بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 3, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     501 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     502 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     503 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     504 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     505 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     506 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     507 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     508 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     509 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     510 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     511 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     512 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     513 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     514 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     515 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     516 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     517 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     518 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     519 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     520 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     521 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     522 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     523 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     524 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     525 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     526 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     527 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     528 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     529 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     530 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     531 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     532 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     533 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     534 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     535 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

   شبيه همين معنا در خطبه ششم گذشت كه امام (عليه السلام) مى فرمود : «من چنان نيستم كه در خواب بمانم تا دشمن فرا رسد و ضربه هاى خودرا فرود آورد، من تا زنده ام سعى دارم با هوشيارى تمام مراقب مخالفان باشم، و ابتكار عمل را از دست ندهم و با شمشير برنده هواداران حق، با كسانى كه به حق پشت كرده اند نبرد مى كنم».

* * *


1. «لدم» در اصل به معنى كوبيدن چيزى بر چيزى است با صدايى كه شديد نباشد.

[699]

نكته

دوستان ديروز و دشمنان امروز

   گفتار بالا، بيانگر اين حقيقت بود كه اهل باطل گرچه براى رسيدن به مقصود در آغاز دست يكديگر را مى فشارند و با هم متحد مى شوند ولى هنگامى كه به پيروزى رسيدند هر كدام سعى مى كند، ديگرى را از ميان بردارد و ميوه هاى درخت پيروزى را به تنهايى بچيند.

   نمونه روشن آن اتحاد «طلحه و زبير» در جنگ «جمل» است كه موضوع اصلى خطبه را تشكيل مى دهد و جالب اين كه : نشانه هاى اين رقابت ويرانگر، حتى قبل از آغاز جنگ جمل، در ميان آن دوديده مى شد. «ابن ابى الحديد» از مورخان نقل مى كند كه : «آن دو قبل از وقوع جنگ جمل، در مسأله امام جماعت لشكر، با هم اختلاف كردند و هنگامى كه كار اختلاف بالا گرفت «عايشه» براى خاموش كردن آن دو، دستور داد فرزند «طلحه» به نام «محمّد» يك روز امامت جماعت را بر عهده بگيرد و فرزند «زبير» به نام «عبدالله» روز ديگر، تا جنگ پايان يابد»(1).

   از سوى ديگر «طلحه» از «عايشه» تقاضا كرد به مردم بگويد : بر او به عنوان اميرالمؤمنين سلام بگويند، «زبير» نيز چنين تقاضايى را داشت، «عايشه» به ناچار سفارش كرد به هر دو به عنوان امير سلام كنند.

   و نيز در مسأله فرماندهى لشكر، با يكديگر اختلاف كردند، «طلحه» اصرار


1. همين معنا در «مروج الذهب مسعودى» در شرح جنگ جمل آمده است و «مسعودى» مى افزايد : تقسيم امامت نماز به اين صورت نيز به سادگى انجام نشد، بلكه بعد از گفتگو و درگيرى طولانى بين «طلحه و زبير» انجام گرفت. (مروج الذهب، جلد 2 صفحه 367 چاپ دار المعرفة بيروت).

[700]

داشت او فرمانده لشكر باشد، و «زبير» خودرا شايسته فرماندهى لشكر مى دانست(1).

   اينها همه شاهد گويايى است كه امام (عليه السلام) در اين خطبه پيش بينى نموده و مى فرمايد : هر كدام از آنها فرصتى پيدا كند، ديگرى را از ميان بر مى دارد چرا كه انگيزه الهى ندارند و انگيزه هاى نفسانى، هميشه به انحصار طلبى منتهى مى شود.

* * *

 


1. شرح «نهج البلاغه» «ابن ابى الحديد» جلد 9 صفحه 110.

[701]

 

 

خطبه149(1)

 

 

 

وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ

 

قبل موته

   از سخنان امام (عليه السلام) است كه پيش از فرا رسيدن مرگش ايراد فرموده.

 

خطبه در يك نگاه

   همان گونه كه در شرح اسناد خطبه آمده است امام (عليه السلام) اين سخنان را زمانى بيان فرمود كه در بستر شهادت افتاده بود، هم در نظر داشت وصيّت كند و هم مى خواست به همگان پند و اندرز دهد.

   در حقيقت اين خطبه، از سه بخش تشكيل يافته است بخش اوّل درباره مرگ است كه هيچ كس توان فرار از آن را ندارد و زمان و مكان آن، بر هيچ كس معلوم نيست.


1. «سند خطبه»
مرحوم «كلينى» اين خطبه را با كمى تفاوت در كتاب «كافى» جلد 1 صفحه 299 آورده و همچنين «مسعودى» در «مروج الذهب» به صورت مختصرتر و «ابن عساكر» در كتاب «مقتل اميرالمؤمنين» و همگى بر اين نظر اتفاق دارند كه اين خطبه بعد از ضربت «ابن ملجم» و قبل از شهادتِ مولا واقع شده است و از آن جا كه در بخش نامه هاى «نهج البلاغه» نامه 23 قسمت مهمى از اين خطبه آمده است نويسنده مصادر نهج البلاغه اسناد اين خطبه را در آن جا ذكر كرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 3 صفحه 247).

[702]

   بخش دوّم وصيّت كوتاه و گويا بسيار پر محتوايى است، كه امام (عليه السلام) از خود به يادگار گذاشته، وصيّتى كه دل ها را به خود جذب مى كند و مسير آينده را روشن مى سازد.

   در بخش سوّم درسهاى عبرتى را كه مردم مى توانند از شهادت آن حضرت بگيرند بيان مى فرمايد و در ضمن، اين حقيقت را گوشزد مى كند كه وقتى من از ميان شما بيرون بروم، و ديگرى بر جاى من بنشيند متوجه خواهيد شد كه من كه بودم ؟ و چه مى خواستم ؟ و چه در دل داشتم ؟

* * *

[703]

 

بخش اوّل

   أَيُّهَا النَّاسُ، كُلُّ امْرِىء لاَق مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ. الاَْجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ. وَالْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. كَمْ أَطْرَدْتُ الأَيَّامَ أبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هذَا الأَمْرِ، فَأَبَى اللهُ إلاَّ إخْفَاءَهُ. هَيْهَاتَ ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ !

 

ترجمه

   اى مردم ! هر كس از آنچه فرار مى كند، در همان حال فرار به آن مى رسد ! «اجل» سرآمد زندگى و پايان حيات است، و فرار از آن، رسيدن به آن است ! چه روزهايى كه من به بحث و كنجكاوى از اسرار و باطن اين امر (پايان زندگى) پرداختم، ولى خداوند جز اخفاى آن را نخواسته است.

   هيهات ! اين علمى است پنهان، (و مربوط به ذات پاك خداوند).

 

شرح و تفسير

فرار از مرگ ممكن نيست !

   امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، بر اين امر تأكيد مى كند كه نه تنها فرار از مرگ ممكن نيست، بلكه انسان در حال فرار، به استقبال مرگ مى رود مى فرمايد : «اى مردم ! هر كس از آنچه فرار مى كند، در همان حال فرار به آن مى رسد !، «اجل» سرآمد زندگى و پايان حيات است، و فرار از آن، رسيدن به آن است !» (أَيُّهَا النَّاسُ، كُلُّ امْرِىء لاَق مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ. الاَْجَلُ مَسَاقُ(1)


1. «مساق» مصدر ميمى يا اسم مكان از مادّه «سوق» است و به معنى مقصدى است كه انسان به آن مى رسد يا به تعبير ديگر پايان راه است.

[704]

النَّفْسِ. وَالْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ).

   در اين كه، چگونه فرار از مرگ سبب ملاقات آن مى شود شارحان «نهج البلاغه» تفسيرهايى دارند.

   بعضى مى گويند : منظور از اين جمله كه : «هر كس از مرگى كه فرار مى كند، در همان حال فرار به آن مى رسد» اين است : هنگامى كه اجل فرا رسد و فرمان حركت از دنيا از سوى خداوند صادر شود، حتى داروها نتيجه معكوس مى دهند سركه انگبين، صفرا مى افزايد و آنچه در حال عادى شفابخش بود، سبب مرگ مى شود.

   اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا داده شده كه، انسان زمانى را كه براى درمان در چنين حالات صرف مى كند او را به پايان عمرش نزديكتر مى سازد(1).

   و به تعبير ديگر بسيار ديده شده، انسان از همان چيزهايى كه مى ترسد، به آن گرفتار مى شود و از چيزى كه فرار مى كند، به آن مى رسد و طبق اين تفسير، حكم بالا يك حكم كلى نيست بلكه يك حكم غالبى است.

   سپس مى افزايد : «چه روزهايى كه من به بحث و كنجكاوى از اسرار و باطن اين امر (پايان زندگى) پرداختم، ولى خداوند جز اخفاى آن را نخواسته است، هيهات ! اين علمى است پنهان، (و مربوط به ذات پاك خداوند) » (كَمْ أَطْرَدْتُ(2) الأَيَّامَ أبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هذَا الأَمْرِ، فَأَبَى اللهُ إلاَّ إخْفَاءَهُ. هَيْهَاتَ ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ).

* * *


1. شرح نهج البلاغه «ابن ميثم بحرانى» و «منهاج البرائه خويى» (رحمه الله).
2. «اطردت» از مادّه «طرد» به معنى كنار زدن است و جمله «اطردت الأيام» مفهومش اين است كه روزها را يكى بعد از ديگرى كنار زدم.

[705]

سؤال :

   در اين جا سؤالى مطرح شده است و آن اين كه : طبق اخبار زيادى كه از اميرمؤمنان على (عليه السلام) رسيده آن حضرت هم زمان مرگ خودرا به خوبى مى دانست، و هم قاتل خودرا مى شناخت، و در شب شهادت، پيوسته به فرزندانش خبر مى داد، و حتى در اثناى همان ماه «رمضان»، كه در آن شهيد شد با تعبيرات مختلفى اشاره به زمان شهادت خود كرد، حتى از روايت معروفى كه در «كافى» نقل شده، بر مى آيد كه مرغان خانگى حضرت، نيز خبر دار بودند، با اين حال چگونه امام (عليه السلام) مى فرمايد : كه جز خدا كسى از اجل انسانها با خبر نيست ؟(1).

 

پاسخ :

   بعضى به استناد پاره اى از روايات(2)، معتقدند، حالات معصومين (عليهم السلام) و اولياء الله مختلف است، گاه به اراده پروردگار همه چيز را مى دانند، و گاه به اراده حق، مسائلى از آنها پنهان مى شود، حتى ممكن است لحظه ها، متفاوت باشد، «يعقوب» پيامبر (صلى الله عليه وآله) بوى پيراهن «يوسف» را از فاصله دور (از مصر) شنيد، ولى او را در چاه «كنعان» نزديك خود، نديد !

   اين احتمال نيز وجود دارد كه آنچه را امام (عليه السلام) در بالا مى فرمايد : يك قانون كلى درباره اجل و سرآمد زندگى همه انسانها باشد، ولى اين قانون كلى مانند همه قوانين كلى، استثنائاتى دارد، چه مانعى دارد كه بعضى از اولياء الله به فرمان خدا و تعليم او، لحظه مرگ خود را بدانند.

   در اين جا نكته سوّمى نيز وجود دارد و آن اين كه : علوم معصومين (عليهم السلام)


1 و 2. «اصول كافى» جلد اوّل باب «ان الأئمه يعلمون متى يموتون» حديث 4.

[706]

نسبت به مسائل آينده بر اساس «لوح محو و اثبات» است كه قابل تغيير است و به اصطلاح علم به مقتضيات است، نه علم به علت تامه كه قابل تغيير نباشد; زيرا آن قسمت كه نامش «لوح محفوظ» است مخصوص خداوند متعال است مثلاً در داستان حضرت مسيح (عليه السلام) آمده است كه او خبر از فوت عروسى در شب عروسى داد، ولى اين امر واقع نشد چرا كه آنها صدقه اى داده بودند و صدقه مانع از تحقق اين مصيبت شده بود.

   شرح اين مطلب را به خواست خدا در جاى خود خواهيم گفت.

* * *

 

 

[707]

 

بخش دوّم

   أَمَّا وَصِيَّتِي : فَاللهَ لاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَمُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَلاَ تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هذَيْنَ الْعَمُودَيْنِ، وَأَوْقِدُوا هذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَخَلاَكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ كُلُّ امْرِىء مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ، وَخُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِيمٌ، وَدِينٌ قَوِيمٌ، وَإمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالاَْمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَأَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَغَداً مُفَارِقُكُمْ ! غَفَرَ اللهُ لِي ولَكُمْ !

 

ترجمه

   اما وصيّت من اين است كه : چيزى را همتاى خدا قرار ندهيد، و سنّت و شريعت محمّد (صلى الله عليه وآله) را ضايع نكنيد، اين دو ستون را محكم بر پا داريد، و اين دو چراغ پرفروغ را فروزان نگهداريد ! و نكوهشى بر شما نخواهد بود، مادام كه (از اين دو امر) منحرف نشويد. هر كس به اندازه توانايى اش، وظيفه دارد، و به جاهلان تخفيف داده شده است.

   پروردگارى مهربان، و دينى استوار، و امام و پيشوايى آگاه داريد. من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم ! خداوند من و شما را بيامرزد.

 

شرح و تفسير

وصيّت نامه كوتاه و پر محتوا

   در بخش دوّم از اين سخن، امام (عليه السلام) وصيّت تاريخى خودرا بيان مى كند و در آن لحظه هاى حساس و سختى كه بر امام (عليه السلام) در بستر شهادت مى گذشت

[708]

عصاره روح و فكر خودرا در قالب اين وصيّت نامه ريخته و براى پيروان مكتبش به تاريخ مى سپارد، مى فرمايد : «اما وصيّت من اين است كه : چيزى راهتماى خدا قرار ندهيد، و سنّت و شريعت محمّد (صلى الله عليه وآله) را ضايع مكنيد !، اين دو ستون محكم را بر پا داريد، و اين دو چراغ پر فروغ را فروزان نگهداريد، و (در اين حال) نكوهشى بر شما نخواهد بود مادام كه (از اين دو امر) منحرف نشويد» (أَمَّا وَصِيَّتِي : فَاللهَ لاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَمُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَلاَ تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هذَيْنَ الْعَمُودَيْنِ، وَأَوْقِدُوا هذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَخَلاَكُمْ ذَمٌّ(1) مَا لَمْ تَشْرُدُوا(2)).

   «شرك» در اين جا به معنى وسيع كلمه، اراده شده، كه هم شامل شرك در ذات وصفات مى شود و هم شرك در افعال، و به تعبير ديگر هرگونه گرايش به غير خدا چه در اعتقاد باشد، چه در عمل، در اين تعبير وارد است، همان گونه كه «سنّت» پيامبر (صلى الله عليه وآله) به معنى وسيع آن اراده شده كه شامل تمام برنامه هاى عبادى و اخلاقى و سياسى و اجتماعى مى شود، در واقع تمام اسباب سعادت انسان در اين دو جمله خلاصه شده است. اگر به غير خدا عشق نورزد، و جز


1. «خلاكم ذم» ضرب المثلى است در ميان عرب، و مفهومش اين است كه نكوهشى بر شما نيست چرا كه وظيفه خودرا انجام داده ايد. بعضى مى گويند نخستين كسى كه اين جمله را به كاربرد «قصير بن سعد» غلام «جزيمه» (يكى از شاهان عرب) بود كه به دست مردى به نام «زُبَاء» كشته شد. «قصير» به خواهرزاده پادشاه گفت انتقام خون «جزيمه» را بگير، او در پاسخ گفت من چگونه دسترسى به قاتل پيدا كنم او از عقاب آسمان هم گريزپاتر است. «قصير» گفت : «اطلب و خلاك ذم; تو در مقام خونخواهى باش ديگر نكوهشى برتو نخواهد بود» (هر چند دسترسى پيدا نكنى). (شرح نهج البلاغه بيهقى از علماى قرن ششم، صفحه 239 ذيل خطبه مورد بحث).
2. «لم تشردوا» از مادّه «شرد» (بر وزن سرد) به معنى پراكنده شدن و آواره گشتن است و در جمله بالا منظور اين است كه مادامى كه از حق دور نشويد.

[709]

رضاى او نطلبد و هواى نفس و شيطان را بر وجود خود حاكم نسازد، و تعليمات پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) را در تمام زمينه ها اجرا كند، به يقين خوشبخت و سعادتمند است.

   به همين دليل امام (عليه السلام) اين دو را تشبيه به دو ستون خيمه كرده است كه تا بر پا هستند، خيمه پناهگاهى است در برابر سوز گرما و سرما و حافظى است در مقابل بسيارى از خطرات، و نيز تشبيه به دو چراغ فروزان كرده، كه در دو طرف انسان باشد، و تمام محيط و مسير را روشن سازد، بديهى است با وجود اين دو چراغ روشن، گمراهى نخواهد بود.

   و لذا در ادامه آن فرموده است : اگر به اين دو دستور عمل كنيد، هيچ مذمت و نكوهشى نخواهيد داشت، و كمبودى در دين و ايمان و زندگى شما نخواهد بود، ولى آن را مشروط به اين مى كند كه در ادامه راه نيز منحرف نشويد و در همان مسير توحيد و عمل به سنّت باقى بمانيد.

   در واقع تمام اصول و فروع اسلام در اين دو جمله جمع است : «توحيد» شامل تمام اصول اعتقادى مى شود و «حفظ سنّت» پيامبر (صلى الله عليه وآله) شامل تمام دستورات عملى و اخلاقى، و اگر مى فرمايد : با اقامه اين دو اصل ملامتى بر شما نيست به همين دليل است.

   و از آن جا كه ممكن است اقامه توحيد و سنّت پيامبر در تمام ابعادش براى همگان ميسّر نباشد چرا كه توان فكرى و جسمى همگان يكسان نيست به دنبال اين سخن چنين مى افزايد : «هر كس به اندازه تواناييش وظيفه دارد، و به جاهلان تخفيف داده شده است» (حُمِّلَ كُلُّ امْرِىء مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ، وَخُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ).

   اين همان چيزى است كه در آيات و روايات كراراً به آن اشاره شده است;

[710]

قرآن مجيد در يكجا مى فرمايد : « (لا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا); خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى كند»(1) و در جاى ديگر مى فرمايد : (لاَ يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ مَا آتَاهَا); خداوند هيچ كس جز به مقدار توانايى كه به او داده، تكليف نمى كند»(2).

   و در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است : «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ اَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ واحِدٌ; خداوند هفتاد گناه جاهل را مى بخشد پيش از آن كه يك گناه از عالم را ببخشد»(3) و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام)آمده : «إنَّمَا يُداقُّ الْعِبادَ فِي الْحِسابِ يَوْمَ الْقَيامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا; خداوند به هنگام حساب اعمال، هر كس را به اندازه عقلى كه به او در دنيا داده است حساب رسى مى كند»(4) و در واقع مقتضاى عدالت همين است كه تواناييهاى فكرى و جسمانى افراد در سپردن مسئوليتها و حساب رسى در برابر تخلّفات منظور گردد.

   به همين دليل، به دنبال آن مى فرمايد : «پروردگارى مهربان، و دينى استوار، و امام و پيشوايى آگاه داريد» (رَبٌّ رَحِيمٌ، وَدِينٌ قَوِيمٌ، وَإمَامٌ عَلِيمٌ).

   در واقع در سايه اين سه، همه اسباب سعادت فراهم است. خداوند رحيم، همه راههاى سعادت را به روى انسان گشوده و دينى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آورده است از استحكام و استوارى بى نظيرى برخوردار است. و امامى كه براى سرپرستى انسانها و اجراى احكام دين منصوب كرده، از هر نظر آگاه است !


1. بقره، آيه 286.
2. طلاق، آيه 7.
3. اصول كافى، جلد 1 صفحه 47 حديث 1.
4. اصول كافى، جلد 1 صفحه 11.

[711]

   واژه امام در اين جا مى تواند اشاره به شخص پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)، يا شخص على (عليه السلام) و يا همه پيشوايان اسلام، از پيامبر خاتم (صلى الله عليه وآله) گرفته، تا وصىّ خاتم، حضرت مهدى ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ بوده باشد.

   بديهى است چنين خداوند و آيين و امامى، هيچ كس را جز به مقدار توانش تكليف نمى كند.

   سرانجام در پايان اين فراز، امام (عليه السلام) به نكته مهمى اشاره مى كند و سخنان خودرا در بخش اوّل و دوّم اين فراز با اين نكته تكميل مى نمايد، مى فرمايد : «من ديروز همراه (و رهبر) شما بودم، و امروز مايه عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا مى شوم، خداوند من و شما را بيامرزد» (أَنَا بِالاَْمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَأَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَغَداً مُفَارِقُكُمْ ! غَفَرَ اللهُ لِي ولَكُمْ).

   اشاره به اين كه : اگر سه روز زندگى مرا در كنار هم قرار دهيد، مطالب بسيارى به شما مى آموزد. ديروز همچون شما، بلكه رهبر و فرمانده شما بودم، «عمرو بن عبدود»ها را بر خاك سياه مى غلطاندم، درِ «خيبر» را با پنجه آهنين مى گشودم، از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در ميدان جنگ در برابر انبوه دشمن به تنهايى دفاع مى كردم، در ميدان هاى جنگ «جمل و صفّين و نهروان» هنگامى كه شمشير به دست مى گرفتم لشكر دشمن از برابر من فرار مى كردند، ولى امروز با اين فرق شكافته كه در ميان بستر افتاده ام، درس عبرتى براى شما هستم، و فردا مى روم، تنها جاى خالى مرا خواهيد ديد. آيا اين سه روز بيانگر وضع دنيا و بى اعتبارى آن براى همه شما نيست ؟

   به راستى سخنى به اين كوتاهى و پرمعنايى كمتر شنيده شده است.

   در اين كه منظور از جمله «غَداً مُفَارِقُكُمْ» پيش بينى شهادتش در همان بستر است يا خبر از آينده هاى دور مى دهد كه در تعبيرات عادى از آن به

[712]

«فردا» تعبير مى شود، در ميان شارحان نهج البلاغه گفتگوست ولى آنچه از قرائن مختلف و گفتگوهاى ديگر امام (عليه السلام) در آن حادثه دلخراش و قبل از آن، استفاده مى شود اين است كه منظور خبر قطعى از همان آينده نزديك است و جمله «إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ...» (اگر من از اين ضربت نجات يابم...) منافاتى با آن ندارد زيرا اين گونه تعبيرات براى بيان مقاصد خاصى معمول است همان گونه كه در قرآن مجيد آمده « (أَفَإِينْ مَاتَ أوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى اَعْقَابِكُمْ)(1); آيا هرگاه پيامبر (صلى الله عليه وآله)بميرد يا كشته شود شما به گذشته خود برمى گرديد ؟» (در حالى كه خداوند عالم بوده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به قتل نمى رسد). هدف امام (عليه السلام) نيز در اين جا بيان اين مطلب بوده است كه من اگر مى ماندم اى بسا ضارب خودرا عفو مى كردم.

* * *


1. آل عمران، آيه 144.

[713]

 

بخش سوّم

   إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَإنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَان، وَمَهَابِّ رِيَاح، وَتَحْتَ ظِلِّ غَمَام، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا، وَعَفَا فِي الأَرْضِ مُخَطُّهَا. وَإنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً، وَسَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلاَءً : سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاك، وَصَامِتَةً بَعْدَ نُطْق. لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي، وَخُفُوتُ إطْرَاقِي، وَسُكُونُ أَطْرَافِي ، فَإنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَالْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِىء مُرْصِد لِلتَّلاَقِي ! غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَيُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَتَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَقِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي.

 

ترجمه

   اگر گام (من) در اين لغزشگاه، ثابت بماند (و از اين ضربت خطرناك رهايئى يابم) اين همان مطلوب ماست، و اگر گام بلغزد (و از اين جهان رخت بربندم جاى تعجّب نيست زيرا) ما در سايه شاخه ها، و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراكمى بوديم كه در آسمان پراكنده شدند و آثارشان روى زمين محو شد (ما نيز خواهيم رفت).

   من همسايه اى بودم كه چند روزى در كنار شما زيستم و به زودى از من تنها جسدى بى روح و بى حركت، بعد از آن همه حركتها، و خاموش، بعد از آن همه گفتارها، باقى خواهيد يافت. از حركت ايستادن من، و از كار افتادن چشمهايم، و بى حركتى اعضاى پيكرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا كه پند و اندرز آن

[714]

براى عبرت گيرندگان از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى مؤثّرتر است. وداع من با شما، وداع كسى است كه آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش زندگى با من را خواهيد دانست و باطن من براى شما آشكار خواهد شد و آن زمان كه جاى خالى مرا ببينيد و ديگرى بر جاى من نشيند، مرا خواهيد شناخت !

 

شرح و تفسير

آن زمان كه رفتم مرا خواهيد شناخت !

   امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، سرنوشت آينده خودرا در آن بستر شهادت، شرح مى دهد و وضع مسلمين را بعد از خود نيز تبيين مى كند نخست مى فرمايد : «اگر گام من در اين لغزشگاه ثابت بماند (و از اين ضربت خطرناك رهايى يابم) اين همان مطلوب ماست (تصميم درباره ضاربم يا عفو او بر عهده خود من خواهد بود) و اگر گام بلغزد (و از اين جهان رخت بره بندم جاى تعجب نيست زيرا) ما در سايه شاخه ها و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراكمى بوديم كه در آسمان پراكنده شدند و آثارشان روى زمين محو شد». (إنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ(1) فِي هذِهِ الْمَزَلَّةِ(2) فَذَاكَ، وَإنْ تَدْحَضِ(3) الْقَدَمُ فَإنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ(4)  أَغْصَان، وَمَهَابِّ(5) رِيَاح، وَتَحْتَ ظِلِّ غَمَام، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ


1. «وطأه» به معنى جاى پا و محلّ قدم است و گاه به صورت كنايى به معنى فشار شديد بكار مى رود.
2. «مزلّه» از مادّه «زلل» (بر وزن ضرر) به معنى لغزش گرفته شده، و «مزلّه» يعنى لغزشگاه.
3. «تدحض» از «دَحْض» (بر وزن محض) نيز به معنى لغزش است.
4. «افياء» جمع «فىْء» (بر وزن شىء) به معنى سايه است.
5. «مهابّ» از مادّه «هبوب» به معنى وزش باد گرفته شده و «مهابّ» جمع «مهبّ» به معنى محل وزش بادهاست.

[715]

مُتَلَفَّقُهَا(1)، وَعَفَا(2) فِي الأَرْضِ مَخَطُّهَا(3)).

   اين تشبيهات زيبا، و تعبيرهاى گويا، اشاره به اين حقيقت است كه :

زادن و كشتن و پنهان كردن چرخ را رسم و ره ديرين است

   يا به گفته شاعر نكته سنج ديگر :

اين سيل متفق بكَنَد روزى اين درخت وين باد مختلف بكُشد روزى اين چراغ !

   تاريخ بشر و تجربيات روزمره همه ما، نيز اين حقيقت را بر ملا ساخته است كه زندگى ها همچون سايه هاى درختان و قدرتها، همچون سايه هاى ابرهاست به سرعت مى گذرند و آثارشان براى هميشه برچيده مى شود ولى عجب است كه انسان با ديدن اين همه نمونه ها، پند نمى گيرد، و گويى خودرا از شمول اين قانون بركنار مى بيند.

   اين بزرگ معلّم آسمانى، به دنبال اين سخن، با توجه به اين كه مى داند به زودى از اين جهان رخت برمى بندد درس هاى عبرتى از مرگ و شهادت خود براى ديگران بيان مى كند و از آن برنامه اى مى سازد كه سبب بيدارى همه انسانها باشد مى فرمايد : «من همسايه اى بودم كه چند روزى بدنم در كنار شما زيست، و به زودى از من تنها جسدى بى روح، و بى حركت بعد از آن همه حركت ها، و خاموش بعد از آن همه گفتارها، باقى خواهيد يافت» (وَإنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً، وَسَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلاَءً(4) سَاكِنَةً بَعْدَ


1. «متلفّق» به معنى قطعات به هم پيوسته است از مادّه «لفق» (بر وزن لفظ) به معنى به هم پيوستن قطعات چيزى است (قطعات پارچه، قطعات ابرها و مانند آن).
2. «عفا» از مادّه «عفو» به معنى رها ساختن و ترك نمودن، گرفته شده و از آن جا كه رها ساختن چيزى سبب فرسودگى و پوسيدگى و اندراس مى شود در خطبه بالا و مانند آن به همين معنا (اندراس) آمده است.
3. «مخطّ» از مادّه «خطّ» به معنى محلّ خطوط است.
4. «خلاء» به معنى خالى بودن است.

[716]

حَرَاك(1)، وَصَامِتَةً بَعْدَ نُطْق).

   بلا فاصله از آن نتيجه گيرى كرده مى افزايد : «از حركت ايستادن من و از كارافتادن چشمهايم، و بى حركتى اعضاى پيكرم بايد شما را پند و اندرز دهد، چرا كه پند و اندرز آن براى عبرت گيرندگان، از هر منطق رسا و گفتار شنيدنى، مؤثرتر است». (لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي(2)، وَخُفُوتُ(3) إطْرَاقِي(4)، وَسُكُونُ أَطْرَافِي(5) ، فَإنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغَِ وَالْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ).

   راستى هم، چنين است چرا كه گويندگان هر چند فصيح و بليغ و نكته سنج باشند، و شنوندگان هر قدر آماده شنيدن، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن، هنگامى كه انسان مى بيند در يك لحظه مرد شجاع و نيرومندى كه آوازه او همه جا را پر كرده بود، به جسم بى جانى تبديل مى شود كه حتى پلكهاى چشم او از گردش باز مى ايستد، و لبهايش كمترين حركتى ندارد، بزرگترين درس عبرت را فرا مى گيرد و پايان زندگى و افول قوتها و قدرتها را با چشم خود مشاهده مى كند، تكان مى خورد و در فكر عميقى فرو مى رود، كدام واعظ توان يك چنين تأثيرگذارى را دارد ؟

   سرانجام در پايان اين خطبه با مردم وداع مى گويد و خدا حافظى مى كند اما وداعى سوزناك و پر معنا مى فرمايد : «وداع من با شما، وداع كسى است كه آماده ملاقات (پروردگار) است و فردا ارزش ايّام زندگى با من را خواهيد دانست، و باطن من، براى شما آشكار خواهد شد. و آن زمان كه جاى خالى مرا


1. «حراك» و حركت به يك معناست.
2. «هدوّ» بر وزن «غلوّ» به معنى سكون و آرامش و يا عدم قدرت بر حركت است.
3. «خفوت» به معنى سكون و باز ايستادن از حركت است.
4. «اطراق» به معنى پايين انداختن چشم، به جهت ضعف پلكهاست.
5. «اطراف» جمع طرف (بر وزن شرف) به معنى اعضاى بدن است.

[717]

ببينيد، و ديگرى برجاى من نشيند، مرا خواهيد شناخت !» (وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِىء مُرْصِد(1) لِلتَّلاَقِي ! غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَيُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَتَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَقِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي).

   آرى هنگامى كه آن مظهر عدالت، از ميان مردم رخت بر بست و آن رهبر دلسوز و مهربان جاى خودرا به ديگران سپرد، هنگامى كه آن مخزن علوم الهى كه به هنگام خواندن اين خطبه ها، علم و دانش از زبانش فرو مى ريخت، از ميان مردم رفت و ظالمان و جباران بنى اميه كه جز هوسهاى شيطانى و غرايز حيوانى چيزى را به رسميّت نمى شناختند بر جاى او نشستند وسيل خون بى گناهان را جارى ساختند، مسلمانان فهميدند، چه كسى را از دست داده اند، و چه خسارت عظيمى دامان آنها را گرفته است.

   بنابراين تعبير به «غداً» (فردا) همان گونه كه ظاهر عبارت است نه اشاره به عالم برزخ است، نه قيامت، (آن گونه كه بعضى از شارحان پنداشته اند) بلكه اشاره به همان ايّام شوم و تلخ و تاريكى است كه بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام)بر مسلمانان گذشت.

   جمله «مُرْصِد لِلتَّلاَقِي» (كسى كه آماده و منتظر ملاقات است) خواه به معنى ملاقات با فرشته مرگ باشد، يا پروردگار، نشان مى دهد كه روح مقدّس على (عليه السلام)پيوندى با اين جهان مادى و زودگذر نداشت، بلكه پيوندش، با عالم بالا، با فرشتگان خدا و با ذات پاك پروردگار بود، و ضربت «ابن ملجم» را مقدمه اى براى اين فوز عظيم و لقاى پروردگار «كعبه» مى دانست و جمله «فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ» شاهد گوياى آن است.

   و اگر چند روزى بر طبق حكمت پروردگار روح پاكش در اين قفس تن،


1. «مرصد» از مادّه «ارصاد» به معنى آماده و منتظر شدن گرفته شده است.

[718]

زندانى بود، و در كنار مردم دنيا مى زيست، هنگامى كه اين قفس شكسته شد، پر و بال گشود و به هواى كوى دوست پرواز نمود.

خنك آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست به هواى سركويش پروبالى بزنم !

* * *

[719]

 

 

خطبه150(1)

 

 

 

وَمِنْ خطبة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ

 

يومى فيها إلى الملاحم ويصف فئة من أهل الضلال

   از خطبه هاى امام (عليه السلام) است كه در آن به حوادث آينده، اشاره مى كند و اوصاف گروهى از گمراهان را بيان مى دارد.

 

خطبه در يك نگاه

   اين خطبه در واقع از سه بخش تشكيل مى شود. در بخش اوّل از گروهى سخن مى گويد، كه راه راست را رها كرده و به انحراف كشيده شده اند، سپس درباره رهبرى از اهل بيت (عليهم السلام) سخن مى گويد كه با چراغى روشن در فتنه ها وارد مى شود و هدايت مردم را بر عهده مى گيرد، رهبرى كه گره ها را مى گشايد و ملت ها را آزاد مى سازد، كسى كه مدت ها از ديده مردم پنهان خواهد گشت و


1. «سند خطبه»
تنها سندى كه در كتاب مصادر نهج البلاغه براى اين خطبه آمده است كتاب المسترشد طبرى است كه بخش هايى از آخر اين خطبه را با تفاوت هايى نقل كرده و از روايت طبرى چنين برمى آيد كه اين خطبه طولانى تر از آنچه مرحوم سيّد رضى نقل كرده، بوده است و مرحوم سيّد طبق برنامه اى كه دارد تنها به ذكر بخش هايى بسنده كرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2 صفحه 337).

[720]

كسى به او دست نمى يابد.

   در بخش دوّم اين خطبه، سخن از افراد ضعيف الايمانى به ميان مى آورد كه به خاطر پيروى از هواى نفس در گمراهى و فتنه ها غوطهورند و گروه ديگرى كه داراى ايمانى راسخ بوده اند و با كفر و شرك و آلودگى پيكار كرده و به قرب الهى رسيده اند.