بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دعاشناسی موضوعی دعاشناسی موضوعی دعاشناسی موضوعی, علیرضا فراهانى منش   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     DOA00001 -
     DOA00002 -
     DOA00003 -
     DOA00004 -
     DOA00005 -
     DOA00006 -
     DOA00007 -
     DOA00008 -
     DOA00009 -
     DOA00010 -
     DOA00011 -
     DOA00012 -
     DOA00013 -
     DOA00014 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

الف : شناخت هدايت
كشتى زندگانى بشر در درياى پرتلاطم هستى ، شناور است ، مِه غليظ جهالت ، ظلمت وضلالت ناشى از غرور و نادانى ، همه جا را فرا گرفته است . هريك از سرنشينان ،براى رسيدن به ساحل نجات ، جهتى را نشان مى دهند، اما پس از راندن در آن مسير ونرسيدن به مقصد، دوباره همگى حيران و سرگردان به اطراف خود مى نگرند.ساحل كجاست ؟ و راه كدام است ؟
ناگهان از ساحل نجات ، نورى درخشيدن مى گيرد و چشمها را به سوى خود خيره مىسازد: آه ! ... چه شيرين است هدايت ! چه شيرين است يافتن و ديدن ! و چه شيرين است باتمام وجود احساس كردن !
به راستى هدايت چيست ؟ و نياز به آن از بهر چيست ؟ در پاسخ بايد گفت اگر بشرموجودى ساكن و جامد بود، هدايت براى او معنايى نداشت ؛ چه اينكه ((هدايت ))، در ((حركت وجا به جايى )) معنا پيدا مى كند، اين معنا زمانى بيشتر جلوه مى كند كه بدانيم مسيرهاىحركت متعدد و حركت كننده نيز موجودى مختار و آزاد است . و اين وضعيتى است كه دقيقا براىموجودى به نام ((انسان )) وجود دارد.
خداوند متعال انسان را آفريد و راههاى متعددى را در پيش روى او قرار داد كه از آن ميان ،تنها يك راه ، حق و بقيّه راهها باطل هستند. هدايت همان نماياندن راه حق مى باشدكه بهوسيله پروردگارمتعال انجام مى شود.دراينجالازم است به دو نكته توجه شود:
اوّل اينكه :
انسان يكى از موجودات منحصر به فردى است كه راههاى گوناگون و مختلفى درفراروى او قرار دارد. بقيّه موجودات عموما داراى يك نوع هدايت جبرى مى باشند كه تخلفاز آن برايشان امكان ندارد. و به عبارت ديگر، داراى قدرت انتخاب و گزينش ‍ نمىباشند.
و نكته دوّم آنكه :
راه حق و صحيح بدون هدايت الهى ، قابل شناختن نيست . به عبارت ديگر، چنين نيست كهانسان بتواند به صورت اتفاقى و تصادفى در راه حق قرار گيرد و در آن حركت نمايد.
حال به اصل مطلب بازگرديم : انسان طرق متعددى براى حركت و رشد در پيش روى خوددارد كه حركت در هريك از آن راهها، انسان را به مقصدى معين و مشخص ‍ مى رساند. اماخداوند متعال آدمى را تنها براى يكى از اين مقاصد آفريده است كه آن مقصد عبارت است ازعبوديت پروردگار متعال كه در كنار آن كمال نهايى و سعادت مطلق براى انسانحاصل مى شود. و هدايت عبارت است از راهنمايى و راهبرى انسان در طريقى كه او را به اينمقصد متعالى خواهد رساند. بقيه راهها و طرق ، سرانجامى جز ظلمت ، ضلالت ، هلاكت ونيستى در پى ندارند. به همين جهت ، ملاحظه مى كنيم كه خداوندمتعال ابزار درونى و برونى اين مهم را براى آدمى فراهم ساخته است تا انسان ، عاقبتىنيك و سرانجامى فرخنده داشته باشد.
((هدايت )) يعنى شناختن هست و نيستها و در پى آن رسيدن به بايدها و نبايدها.
((هدايت )) يعنى پروراندن و رشد دادن تا شكوفا شدن نهايى .
((هدايت )) يعنى دستگيرى نمودن و نجات دادن .
((هدايت )) يعنى از ظلمتها و ضلالتها خارج نمودن و به سوى منبع نور، رهسپار كردن .
((هدايت )) يعنى نشان دادن راه مصرف تمام قوا، جوانى ، عمر و در يك كلمه ((هستى خودبراى رسيدن به هستى مطلق )). حال كه هدايت اهميّتى چنين حياتى و ابدى دارد، بهچگونگى انجام آن از سوى خداوند متعال بنگريم .
خداوند متعال براى هدايت آدمى ، تمام قوا و ابزار درونى اين كار را به بشر عنايتفرموده است ، اين ابزار درونى كه به وسيله آن ادراك و فهم و تشخيص آدمى ممكن مىگردد ((عقل )) نام دارد. اما ((عقل )) به تنهايى براى اين امر مهم كفايت نمى كند، بنابراين، خداوند متعال ابزار برونى هدايت را هم به بشر عنايت فرموده است . نام اين نيروىهدايتگر برونى ، ((پيامبر يا رسول )) است . اگرعقل نبود، ارائه طريق از سوى پيامبران فايده اى نداشت و اگر پيامبران نبودند،عقل توانايى پيدا نمودن طريق را نداشت .
O ((يا هادى !)).
((اى رهنما و هدايت كننده !)).
بايد دانست كه هدايت كننده اصلى ، خود پروردگارمتعال است ؛ زيرا اوست كه وسايل درونى و برونى هدايت را در اختيار آدمى قرار داده است .اما بايد گفت كه مساءله فراتر از اين سخن است . به اين معنا كه با وجود قدرتعقل و با وجود انبيا و پيامبران ، مساءله تمام شده به حساب نمى آيد؛ چه بسيار كسانىكه از نيروى خدادادى عقل و فكر، بهره مند بودند و در كنار پيامبران هم زندگى كردند،اما هدايت نشدند و ره به جايى نبردند، چرا كه هدايت نورى است كه از سوى منبع نور؛يعنى ذات بارى تعالى بايد در دلها بتابد و ره را بنمايد،عقل و انبيا، تنها وسيله هستند و بس .
O ((يا هادِىَ الْمُضِلّينَ!)).
((اى رهنماى گمراهان !)).
معناى اين جمله نه اين است كه افراد بشر دو دسته هستند؛ گروهى ره يافته و هدايت شدهاند و گروهى ، گمراه و ره نيافته اند و خداوند آن گروه گمراه را هدايت كننده است ،بلكه بايد توجه داشت كه تمام افراد بشر، بدون در نظر گرفتن هدايت الهى ، از((مضلّين )) وگمراهان مى باشند و اين هدايت الهى است كهشامل حال اين گمراهان شده و آنان را ره مى نماياند.
به عبارت ديگر، هم آن دسته كه هدايت شده اند، در همانحال هدايت محتاج به هدايت الهى مى باشند به طورى كه اگر لحظه اى هدايت الهى ازآنان برداشته شود از مضلّين خواهند بود و هم آن دسته كه هدايت نشده و گمراه هستند،براى ره يافتن به هدايت پروردگار متعال ، احتياج دارند و بدون آن هرگز ره را نخواهنديافت . در ((دعاى ابى حمزه ثمالى ))، حضرت چنين مى فرمايند:
((اَنَا الصَّغيرُ الَّذى رَبَّيْتَهُ وَاَنَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ وَاَنَا الضّالُّ الَّذى هَدَيْتَهُ)).
يعنى :((من همان طفلى هستم كه تو پرورشش دادى و همان جاهلى هستم كه تو علمش ‍ آموختى وهمان گمراهى هستم كه تو هدايتش نمودى )).
O ((يا هادِىَ مَنِ اسْتَهداهُ!)).
((اى هدايت كننده هرآن كس كه خواستار هدايت باشد!)).
اين جمله بيان كننده يكى از مهمترين شرايط هدايت الهى مى باشد و آن عبارت استاز:((طلب هدايت از خداوند متعال )). و به همين جهت ملاحظه مى كنيم يكى از خواسته هاى مهم ودايمى اولياى الهى ، طلب هدايت از درگاه الهى مى باشد. در ((تعقيبات مشتركه )) چنينمى خوانيم :
((اللّهُمَّ اهْدِنى مِنْ عِنْدكَ)).
((بارالها! از جانب خودت مرا هدايت نما)).
و در دعاى حضرت مهدى (عليه السّلام ) آمده است :
((اَللّهُمَّ ... اَكْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ)).
((بارالها! ... ما را به وسيله هدايت و پايدارى (در طريق هدايت ) گرامى بدار)).
و در ((تعقيب نماز صبح )) آمده است :
((اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاهْدِنى لِمَا اخْتُلِفَ فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِاِذْنِكَ اِنَّكَ تَهْدى مَنْتَشاءُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ)).
((پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا در آنچه حق در آن ناپيدا و مشكوك استاز جانب خودت هدايت نما به درستى كه تو هرآن كس را كه بخواهى به راه مستقيم هدايتمى نمايى )).
در قرآن كريم نيز در سوره مباركه ((حمد)) - كه روزانه چندين مرتبه در نماز خوانده مىشود - جمله :((اِهْدِنَاالصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ؛ ما را به راه راست هدايت نما))، بارها بر زباننمازگزار تكرار مى شود.
در اين مورد بايد گفت : تا زمانى كه آدمى خواستار چيزى نباشد و بهدنبال آن نرود، هرگز به آن چيز نمى رسد. در واقع ، ((طلب كردن و خواستن ))، يكى ازشرايط اوّليه ((داشتن )) هرچيزى مى باشد. انسان درطول زندگى ، همواره به مواردى مى رسد كه خود را در آنجا حيران و سرگردان مىيابد، اينجاست كه بايد دست نياز به درگاه الهى بلند نمايد و از خداوندمتعال تقاضاى هدايت كند و اين تقاضا و درخواست بايد هميشگى و دايمى باشد؛ زيراانسانى كه مى خواهد در طريق الهى قدم بردارد حتى براى يك لحظه هم نمى تواند ازهدايت پروردگار متعال ، مستغنى و بى نياز باشد.
O ((يا مَنْ وَفَّقَنى وَهَدانى !)).
((اى كسى كه به من توفيق دادى و هدايتم نمودى !)).
همانگونه كه گفته شد، ((هدايت )) توفيق عظيمى است كه بايد از جانب پروردگارمتعال نصيب آدمى بشود و آنانكه هدايت شده و ره يافته اند، هميشه اين مطلب را در ذهن و ياددارند كه اين توفيق بزرگ از جانب خداوند است و هميشه خداوند را از اين جهت ، يادآور وشكرگزار هستند.
در((دعاى صباح )) حضرت اميرالمؤ منين (عليه السّلام ) چنين مى خوانيم :
((اِلهى ! اِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنى الرَّحْمَةُ مِنْكَ بِحُسْنِ التَّوْفيقِ، فَمَنِ السّالِكُ بى اِلَيْكَ فىواضِحِ الطَّريقِ)).
((بارالها! اگر به واسطه حسن توفيق ، از ابتدا رحمتتشامل حال من نمى شد، چه كسى مرا در راهى روشن به سوى تو هدايت مى نمود؟)).
و در ((اعمال شب بيست و هفتم رجب )) مى خوانيم :
((اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى هَدانا لِمَعْرِفَتِهِ ... شُكْراً شُكْراً)).
((حمد و ستايش خدايى را كه ما را بر معرفت خود هدايت نمود ... شكر و سپاس چنينپروردگارى را)).
و در دعاى ((روز عرفه )) حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) ((هدايت )) را نعمتى بزرگاز جانب پروردگار متعال ذكر مى كنند:
((رَبِّ! بِما اَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَهَدَيْتَنى )).
((خداوندا! از آن جهت كه مرا نعمت بخشيدى ، هدايتم نمودى )).
و در ((زيارت مطلقه حضرت اميرمؤ منان على (عليه السّلام ) )) خداوند، به جهت هدايت وتوفيق دادنش ستايش مى شود:
((اَلْحَمدُ للّهِِ عَلى هِدايَتِهِ وَتَوفيقِهِ لِما دعا اِلَيْهِ مِنْ سَبيِلهِ)).
((حمد و ستايش خداى را به خاطر هدايت نمودن و توفيق دادنش بر آنچه ما را به سوىراهش مى خواند و دعوت مى كند)).
به هرحال ، انسان هيچگاه نبايد به علم ، استعداد و كلاًّ توانايى و دارايى خويش مغروربشود و گمان كند با اين سرمايه هايى كه دارد، مى تواند طريق حق را بيابد و در آنباقى بماند بلكه آدمى همواره بايد تمام هستى خود را از هستى بخش بداند و توجه كندكه بدون توفيقات و توجهات الهى ، هرگز راه به جايى نخواهد برد و به هدايتواقعى دست نخواهد يافت .
O ((يا مَنْ يَهْدى مَنْ يَشاءُ!)).
((اى كسى كه هركه را بخواهد هدايت مى كند!)).
O ((يا مَنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ!)).
((اى كسى كه هركه را بخواهد گمراه مى كند!)).
در قرآن كريم ، در سوره مباركه ابراهيم ، آيه 4، چنين مى فرمايد:
(... فَيُضِلُّ اللّهُ مَنْ يَشاَّءُ وَيَهْدى مَنْ يَشاَّءُ وَهُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ).
((... پس خداوند هركس را بخواهد گمراه و هركس را بخواهد هدايت مى كند و اوست خداى باعزّت و حكمت )).
آياتى با اين مضمون ، در قرآن كريم فراوان است كه ضلالت و هدايت را مربوط به((خواست )) پروردگار متعال ، ذكر مى كند.
اما در اينجا لازم است به يك نكته مهم توجه نمود و آن اينكه خواست پروردگارمتعال با خواست ما انسانها بسيار فرق دارد؛ زيرا چه بسيار اوقات كه خواست و اراده ماانسانها مبتنى بر باطل است . اما در خداوند متعال - نعوذباللّه - هيچ باطلى راه ندارد،بنابراين ، هرآنچه را كه خداوند بخواهد، عين حق است و مطابقتكامل با حكمت الهى دارد. پس خداوند متعال هركه را بخواهد هدايت مى كند و هركه را بخواهد،گمراه مى نمايد. اما بايد ديد كه خواست پروردگارمتعال بر چه پايه و اساسى قرار دارد و بر اساس چه ضابطه و معيارى ، ضلالت ياهدايت را نصيب آدميان مى فرمايد. چنانچه به خود قرآن كريم مراجعه كنيم ، مى توانيمملاكهاى هدايت و ضلالت را از سوى خداوند متعال بشناسيم . در اينجا به بررسى برخىاز اين ملاكها مى پردازيم :
ب : ملاكهاى هدايت
1 - ايمان :
(... اِنَّ اللّهَ لَهادِ الَّذينَ امَنُوا اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ).(68)
((... خداوند، هدايت كننده ايمان آورندگان است به سوى راه راست )).
2 - تقوا:
(ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ ).(69)
((اين كتاب (قرآن كريم ) كه هيچگونه شك و شبهه اى در آن نيست ، هدايتگر پرهيزگارانو متقين است )).
3 - تلاش مخلصانه :
(وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا ... ).(70)
((هرآينه كسانى را كه در راه ما تلاش و كوشش مى كنند به سوى راههاى خود هدايت مىكنيم ...)).
4 - احسان و نيكوكارى :
(تِلْكَ اياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ # هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ ).(71)
((اين آيات قرآن حكيم براى نيكوكاران ، هدايت و رحمت است )).
5 - توبه و انابه :
(... وَيَهْدى اِلَيْهِ مَنْ اَنابَ ).(72)
((... خداوند كسانى را كه به سوى او بازگشت نمايند، هدايت مى نمايد)).
6 - اعتصام و پناه بردن به خداوند متعال :
(... وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ).(73)
((... هرآن كس به خداوند رو آورد و به او پناه ببرد پس به تحقيق كه به راه راست ،هدايت شده است )).
ج : ملاكهاى ضلالت و گمراهى
1 - فسق و فجور:
(... وَاللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقينَ ).(74)
((... خداوند فاسقين و گنهكاران را هدايت نخواهد كرد)).
2 - كفر:
(... وَاللّهُ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرينَ ).(75)
((... خداوند كافران را هدايت نمى كند)).
3 - ظلم :
(... اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِيْنَ ).(76)
((... خداوند، ستمگران و ظلم كنندگان را هدايت نمى نمايد)).
4 - اسراف و كذب :
(اِنَّ اللّهَ لا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذّابٌ ).(77)
((... خداوند افراد زياده رو و ستمكار و دروغگو را هدايت نخواهد كرد)).
مواردى كه ذكر شد، تعدادى از ملاكهايى مى باشد كه بر اساس آنها هدايت يا ضلالتازسوى خداوندمتعال شامل انسان مى شود.دراينجالازم است به دونكته توجه شود.
اوّلاً:
بين ملاكهاى مذكور و نتايج حاصله از آنها؛ يعنى هدايت و ضلالت ، يك رابطه كاملاًمعقول ، منطقى و حكيمانه وجود دارد.
ثانيا:
بايد توجه داشت كه هدايت و ضلالت ، هريك داراى مراتب ومراحل متعددى مى باشند. به عنوان مثال ، مرتبه اى از حق وباطل و درست و نادرست را همگان به وسيله ((وجدان و فطرت )) خود درك مى كنند وتشخيص مى دهند. حال كسانى كه به نداى درونى خود پاسخ مثبت مى دهند و بهدنبال حق مى روند، هدايت الهى شامل آنان مى شود و آنان را به مرتبه اى بالاتر از درك وتشخيص مى رساند؛ چنانچه در اين مرتبه جديد، باز هم به حقايقى كه شناخته اند روىبياورند و به وظايفى كه انجام آن را لازم تشخيص داده اندعمل كنند، مرتبه اى بالاتر از هدايت پروردگارمتعال شامل ايشان مى شود و آنان را به مراحل بعدى مى رساند و اين روند تكاملى همچنانادامه مى يابد و انسان را به كمالات بالاترى مى رساند. اين روند تا زمانى ادامه مىيابد كه انسان از هدايت پروردگار تبعيت نمايد و به وظايف خود،عمل كند، بنابراين ، اگر آدمى از پيروى از طريق حق سرباز زند، در هر مرحله و مرتبهاى كه باشد، هدايت الهى قطع مى شود و انسان گرفتار ضلالت مى گردد.
O ((يا مَنْ يَهْدى وَلا يُهْدى !)).
((اى كسى كه هدايت مى كند ولى جبه هدايت نياز ندارد وج هدايت نمى شود!)).
هدايت شدن براى خداوند متعال معنايى ندارد؛ زيرا در اين صورت ، هدايت كننده در مرتبهاى بالاتر از خداوند متعال قرار مى گيرد و اين امرىمحال است . از اين گذشته ، هدايت براى آن است كه شخص در طريق حق قرار گيرد و بهكمالاتى دست بيابد در حالى كه حق از خداوندمتعال سرچشمه مى گيرد و كمال مطلق هم خود اوست .
اما در اينجا يك نكته قابل توجه وجود دارد و آن اينكه تمام موجودات ديگر، به هدايتپروردگار متعال ، محتاج هستند و تنها اوست كه بى نياز از اين مطلب است . حتى انبيا واوليا هم تنها به وسيله هدايت پروردگار، مى توانند ديگران را هدايت كنند و خود نيز درپرتو انوار هدايت الهى قرار دارند.
حال اگر به سراغ كسانى كه مستقل از پروردگارمتعال ، مدعى هدايت بشريت هستند، برويم و از آنان سؤال كنيم كه هدايت خود را از كجا آورده اند، چه پاسخى خواهند داشت ؟ آيا خود، هدايت كنندهخويشتن بوده اند و يا ديگرى آنان را هدايت نموده است ؟ ديگرى آن هدايت را از كجا آوردهاست ؟ و اين سؤ ال بى پاسخى است كه هيچگاه جوابىمعقول و منطقى براى آن به دست نخواهند آورد، مگر اينكه به ضلالت خود اعتراف نمايندو از ادعاى خويش ، دست بردارند.
O ((يا مَنْ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ!)).
((اى كسى كه به ره يافتگان ، از همه داناترى !)).
O ((يا مَنْ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ!)).
((اى كسى كه به گمراهان از راهت ، از همه آگاهترى !)).
قرآن كريم در سوره مباركه قلم ، چنين مى فرمايد:
(اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَهُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ ).(78)
((همانا پروردگارت به كسانى كه از راه او گمراه شده اند، آگاهترين است . و هم اونسبت به ره يافتگان و هدايت شدگان آگاهترين است )).
هدايت و ضلالت افراد، ممكن است از ديگران پوشيده باشد، اما مسلّماً بر خالق هستى كاملاًمعلوم و آشكار است . بنابراين ، ما بايد از پروردگارمتعال تقاضا و درخواست نماييم كه افراد هدايت شده و افراد گمراه را به ما بشناساندتا در دام افراد گمراه قرار نگيريم و از افراد هدايت شده نيز فاصله نگيريم . و اينمساءله اى مهم در زندگانى آدمى است . چه بسيار اوقات كه درمسايل عقيدتى ، علمى ، اجتماعى ، سياسى ، خانوادگى و... گرد و غبار غليظى به هوابرمى خيزد به طورى كه حق و باطل و پيروان آنان براى انسانقابل تشخيص نمى شود. اينجاست كه انسان بايد از آگاهترين موجودات به حقيقت قضاياو افراد؛ يعنى خداوند متعال بخواهد كه او را از گمراهى و گمراهان حفظ نمايد و بهسوى هدايت و هدايت يافتگان ، رهنمايى نمايد تا انسان بتواند به وظايف الهى خود آنطور كه بايد و شايد، عمل نمايد و به نتيجه مطلوب ،واصل بشود. همچنين در اين دو جمله تذكرى هم براى انسان هست و آن اينكه اگر انسان درطريق هدايت قرار دارد، نبايد از ((انكار)) ديگران باكى داشته باشد، چه اينكه خدايشبه هدايت او آگاهى دارد و همين مطلب او را بس است . و اگر هم انسان مى داند كه در راهباطلى قرار دارد، نبايد به ((تشويق )) ديگران ، دلخوش باشد و خود را فريب بدهد؛چون هركس كه نداند، خدايش ‍ مى داند كه او در طريق ضلالت حركت مى كند و همين كفايتمى كند كه انسان عاقلانه فكر كند و باطل را با همه طرفداران و خوشيهاى ظاهريش ترككند و به طريق حق بپيوندد.
O ((يا مَنْ قَدَّرَ فَهَدَى !)).
((اى كسى كه مقدار و اندازه قرار دادى و سپس هدايت نمودى !)).
قرآن كريم در سوره مباركه اعلى ، چنين مى فرمايد:
(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلَى # اَلَّذى خَلَقَ فَسَوَّى # وَالَّذِى قَدَّرَ فَهَدى ).(79)
((تسبيح و تنزيه كن نام پروردگارت را كه برترين است . آنكه بيافريد هرچيزى راو سپس ‍ آن را به حد كمال رسانيد و آنكه تقدير نمود براى هرچيز و آنگاه هدايتش نمود)).
و در سوره طه ، مى فرمايد:
(قالَ رَبُّنَا الَّذِى اَعْطَى كُلَّ شَى ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ).(80)
(( (موسى) گفت : پروردگار ما كسى است كه همه چيز را خلق كرد و سپس هدايت نمود)).
در اينجا سخن از يك ((هدايت كلى و عمومى )) است . هدايتى كه از سوى خالق مخلوقات بههمه مخلوقات تعلق گرفته است . در پاسخ به اين سؤال كه علت اين هدايت كلّى چيست ؟ بايد گفت كه پروردگارمتعال ، جهان خلقت و هستى را عبث و بيهوده نيافريده است :
(... رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً! ... ).(81)
((... پروردگارا! اين هستى را باطل و بيهوده خلق نكرده اى ...)).
حال كه جهان هستى ، هدفدار و حكيمانه آفريده شده است ، پس براى رسيدن به هدف خود،به هدايت احتياج دارد، اگر جهان ، باطل و بى مقصد بود، هدايتى هم لازم نداشت ؛ زيراهدايت در جايى معنا پيدا مى كند كه مبداء و مقصدى در كار باشد و اين همان چيزى است كهخداوند متعال براى كل هستى قرار داده است . و البته هر هدايتى هم به قوانين و قواعد ومعيارهاى خاص خود نياز دارد كه در اينجا از آنها به عنوان ((مقدار و اندازه )) نامبرده شدهاست .
O ((يا دَليلُ!)).
((اى نشانگر و نشان دهنده !)).
O ((يا دَليلَ الْمُتَحَيِّرِيْنَ!)).
((اى رهنماى سرگردانها!)).
O ((يا دَليِلى عِنْدَ حَيْرتِى !)).
((اى رهنماى من به هنگام سرگردانيم !)).
O ((يا دَلِيلَنا!)).
((اى رهنماى ما!)).
((دليل )) به معناى ((نشان دهنده و راهنما)) مى باشد. هدايت كننده نيز از آن جهت كه راه ومقصد را مى نماياند، ((دليل )) است . در دو جمله از جملات فوق سخن از ((حيرت )) به ميانآمده است ، بايد گفت كه حيرت و سرگردانى يكى از نامساعدترين و بدترين حالاتروحى و روانى انسان مى باشد. در حال حيرت ، آدمى دچار اضطراب و دلهره و بىتصميمى و بى ارادگى مى شود. يكى از موارد مهم انحرافات انسان ، زمانى است كهانسان دچار حيرت باشد؛ زيرا در اين زمان است كه ممكن است انسان براى رهايى ازشرايط و حالات سخت سرگردانى ، به هر دليل و رهنمايى روى بياورد. و اينجاست كهشياطين و منحرفين در كمين نشسته اند تا افراد متحيّر را به سوى خود جذب كنند و آنان رابه سوى اهداف مورد نظر خود، سوق دهند.
به هرحال ، حالت حيرت در تمام طول زندگى و در موارد مختلف ، براى انسان پيدا مىشود و اين امرى طبيعى است ، اما آنچه مهم است خروج صحيح از حيرت است . در حيرت ماندنموجب سكون و جمود انسان و هدر رفتن تواناييهاى آدمى مى شود و خارج شدن از حيرت بهسوى راههاى باطل نيز انسان را به تباهى و هلاكت مى كشاند. بنابراين ، درحال حيرت نيز انسان بايد به درگاه نورانى پروردگارمتعال روى آورد و از او تقاضاى دلالت و خروج از حيرت را بنمايد. اين مساءله زمانىبيشتر اهميت پيدا مى كند كه حيرت و سرگردانى آدمى در امور مهم و اساسى زندگىباشد؛ يعنى امورى كه داراى نتايجى درازمدت و هميشگى مى باشند.
به هرحال ، مطالبى كه در مورد هدايت الهى گفته شد، در اينجا نيز صدق مى كند؛ يعنىخداوند متعال دليل و راهنماى سرگردانيهاى انسان هست ! امّا با تمام شرايطى كه قبلاًدرباره هدايت الهى ذكر شد. و از آنجا كه خداوند ((بهتريندليل متحيرين )) است ، ملاحظه مى كنيم كه در ادعيه نيز اولياى الهى چنگ به دامانپروردگار زده و از او تقاضاى هدايت و دلالت مى كنند. در ((دعاى شب عرفه )) چنين آمدهاست :
((وَاهْدِنِى يا خَيْرَ دَليلٍ وَلا تَكِلْنِى اِلى نَفْسِى فِى الاُْمُورِ)).
((اى بهترين دليل و رهنما! مرا هدايت فرما و مرا در كارها و امور زندگى به خودم واگذارمكن )).
و در ((مناجاة المريدين ))، حضرت درباره اهميّت و تاءثير دلالت الهى ، چنين مى فرمايند:
((سُبْحانَكَ ما اَضْيَقَ الطُرُقَ عَلى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَلِيْلَهُ وَما اَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُسَبيلَهُ)).
((اى خداى سبحان ! چقدر راهها براى كسى كه تودليل و رهنمايش نباشى ، تنگ و غيرقابل عبور است ! و چقدر حقيقت براى كسى كه توهدايتش نموده باشى ، آشكار و روشن است )).
و در ((دعاى روز بيست و يكم رمضان )) نيز از خداوند چنين درخواست شده است :
((اَللّهُمَّ اجْعَلْ فيهِ اِلى مَرْضاتِكَ دَليلاً)).
((بارالها!دراين روزبه سوى آنچه سبب رضايت تومى شودبرايمدليل و رهنما قرار ده )).
يعنى بدون دلالت الهى ، انسان نمى تواند در طريق حق گام بردارد و رضايتپروردگار متعال را تحصيل نمايد.
حال ببينيم دلالت پروردگار متعال تا كجا مى تواند به انسان كمك نمايد و امور رابراى انسان روشن كند. در اين مورد بايد گفت :((معرفت )) پروردگارمتعال - كه بالاترين سعادت و بالاترين مقصد براى انسان است - تنها با ((هدايت ودلالت )) پروردگار متعال مى تواند حاصل شود. حضرت امام زين العابدين (عليه السّلام) در اين باره در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) چنين مى فرمايند:
((بِكَ عَرَفْتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ)).
((بارالها! من به وسيله تو، تو را شناختم و اين تو بودى كه مرا به سوى خودت هدايتو دلالت نمودى )).
آنگاه اين معرفت الهى تا آنجا پيش مى رود كه حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) در((دعاى روز عرفه )) چنين مى فرمايند:
((مَتَى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ)).
((چه زمانى غايب و ناپيدا بوده اى تا لازم باشد دليلى بر تو دلالت نمايد)).
يعنى پروردگارا! تو آنچنان مرا به سوى خودت دلالت فرمودى كه ديگر براى آگاهىاز تو، به هيچ دليلى احتياج ندارم .
O ((يا دَليلَ مَنْ لا دَليلَ لَهُ!)).
((اى نشان بى نشانها!)).
اين جمله بيان كننده يكى از شرايط لازم براى دلالت الهى مى باشد و آن عبارت است از((لا دليل )) بودن انسان . به عبارت ديگر كسانى كه براى خود،مستقل از خداوند متعال ، دليلى مى بينند، هيچگاه خداونددليل آنان قرار نخواهد گرفت چه اينكه آنان خود را صاحبدليل و بى نياز از دليل مى پندارند.
كسانى كه علم خود را (هرچند از علوم دينى باشد) ياعقل خود را و يا علم و عقل ديگرى را به عنوان دليلىمستقل و اصلى براى خود انتخاب نموده اند، براى هميشه از دلالت پروردگارمتعال محروم خواهند ماند، هرچند خود به اين مطلبجاهل باشند. بنابراين ، تنها راه آن است كه انسان خود را در پيشگاه الهى فاقددليل معرفى كند و از درگاه قدس او تقاضاىدليل و راهنمايى بنمايد. تنها در چنين حالت خضوع و خشوعى است كه هدايت الهى مىتواند شامل حال آدمى بشود و او را از شرّ دلايل ديگر خلاص ‍ بنمايد. و همچنانكه در ادعيهسابق گذشت ، اولياى الهى فقط خداوند را به عنواندليل براى خود معرفى مى فرمايند و از او تقاضاى دلالت مى نمايند.
در جاى ديگرى از ((دعاى روز عرفه )) هم ، حضرت اباعبداللّه (عليه السّلام ) چنين مىفرمايند:
((بِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَيْكَ فَاْهدِنى بِنُورِكَ اِلَيْكَ)).
((خداوندا! به وسيله خودت بر تو استدلال نمودم پس مرا به وسيله نورت به سوىخودت هدايت فرما)).
O ((يا مَنْ فى كُلِّ شَىْءٍ دَلائِلُهُ!)).
((اى كسى كه در همه چيز دليلها و نشانگريهايش وجود دارد!)).
در تمام هستى و خلقت ، دلايل پروردگار متعال وجود دارد. خداوندمتعال خود دليل است و چون عالم هستى از اوست ، پس در هرچيزى دليلى از او وجود دارد. امانكته مهم آن است كه انسان
اولاً:
به اين دلايل پى ببرد و آنها را بشناسد و
ثانيا:
به الهى بودن و از خدا بودن اين دلايل ، آگاه شود و ايمان بياورد. يكى از نقايص مهمبشر از ابتدا تاكنون اين بوده است كه يا هستى و حقايق موجود در آن را نشناخته است و يااگر هم به بعضى از حقايق پى برده ، از درك ارتباط آن حقايق با حقيقت اصلى ؛ يعنى((پروردگار متعال )) عاجز مانده است .
O ((يا مَنْ فِى الاْ فاقِ اياتُهُ!)).
((اى كسى كه در همه كرانه ها و نواحى ، نشانه هاى او وجود دارند!)).
O ((يا مَنْ فِى الاَْرْضِ اياتُهُ!)).
((اى كسى كه در زمين نشانه هاى او وجود دارد!)).
O ((يا مَنْ اياتُهُ بُرْهانٌ لِلنّاظِرين !)).
((اى كسى كه نشانه هايش براى تيزبينان ، نشانگر مى باشند!)).
O ((يا مَنْ فِى الاْ ياتِ بُرْهانُهُ!)).
((اى كسى كه در نشانه هايش ، نشانگرى او وجود دارد!)).
((آيه ، دليل و برهان ))، از يك خانواده هستند. يك شى ء از آنجا كه نشانه اى از خداونداست ، آيه مى باشد و از آنجا كه اين آيه مطلبى را مى رساند و دلالت بر حقيقتى مىكند، دليل و برهان ناميده مى شود. حال ببينيم آيات الهى در كجا وجود دارند؟ طبق فرمودهقرآن كريم ، سراسر هستى مملوّ از آيات الهى مى باشد، اما نكتهقابل توجه اين است كه تمام اين آيات ، در يك سطح و مرتبه قرار ندارند؛ مثلاً بعضىاز آيات الهى در دسترس ‍ همگان قرار دارند اما دسترسى به بعضى ديگر از آياتپروردگار متعال ، مستلزم داشتن ((قابليت و لياقت )) خاصى مى باشد. در قرآن كريم ،تمام هستى و خلقت از آيات الهى شمرده شده است :
(وَمِنْ اياتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ... ).(82)
((از نشانه هاى خداوند متعال ، شب و روز خورشيد و ماه است ...)).
(وَمِنْ اياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَما بَثَّ فيهِما مِن دابَّةٍ ... ).(83)
((و از نشانه هاى پروردگار متعال ، آفرينش آسمانها و زمين و موجوداتى است كه در آنهاپراكنده هستند ...)).
البته آيات الهى ، منحصر در اين امور نيست بلكه از نظر قرآن كريم ، در تمام امورمعنوى ،اجتماعى سياسى و...آيات الهى وجودداردكه آيات آن درقرآن كريم فراوان است .
اما فلسفه وجودى آيات الهى در چيست ؟ در پاسخ بايد گفت : آيات الهى براى تنبه ،بيدارى ، آگاهى ، درك حقايق و كلاًّ براى ((هدايت )) بشر است . در سوره مباركهآل عمران ، چنين مى فرمايد:
(... كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ اياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ).(84)
((... و بدين صورت خداوند متعال آيات خود را براى شما بيان مى كند تا بلكه راهيابيد و هدايت شويد)).
نكته مهمى كه قابل توجه است آن است كه هريك از امورى كه در جهان هستى به عنوان آيهمطرح مى شود، از يك بعد ديگر، عنوان ديگرى دارد؛ مثلاً همين خورشيد و ماه را خداوندمتعال براى زندگى طبيعى بشر خلق فرموده است به طورى كه زندگى در زمين بدونآنها امكان ندارد و در اين مورد، در علوم مربوطه توضيحكامل داده شده است . اما منطق قرآن كريم اين است كه نبايد به اين امور و جريانات ، فقطاز يك بعد و يك زاويه نگاه كنيم ، در واقع قرآن كريم بر ((آيه بودن )) اين امور بسيارتكيه مى كند و يكى از دردهاى مهم بشر - همانگونه كه قبلاً گفته شد - اين است كه بشربه بسيارى از اين امور و جريانات آگاه است و اطلاعات دانستنيهاى زيادى از برخىمسايل طبيعى و اجتماعى دارد، اما متاءسفانه اين آگاهيها و علوم ، يك طرفه و يك بعدى است، در حالى كه فرياد قرآن كريم آن است كه بشريت را به ابعاد ديگرى از خلقت نيزآشنا گرداند؛ مثلاً بسيارى از دانشمندان علوم طبيعى ، اجتماعى ، اخلاقى و...مسايل و جريانات موجود در هستى را مشاهده مى كنند و به تجزيه وتحليل آنها هم مى پردازند، اما از درك ((آيه بودن )) اين امور، عاجز و ياغافل هستند. و به فرمايش قرآن كريم :
(... وَاِنَّ كَثيراً مِنَ النّاسِ عَنْ اياتِنا لَغافِلُونَ ).(85)
((... همانا كه بسيارى از مردم از آيات و نشانه هاى ماغافل هستند)). بنابراين ، آيات الهى ((دليل و برهان )) هستند اما فقط براى كسانى كهاين آيات را درك كنند و به اصطلاح از ((ناظرين )) باشند. يعنى و به آنها معرفت داشتهباشند، تنها در اين صورت است كه اين آيات مى تواند راهنما و هدايت كننده آنان باشد.
اما درك و فهم آيات الهى هم خود به شرايطى خاص از نظر روحى ، قلبى ، اخلاقى وفكرى احتياج دارد كه در قرآن كريم به آنها اشاره شده است و ما در اينجا برخى از آنهارا ذكر مى كنيم . قرآن كريم ، تفكر، تعقل ، ايمان ، صبر، شكر، تفقّه و... را از شرايطدرك ويافتن آيات الهى ذكر مى كند. جملاتى مانند:
(... اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ).(86)
((... همانا در اين (امر) نشانه هايى است براى كسانى كهتعقل كنند)).
(... اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ).(87)
((... همانا در اين (امر) نشانه هايى است براى مؤ منين )).
(... اِنَّ فى ذلِكَ لاَ ياتٍ لِقَوْمٍ يَتفَكَّرُونَ ).(88)
((همانا در اين (امر) نشانه هايى است براى اهل تفكر)).
در قرآن كريم فراوان است .
O ((يا بُرْهانُ!)).
((اى ثابت كننده و نشان دهنده !)).
چيزى كه حقيقت و واقعيتى را براى انسان ثابت و آشكار مى كند، ((برهان )) ناميده مىشود؛ مانند براهين فلسفى ، رياضى و علمى .حال ، خداوند تبارك و تعالى برهان است از آن جهت كه حقايق هستى و كاينات در پرتوانوار الهى براى آدمى روشن و محقق مى شوند.
با توجه به مطالب ياد شده اخير، اين مطلب بيشتر روشن مى شود.
O ((يا مُنْزِلَ الاْ ياتِ!)).
((اى فروفرستنده آيات !)).
يكى از چيزهايى كه قرآن كريم به عنوان ((آيه )) معرفى مى كند، خود ((جملات قرآنمجيد)) مى باشد و اين همان چيزى است كه از واژه ((آيه )) بيشتر به ذهن ما متبادر مى شود.
قرآن كريم در سوره حديد، در اين باره چنين مى فرمايد:
(هُوَالَّذى يُنَزِّل عَلى عَبْدِه اياتٍ بَيَّناتٍ ليُخرجَكمْ مِنَ الظلماتِ الى النُور ... ).(89)
((او آن خدايى است كه آيات روشن خود را بر بنده خويشنازل مى كند تا شما را از تاريكيها به روشنايى آورد)).
چرا سخنان پروردگار متعال كه تحت عنوان ((قرآن كريم )) بر بشرنازل شده است ، ((آيه )) ناميده مى شود؟
در پاسخ بايد گفت : زيرا اين سخنان ، نشانگر حقايقى از سوى خداوندمتعال هستند كه تنها به وسيله پروردگار متعالقابل بيان مى باشند. به عبارت ديگر، چنين سخنى ، با چنين محتوايى از غير پروردگارمتعال ، امكان صدور ندارد. پس آيات قرآن كريم هم نشان دهنده خداوند هستند (از آن جهت كهديگرى نمى تواند چنين سخنى بگويد) و هم نشان دهنده حقايقى هستند كه در محتواى آيات، بيان شده است .
آيات قرآن كريم ، پلّكانى است از آسمانهاى رفيعكمال ، به زمين پستِ ظلمت و ذلّت تا آدمى پاى بر آن بنهد و به مقدار قدرت و لياقتخويش ، از پستيها رسته و به كمالات ، پيوسته گردد؛ آيات الهى قرآن كريم ، مستقيمترين ارتباط خداوند با بندگان خويش ‍ است . لحظه اى درنگ و انديشه دربارهنزول آيات الهى ، انسان را به فكرى عميق فرومى برد:
آيا اين سخنان از كسى است كه آسمانها و زمين را خلق كرده است ؟
آيا اين سخن كسى است كه به ما هستى بخشيده و ما را به وجود آورده و در كنار ما اين هستىو كاينات را با تمام عظمتش آفريده است ؟
آيا اين سخن كسى است كه تمام قدرت هستى به دست اوست ؟ آيا اين سخن شعور حاكم برهستى است ؟
آيا اين سخنان آگاهترين ، عالمترين ، قادرترين ، پاكترين و... و خلاصه بهترين وخوبترين موجودات است ؟
آيا اين سخن كسى است كه بهترين و بالاترين اسمها و صفات از آن اوست ؟ آيا ...؟
و آيا اين سخنان ، خطاب به منِ انسان است ؟ من چه كسى هستم كه از ميان تمام موجودات ،خالق هستى پيامش را براى من فرستاده است ؟
آيا من آنقدر مهم هستم كه هستى آفرين با من سخن بگويد؟ اگر چنين است - كه هست من تا چهاندازه به سراغ اين سخنان رفته ام و تا چه مقدار با آن آشنا هستم ؟ و اين سخنان تا چهاندازه در قلب و روح من فرو رفته و بر من اثر گذاشته است ؟ پيام خالق خود را تا چهاندازه گرفته و نسبت به آن معرفت پيدا كرده ام ؟ اصلاً اين پيام چيست و محتواى آن كداماست ؟ هدف از ارسال آن چه چيزى مى باشد؟ و...
به هرحال ، اين سؤ الات و صدها سؤ ال مشابه ، پرسشهايى هستند كه انسان را بهتفكر و تاءمّل وامى دارند؛ تفكر و تاءمّلى كه مى تواند رهگشا و بيدار كننده انسانباشد.
سخن ديگر آنكه : الفاظ و جملات قرآن كريم ، نشانگر ظاهر قرآن مى باشند در حالىكه حقيقت اين كتاب الهى ، فراتر از لفظ و كلمه است . به عبارت ديگر، اين الفاظ وجملات ، بيانگر حقايقى بسيار فراتر از ظاهر خود مى باشند؛ حقايقى كه دستيابى بهآنها مستلزم توفيقى ربّانى و استعدادى الهى مى باشد.
O ((يا مَنْ لَهُ الاْ ياتُ الْكُبْرى !)).
((اى كسى كه نشانه هاى بزرگ ، از آن اوست !)).
همانگونه كه قبلاً گفته شد، آيات الهى از نظر آيه بودن در يك سطح قرار ندارند؛ مثلاًخداوند متعال از برخى معجزات بزرگ انبيا، به عنوان ((آيه كبرى )) نام مى برد. قرآنكريم درباره معجزه حضرت موسى (عليه السّلام ) چنين مى فرمايد:
(فَاَراهُ الاْ يَةَ الْكُبْرى # فَكَذَّبَ وَعَصى ).(90)
((حضرت موسى ، نشانه بزرگ الهى را - كه همان عصاى او بود - به فرعون نماياند،اما فرعون آن آيه را تكذيب كرد و راه عصيان در پيش گرفت )).
نكته ديگرى كه از اين آيه فهميده مى شود آن است كه صرف ديدن آيات الهى موجب دركآنها و ايمان آوردن به آنها نمى شود هرچند آن آيات بسيار بزرگ باشند.
همچنين قرآن كريم از برخى مسايلى كه پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله ) در عوالممافوق طبيعى مشاهده فرموده اند به عنوان ((آيات كبرى )) نام مى برد، و در سوره نجم ،آيه 18 چنين مى فرمايد:
(لَقَدْ رَاءى مِنْ اياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى ).
((به تحقيق كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله ) آيات بزرگ پروردگارش را مشاهدهنمود)).
البته واضح است كه ديدن و دسترسى به اينگونه آيات الهى از اختصاصات نبى اكرم(صلّى اللّه عليه و آله مى باشد. به عبارت ديگر، تنها شخص ايشان بودند كه لياقتو قابليت درك و مشاهده اينگونه آيات الهى را داشتند.
البته افراد ديگر هم هرمقدار كه بر سطح معرفت و ايمانشان افزوده شود، آيات الهى رابهتر درك مى كنند و آيات تازه ترى برايشان نمايان مى شود.
O ((يا راشِد!)).
((اى رشد دهنده و راهنمايى كننده !)).
O ((يا مُرشِدَ مَنِ اسْتَرشَدَهُ!)).
((اى رهنماى هرآن كس كه خواستار رهنمايى و ارشاد باشد!)).
O ((يا رَشِيد!)).
((اى به راه راست برنده و ارشاد كننده !)).
((رشد)) به معناى ((استوارى و برقرارى در راه درست )) مى باشد. و يا به عبارتى ،تكامل يافتن ، كامل شدن ، از دست دادن ضعفها و نقصها و به دست آوردن تواناييها وكمالات را مى گويند.
آدمى داراى دو نوع ((رشد)) است ؛ يكى رشد جسمى و مادى و ديگرى رشد روحى و معنوى ،همانگونه كه ((رشد جسمانى )) تابع شرايط و ملاكهاى خاصى مى باشد، ((رشدفكرى )) و روحى انسان نيز تابع مقررات و ضوابط خاص خود مى باشد به طورى كهبدون آن نه تنها رشدى براى انسان حاصل نمى شود بلكه به نقايص و كمبودهاىانسان اضافه مى شود. ((دين )) را به عبارتى مى توان ((برنامه رشد انسان )) دانستكه از سوى پروردگار متعال براى انسان تنظيم وارسال شده است . اما بايد دانست كه فهم دين وعمل به آن ، توفيقى است كه بايد از سوى خداوندمتعال نصيب انسان بشود.
و به عبارتى ديگر، ((ارشاد)) مرشد اصلى ، يعنى خداوندمتعال ، در لحظه لحظه زندگى ، براى ((رشد)) انسان لازم و حتمى است . انسان با رشدالهى به قدرت و كمالاتى مى رسد كه قبلاً فاقد آن بوده است و يكى از فرقهاىاساسى انسان با بسيارى از موجودات در همين است كه انسان قابليت آن را دارد تا با يكبرنامه صحيح ، به مراتب و درجات بالايى از هستى دست يابد و از نتايج آن بهره مندشود.
يكى از مطالبى كه درباره هدايت الهى قبلاً ذكر شد، اين بود كه خداوندمتعال ((هادِىَ مَنِ اسْتَهداهُ)) مى باشد؛ يعنى ((خداوندمتعال كسانى را كه از او طلب هدايت كنند، هدايت مى نمايد)) و در اينجا نيز شبيه همان جملهآمده است ؛ يعنى خداوند كسانى را ارشاد مى كند كه از او طلب رشد نمايند.
به عبارت ديگر، خداوند متعال ((مُرشِدُ مَن اسْتَرشَدَهُ)) مى باشد؛ يعنى بههرحال يك قسمت مهم از كار كه ((خواستن )) و بهدنبال رفتن باشد، به عهده انسان است . كسى كه مى خواهد به رشدى الهى و انسانىنايل شود بايد واقعا خواستار چنين رشد و ارشادى از مرشد جهان هستى باشد و بداند كهبدون ارشاد او نمى توان به رشد حقيقى رسيد و از نقايص و نيستيها نجات يافت . دردعاى نماز حضرت اباعبداللّه الحسين (عليه السّلام ) چنين آمده است :
((وَبِاِرْشادِكَ نَجَى النّاجُونَ مِنْ نارِكَ)).
يعنى :((بارالها! به وسيله ارشاد تو انسانها از آتش جهنم نجات مى يابند)).
به عبارت ديگر، بدون رشد الهى ، انسان چنان گرفتار نقص و پستى و ذلّت مى شودكه مستوجب عذاب الهى مى گردد.
و به همين خاطر در قرآن كريم هم از خداوند متعال طلب رشدوهدايت شده است :
(... رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْلَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَداً ).(91)
((... پروردگارا! از جانب خود، رحمت و بخشش نصيب ما گردان و در كارهايمان طريق رشدبرايمان مهيّا فرما)).
و اين گفتار ((اصحاب كهف )) است كه از خداوندمتعال درخواست راه صواب و صحيحى كه آنان را به مقصود الهى شان برساند، مىكردند. و در ((دعاى روز يكشنبه )) نيز اين چنين از خداوندمتعال طلب ارشاد شده است :
((وَاِيّاكَ اَسْتَرْشِدُ لِما فِيهِ الصَّلاحُ وَالاِْصْلاحُ)).
((خداوندا! تنها از تو طلب ارشاد و هدايت مى كنم در هرآنچه موجب صلاح و اصلاح است )).
O ((يا مَنْ سَبِيلُهُ واضِحٌ لِلْمُنيبينَ!)).
((اى كسى كه راهش براى بازگشت كنندگان به سوى او آشكار است !)).
اين جمله نيز بيان كننده يكى از شرايط شناختن و پيدا كردن راه خداست :((رجوع ،بازگشت و توبه ))، به عبارت ديگر، تا زمانى كه انسان به خداوند پشت كرده و بهسوى ديگر مى رود، نمى تواند راه حق و درست را بيابد چه اينكه نسبت به آن راه ، پشتنموده و رو به جانب ديگرى دارد. اما همينكه واقعا روى خود را به جانب پروردگارش ‍برگرداند، خداوند هم راهش را به صورتى واضح و آشكار درمقابل او قرار مى دهد. اما نكته مهم در همين است كه آدمى بتواند ((صادقانه و خالصانه ))رو به جانب پروردگار نمايد، بسيارى اوقات ، انسان به ظاهر رو به جانب خداوند دارداما اگر مقدارى در قلب و درون خود كاوش نمايد، روى خود را به جانبى ديگر خواهد يافت.
در سوره مباركه شورى آيه 13 چنين مى فرمايد:
(... اَللّهُ يَجْتَبى اِلَيْهِ مَنْ يَشاَّءُ وَيَهْدِى اِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ ).
((... خداوند هركه را بخواهد به سوى دين خودش انتخاب مى كند و كسى را كه به طرفاو باز گردد، به سوى خودش هدايت مى فرمايد)).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation