بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگی شناسی جلد 5, استاد جلال الدین فارسی   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENSAN001 -
     ENSAN002 -
     ENSAN003 -
     ENSAN004 -
     ENSAN005 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در آيات ديگر از جمله سوره انبياء حكمت آفرينش عالم هستى را بيان مى فرمايد: (جهانبرين و جهان طبيعى و ما بين آندو - يعنى جهان انسانى - را بازيكنان نيافريديم .اگر مى خواستيم بازيچه اى بگيريم از نزد خود - يا مرتبه هستى ذات - گرفتهبوديم اگر چنين كاره اى بوديم واقعيت اين است كه حق را بر پيكرباطل مى زنيم تا آن را از فرق سر تا پاشنه پا بشكافد چنانكه آنزائل باشد. و واى بر شما از آنچه (درباره عالم هستى آفرينش آن ، حكمتش ، و آفرينندهبر زبان (و ذهن و انديشه ) مى آوريد.)(74) در سوره خود كشمكش حق وباطل را به صورت مبازه اى ميان پيامبران و پيروانشان با مستكبران و دنياداران ونوكرانشان به تصوير كشيده تجربه و جدايى و گسستن آدميان را از يكديگر و پيدايىدو امت ، دو واحد فرهنگى - سياسى متضاد توحيدى والحادى ، رودررويى يك اقليت مصلحو انقلابى خداپرست با اكثريت مشرك و زير سلطه و سلطه گر - كه مجموعا اسيرهواى نفس يا اسير سلطه مستكبران و مترفين اند يا ديگر اسارتها - اقليت مسلحى كه(نجات ) يافته اند - انجيناهم - يعنى آزاد در محيط درونى و در محيط اجتماعى و درمحيط بين المللى و در پرتو ايمان و جهادشان سير تقرب يافتهمشمول رحمت رحيمى گشته اند. آرى همه اين رخدادها را كه به سير ارادى تقرب الى اللهو سير ارادى بعد از خدا مى انجامد و به شمول رحمت رحيمى يا رضوان و بهشت گروهانسانى بيشمار نخستين و محروميت گروه بيشمار دوم از رحمت رحيمى كه همان دوزخ و آتش وعذاب باشد، مقصود نهايى از خلقت ميشمارد (و براى همين خلقشان كرد و ارادهپروردگارت دائر بر ايجاد تماميت رسيد...)
واقعيت تقسيم شدن ارادى و آگاهانه آدميان به دو گروه بزرگ اجتماعى - بين المللىمومنان و مشركان ، تاسيس دولت توحيدى - مكتبى درمقابل دولت الحادى - طاغوتى جريان تاريخى و مداوم دو سنت فرهنگى سياسىتوحيدى و الحادى در كنار يكديگر در جوامع بشرى و در اقاليم گيتى ، و رخدادسرنوشت ساز (پيوستن ) يك انسان به يكى از اين دو گونه متضاد و متخاصم سازمانسياسى و دولت كه از آن با (شفاعت حسنه ) و (شفاعت سيئه ) يا شده است از محرمسال هفتم بعثت تا اواخر ذيحجه سال دوازدهم بعثت كه سوره سجده در آن فرود مى ايدموضوع اصلى وحى و مساله روز جامعه توحيدى كوچك دره ابوطالب به رهبرى پيامبراكرم (و من معك ) است چه در سوره مباركه سجده كه بلافاصله پس از موسم حجسال دوازدهم بعثت و نخسين بيعت عقبه يعنى (پيوستن ) يا شفاعت حسنه جمعى از مردممدينه به جامعه توحيدى پيامبر خدا نازل شده است سخن از حق ناپذيرى ، افترا و تهاجمفرهنگى مشركان - يا (شفاعت سيئه ) - است و اين كه خدا پيامبر خاتم را(فرستاده تا قومى را كه پيامبرى نداشته اند (از شرك و كفر و زشتكارى و بعد ازخدا) بيم دهد شايد هدايت شوند؛ همان خدايى كه آسمانها و زمين و جهان انسانى را كه ميانآن دو است در شش دوران بيافريد وانگهى از عرش فرمانروايى (و فوق جهان برين )نسبت به هر چيز و امر و رخدادى بيكسان علم و احاطه قدرت و تدبير دارد و شما جز او نه(ولى )اش داريد و نه (شفيعى ) آيا با وجود اينهمه حقيقت و واقعيت درس و ياد نمىگيريد... خدايى كه هر چيزى را آفريده به نيكوترين وجهى آفريده است و آفرينشانسان را از گل آغاز كرده است وانگهى نسل او را از آبى ناچيز و اندك پديدار ساخته است .بعلاوه او را (ساختار) داده است و از روح خويش (امكان قرب ) در او دميده است و برايتانشنوايى و بينايى ها و دل ها قرار داده است ، بس كم شكر ميگزاريد ولو شئنا لاتيناكل نفس هداها و لكن حق القول منى لامكئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين ما قادر بوديمسنتى تكونى بر جهان انسانى حاكم كنيم كه هر بشرى بدون استثناء به رشد معنوىبرسد و اين سير آگاهانه و ارادى نباشد و (ساختار بشر) لايه خودمختارى نداشتهباشد. اما چنين نكرديم بلكه بشر طورى (تسويه ) يا ساختار دهى شده است كه يكىاز دو راه هدايت و ضلالت و دو راه تقرب به خدا و بعد از خدا را با اراده و مسووليتش مىپيمايد و به همين سبب سرانجام بشر يا درجات بهشت و رحمت رحيمى مى شود يا دركاتدوزخ و محروميت از رحمت رحيمى : ولكن حق القول منى لاملئن جهنم من الجنة والناس اجمعين(75) و تمت كلمة ربك لاملئن جهنم من الجنة من الجنة والناس اجمعين (76) آيهسيزدهم سوره سجده چنين ادامه مى يابد: (بنابراين بچشيد به سبب آن كه ديدار ايندورانتان را به فراموشى سپرديد ما هم شما را به فراموشى سپرديم و عذاب جاودانىره به سبب آنچه ميكرديد بچشيد. شك نيست كه كسى به آيات ما ايمان ميآورند كه چونآنها را به يادشان دهند به روى در افتاده سجده مى برند و به شكر پروردكارشان اورا منزه ميشمارند در حالى كه استكبار هم نمى ورزند. پهلوى از بستر برگرفته از رهبيم و اميد دست دعا بدرگاه پروردگارشان بالا مى برند و از آنچه روزيشان كرده ايمانفاق مى كنند هيچ كس نميداند كه براى آنان چه مايه ها از چشم روشنى بپاداش آنچه مىكردند ذخيره و پنهان گشته است . با وجود اينها آيا كسى كه مومن باشدمثل كسى خواهد بود كه زشتكار باشد؟ برابر نباشند؛ بلكه كسانى كه ايمان آوردند وكارهاى شايسته كردند بهشتها را آشيانه داشته باشند براى اقامت بپاداش آنچه مىكردند. اما كسانى كه زشتكارى كردند آتش را آشيان دارند كه هرگاه بخواهند از آنبيرون آيند در آن باز گردانده شوند و بانگ به آنان زده مى شود كه بچشيد عذابآتشى را كه آن را دروغ ميشمرديد... و چنين رخداد كه موسى را (كتاب ) داديم ،بنابراين از ديدار با خدا در ترديد مشو و آن كتاب را براى بنىاسرائيل مايه هدايت قرار داديم و از پيروانش امامانى پديد آوريم كه به امر ما هدايت مىكنند البته هنگامى كه (در برابر مستكبران و دنياداران چون فرعون و قارون و سامرى )مقاومت كردند در حاليكه به آيات ما يقين داشتند. بيشك پروردگار تو آرى اوست كه دردوران قيامت درباره آنچه بر سرش اختلاف و كشمكش داشتند داورى كرده ميانشان فيصلهخواهد داد. آيا اين براى آنان مايه هدايت نشد كه دانستند چه نسلهايى پيش از آنان رامنقرض كرديم ، همانها كه آنان بر ويرانه يا آباديهاشان قدم مى زنند و بيشك در آنآيتها (درسهاى عبرت آموز) هست ! آيا با همه اينها باز هم نمى شنوند (درس تاريخ و آواىهستى و مبدا هستى را)؟ مگر آنان نديدند كه ما آب را به زمينى خشك بى گياه سوق ميدهيمتا با آن كشتى را برويانيم كه هم چارپايانشان از آن ميخورند و هم خودشان ؛ آيا بازهم بصيرت نمى يابند؟(77) و مى پرسند: اگر راستگو هستيد بگوييد اين فتح وپيروزى كه وعده مى دهيد كى خواهد بود؟ بگو: روز فتح و پيروزى ، ديگر كسانى را كهكفر ورزيدند ايمانشان سودى ندهد و نه به آنان مهلت داده شود. بنابراين روى از آنانبرتاب و منتظر (و سازنده آينده ) بمان چون آنان هم منتظراند.)(78)
در همين پنج يا شش سال - از محرم سال هفتم و ورود به دره ابى طالب تا آخر ذيحجهسال دوازدهم بعثت - كشمكش فرهنگى و سياسى و اقتصادى و حتى نظامى بصورتشكنجه و توطئه قتل از جانب مشركان ادامه مى يابد كه به برخى اشاره ميكنم .
در سوره (اعلى ) و همان ابتداى نزول وحى به مردم خبر داده شده كه قرآن امتداد سنتفرهنگى - سياسى توحيدى و وحيانى است ان هذا لفى الصحف الاولى صحف ابراهيمو موسى و در سوره نجم آمده كه (اين اعلام خطرى است از گونه اعلام خطرهاى سدههاى پيشين ).(79) در سوره شعرا پس از بيان سرگذشتهاى پيامبران ، اشاره به آنفرموده است : (اين در كتابهاى پيامبران پيشين است . آيا اين كه دانشمندان بنىاسرائيل آن را ميدانند آيتى براى آنان (كفار حجاز) نيست ؟)(80) (از دانشمندان بنىاسرائيل چند نفرى كه متعهد و راستگويند به صحت اين حقائق و نبوت محمد بن عبداللهصلى الله عليه و آله و سلم براى بت پرستان مكه شهادت ميدهند. خداوند اشاره به آنانميفرمايد و من قوم موسى امة يهدون بالحق و به يعدلون (81) تاريخ بعضى ازآنان را با نام و نشان ذكر ميكند. عبدالله بن سلام يكى از آنهاست اما در مياناهل كتاب مسحيان در شهادت به حق و اعتراف به رسالت پيامبر اكرم پيشقدم و كوشايند.آيات 53 - 52 قصص و آيات 109 - 107 اسراء كه هر دو مدت زمانى نه چندان زيادپيش از رفتن مسلمانان به دره ابوطالب آمده اشاره به ايناحوال كرده است . اما پس از تمركز جامعه كوچك توحيدى در آن دره سران كفار مكه كهشهادت بر حق انسانهاى متعهد و پاكدل اهل كتاب را مى بينند به سراغ احبارمال اندوز و رباخوار يهود ميروند و شايد از كشيشان هم كسى با اين خصوصيات پيدا مىكنند و تكذيبى از آنان مى ستانند سپس ‍ (نزدرسول خدا آمده مى گويند: مگر خدا جز تو فرستاده اى نيافت ؟ ما كسى كه گفتارت راتصديق كند نيافتيم . از يهوديان و مسحيان درباره ات پرسيديم گفتند: نزد آنان ذكرىاز تو نيست بنابراين كسى را نشان ما بده تا شهادت بدهد كه تو چنان كه مى گويىپيامبر خدايى . پس اين آيه فرود مى آيد قل : اى شى ء اكبر شهادة ؟قل الله شهيد بينى و بينكم و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ...(82)(83)
كفار قريش چون مى بينند افرادى كه از سرزمين هاى حجاز به مكه مى آيند مخصوصا درموسم حج و در عمره رجب به سراغ رسولخدا رفته تحت تاثير ارشاد و تبليغش قرار مىگيرند به ممانعت از تماس آنان و به ترساندنشان دست مى زنند اما اين روش در همهافراد مسافر موثر واقع نمى شود. چنانكه طفيل بن عمرو، از قبيله دوس تماس گرفتههدايت مى شود و در ميان قبيله اش به هدايت مردم كمر ميبندد خودش چنين حكايت مى كند: (چونبه قبيله ام بازگشتم نخست پدرم - كه پيرىكهنسال بود - به ديدنم آمد. به او گفتم : پدر جان نه من از گروه توام نه تو ازگروه منى . با حيرت گفت چرا پسر جان ؟! گفتم مسلمان شده ام و دين محمد صلى اللهعليه آله و سلم را پيروى كرده ام . گفت : باشد پسر جان پس دين من هم دين تو خواهدبود. گفتم برو غسل كن و جامه ات را پاكيزه گردان ، آنوقت بيا تا آنچه را آموخته ام بهتو بياموزم . پدرم رفت و غسل كرد و جامه اش را پاكيزه ساخته بيامد و من اسلام را بر اوعرضه كردم . و او اسلام را پذيرفت . سپس همسرم آمد، به او گفتم : از من دور شو كه نهمن از گروه تو هستم و نه تو از گروه من ، سراسيمه گفت : قربانت چرا؟! گفتم : اسلامميان من و تو جدايى افكند، من پيرو دين محمد صلى الله عليه آله و سلم شده ام ، گفت :دين من هم دين تو است ، گفتم : برو خودت را در چشمه (ذى الشرى )(84) بشوى ،گفت : جانم ، آيا (ذى الشرى ) صدمه اى به من نمى زند؟ گفتم : نه من ضامن آن ،رفت و غسل كرده بيامد، و من اسلام را بر او عرضه كردم و پذيرفته مسلمان شد. آنگاهافراد قبيله را به اسلام فراخواندم آما پيش نيامدند ناچار به مكه آمدم به خدمترسول خدا صلى الله عليه آله و سلم و عرض كردم : اىرسول خدا، زناكارى سبب شده است نتوانم در ميان قبيله دوس نفوذكنم . آنان را نفرين كن .فرمود: خدايا دوس را هدايت فرما
و به من فرمود: به قبيله ات برگرد و آنان را دعوت كن و روش مدارا و نرمش را پيشگير. برگشتم به سرزمين دوس و آنان ار پيوسته به اسلام مى خواندم تا آنكهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه هجرت كرد و جنگهاى بدر و احد و خندق(احزاب ) بوقوع پيوست . در اين وقت همراه كسانى از قبيله ام كه مسلمان شده بودند بهمدينه آمدم هفتاد تا هشتاد خانواده بودند و رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم در خيبربود...)(85)
(اعشى - از قبيله بنى قيس - ميخواهد مسلمان شود با اين تصميم قصيده اى در ستايشرسول خدا صلى الله عليه آله وسلم سروده رهسپار مكه مى شود نزديك مكه يا در خودشهر يكى از مشركان قريش سر راهش را گرفته از او مى پرسد به چه كار آمده اى ؟پاسخ مى دهد: آمده ام به خدمت رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم برسم و مسلمان شوم. مى گويد: او زنا را حرام كرده است . اعشى ميگويد: اين چيزى است كه من علاقه اى به آنندارم . مى گويد: از شراب هم پرهيز داده است . اعشى ميگويد: اين چيز ديگرى است كه منبه آن سخت علاقه دارم ، برمى گردد و امسال را از آن سير مى خورم تاسال بعد بيايم و مسلمان شوم . از مكه باز مى گردد وهمانسال مى ميرد پيش از آنكه به خدمت رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم بيايد ازجانب خداى متعال درباره آن احوال چنين مى آيد: (و از آنان كسانى هستند كه گوش به توفرا ميدهند و بر دلهايشان پرده گذاشته ايم تا آنرا نفهمند و در گوشهايشان سنگينىهست بطورى كه هر آيه اى را ببينند به آن ايمان نمى آورند به محض اينكه پيش توبيايند با تو جدال مى كنند و كسانى كه كافر شدند مى گويند: اين جز افسانهاىپيشينيان نيست و آنان (ديگران و يكديگر را) از آن (قرآن ) باز ميدارند و خود از آن دورىمى گزينند و بدون اين كه متوجه باشند فقط خودشان را از زندگى برين محروم مىكنند.)(86)
(عتبه و شيبه - پسران ربيعه - مطعم بن عدى ، حارث بننوفل ، همراه اشراف كافر عشيره بنى عبد مناف نزد ابوطالب رفته مى گويند: بهتراين است كه برادرزاده ات - محمد - آزادشدگان ، بردگان ، و كارگران مزدور ما را ازدور خويش براند تا در دل ما احترام بيشترى پيدا كند و ما به اطاعت و پيروى از او وتصديقش نزديك تر شويم . ابوطالب - عموىرسول خدا - حرف و پيشنهادشان را بران اونقل مى كند. عمر بن خطاب (87) به رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم مى گويد:خوب است اين كار را بكنى تا ببينيم قصدشان چيست و در انجام وعده اى كه ميدهند تا چهحد جدى هستند. اين آيات فرود مى آيد:(88) و با اين قرآن كسانى راكه از محشور شدنبه سور پروردگارشان مى ترسند كه ايشان را در برابرش (ولى ) و (شفيعى) نباشد بيم بده . باشد كه آنان از خدا پروا گيرند و كسانى را كه در بامداد وشامگاه پروردگارشان را مى خوانند و در آنحال رضاى او را ميجويند مران . هيچ از حساب آنان بر تو نيست و هيچ از حساب تو برايشان نيست تا برانيشان و در نتيجه از ستمكاران باشى . و بدينسان گروهى از آنان رابوسيله گروهى ديگر آزموديم تا بگويند: آيا اينها هستند كه خدا از ميان ما به آنان نعمتگران داد؟! آيا خدا به شكرگزاران داناتر نيست و هر گاه كسانى كه به آيات ما ايمانميآورند نزد تو آيند بگو: سلام بر شما، پروردگارتان برخود رحمت رحيمى را واجبكرده است هر كس از شما كار بدى را بنادانى انجام دهد آنگاه توبه آرد وعمل صالحى كند پس بيگمان او آمرزگارى مهربان است . و بدينگونه آيات را روشنبشرح آوريم تا راه تبهكاران روشن شود. بگو: من از پرستيدن آنها كه به جاى خدا مىخوانيد نهى شده ام . بگو: من از علائق پست شما پيروى نمى كنم ، چه در آن صورتگمراه شوم و از هدايت يافتگان نباشم ... و كسانى را كه بازى و سرگرمى را ديندارىخويش گرفتند و زندگى پست آنان را بفريفت واگذار، و با قرآن پند بده كه مبادا كسى- يا (خود)ى با كارى كه ميكند گنديده فاسد شود(89)، چه او غير خدا (ولى )و (شفيعى ) ندارد چنانكه اگر هر گونه مابه ازائى بدهد از او گرفته نخواهد شد.چنين كسانى به سبب كارى كه آگاهانه كردند گنديده ى فاسد شده باشند. آشاميدنى ازآب جوشان و عذابى دردناك دارند به سبب آن كفر كه مى ورزيدند. بگو: آيا به جاىخداوند چيزهاى را فرا خويش بخوانيم كه نه سودى به ما ميدهد و نه زيانى به ماتواند رسانيد و به پس پشت خويش چراخانده شويم آنهم پس از آنكه خدا ما را هدايت كردتا مثل كسى باشيم كه شياطين [عوامل مخل و مفسد محيط]در روى زمين او را به خود جلب وجذب كردند تا سر گردان شد و همنشينانى نيز دارد كه او را به هدايت فرا ميخواند كهبياپيش ما؟ بگو: بيشك هدايت همان هدايتى است كه خدا ميكند، و به ما امر شده است كه بهپروردگار عالمهاى آفريدگان تسليم باشيم ، و اين كه نماز را بپا داريد و از او پرواگيرد و اوست كه به سويش برانگيخته و گردآورده ميشويد و اوست كه جهان هاى برين وجهان طبيعى را بحق آفريد و دورانى كه بگويد باش ، پس مى شود. گفته اش حق وواقعيت و ايجاد است و فرمانروايى از آن اوست ، دورانى كه در (صور) دميده شود داناىغيب و مشهود است و او حكيم آگاه است .)
(دسته اى از يهوديان يثرب بسركردگى يكى از احبار بنام مالك بن صيف بقصدكشمكش كلامى نزد پيامبر مى آيند و از او مى پرسند: اى محمد، آيا خدا كتابى بر تونازل كرده است ؟ مى فرمايد: آرى . ميگويند: بخدا قسم خدا كتابى از آسمان [جهان برين ]فرو نفرستاده است .
- تو را به آنكه تورات را بر موسى نازل كرد سوگند مى دهم كه آيا در تورات نمىخوانى كه خداوند با آخوند چاق دشمن است ؟
مالك بن صيف كه جرى چاق است به خشم آمده مى گويد: بخدا قسم خدا چيزى بر هيچانسانى نازل نكرده است !
همراهانش به او اعتراض مى كنند كه واى بر تو! حتى بر موسى هم ؟!
- بخدا قسم خدا چيزى بر هيچ انسانى نازل نكرده (وحى نكرده ) است !
پس اين آيت نازل مى شود و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ماانزل الله على بشر من شى ء...(90)
(چون خداوند با نازل كردن آيه اى خوردن مردار را حرام ميفرمايد عده اى از زردشتيانايران كه دوست و متحد سياسى مشركان قريش اند و با آنان مكاتبه دارند نامه اى بهآنهامى نويسند به اين مضمون : محمد و پيروانش ادعا دارند كه فرمان خدا را پيروى ميكننداما معتقدند آنچه خودشان ذبح كنند حلال است اما آنچه خدا ذبح كند حرام است !
مشركان نزد رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم آمده مى گويند: اى محمد، بگو ببينيمگوسفند اگر بميرد چه كسى آن را كشته است ؟
- خدا كشته است
- پس تو معتقدى آنچه را تو و پيروانت بكشيدحلال است وآنچه سگ شكارى و شاهين بگيرد حلال است اما آنچه خدا بكشد حرام است !
پس چنين وحى ميشود:(91) (و بدينسان براى هر پيامبرى دشمنى قرار داديم : شياطينآدمى و شياطين نامرئى ، يكى به ديگرى براى فريب ، سخنان آراسته اى زد بطورپنهانى و راز گونه مى فرستد. و اگر پروردگار تو ميخواست چنين نمى كردند.بنابرين آنان را با افتراى خودشان واگذار و تا دلهاى كسانى كه به آخرت [زندگىپس از مرگ اعم از برزخى و قيامت ] ايمان نمى آورند به آن گوش بسپار و آن را خوشدارند و آنچه را مرتكب ميشوند، مرتكب شوند. آيا جز خدا داور (و حاكمى و قانونگذارى )بجويم . حال اوست كه قرآن را به تفصيل (و مشروحاً و با مطالب متمايز و روشن ) بهسوى شما نازل كرد. و كسانى كه اهل كتاب اند مى دانند كه آن (قرآن )نازل شده اى از جانب پروردگارت بحق است (محتوى معارف حقه و شريعت و قوانين ).بنابراين تو از شك كنندگان مباش ‍ (نهى از پيوند سياسى و فرهنگى و فكرى ) بامشركان ، ملحدان سلطه گران ، و سلطه پذيران بيخرد و منحط). و كلام پروردگارت ازلحاظ راستى و دادگرى تمام شد و هيچ تبديل كننده اى براى ايجاد و هستى آوريش نيست واو شنواى داناست و اگر از بيشتر آنان كه در زمين هستند پيروى كنى (نهى از اكثريت ياحتى اجماع كفار و عناصر بيخرد و منحط و تبهكار) ترا از راه خدا (راه تقرب به او كه راهآزادى و فتح چهار محيط باشد) برميگردانند. جز گمان را پيروى نكنند و جز اين نيستندكه بيهوده مى بافند، (باطلسازاند و قانونگذار طاغوتى يا سازندگان سنت فرهنگىسياسى ، الحادى ، طاغوت سكولار). بيگمان پروردگار تو، او داناتر است به كسى كهاز راه او (راه تقرب و تعالى و آزادى و فتح چهار محيط) گم مى شود و او داناتر است بهراه يافتگان . پس اگر به آياتش ايمان آوده ايد از چيزهايى بخورنيد كه نام خدا بر آن(يا در ذبحش ) برده شده باشد شمار را چه شده كه از آنچه نام خدا در ذبحش ياد شدهنميخوريد حال آنكه آنچه را حرام كرده براى شما برايتان با دقت و روشن بيان كرده مگرچيزى كه ناچار باشيد بخوريد. و بيشك بسيارى هستند كه ندانسته با علائق پستشانديگران را گمراه ميكنند. شك نيست كه پروردگارت داناتر است به كسانى كه از حد درميگذرند. گناه آشكار و گناه پنهان را ترك كنيد زيرا كسانى كه مرتكب گناه شوندبزودى كيفر آنچه را مرتكب شده اند خواهند ديد. و آز آنچه نام خدا بر آن ياد نشده باشدمخوريد كه بيشك آن زشتكارى است . و بيگمان شيطان ها (قانونگذاران و نظريه پردازانكفر و سلطه گرى ) به دوستداران خويش چيزهايى در پنهان القا مى كنند تا آنها باشما به كشمكش پردازند (تهاجم فرهنگى - سياسى ) و اگر شما از آنها پيروى كنيددر آن صورت شما مشرك خواهيد بود آيا كسى كه مرده [فاقد حيات طيبه ] بود و زنده اشكرديم و برايش ‍ نورى قرار داديم (نمادى از زندگى ديندارانه شد) كه با آن در ميانمردمان راه برود مثل و همتاى كسى كه در تاريكى هاست و از آن بيرون آمدنى نيست ؟ اينچنين براى كافران آنچه مى كردند زيبا و موجه نمايانده گشت . و اين چنين در هردولتشهرى بزرگترين تبهكارانش را قرار داديم تا در آن تدبير خصمانه كنند و تدبيرخصمانه نمى كنند جز عليه خويشتن ولى در نمى يابند...)(92)
در سال دهم بعثت رسول خدا به ابوطالب خبر ميدهد كه پروردگار موريانه را به جانعهدنامه اى كه قريش براى عدم همكارى و قطع رابطه نوشته اند انداخته تا به جز نامخدا هر چه نوشته شده از ستم و قطع رابطه و بهتان خورده و از ميان برده است .ابوطالب آن را به قريش اعلام مى نمايد پس از بررسى متوجه مى شوند كه همانگونهرخ داده است . اما بر سياست تحريم و فشارشان شدت ميدهند. لكن در نيمه رجب همانسال عده اى از افرادى كه نامشان در تاريخ ثبت شده است آن عهدنامه را از كعبه بدرآورده پاره مى كنند.(93)
رسول خدا كه هر سال در موسم حج در عكاظ، مجنه ، دوالمجاز، منى ، و مكه و ديگرمنازل حاجيان با آنان تماس مى گيرد و رسالت الهى را به ايشان مى رساند در موسمحج سال يازدهم بعثت (خود را به قبائل عرب كه به مكه آمده اند معرفى مى نمايد. آنانرا به خداى يگانه مى خواند و ابلاغ مى كند كه او پيامبرى صاحب رسالت است . و ازآنان مى خواهد كه وى را تصديق كرده در حمايت خويش بگيرند تا پيام الهى را به مردمبرساند.)(94) اين يعنى دعوت آنان به (شفاعت حسنه ) كه امرى ارادى و آگاهانهبوده از ضروريات عملى ايمان به توحيد، نبوت عامه ، نبوت خاصه يا خاتميت و معاداست . (ربيعه بن عباد مى گويد: نوجوانى بودم كه با پدرم به منى آمدم .رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به اردوگاه يكايكقبائل سر ميزد و آنان را نام برده مى گفت : من پيامبر خدا براى شما هستم . به شمافرمان داده تا خداى يگانه را بپرستيد و هيچ چيز را با وى انباز نگيريد و هر چه از اينبتها را كه بجاى او مى پرستيد رها كنيد و به من بگرويد و مرا تصديق و از من دفاعكنيد تا پيام الهى را برسانم . از پى او مردى لوچ روان بود با صورتى سفيد وگيسويى آويخته و پيراهن ابريشمى عدنى بر تن كه چونرسول خدا صلى الله عليه آله و سلم دم از گفتار بر مى بست رو به آن قبيله كرده ميگفتاين شمار دعوت مى كند كه عهد پرستش لات و عزى را از گردن فرو نهيد و... بهگمراهى و بدعتى كه آورده است گردن نهيد از او پيروى نكرده گوش به حرفش ندهيد.
از پدرم پرسيدم پدر جان اين كه دنبال او مى رود و سخنش را رد مى كند كيس گفت عمويشعبدالعزى پسر عبدالمطلب ، ابولهب .)(95)
چون با جمعى از قبيله خزرج كه از يثرب آمده اند سخن مى گويد شش نفر ايمان آوردهقول مى دهند ديگران را هم در برگشت خود به دين توحيد بخوانند تا در صورتى كهخدا آنان را بر سر اسلام متحد گردانيد شهرشان پايگاه نيرومند و مستحكمى براىپيامبر خدا باشد.(96)
مسافران چند قبيله هم جواب رد ميدهند. از جمله بنى عامر بن صعصعه .
شش خزرجى چون به مدينه بازمى گردند (براى همشهريان خويش سخن از رسولخدامى گويند و آنان را به اسلام دعوت مى كنند تا در ميانشان گسترش مى يابد و خانه اىدر مدينه نمى ماند كه در آن ياد و سخن رسولخدا نباشد.)(97)
يازده سال و چند ماه از بعثت پيامبر خاتم مى گذرد و در ذيحجهسال دوازدهم بعثت ، در ميان مسافران دوازده نفر از انصار به مكه مى آيند و در (عقبه )گردنه اى ميان منى و مكه با رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم ملاقت و با وى بيعتمى كنند و يكى از تعهداتشان اين است كه (در كار خير سر از فرمان پيامبرنپيچند).(98)
هر يك از اين بيعت ها خواه بيعت مردان و خواه بيعت زنان و هر يك از ايمان آوردن و مسلمانشده ها وقوع يا رخداد ارادى (شفاعت حسنه ) است كه كار كرد شفاعت تكوينى در نظامهستى را در پى داشته ببار مى آورد تا مرد يا زنى با اين (پيوستن ) فرهنگىسياسى دفاعى اطلاعاتى و امنيتى كه با تمسك به عروة الوثقى تواءم است به مددشفيعانى كه برخى (ميزان )اند و يكى قرآن كه شافع مشفع باشد به سوى مبداءهستى كه يگانه (ولى ) و (شفيع ) باشد سير مى كند.
رخداد ارادى (شفاعت حسنه ) در اسيد بن خضير و سعد بن معاذ كه رئيس قبيله بنىعبدالاشهل هستند بسيار جالب هستند بسيار جالب است .(99)
در اين هنگام سوره مباركه سجده نازل ميشود.
حتى پس از نزول سوره كه سوره هاى طور، ملك ، حاقه ، و معارجنازل مى شود مساءله اصلى جامعه توحيدى دره ابوطالب و شاخه هايش در حبشه ، مدينه وميان قبائلى مانند (دوس ) جز گسستن از خانواده -قبايل و دولتهاى الحادى و طاغوتى و (پيوستن ) به جامعه توحيدى يعنى (شفاعتحسنه ) و (شفاعت سيئه ) نيست در اين مياننزول سوره مباركه (معارج ) جايگاه مهمى دارد.



33

سوره معارج و (شفاعت حسنه )


چند سال پيش و در آستانه هجرت مسلمانان به حبشه در اواخر سوره شعراء چنين مى آيد:(بنابراين با خداى يگانه معبود ديگرى مخوان كه در آن صورت از عذاب شدگانباشى و نزديكان خويشاوندى را بيم ده و شانه از سر فروتنى و مهربانى به روى مؤمنانى كه از تو پيروى كردند بجنبان . پس هر گاه در برابرت نافرمانى كردند بگو:من از آنچه شما ميكنيد بيزارم و بر خداى تواناى مهربانتوكل كن آن خدايى كه تو را وقتى به نماز مى ايستى مى بيند و حركتت را در ميان سجدهگزاران نيز بيگمان ، شنواى بسيار دانا اوست .)(100)
در اجراى اين فرمان به على بن ابى طالب خبر و دستور دعوت به ميهمانى و تهيه غذاميدهد و به دعوت شدگان چنين مى فرمايد: (اى بازماندگان عبدالمطلب بخدا من جوانىدر عرب نمى شناسم كه براى قومش چيزى بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد زيرا منخبر دنيا و آخرت (زندگى پس از مرگ ) را براى شما آورده ام و اينك خداىعزوجل به من دستور داده است تا شما را دعوت به آن كنم . چه كسى از شما به من ايمانمى آورد و مرا در كارم يارى ميدهد تا برادر و وصى و وزير و پس از من جانشينم باشد درميان پيروانم ؟
دم فرو مى بندند و هيچ يك پاسخى نميدهند. على كه كم سن وسال ترين و كم جثه ترين آنها است مى گويد: من اى پيامبر خدا يار و ياور و وزيرت دررسالتى كه خدا به تو داده است خواهم بود. پيامبر خدا دست على را گرفته مى فشارد ومى گويد: اين برادر من ، وصى من ، وزير من ، و جانشينم در ميان شما خواهد بود. فرمانشرا بشنويد و اطاعت كنيد.
آنعده در حالى كه مى خنديدند رو به ابوطالب كرده مى گويند: به تو دستور داد تا ازپسرت فرمان برى .)(101) (در آن روز جعفر بن ابيطالب و عبيده بن حارث و سپسگروه كثيرى مسلمان مى شوند و كارشان بالا ميگيرد و بر شمارشان مى افزايد و باخويشاوندان مشرك خود به دشمنى برمى خيزند. پس قريش به جان آن عده از ايشان كهمستضعف اند افتاده در صدد بر ميآيند آنان را از اسلام به كفر برگردانند و به دشنامدادن به رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم وادارند.)(102) بدينسان موج ديگرىاز آزار و شكنجه گرى در عشاير قريش عليه مسلمانان بويژه مستضفان رخ مى دهد.
در چنين شرايط فرهنگى - سياسى دشوارى (روزى ابوطالب با فرزندش جعفر (بنابيطالب )(103) مى بينند كه رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم به نماز ايستادهاست وعلى بن ابيطالب پهلوى راست وى در نماز است . به فرزندش جعفر مى گويد: توهم جناح چپ او را بپوشان و به نماز بايست . جعفر پهلوى چپرسول خدا صلى الله عليه آله و سلم به نماز مى ايستد. بدينسان جعفر بن ابيطالباسلام خويش را آشكار مى كند.)(104)
چند سال بعد، و در موسم حج سال دوازدهم بعثت ،(رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم قبيله بنى عامر بن صعصعه را مانند - يكايكقبائلى كه از اين سو و آن سوى حجاز آمده اند - دعوت به اسلام مى كند. يكى از آنانبنام بيجرة بن فراس به همراهانش ‍ مى گويد: اگر اين جوانمرد را از قريش مىگرفتم مى توانستم بوسيله اى همه مردم عرب را به زير فرمانم در آورم . بعد هم ازرسول خدا صلى الله عليه آله و سلم مى پرسد: اگر ما با تو پيمان بستيم (بيعتكرديم ) بر سر رسالت و دينت ، و خدا تو را بر مخالفانت پيروز ساخت جانشين توخواهيم بود؟ مى فرمايد: اين امر به دست خداست (نه به دست من ) و جانشينى مرا به هركه خواهد بدهد.
- گلوى خويش را در دفاع از تو به شمشير مردم عرب بسپاريم و وقتى پيروز و حاكمشدى فرمانروايى مال ديگران باشد حكومت و دين تو را نخواستيم .
آن قبيله هم جواب رد ميدهند.
وقتى قبائل عرب از مكه باز مى گردند بنى عامر پيش يكى از مردانكهنسال پرتجربه خويش مى روند كه بعلت پيرى نتوانسته با آنان به حچ بيايد وهر سفر در بازگشت به حضورش رسيده وقايع را گزارش مى كنند در اينسال در گزارش خود مى گويند: جوانمردى قريش از عشيره بنى مطلب بديدن ما آمد كهادعا مى كند پيامبر است و از ما مى خواهد از او دفاع كرده در كنارش با مخالفانش بجنگيمو او را بسرزمين خويش بياوريم .
مرد تجربه اندوخته در حاليكه دريغ ‌خوران دستهايش را بر سرش مى نهد مى گويد:اى بنى عامر! وه كه چه فرصت گرانبهايى را از دست داده ايد سوگند مى خورم كههيچكس از تبار اسماعيل تاكنون بدروغ چنين ادعايى (ادعاى رسالت و پيامبرى ) نكرده است. دعوت وى بر حق است عقلتان كجا بود آن وقت كه به شما پيشنهاد داد؟!)(105)
سوره مباركه معارج - ساءلسائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذى المعارج ... - در چنين احوالىنازل مى شود با اشاره به اين كه آن (عذاب واقع ) نيروى جاذبه اى دارد كه كسى راكه دعوت رسول خدا صلى الله عليه آله و سلم را رد يا مشروط به خلافت خودش پس ازپيامبر كرد و طمع به قدرت سياسى بست بى آنكه شرايط و صلاحيت مسؤ وليت حكومتتوحيدى - وحيانى را داشته باشد جذب خود مى كند: كلا آنهالظى . نراعه للشوى .تدعوا من ادبر و تولى . وجميع فاوعى (ثروت اندوزان ، قدرت اندوزان ) ان الانسان خلقهلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا المصلين الذين هم على صلاتهم دائمونوالذين فى اموالهم حق سائل و المحروم . والذين يصدقون بيوم الدين والذين هم من عذابربهم مشفقون . ان عذاب ربهم غير ماءمون . والذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم اوما ملكت ايمانهم و انهم غير ملومين فمن ابتغى وراء ذلك فالئك هم العادون . و الذين هم لامافاتهم و عهدهم راعون والذين هم بشهاداتهم قائمون . والذين هم على صلاتهميحافظون اولئك فى جنات مكرمون بنابراين كسانى را كه كافر شدند چه شده استكه شتابان پيش تو مى آيند و از چپ و از راست گريخته پراكنده مى شوند (و به تونمى پيوندند) مگر يكايكشان طمع به اين بسته اند كه به بهشت پر ناز و نعمت درآيند؟! چنين نشود. بيگمان ما آنان را از آنچه مى دانند آفريديم ...)
شرايط ضرورى حكومت بر جامعه اسلامى و رهبرى مردم آزاديخواه با عزت و با كرامت اينسلسله صلاحيت است كه برشمرديم و پس از پيامبر خدا در آن انسانى جمع شده است كه- بقول خودش - در دامان پيامبر آموزش ديده و تربيت شده است پيش از بعثت و پس ازآن ؛ و (مثل جوجه طاووسى كه از پى مادرش روان باشد از پى پيامبر روان بوده و گامبر جاى گامهاى كمال پيمايى و فضيلت آفرينى و سير تقربش مى نهاده است .) و اينمعنا را در انجمن بنى هاشم و بنى مطلب در روز انذار عشيره و اجراى فرمان خدا عملا و بهگونه رخدادى مشهود و محسوس اثبات كرده است . و نشان داده و يقين آور ساخته است كهعصمتى تكوينى در ساختارش هست .
سوره معارج رد بر كسانى را در بردارد كه ايمانشان به خدا، وحى ، قرآن ، و پيامبر ودينداريشان را مشروط مى كنند به تحصيل اقتدار سياسى پس از پيامبر خواه بلافاصلهپس از پيامبر يا حتى بعدها و در زمان ما و تا به قيامت . شان نزولش هم نه فقط بيجرةبن فراس ‍ بلكه مجموعه مسافران آن موسم بنى عامر بن صعصعه است . به هميندليل ، و با فهم صائبى بدين عموميت و گستردگى بعدها بويژه پس از حديث - غديركه مشتمل بر حديث ثقلين هم هست - دينشناسان هر كس را كه چنان حركتى از او سر ميزنداز مصاديق آن سوره و شاءن نزول مى شمارند و نظرى صائب هم هست چنانكه اسامى آنمصاديق تعدد و تنوع پيدا مى كند حتى در همان ايام و ماههاى پس از حديث غدير و بتدريجوارد كتب تاريخ تفسير و حديث مى شود. سپس شمار مصديق به دهها ميليون مى رسد.
به نظرم چنين رسيده كه نخستين كسى كه سوره معارج را درباره يك مصداق جديد بكار مىگيرد پس از ذكر نام آن شخص و رفتار يا گفتارش مى افزايد: وانزل الله تعالى : ساءل سائل بعذاب واقع . الايه (106) يعنى خدا هم قبلا سورهمعارج را در همين معنا نازل كرده است نه اين كه فانزل الله تعالى در پى اين رفتار و گفتار آن شخص چنين سوره اىنازل شد. سپس چون ديگران معناى دقيق كلام آن مفسر يا محدث را نميفهمند و واو را به معنى(فاء) مى پندارند خطايى در فهم شان نزول و زماننزول سوره معارج شكل مى گيرد و با تكرار يانقل مكرر اين خطا مؤ لفان كتابهاى حديث و تفسير و تاريخ قديم گمان ميبرند اين سورهپس از واقعه غدير و در مدينه نازل شده است .حال آنكه اجماع مفسران بر مكى بودن آن است و چند روايت ترتيبنزول سور، از جمله ترتيب نزولى كه از امام جعفر صادق عليه السلام در دست داريم(107) و حوادث تاريخى عصر پيامبر صلى الله عليه آله و سلم و كهن ترين و موثقترين تواريخ هم مؤ يد آن است ، و متن آن سوره نيز دلالت قطعى بر مكى بودن آن دارند.
با اينهمه ، آنچه مفسران و محدثان در كتب خويش درباره شاننزول سوره معارج آورده اند قرائنى بشمار مى آينددال بر آنچه پس از تحقيق و تتبع به آن رسيده و در انيجا نوشته ام . اگر آنان هم علمبه ترتيب نزول سوره ها و آيات ، زمان و مكان حوادث عصر نبوى از جملهنزول سوره ها و آيات ، و تسلسل تاريخى آنها ميداشتند، علمى كه هم شرط علم تفسير وعلم تاريخ است و هم شرط علم به سنت ، و توانايى كافى براى اجتهاد و دينشناسى ،سرگردان و گرفتار چنين اشتباهاتى و منازعاتى نميشدند.(108) خدايشان رحمتفرمايد.



34

پيوستن و گسستن فرهنگى - سياسى در صحنه بين المللى


دو امپراطورى بزرگ بر قلمروى پهناور و بر آبادترين شهرها و سرزمينها سيطرهدارند: شاهنشاهى ايران كه قلمروش عراق كنونى و يمن را همشامل مى شود و امراى عرب حيره زير نفوذ آن قرار گرفته اند. امپراطورى روم شرقىكه علاوه بر تركيه كنونى ، سوريه و فلسطين و مصر و بخشى ازشمال آفريقا را در قبضه دارد و امراى عرب غسانى كارگزار سياسى آنند.
اين دو ابر قدرت در دو جبهه يا اردوگاه قرار دارند: شاهنشاهى ايران كه زردشتى مذهب ودوگانه پرست است همه بت پرستان ، مجوسان ، يهوديان و مشركان عرب را بدور خويشگرد آورده است . امپراطورى روم شرقى كه مسيحى است دولت حبشه و همه مسيحيان وخداپرستان از جمله اقليتهاى مسيحى عربستان را در اردوگاه خويش متحد كرده است . جنگ ايندو دولت بزرگ اساسا جنگ اهل كتاب است با كسانى كه به خداى يگانه پيامبران وكتابهاى آسمانى عقيده ندارند با اين همه يهوديان كه بظاهراهل كتابند بر ضد مسيحيان با رژيم سلطنتى ايران و مشركان عرب و همه بت پرستانمتحد و همداستانند.
اين جبهه بندى تا عمق حجاز و شهرهاى مدينه و مكه نفوذ كرده است بطوريكه مشركان مكهبا يهود و مجوسان ايرانى عليه رسولخدا همدستند، و مسيحيان حبشه و نجران و فلسطينبا مسلمانان همدرد و همراهند. مسلمانان نسبت به كشمكشها و تحولات بين المللى خاصهآنچه در همسايگى و بيخ گوش آنان مى گذرد سخت حساسند و هر گونه اختلالى را كهدر توازن نيروهاى دو ابر قدرت بزيان دولتاهل كتاب پديد آيد تهديدى نسبت به آينده دين و امت خويش تلقى مى نمايند. گفتار مكه همغلبه ارتش شاهنشاهى را بر روميان اهل كتاب پيروزى خويش مى دانند.
هشت سال پيش ازش بعثت رسولخدا امپراطورى روم گرفتار آشوب داخلى مى شود. در 602ميلادى افسر بى كفايتى بنام فكاس به امپراطورى مى رسد كه هم به قوم وحشى آوارهاباج ميدهد و هم در برابر تهاجم وحشيانه ارتش شاهنشاهى عاجز مى ماند.
خسرو پرويز با استفاده از هرج و مرج و ضعف دولت روم در همينسال لشكر به قمرو آن ميكشد. شهر دارا در بين النهريين را پس ‍ از چند ماه محاصره در605 ميلادى بتصرف در مى آورد در 607 ميلادى - سهسال مانده به بعثت - شهرهاى آمد (ديار بكر كنونى )، ادس ، حران و استحكامات رومى راتسخير كرده از رود فرات در سوريه ميگذرد و حلب را گرفته تا نزديكى بيروتامروزى پيش مى تازد. سپاه ديگر ايران از طرف ارمنستان حمله برده كاپادوكيه ، فريگيه، و دو ايالت ديگر تركيه را غارت مى كند و چندان در قلمرو روم پيش مى رود كه مردمقسطنطنيه - پايتخت روم - به وحشت مى افتند در نتيجه اين اوضاع ، هراكليوس سرداررومى در 610 ميلادى - سال بعثت - از كارتاژ (تونس كنونى ) با چندين كشتى بهقسطنطنيه آمده بكمك مردم زمام امور را بدست مى گيرد.
ارتش شاهنشاهى در سال دوم بعثت (611 ميلادى ) به شرق تركيه تاخته انطاكيه را مىچاپد، در سال پنجم بعثت (614 م ) دمشق را تصرف مى كند، درسال ششم بعثت (615) با همدستى 26 هزار يهودى بيت المقدس را محاصره و سپستسخير و تاراج مى كند، و صليبى را كه مسحيان معتقدند عيسى بر آن بدار آويخته شدهاست و براى آنان مقدس ترين اشيا روى زمين است بچنگ مى آورد و بعنوان غنيمتى بهپايتخت خويش تيسفون (بغداد امروزى ) مى برد. نامه هاى توهين آميز هم به هراكليوس مىنويسد: (از خسرو شاهنشاه و دايگان روى زمين به هراكليوس برده پست و بيغيرت او!شما كه مى گوييد ما به خداى خويش (حضرت مسيح ) اطمينان وتوكل داريم . پس چرا خداى شما نتوانست بيت المقدس را از دست من خلاص كند؟...
خودتان را بيهوده با اين عقيده پوچ كه به مسيح داريد فريب ندهيد او حتى نتوانستخودش را از چنگ يهوديان خلاص كند تا او را بدار زده بدنش را ميخ كوبيدند و با آنوضع فجيع كشتند.)
در سال هفتم بعثت (616 م ) شهربراز سردار ايران با عبور از صحراى سينا به مصرميرسد و اسكندريه بندر تجارتى پرآوازه را مى گيرد و مرز ايران را به حدود دورههخامنشى مى رساند.
در سال هشتم بعثت (617 م ) سردار ديگر ايران بنام شاهين از كاپادوكيه گذشته يكايكايالت تركيه را تصرف مى كند و به كالسدون در نزديكى قسطنطنيه مى رسد درملاقتى كه ميان هراكليوس و شاهين صورت ميگيرد شاهين از راه خيرخواهى به هراكليوسسفارش ‍ ميكند تا سفيرى براى مذاكره صلح به دربار خسرو پرويز بفرستد. اما خسروپرويز كه مست فتوحات خويش است نه فقط حاضر به مذاكره براى صلح نميشود بلكهسفير روم را زندانى ميكند و سردار خويش شاهين را تهديد مى نمايد كه چرا امپراطور رومرا در غل و زنجير بدرگاه او حاضر نكرده است !
در سال هشتم بعثت ، كالسدون سقوط مى كند و ارتش شاهنشاهى در كناره بسفور به دروازهقسطنطنيه مى رسد. پايتخت روم از طرف قوم وحشى آوارها نيز زير فشار قرار مى گيرد.وضع بقدرى خراب و مايوس كننده است كه هراكليوس به فكر فرار مى افتد و به اينمنظور خزانه روم را بار كشتى مى كند تا به كارتاژ ببرد. روحانيون و مردم مسيحى مانعمى شوند و او را تشويق به مقاومت مى كنند و همهاموال و خزائن و درآمد كليساها را در اختيارش ميگذارند تا سپاه را تقويت و آماده دفع سازد.
در راس هرم ابر قدرتى كه كشورها را با چنين سرعت وحشتاكى در مى نوردد و مردمان رازير لگد سپاهيانش مى كوبد پادشاهى هوسران ، زورگو، مغرور، خونريز و مفسد قراردارد. خسرو پرويز يكايك سرداران بزرگش را به بهانه اين كه در جنگى شكست خوردهاند بقتل مى رساند و به نعش بعضى از آنان اهانت مى كند، تنها دستش به شربرازنميرسد! كاخها، گنجها، حرمسرا، و تجملات دربارش افسانه اى است . شماره زنانش بيشاز سه هزار است . چند هزار كنيز براى سرودن و نواختن در حرمسراى اويند. بارمالياتهايى كه بر كشاروزان و رمه داران و زحمتكشان و پيشه وران بسته بقدرى سنگيناست كه خزانه دولت پس از خرج براى جنگهاى بيست و پنجساله او با روميان چهاربرابر نخست موجودى نشان ميدهد! دهها هزار از جوانان و مردان ايران قربانى حملات ولشكركشى هاى وحشيانه او ميشوند سرانجام او را دستگير كرده به زندان مى افكنند سپسخود و پسرش را مى كشند.(109)
اخبار فتوحات ارتش شاهنشاهى و شكست هاى پياپى دولتاهل كتاب به پيامبر و يارانش در مكه مى رسد و سخت اندوهگين و ناراحت ميشوندرسول خدا دوست نمى دارد مجوسان كه (امى ) هستند بر روميان كهاهل كتابند غلبه كنند. از طرفى ديگر كفار مكه شاده مى شوند و زبان به سرزنش وناسزا دراز مى كنند و وقتى به پيروان رسولخدا برمى خوردند مى گويند: شمااهل كتاب (آسمانى ) هستيد و مسيحيان هم اهل كتاند و ما (امى ) هستيم و هم مسلكان ايرانى ما(يعنى مجوسان كه امى و بى كتاب آسمانى هستند) بر هم مسلكان رومى شما پيروز شدندبهمين جهت اگر شما هم با ما بجنگيد حتما بر شما غلبه خواهيم كرد.
پس خداوند متعال اين سوره را ميفرسند:
بسم الله الرحمن الرحيم
الم . غلبت الروم فى ادنى الارض . و هم من بعد غلبهم سيغلبون ، فى بضع سنين . للهالامر من قبل و من بعد، و يومئذ يفرح المومنون بنصرالله ، ينصر من يشاء و هو العزيزالرحيم . وعد الله ، لا يخلف الله وعده ...(110)

در رد طعنه مشركان (ابوبكر به آنها ميگويد: خدا چشمتان را روشن نخواهد كرد، بخداقسم پس از چند سال روميان بر دولت ايران غلبه خواهند كرد. ابى بن خلف پرخاشميكند كه دروغگو! مدتى تعيين كن و شرطى با من ببند. بر ده شتر جوان و براى مدت سهسال شرط بندى مى كنند آنگاه ابوبكر بهرسول خدا خبر ميدهد. مى فرمايد: (بضع سنين ) از 3 تا 9سال است .(111) مقدار شرط و مدت آن را هم زياد كن . شرط را يكصد شتر جوان مى كنندو زمان را نه سال ... همزمان با پيروزى مسلمانان در جنگ (بدر)، روميان هم بر ارتشايران غلبه مى كنند. و در (حديبيه ) براى بار ديگر. چون ابى بن خلف از زخمى كهاز شمشير رسولخدا خورده است مى ميرد ابوبكر آن شرط را از ميراث بران وى مطالبهمى كند و مى گيرد و به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى آورد. به اوميفرمايد تا آنها را در راه خدا صدقه بدهد.)(112)
بنام خداوند بخشاينده مهربان
الف ، لام ، ميم . روميان مغلوب شدند در نزديك ترين سرزمين ، و آنان پس از مغلوبشدنشان بزودى غالب آيند ظرف كمتر از يكدهه . فرمان خداى راست پيش از (غلبهايرانيان ) و پس از (غلبه روميان ). و در آن هنگام مومنان از پيروزى خدادادى شاد شوند.هر كس را كه بخواهد يارى دهد (و پيروزى سازد) و او مقتدر مهربان است . اين وعده خداستو خدا وعده خويش خلاف نكند اما بيشتر آدميان نمى دانند، ظاهرى از زندگانى دنيا راميشناسند و در آنحال آنان از آخرت غافلند. آيا با خود نيانديشيدند كه خدا آسمانها و زمينو آنچه را ميان آندو است جز به حق و تا وقت معين نيافريد و بسيارى از آدميان به ديدارپروردگارشان البته كافرند. و آيا در زمين سير نكردند تا بنگرند چگونه بودسرانجام آنكسان كه پيش از ايشان بودند، آنان سخت نيروتر از ايشان بودند و زمين رابر شوراندند و آنرا بيش از آنچه ايشان آباد كردند آبادان ساختند و پيامبرانشان بادلائل روشن نزدشان آمدند؟ پس خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند بلكه آنان برخودشان ستم مى كردند. وانگهى عاقبت كسانى كه بدى كردند بد بود كه آيات خدا رادروغ شمردند و آنها را مسخره مى كردند. خدا آفرينش را آغاز ميكند سپس تجديدش مى كندآنگاه بسوى او باز گردانده مى شويد. و آنروز كه رستاخيز برپا شود تبهكاران نوميدو خاموش شوند و از معبودهايشان كه شريك خدا ميانگاشتند شفيعانى نداشته باشند و خودبه آن معبودها كافر شوند و آن روز كه رستاخيز برپا شود آنهنگام از هم بپراكنند. پسآنكسان كه ايمان آوردند و خدا كارهاى شايسته كردند ايشان در گلزارى مورد تكريمن و اماكسانى كه كافر شدند و آيات ما و ديدار آخرت را دروغ شمردند آنان در عذاب حاضرآيند. پس خداى را تسبيح گوييد چون به شامگاه درآييد و چون به بامدادان درآييد وسپاس در آسمانها و زمين اوراست و شب هنگام و چون به ظهر درآييد (تسبيح خدا گوييد ونماز گزاريد). زنده را از مرده برمى آورد و زمين را پس از مردنش زنده مى گرداند و همينگونه از گور بيرون آورده شويد. و از آيات او اين است كه شما را از خاك آفريد، آنگاهشما بشرى شديد كه پراكنده ميشويد. و از آيات او اين است كه براى شما از خودتان جفتهايى آفريد تا با ايشان بياراميد و ميان شما همدوستى و مهربانى قرار داد، براستى درآن براى مردمى كه ميانديشند آيت هاست . و از آيات او آفريدن آسمانها و زمين و اختلافزبانهاى شما و رنگهاى شماست ، بى شك در آن براى دانايان آيتهاست واز آيات او خفتنشما در شب و روز و جستجوى شما در پى داده هاى بيش از نيازتان است ، بى گمان در آنبراى مردمى كه گوش مى سپارند آيت هاست ، و از آيات اوست كه برق را به شما از رهبيم و طمع نشان ميدهد و از آسمان آبى فرو مى فرستد كه بدان زمين را پس از مردنشزنده مى كند براستى در آن مردمى كه خرد را بكار ميبرند آيتهاست .
بدينسان به كمك خرد و با دو روش علمى يكى مطالعه عمقى تاريخ (113) و ديگرىمشاهده آنچه پيش رويمان در جامعه ها و در صحنه بين المللى مى گذرد در مى يابيم كه(گسستن ) از جامعه دولت الحادى و طاغوتى و از سنت فرهنگى - سياسى آن - وپيوستن به جامعه دولت توحيدى و وحيانى و به سنت فرهنگى سياسى آن كه دوعمل صالح پياپى يا توام باشد و خداوند متعال از آن با فمن يكفر بالطاغوت و يومنبالله فقد استمسك بالعروة الوسقى و اصطلاح شفاعت حسنه تعبير مى فرمايد -بزرگترين و گرانقدرترين رخداد در جهان انسانى كانونى خودمختار بشمار مى آيدرخدادى است كه نظام هستى با همه جهانهاى برين طبيعى و پستش به تبع آن چرخش وگردش دارند چرخش و گردشى كه همان (شفاعت تكوينى ) باشد و در قله رفيعتصور ناپذيريش يگانه (ولى ) و (شفيع )متعال و عرش اوست . چنانكه (شفاعت سيئه ) كه متضاد آن است و عملى آگاهانه و ارادىكه در همين جهان انسانى كانونى رخ مى دهد سبب ميشود كه فردى از بشر از اين جهان بهجهان پست - كه شرحش خواهد بود - تنزل و سقوط كند.
انسان - موجودى كه لايه هستى خودمختارى را در راس ساختار دوازده لايه اش دارد - باتصميم گيرى و انجام عمل صالح بزرگ و سرنوشت ساز (شفاعت حسنه ) سيرتقربش را آغاز كرده هم در جهان بشرى اثرگذار گشته فاتح چهار محيط شده دوازدهحالت وضعيت محيطى اسارت - ذلت را پشت سر افكنده به دوازده وضعيت محيطى و كيفيتتكاملى آزادى - عزت ارتقا مى يابد و به منزلتى در نظام هستى ميرسد بر حسب درجهيا مرتبه اى كه يافته است .
او سرباز مجاهدى در صف نيروى حقى ميشود كه اراده تكوينى آفريدگارمتعال بر اين تعلق گرفته است كه نيروىباطل - نيروى مستكبران ، مترفان ، سلطه گران جنگ افروز، و مفسد و كاهنان باطلساز،و نظريه پردازشان را از فرق سر تا پاشنه پا بشكافد تا از صحنه جهان انسانىزائل گشته به ژرفاى خاك (114) به منجلاب فساد و گنديدگى (115) به آتشفروزان گدازان (116) كه منشاء ابليس - مجموعهعوامل مخل و مفسد زيستن و رشد معنوى - باشد(117) ساقط شوند: و من جاء بالسيئهفكبت وجوههم فى النار(118) و كسى كه سيئه و (شفاعت سيئه ) انجام دهد چنينكسانى هستى هاشان در آتش ‍ باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation