بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل داستان در باره نماز و نماز گزاران, یدالله بهتاشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     40D00001 -
     40D00002 -
     DAST0001 -
     DAST0002 -
     DAST0003 -
     FOOTNT01 -
     hs~DAST0001 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

مقدمه
بشر، ميل و علاقه زيادى به شنيدن و خواندن داستان دارد و اين اشتياق ، در نهاد هرانسانى وجود دارد. البته اين ميل و علاقه از دوران كودكى و نوجوانى شروع مى شود.قرآن كريم نيز گاهى مطالب اخلاقى و تربيتى را در قالب داستان بيان مى كند تابراى مردم سرمشق زندگى باشد و به همين جهت ، اين جانب تصميم گرفتم به خواستخداوند متعال ، داستانهايى را پيرامون چند موضوع انتخاب كنم تا شايد ان شاءاللّهكمكى در راه نشر معارف اسلامى باشد. و اولين موضوع را ((نماز)) قرار دادم . (البتهاين تعداد داستان ، انتخابى است از ميان داستانهاى بسيارى كه پيرامون اين موضوع وجوددارد). اميد است كه مفيد واقع شود ان شاء الله تعالى .
محمود على محمدلو
5/11/74
جايگاه نماز
((عن ابي عبداللّه عليه السلام قال :
جاء رجل الى رسول اللّه صلى اللّه عليه وآلهفقال :
يا رسول اللّه اخبرني عن الاسلام اصله ...فقال :
اصله الصلاة ...)).
(تهذيب ، ج 2، ص 242)
((امام صادق - عليه السلام - فرمودند :
مردى به محضر جدم رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - آمد و گفت :
يا رسول اللّه ! از ريشه اسلام مرا با خبر سازيد ...رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - گفت :
ريشه اسلام نماز است )).
((قال الصّادق عليه السّلام :
مَن قبل اللّهُ منه صلاةً واحِدة لم يعذّبه ...)).
(من لايحضره الفقيه ، ج 1، ح 641، ص 211)
((امام صادق - عليه السّلام - فرمودند :
خداوند از هركس يك نمازبپذيرد،او راعذاب نخواهدكرد...)).
چند داستان
حالت امام زين العابدين (ع ) قبل از نماز
وقتى امام زين العابدين ( عليه السّلام ) از وضو فارغ مى شد و آماده نماز مى گرديد،لرزه بر اعضاى بدن آن حضرت مستولى مى شد! وقتى راجع به اين موضوع از آنبزرگوار سؤ ال كردند، فرمود: ((مگر نمى دانيد كه من در حضور چه خداى بزرگى مىايستم ؟ و با چه پروردگار عظيم الشاءنى مناجات مى نمايم ؟)).(1)
داستان ديگر از امام زين العابدين (ع )
زمانى كه وقت نماز مى رسيد، حضرت زين العابدين ( عليه السّلام ) پوست تن مباركشاناز خوف خداوند متعال مى لرزيد و رنگ صورت آن حضرت زرد مى شد ومثل شاخه درخت خرما، مى لرزيدند.(2)
صرفه جويى حضرت امام خمينى (ره )
((... در هنگام وضو گرفتن ، امام (قدّس سرّه ) آب اضافه ، مصرف نمى كردند و حتى درفاصله بين مسح و شستشوى دست راست و چپ ، شير آب را مى بستند...)).(3)
كارگران مسلمانى كه اول وقت نماز خواندند موفق شدند
در گذشته ، عمّال روسيه تزارى ، مسيحى مذهب بودند، يكى از مهندسين مسلمان كه با آنانكار مى كرد هنگام ظهر، كار را براى اداى فريضه نمازتعطيل مى كرد. سرپرست روسى از اين كار خوشش نمى آمد و بالا خره كارگران مسلمانرا تهديد كرد كه بابت مدتى كه كار را تعطيل مى كنند، مقدارى از حقوقشان را كسر كند،كارگران ، دو گروه شدند؛ گروهى اصرار داشتند كه نماز خود را به موقع بخوانند واما گروه ديگر، با مهندس روسى همصدا و همراه شده و انجام نماز را به آخر وقتموكول كردند. مهندس نيز آخر هفته ، وقتى حقوق را پرداخت كرد، به گروهاوّل كه نماز خود را به موقع خوانده بودند، حقوقكامل و به گروه دوم كه به توصيه او عمل كرده بودند حقوق كمترى داد! كارگراناعتراض كردند و گفتند چرا به آنان كه به گفته ات توجه نكردند حقوقكامل داده و به ما كه به حرف تو عمل كرده ايم ، كمتر پرداختى ؟!
مهندس مسيحى روسى گفت ! براى اينكه گروهاوّل كه كسر حقوق را بر تخلف از انجام وظايف دينى ترجيح دادند، معلوم مى شود كهافرادى مؤ من و در عقيده خود پابرجا هستند، پس در ساير اعمالشان نيز درستكار بوده واز مقدار كار نمى دزدند و كارشان را با صداقت انجام مى دهند، اما شما كهپول را بر مسؤ وليتها و تكاليف مذهبى ترجيح داديد، معلوم مى شود كه چندان پايبند بهاصول حرام و حلال نيستيد و لذا در كارى كه انجام مى دهيد، طبعاً رعايت اخلاص را نمى كنيدو از اين رو مستحق حقوق كمترى هستيد؛ زيرا شما كه در نماز اين تكليف بزرگ الهى ،خيانت مى كنيد، در كار من به طريق اولى كم كارى مى كنيد.(4)
چرا اوّل وقت حالِ نماز خواندن نداشتم ؟
درباره يكى از بزرگان نقل مى كنند كه گفته است : منحال عجيبى پيدا كردم ؛ يعنى حال نماز شب و حال نمازاوّل وقت خواندن را نداشتم و همچنين از خواندن نماز و رابطه با خدا لذّت نمى بردم لذاتعجب مى كردم كه چرا چنين هستم ؟ هرچه گريه و زارى و التماس مى كردم باز به جايىنمى رسيدم تا سرانجام شبى در عالَم رؤ يا به من گفتند: ((كسى كه خرماى حرام بخورد،معلوم است كه ديگر عبادت را دوست نخواهد داشت و از آن لذتى نمى برد!)).(5)
وى مى گويد: وقتى از خواب بيدار شدم جريان خريدن خرما را به ياد آوردم كه وقتىخرما را گرفتم ، ديدم يكى از آن خرماها رسيده نيست لذا بدون اجازه صاحب مغازه ، آن خرمارا برداشتم و روى خرماهايش گذاشتم و به عوض آن ، يك خرماى خوب برداشتم و آن راخوردم ، و لذا مطمئن شدم كه همان يك خرماى حرام ، بر روى حالات معنوى من اثر نهاده وديگر از خواندن نماز و رابطه با خدا، لذتى نمى برم .
اهتمام امام على (ع ) به نماز اوّلوقت در نبرد صفين
هنگامى كه امام على ( عليه السّلام ) در ((جنگ صفين )) سرگرم نبرد بود. در ميان هر دوصفِ كارزار، مواظب آفتاب بود (تا ببيند هنگام نماز فرارسيده يا نه ؟).
((ابن عباس )) به ايشان عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! در اين هنگام كهمشغول جنگ هستيم اين چه كارى است كه انجام مى دهى ؟
حضرت فرمودند: ((منتظر زوال هستم تا نماز بخوانم ؟)).
ابن عباس عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ! آيا در اين هنگام كه سرگرم جنگ هستيم ، وقت نمازاست ؟
اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) فرمودند: ((ما براى چه با اينان جنگ مى كنيم ؟ ما فقط بهخاطر نماز با آنان مى جنگيم )).(6)
ولى در همين جنگ ، جوانى به خاطر اطاعت كوركورانه از معاويه ، در ضمن جنگ ، به لعن ودشنام على (ع ) پرداخت ! به او گفتند: از خدا بترس ، خداوند روز قيامت ، درباره امروزتو سؤ ال مى كند.
آن جوان گفت : من به اين جهت با شما جنگ مى كنم كه على بن ابى طالب زمامدار شما، نمازنمى خواند!!
آرى ، آن على ( عليه السّلام ) كه به خاطر نماز مى جنگد و بالا خره در محراب عبادت درحال سجده به شهادت مى رسد، نماز نمى خوانده ! ولى معاويه نماز خوان بوده است!(7)
معاويه و نماز جمعه
((مسعودى )) مى گويد: ((كار فرمانبردارى و اطاعت كوركورانه مردم از معاويه به جايىرسيد كه وقتى به طرف صفين مى رفت ، نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه كرد و تمامسپاهيان او به وى اقتدا كردند و با وجود اين بدعت آشكار، مورد اعتراض واقع نشد و درميدان جنگ به فرمانش از سرمى گذشتند و او را سرور و مطاع خود مى دانستند)).(8)
اقامه نماز در روز عاشورا
در بحارالانوار روايت شده است كه ((روز عاشورا)) هنگامزوال ، ((ابوثمامه صائدى )) خدمت سيدالشهدا ( عليه السّلام ) عرض كرد: ((اى مولاى من !ما همه كشته خواهيم شد و وقت نماز ظهر داخل شده ، پس نماز را بخوان ؛ يعنى با جماعت وگمان مى كنم اين آخرين نماز ما باشد، اميد است خداى را ملاقات كنيم با اداى فريضه اىاز فرايض او در چنين موقف بزرگى )).
امام ( عليه السّلام ) سر به آسمان بلند كرد و فرمود: ((ياد نماز كردى ، خداوند تو رااز نمازگزاران قراردهد، آرى ، اينك وقت نماز است (و فرمود:) اذان بگو خدا تو را رحمتكند)). و چون از اذان فارغ شد، امام ( عليه السّلام ) فرمود: ((اى پسر سعد! آيا شرايعاسلام را فراموش كرده اى ؟ آيا دست از جنگ برنمى دارى تا نماز گذاريم و سپسمشغول جنگ شويم ؟)).
پس آن حضرت با اصحاب خود، نماز خوف بجا آوردند در حالى كه ((زهيربن قين و سعيدبن عبدالله )) در مقابل آن حضرت ايستادند و از هر طرف تير يا نيزه اى كه به آنحضرت مى رسيد، خود را سپر قرار دادند تا اينكه بدن سعيد غير از زخمهاى نيزه وشمشير، سيزده تير اصابت كرد و بر زمين افتاد و از دنيا رفت .(9)
نماز سحرگاهان
((سعيد بن محمد بن جُنَيد)) معروف به ((ابن جُنيد)) از دانشمندان و عرفاى نامى قرنسوّم به شمار مى آمد. او استادى زبردست و عالمى ناطق بود، ولى در سلك صوفيان بهشمار مى رفت ، او در سال 297ه -. ق . از دنيا رفت .
يكى از علماى بزرگ آن عصر به نام ((جعفر خالدى )) مى گويد: او را در عالم خواب ديدمو به او گفتم : ((خداوند با تو چگونه رفتار كرد؟))، در پاسخ گفت : همه اين اشارات ،عبادات ، رسوم و علوم (صوفيانه ) كه داشتم هيچ كدام به حالم سودى نبخشيد.
((وَما نَفَعَنا اِلاّ رَكَعاتٍ كُنّا نَرْكَعُها فِى الا سحارِ)).(10)
يعنى :
((جز چند ركعت نمازى كه در سحرگاهان مى خواندم ، چيزى به حالم ، سود نبخشيد)).
اهميت خواندن نماز در اوّل وقت
دو حديث
((قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله :
احب الا عمال الى اللّه الصّلوة لوقتها
ثم برّالوالدين
ثم الجهاد في سبيل اللّه )).
(نهج الفصاحة ، ص 13)
((پيامبر اكرم (ص ) فرمود :
محبوبترين اعمال نزد خداوند خواندن نماز در وقتش مى باشد سپس نيكى به والدين و بعدجهاد در راه خداوند)).
((قال الصادق عليه السلام في قول اللّه :
(فويل للمصلين الذينهم عن صلاتهم ساهون )قال :
تاءخير الصلوة عن اوّل وقتها لغير عذر)).
(وسائل الشيعه ، ج 3، ص 91)
((امام صادق (ع ) درباره قول خداوند كه مى فرمايد :
سپس واى بر نمازگزاران ؛ آن كسانى كه نمازشان را سبك مى شمارند، فرمود: منظور،تاءخير نماز از اول وقت بدون عذر است )).
اقامه نماز در اوّل وقت
امام رضا ( عليه السّلام ) به عنوان استقبال از بعضى از كسانى كه مشتاق آن حضرتبودند (از شهر) خارج شد وقت نماز فرارسيد، خانه اى در آن حوالى بود، امام ( عليهالسّلام ) با ياران به سوى آن رفتند و در كنار سنگ بزرگى فرود آمدند. راوى مىگويد: سپس امام به من فرمود: ((اذان بگو))، عرض ‍ كردم منتظر رسيدن و ملحق شدنبعضى از ياران هستم تا آنان نيز به ما ملحق شوند.
حضرت فرمود: ((خدا تو را بيامرزد، نماز را ازاوّل وقت بدون عذر تاءخير نيندازيد، بر تو باد كه هميشه نماز را دراوّل وقت آن بجا آورى )). راوى گويد: ((پس اذان گفتم و نماز خوانديم )).(11)
داستان ردّشمس و اهميّت نماز
((امّ سلمه )) همسر پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) ((اَسماء بنت عُمَيس ، جابربن عبداللّهانصارى ، ابوسعيد خدرى ، ابوذر غفارى و عبدالله بن عباس )) و جماعت بسيارى ازصحابه رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) گفته اند كه روزىرسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله )، اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) را بهدنبال كار مهمّى فرستاد، در آن روز، رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) نماز عصر راخواند، وقتى اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) برگشت و قضاياى كار مزبور را براىپيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) شرح مى داد، در همانحال ، حضرت رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) را وحى فراگرفت (تَغْشاه الوحى ).
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) بر اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) تكيه زد و سر بهزانوى او نهاد، مدّت وحى طولانى شد و آفتاب به غروب نزديك شد. على ( عليه السّلام )نماز عصر را به ايما و اشاره و نشسته خواند و آفتاب كاملاً غروب كرد. وقتىرسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) از حالت وحى بيرون آمد، على ( عليه السّلام ) رامتغيّر و ناراحت ديد، فرمود: يا على ! تو را چه شده ؟ عرض كرد: خير است يارسول الله ! نماز عصر را نخوانده بودم كه بر شما وحىنازل شد و سر مبارك شما در آغوش من بود لذا نخواستم سر مبارك شما را بر زمينبگذارم بدين جهت به اشارت نماز كردم به خاطر همين جهت ، دلم خوش نيست .
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود:((دلتنگ نباش كه من دعا مى كنم تا خداىتعالى آفتاب را براى نماز تو برگرداند و تو نماز را در وقت و با تمام شرايط واركان آن بجا آورى )).
آنگاه پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) دست به دعا برداشت و عرض كرد:((خدايا! تو مىدانى كه على ( عليه السّلام ) در طاعت تو ورسول تو بود خدايا! آفتاب را برگردان تا نمازش را بخواند)).
راويان خبر گفته اند به حق آن خدايى كه محمد ( صلّى اللّه عليه و آله ) را مبعوث بهرسالت نمود، ما آفتاب را ديديم كه بر در و ديوار تابيده بود و اميرالمؤ منين ( عليهالسّلام ) نماز عصر را به وقتش خواند و چون سلام نمازش را داد، آفتاب يكباره فرونشست .(12)
توجه به نماز
ماءمون خليفه ستمكار عباسى ، با نقشه اى از پيش ساخته ، مناظره و مباحثه اى دينىتدارك ديد تا دانشمندان ورزيده در بحث و جدل و سران مذاهب و اديان مختلف را در مجلسىبا هشتمين امام على بن موسى ( عليهما السّلام ) رو در رو قرار دهد. و بدين ترتيب شايدبر عظمت علمى و معنوى امام ( عليه السّلام ) شكستى وارد آورد، امام ( عليه السّلام ) بهتنهايى به پاسخ آنان پرداخت و با بيانى رسا و منطقى گويا، هريك را به عجز وتسليم و پذيرش استدلال خويش ‍ واداشت ، چنانكه حق را بازشناختند و بر عظمت علمى اماماعتراف كردند.
در چنين مجلس با اهميتى ، امام ( عليه السّلام ) در ميان بحث ، به ماءمون رو كرد و فرمود:((الصلوةُ قَدْ حَضَرَتْ؛ يعنى وقت نماز فرا رسيده )).
((عمران )) يكى از دانشمندان كه با امام به بحثمشغول بود عرض كرد، سرور من ! پاسخ را ناتمام مگذار كه دلم نرم شده و آماده پذيرشهستم ...
امام ( عليه السّلام ) فرمود: ((نماز مى خوانيم و برمى گرديم ...))، سپس امام ( عليهالسّلام ) برخاست و ديگران نيز برخاستند.(13)
سفارش امام در مورد نماز صبح و مغرب
مرحوم كلينى و شيخ طوسى و طبرسى از زهرىنقل كرده اند كه گفت : مدتها در طلب حضرت مهدى ( عليه السّلام ) بودم و در اين راهاموال فراوانى (در راه خدا) خرج كردم ولى به هدف خود نرسيدم تا اينكه به خدمت ((محمدبن عثمان ))، (دومين نايب خاص امام زمان در عصر غيبت صغرا كه بهسال 305 هجرى از دنيا رفت ) رسيدم . مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او خواهش كردمكه مرا به خدمت امام زمان ( عليه السّلام ) ببرد، اما او پاسخ منفى داد، ولى من بسيارتضرّع كردم تا اينكه سرانجام به من لطف كرد و فرمود: فردااوّل وقت بيا، وقتى فرداى آن روز، اوّل وقت به خدمت او رفتم ، ديدم همراه جوانى خوشسيما و خوشبو مى آيد، به من اشاره كرد كه اين است آن كس كه در طلبش هستى . به خدمتامام زمان ( عليه السّلام ) رفتم و آنچه سؤ ال مطرح كردم ، پاسخ مرا فرمود، تا اينكهبه خانه اى رسيديم و داخل خانه شد و ديگر او را نديدم .
در اين ملاقات ، دو بار به من فرمود: ((از رحمت خدا دور است كسى كه نماز صبح راتاءخير بيندازد تا ستاره ها ديده نشوند و نماز مغرب را تاءخير بيندازد تا ستاره ها ديدهشوند)).(14)
خشوع قلب و اندام
على ( عليه السّلام ) مى گويد: ((پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) مردى را ديد كه درنماز، با محاسن خود بازى مى كند، فرمود اگر قلب او خاشع مى بود، اعضا و اندام اونيز چنين بودند)).(15)
تعطيل شدن حوزه درس هنگام نماز
امام صادق ( عليه السّلام ) به يكى از شاگردان خويش به نام((مفضل بن عمر))، توحيد تدريس مى كردند. مدت اين درس ، در هفته چهار روز و ساعت درساز صبح تا نيم روز بود. امام ( عليه السّلام ) هر روز چون وقت نماز فرامى رسيد، درسرا قطع مى كردند و براى نماز برمى خاستند.(16)
اهميّت نماز
دو حديث
((قال الصادق عليه السلام# :
احبّ الا عمال الى اللّه الصلوة وهي آخر وصايا الا نبياء)).
(مجموعة الا خبار، ص 221)
((امام صادق - عليه السلام - فرمود :
محبوبترين كارها نزد خدا نماز است و آن آخرين سفارش همه انبيا بوده است )).
((قال على عليه السلام :
اللّه ! اللّه ! في الصلوة فانها عمود دينكم )).
(نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 47، ص 978)
((على - عليه السلام - فرمود :
خدا را! خدا را! همواره رعايت كنيد در مورد نماز، (هميشه به آن اهميت داده و به طور تام وكامل اقامه كنيد) زيرا نماز ستون دين شماست )).
اهميّت نماز
ابوبصير گويد: بعد از درگذشت حضرت صادق ( عليه السّلام ) نزد ((ام حميده )) رفتمتا او را در اين مصيبت ، تسليت بگويم . او وقتى چشمش به من افتاد، گريست و من نيز ازحال او به گريه افتادم ، آنگاه گفت : ابامحمد! اگر حضرت صادق ( عليه السّلام ) راهنگام مرگ مشاهده مى كردى ، چيز عجيبى مى ديدى ، در آن لحظات آخر، چشم باز كرد وفرمود: ((هر كس كه بين من و او خويشاوندى هست ، بگوييد تا بيايد و همه را گرد من جمعكنيد چون سفارشى دارم )).
ام حميده گفت : تمام خويشاوندان آن جناب را جمع آورى كرديم ، در اين موقع امام صادق (عليه السّلام ) نگاهى به آنان نمود و فرمود:
((انّ شفاعتنا لاتنال مستخفاً بالصّلوة )).(17)
يعنى :
((شفاعت ما خانواده به كسى كه نمازش را سبك بشمارد، نمى رسد)).
پافشارى در اقامه نماز و پاداش نيكوى آن
((آقا سيد محسن )) را در دمشق مدرسه اى است كه محصلين شيعه در آنجا زير نظر آن جناب ،تحصيل مى كنند، از جمله شاگردان مدرسه ، صاحب همين حكايت است و آن اين است كه ((حاجسيد احمد مصطفوى )) از تجار قم ، پسر مرحوم ((حاج سيد على ))، از خود آقا سيد محسننقل كرده كه يكى از تربيت يافتگان مدرسه ما براىتحصيل علم طب به آمريكا مسافرت نموده بود. از آنجا كاغذى براى من نوشته بود كهچند روز قبل شاگردان مدرسه ما را امتحان مى كردند و من نيز رفتم تا امتحان بدهم ،مدتى نشستم تا نوبت به من برسد، اما نوبت من نرسيد تا اينكه دير وقت شد، ديدم اگربنشينم ، نمازم قضا مى شود لذا برخاستم تا بروم نماز بخوانم اما حاضرين در مجلسگفتند به كجا مى روى ؟ اكنون نوبت تو مى رسد.
گفتم من يك تكليف دينى دارم كه وقتش مى گذرد. گفتند: امتحان هم وقتش مى گذرد و تنهاهمين يك جلسه براى امتحان برگزار شده و ديگر جلسه اىتشكيل نخواهد شد و بدانكه براى خاطر تو نيز جلسه ويژه اىتشكيل نمى دهند، آنگاه مجبور مى شوى تا امتحان دوره ديگر،معطل بمانى . گفتم هر چه بادا باد، من از تكليف دينى خود صرف نظر نمى كنم .
از قضا هياءت ممتحنه متوجه شده بودند كه من به قدر اداى وظيفه دينى غيبت اختيار كرده املذا انصاف داده اظهار كرده بودند كه اين شخص در وظيفه خود جدى است ، پس روا نيست كهاو را معطل بگذاريم ، براى قدردانى از آنكهعمل به وظيفه نموده ، بايد جلسه اى ويژه براى امتحان اوتشكيل بدهيم ، اين بود كه جلسه ديگرى براى امتحان من ترتيب دادند و من حاضر شده وامتحان دادم .(18)
دزدترين مردم كسى است كه از نمازش بدزدد
حضرت صادق ( عليه السّلام ) فرمود: روزى على بن ابيطالب ( عليه السّلام ) مردى رامشاهده كرد كه همانند كلاغ ، منقار به زمين مى زند و نماز مى خواند، به او فرمود: ((چندوقت است كه اينگونه نماز مى خوانى )).
عرض كرد: از فلان زمان .
حضرت فرمود: ((عمل تو نزد خدا مانند كلاغى است كه منقار بر زمين مى زند، اگر با همينوضع بميرى ، بر غير ملت حضرت محمد ( صلّى اللّه عليه و آله ) خواهى مرد)).
آنگاه فرمود :
((دزدترين مردم كسى است كه از نمازش بدزدد)).(19)
توقع بزرگ در برابر عملى ناقص !
نوشته اند: عربى به مسجد پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) وارد شد و با عجله تمام دوركعت نماز گزارد و در هيچ ركنى ، رعايت شرايط و آداب آن نكرد و در قرائت و حفظ مخارجالفاظ و حروف و كلمات نيز هيچ گونه دقتى نكرد و همچنين نماز را با طماءنينه ، سكون، وقار، خضوع و خشوع به جا نياورد. از قضا حضرت زين العابدين ( عليه السّلام )حال او را مشاهده مى كرد. سرانجام ، اعرابى نمازش را به سرعت پايان داد و دستهايش رابراى دريافت مزد نمازى كه خوانده بود بلند كرد و گفت : خدايا! اَعْلى عِلّيينِ بهشت راروزى من فرما و يك قصر زرّين و چهار حوريه به من ارزانى ده .
امام سجاد ( عليه السّلام ) فرمود: ((اى برادر عرب ! كابين و ازدواج بزرگى را طالبهستى )).(20)
صرف نظر كردن از بليط هواپيما به خاطر نماز
يكى از آقايان مى گفت : پسر عمويى دارم كه براى تجارت ، بين ايران و اروپا رفت وآمد مى كند. روزى در يكى از فرودگاهها به ساعت خود نگاه مى كند و مى بيند كه اگرسوار هواپيما شود، در بين راه نمازش قضا مى شود؛ زيرا آفتاب غروب خواهد كرد و ازطرفى ، چيزى به پرواز هواپيما باقى نمانده است لذا تصميم مى گيرد هر طور شدهنمازش را بخواند. در اين هنگام تمام مسافرين ، سوار هواپيما شده و هواپيما آماده پروازمى گردد اما چون يك مسافر كم داشته مدير پرواز كمى انتظار مى كشد تا اينكه پسرعمويم را در سالن فرودگاه در حال نماز مى يابند. به او گفته مى شود كه مسافرينهواپيما معطل تو هستند، فوراً سوار شويد، ولى پسر عمويم مى گويد: هنوز نماز عصرمباقى است . و اگر آن را نخوانده و سوار هواپيما شوم حتماً قضا خواهد شد. مدير پروازمى گويد: ما نمى توانيم از ساعت پرواز تاءخير كنيم و اين برخلاف مقرّرات است و اگرشما سوار نشويد و هواپيما حركت كند، پول بليط خود را از دست داده ايد، پسرعمويمتوجهى نكرده و به ادامه نماز مى پردازد، ولى وقتى از نماز فارغ مى شود، مديرپرواز به او مى گويد ما مقررات پرواز را به خاطر ايمان شما شكستيم و منتظر شديمتا نمازت را تمام كنى ؛ زيرا كسى كه به خاطر نماز ازپول بليط خود مى گذرد، شايسته احترام و انتظار است .(21)
يك خاطره
اين خاطره را هرگز فراموش نمى كنم كه سالها پيش ، روزى با پدر، و مادر و خانواده امبه مشهد رفتيم ، در بازگشت از مشهد دير وقت بود كه به يكى از شهرهاى مازندرانرسيديم . مسجدها بسته بود و در مهمانخانه آن شهر نيز فقط يك اطاق وجود داشت پدرم(كه خدا رحمتش كند) بسيار مقيد به نماز بود، وقت نماز كه مى شد، يك تلاطم درونىپيدا مى كرد، ديدم او شام نمى خورد و مى خواهد ابتدا نماز بخواند، لذا بهدنبال مسجد رفتم اما درب مسجد بسته بود و آب هم در دسترس نبود، مجبور شديم از آبىكه براى آشاميدن به همراه داشتيم ، استفاده كنيم ، وضو گرفتيم و در پياده رومشغول خواندن نماز شديم . تنها يك پيرمرد و يك پيرزن نيز با ما نماز خواندند؛ يعنىاز چهل نفر مسافرى كه با ما بودند تنها شش نفر نماز خواندند، سپس به راه خود ادامهداديم . آرى ، اينان از كجا مى آمدند؟ از مشهد مقدس (22) از زيارت امامى كه وقتى در((سرخس )) زندانى بود، روزى هزار ركعت نماز مى خواند. پس آيا سزاوار نيست ما نيزحداقل در اهميت دادن به نمازهاى پنجگانه - چه در سفر و چه در حضر - پيرو آن حضرتباشيم ؟ به قول مولوى :

يك دسته گلت كو اگر آن باغ بديدت
يك گوهر جان كو اگر از بحر خدايى
امام خمينى (ره ) و نماز
يكى از پزشكان شهر مقدس قم نقل مى كرد كه وقتى خبر دادند امام خمينى (قدّس سرّه )دچار ناراحتى قلبى شده اند، خود را به بالين ايشان رسانده و فشار خونشان راگرفتم . فشار ايشان ، شماره پنج را نشان مى داد كه از نظر طبى ، بسيار خطرناكبود. كارهاى اوليه را انجام دادم و پس از دو ساعت كه قدرى وضع بهتر شده بود، ولىقاعدتاً امام نمى توانستند و نمى بايستى حركت كنند، اما ديدم امام آماده حركت شدند.
عرض كردم : آقاجان ! چرا برخاستيد؟
فرمودند:((نماز!))
عرض كردم : آقا! شما در فقه مجتهديد و من در طب ، حركت شما به فتواى طبّى من حرام استو بايد خوابيده نماز بخوانيد.
ايشان با دقت به نظر من عمل كردند و خوابيده نماز خود را خواندند.(23)
حمّامى بى نماز
يكى از بزرگان مى گفت : در تهران در يكى از حمامها، در سرحمام آن ، خادمى بود كه اورا ((پادو)) مى گفتيم . او نماز و روزه بجا نمى آورد! روزى نزد يكى از معمارها آمد و گفت:((مى خواهم برايم حمامى بنا كنى )).
معمار گفت : تو از كجا پول مى آورى ؟ گفت : تو چكار دارى ،پول بگير و حمام بساز. پس آن معمار، حمامى براى او ساخت كه به نام او معروف بود.
((مرحوم حاج ميرزا خليل )) فرمود: وقتى در نجف اشرف بودم ، در خواب ديدم كه ((علىطالب )) به نجف اشرف به ((وادى السلام )) آمده ، پس ‍ من تعجب كردم و گفتم : توچگونه به اين مكان شريف آمده اى و حال آنكه تو نه نماز مى خواندى و نه روزه مىگرفتى ؟
گفت : اى فلانى ! وقتى من مردم ؛ مرا با غل و زنجير گرفتند تا به سوى عذاب الهىببرند اما ((حاج ملا محمد كرمانشاهى ))، (ايشان از علماى تهران بود) - جزاه اللّه خيرا -فلانى را نايب گرفت و او براى من حج بجا آورد و فلانى را اجير كرد براى نماز وروزه من و براى من فلان و فلان زكات و ردّ مظالم داد و ديگر چيزى بر ذمّه من نگذاشت مگراينكه ادا كرد و مرا از عذاب ، خلاص نمود، خداوند جزاى خيرش دهد.
پس من هراسان از خواب بيدار شدم و از آن خواب تعجب كردم تا اينكه بعد از مدتى ،جماعتى از تهران آمدند و من از ايشان احوال ((على طالب )) را پرسيدم . پس مرا خبر دادندبه همان كه در خواب ديده بودم ، حتى اشخاصى كه براى حج ، نماز و روزه او نايب شدهبودند مطابق بودند با آنچه در خواب به من خبر داده شده بود. در اينحال ، از صدق رؤ ياى خود تعجب كردم .(24)
اهميت بجا آوردن نماز قضا
جناب حاج ((سيد محمد على ناجى )) فرزند مرحوم حاج ((سيد محمد حسن ))، وصى پدر خودبود. و از جمله موارد وصيت آن مرحوم ، مقدار زيادى نماز و روزه استيجارى بود. وصىمزبور، براى چهار سال نماز و چهار ماه روزه ، مرحوم آقاى حاج ((سيد ضياءالدين )) (امامجماعت مسجد آتشيها) را اجير مى كند و وجه آن را نيز نقداً به ايشان تقديم مى نمايد.
وصى مزبور نقل كرد كه پس از مدتى ، پدرم را در خواب ديدم كه سخت ناراحت است ، بهاو گفتم از من راضى هستيد كه به وصيت شماعمل كردم و چهار سال نماز و روزه شما را به آقاى سيد ضياءالدين واگذار نمودم كهانجام دهد. پدرم با كمال تاءثر گفت : ((چه كسى به فكر ديگرى است )). آقاى سيدضياء براى من بيشتر از شش روز نماز نخوانده است .
وقتى بيدار شدم خدمت آقاى سيد ضياءالدين رفتم و پرسيدم چه مقدار براى پدرم نمازخوانده ايد؟ او در پاسخ من گفت : هرچه خوانده ام ثبت كرده ام ، گفتم مى دانم كارهاى شمامرتب است ، ولى مطلبى است كه مى خواهم بدانم خوابم درست است يا نه ، خلاصه پس ازاصرار زياد، دفتر خود را آورد و معلوم شد كه شش روز بيشتر نخوانده است و مرحوم آقاىسيد ضياءالدين تعجب كرد و گفت : من فراموش كرده ام وخيال مى كردم بيشتر آن را خوانده ام ، الحال كه آن مرحوم چنين گفته اند امروز مرتباًمشغول نماز آن مرحوم مى شوم . خلاصه معلوم شد كه آقا سيد ضياءالدين فراموش ‍ كردهو اخبار مرحوم ((حاجى ناجى )) هم صحيح بوده است .(25)
نماز، گناهان را از بين مى برد
((سلمان فارسى )) مى گويد: ما نزد رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) زير سايهدرختى بوديم كه آن حضرت شاخه اى از آن درخت گرفت و آن را شكست و برگهايش راريخت و سپس فرمود: ((از من سؤ ال نمى كنيد كه چرا چنين كردم ؟)).
گفتم : يا رسول اللّه ! چرا چنين كرديد؟
فرمود: ((بنده مسلمان چون به نماز مى ايستد، گناهانش مانند برگ اين درخت ، ريخته مىشود)).(26)
خواب عالِم از عبادت جاهل بهتر است
يكى از اهل رياضت ، به در مسجدى رسيد و ديد شيطان مرتب پاى خود به درون مسجد مىگذارد و باز خارج مى شود، پرسيد: اينجا چه مى كنى ؟
گفت : در اين مسجد، جاهلى نماز مى خواند و عالمى هم خوابيده است و من قصد نمازجاهل مى كنم اما هيبت اين عالم ، مانع ورود من به مسجد مى شود.
آرى ، در اين باره رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((خواب عالم از عبادتجاهل بهتر است )).(27)
نماز انسان را از گناه باز مى دارد
يك آيه و دو حديث
(... إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَر ...).
(عنكبوت / 45)
((نماز، آدمى را از زشتيها و گناه باز مى دارد)).
((قال على عليه السلام :
فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك
والصلاة تنزيهاً عن الكبر)).
(نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت 244، ص 1197)
((على - عليه السلام - فرمود:
خداوند براى پاك نمودن مردم از شرك ، ايمان و براى پاك شدن از كبر، نماز را واجبنمود)).
((عن اءبى عبداللّه عليه السلام :
من احبّ ان يعلم اَقْبِلَت صلاته ام لم تقبل
فلينظر هل منعته صلاته عن الفحشاء والمنكر)).
(بحارالا نوار، ج 82، ص 198)
((امام صادق - عليه السلام - فرمود:
هركس مى خواهد بداند نمازش قبول شده يا نه پس بايد بنگردكه آيانمازشاوراازگناهان و زشتيها باز داشته يا نه ؟ (به هر قدر كه نمازش او را از بديها بازداشته ، به همان قدر، نمازش پذيرفته شده است )).
نماز باعث اصلاح انسان مى شود
در روايتى آمده است : مردى به زنى نظر داشت ، زن شوى خويش را از اين ماجرا آگاه ساخت، شوهرش گفت : به او بگو چهل بامداد در نماز جماعت حاضر شو...، آنگاه من تسليم توخواهم بود.
آن مرد پذيرفت و چند روز پياپى به نماز آمد، و به زن پيغام داد كه من توبه كرده ام وديگر از تو تقاضايى ندارم .
زن جريان را به شوى خويش باز گفت ، شوهر گفت : مى دانستم كه ((نماز))، او رااصلاح مى كند؛ زيرا خداوند فرموده است :
(اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ ).(28)
يعنى :((به راستى كه نماز، از فحشا و منكر، جلوگيرى مى كند)).
يك داستان شگفت
نقل شده است كه روزى ((سيد هاشم )) امام جماعت مسجد ((سردوزك )) بعد از نماز به منبررفت . در ضمن توصيه به لزوم حضور قلب در نماز، فرمود:
روزى پدرم مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم . ناگاه مردى با هياءتروستايى وارد شد، از صفوف جماعت عبور كرد تا به صفاول و پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منين از اينكه يك نفر روستايى رفت و در صفاوّل ايستاد، ناراحت شدند، اما او اعتنايى نكرد. در ركعت دوم درحال قنوت ، قصد فرادا كرد و نمازش را به تنهايى به اتمام رساند و همانجا نشست ومشغول خوردن نان شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به رفتار ناپسند او حمله واعتراض كردند ولى او به كسى پاسخ نمى داد.
پدرم فرمود: چه خبر است ؟ به او گفتند: مردى روستايى وجاهل به مساءله ، به صف اوّل جماعت آمد و پشت سر شما اقتدا كرد و آنگاه وسط نماز، قصدفرادا كرد و هم اكنون نشسته و نان مى خورد.
پدرم به آن شخص گفت : چرا چنين كردى ؟
او در پاسخ گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگويم يا در اين جمع بگويم ؟
پدرم گفت : در حضور همه بگو.
گفت : من وارد اين مسجد شدم به اميد اينكه از فيض نماز جماعت با شما بهره مند شوم ، اماوقتى اقتدا كردم ، ديدم شما در وسط حمد، از نماز بيرون رفتيد و در اينخيال واقع شديد كه من پير شده و از آمدن به مسجد عاجز شده ام لذا به الاغى نياز دارم ،پس به ميدان الاغ فروشها رفتيد و خرى را انتخاب كرديد و در ركعت دوم درخيال تدارك خوراك و تعيين جاى او بوديد. بدين سبب من عاجز شدم و ديدم بيش از اينسزاوار نيست با شما باشم ، لذا نماز خود را فرادا تمام كردم . اين را بگفت و برفت .
پدرم بر سر خود زد و ناله كرد و گفت : اين مرد بزرگى است ، او را نزد من بياوريد،با او كار دارم ، مردم رفتند كه او را بياورند اما او ناپديد گرديد و ديگر ديدهنشد.(29)
نماز را با حضور قلب بخوانيم
((سيد نعمة الله جزائرى )) در ((انوار نعمانيه )) مى نويسد: شخصى برايمنقل كرد كه من يك روز نزد خود خيال كردم كه در حديث دارد هركس كه دو ركعت نماز باحضور قلب بخواند، خداوند او را عذاب نمى كند لذا با خود گفتم من هم مى روم و در مسجدكوفه دو ركعت نماز با حضور قلب مى خوانم . به همين قصدمشغول نماز شدم ناگهان به اين فكر افتادم كه چرا مسجد به اين بزرگى بايد مناره وگلدسته نداشته باشد؟ و به اين خيال بودم كه اگر بانى هم پيدا شود، گچ و آجرشبايد از كجا بياورند؟ بنّا چه كسى و اندازه اش چقدر باشد؟ يك وقت سلام نماز را دادم وملتفت شدم كه هنوز در نقشه و طرح مناره مسجد هستم ! اما اگر كسى در نماز در انديشهآخرت باشد، موجب فضيلت بيشتر نماز است .(30)
اخلاص على (ع ) در نماز
به پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) دو شتر هديه دادند، پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله )يكى از دو شتر را هديه قرار داد براى كسى كه دو ركعت نماز بجاى آورد و از امور دنياچيزى را به خاطر نياورد و به فكر چيزى از دنيا نيفتد. كسى جز على ( عليه السّلام )به پيامبر اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) پاسخ مثبت نداد. پيامبر( صلّى اللّه عليه و آله) هر دو شتر را به على ( عليه السّلام ) مرحمت فرمود.(31)
در عبادت به ياد خدا باشيم
فيلسوف شهير ((حاج ملاهادى سبزوارى )) مى نويسد: گويند عابدى در بن غارى عبادتمى كرد و گاهى در ميان عبادت ، ريش خود را با انگشت ، شانه مى كرد، از هاتفى آوازىشنيد كه مشغول ريش خودى ، نه مشغول به ما.
آن دلريش ، دلش به درد آمد و شروع كرد به ريش كندن و در اثناى ريش كندن آوازىشنيد كه باز مشغول ريش . عارفى گويد:
ريش اگر بگذاشت در تشويش بود
ورهمى بركند هم در ريش بود(32)
صدقه دادن بستان جهت كسب اخلاص در نماز
منقول است كه ((ابن طلحه )) در بستان خود نماز مى گزارد، در اثناى نماز نظرش بهمرغى افتاد كه بر درخت بود و مى خواست از وسط درخت خارج شود، به آن مرغ سرگرمشد به قسمى كه ندانست چند ركعت نماز بجاى آورده است .
خدمت رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) آمد و حالش را بيان نمود و عرض كرد: ((بستانمرا صدقه قرار دادم ، به هر مصرفى كه صلاح مى دانيد به مصرف برسانيد)).(33)
شب زنده دارى براى ريا!
در حالات يك نفر نوشته اند كه شبى با خود گفت : به مسجد بروم و شبى را با اخلاصتا صبح به عبادت بپردازم . در تاريكى گوشه مسجد سرگرم نماز و ذكر و دعا بودكه صدايى از گوشه ديگر مسجد به گوشش ‍ خورد، با خود گفت : لابد ديگرى نيزمثل من اينجا آمده است تا عبادت كند، پس خوب شد چون مرا مى بيند و فردا براى مردمتعريف مى كند كه فلانى براى خدا شب زنده دارى مى كرد، لذا نشاطش بيشتر شد وصدايش را نازكتر و با حزن بيشترى به راز و نياز پرداخت تا اينكه صبح شد، وقتىكه هوا روشن شد، ديد گوشه مسجد سگى بوده كه از سرما به مسجد پناهنده شده است ؛معلوم شد تمام شب را به خاطر سگى به عبادت گذرانده ! يعنى در حقيقت او را پرستيدهاست .(34)
حكايت جالب ابوالعباس جوالقى
در تفسير آمده است : روزى ((ابوالعباس جوالقى ))، جوالى به كسى داد اما فراموش كردكه آن را به چه كسى داده است . چندان كه انديشيد، يادش ‍ نيامد. روزى به نماز ايستادهبود كه يادش آمد جوالش را به چه كسى داده ! لذا به دكّان رفت و به شاگردش گفت :اى فلان ! يادم آمد كه جوال را به چه كسى داده ام ، آن را به فلان كس داده ام .
شاگردش گفت : چگونه يادت آمد؟
ابوالعباس گفت : در نماز يادم آمد.
شاگردش گفت : اى استاد! به نماز خواندن مشغول بودى يا بهجوال جستن ؟!
((ابوالعباس )) متوجه كار ناپسندش شد و دكّان را رها كرد و به سوى طلب علم رفت .چندان علم بياموخت تا مفسّر قرآن شد.(35)
خشوع نهايى در نماز
در يكى از جنگها در پاى مبارك حضرت اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) تيرى نشست كه خارجكردن آن به شدّت مشكل مى نمود.
حضرت فاطمه ( عليهاالسّلام ) (36) كه از وضع نماز آن حضرت خبردار بود، فرمود:در حال نماز تير را از پاى آن حضرت خارج كنيد؛ زيرا او درحال نماز احساس نخواهد كرد كه بر او چه مى گذرد، پس تير را خارج كردند در حالىكه حضرت مشغول نماز بود و هيچ توجهى به غير نماز نكرد.(37)
پيدا كردن گمشده به وسيله نماز!
شخصى مقدارى از نقدينه خود را در محلى دفن كرده بود اما پس از مدتى ،محل را فراموش كرد و هرچه جستجو و كاوش نمود، پيدا نشد، لذا نزد ((ابوحنيفه )) آمد وجريان را به او گفت و درخواست راهنمايى كرد.
((ابوحنيفه )) گفت از نظر فقهى براى درخواست تو چاره اى ذكر نشده ، ولى من حيله اىانديشيده ام كه به وسيله آن به مقصود خود خواهى رسيد و آن اين است كه امشب تا صبحوقت خود را به نماز بگذران تا گمشده ات را پيدا كنى . آن مرد تا يك چهارم از شبگذشت مشغول نماز خواندن بود كه ناگاه محل دفينه به خاطرش آمد، لذا نماز خود راقطع كرد و به جستجو و كاوش آن محل پرداخت و نقدينه خود را خارج نمود، فردا صبحمجدداً نزد ابوحنيفه آمد و كيفيت پيدا كردن محل را شرح داد.
ابوحنيفه گفت : ((مى دانستم كه شيطان نمى گذارد تو تا آخر شب نماز بخوانى ، چرابه شكرانه پيدا كردن محل و دفينه خود، تا صبح نماز را ادامه ندادى ؟)).(38)
لطف خدا و ناسپاسى بنده
مرحوم ((حاج شيخ الاسلام )) فرمود: شنيدم از عالم بزرگوار و سيد عاليمقام ، امام جمعهبهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه ، روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام وخواندن نماز در آن مكان مقدس ، از خانه خارج شدم ، در اثناى راه ، خطرى پيش آمد و خداوندمرا از مرگ نجات داد و با كمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم ، نزديك در مسجد،خربزه زيادى روى زمين ريخته و صاحبش مشغول فروش آنها بود، قيمت آن را پرسيدم ،گفت آن قسمت ، فلان قيمت و قسمت ديگر ارزانتر و فلان قيمت است ، گفتم پس از مراجعت ازمسجد مقدارى مى خرم و به منزل مى برم ، پس به مسجدالحرام رفتم ومشغول نماز شدم ، در حال نماز در اين خيال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم ياقسمت ارزانترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در اينخيال بودم و چون از نماز فارغ شده و خواستم از مسجد بيرون روم ، شخصى از در مسجدوارد و نزديك من آمد و در گوشم گفت خدايى كه امروز تو را از خطر مرگ نجات بخشيد،آيا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى ؟! فوراً متوجه عيب خود شده و برخود لرزيدم ، خواستم دامنش را بگيرم اما او را نيافتم .(39)
اخلاص امام سجاد(ع ) در نماز
((ابوحمزه ثمالى )) مى گويد: ديدم كه امام سجاد ( عليه السّلام ) هنگام نماز خواندن ،عبا از دوش مباركش افتاد ولى حضرت هيچ اعتنايى به آن نكرد. از آن حضرت پرسيدم :چرا وقتى عبا از دوشتان افتاد، آن را درست نكرديد؟
فرمودند: ((واى بر تو! آيا متوجه نيستى در محضر چه كسى ايستاده ام ؟ به راستى كهانسان ، نمازش در همان حد قبول است كه دلش متوجه خداوندمتعال باشد)).(40)
استقامت شگفت انگيز على بن حسن در نماز
((حسن بن محمد)) مى گويد: ((على بن حسن ))(41) را در راه مكه ديدم كهمشغول خواندن نماز بود، ناگهان مارى بزرگ از پايين پيراهنش ، وارد لباس او شد و ازگريبانش سر درآورد، مردم ، وحشت زده فرياد مى زدند، مار! مار! امّا ((على )) با آرامشتمام ، بدون كمترين توجه به آنچه پيش آمده ، به نمازش ادامه داد و مار از لباس اوبيرون رفت .(42)
صلابت امام رضا(ع ) در نماز
در روايت ((معمّر بن خلاء)) است كه امام رضا ( عليه السّلام ) فرمود: ((من روزى در فرع(43) بودم ، وقت نماز فرا رسيد، سپس من پياده شده و به سوى ((بوته ثمامه))(44) رفتم ، همينكه به نماز ايستادم و ركعتى خواندم ، يك افعى نزديك آمد و در كنارمقرار گرفت ، من متوجه نماز شدم و از آن نكاستم و كم نكردم . افعى به من نزديك شد وسپس به طرف بوته برگشت .
وقتى از نماز فارغ شدم در صورتى كه دعا و تعقيباتم را نيز تخفيف نداده بودم ،بعضى از يارانم را كه همراه ما بودند فراخوانده و گفتم : پشت سر شما زير بوته ،يك افعى وجود دارد، سپس او را كشتند)) آنگاه امام ( عليه السّلام ) فرمود:
((هركس از غير خدا نترسد، خداوند او را كفايت مى كند)).(45)
علاقه دوستان على (ع ) به نماز
((قيس بن سعد)) يكى از زهاد و متدينين بود، علاقه زيادى به على ( عليه السّلام ) داشت .مقام او در عبادت و ترس از خدا به جايى رسيد كه روزى در نماز، همينكه خواست سر بهسجده بگذارد، متوجه شد كه در محل سجده اش مار بسيار بزرگى حلقه زده ، اما او باسر خود آن را به يك طرف راند و در كنارش ‍ سجده كرد. مار بر گردن قيس پيچيد اما اونه از نماز خود كوتاه كرد و نه چيزى كم نمود بلكه با همانحال ، به نماز خود ادامه داد تا از نماز فارغ شد، آنگاه پس از نماز، مار را گرفت و بهسويى انداخت .(46)


next page

fehrest page