بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بازگشت به نهج البلاغه, تهران بنیاد نهج البلاغه ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بازگشت به نهج البلاغه
     kh0001 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0002 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0003 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0004 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0005 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0006 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0007 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0008 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0009 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0010 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0011 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0012 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0013 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0014 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0015 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0016 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0017 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0018 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0019 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0020 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0021 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0022 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0023 - بازگشت به نهج البلاغه
 

 

 
 

مفهوم حكومت

مسأله اول مسأله مفهوم حكومت است . در تعبيرات رايج در زبان عربى ، براى حاكم ،

اين تعبيرات و عناوين وجود دارد : سلطان و ملك . كلمه سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاكم است . يعنى آن كسى كه حاكم است ، از بعد سلطه‏گرى مورد توجه است . ديگران نمى‏توانند در شؤون مردم و امور مردم دخالت كنند ، اما او مى‏تواند .

ملك ، ملوكيّت ، مالكيّت ، متضمن مفهوم تملّك مردم يا تملك سرنوشت مردم است . در نهج البلاغه از حاكم جامعه اسلامى هرگز به عنوان ملك يا سلطان سخنى گفته نشده است . تعبيراتى كه در نهج البلاغه هست ، يكى امام به معناى پيشوا و رهبر است مفهوم رهبر با مفهوم راهنما فرق دارد ، رهبر آن كسى است كه اگر جمعيتى را و امتى را به دنبال خود مى‏كشانند ، خود ، پيشقراول و طلايه‏دار اين حركت است . مفهوم حركت و پيشروى و پيشگامى در خطى كه مردم حركت مى‏كنند ، در كلمه امام وجود دارد .

تعبير ديگر ، والى است . والى از كلمه ولايت يا ولايت گرفته مى‏شود ، و با توجه به مشتقات اين كلمه مى‏توان به بعد مورد نظر در آن رسيد . ولايت در اصل معناى لغت به معناى پيوند و همجوشى دو چيز است . لغت مى‏گويد : ولايت يعنى اتصال دو شى‏ء به همديگر ، به طورى كه هيچ چيزى ميان آن دو فاصله نشود . به تعبير فارسى : همجوشى ، به هم پيوستگى ،

ارتباط تامّ و تمام ، اين معناى ولايت است . البته براى ولايت معناى مختلف ديگرى هم ذكر شده : ولايت به معناى محبت ، ولايت به معناى سرپرستى ، ولايت به معناى آزاد كردن برده ،

ولايت به معناى بردگى يا ارباب برده بودن .

به نظر مى‏رسد كه نوع ارتباطهايى كه در معناى ولايت ذكر مى‏شود ، كلا مصاديق همان پيوند و پيوستگى هستند . والى امت و والى رعيت آن كسى است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پيوسته است ، و همين معنى ، بعد خاصى از مفهوم حكومت را از نظر نهج البلاغه و امير المؤمنين « عليه السلام » روشن مى‏كند : ولىّ امر يعنى متصدى اين كار . هيچ امتيازى در كلمه متصدى اين كار نهفته نيست . جامعه اسلامى مانند يك كارخانه عظيم متشكل از بخشها ، ماشينها ، پيچها ، مهره‏ها و قسمتهاى كوچك و بزرگ پر

[ 14 ]

تأثير و كم تأثير است . يكى از اين قسمتها ، آن قسمتى كه مدير جامعه آن را تشكيل مى‏دهد هم مانند بقيه قسمتهاست . او هم مانند بقيه اجزاء و عناصر تشكيل دهنده اين مجموعه است . ولىّ امر متصدى اين كار است . متصدى اين كار هيچگونه امتيازى را طلب و توقع نمى‏كند و عملا هيچگونه امتيازى از لحاظ وضع زندگى و برخورداريهاى مادى به او تعلق نمى‏گيرد . اگر بتواند وظيفه خودش را خوب انجام دهد ، به اندازه‏اى كه اين وظيفه و انجام دادن آن براى او جلب حيثيت معنوى كند ، به همان اندازه حيثيت كسب مى‏كند ، و نه بيش از آن . اين حاقّ مفهوم حكومت در نهج البلاغه است .

بنابراين تعبير ، حكومت در نهج البلاغه ، هيچ نشانه و اشاره‏اى از سلطه‏گرى ندارد .

هيچ بهانه‏اى براى امتياز طلبى ندارد . از آن طرف ، مردم به تعبير نهج البلاغه رعيت‏اند .

رعيت يعنى جمعى كه رعايت و مراقبت آنان ، و حفاظت و حراست آنان بر دوش ولىّ امر است . البته مراقبت و حفاظت ، يك وقت نسبت به يك موجود بيجان است ، كه اين يك مفهوم دارد ، و يك وقت مربوط به حيوانات است و اين هم يك معنا دارد . اما حراست و حفاظت ، گاهى مربوط به انسانها است ، يعنى انسان با همه ابعاد شخصيتش ، با آزاديخواهيش ، با افزايش طلبى معنويش ، با امكان تعالى و اعتلاى روحيش ، با آرمانها و اهداف والا و شريفش ، اينها را به عنوان يك مجموعه در نظر بگيريد ، انسانها با همه اين مجموعه بايد مورد رعايت قرار بگيرند .

اين همان چيزى است كه در فرهنگ اسلامى در طول زمانها مورد ملاحظه بوده است . كميت اسدى مى‏گويد :

ساست لا كمن يرعى النّاس
سواء و رعية الأنعام 1

سياستمدارانى كه مراعات انسانها را مانند مراعات حيوانها در نظر نمى‏گيرند . يعنى انسان با انسانيتش بايد مراعات بشود . اين ، مفهوم رعيت و تعبير از مردم در نهج البلاغه است .

به طور خلاصه ، وقتى در نهج البلاغه در جستجوى مفهوم حكومت هستيم ، از طرفى مى‏بينيم آنكه در رأس حكومت است ، والى است ، ولىّ امر است ، متصدى كارهاى مردم است ، وظيفه‏دار و مكلّف به تكليف مهمى است ، انسانى است كه بيشترين بار و سنگين‏ترين مسؤوليت بر دوش اوست . اما در سوى ديگر ، مردم قرار

[ 15 ]

دارند كه بايد با همه ارزشهايشان با همه آرمانهايشان ، با همه عناصر مشكّله شخصيتشان ، مورد رعايت قرار بگيرند . اين مفهوم حكومت است و اين مفهوم ، نه سلطه‏گرى است ، نه زورمدارى است و نه افزون‏طلبى است .

امير المؤمنين « عليه السلام » در بخشهاى مهمى از نهج البلاغه به حيطه حكومت اشاره مى‏كند . شايد دهها جمله در نهج البلاغه مى‏توان نشان داد كه مفهوم حكومت را از نظر امام على « عليه السلام » مشخص مى‏كند . از جمله در ابتداى فرمان مالك اشتر مى‏خوانيم :

« جباية خراجها و جهاد عدوّها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها . » 2 اين معناى حكومت است . اگر مالك اشتر به عنوان استاندار و والى و حاكم مصر معين مى‏شود ، براى آن نيست كه براى خود عنوانى و قدرتى كسب كند ، يا سود و بهره‏اى مادى براى خود جلب كند . براى آن است كه اين كارها را انجام دهد : براى اداره امور مالى كشور از آنها ماليات بگيرد ، با دشمنان مردم مبارزه كند ، آنها را در مقابل دشمنانشان مصونيت ببخشد ، آنها را به صلاح نزديك كند ( صلاح با بعد وسيع مادى و معنويش كه از نظر على « عليه السلام » و در منطق نهج البلاغه مطرح است ) ، شهرها و حيطه حكومت خود را آباد كند . يعنى به طور خلاصه انسانها را بسازد ، سرزمين را آباد كند ، اخلاق و ارزشهاى معنوى را بالا ببرد ، وظايف مردم و آنچه را كه در جنب حكومت بر عهده آن‏هاست ، استنقاذ كند .