه خطاب قرار دادن پروردگار متعال ، فراوان است .
صورت دوّم آن است كه :
اسمهاى مبارك پروردگار متعال صريحا ذكر نمى شود بلكه خصوصيات و صفات ايناسمها ذكر مى شود و بر طبق اين خصوصيات ، خداوند خوانده مى شود.
در دعاى جوشن صغير چنين آمده است :((اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذى وَضَعْتَهُ عَلَى السَّماءِفَاسْتَقَلَّتْ وَعَلَى الاَْرْضِ فَاسْتَقَرَّتْ وَعَلَى الْجِبالِ فَرَسَتْ وَعَلَى اللَّيْلِ فَاَظْلَمَوَعَلَى النَّهارِ فَاسْتَنارَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَقْضِىَ لى حَوائِجى كُلَّهاوَتَغْفِرَ لى ذُنُوبى كُلَّها صَغيرَها وَكَبِيرَها وَ...)).
((بارالها! از تو سؤ ال و درخواست مى كنم به واسطه اسمت ؛ اسمى كه به سبب آن ،آسمان را بنيان نهادى و زمين را آرام و قرار بخشيدى و كوهها را استوار و شب را ظلمانى وروز را روشن نمودى ، به چنين اسمى از تو مى خواهم كه بر محمد وآل محمد درود فرستى و همه حاجتهاى مرا برآورده سازى و همه گناهان كوچك و بزرگم راببخشى و ...)).
همانگونه كه ملاحظه مى شود و قبلاً نيز گفته شد، اسم پروردگارمتعال صرفا يك لفظ و كلمه نيست ، بلكه حقيقتى است كه چنين امورى از آن برمى آيد.
و در ((دعاى سمات )) نيز درباره برخى از خصوصيات اسم اعظم پروردگارمتعال ، چنين است :((اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظيِم الاَْعْظَمِ الاَْعَزِّ الاَْجَلِّ الاَْكْرَمِ الَّذى اِذادُعيتَ بِهِ عَلى مَغالِقِ اَبْوابِ السَّماءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ وَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلىمَضائِقِ اَبْوابِ الاَْرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ وَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلىَ الْعُسِر لِلْيُسرِ تَيَسَّرَتْوَاِذا دُعيتَ بِهِ عَلَى الاَْمْواتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ وَاِذا دُعِيتَ بِهِ عَلى كَشْفِ الْبَاءْساءِوَالضَّرّاءِ إِنْكَشَفَتْ)).
((بارالها! به بزرگترين اسمت از تو درخواست مى كنم ؛ بزرگترين اسمى كهعزيزترين و باشكوهترين و گراميترين اسم تو است ؛ آن اسمى كه هرگاه براى گشودهشدن درهاى بسته آسمان ، به آن اسم خوانده شوى ، درهاى رحمت آسمان ، باز مى شوند،و هنگامى كه به آن اسم براى رفع تنگناهاى روى زمين خوانده شوى ، اين تنگناها ومشكلات برطرف مى شوند. و هنگامى كه به آن اسم براىتبديل سختى به آسانى و راحتى خوانده شوى ، سختيها، آسان شوند. و چون براى زندهشدن مردگان ، به آن اسم خوانده شوى ، مردگان زنده شوند، و چون براى برطرفشدن شدايد و مصايب به آن اسم خوانده شوى ، اين گرفتاريها، برطرف شوند)).
بنابراين ، در اين دعا ما در واقع از خداوند مى خواهيم كه به وسيله حقيقت اسم اعظمش ‍ كهچنين امورى از آن ساخته است ، حاجتهاى ما را برآورده سازد.
هرچند در اينجا جاى هيچگونه مثال و تشبيهى نيست ، اما بد نيست براى تقريب ذهن به چندمثال عرفى و عقلايى بپردازيم .
فرض مى كنيم براى رفع برخى از نيازمنديهاى خود به نزد شخصى مراجعه مى كنيم .معلوم است كه اين شخص داراى اوصاف فراوانى است ، ازقبيل اينكه فرزند كيست ، در كجا متولد شده است ، در چه زمينه هايى و چه مقدارى علم وآگاهى دارد، داراى چقدر ثروت است ، قدرت بدنى او چه مقدار است ، از نظر اخلاقى چهاوصافى دارد و ... حال در اينجا ما بر طبق نيازى كه داريم ، اين شخص را به صفتى ازاوصافش كه متناسب با نياز ما مى باشد، مى خوانيم و از او تقاضاى كمك و يارى مىنماييم ؛ مثلاً اگر نياز ما در زمينه هاى مالى باشد، در اين صورت اوصاف مالى وثروتى او را مطرح مى كنيم و مثلاً چنين مى گوييم : شمايى كه داراى فلان مقدار زمين وخانه هستيد، شما كه فلان مقدار اندوخته داريد، شما كه وضع درآمدتان چنان است و ...
و يا مثلاً اوصاف اخلاقى او را در اين زمينه مطرح مى كنيم : شما كه هميشه به فكرمحرومان هستيد، شما كه هميشه بخشنده بوده ايد، شما كه پدرى آنچنان بخشنده داشتيد،شما كه اين قدر دل رحم و مهربان هستيد و ...
و يا اگر مثلاً در زمينه هاى علمى به شخص عالمى نياز داريم ، چنين مى گوييم : شما كهداراى چنان تحصيلاتى هستيد، شما كه داراى چنان تاءليفاتى مى باشيد، شما كه چناناساتيدى داشته ايد، شما كه در فلانجا تحصيل كرده ايد، شما كه روزانه اين مقدارمطالعه داريد، شما كه اين قدر به ترويج علم علاقه داريد، شما كه هميشه حلاّل مشكلات علمى بوده ايد، شما كه اين قدر دانش پژوهان را دوست داريد و ...
در واقع منظور ما از مطرح كردن اين اوصاف ، آن است كه اوّلاً به آن شخص بگوييم ما بهوجود چنين اوصافى در او آگاهى و اعتقاد داريم و ثانيا بگوييم داشتن چنين اوصافى ،اقتضا مى كند كه آن شخص ، فلان كار را انجام بدهد و مثلاً فلانمشكل را حل بكند. يا فلان چيز را به ما بدهد.
در اينجا نيز واضح است كه آنچه به كار مى آيد، حقيقت اين اوصاف است نه الفاظ آنها؛يعنى اگر شخص فاقد علم باشد، صد بار هم اگر او را عالم خطاب كنيم و به اين اسماو را بخوانيم ، اثرى نخواهد داشت و چيزى از علم او نصيب ما نخواهد شد؛ زيرا اصلاً علمىدراو نيست . بله ، اگر حقيقت علم در او باشد، آنگاه خواندن او به اسم ((عالم )) مى تواندچاره ساز باشد.
حال گاهى اوقات شخص داراى اسم و صفتى است كه تمام كمالات او را مى رساند ونمودار همه كمالات او به حساب مى آيد؛ مثلاً كسى كه حكومت و سلطنت مملكتى را عهده داراست ، اسامى و صفات گوناگونى را در اين زمينه دارا مى باشد؛ به عنوانمثال او فرمانده تمام نيروهاى مسلح است ، عزل و نصب كننده مقامات دولتى است ، بخشندهنشانها و مدالها به افراد است . بخشنده و عفو كننده زندانيان و مجرمين است ، بخشندههداياى با ارزش به افراد گوناگون است ، و ...
اما وقتى كه گفته مى شود:((سلطان )) تمام اين كمالات و اختيارات در ذهن مجسم مى شود.بنابراين ، اسم ((سلطان ))، را براى چنين شخصى مى توان به عنوان ((اسم نمودار همهكمالات )) مطرح كرد؛ يعنى بقيّه اسامى و اوصاف او از اين اسم و صفت ناشى مى شوند وسرچشمه مى گيرند اين مثال از آن جهت گفته شد كه تا اندازه اى مفهوم ((اسم اعظم ))معلوم شود.
مطلب ديگر آنكه : با وجود چنين اوصافى در خداوندمتعال ، ديگر چه نيازى به خواندن خداوند و دعا كردن به درگاه او هست ؟ و چرا خداوندبه واسطه اين اسما و صفات ، همه نيازمنديهاى انسان را به او نمى بخشد ومسايل گوناگون او را حل نمى كند؟
هرچند پاسخ اين سؤ ال در مبحث دعا آمده است ، اما در اينجا بايد به نحو اختصار گفت كهخداوند متعال با هركسى بر اساس قابليت و لياقتى كه دارد، رفتار مى كند. و نقش دعا آناست كه موجب مى شود انسان لياقت كسب برخى از بخششهاى الهى را (بر طبق كيفيت دعايىكه انجام داده است ) پيدا كند و به آنها دست يابد.
به عبارت ديگر، همين الا ن هم خداوند متعال بر طبق اوصاف خود با ما معامله مى كند؛ مثلاًكسى كه الا ن گناهكار و مجرم است ، خداوند بر اساس شديدالعقاب بودنش ، با او رفتارمى كند نه بر اساس رحيم بودنش .
مطلب ديگر، درباره شناخت و معرفت اسما و اوصاف پروردگارمتعال است .در اين باره بايد گفت : مرتبه اى از اين شناخت و معرفت ، مختص ذات مقدسالهى است . در پايان ((دعاى سمات )) و پس از ذكر برخى از اسماى الهى ، چنين آمده است :
((اَللّهُمَّ بِحَقِّ هذَاالدعاءِ وَبِحَقِّ هذِهِ الاَْسْماءِ الَّتى لا يَعْلَمُ تَفْسِيرَها وَلا يَعْلَمُ باطِنَهاغَيْرُكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَلا تَفْعَلْ بى ما اَنَا اَهْلُهُ)).
((بارالها! به حق اين دعا و به حق اين اسمهايى كه تفسير و باطن آنها را كسى جز تونمى داند، بر محمد و آل محمد درود فرست و با من چنان كن كه تو سزاوار آنى نه آنگونهكه من سزاوار آنم )). و در دعاى ((شب عرفه )) چنين آمده است :
((اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ فى خَزائِنِكَ الَّذِى اسْتَاءْثَرْتَ بِهِ فِى عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ لَمْيَظْهَرْ عَلَيْهِ اَحَدٌ مِنْ خَلْقِكَ لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِىُّ مُرْسَلٌ وَلا عَبْدٌ مُصْطَفىً)).
((ودرخواست مى كنم از تو،به آن اسمى از تو كه در گنجينه هاى تو وجود دارد،آن اسمىكه در علم غيب براى خود انتخاب نمودى و به خود اختصاص دادى ، به طورى كه احدىازخلق برآن اسم آگاه نيست ،نه ملك مقرّبى ،نه نبىّ مرسلى و نه هيچ بنده برگزيده اى)).
(درضمن بايد دانست كه در اين دعا؛يعنى دعاى شب عرفه ، اسامى پروردگارمتعال بيشتر به صورت دوّمى كه قبلاً بيان شد، آمده است و از اين لحاظ شايان توجهاست )
و در دعاى امام حسين (عليه السّلام ) در روز عرفه ، در اين باره چنين آمده است :
((يامَنْلايَعْلَمُكَيْفَهُوَاِلاّ هُوَ! يا مَنْ لا يَعْلَمُ ما هُوَ اِلاّ هُوَ! يا مَنْ لا يَعْلَمُهُاِلاّ هُوَ!)).
((اى كسى كه نمى داند او چگونه است مگر خود او! اى كسى كه نمى داند او چيست مگر خوداو! اى خدايى كه او را نمى شناسد مگر خود او!)).
البته مراتبى ديگر از اين معرفت و شناخت براى همگان وجود دارد و هركس مى تواند بهمرتبه اى از مراتب اين شناخت و معرفت ، به مقدار توان ، استعداد و لياقت خود، دست يابدو نايل شود.
در پايان ، سخن را با كلامى از مولاى متقيان اميرمؤ منان (عليه السّلام ) در ((دعاىكميل )) به آخر مى رسانيم :((يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِكْرُهُ شِفاءٌ!)).
((اى كسى كه نام مقدست دواى (همه عيوب و نقصهاى ) ماست و يادت شفاى (همه بيماريهاىروحى و قلبى ) ماست !)).
چرا نامت دوا نباشد در حالى كه همه خوبيها و كمالات در آن است و چرا يادت شفا نباشد درحالى كه اين ياد، حضور همان خوبيها و كمالات در قلب آدمى است .
نقش و جايگاه دعا در زندگى
(64) ((يا سامِعَ الدعاءِ!)).
((اى شنونده دعا!)).
(9) ((يا سامِعَ!)).
((اى شنونده !)).
(69) ((يا سَمِيعُ!)).
((اى شنوا!)).
(2) ((يا سامِعَ الاَْصْواتِ!))
((اى شنونده صداها!)).
(63) ((يا مَنْ يَسْمَعُ اَنِيْنَ الْواهِنينَ!)).
((اى كسى كه ناله ضعيفان و درماندگان را مى شنود!)).
(99) ((يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ!)).
((اى كسى كه هيچ شنيدنى او را از شنيدن ديگر باز نمى دارد!)).
(96) ((يا مَنْ هُوَ لِمَنْ دعاهُ مُجِيبٌ!)).
((اى كسى كه جواب دهنده است براى هر آن كسى كه او را بخواند!)).
(2) ((يا مُجِيبَ الدَّعْواتِ!)).
((اى پاسخ دهنده به دعاها و خواندنها!)).
(44) ((يا مُجِيبُ!)).
((اى پاسخ دهنده !)).
(89) ((يا ضامِنُ!)).
((اى ضمانت كننده !)).
(14) ((يا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضطرِّينَ!)).
((اى پاسخ دهنده به دعاى درماندگان !)).
(51) ((يا نِعْمَ المُجِيبُ!)).
((اى بهترين پاسخ دهنده !)).
(39) ((يا خَيْر الْمَدْعُوِّينَ!)).
((اى بهترين خوانده شده !)).
(36) ((يا داعِى !)).
((اى دعوت كننده و خواننده !)).
((يا خَيْرَ داعٍ وَمَدْعُوٍّ!)).
((اى بهترين خواننده و خوانده شده !)).
(95) ((يا خَيْرَ مُجِيبٍ وَمُجابٍ!)).
((اى بهترين پاسخ دهنده و پاسخ گيرنده !)).
(57) ((يا مَسْئُولُ!)).
((اى درخواست شونده !)).
(39) ((يا خَيْرَالْمَسْئُولِيَن !)).
((اى بهترين درخواست شونده !)).
(86) ((يا اَكْرَمَ مَسْئُولٍ سُئِلَ!)).
((اى بهترين كسى كه مورد درخواست قرار مى گيرد!)).
(99) ((يا مَنْ لا يُغَلِّطُهُ سؤ الٌ عَن سؤ الٍ!)).
((اى كسى كه هيچ درخواستى او را از خواسته اى ديگر باز نمى دارد!)).
(2) ((يا مُعْطِىَ الْمَسْئلاتِ!)).
((اى بخشنده خواسته ها!)).
معناى دعا
((دعا)) چيست ؟ چه نيازى به آن هست ؟ از كجا سرچشمه مى گيرد؟ چگونه بايد دعا كرد؟به درگاه چه كسى بايد دعا كرد؟ دعا چه چيزى مى تواند به انسان بدهد و او را تا كجامى تواند برساند؛ جايگاه دعا در ميان ساير كارهاى انسان كجاست ؟ و ... اين سؤ الات ودهها سؤ ال مشابه از امورى هستند كه بررسى آنها در اين بحث لازم به نظر مى رسد.
((دعا)) به معناى خواندن و خطاب قرار دادن است . و اصطلاحا به خواندنى گفته مى شودكه به وسيله آن ، موجودى از خداوند متعال چيزى را بطلبد و درخواست بنمايد.
اگر بخواهيم منشاء و سرچشمه دعا كردن را در يك كلمه خلاصه كنيم ، بايد بگوييم اينمنشاء عبارت است از ((نياز)). اين نياز است كه آدمى را به سوى دعا مى كشاند و او را بهطرف درخواست از موجودى برتر و عاليتر سوق مى دهد. اين نياز است كه موجب مى شودانسان ، دست نياز به سوى بى نيازى كه قادر به برآورده كردن تمام نيازها است ،بلند كند و از او تقاضاى برآورده شدن نياز خود را بنمايد. در واقع نيازهاى انسان موجبمى شوند كه آدمى براى برآورده كردن آنها به هركار ممكنى روى بياورد و يكى از اينكارها عبارت است از تقاضا و درخواست از كسى كه بتواند، آن نيازها را برآورده بسازد ومعلوم است كه در اين رابطه ، انسان همواره به بالاترين و مقتدرترين موجودى كه مىشناسد و به او ايمان دارد، روى مى آورد.
در اينجا به دو سؤ ال مهم و اساسى مى رسيم :
اوّل اينكه :
نيازهاى انسان كدام است ؟
و دوّم آنكه :
چگونه مى توان اين نيازها را برآورده ساخت ؟
نوع پاسخى كه انسان به اين دو سؤ ال مى دهد، روشها و عملكردهاى آدمى را در زندگىمشخص و معين مى سازد. در واقع مى توان گفت كه انسان بر اساس پاسخى كه به اين دوسؤ ال مى دهد؛ زندگى مى كند و به كار و تلاش و فعاليّت خودشكل و جهت مى بخشد. بنابراين ، ((نياز شناسى )) يكى از وظايف مهم انسان به حساب مىآيد. وظيفه اى كه هرگونه كوتاهى در آن مى تواند انسان را براى هميشه به تباهى ونابودى بكشاند. البته انسان به صورت فطرى و طبيعى ، بسيارى از نيازهاى خود رامى شناسد و بر اساس تواناييهاى موجود، در راه برآورده سازى آنها تلاش و كوشش مىكند.
اما در اين رابطه ، انسان با دو مشكل اساسى مواجه است ؛ يكى اينكه : انسان معمولاً قادربه درك نيازهاى ((ظاهرى و مادى )) خود مى باشد و از درك نيازهاى عالى ((روحى )) و((معنوى ))، عاجز است . و ديگر آنكه : انسان در بسيارى از موارد، طرق صحيح و مشروعبرآورده كردن نيازهاى خود را نمى داند، بر اين اساس ، پروردگارمتعال پيامبران و انبيا را با برنامه اى بسيار دقيق و منظم ، به نام ((دين )) براى بشرفرستاده تا نيازمنديهاى بشريت و راههاى برطرف نمودن آنها را بيان و آشكار نمايند.
حال ببينيم نقش ((دعا)) در اين رابطه چيست ؟ گفته شد كه انسان براى رسيدن به اهدافخود و برطرف كردن نيازمنديهاى خويش ، بايد تلاش و فعاليت نمايد، دعا در واقع ،بخشى از اين فعاليت گسترده و تلاش همه جانبه است . فعاليتهاى انسان براى برطرفكردن نيازهاى خود، معمولاً در سه حوزه اصلى ، صورت مى گيرد.
1 - به دست آوردن .
2 - نگاهداشتن .
3 - به كار بردن .
در هر سه مورد، دعا كردن ، داراى نقشى بسيار مهم و ارزنده است كه اينك به طور اختصاربه آن اشاره مى شود:
1 - به دست آوردن :
با وجود تمام قدرت و توانى كه پروردگارمتعال در اختيار بشر قرار داده است ، باز هم انسان در بسيارى موارد، موجودى ضعيف وناتوان به حساب مى آيد. براى همين انسان بايد به وسيله دعا خود را به تواناى مطلقنزديك سازد و از او كه داراى قدرتى بى انتهاست يارى و كمك بطلبد و مطمئن باشد كهآن خالق توانا، هرگز مخلوق ناتوان خود را تنها نخواهد گذاشت ، چه اينكه خود فرموده: (... اُدْعُونى اءَسْتَجِبْ لَكُمْ ... ).(25)
((بخوانيد مرا، استجابت مى كنم شما را)).
سخن در به دست آوردن احتياجات و ناتوانيهاى انسان در اين زمينه است . اين مساءله كهآدمى چه چيزى را بايد به دست آورد و چگونه بايد به دست آورد، از مهمترينمسايل زندگى انسان مى باشد، به همين خاطر، آدمى بايد در اين زمينه از تمام امكاناتخود، بهره گيرد، بايد فكر و استعداد خود را با تمام ظرفيت به كار اندازد، بايد ازافكار ديگران خصوصا از افكار و راهنمايى بزرگان واهل فن استفاده نمايد و در راءس همه ، بايد از تعاليم حياتبخش الهى و هدايت پيشواياندينى استفاده نمايد، ولى با وجود اين همه ، باز هم بسيارى از اوقات ، انسان نمى تواندآن طور كه بايد و شايد، به هدف مطلوب برسد،حال يا به اين دليل كه فكر آدمى توان تشخيصمسايل را نداشته است ، يا راهنمايى ديگران به خطا رفته است ، يا بهاهل فن دسترسى نداشته است ، يا تعاليم الهى را خوب درك نكرده است ، يا در مرحله اجراو عمل با مشكلات و مسايل لاينحلى مواجه مى شود و يا ...، اينجاست كه آدمى بايد با دلىاميدوار و قلبى خاضع و خاشع ، دست دعا به درگاه پروردگار يكتا بلند كند و از آنذات مقدس و مقتدر، تقاضاى يارى و كمك بنمايد؛ مثلاً گاهى يكمحصل و دانش پژوه در يك انتخاب مهم و سرنوشت ساز دچار ترديد و سردرگمى مى شود:آيا اساسا به كار علمى بپردازم بهتر است يا به كار ديگرى روى بياورم ؟ آيا بهسراغ كدام رشته علمى بروم بهتر است ؟ آيا اين رشته را در كدام مركز علمى فرا بگيرم؟
و يا در امر مهم ازدواج ، آيا در حال حاضر ازدواج نمايم بهتر است يا زمانى ديگر؟ آياازدواج با فلان شخص بهتر است يا با فرد ديگرى ؟
و يا مثلاً در امر تجارت : آيا كدام رشته تجارى مناسبتر است ؟ آيا انجام فلان معامله بهصلاح است يا خير؟ آيا فلان راه كسب درآمد صحيح است يا خير؟
در تمام اين موارد ممكن است انسان با تكيه بر تجارب و دانستنيهاى خود و ديگران ، انجامكارى را كاملاً درست بپندارد و آن را انجام بدهد، اما پس از مدتى متوجه مى شود كه مرتكبخطا شده است . و از جهات مختلف ، خسارات زيادى بر او وارد شده است .
بنابراين ، چاره اى نيست جز اينكه انسان به قدرتى مافوق طبيعى كه حاكم و مسلط برتمام هستى است ، روى بياورد و از او مدد بطلبد.
البته نيازهاى آدمى اختصاص به موارد ذكر شده ندارد، بلكه در بعضى موارد كهنيازهاى روحى و معنوى انسان مطرح مى شود، ((دعا)) داراى نقشى به مراتب مهمتر و حياتىتر است . در اين موارد است كه رسيدن به مراتب بالاى انسانيت ، پى بردن به حقايقهستى و ارتباط با هستى بخش ، بيرون آمدن از ظلمتها و ضلالتها و رهسپار شدن بهسوى نور، رهايى از كردار و اخلاق زشت و شيطانى و كسب صفات الهى و نورانى و ...،واقعا بدون دعا و تقاضا از پروردگار متعال ، امرىمحال و غيرممكن است .
و به همين دليل ، ملاحظه مى كنيم بسيارى از ادعيه معصومين (عليهم السّلام ) در زمينه هاىاخلاقى و روحى و معنوى آمده است . و اينجاست كه بسيارى از ما انسانهاى ظاهربين ومادّيگرا از دعا غافل مى شويم . ما انسانهاى دنياگرا وقتى كه به نيازهاى مادى و دنيوىخود رسيديم ، ديگر خود را بى نياز مى دانيم و نيازى نمى بينيم تا به سراغ دعا كردنبرويم ، بلكه بايد گفت اين نوع بى نيازى موجب مى شود كه انسان سر به طغيانبردارد و در برابر هيچ حقيقتى سر فرود نياورد. همانگونه كه قرآن كريم مىفرمايد:(كَلاّ إ نَّ الاِْنْسانَ لَيَطْغى # اَن رَاهُ اسْتَغْنى ).(26)
((به درستى كه انسان هنگامى كه خود را بى نياز و مستغنى ببيند، طغيان مى كند)).

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation