بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 16, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در پـايـان آيـه بـراى تـاءكـيـد ايـن واقـعـيـت كـه ايـنـهـا هـمـه گـرفـتـار عـكـسالعـمـل كـارهـاى خـويش شدند و محصولى را درو مى كردند كه بذر آن را خودشان پاشيدهبـودنـد، مـى فـرمـايـد: (خـداونـد هـرگـز بـه آنها ظلم و ستم نكرد، آنها بودند كه برخويشتن ستم كردند) (و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ).
آرى مـجـازاتـهـاى ايـن جـهـان و جـهـان ديـگـر بـازتـاب و تـجـسـمـى اسـت ازاعمال انسانها، در آنجا كه تمام راه هاى اصلاح و بازگشت را به روى خود ببندند.
خدا عادلتر از آنست كه كوچكترين ظلم و ستمى درباره انسانى روا دارد.
ايـن آيـه مـانـنـد بـسـيـارى ديـگـر از آيـات ديـگـر قـرآن بـه روشـنـىاصـل آزادى اراده و اخـتيار انسان را تثبيت مى كند، و اين حقيقت را روشن مى سازد كه تصميمگـيـريـهـاى هـمـه جـا از خـود انـسـان اسـت ، و خـدا او را آزاد آفـريـده و آزاد خـواسته است ،بنابراين اعتقاد پيروان مكتب جبر كه متاءسفانه در ميان مسلمانها نيز وجود دارند با اين منطقنيرومند قرآن ابطال مى شود.
آيه و ترجمه


مثل الذين اتخذوا من دون الله اءولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اءوهن البيوت لبيتالعنكبوت لو كانوا يعلمون(41)
ان الله يعلم ما يدعون من دونه من شى ء و هو العزيز الحكيم(42)
و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون(43)
خلق الله السماوات و الا رض بالحق ان فى ذلك لاية للمؤ منين(44)


ترجمه :
41 - كـسـانـى كـه غـيـر از خـدا را اوليـاء خود برگزيدند، همچون عنكبوتند كه خانه اىبراى خود انتخاب كرده و سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر مى دانستند!
42 - خداوند آنچه را غير از او مى خوانند مى داند و او شكست ناپذير و حكيم است .
43 - اينها مثالهائى است كه ما براى مردم مى زنيم و جز عالمان آن را درك نمى كنند.
44 - خداوند، آسمانها و زمين را به حق آفريد، در اين آيتى است براى مؤ منان .
تفسير:
تكيه گاههاى سست همچون لانه عنكبوت !
در آيـات گـذشـتـه سـرنوشت دردناك و غم انگيز مشركان مفسد و مستكبران لجوج و ظالمانبـيـدادگـر و خـودخـواه بـيـان شـد، بـه هـمـيـن تـنـاسـب در آيـات مـورد بـحـثمـثـال جـالب و گـويائى براى كسانى كه غير خدا را معبود و ولى خود قرار مى دهند بيانمى كند كه هر چه درباره اين مثال بينديشيم نكات بيشترى از آن ، عائدمان مى شود.
مـى فـرمـايـد: (كسانى كه غير از خدا را ولى و معبود خود برگزيدند، همچون عنكبوتندكـه خـانـه اى بـراى خود برگزيده ، و سست ترين خانه ها، خانه عنكبوت است ، اگر مىدانـسـتـنـد)! (مـثـل الذيـن اتـخـذوا مـن دون الله اوليـاءكمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون ).
چه مثال رسا و جالبى و چه تشبيه گويا و دقيقى ؟!
درسـت دقـت كنيد: هر حيوان و حشره اى براى خود خانه و لانه اى دارد، اما هيچيك از اين خانهها به سستى خانه عنكبوت نيست .
اصـولا خـانـه بـايـد ديـوار و سـقـف و درى داشته باشد، و صاحب آن را از حوادث حفظ كندطـعـمـه و غـذا و نـيـازهـاى او را در خـود نـگـاه دارد. بـعـضـى از خـانـه هـا سـقـف نـدارنـد امالااقل ديوارى دارند يا اگر ديوار ندارند سقفى دارند.
اما لانه عنكبوت كه از تعدادى تارهاى بسيار نازك ساخته شده نه ديوارى دارد، نه سقفى، نه حياطى و نه درى ، اينها همه از يك سو.
از سـوى ديـگر مصالح آن بقدرى سست و بى دوام است كه در برابر هيچ حادثه اى مقاومتنمى كند.
اگر نسيم ملايمى بوزد تار و پودش را درهم مى ريزد!
اگر چند قطره باران بر آن ببارد آن را متلاشى مى كند!
كمترين شعله آتشى به آن برسد نابودش مى سازد.
حتى اگر گرد و غبار بر آن بنشيند پاره پاره مى شود و از سقف خانه آويزان مى گردد.
مـعـبـودهـاى دروغـيـن ايـن گـروه نـيـز نـه سـودى دارنـد و نـه زيـانـى ، نـه مـشـكـلى راحل مى كنند، و نه در روز بيچارگى پناهگاه كسى هستند.
درست است كه اين خانه براى عنكبوت با آن پاهاى بلند و طولانيش هم مركز استراحت استو هـم در و دكـان و دامـى بـراى صـيـد حـشـرات وتحصيل غذا.
ولى در مقايسه با خانه هاى حيوانات و حشرات ديگر بى نهايت سست و بى دوام است .
كسانى كه غير خدا را تكيه گاه خود قرار دهند تكيه آنها بر تار عنكبوت است .
آنها كه غير از خدا را معبود خويش برگزينند تكيه آنها بر تار عنكبوت است تخت و تاجفرعونها، اموال بى حساب قارونها، قصرها و گنجهاى شاهان ، همه مانند تارهاى عنكبوتاست .
بى دوام ، سست ، غير قابل اعتماد و ناپايدار در برابر طوفان حوادث .
تـاريـخ نـيز نشان مى دهد كه به راستى هيچ يك از اين امور نمى تواند تكيه گاه انسانگردد.
ولى آنها كه بر ايمان و توكل بر خدا تكيه مى كنند تكيه بر سد پولادين دارند.
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز در ايـنجا ضرورى است : خانه عنكبوت و تارهاى او با اينكه ضربالمثل در سستى مى باشد خود از عجائب آفرينش ‍ است كه دقت در آن
انسان را به عظمت آفريدگار آشناتر مى كند.
تـارهاى عنكبوت از مايع لزجى ساخته مى شود كه در حفره هاى بسيار كوچكى همچون سرسـوزن در زيـر شـكـم او قـرار دارد، ايـن مـايـع داراى تـركـيـب خاصى است كه هر گاه درمجاورت هوا قرار گيرد سخت و محكم مى شود.
عـنكبوت آن را به وسيله چنگال مخصوصش از اين حفره ها بيرون كشيده و تارهاى خود را ازآن مى سازد.
مـى گـويـنـد هـر عـنـكـبوت قادر است با همين مايع بسيار مختصر كه در اختيار دارد در حدودپانصد متر از اين تارها بتند!
بعضى نوشته اند كه سستى اين تارها بر اثر نازكى فوق العاده است و گرنه از تارفولادينى كه به ضخامت آن باشد محكمتر است !.
عـجـيـب ايـنـكـه ايـن تـارهـا گـاهـى هـر كـدام از چـهـار رشـتـهتـشـكـيـل شـده و هـر رشـتـه اى نـيـز خـود از هـزار رشـتـه !تـشـكـيـل يـافـتـه كـه هر كدام از سوراخ بسيار كوچكى كه در بدن او است بيرون مى آيداكـنـون فـكـر كـنيد هر يك از اين تارهاى فرعى چه اندازه ظريف و دقيق و باريك تهيه مىشود.
عـلاوه بـر عـجـائبـى كـه در مـصـالح سـاخـتـمـانـى خـانـه عـنـكـبـوت بـه كـار رفـتـه ،شـكـل سـاختمانى و مهندسى آن نيز جالب است ، اگر به خانه هاى سالم عنكبوت دقت كنيممـنـظـره جـالبـى هـمچون يك خورشيد با شعاعهايش بر روى پايه هاى مخصوصى از همينتـارهـا مـشـاهده مى كنيم البته اين خانه براى عنكبوت خانه مناسب و ايده آلى است ولى درمـجـمـوع سـسـتـتـر از آن تـصـور نـمـى شـود، و ايـن چـنين است معبودهائى كه غير از خدا مىپرستند.
بـا تـوجـه به اينكه عنكبوت تنها يكنوع نيست بلكه بعضى از دانشمندان مدعى هستند كهتـاكـنـون بـيـسـت هـزار نوع عنكبوت شناخته شده است ! و هر كدام ويژگيهائى دارند عظمتقدرت خدا در آفرينش اين موجود كوچك آشكارتر مى شود.
ضمنا تعبير به (اولياء) (جمع ولى ) به جاى (اصنام ) و بتها شايد براى اشارهبـه اين نكته است كه نه فقط معبودهاى ساختگى كه پيشوايان و رهبران غير الهى نيز درهمين حكمند.
جـمـله لو كـانـوا يـعـلمـون (اگـر مـى دانـسـتـند) كه در آخر آيه آمده است مربوط به بتها ومـعـبـودهاى دروغين است ، نه مربوط به سستى خانه عنكبوت ، چرا كه سستى آن را همه مىدادند، بنابراين مفهوم جمله چنين است اگر آنها از سستى معبودان و پايگاه هائى كه غير ازخـدا بـرگـزيـده انـد بـا خـبـر بودند بخوبى مى دانستند كه اينها در سستى همانند تارعنكبوتند.
در آيـه بـعـد هـشـدار تـهـديـد آمـيـزى بـه ايـن مـشـركـانغافل و بيخبر مى دهد مى گويد: (خداوند آنچه را آنها غير از او مى خوانند مى داند) (انالله يعلم ما يدعون من دونه من شى ء).
شرك آشكار آنها، و شرك مخفى و پنهانشان ، هيچيك بر خدا پوشيده نيست .
(و او است قادر شكست ناپذير و حكيم على الاطلاق ) (و هو العزيز الحكيم ).
اگـر مهلت به آنها مى دهد، نه به خاطر آنست كه نمى داند يا قدرتش محدود است ، بلكهحـكـمـت او ايـجـاب مـى كـنـد كـه فـرصـت كافى دهد تا بر همه اتمام حجت شود، و آنها كهشايسته هدايتند، هدايت گردند.
بـعـضـى از مفسران ، اين جمله را اشاره به بهانه هائى دانسته اند كه مشركان براى خودمـى تراشيدند و آن اينكه اگر ما اين بتها را مى پرستيم نه به خاطر خودشان است اينهادر حـقـيـقـت مـظـهـر و سمبل هستند از ستارگان آسمان ، و از پيامبران و فرشتگان ما در حقيقتبـراى آنـهـا سـجـده مـى كـنـيـم ، و از آنـهـا احـتـرام بـهعمل مى آوريم ، و خير و شر ما و سود و زيان ما در دست آنها است .
قرآن مى گويد: خدا مى داند شما چه چيزهائى را مى خوانيد، هر كه باشند
و هر چه باشند، در برابر قدرت فرمان او چون تار عنكبوتند و از خود چيزى ندارند كهبه شما بدهند.
سـومين آيه مورد بحث گويا اشاره به ايرادى است كه دشمنان پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) در برابر اين مثالها به او مى كردند و مى گفتند: چگونه ممكن است خدائى كهآفـريـنـنـده زمـيـن و آسـمـان اسـت بـه عـنـكـبـوت و مـگـس و حـشـرات و مـانـنـد ايـنـهـامثال بزند.
قـرآن در پـاسـخ آنـهـا مـى گـويد: (اينها مثالهائى است كه ما براى مردم مى زنيم و جزعالمان آنرا درك نمى كنند) (و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ).
اهـمـيـت و ظرافت مثال در بزرگى و كوچكى آن نيست ، بلكه در انطباق آن بر مقصود است ،گاه كوچك بودن آن بزرگترين نقطه قوت آن است .
فـى المـثـل هـنـگـامـى كـه سـخـن از تـكـيـه گـاهـهـاى سـسـت و بـى اسـاس اسـت ، بـايـدمثال را از تار عنكبوت انتخاب كرد كه بهتر از هر چيز مى تواند اين سستى و ناپايدارىو عدم ثبات را منعكس كند، اين عين فصاحت و بلاغت است .
ايـنـجـا اسـت كـه مـى گـويد تنها عالمان هستند كه ريزه كاريهاى مثالهاى قرآن را درك مىكنند.
در آخـريـن آيه مورد بحث اضافه مى كند: (خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده و درايـن نشانه عظيمى است براى افراد با ايمان ) (خلق الله السماوات و الارض بالحق انفى ذلك لاية للمؤ منين ).
بـاطـل و بـيهوده در كار او راه ندارد، اگر مثال به عنكبوت و خانه سست و بى بنيادش مىزنـد، روى حـسـاب اسـت ، و اگـر مـوجـود كـوچـكـى را بـراىتمثيل برگزيده
بـراى بـيـان حـق است ، و گرنه او آفريننده بزرگترين كهكشانها و منظومه هاى آسمانىاست .
جـالب ايـنـكه در پايان اين چند آيه تكيه روى (علم ) و (ايمان ) است ، در يك جا مىفـرمـايـد: لو كـانـوا يـعـلمـون (اگـر مـى دانـسـتـند) جاى ديگرى مى فرمايد و ما يعقلها الاالعالمون (جز عالمان آگاه اين مثلها را درك نمى كنند).
و در ايـنـجـا مـى فـرمـايـد: ان فى ذلك لاية للمؤ منين (در اين نشانه بزرگى است براىافراد با ايمان ).
اشـاره بـه ايـنـكـه چـهـره حق روشن و آفتابى است اما در زمينه هاى مستعد شكوفا مى شود،قـلبـى آگـاه و جـسـتـجـوگـر، روحـى بـيـدار و تـسـليـم درمـقابل حق لازم است و اگر اين كوردلان جمال حق را نمى بينند نه به خاطر خفاى آن است كهبه خاطر نابينائى آنها است .
آيه و ترجمه


اتـل مـا اءوحـى اليـك مـن الكـتـاب و اءقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر ولذكر الله اءكبر و الله يعلم ما تصنعون(45)


ترجمه :
45 - آنـچـه را از كـتـاب آسـمـانى به تو وحى شده تلاوت كن ، و نماز را بر پا دار كهنـماز (انسان را) از زشتيها و منكرات باز مى دارد و خداوند مى داند شما چه كارهائى انجاممى دهيد.
تفسير:
نماز باز دارنده از زشتيها و بديها
بـعـد از پـايان بخشهاى مختلفى از سرگذشت اقوام پيشين و پيامبران بزرگ و برخوردنامطلوب آنها با اين رهبران الهى ، و پايان غم انگيز زندگى آنها، روى سخن را - براىدلدارى و تـسـلى خـاطر و تقويت روحيه و ارائه خط مشى كلى و جامع - به پيامبر كرده دودستور به او مى دهد:
نـخـسـت مـى گـويـد (آنـچه را از كتاب آسمانى (قرآن ) به تو وحى شده تلاوت كن )(اتل ما اوحى اليك من الكتاب ).
ايـن آيـات را بـخـوان كـه هر چه مى خواهى در آن است : علم و حكمت ، نصيحت و اندرز، معيارشناخت حق و باطل ، وسيله نورانيت قلب و جان ، و مسير حركت هر گروه و هر جمعيت .
بخوان و در زندگيت به كار بند، بخوان و از آن الهام بگير، بخوان و قلبت
را به نور تلاوتش روشن كن .
بعد از بيان اين دستور كه در حقيقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مى پردازد كه شاخهاصلى پرورش است ، مى گويد: (و نماز را بر پا دار) (و اقم الصلوة ).
سـپـس بـه فـلسـفـه بـزرگ نماز پرداخته مى گويد: (زيرا نماز انسان را از زشتيها ومنكرات باز مى دارد) (ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر).
طـبـيـعـت نـمـاز از آنـجـا كـه انـسـان را بـه يـاد نـيـرومـنـدتـريـنعـامـل بازدارنده يعنى اعتقاد به مبدء و معاد مى اندازد داراى اثر بازدارندگى از فحشاء ومنكر است .
انـسـانى كه به نماز مى ايستد، تكبير مى گويد، خدا را از همه چيز برتر و بالاتر مىشـمرد، به ياد نعمتهاى او مى افتد، حمد و سپاس او مى گويد، او را به رحمانيت و رحيميتمـى سـتـايد، به ياد روز جزاى او مى افتد، اعتراف به بندگى او مى كند، از او يارى مىجـويد صراط مستقيم از او مى طلبد، و از راه كسانى كه غضب بر آنها شده و گمراهان بهخدا پناه مى برد (مضمون سوره حمد).
بـدون شـك در قـلب و روح چـنـين انسانى جنبشى به سوى حق و حركتى به سوى پاكى وجهشى به سوى تقوا پيدا مى شود.
بـراى خـدا (ركوع ) مى كند، و در پيشگاه او پيشانى بر خاك مى نهد، غرق در عظمت اومى شود و خودخواهيها و خود برتربينيها را فراموش مى كند.
شهادت به يگانگى او مى دهد گواهى به رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مى دهد.
بر پيامبرش درود مى فرستد و دست به درگاه خداى برمى دارد كه در زمره
بندگان صالح او قرار گيرد (تشهد و سلام ).
هـمـه اين امور موجى از معنويت در وجود او ايجاد مى كند، موجى كه سد نيرومندى در برابرگناه محسوب مى شود.
اين عمل چند بار در شبانه روز تكرار مى گردد، هنگامى كه صبح از خواب برمى خيزد درياد او غرق مى شود.
در وسط روز هنگامى كه غرق زندگى مادى شده ناگهان صداى تكبير مؤ ذن را مى شنود،برنامه خود را قطع كرده ، به درگاه او مى شتابد، و حتى در پايان روز و آغاز شب پيشاز آنـكـه بـه بـسـتـر اسـتـراحـت رود بـا او راز و نـيـاز مـى كـنـد ودل را مركز انوار او مى سازد.
از ايـن گـذشـتـه بـه هـنگامى كه آماده مقدمات نماز مى شود خود را شستشو مى دهد پاك مىكند، حرام و غصب را از خود دور مى سازد و به بارگاه دوست مى رود همه اين امور تاءثيربازدارنده در برابر خط فحشاء و منكرات دارد.
مـنـتـهـا هـر نـمـازى بـه هـمـان انـدازه كـه از شـرايـطكـمـال و روح عبادت برخوردار است نهى از فحشاء و منكر مى كند، گاه نهى كلى و جامع وگاه نهى جزئى و محدود.
مـمـكن نيست كسى نماز بخواند و هيچگونه اثرى در او نبخشد هر چند نمازش صورى باشدهـر چـنـد آلوده گـناه باشد، البته اين گونه نماز تاءثيرش كم است ، اين گونه افراداگر همان نماز را نمى خواندند از اين هم آلوده تر بودند.
روشـنـتـر بـگوئيم : نهى از فحشاء و منكر سلسله مراتب و درجات زيادى دارد و هر نمازىبه نسبت رعايت شرايط داراى بعضى از اين درجات است .
از آنـچـه در بـالا گـفتيم روشن مى شود سرگردانى جمعى از مفسران در تفسير اين آيه وانـتـخـاب تـفـسـيـرهـاى نـامـنـاسـب بـى جـهـت اسـت ، شـايـد آنـهـا بـه هـمـيـندليل كه ديده اند بعضى نماز مى خوانند و مرتكب گناه مى شوند و آيه را در معنى مطلقشبدون سلسله مراتب ديده اند گرفتار شك و ترديد شده اند، و راه هاى ديگرى را در
تفسير آيه برگزيده اند.
از جـمـله بـعـضـى گـفـتـه انـد: نـمـاز انـسـان را از فـحـشـاء و مـنـكـر باز مى دارد مادام كهمشغول نماز است !!
چـه حـرف عـجـيـبـى ؟ ايـن مـزيـتـى بـراى نـمـاز نـيـسـت ، بـسـيـارى ازاعمال چنين است .
بعضى ديگر گفته اند اعمال و اذكار نماز به منزله جمله هائى است كه هر يك انسان را ازفـحـشـاء و مـنـكـر نـهـى مـى كـنـد، مـثـلا تـكـبـيـر و تـسـبـيـح وتـهـليـل هـر كـدام بـه انـسـان مـى گـويـد گـنـاه مـكـن ،حال انسان گوش به اين نهى مى دهد يا نه ؟ مطلب ديگرى است .
امـا آنـهـا كـه آيـه فـوق را چـنـيـن تـفـسـيـر كـرده انـد از ايـن حـقـيـقـتغـافـل شده اند كه نهى در اينجا فقط (نهى تشريعى ) نيست ، بلكه (نهى تكوينى) اسـت ، ظـاهـر آيه اين است كه نماز اثر بازدارنده دارد و تفسير اصلى همان است كه دربالا گفتيم ، البته مانعى دارد كه بگوئيم نماز هم نهى تكوينى از فحشاء و منكر مى كندو هم نهى تشريعى .
به چند حديث توجه كنيد:
1 - در حـديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين مى خوانيم كهفـرمـود: مـن لم تـنه ه صلاته عن الفحشاء و المنكر لم يزدد من الله الا بعدا: (كسى كهنـمـازش او را از فـحـشـاء و مـنـكـر بـاز نـدارد هـيـچ بـهـره اى از نـمـاز جـز دورى از خـداحاصل نكرده است )!.
2 - در حـديـث ديـگـرى از هـمـان حـضـرت چـنين آمده : لا صلوة لمن لم يطع الصلوة ، و طاعةالصـلوة ان يـنـتهى عن الفحشاء و المنكر: (كسى كه اطاعت فرمان نماز نكند نمازش نمازنيست ، و اطاعت نماز آن است كه نهى آن را از فحشاء و منكر به كار بندد).
3 - و در حـديث سومى از همان بزرگوار چنين مى خوانيم : كه جوانى از انصار نماز را باپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) ادا مـى كـرد امـا بـا ايـنحـال آلوده گـنـاهـان زشـتـى بـود ايـن ماجرا را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )عـرضـه داشـتـنـد فـرمـود: ان صـلاتـه تنهاه يوما: (سرانجام نمازش روزى او را از ايناعمال پاك مى كند).
4 - اين اثر نماز بقدرى اهميت دارد كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان معيار سنجشنـمـاز مـقبول و غير مقبول از آن ياد شده ، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: مناحـب ان يـعـلم اقـبـلت صـلوتـه ام لم تـقـبـل ؟ فـليـنـظـر:هـل مـنـعـت صـلوته عن الفحشاء و المنكر؟ فبقدر ما منعته قبلت منه !: (كسى كه دوست داردببيند آيا نمازش مقبول درگاه الهى شده يا نه ؟ بايد ببيند آيا اين نماز او را از زشتيها ومـنـكـرات بـاز داشـتـه يـا نـه ؟ بـه هـمـان مـقـدار كـه بـازداشـتـه نـمـازشقبول است )!.
در دنـبـاله آيه اضافه مى فرمايد (ذكر خدا از آن هم برتر و بالاتر است ) (و لذكرالله اكبر).
ظـاهر جمله فوق اين است كه بيان فلسفه مهمترى براى نماز مى باشد، يعنى يكى ديگراز آثار و بركات مهم نماز كه حتى از نهى از فحشاء و منكر نيز مهمتر است آنست كه انسانرا بـه يـاد خـدا مـى انـدازد كـه ريـشـه و مـايـه اصـلى هـر خـيـر و سـعـادت اسـت ، و حـتـىعامل اصلى نهى از فحشاء و منكر نيز همين (ذكر الله ) مى باشد، در واقع برترى آنبه خاطر آنست كه علت و ريشه محسوب مى شود.
اصـولا يـاد خدا، مايه حيات قلوب و آرامش دلها است ، و هيچ چيز به پايه آن نمى رسد: الابـذكـر الله تطمئن القلوب : (آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان دلها است ) (سوره رعدآيه 28).
اصـولا روح هـمـه عـبـادات - چـه نـمـاز و چـه غـيـر آن - ذكـر خـدا اسـت ،اقـوال نـمـاز، افـعـال نماز، مقدمات نماز، تعقيبات نماز، همه و همه در واقع ، ياد خدا را دردل انسان زنده مى كند.
قـابل توجه اينكه در آيه 14 سوره طه اشاره به اين فلسفه اساسى نماز شده و خطاببـه مـوسـى مـى گويد: اقم الصلوة لذكرى : (نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى).
ولى مـفـسـران بـزرگ بـراى جـمـله بالا تفسيرهاى ديگرى ذكر كرده اند كه در بعضى ازروايـات اسـلامـى نـيز اشاراتى به آن تفسيرها شده ، از جمله اينكه : منظور از جمله فوقايـن است كه (ياد خدا از شما به وسيله رحمت ) برتر از (ياد شما از او بوسيله طاعت) است .
ديگر اينكه ذكر خدا از نماز برتر و بالاتر است چرا كه روح هر عبادتى ذكر خدا است .
ايـن تـفسيرها كه بعضا در روايات اسلامى نيز آمده ، ممكن است اشاره به بطون آيه بودهبـاشـد، و گـرنـه ظاهر آن با معنى اول هماهنگتر است ، زيرا در اكثر مواردى كه ذكر اللهبه كار رفته ، منظور ياد كردن مردم از خدا است ، و آيه فوق نيز همين معنى را تداعى مىكند، ولى البته ياد كردن خدا از بندگان مى تواند به عنوان يك نتيجه مستقيم براى يادبندگان از خدا بوده باشد، و به اين ترتيب تضاد ميان دو معنى برطرف مى شود.
در حـديـثـى از (مـعـاذ بـن جـبـل ) چـنـيـن آمـده اسـت : (هـيـچ يـك ازاعـمـال آدمـى بـراى نجات او از عذاب الهى برتر از ذكر الله نيست ، از او پرسيدند حتىجهاد در راه خدا؟ گفت : آرى زيرا خداوند مى فرمايد: و لذكر الله اكبر).
ظـاهـر ايـن اسـت كـه معاذ بن جبل اين سخن را از كلام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )اسـتـفـاده كـرده زيـرا خـود او نـقـل مـى كـنـد كـه از پـيـامـبـر خـدا پـرسـيـدم : كـدامعـمـل از هـمـه اعـمـال بـرتـر اسـت فـرمـود: ان تـمـوت و لسـانـك رطـب مـن ذكـر الله عـز وجـل : (ايـنـكـه بـه هـنـگـام مـردن زبـان تـو بـه ذكـر خـداونـد بـزرگمشغول باشد).
و از آنـجا كه نيات انسانها و ميزان حضور قلب آنها در نماز و سائر عبادات بسيار متفاوتاسـت در پـايـان آيـه مى فرمايد: (و خدا مى داند چه كارهائى را انجام مى دهيد) (و اللهيعلم ما تصنعون ).
چـه اعـمـالى را كـه در پـنـهـان انـجـام مـى دهـيـد يـا آشـكـار، چـه نـيـاتـى را كـه دردل داريد، و چه سخنانى كه بر زبان جارى مى كنيد.
نكته :
تاثير نماز در تربيت فرد و جامعه
گـر چـه نـماز چيزى نيست كه فلسفه اش بر كسى مخفى باشد، ولى دقت در متون آيات وروايات اسلامى ما را به ريزه كاريهاى بيشترى در اين زمينه رهنمون مى گردد:
1 - روح و اسـاس و هدف و پايه و مقدمه و نتيجه و بالاخره فلسفه نماز همان ياد خدا است، همان (ذكر اللّه ) است كه در آيه فوق بعنوان برترين نتيجه بيان شده است .
البـتـه ذكـرى كـه مـقـدمـه فـكـر، و فـكـرى كـه انـگـيـزهعـمـل بـوده بـاشـد، چـنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه در تفسيرجـمـله و لذكـر الله اكـبـر فـرمـود: ذكـر الله عـنـد مـااحـل و حـرم (يـاد خـدا كـردن بـه هنگام انجام حلال و حرام ) (يعنى به ياد خدا بيفتد بهسراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد).
2 - نـمـاز وسيله شستشوى از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است چرا كه خواه ناخواه نمازانـسـان را دعـوت بـه تـوبه و اصلاح گذشته مى كند، لذا در حديثى مى خوانيم : پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) از يـاران خـود سـؤال كـرد: لو كـان عـلى بـاب دار احـدكـم نـهـر و اغـتـسـل فـىكـل يـوم مـنـه خـمـس مـرات اكـان يـبـقـى فـى جـسـده مـن الدرن شـى ء؟ قـلت لا،قـال : فـان مثل الصلوة كمثل النهر الجارى كلما صلى كفرت ما بينهما من الذنوب : (اگربر در خانه يكى از شما نهرى از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود رادر آن شستشو دهد، آيا چيزى از آلودگى و كثافت در بدن او مى ماند؟).
در پاسخ عرض كردند: نه ، فرمود: (نماز درست همانند اين آب جارى است ، هر زمان كهانسان نمازى مى خواند گناهانى كه در ميان دو نماز انجام شده است از ميان مى رود).
و بـه ايـن تـرتـيـب جـراحـاتى كه بر روح و جان انسان از گناه مى نشيند، با مرهم نمازالتيام مى يابد و زنگارهائى كه بر قلب مى نشيند زدوده مى شود.
3 - نـمـاز سـدى در بـرابـر گناهان آينده است ، چرا كه روح ايمان را در انسان تقويت مىكند، و نهال تقوى را در دل پرورش مى دهد، و مى دانيم ايمان و تقوى نيرومندترين سد دربرابر گناه است ، و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به عنوان نهى از فحشاء و منكربـيـان شده است ، و همان است كه در احاديث متعددى مى خوانيم : افراد گناهكارى بودند كهشـرح حـال آنها را براى پيشوايان اسلام بيان كردند فرمودند: غم مخوريد، نماز آنها رااصلاح مى كند و كرد.
4 - نماز، غفلت زدا است ، بزرگترين مصيبت براى رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينشخود را فراموش كنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ
زود گذر كردند، اما نماز به حكم اينكه در فواصل مختلف ، و در هر شبانه روز پنج بارانـجـام مـى شـود، مـرتـبـا به انسان اخطار مى كند، هشدار مى دهد، هدف آفرينش او را خاطرنـشـان مى سازد، موقعيت او را در جهان به او گوشزد مى كند و اين نعمت بزرگى است كهانسان وسيله اى در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه قويا به او بيدارباش گويد.
5 - نـمـاز خود بينى و كبر را در هم مى شكند، چرا كه انسان در هر شبانه روز هفده ركعت ودر هـر ركـعـت دو بـار پـيـشـانـى بـر خاك در برابر خدا مى گذارد، خود را ذره كوچكى دربرابر عظمت او مى بيند، بلكه صفرى در برابر بى نهايت .
پرده هاى غرور و خود خواهى را كنار مى زند، تكبر و برترى جوئى را در هم مى كوبد.
به همين دليلعـلى (عـليه السلام ) در آن حديث معروفى كه فلسفه هاى عبادات اسلامى در آن منعكس شدهاسـت بـعـد از ايمان ، نخستين عبادت را كه نماز است با همين هدف تبيين مى كند مى فرمايد:فـرض الله الايـمان تطهيرا من الشرك و الصلوة تنزيها عن الكبر...: (خداوند ايمان رابراى پاكسازى انسانها از شرك واجب كرده است و نماز را براى پاكسازى از كبر).
6 - نماز وسيله پرورش ، فضائلاخـلاق و تـكـامـل مـعـنوى انسان است ، چرا كه انسان را از جهان محدود ماده و چهار ديوار عالمطـبـيـعت بيرون مى برد، به ملكوت آسمانها دعوت مى كند، و با فرشتگان همصدا و همرازمـى سـازد، خـود را بدون نياز به هيچ واسطه در برابر خدا مى بيند و با او به گفتگوبرمى خيزد.
تـكـرار ايـن عـمل در شبانه روز آنهم با تكيه روى صفات خدا، رحمانيت و رحيميت و عظمت اومـخـصـوصا با كمك گرفتن از سوره هاى مختلف قرآن بعد از حمد كه بهترين دعوت كنندهبه سوى نيكيها و پاكيها است اثر قابل ملاحظه اى
در پرورش فضائل اخلاقى در وجود انسان دارد.
لذا در حـديـثـى از امـير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه در فلسفه نماز فرمود:الصلوة قربان كلى تقى : (نماز وسيله تقرب هر پرهيزكارى به خدا است ).
7 - نماز به سائر اعمال انسان ارزش و روح مى دهد- چرا كه نماز روح اخلاص را زنده مىكـنـد، زيـرا نـمـاز مـجـمـوعـه اى اسـت از نـيـت خـالص و گـفـتـار پـاك واعـمـال خـالصـانـه ، تـكـرار ايـن مـجـمـوع در شـبـانـه روز بـذر سـايـراعمال نيك را در جان انسان مى پاشد و روح اخلاص ‍ را تقويت مى كند.
لذا در حديث معروفى مى خوانيم كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در وصاياى خود بعداز آن كـه فـرق مـبـاركش با شمشير ابن ملجم جنايتكار شكافته شد فرمود: الله الله فىالصلوة فانها عمود دينكم : (خدا را خدا را در باره نماز، چرا كه ستون دين شما است ).
مـى دانـيم هنگامى كه عمود خيمه در هم بشكند يا سقوط كند هر قدر طنابها و ميخهاى اطرافمـحـكـم باشد اثرى ندارد، همچنين هنگامى كه ارتباط بندگان با خدا از طريق نماز از ميانبرود اعمال ديگر اثر خود را از دست خواهد داد.
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم :اول ما يحاسب به العبد الصلوة فان قبلت قبل سائر عمله ، و ان ردت رد عليه سائر عمله: (نـخـسـتـيـن چـيـزى كـه در قـيـامـت از بـنـدگـان حـسـاب مـى شـود نـمـاز اسـت اگـرمـقـبـول افـتـاد سـائر اعـمـالشـان قـبـول مـى شـود، و اگـر مـردود شـد سـائراعمال نيز مردود مى شود)!
شـايـد دليـل ايـن سـخـن آن بـاشـد كـه نماز رمز ارتباط خلق و خالق است ، اگر به طورصـحـيـح انـجـام گـردد قـصـد قـربـت و اخـلاص كـه وسـيـله قـبـولى سـائراعـمـال اسـت در او زنـده مـى شـود، و گـرنـه بـقـيـهاعمال او مشوب و آلوده مى گردد و از درجه اعتبار
ساقط مى شود.
8 - نـمـاز قـطـع نـظـر از محتواى خودش با توجه به شرائط صحت دعوت به پاكسازىزندگى مى كند، چرا كه مى دانيم مكان نمازگزار، لباس نمازگزار، فرشى كه بر آننـمـاز مـى خـوانـد، آبـى كـه بـا آن وضـو مـى گـيـرد وغـسـل مـى كند، محلى كه در آن غسل و وضو انجام مى شود بايد از هر گونه غصب و تجاوزبـه حقوق ديگران پاك باشد كسى كه آلوده به تجاوز و ظلم ، ربا، غصب ، كمفروشى ،رشـوه خـوارى و كـسـب امـوال حـرام بـاشـد چـگونه مى تواند مقدمات نماز را فراهم سازد؟بـنـابـرايـن تـكـرار نـمـاز در پنج نوبت در شبانه روز خود دعوتى است به رعايت حقوقديگران .
9 - نـمـاز عـلاوه بـر شـرائط صـحـت شـرائط قـبـول ، يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر شـرائطكمال دارد كه رعايت آنها نيز يك عامل مؤ ثر ديگر براى ترك بسيارى از گناهان است .
در كـتـب فـقـهـى و مـنـابـع حـديـث ، امـور زيـادى بـه عـنـوان مـوانـعقـبـول نـمـاز ذكـر شـده اسـت از جـمـله مـسـاءله شـرب خـمـر اسـت كـه در روايـات آمـده : لاتـقـبـل صـلوة شـارب الخـمـر اربـعـيـن يـومـا الا ان يـتـوب : (نـمـاز شـرابـخـوار تـاچهل روز مقبول نخواهد شد مگر اينكه توبه كند).
و در روايـات مـتـعـددى مـى خـوانـيـم : (از جـمـله كـسـانـى كـه نـمـاز آنـهـاقبول نخواهد شد پيشواى ستمگر است ).
و در بـعـضـى از روايـات ديـگـر تصريح شده است كه نماز كسى كه زكات نمى پردازدقـبـول نخواهد شد، و همچنين روايات ديگرى كه مى گويد: خوردن غذاى حرام يا عجب و خودبـيـنى از موانع قبول نماز است ، پيدا است كه فراهم كردن اين شرايط قبولى تا چه حدسازنده است ؟
10 - نـمـاز روح انـضـبـاط را در انـسان تقويت مى كند، چرا كه دقيقا بايد در اوقات معينىانـجـام گيرد كه تاخير و تقديم آن هر دو موجب بطلان نماز، است همچنين آداب و احكام ديگردر مـورد نيت و قيام و قعود و ركوع و سجود و مانند آن كه رعايت آنها، پذيرش ‍ انضباط رادر برنامه هاى زندگى كاملا آسان مى سازد.
هـمه اينها فوائدى است كه در نماز، قطع نظر از مساءله جماعت وجود دارد و اگر ويژگىجـمـاعـت را بر آن بى فزائيم - كه روح نماز همان جماعت است - بركات بى شمار ديگرىدارد كه اينجا جاى شرح آن نيست ، بعلاوه كم و بيش همه از آن آگاهيم .
گـفـتـار خـود را در زمـيـنـه فلسفه و اسرار نماز با حديث جامعى كه از امام على بن موسىالرضـا (عـليـهـم السـلام ) نـقل شده پايان مى دهيم : امام در پاسخ نامه اى كه از فلسفهنماز در آن سؤ ال شده بود چنين فرمود: علت تشريع نماز اين است كه توجه و اقرار بهربـوبـيـت پـروردگـار اسـت ، و مـبـارزه بـا شـرك و بـت پـرسـتـى ، و قـيـام در پـيـشـگاهپـروردگـار در نـهايت خضوع و نهايت تواضع ، و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخششاز معاصى گذشته ، و نهادن پيشانى بر زمين همه روز براى تعظيم پروردگار.
و نـيـز هدف اين است كه انسان همواره هشيار و متذكر باشد، گرد و غبار فراموشكارى بردل او ننشيند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد، طالب و علاقمند افزونى در مواهبدين و دنيا گردد.
عـلاوه بـر ايـنـكـه مـداومـت ذكـر خـداونـد در شـب و روز كـه در پـرتـو نـمـازحـاصـل مـى گردد، سبب مى شود كه انسان مولا و مدبر و خالق خود را فراموش نكند، روحسركشى و طغيانگرى بر او غلبه ننمايد.
و هـمين توجه به خداوند و قيام در برابر او، انسان را از معاصى باز مى دارد و از انواعفساد جلوگيرى مى كند.
آيه و ترجمه


و لا تـجـدلوا اءهـل الكـتـب إ لا بـالتـى هى اءحسن إ لا الذين ظلموا منهم و قولوا ءامنا بالذىاءنزل إ لينا و اءنزل إ ليكم و إ لهنا و إ لهكم وحد و نحن له مسلمون(46)
و كذلك اءنزلنا إ ليك الكتب فالذين ءاتينهم الكتب يؤ منون به و من هؤ لاء من يؤ من به وما يجحد بايتنا إ لا الكفرون(47)
و ما كنت تتلوا من قبله من كتب و لا تخطه بيمينك إ ذا لاضرتاب المبطلون(48)
بل هو ءايت بينت فى صدور الذين اءوتوا العلم و ما يجحد بايتنا إ لا الظلمون(49)


ترجمه :
46 - بـا اهـل كتاب جز به روشى كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كسانى كه ازآنها مرتكب ظلم و ستم شدند، و به آنها بگوئيد ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما
و شما نازل شده ايمان داريم ، معبود ما و شما يكى است و در برابر او تسليم هستيم .
47 - اينگونه ، كتاب را بر تو نازلكـرديـم ، كسانى كه (پيش از اين ) كتاب آسمانى به آنها داده ايم به اين كتاب ايمان مىآورنـد، و بـعـضـى از ايـن گـروه (مـشـركـان ) نـيز به آن مؤ من مى شوند و آيات ما را جزكافران انكار نمى كنند.
48 - تـو هـرگـز قـبـل از ايـن كتابى نمى خواندى و با دست خود چيزى نمى نوشتى مباداكسانى كه در صدد ابطال سخنان تو هستند شك و ترديد كنند.
49 - بـلكـه ايـن كـتـاب آسـمـانـى مـجـمـوعـه اى از آيـات روشن است كه در سينه صاحباندل جاى دارد و آيات ما را جز ستمگران انكار نمى كنند.
تفسير :
براى بحث بهترين روش را برگزينيد
در آيـات گـذشـتـه بـيـشـتـر سـخـن از نـحـوه بـرخـورد بـا (بـت پـرسـتـان ) لجوج وجـاهـل بـود كـه بـه مـقـتـضـاى حـال با منطقى تند، با آنها سخن مى گفت ، و معبودانشان راسـسـتـتـر از تـارهـاى عـنـكـبـوت معرفى مى كرد، و در آيات مورد بحث ، سخن از مجادله با(اهـل كـتـاب ) اسـت كـه بـايـد بـه صـورت مـلايـمـتـر بـاشـد، چـه ايـنـكـه آنـهـاحـداقل بخشى از دستورهاى انبياء و كتب آسمانى را شنيده بودند و آمادگى بيشترى براىبـرخـورد مـنـطـقـى داشـتـنـد كـه بـا هـر كـس بـايـد بـه مـيـزانعقل و دانش و اخلاقش سخن گفت .
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: بـا اهـل كتاب جز به روشى كه از همه بهتر است مجادله نكنيد (و لاتجادلوا اهل الكتاب الا بالتى هى احسن ).
(لاتـجـادلوا) از مـاده (جدال ) در اصل به معنى تابيدن طناب و محكم كردن آن است ،اين واژه در مورد ساختمان محكم و مانند آن نيز به كار مى رود و هنگامى كه دو نفر به بحثمـى پـردازنـد، و در حـقـيـقـت هـر كـدام مى خواهد ديگرى را از عقيده اش بپيچاند به اين كارمـجـادله گـفـتـه مـى شـود، بـه كـشـتـى گـرفـتـن نـيـز(جدال )
مى گويند، و به هر حال منظور در اينجا بحث و گفتگوهاى منطقى است .
تـعـبـيـر بـه (التـى هـى احسن )، تعبير بسيار جامعى است كه تمام روشهاى صحيح ومناسب مباحثه را شامل مى شود، چه در الفاظ، چه در محتواى سخن ، چه در آهنگ گفتار، و چهدر حركات ديگر همراه آن .
بـنـابراين مفهوم اين جمله آن است كه الفاظ شما مؤ دبانه ، لحن سخن دوستانه محتواى آنمستدل ، آهنگ صدا خالى از فرياد و جنجال و هر گونه خشونت و هتك احترام ، همچنين حركاتدسـت و چـشـم و ابرو كه معمولا مكمل بيان انسان هستند همه بايد در همين شيوه و روش انجامگيرد.
و چه زيبا است تعبيرات قرآن كه در يك جمله كوتاه يك دنيا معنى نهفته است .
ايـنـهـا هـمـه بـه خـاطـر آن است كه هدف از بحث و مجادله برترى جوئى و تفوق طلبى وشـرمـنده ساختن طرف مقابل نيست ، بلكه هدف تاثير كلام و نفوذ سخن در اعماق روح طرفاست ، و بهترين راه براى رسيدن به اين هدف همين شيوه قرآنى است .
حـتـى بـسـيـار مـى شـود كـه انـسـان اگـر سـخـن حـق را بـه صورتى منعكس كند كه طرفمقابل آن را فكر خود بداند نه فكر گوينده ، زودتر انعطاف نشان مى دهد چرا كه انسانبه افكار خود همچون فرزندان خود علاقمند است .
درسـت بـه هـمـيـن دليـل اسـت كـه قـرآن مـجـيـد بـسـيـارى ازمـسـائل را بـه صـورت سـؤ ال و اسـتـفهام طرح مى كند، تا جوابش را از درون فكر مخاطببجوشد و آن را از خود بداند.
ولى البـتـه هـر قـانـونـى اسـتـثـنـائى هـم دارد، از جـمـله هـمـيـناصـل كـلى در بـحـث و مـجـادله اسـلامـى در مـواردى مـمـكـن اسـتحـمـل بـر ضـعـف و زبـونـى شود، و يا طرف مقابل آنچنان مست و مغرور باشد كه اين طرزبرخورد انسانى ، بر جراءت و جسارتش
بـيـفـزايد لذا در دنبال آيه به صورت يك استثناء مى فرمايد: (مگر كسانى از آنها كهمرتكب ظلم و ستم شدند) (الا الذين ظلموا منهم ).
هـمانها كه بر خود و ديگران ظلم كردند و بسيارى از آيات الهى را كتمان نمودند تا مردمبه اوصاف پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آشنا نشوند.
آنـهـا كـه ظـلم كـردنـد و فـرمـانهاى الهى را در آنجا كه بر خلاف منافعشان بود زير پاگذاردند.
آنـها كه ظلم كردند و خرافاتى همچون مشركان به ميان آوردند، مسيح يا عزيز را فرزندخدا خواندند.
و بـالاخـره آنـهـا كـه ظـلم كـردنـد و بـجـاى بـحـث مـنـطـقـى دسـت بـه شـمـشـيـر بـرده ومتوسل به زور شدند و به شيطنت و توطئه چينى پرداختند.
و در آخـر آيـه يـكى از مصداقهاى روشن مجادله به احسن را كه مى تواند الگوى زنده اىبراى اين بحث باشد به ميان آورده ، مى فرمايد:
(بـگـوئيـد مـا بـه تـمـام آنـچـه از سـوى خـدا بـر مـا و شـمـانازل شده است ايمان داريم ، معبود ما و شما يكى است ، و در برابر او تسليم هستيم ) (وقولوا آمنا بالذى انزل الينا و انزل اليكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون ).
چـه تـعـبـيـر زيبا و چه آهنگ جالبى ؟ آهنگ وحدت و ايمان به همه آنچه از سوى خداى واحدنازل شده ، و حذف همه تعصبها، و ما و شماها، و بالاخره توحيد معبود و تسليم بى قيد وشرط در برابر (اللّه ).
اين يك نمونه از مجادله به احسن است كه هر كس بشنود مجذوب آن مى شود، و نشان مى دهداسـلام گـروه گـرا، و تـفـرقه طلب نيست ، آواى اسلام آواى وحدت است و تسليم بودن دربرابر هر سخن حق .
نـمـونـه هـاى ايـن بحث در قرآن فراوان است ، از جمله نمونه اى است كه امام صادق (عليهالسلام ) در حديثى به آن اشاره كرده ، مى فرمايد: (مجادله به احسن ، مانند
مـطـلبى است كه در آخر (سوره يس ) در مورد منكران معاد آمده است ، هنگامى كه استخوانپـوسـيـده را در مـقـابـل پـيـامـبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آوردند و گفتند: چه كسىقـدرت دارد آن را احـيـا كـنـد؟ فـرمـود: يـحـيـيـهـا الذى انـشـاهـااول مرة ... (همان خدائى كه روز نخست آن را آفريد، زنده مى كند، همان خدائى كه از درختسبز، براى شما آتش بيرون مى فرستد).
آيـه بـعـد بـه عـنـوان تـاءكـيـد بـر اصـول چـهـارگـانـه اى كـه در آيـهقـبـل آمـد، مـى فـرمـايـد: (ايـن گـونـه مـا كـتـاب آسـمـانـى (قـرآن ) را بـر تـونازل كرديم (و كذلك انزلنا اليك الكتاب ).
آرى ايـن قرآن بر اساس وحدت معبود، وحدت دعوت همه پيامبران راستين تسليم بى قيد وشـرط در بـرابـر فـرمـان حـق ، و مـجـادله بـا بـهـتـريـن شـيـوه هـانازل شده .
بـعـضـى از مـفـسـران گـفـتـه انـد: مـنـظـور از جـمـله فـوق تـشـبـيـهنـزول قـرآن بـر پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـهنـزول كـتـب پيشين بر ساير انبياء است ، يعنى همانگونه كه بر پيامبران گذشته كتابآسمانى نازل كرديم بر تو نيز قرآن را نازل نموديم .
ولى تفسير اول دقيقتر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است .
سـپـس مى افزايد: (كسانى كه پيش از اين كتاب آسمانى به آنها داده ايم (و به راستىبه آن پايبند و معتقدند) به اين كتاب ايمان مى آورند) (و الذين آتيناهم الكتاب يؤ منونبه ).
چـرا كـه هـم نـشـانـه هـاى آن را در كـتـب خـود يـافـتـه انـد، و هـم مـحـتـوايـش را از نـظـراصول كلى هماهنگ با محتواى كتب خود مى بينند.
البته مى دانيم همه اهل كتاب (يهود و نصارى ) به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) ايمان
نـيـاوردنـد، بـنابراين جمله فوق ، اشاره به آن گروه مؤ منان واقعى و حقجويان خالى ازتعصب است كه نام (اهل كتاب ) تنها شايسته آنها است .
بـعـد مـى افـزايـد: (گـروهـى از ايـنها (از اهل مكه و مشركان عرب ) نيز به آن ايمان مىآورند) (و من هؤ لاء من يؤ من به ).
و در پـايان در مورد كافران هر دو گروه مى گويد: (آيات ما را جز كافران انكار نمىكنند) (و ما يجحد باياتنا الا الكافرون ).
بـا تـوجـه به اينكه مفهوم (جحد) آنست كه انسان ، به چيزى معتقد باشد و آن را انكاركـنـد مـفـهـوم جـمـله فـوق ايـن مـى شـود كـه حـتـى كـفـار دردل به عظمت اين آيات معترفند و نشانه هاى صدق و راستى را در جبين آن مى نگرند، و راهو رسم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و زندگى پاكيزه و پيروان پاكباخته او رادليـلى بـر اصـالت آن مـى شـمـرند اما به خاطر لجاجت و تعصب و تقليد كوركورانه ازنياكان ، و يا براى حفظ منافع نامشروع زودگذر به انكار برمى خيزند.
به اين ترتيب قرآن موضع گيريهاى اقوام مختلف را در برابر اين كتاب آسمانى مشخصمى كند: در يك صف اهل ايمانند، اعم از علماى اهل كتاب و مؤ منان راستين و مشركانى كه تشنهحـق بـودنـد و حـق را يـافـتـنـد و دل به آن بستند، و در صف ديگر منكران لجوجى كه حق راديدند اما همچون خفاشان خود را از آن پنهان داشتند، چرا كه ظلمت كفر جزء بافت وجودشانشده و از نور ايمان وحشت دارند!
قابل توجه اينكه اين گروه قبلا نيز كافر بوده اند، ولى تاءكيد مجدد بر كفرشان ممكناسـت به اين جهت باشد كه قبلا اتمام حجت بر آنها نشده بود، كفر حقيقى الان است كه برآنها اتمام حجت شده و با علم و آگاهى صراط مستقيم را رها كرده در بيراه ه گام مى زنند.
سـپـس بـه يـكى ديگر از نشانه هاى روشن حقانيت دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) كـه تـاءكـيـدى اسـت بـر مـحـتـواى آيه گذشته اشاره كرده مى گويد: (توقـبـل از نـزول قـرآن هـرگـز كـتـابـى را نـمـى خواندى ، و هرگز با دست خود چيزى نمىنوشتى مبادا دشمنانى كه در صدد ابطال دعوت تو هستند گرفتار شك و ترديد شوند)(و بـگـويند آنچه را او آورده نتيجه مطالعه كتب پيشين و نسخه بردارى از آنها است ) (و ماكنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون ).
تـو هـرگـز بـه مـكـتب نرفتى و خط ننوشتى ، اما با اشاره وحى الهى ، مساءله آموز صدمدرس شدى !.
چـگونه مى توان باور كرد، شخصى درس نخوانده و استاد و مكتب نديده با نيروى خودشكـتـابـى بـيـاورد و از هـمـه جـهـان بـشـريـت دعـوت بـه مـقـابـله كـنـد و هـمـگـان از آوردنمـثل آن عاجز شوند؟ آيا اين دليل بر آن نيست كه نيروى تو از قدرت بيپايان پروردگارمـدد مـى گـيـرد؟ و كـتـاب تـو وحـى آسمانى است كه از ناحيه او بر تو القاء شده است ؟تـوجـه بـه ايـن نـكـتـه لازم است كه اگر كسى بگويد ما از كجا بدانيم كه پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز به مكتب نرفت و خط ننوشت ! در پاسخ مى گوئيم: او
در مـحـيـطى زندگى كرد كه با سواد در آنجا بسيار محدود و معدود بود به طورى كه مىگـويـنـد در تـمـام شـهـر مكه بيش از 17 نفر قدرت بر خواندن و نوشتن نداشتند در چنينمـحـيـطـى اگـر كـسـى درس بـخـوانـد، مـكـتـبـى بـبـيـنـدمـحـال است بتواند كتمان كند، در همه جا مشهور و معروف مى شود، و استاد و درسش شناختهخواهد شد.
چـنـيـن شـخـصـى چـگـونه مى تواند ادعا كند پيامبر راستين است اما دروغى به اين آشكارىبـگـويد؟ بخصوص اينكه اين آيات در مكه در مهد نشو و نماى پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سـلّم ) نـازل گرديده آنهم در برابر دشمنان لجوجى كه كوچكترين نقطه ضعفها ازنظرشان مخفى نمى ماند.
در آيـه بـعـد نـشـانـه هـاى ديـگـرى براى حقانيت قرآن بيان مى كند، مى گويد:اين كتابآسـمـانـى مـجـمـوعـه اى اسـت از آيـات بينات كه در سينه هاى صاحبان علم قرار مى گيرد(بل هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم ).
تعبير به (آيات بينات ) بيانگر اين واقعيت است كه نشانه هاى حقانيت قرآن در خود آنبـه چـشـم مـى خـورد و در پـيـشـانـى آيـات مـى درخـشـد، ودليل آن با خود آن است .
در حـقـيـقت همچون آيات تكوينى است كه انسان از مطالعه آن بدون نياز به چيز ديگر بهحـقـيـقـت پـى مـى بـرد؟ ايـن آيـات تـشـريـعى نيز از نظر ظاهر و محتوى چنان است كه خوددليل صدق خويش است .
از اين گذشته ، طرفداران اين آيات و طالبان و دلدادگان آن ، كسانى هستند كه بهره اىاز علم و آگاهى دارند، هر چند دستشان تهى و پايشان برهنه است .
بـه تـعـبـيـر روشـنـتـر يـكـى از طـرق شـنـاخـت اصـالت يـك مـكـتـب بـررسـىحـال مؤ منان به آن مكتب است ، اگر گروهى نادان يا شياد، دور كسى را گرفتند به نظرمى رسد كه او نيز از همين قماش باشد، اما اگر كسانى كه اسرار علوم در سينه هاى
آنـهـا نـهـفـتـه اسـت اعـلام وفـادارى بـه مـكـتـبـى كـردنـددليـل بـر حـقـانـيـت آن اسـت ، و مـا مـى بـيـنـيـم گـروهـى از عـلمـاىاهل كتاب و شخصيتهاى با تقواى ممتازى همچون ابوذرها و سلمانها، مقدادها و عمار ياسرها وشخصيت والائى همچون على (عليه السلام ) حاميان و عاشقان اين مكتب بودند.
در روايـات زيـادى كـه از طـرق اهـل بـيـت (عـليـهـم السـلام ) وارد شـده ايـن آيـه بـه ائمهاهـل بـيـت (عـليـهـم السـلام ) تفسير شده است ، اين نه به معنى انحصار است ، بلكه بيانمصداق روشنى است براى (الذين اوتوا العلم ).
و اگر مى بينيم در بعضى از روايات ، تصريح شده به اينكه منظور خصوص امامان استدر حـقيقت اشاره به مرحله كامل علم قرآن مى باشد كه در اختيار آنها است و هيچ مانعى نداردكه علما و دانشمندان بلكه توده هاى فهميده مردم بهره اى از اين علوم قرآن داشته باشند.
ضـمـنا اين آيه نشان مى دهد كه علم و دانش منحصر به آنچه در كتاب و از محضر استاد مىخـوانـنـد و مـى آمـوزنـد نـيست ، چرا كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق صريحآيـات گذشته به مكتب نرفت و خط ننوشت ولى برترين مصداق (الذين اوتوا العلم )بـود، پـس در ماوراى علم رسمى ، علمى است برتر و والاتر كه از سوى پروردگار بهصورت نورى در قلب آدمى القاء مى شود كه العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء واين جوهره علم است ، و علوم ديگر پوسته علم .
در پـايـان آيـه اضافه مى كند: (آيات ما را جز ستمگران از روى عناد انكار نمى كنند)(و ما يجحد باياتنا الا الظالمون ).
چرا كه نشانه هاى آن روشن است : پيامبر امى و درس نخوانده آورنده آن است .
آگاهان انديشمند مؤ منان به آن هستند.
از ايـن گـذشـتـه خود آن نيز مجموعه آيات بينات (سخنانى با محتواى روشن و آشكار) مىباشد.
و در كتب پيشين نيز نشانه هاى آن آمده است .
بـا ايـنـهـمـه آيـا كـسـى جـز آنـها كه بر خويشتن و بر جامعه ستم مى كنند آن را انكار مىنمايد؟ (تكرار مى كنيم كه تعبير به جحد در موردى است كه انسان چيزى را مى داند و برخلاف علمش انكار مى كند).
نكته ها :
1 - نگار من كه به مكتب نرفت !...
درسـت اسـت كـه خـوانـدن و نـوشـتـن بـراى هـر انـسـانـىكـمـال مـحـسـوب مـى شـود ولى گـاه شـرائطـى پـيـش مـى آيـد كـه نـخـوانـدن و نـنـوشـتنكمال است .
و ايـن در مورد پيامبران مخصوصا خاتم انبياء (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كاملا صدقمـى كـنـد، چـه ايـنـكه اگر دانشمندى درس خوانده ، و فيلسوفى آگاه و پر مطالعه ادعاىنـبـوت كـنـد و كـتـابـى ارائه دهـد بـه عنوان يك كتاب آسمانى در چنين شرائطى ممكن استوسـوسه و ترديدهائى پيش بيايد كه آيا اين كتاب و مكتب مولود انديشه هاى خود او نيست؟.
اما اگر ببينيم از ميان يك قوم عقب افتاده يك انسانى كه هرگز محضر استادى را درك نكرده، كـتـابـى نـخـوانـده ، و صـفـحـه نـنـوشته ، برخاست ، كتابى به عظمت عالم هستى ، بامـحـتـوائى بـسيار بلند و عالى ، ارائه داد، در اينجا خيلى خوب مى توان درك كرد كه اينتراوش مغز او نيست ، بلكه وحى آسمانى و تعليم الهى است .
در آيـات ديـگـر قـرآن نـيـز روى (امـى ) بـودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )تـكـيـه شـده ، و چنانكه ذيل آيه 157 سوره اعراف گفتيم سه تفسير براى كلمه امى ذكركرده اند كه از همه روشنتر (درس نخوانده ) است .
اصولا در محيط حجاز درسى نبود كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخواندو معلمى
نـبـود كـه از مـحضرش استفاده كند، و گفتيم تعداد كسانى كه فقط سواد خواندن و نوشتنداشـتند در تمام مكه در مردان از 17 نفر تجاوز نمى كرد مى گويند از زنان نيز تنها يكنفر بود كه خواندن و نوشتن مى دانست .
طـبـيـعـى اسـت كـه در چـنـين محيطى كه ابتدائى ترين مرحله علم (خواندن و نوشتن ) اينقدركـمـيـاب و مـحـدود اسـت ممكن نيست كسى درس خوانده باشد و مردم از آن آگاه نشوند و اگركـسـى بـا قـاطـعـيـت ادعـا كـرد مـن هـيـچ درسـى نـخـوانـدهـام و كـسـى آن را انـكـار نـكـرددليـل روشـنـى بـر صـدق گـفـتـه او اسـت ، و بـه هـرحـال ايـن وضـع خاص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در آيات فوق آمده براىتـكميل اعجاز قرآن و قطع بهانه هاى بهانه جويان بسيار مؤ ثر و مفيد بود، آرى او عالمبزرگ و بى نظيرى بود كه فقط در مكتب وحى درس ‍ خوانده بود.
تـنـهـا بـهـانـه اى بـراى بـعـضـى مـانـده ايـن اسـت كـه پـيـامـبـرقـبـل از دوران نـبـوتـش يـكـى دو سـفـر بـه شـام كـرد (بـراى مـدتـى كـوتـاه كـهمـشـغـول انـجـام بـرنـامـه تـجـارت بـود) مـى گـويند شايد در اين يكى دو سفر با علماىاهل كتاب تماس گرفته و مسائل را از آنها دريافت داشته است !
دليـل سـسـتـى ايـن ادعا در خودش نهفته است كه اينهمه تاريخ پيامبران و احكام و قوانين ومـقـررات و مـعارف عالى را چگونه ممكن است كه انسان درس نخوانده و مكتب نرفته به اينزودى از افـرادى بـشـنـود و بـه خـاطـر بـسـپـارد و در مـدت 23سـال پـيـاده كـنـد؟ و در بـرخـورد بـا حـوادثـى كـه بـيـسـابـقـه و غـيـر مـنتظره بود عكسالعـمل لازم نشان دهد و اين درست به آن مى ماند كه بگوئيم فلان ليست بزرگ تمام علومو فـنـون طـب را در آن چـنـد روزى آمـوخـت كـه در فـلان بـيـمـارسـتـان نـاظـرحال مداواى بيماران وسيله پزشكان بود، اين سخن به شوخى شبيه تر است !
تـوجـه بـه ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد ازرسيدن به مرحله
نـبـوت احتمالا توانائى بر نوشتن و خواندن از طريق تعليمات الهى داشت هر چند در هيچتـاريـخـى ديـده نـشـده اسـت كـه او از ايـن علم و دانشش استفاده كرده باشد، چيزى را از روبخواند و يا با دست خود نامه اى بنويسد، و شايد پرهيز پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سـلّم ) در تـمـام عـمـرش از اين كار باز براى اين بود كه دستاويزى به دست بهانه -جويان ندهد.
تنها موردى كه در بعضى كتب تاريخ و حديث آمده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) خودش مطلبى را نوشت در ماجراى صلح حديبيه است كه در مسند احمد آمده است : (پيامبرشخصا قلم به دست گرفت و صلحنامه را نوشت ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation