بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آئینه ایزد نما حضرت فاطمه زهرا (س), حکیم ربانى و عارف صمدانى حضرت آیت الله محمدرضا ربانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AYENEH01 -
     AYENEH02 -
     AYENEH03 -
     AYENEH04 -
     AYENEH05 -
     AYENEH06 -
     AYENEH07 -
     AYENEH08 -
     AYENEH09 -
     AYENEH10 -
     AYENEH11 -
     AYENEH12 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اشراق چهاردهم : اين اشراق محتوى شش مطلب است
1- سبب گريه و خنده حضرت فاطمه زهراى اطهر در محضر پيغمبر صلوات الله عليهما
2- سبب مرگ و شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها:
3- وصيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بحضرت على مرتضى عليه السلام
4- تغسيل و تكفين و تدفين فاطمه زهرا و سيله شوهرش على مرتضى در شب
5- خطاب على مرتضى بقبر رسول الله بعد از دفن فاطمه زهراء سلام الله عليها
6- مخفى بودن قبر فاطمه زهرا سلام الله عليها و نظرات محققين نسبتبمحل دفن آنحضرت
بيان مطلب اول
در كتب معتبره آمده است كه نزديك رحلت حضرت ختمى مرتبت در حاليكه پيغمبر اكرم عازمسفر آخرت شده مى خواست روح عرشيش ‍ بفضاى دلگشاى نشائه ملكوت وعالم لاهوتپرواز و بلقاء الله واصل شود دخترش فاطمه زهراى اطهر در محضر پدر اندوه دربغل گرفته بر چهره انور پدر مى نگريست و از چشمانش اشك مى ريخت و بشعرى كهابوطالب درباره پدر بزرگوارش خاتم انبياء سروده بود مترنم بود و ميگفت .

و ابيض يستسقى الغمام بوجهه
ثمال اليتامى عصمته لارامل
يعنى آن چهره مشعشعى كه بوجهه او باران رحمت از ابر درخواست مى شود آن مظهر لطف ورحمتى كه ملجاء و پناه يتيمان و نگهبان بيوه زنان مى باشد صداى دلنو از بضعهرسول الله بگوش باباى مهربانش رسيد فرمود دختر عزيزم و پاره تنم بجاى اينشعر اين آيه را از قرآن بخوان :
(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل آفان مات اوقتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضرالله شيئا و سينجرى اللهالشاكرين ، آيه 144 سوره ال عمران
يعنى نيست حضرت محمد مگر پيغمبرى از جانب خدا كه پيش از او نيز پيغمبرانى بودند واز اين جهان در گذشتند اگر او نيز بمرگ يا شهادت در گذرد شما باز بدين جاهليت خودباز خواهيد گشت پس هر كس به آئين گذشتگان خود باز گردد هرگز بخدا زيانىنخواهد رسانيد بلكه خو را بزيان انداخته و هر كس شكر نعمت دين گذارد و بر اسلامپايدار ماند البته خداوند جزاى نيك به شكر گزاران عطا خواهد كرد.
در اين هنگام پيامب عاليمقام بدخترش فرمود نزديكتر بيا فاطمه كاملا سرش را نزديكپدر آورد آنگاه لحظاتى با آهستگى با يكديگر سخن گفتند وقتى سخن پيغمبر خاتمخاتمه يافت گريه فاطمه شدت گرفت و سخت گريست و اشك از چشمانش جارى گرديدپيغمبر اكرم مجددا او را به نزديك خود خواست و بگوش دخترش چيزى فرمود كه فاطمهقيافه اش از افسردگى بخرسندى مبدل گشت بطوريكه متبسم شده با خوشحالى ونشاط خنديد.
حاضران محور پيغمبر مشاده كرده اين دو حالت متصاد را از گريه و خنده از فاطمه دخترپيغمبر مشاهده كرده و لى سرش را نفهميده و تعجب كردند لذا از فاطمه خواستند آنان را ازاين دو حالت متضاد مطلبع و آگاه سازد اما فاطمه حاضر نشد سرش را بيان فرمايد وخوددارى نمود پس از رحلت حضرت ختمى مرتبت بر اثر اصرار عايشه كه ميخواست ازحقيقت امر آگاه شود حضرت فاطمه اين سر را فاش فرمود لذا خطاب بعايشه نموده
فرمود حال كه اصرار زياد دارى كه از حقيقت اين موضوع مستحضر و آگاه گردى من بتوواقع و حقيقت را ميگويم علت اينكه در نخستين بار كه پدر بزرگوارم مرا نزديك خودخواند مرا از حيات خود مايوس ساخت و فرمود دخترم من از اين بيماارى بهبودى نخواهميافت اين خبر موجب شد كه من گريه شديد نمودم و ناراحت گرديدم .
اما بار ديگر كه مرا نزديك خود خواست خبر خوشى به من داد كه باعث انبساط و خوشحالىمن گرديد و مرا مسرور گردانيد پدرم به من فرمود دخترم ناراحت و غمگين مباش زيرا تواول كسى هستى كه به همين زودى به من ملحق ميشوى و بشارت و مژده مرگ مرا به من داد اينبشارت چون نزد من لذت بخش بود لذا تبسم نموده خنديدم .
حال جاى آن است كه ما بدانيم با اينكه اكثر مردم از شنيدن خبر مرگ كراهت دارند و آرزودارند عمر طولانى داشته و در دنيا باقى بمانند و زدود نميرند اما دختر پيغمبر در عيناينكه جوان است و داراى چهار فرزند است چرا از مژده مرگشخوشحال و داراى نشاط و انبساط ميگردد بلى بايد دانست كه آنان كه جان خود را شناختند ودانستند كه مرغ باغ ملكوتند و اشيان آنها ماوراى اين خطه خاك و عالم ناسوتست و آنانكه مشتاق لقاء الله و وصال حق متعال هستند حسابشان از ديگران جداست .
حضرت رئيس العارفين اميرالمؤ منين على عليه السلام در خطبه همام در وصف متقين فرمود(لولا الاجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفته عين .) نهج البلاغه. اگر اجل مقدر الهى پاى بندشان نبود طرفته العينى روح در بدنشان نمى زيست (عارفبالله الهى قمشه اى رحمه الله عليه فرموده است )
گر آنان را زمان وصل محبوب
نبودى در قضاى عشق مكتوب
نبود آن شاهبازان را قفس جاى
كه شاهان را بزندان نيست ماواى
چو سيمرغ از فضاى تنگ كونين
برون جستند در يك طرفته العين
بزندان تنگدل آن بى گناهى است
كه بيرون جايگاهش قصر شاهى است
بر آن مرغ آمد اين خاكى قفس تنگ
كه بيند باغ جان فرسنگ فرسنگ
چو آن مرغان جان بينند ياران
به گلزار جنان خوش چون هزاران
چه گلزارى سراى انس با يار
وز آنجانه رقيب آگه نه اغيار
همه مشتاق پروازند از اين دام
كجا در دام تن گيرند ارام
بجان مشتاق ديدار نگارند
بچشم شوق گريان ز انتظارند
همه غمگين ز هجران حبيبند
همه بر وصل دلبر بى شكيبند
همه ايام و سال و مه شمارند
كه روز وصل جانان جان سپارند
در صوتيكه وصف متقين چنين باشد كه نمى خواهند طرفته العينى جانشان در اين قفس تندر اين نشائه دنيا محبوس و زندانى باشد چگونه فاطمه زهرا سلام الله عليها كه اتغىالمتقين است حاضر است در اين دنياى دنى و پست زيست نمايد اين است كه از مژده مرگ خودآنهم از لسان مبارك پدرى كه لسان او لسان الله است و مخبر صادق است شاد و خرسندميشود البته شاد مى شود و بشاش ميگردد. (الموت تحفته المومن ) حديث
(اى خوش آندام كه از اين دم بر هم
مرغ جان چند بود در قفسى )
مخصوصا با ايمان و ايقان عيانى و شهودى كه فاطمه زهرا (ع ) به نشانه عقبى دارد اوميداند عالم آخرت و بهشت ابد مدت دار السرور است جهان امن و امان است باانتقال انسان با ايمان بان جهان از اين محنت كده جهان طبيعت و نشائه غم و الم و كردترهائى يابد و بجهانى ميرود كه وطن اصلى او است بجائى ميرود كه از آنجا آمده است .(حب الوطن من الايمان ) (حديث ) الحق حافظ قرآن در اين مورد نيكو سروده است
مرغ دلم طايرى است قدسى و عرش اشيان
از قفس تن ملول سير شده زين جهان
از در اين خاكدان چون بپرد مرغ ما
باز نشيمن كند بر سر آن آشيان
چون بپرد مرغ ما سدره بود جاى او
تكيه گه باز ما كنگره عرش دان
سايه دولت فتد بر سر عالم بسى
گر بزند مرغ ما بال و پرى در جهان
در دو جهانش مكان نيست بجز فوق چرخ
ككان وى آن معدن است جان وى از لا مكان
عالم علوى بود جلوه گه مرغ ما
آب خور او بود گلشن باغ جنان
چون دم وحدت زنى حافظ شوريده دل
خامه توحيد كش بر ورق انس و جان
پس بدين جهت بود كه فاطمه زهرا سلام الله عليها از خبر مرگ قريب الوقوع خويش وپيوستن بپدر بزرگوارش حبيب الله خاتم انبياء حضرت محمد مصطفى عليه و آلهافضل التحيته و الثناء بسيار مسرور و خوشحال گرديد و دانست كه بزودى خطابالوهى بحكم (يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادىو ادخلى جنتى ) آيه 30 سوره الفجر درباره او از صقع ربوبى صادر و دعوت حق رالبيك گفته بجنت الشهود و اللقاء حق متعال ووصال بهشت روى يار و پروردگار خود نائل مى شود .
باز آى وز يار حسن بى حدبين
آن شاهد مطلق مجرد بين
وز هر چه بغير يار دل بگسل
و آنگه رخ آن بهشت سرمد بين
بگشاى بباغ ارجعى شهپر
يك شعشعه از جمال احمد بين
( سبب مرگ و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها)
عن ابى بصير عن ابى عبدالله عليه السلامقال و كان سبب و فاتها ان قنفذا مولى الرجل لكزهابنعل السيف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذالك مرضا شديدا و لم تدع احدا ممن اذاهايدخل عليها. از دلائل الامامه طبرى صفحه 45
از ابوبصير از حضرت امام صادق عليه الصلوه و السلام روايت شده كه امام صادق كاشفحقايق فرموده است علت و سبب وفات آنحضرت آن بود كه قنفد غلام آن مرد بامر و دستوروى بوسيله غلاف شمشير ضرباتى زد كه بر اثر آن محسن را سقط نمود و بدين جهتبى سختى مريض گرديد و به هيچ كس از آزار كنندگان خود اجازه عيادت نداد.
و قريب به همين مضمون در سبب وفات حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در كتاب بيتالاحزان صفحه 160 از محدث قمى نقل گرديده است .
آنچه مسلم و محرز است دختر پيغمبر حضرت فاطمه زهرا اطهرباجل خود و مرگ طبيعى وفات ننموده است بكله سبب مرگ آنحضرت همان است كه از لسانامام صادق كاشف حقايق نقل شده است و آن همان اذيتها ئيكه دشمن ستمكار بر آن بزرگوارنموده علت شهادت آن يادگار و اثر والاگهر پيامبر گرديده است عجيب است با اينكهبارها پيغمبر اكرم فرموده فاطمه پاره تن من است و ازار و اذيت او ازار من است و ازار منآزار بخداست اما اين مردم منافق و ظالم ابدا رعايت سفارش و گفتار آن بزرگوار را درباره دخترش نكردند بكله آنچه توانستند بفاطمه زهرا و عصمت كبرى (ع )ظلم و ستم كردند حقاو و شوهرش را غصب نمودند بضرب غلاف شمشير ضربه بر حضرتش وارد و محسنششماهه در شكمش را سقط نموده و سيلى بر صورت نازنين انور دختر پيغمبر زده رخسارهاش را با ضرب سيلى نيلى و آزرده نمودند و چه بى احترامى و جسارتهاى ديگر كه قلماز شرح آن شرم دارد بايد بفاطمه گفت يا فاطمه الزهرا خدا بتو صبر و اجر مرحمتنمايد.
اى مه برج حيا و عصمت كبرى
بانوى حوران خلد حضرت زهرا (ع )
قدر تو مجهول ماند و قبر تو مخفى
حق تو مغصوب گشت چشم تو عبرا
محسن ششماهه تو چون بزمين خورد
طفل خود از بر فكند مادر عيسى
روز قيامت بس است بهر شفاعت
محسن و اصغر به نزد خالق يكتا
در زيارتش مى خوانيم (المغصوبته حقها المكسوره ضلعها الممنوعته ارثها المظلوم بعلهاالمقتول ولدها)
پس از بيان گفتار كه باختصار به آن اشاره شد سبب وفات حضرت فاطمه زهرا سلامالله عليها دانسته گرديد و حضرتش در حالى كه جوان بود از دنيا رفت و اين بانوىعظمى نخستين شهيد در راه اسلام و قرآن و ولايت است .
صلوات و درود بى نهايت ازلا و ابدا و سرمدا بر آن حضرت و پدرش و شوهرش و اولاداطهارش باد.
وصيت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها)
نقل فى كتب المعتبره : ان فاطمه الزهرا سلام الله عليها لمتزل بعد وفات ابيها (ص ) مهمومته مغمومته محزونته مكروبته باكيته ثم مرضت مرضاشديدا فى مرضها اربعين ليلته الى ان توفيت صلوات الله عليها فلما نعيت اليهانفسها دعت ام ايمن و اسماء بنت عميس و وجهت خلفت على (ع ) فاحضرته فقالت يابن عم انهقد نعيت الى نفسى و اننى لا ارى ما بى الا اننى لا حقته بابى ساعته بعد ساعته و انااوصيك باشياء فى قلبى قال لها على (ع )اوصينى بما احببت يا بنترسول الله فجلس عند راسها و اخرج من كان فى البيت ثم قالت يابت عم ماا عهدتنىكاذبته و لاا خائنته و لا خالفتك منذعا شرتنىفقال (ع )معاذالله انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اكرم و اشد خوفا من الله من ان اوبخكبما خالفتنى و قد عز على مفارقتك و فقدك الا انه امر لا بد منه و الله لقد جددت علىمصيبته رسول الله (ص ) و قد عظمت و فاتك و فقدك فانالله و انا اليه راجعون منمصيبته ما افجعها و المها و امضها و احزنها هذه مصيبه لا عزاء عنها و رزيته لا خلف لها.
ثم بكياا معا ساعته و اخذ على راسها و ضمها الى صدره ثمقال اوصينى بما شئت فانك تجديننى و فيا امضىكل ما امرتنى به و اخترا امرك على امرى ثم قالت جزاك الله عنى خير الجزاء يابن عم .
اوصيك اولا ان تتزوج بعدى بابنته اختى امامته فانها تكون لولدى مثلى فانالرجال لابد لهم من النساء
ثم قالت اوصيك يابن عم ان تتخذلى نعشا فقد رايت الملائكته صوروا صورتهفقال لها صفيه لى فوصفته فاتخذه لها
ثم قالت اوصيك ان لا يشهد احد جنازتى من هولاء الذين ضلمونى و لا تترك ان يصلى علىمنهم و ادفنى فى الليل هدات العيون و نامت الابصار
مطابق آنچه در كتب معتبره نقل گرديده حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بعد از وفاتپدر بزرگوارش پيوسته غمناك و افسرده محزون و پژمرده و گريان و نالان بوده ومبتلا به بيمارى سختى گرديده و تا بچهل روز در بستر مرض افتاده بوده تا سرانجامديده از جهان فانى فرو بسته و بدار بقا پيوسته است .
حضرت فاطمه عليهاالسلام هنگاميكه در خود احساس رحلت فرمود ام ايمن و اسماء بنت عميسرا صدا زد و دنبال حضرت على مرتضى شوهرش فرستاد و به حضرتش عرضه داشت اىپسر عمويم من خود را در حال عزيمت و ارتحال مى بينم و اين بيمارى مرا ملحق بپدربزرگوارم مى نمايد و هر لحظه بانتظار فرا رسيدن مرگ مى باشم اينكه آنچه را دردل دارم تو را به ان چيزها وصيت و سفارش مى نمايم آنگاه وجود مقدس على مرتضى عليهالسلام فرمود اى دختر رسول الله (ص ) به هر چه ميخواهى و انجام دادن آنرا دوست دارىوصيت فرما تا من نسبت بوصيت تو عمل نموده و آنرا انجام دهم .
آنگاه حضرت كنار بستر همسرش فاطمه (ع ) نشست و آنانكه در خانه بودند بيرون نمودو خانه را از اغيار خلوت فرمود سپس در حاليكه اشك از چشمانش جارى بود آمادگى خود رابراى شنيدن وصاياى همسر عزيزش ‍ اعلام نمود.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها بعلى مرتضى (ع )شوهر بزرگوارش ‍ عرض كردپسر عمو جان مطلب اول اين است كه در اين مدت كه با هم معاشرت و زندگى كرديم منهرگز به شما دروغ نگفتم و خيانتى نكردم و در سراسر زندگى با تو مخالفت ونافرمانى نداشتم در عين حال اگر از من قصورى سر زده و رنجىبدل گرفته اى مرا حلال كن . على عليه السلام با چشم اشكبار فرمود معاذالله بخداپناه مى برم تو داناتر و نيكوتر و پرهيزكارتر و بزرگوارتر و خدا ترس تر ازآنى كه از تو كوچكترين خطا و لغزشى سر زده باشد و من تو را بخاظر خلافى موردسرزنش و نكوهش قرار دهم همسر عزيزم جدائى و فقدان تو براى من بسيار سخت و دشواراست .
اما چه كنم كه چاره اى ندارم بخدا قسم كه مصيبترسول الله بر من تجديد گرديد. رحلت و در گذشت تو بس بزرگ و فقدان تو بسامرى است عظيم (انا لله و انا اليه راجعون ) چه مصيبت دردناك و تلخ و ناگوارى استبخدا سوگند كه اين مصيبت را تسلائى نيست و اين كمبود را جانشينى وجود ندارد و هيچچيزى نميتواند تسلى بخش دل من باشد بعد مدتى على و فاطمه با هم گريه نمودند وناله سر دادند.
آنگاه على عليه السلام سر فاطمه را به سينه خود چسبانيد و گفت عزيزم به هر چهخواهى وصيت نما كه طبق آن عمل خواهم نمود و خواسته تو را بر كار خود ترجيح مى دهمسپس حضرت فاطمه بعلى فرمود خدااوند بتو از من پاداش خير عنايت فرمايد.
پسر عمو جانم نخستين وصيت من اين است كه بعد از رحلت من با دختر خواهرم (امامه ) ازدواجكنى زيرا او مانند خودم نسبت بفرزندانم مهربان است و مردان را در زندگى زن لازم است .
سپس وصيت من به شما اين است كه براى حملجنازهام تابوتى تهيه نمائيد آن طور كه شكل آن را فرشتگان ترسيم نموده اند علىفرمود آنرا برايم توصيف كن و فاطمه (س ) بيان فرمود و آن حضرت عينا بدستورش ‍عمل نمود و تابوت مورد توصيف را تهيه نمود (نظر حضرت فاطمه (س ) اين بود كهحجم بدنش حتى بعد از مردنش آشكار نباشد.)
و نيز سومين وصيتم اين است كه شبانه كه همه چشمها در خواب است مرا دفن كن چهميل ندارم اشخاصى كه در حق من ظلم كرده اند در تشييع جنازه ام شركت نمايند و نگذار احدىاز آنان بر جسد من نماز بخوانند.
وجود مقدس اميرالمؤ منين على عليه السلام بوصاياى حضرت فاطمه زهرا سلام اللهعليها گوش داد و دستورات او را بعد از وفاتش انجام داد.
(وصيت نامه كتبى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها)
بسم الله الرحمن الرحيم
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبدهو رسوله و ان الجنه حق و النار حق و ان الساعته آتيته لا ريب فيها و ان الله يبعث من فىالقبور يا على انا فاطمه بنت محمد (ص ) زوجنى الله منك لا كون لك فى الدنيا و الاخرهانت اولى بى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنىبالليل وصل ولدى السلام الى يوم القيامه . از بحار الانوار جلد 43 صفحه 214
بنام خداوند بخشنده مهربان
اين وصيت نامه دختر رسول خداست در حالى وصيت مى كند كه شهادت ميدهد خدائى جز خداىيگانه نيست و محمد (ص ) بنده و رسول اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روزقيامت كه هيچ شكى در آن نيست فرا خواهد رسيد و ذات الوهى جميع مردگان را از قبوربرانگيزاند و زنده گرداند و همه را وارد محشر فرمايد.
اى على من فاطمه دختر حضرت محمد هستم خدا مرا به ازدواج تو در آورد تا در دنيا و آخرتبراى تو باشم و تو از ديگران بر من سزاوارترى . على جان حنوط وغسل و كفن كردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار و شب مرا دفن كن و هيچكس را اطلاع نده اينك با شما وداع ميكنم و بر فرزندانم تا روز قيامت سلام و درودميفرستم .
كيفيت رحلت وفات حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها فاطمه زهرا دخت گرامى حضرتخاتم انبيا محمد مصطفى عليهما آلاف التحيه و الثناء كه از هنگام بشارت پدربزرگوارش به او كه تو بهمين زودى مى ميرى و به من ملحق مى شوى بعد از رحلتپدرش با اشتياق فراوان فاطمه جوان به انتظار مرگ خود بود و پيوسته به نغمه(الهى عجل وفاتى سريعا) مترنم و گوئى زبان حالش اين بود:
ساقى بيا و شادى جان بخشم
صهباى عشق ده دو سه پيمانم
مرگ است گنج و شادى و بنمايد
بيرون ز كنج كلبه احزانم
مرگ است راحت دل رنجورم
مرگ است چاره غم هجرانم
مرگ است كاروان كه بمصر آرد
از چاه طبع شاهد كنعانم
مرگ است نو بهار و پديد آرد
صد رنگ گل بطرف گلستانم
مرگ است پيك عالم جان كز لطف
آيد ز كوى حضرت جانانم
مرگا تو ابر لطفى و بر من بار
تا گرد عم ز چهره بر افشانم
من خسته مرگ خضر مبارك پى
من تشنه مرگ چشمه حيوانم
در ملك تن اسيرم و زندانى
مرگا رهان ز سختى زندانم
ساقى چو چشم يار كند مستم
يار از جمال واله و حيرانم
(جريان وفات حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها)
اسماء بنت عميس جريان وفات فاطمه زهرا سلام الله عليها را چنين تعريف مى نمايدهنگاميكه رحلت حضرت فاطمه نزديك گرديد به من فرمود:
جبرئيل در موقع رحلت پدر بزرگوارم مقدارى كافور برايش آورد پدرم آنرا سه قسمتفرمود يك قسمت را براى خودش برداشت يك قسمت را بعلى عليه السلام اختصاص داد وقسمت سوم را بمن داد
من قسمت خود را در فلان جا نهاده ام و اينك بدان نياز دارم شما آنرا برايم حاضر نمااسماء حسب الامر فاطمه زهرا كافور را حاضر كرد آنگاه خودش ‍ را شستشو داد و وضوگرفت و با اسماء دستور داد لباسهاى نمازم را حاضر ساز و بوى خوش برايم بياوراسماء لباسها را حاضر كرد آنگاه پوشيده و بوى خوشاستعمال نمود و رو بقبله در بسترش خوابيد و با سماء فرمود من استراحت ميكنم تو ساعتىصبر كن پس مرا صدا كن اگر جوابت را نشنيدى بدان كه من از دنيا رفته و مرده ام آنگاهعلى عليه السلام را زود از رحلت من خبر كن .
قال الراوى فانتظرتها اسماء هنيئه ثم نادتها فلم تجبها فنادت يا بنت محمد المصطفىيا بنت من كان من ربه قاب قوسين او ادنى فلم تجبها فكشفت الثوب عن وجببها فاذابها قدفارقت الدنيا فوقعت عليها تقبلها و هى تقول يا فاطمته اذا قدمت على ابيكرسول الله فاقرئيه عن اسماء بنتعميس السلام ثم شقت اسماء جيبها و خرجت فتلقيهاالحسن و الحسين عليهماالسلام فقالا اين امناه فسكت فدخلا البيت فاذا هى ممتده فحركهاالحسين عليه السلام فاذا هى ميته فقال يا اخاه آجرك الله فى الوالده فوقع عليها الحسن(ع )يقبلها مره و يقول يا اماه كلمينى قبل ان يفارق روحى بدنى قالت واقبل الحسين (ع )يقبل رجليها و يقول يا اماه انا ابنك الحسين كلمينىقبل ان ينصدع قلبى فاموت .
قالت لهما اسماء يا ابنى رسو الله (ع )انطلقا الى ابيكما على عليه السلام فاخبراهبموت امكما فخرجا يناديان يا محمداه يا احمداه اليوم جددلنا موتك اذ ماتت امنا ثم اخبراعليا عليه السلام و هو فى المسجد فغشى عليه حتى رش عليه الماء ثم افاق و كانعليه السلام يقول بمن العزاء يا بنت محمد كنت بك اتعزى ففيم العزاء من بعدك .
راوى گويد اسماء لحظه اى حضرت فاطمه سلام الله عليها رابحال خويش ‍ واگذار نمود سپس آنحضرت را ندا كرد اما جوابى نشنيد صدا زد اى دخترحضرت محمد مصطفى اى دختر كسى كه در مقام قرب به پروردگار بقرب قوسين اوادنىرسيد ولى جوابى نداد چون جامه را از روى صورت حضرتش برداشت مشاهده كرد كه ازدنيا مفارقت نموده است خود را بروى حضرت انداخت و در حالتيكه او را مى بوسيد گفت اىفاطمه آن هنگام كه پدر بزرگوارت را ملاقات نمودى سلام اسماء بنت عميس را به آنحضرت ابلاغ كن آنگاه گريبان چاك زد و از خانه بيرون آمد حسنين (ع ) به او رسيده ازحال مادر پرسيدند او ساكت شد و پاسخى نداد آنان وارد خانه شده ديدند حضرت مادردراز كشيده حسين (ع )حضرت را تكان داد ديد رحلت نموده است رحلت مادر را به برادرشحسن (ع )تسليت گفت فرمود اى برادر خداوند تو را در مصيبت مادر اجر و پاداش بدهد.
حسن (ع ) خود را بر روى مادر انداخت و او را مى بوسيد وى گفت اى مادر با من تكلم نماقبل از اينكه روح از بدنم جدا شود حسين جلو آمد و پاهاى حضرت را مى بوسيد و ميگفت مادرمن پسرت حسينم با من سخن بگو پيش از آنكه قلبم منفجر شود و بميرم .
آنگاه اسماء به حسنين (ع )گفت اى فرزندانرسول الله برويد نزد پدرتان على (ع ) و او را از مرگ مادر مستحضر نمائيد آن دوبزرگوار از منزل بجانب مسجد روانه شدند و صداشان به يا محمداه و يا احمداه بلندشده بود تا بمسجد رسيدند صحابه باستقبال ايشان دويدند سبب گريه و ناله از آنانپرسيدند گفتند مادر ما از دنيا مفارقت كرده چون اميرالمؤ منين على عليه السلام اين خبروحشت اثر را شنيد بر روى افتاد و غش كرد و از هوش ‍ رفت و با پاشيدن اب ر آنحضرتبهوش آمد و چنين گفت اين دختر حضرت ختمى مرتبت محمد (ص ) من بعد از تو خود را بهكه تسلى دهم .
من هرگاه غمها و مصائب جهان بمن رو مى آورد تو وسيله دلداريم بودى اما بعد از تو چهكسى موجب دلدارى و تسليت من خواهد گرديد (گوئى زبانحال على با فاطمه عليهماالسلام اين بوده است :)
بعد پيغمبر ز اشرار عرب
آنچه ديدم ظلم و طغيان و غضب
بودم از هر ابتلا بى واهمه
شادكام از وصل تو اى فاطمه
گر بخون دامان دل آلوده بود
چون تو بودى خاطرم آسوده بود
چون تو بندى از جهان بار سفر
در فراقت بگذر آبم ز سر
اى انيس و مونس ديرينه ام
داغ خود چون مى نهى بر سينه ام
از چه ترك آشنائى كرده ائى
وز على فكر جدائى كرده ائى
وجود مقدس اميرالمومنين على عليه السلام بعد از رحلت حضرت فاطمه سلام الله عليهبشدت ناراحت شد و گريه و ناله اش بلند شد و در فراق آنحضرت اين اشعار را سرود:
لكل اجتماع منخليلين فرقته
و كل الذى دون الفراق قليل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد
دليل على ان لا يدوم خليل
يعنى هر اجتماعى از دو دوست آخر بجدائى منتهى مى شود و هر مصيبتى كه غير از جدائى ومرگ است اندك است و رفتن فاطمه بعد از حضرت ختمى مرتبت پيش مندليل است بر آنكه هيچ دوستى باقى نمى ماند و در روايت معتبر دارد كه چون على عليهالسلام را در هفت پارچه كفن كرد و پيش از آنكه بند كفن را به بندد.
نادى يا امكلثوم يا زينب يا فضه يا حسن يا حسين هلموا و تزودوا من امكم الزهرا فهذاالفراق و اللقاء فى الجنته .
فاقبل الحسنان (ع ) يقولان و الحسرتا لا تنطفى من فقد جدنا محمد المصطفى و امنا الزهرااذا لقيت جدنا فاقرئيه من السلام و قولى له انا بقينا بعدك يتيمين فى دار الدنيا.
فقالاميرالمومنين (ع ) اشهد آنهاحنت و انت و مدت يديها و وضمتهما الى صدرها مليا و اذا بها تفمن السماء ينادى يا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقدابكيا و الله ملائكته السماء فرفعهماعنها و عقد الرداء عليها و صلى عليها و معه الحسن و الحسين وعقيل و عمار و سلمان و المقداد و ابوذر و دفنها فى بيتها.
و لما وضعها فى اللحد قال بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله و بالله و على ملتهرسول الله محمدبن عبدالله سلمتك ايتها الصديقته الى من هواول بك منى و رضيت لك بما رضى الله لك ثم قرء (منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منهانخرجكم تاره اخرى ) سوره طه آيه 55 حسين بيائيد و از مادر تان بهره بگيريد كه نگامفراق و جدائى رسيده و ديدار و ملاقات فاطمه به بهشت افتاد در اين موقع بود كهحسنين (دو قره العين ) زهرا جلو آمده و ميگفتند آه و واحسرتا كه بمصيبتى بزرگ روبروشديم و بفقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه زهرا مبتلا شديم مادر جانهنگاميكه جدمان را ملاقات نمودى سلام ما را برسان و به آن بزرگوار بگو ما بعد از تودر دار دنيا يتيم گرديديم .
امير اهل ايمان على عليه السلام ميفرمايد من شهادت و گواهى ميدهم كه در آن هنگام فرياد وناله فاطمه زهرا بلند شد و دستهاى خود را دراز نمود و دو نور چشمانش حسن و حسين دربغل گرفت و آهسته آنان را بر سينه خو چسبانيد در اين موقع سروش غيبى و هاتفآسمانى ندا در داد اى ابوالحسن حسنين را از روى سينه مادرشان فاطمه بردار بخداسوگند اين منطره ملائكه سماوى را بگريه انداخته است .
حضرت آنها را از روى سينه مادر مهربان بلند نموده بند كفن را بست و بر آن حضرتنماز خواند و با على سايرين بر فاطمه نماز خواند ند و آنان حسن و حسين وعقيل و عمار و سلمان و مقداد و ابوذر بودند كه در نماز بر آنحضرت شركت داشتند آنگاهعلى عليه السلام او را در خانه اش دفن فرمود.
و چون حضرتش را در لحد نهاد فرمود بسم الله الرحمن الرحيم بسم الله و بالله و علىملته رسول اله محمد بن عبدالله . اى فاطمه صديقه من تو را به كسى تسليم كردم كهاز من اولى و شايسته تر است براى تو و به آنچه مورد رضاى الهى است من همان رابرايت پسنديدم و بعد اين آيه مباركه را قرائت فرمود (منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منهانخربحكم تاره اخرى )
و در حديث معتبر ديگر در بحار الانوار علامه مجلسى روايت شده است و لما صاربها الىالقبر المبارك (خرجت يد فتناولتها و انصرف ) يعنى هنگاميكه بدن حضرت فاطمه زهراسلام الله عليها سرازير قبر مبارك گرديد دستى از قبر بيرون آمد و او را گرفته وبازگشت نمود.
نظريه اين نگارنده محمدرضا ربانى اسن است كه آن يدرسول الله صلى الله عليه و آله بوده است كه پاره تن خود فاطمه را از علىتحويل گرفته است آرى آن دست مبارك حضرترسول اكرم بوده است .
و نيز در حديث آمده كه على عليه السلام صورت هفت ياچهل قبر در بقيع ساحت و لما عرف الشيوخ دفنها و فى البقيع قبور جدداشكل عليهم الامر فقالو هاتوا من نساء المسلمين من ينبش هذه القبور لنخرجها و نصلى عليهافبلغ ذالك اميرالمؤ منين عليه السلام فخرج مغضبا عليه قباله الاصفر الذى يلبسه عندالكريهه و يده ذوالفقار و هو بقسم بالله لئنحول من القبور حجر ليضعن السيف فيهم . فتلقاه عمر و معه اصحابهفقال له مالك و الله يا ابا الحسن لننبشن قبرها و نصلى عليها.
فاخذ امير الموالمنين بمجامع ثوبه و ضرب به الارض وقال له يا ابن السودا اما حقى فتركته مخافته ان يرتد الناس عن دينهم و اما قبر فاطمهفو الذى نفسى بيده لئن حول منه حجر لا سقين الارض من دمائكم و جاء ابوبكر و اقسمعليه برسول الله ان يتركه فخلى عنه و تفرق الناس
چون شيخ و بزرگان مدينه مستحضر شدند بر جريان واقعه كه حضرت اميرالمومين علىعليه السلام شبانه جسد حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها را دفن فرموده و قبورتازه اى در قبرستان بقيع ايجاد شده و تشخيص ‍ قبر حضرت فاطمه بر آنان دشوارگرديده گفتند بايست عده اى از زنان مسلمانان نبش اين قبرها را بنمايند تا با بيرونآوردن جسد فاطمه ما بر آن بدن نماز بخوانيم .
اين خبر به اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد و فورا براى جلوگيرى از نقشه آنان درحاليكه آن مظهر قهر و غضب الوهى بسيار غضبناك و خشمگين شده بود لباس زردى كه درشرائط ناگوار و دشوار آنرا بر تن مى پوشيد و مخصوصا ذوالفقار را بدستيداللهى خويش گرفته و از منزل خود بيرون آمده و سوگند ياد كرد فرمود قسم بذاتقهار الوهى كه اگر دست بيكى از اين قبور بزنيد و يك سنگ از آنرا جابجا نمائيد هرآينه شمشير در بين شما خواهم نهاد.
عمر و عده اى يارانش به او رسيده گفتند اى ابوالحسن چرا اين كار انجام دادى ؟ بخدا قسمما قبرش را نبش مى كنيم و بر او نماز ميخوانيم :
در اين هنگام حضرت امير از جا جست و گريبان عمر را گرفته او را بر زمين كوبيد گفتاى پسر زن سياه اينكه ديدى من از حق خود دشت برداشتم بدان جهت بود كه مردم مرتدنگردند و از دينشان برنگردند (يعنى مصلحت اسلام و وحدت مسلمين را رعايت نمودم ) ولىدر مورد قبر و اراده شومى كه نموده ايد بخدائى كه جانم در دست اوست اگر سنگى از آنتحول يابد من زمين را از خون شما سيراب مى كنم .
ابوبكر با كمال عجز و لابه جلو آمد و آن حضرت رابرسول الله سوگند داد كه دست از عمر بردارد حضرت امير هم تقاضاى ابوبكر راپذيرفت و عمر را بحال خود رها نمود و مردم هم متفرق و پراكنده گرديدند.
مولف گويد كافى است براى رسوائى غاصبين حق فاطمه و آن مردمى كه ظلم در حق دخترپيغمبر نموده اند همينكه حضرت فاطم وصيت فرمود ه كه على عليه السلام شب جسد او رادفن نمايند اين كار بتمام اهل عالم اعلام ميكند كه فاطمه زهرا سلام الله عليها از: عدهشناخته شده بيزارى جسته و راضى نشده كه در تشييع جنازه اش شركت نمايند و يا برحضرتش ‍ نماز بخوانند چه حضرتش از آنها اذيت و آزار ديده نه فاطمه اذيت و آزار ديدهكه آنها كه او را اذيت كرده رسول خدا را آزار و اريت نموده و در نتيجه خدا را آزار كرده وكفر و شرك و ظلم خود را بر كرسى اثبات نهاده اند.
روايت شده ان اميرالمؤ منين عليه السلام قام بعد دفنهافحول وجهه الى قبر رسول الله صلى الله عليه و اله ثمقال السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك و زائرتك النازلته فى جوارك والبائتته فى الثرى ببقعتك و المختار لله لها سرعته اللحقاق بك . الى انقال (ع )
و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك على هضمها فاحفهاالسئوال و استخبرها الحال فك من غليل معتلج بصدرها لم تجد الى بثه سبيلا وستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين (از نهج البلاغه

در روايت معتبر آمده كه حضرت اميرالمومنين على عليه السلام بعد از دفن جسد حضرتفاطمه سلام الله عليها متوجه قبر حضرت رسول الله شد و عرض كرد سلام بر تو اىرسول خدا از من و از جانب دختر عزيزت كه بزيارت تو آمده است و در جوار تو و بقعهتو خوابيده است خداوند او را در ميان اهلبيت اختيار كرد كه زودتر بتو ملحق گردد تا آنجاكه عرض نمود.
يا رسول الله دخترت بر آنچه از ناحيه امت از ظلم و ستم و غصب حق واقع شده همه رابشما گزارش ميدهد كيفيت حال را از خودش بپرس چه بسيار غمها كه در سينه او روى همنشسته بود كه بكسى اظهار نمى نمود و بزودى همه را بعرض شما خواهد رسانيد و خدااز براى او حكم خواهد كرد و او بهترين حكم كنندگان است .
و اما در تاريخ رحلت و وفات حضرت فاطمه (س )
روايت اشهر سيزدهم جمادى الاولى و روايت اصح سوم جمادى الثانيهسال 11 هجرى است كه بنا بر اول 75 روز و بنا بر روايت ثانيه 95 روز بعد ازرسول الله زندگى نموده است .
مخفى بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
اگرچه موضع قبر و محل دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها براى ائمه اطهارآشكار است و لى بر حسب حكم واسرارى كه در كار بوده موظف باظهار و افشاء آن نبودهاند مخصوصا كه خود حضرت فاطمه (س ) در توصيه و سفارشات خود بر اخفاءمحل دفن خود اصرار داشته است .
اما در عين حال اهل تحقيق از آن صرف نظر ننموده بلكه كنجكاوى بسيار داشته اند كه برمحل دفن آن بزرگوار اطلاع حاصل نمايند در نتيجه با قرائن و امارات به سه نقطهبعنوان محل دفن حضرت فاطمه زهرا دخت گرامى حضرت خاتم انبياء محمد مصطفى صلواتالله عليهما ظن قوى پيدا كرده اند.
اول روضه رسول الله پدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها.
دوم خانه خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها.
سوم در بقيع كه مدفن و موضع قبر آنحضرت از اين سه نقطه خارج نيست در كتاب مناقبابن شهر آشوب آمده قال ابوجعفر الطوسى الاصوب آنهامدفونته فى دارها او فىالروضته يويد قوله النبى صلى الله عليه و آله (بين قبرى و منبرى روضه من رياضالجنته شيخ طوسى رحمه الله عليه گفته استقول اصوب و صحيح تر در مورد قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها اين است كهآنحضرت در خانه خودش يا در روضه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و اله و سلم دفن شدهاست و مويد و شاهد اين قول خديثياست كه از حضرترسول الله نقل گرديده كه فرموده است بين قبر من و منبرم روضه و باغى است ازباغهاى بهشت .
علامه مجلسى رحمه الله عليه در كتاب بحار الانوار از ابن بابويهنقل نموده كه گفته نزد من به صحت رسيده كه جسد حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليهارا در بيت خودش مدفون نمودند و بعد از آنكه بنى اميه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمهعليهاالسلام در مسجد واقع و جز مسجد شد. صاحب كشف الغمه مى نويسد مشهور آن است كهحضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها را در بقيع دفن كردند
در نظر نگارنده قول باينكه جسد حضرت فاطمه زهرا پاره تن حضرت خاتم انبيا محمدمصطفى عليها افضل التحيه و الثناء در روضه منوره پدرش دفن گرديده است اصح واصوب از تمام اقوال است و شاهد و مويد اين نظريه آن است كه حضرت اميرالمومنين علىعليه السلام در روضه پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم بر حضرت فاطمهعليهاالسلام نماز خواند و سپس پيغمبر را مخاطب ساخت و فرمود سلام من و دخترت كه درجوارت قرار گرفت بر تو باد يا رسول الله و اينكه دستى از قبر مبارك بيرون آمد وفاطمه را در برگرفت و مسلم است كه آن دست مبارك پيغمبر پدر بزرگوار فاطمهزهراى اطهر بوده است .
و نيز دارد كه از حضرت مولانا على بن محمد الهادى عليه الصلوه و السلام كتباسوال شده است در اين مورد وسائل مى پر سد اگر صلاح ميدانيدمحل بيت مادرتان حضرت فاطمه زهرا را بفرمائيد و خبر دهيد اهى فى طيبته او كمايقول الناس فى البقيع ؟
فكتب هى مع جدى صلوات الله عليه و آله

آيا در طيبه است يعنى در مدينه منوره يا همانطور كه بين مردم مشهور است كه ميگوين دربقيع است حضرت امام هادى دهمين نير برج امامت و ولايت در پاسخ مرقوم فرمود و نوشت آنحضرت با جدم رسول الله صلوات الله عليه و اله مى باشد و اين فرمايش حضرتتاييد و شاهد ديگرى است بر نظريه ما كه بگوئيم حضرت فاطمه زهرا با پدربزرگوارش ‍ حضرت رسول الله مى باشد و هو المطلوب .
در عين حال وظيفه ما شيعيان و محبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها اين است كه درتمام اماكن نامبرده آنحضرت را زيارت نمائيم و در مقام زيارت بگوئيم :
السلام عليك يا سيده نساء العالمين
السلام عليك يا والده الحجج على الناس اجمعين
السلام عليك ايتها المظلومته الممنوعته حقها
السلام عليك يا بنت رسول الله . السلام عليك يا بنت نبى الله
السلام عليك يا بنت حبيب الله . السلام عليك يا بنتخليل الله
السلام عليك يا ينت صفى الله السلام عليك يا بنت امين الله
السلام عليك يا بنت خير خلق الله السلام عليك يا بنتافضل انبياء الله و رسله و ملائكته .
السلام عليك يا بنت خير البريه السلام عليك يا سيده نساء العالمين من الاولين و الاخرين
السلام عليك يا زوجته ولى الله و خير خلقه بعدرسول الله السلام عليك يا ام الحسن و الحسين سيدى شباباهل الجنه
السلام عليك يا ام المومنين السلام عليك يا ايتها الصايقه الشهيده
السلام عليك ايتها الرضيه المرضيه
السلام عليك ايتها الفاضله الزكيه السلام عليك ايتها الحوراء الانسيه .
السلام عليك ايتها التقيه النقيه السلام عليك ايتها المحدثه العليمه
السلام عليك ايتها المعصومه المظلومه
السلام عليك ايتها المضطهده المقهوره
السلام عليك يا فاطمه بنت محمد رسول الله و رحمه الله و بركاته :
(صلى الله عليك و على روحك وبدنك اشهد انك مضيت على بينه من ربك و ان من سرك فقدسر رسول الله صلى الله عليه و آله و من جفاك فقد جفارسول الله صلى الله عليه و آله و من اذاك اذىرسول الله صلى الله عليه و اله و من وصلك فقد وصلك فقدوصل رسول الله صلى الله عليه و آله و من قطعك فقد قطعرسول الله صلى الله عليه و آله لانك بضعه منه و روحه الذى بين جنبيه : اشهد الله ورسله وملائكه انى راض عمن رضيت عنه ساخط على من سخطت عليه متبرء ممن تبرئت منهموال لمن واليت معاد لمن عاديت مبغض لمن ابغضت محب لمن احببت و كفى بالله شهيدا و حسيبا وجازيا و مثيبا
از كتاب مفاتيح الجنان
مرحوم محدث قمى رضوان الله تعالى عليه
اينكه با اعتراف باين كه بيان فضائل و كمالات نامتناهيه حضرت فاطمه زهرا سلام اللهعليها از حيطه احصاء خارج است و احدى نمى تواند از عهده بيان نعت و مدح اين بانوىعظيمته الشان برآيد جز اينكه اقرار به عجز خود نمايد
كتاب فضل فاطمه هرگز تمام نتوان كرد
اگر مداد شود ابحر و قلم اشجار
كسى كه دم زند از فضل بى نهايت او
چو مرغكى است كه از بحرتر كند منقار
فاطمه زهرا انسانى است ملكوتى و جبروتى و لاهوتى صفات و اوست كه ميزان تامانسانيت و الگوى كامل آدميت است و اوست كه ام ابيها وام الائمه است به بيانى كه نموديمو بايد بسيار قدر بدانيد
اكنون چون حال مزاجى اين حقير سراپا تقصير بيش از اين باينجانب اجازه تحرير نميدهدلذا بااعتذار و معذرت خواهى از آن مليكه ملك و ملكوت اتمه اين كتاب را باتوسل به ذيل عنايت آنحضرت اعلام مى نمايد.
يا فاطمه الزهرا يا بنت محمد يا قره عينالرسول يا سيد تناومولاتنا توجهنا و استشفعنا بك الى الله و قدمناك بين يدى حاجاتنايا وجيهه عندالله اشفعى لنا عند الله

next page

fehrest page

back page