بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فلاح السائل, علاّمه سید بن طاووس ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FALAH001 -
     FALAH002 -
     FALAH003 -
     FALAH004 -
     FALAH005 -
     FALAH006 -
     FALAH007 -
     FALAH008 -
     FALAH009 -
     FALAH010 -
     FALAH011 -
     FALAH012 -
     FALAH013 -
     FALAH014 -
     FALAH015 -
     FALAH016 -
     FALAH017 -
     FALAH018 -
     FALAH019 -
     FALAH020 -
     FALAH021 -
     FALAH022 -
     FALAH023 -
     FALAH024 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ذكر تفصيلى مطالب گذشته
اينك مطالب گذشته را به صورت مشروح ذكر مى كنيم :
گزينش كفن نيكو و گرانبها براى ميّت
مستحبّ است كه كفن از پارچه سفيد و گران قيمت و زيبا باشد، زيرا در روايت آمده كه : 1 -مردم در روز تغابُن (68) به كفنهايشان افتخار نموده و مى بالند.
2 - و نيز امام صادق (ع ) فرمود: در انتخاب كفنهاى نيكو براى خود بسيار بكوشيد،زيرا در روز قيامت با آنها برانگيخته مى شويد.
3 - از طريق اهل تسنّن آمده كه رسول خدا(ص ) فرمود: بهترين جامه هاى شما، جامه سفيداست ، پس خوبان و برگزيدگانتان آن را بپوشد، و مردگانتان را در آن كفن نماييد، كهآن از بهترين جامه هاى شماست .
براين پايه ، اين مطلب از طريق فَريقَيْن (شيعه و سنّى ) روايت شده است .
4 - امام صادق (ع ) فرمود: كفنهاى مرگانتان را از جنس خوب برگزينيد، كه آنها زينتو آرايش مردگانتان مى باشد.
5 - امام صادق (ع ) فرمود: پدر بزرگوارم (ع ) هنگام مرگ به من وصيّت نمود وفرمود: اى جعفر، مرا در جامه اى كه چنين و چنان باشد و كفنى كه اين خصوصيّات را داشتهباشد كفن كن ، زيرا مردگان در روز قيامت به كفن هايشان مباهات مى كنند. (دنباله روايتملاحظه شود)
بنابراين ، اگر نبود جز اينكه كفن ، لباسى است كه بنده به اميد سلامتى دنيا وسعادتمندى در آخرت ، با به تن كردن آن در محضر مولايش حاضر مى شود، و هر بنده اىهنگام شرفياب شدن به حضور آقايش خود را آراسته مى كند، سزاوار بود كه انسان نيزخود را براى حضور در محضر آقايى كه اميدوار است او را از تمام مهالك نجات بخشد،بيآرايد. و حال آنكه كفن عزيزترين و [يا: با جلالت ترين ] و لذّت بخش ترين وگرانبهاترين [يا: و والاترين ] و برترين و فرازنده ترين جامه است .
استحباب تهيّه كفن از لباس احرام
مستحبّ است كفن از جامه اى باشد كه انسان در آن براى حجّ احرام بسته ، زيرا در روايت آمدهكه امام صادق (ع ) فرمود: پيامبر اكرم (ص ) در دو پارچه يَمَنى ، يعنى ، يك عِبْرى ،و يك ظَفارى (69) احرام بستند، و ايشان را در همان دو كفن كردند.
من نيز با به تن كردن دو حوله از جنس پنبه سفيد احرام نموده ، و در موقف عرفات وقوفنمودم ، كه آن روز جمعه بود، و اين وقوف از هنگام وقوف در عرفات ، بعد از نماز ظهر وعصر تا بعد از غروب آفتاب ، بر اساس ‍ آنچه كه جُود خداوند مالك و مهربان به ماآگاهانيد همراه با مناجات براى ما مهيّا و فراهم بود، پس وقتى در آن حجّ به جا آورده وبه پايان بردم ، به منظور ايجاد رابطه (همچون رابطه حسبى و سببى ) وتوسّل جستن به رحمت خداوند مالك و مهربانتر و گرامى تر، آن دو را بر كعبه شريفه واركان بلند مرتبه و استوار آن و بر حجر الاَسْود مكرّم گستردانيده و پهن كردم .
سپس وقتى به مدينة النبىّ (ص ) رسيدم ، باز به منظور ايجاد رابطه (حسبى و سببى )و توسّل جستن به شفاعت آن مولى و جدّم كه بر تمام پيامبران مقدّم است و نيز براى آنكهبه واسطه آن بزرگوار و از خود آن بزرگوار به منتهاى آرزوى خويشنايل گردم ، باز پشت و روى آن دو را بر حجره مبارك محمّدى (ص ) پهن كردم ، سپس بهسوى ائمّه اطهار(عليهم السلام ) كه در بقيع مدفونند رهسپار شدم ، و باز به منظورايجاد رابطه و توسّل جهت سلامتى از روز بيمناك و رسوا كننده قيامت چنين كردم .
و وقتى كه به مشهد مولاى مان اميرالمؤمنين علىّ بن ابى طالب (ع ) رسيدم ، بار ديگر آنرا به منظور ايجاد رابطه (همچون رابطه حسبى و سببى ) و براى اينكه به نهايت اميدخود از آن بزرگوار نايل گردم ، پشت و روى آن دو را بر ضريح و قبر آن پدرنيكوكارم ، كه سيّد و سرور اوصياء است ، پهن كردم . سپس در ايّام مصاحبت و زندگى دركربلاى مُعَلّى آن دو را به مشهد مولايمان امام حسين (ع ) بردم و باز به منظور ايجادرابطه و توسّل به حضرتش جهت رسيدن به آرزويم پشت و روى آنها را بر ضريح وقبر آن بزرگوار پهن كردم ، سپس در ضريح و قبر مبارك مولايمان امام كاظم ، و مولايمانامام جواد، و در ضريح مولايمان امام هادى ، و مولايمان امام حسن عسگرى ، و در محلّ غيبتمولايمان امام مهدى - صلوات اللّه جلّ جلاله عليهم اءَجمعين - نيز باز به منظور ايجادرابطه و توسّل جستن به شفاعت آن بزرگواران و خرسندى خداوندگار در روز جزا، چنينكردم .
بعد آن را به اندازه قطعه هاى كفن بريده و آماده نمودم ، و هم اكنون نيز در نزد من است ، وبسيار به آن علاقه مندم و اميدوارم كه با آن به محضر مولاى بردبار مهربان نيكوكارمشرفياب ، و در دار رضوان و وارد شوم ، تا اينكه خداوند - جلّ جلاله - خلعتهايى از محبّتو قرب و پذيرايى اش را به صورتى كه رحمت و جُود او اقتضا دارد به اين بنده اشعطا فرمايد، و به آنچه كه هنگام وارد شدن ونيل به درگاه او مورد نظر و رضاى اوست ، مشرّف گرداند. ان شاءاللّه .
آماده كردن كفن و نگاه كردن به آن
گفته نشود كه : آماده كردن كفن پيش از مرگ ، از اءئمّه - عليهمافضل الصّلاة و السّلام - روايت نشده است .
زيرا اين مطلب در روايات موجود است ، چنانكه مستحبّ است انسان علاوه بر مهيّا كردن كفنپيش از مرگش ، در حال زندگانى خويش گاه گاهى به آن نگاه كند.
من نيز گاه گاهى كفن خويش را بيرون مى آورم و نيك بدان مى نگرم ، به گونه اى كهگويى مى بينم : مرا در آن پيچيده و در پيشگاه حضرت حقّ قرار دارم و بر خداوند - جلّجلاله - عرضه نموده اند.
1 - در كتاب الملحق بتاريخ الطّبرى تاليف احمد بنكامل بن شجرة ، در ضمن حوادث سال 310 هجرى قمرى آمده است : هنگام غروب آفتابروز يكشنبه ، دو روز مانده از شوّال ، ابوجعفر محمّد بن جرير بن يزيد طبرى فقيه وفاتنمود، و ظهر روز دوشنبه فرداى آن روز در خانه اش واقع در رَحَبه يعقوب (70)ماند، و در سه جامه حَبَرَه (71) كه خود وى آنها را درحال حياتش تهيّه ، و از جنس خوبى برگزيده بود، كفن و در آنها به خوبى پيچيدهشد. و سپس به جهت علائم و نشانه هاى مخصوص كفن وى ، بسيار او را ستوده است .
2 - در جزء دوّم كتاب المعجم الكبير طبرانى ، در مسند حُذيفة بن يمان ديدم كه :حُذيفه كسى را فرستاد تا كفنى براى او بخرد، وى كفنى به قيمت سيصد درهم براى اوخريد. حُذيفه گفت : من اين را نمى خواهم ، بلكه براى من دو ريطه (72) سفيد خشنبخريد، و اين مطلب را به چندين طريق مبسوطتر از اين نيزنقل كرده است .(73)
3 - و نيز در روايتى آمده كه امام صادق (ع ) فرمود: هركس كفنش را در خانه اش داشتهباشد، از غافلان نوشته نمى شود؛ و هرگاه كه بدان نگاه كند ماءجور خواهد بود.
در حديثى آمده كه مولايمان موسى بن جعفر (عليهماالسلام ) پيش از وفاتش - فرمود: مااهل بيتى هستيم كه مهريّه هاى زنان و هزينه حجّ كسى كه از ما حجّ بجا نياورده ، و كفنهاىمردگانمان از اموال پاكيزه و بى شبهه مى باشد، و كفن من نيز در نزد من است .
و روشن است كه مولايمان موسى بن جعفر - صلوات اللّه عليه - بر اساس روايت كه بداناشاره شد، الگوى ما در آماده كردن كفن است .
4 - همچنين در كتاب دلائل الا ئمّه صلوات اللّه عليهم اخبار و روايات بسيار پيراموناينكه آن بزرگواران كفن گروهى از شيعيانشان را پيش ‍ از مرگشان تهيّه نموده و براىآنان فرستاده اند، نقل شده است .
احكام و آداب
1 - كفن واجب ، بر اساس آنچه كه از ظاهر مذهباهل بيت - عليهم الصّلاة والسّلام - استفاده مى شود سه قطعه است :
الف - لنگ كاملى كه به كمر ميّت بسته مى شود.
ب - پيراهن كامل .
ج - سرتاسريى كه تمام بدن را فرا گرفته و بپوشاند.
2 - مستحبّ است كه يك حبره و بُرد يمنى سرخ يا سفيد، و سرتاسرى ديگر؛ و نيز پارچهاى كه بتوان دو رانِ ميّت را به هم بست ، و بر كمر ميّت پيچيد، به آنها افزوده شود
3 - مستحبّ است جهت احتياط بيشتر در آمادگى و سعادتمندى ميّت در پيشگاه الهى ، عمامه اىبدان اضافه شود.
4 - مقدار 1313 درهم (74) كافورى كه آتش بدان نخورده باشد تهيّه مى شود، كهقسمتى از اين كافور را براى غسل دوّم از غسلهاى سه گانه ميّت ، و قسمتى را بعد ازانجام غسلهاى سه گانه بر سجده گاههاى ميّت مى گذارند.
در روايت آمده كه : علّت استحباب و افضليّت 1313 درهم بودن كافور، به خاطر روايتىاست كه مى فرمايد: خداوند - جلّ جلاله - چهل درهم كافور هنگام وفات پيامبر اكرم (ص )به وى هديّه نمود، و حضرت آن را ميان خود و مولايمان حضرت علىّ و فاطمه(عليهماالسلام ) تقسيم نمود. و در نتيجه سهم هر كدام از آن بزرگواران براى مصرف درغسل و حنوط هنگام وفات ،1313 درهم گرديد.
البتّه كافور به مقدار كمتر از اين نيز، كفايت مى كند.

5 - مستحبّ است بر تمام قطعه هاى كفن نوشته مى شود كه :
فُلانُ بْنُ فُلانٍ يَشْهَدُ اءَنْ لاإِلهَ إِلا اللّهُ، وَاءَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللّهِ(ص )، وَ اءنَّ عَلِيّاًاءَميرُالْمُؤْمِنينَ والْحَسَنَ و الْحُسيْنَ و عَلِيّاً و مُحَمَّدَاً وَ جَعْفَراً وَ مُوسى وَ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَعَلِيّاً والْحَسَنَ وَالْحُجَّةَ الْمَهْدِىَّ اءَئِمَّتُهُ، اءَئِمَّةُ هُدىً اءَبْرارٌ.
- فلانى پسر فلانى [به جاى اين دو كلمه ، نام ميّت و اسم پدر او نوشته مى شود]گواهى مى دهد كه معبودى جز خدا نيست ، و حضرت محمّدرسول خدا(ص )، و علىّ اميرالمؤمنين و حسن و حسين و علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ ومحمّد و علىّ و حسن و حضرت حجّت مهدى (عليهم السلام ) امامان او، پيشوايان هدايت گر ونيك و برگزيده اند.(75)
احكام و آداب
1 - وقتى بنده كفن خويش را مهيّا نمود، شايسته است كه قبرى را كه در آن دفن مى شودنيز آماده نمايد، و اين كار از امور مهمّ مى باشد، زيرا مشاهده مى شد كسانى كه عهده دارتشييع ميّت به سوى قبر هستند يا غمزده و مشغول به حزن و اندوه هستند، و يا اجير ومزدبگيرند كه تظاهر و تكلّف نموده و به جاىاشتغال به احتياط در تجهيز و اصلاح امور ميّت ، سرگرم توجّه زندگان به خود مىشوند.
و گروهى از افراد معتبر بدان عمل نموده اند. و در روايت نيز آمده ، و خود در روايات(چنانكه ذكرش خواهد آمد) ديده ام كه : اباجعفر محمّد بن سعيد عثمان بن سعيد عمرى درحال حيات خويش قبر خود را درست نمود.
2 - سزاوار است كه قبر به اندازه تمام قدّ انسان و يا تا استخوانِ ميان شانه و گلوىِانسان باشد، و در سمت قبله آن لَحَد و جايى به اندازه نشستن انسان باشد؛ زيرا قبرمنزل خلوت و تنهايى است ، و بر حسب عمل به اوامر خداوند - جلّ جلاله - كه موجب قرب ونزديكى به خشنوديهاى الهى مى شود، وسعت پيدا مى كند.
من نيز به جوار جدّ و مولايم علىّ بن ابى طالب (ع ) شرفياب شدم و به كسى دستوردادم كه قبرى را كه خود در آن مكان شريف برگزيده بودم ، بكَنَد، در حالى كه مقصودماز اين كار آن بود كه به عنوان مهمان و پناهنده و وارد بر آن بزرگوار شده ، و از اودرخواست و آرزو نموده ، و به تمام آنچه كه خلايق بدانتوسّل مى نمايند، توسّل بجويم . و آن را در زير پاهاى پدر و مادرم - رضوان اللّه جلّجلاله عليهما - قرار دادم ، زيرا ديدم كه خداوند - جلّ جلاله - به من امر فرموده كه نسبتبه آن دو تواضع و فروتنى داشته باشم ، و سفارش فرموده كه به ايشان نيكى واحسان نمايم ، لذا خواستم تا زمانى كه در قبر هستم ، سرم در زير پاهاى آن دو باشد.
گفته نشود كه : مگر كسى از عارفان پيش از مرگ ، قبر خويش را آماده نموده است ؟ زيرااين مطلب در بسيارى از روايات آمده است ، از آن جمله :
1 - جدّ نيكبختم ابوجعفر طوسى - رضوان اللّه عليه - و غير ايشان در كتاب الغيبةروايت نموده كه ابوالحسن علىّ بن احمد دلاّل قمّى مى گويد: كه بر ابى جعفر محمّد بنعثمان ، يعنى وكيل مولايمان حضرت مهدى (ع ) وارد شدم تا بر او سلام كنم ، ديدم كه درپيش روى او چوب ساجه (76) و پارچه كفنى قرار دارد كه آيه هايى از قرآن و نامهاىائمّه (عليهم السلام ) را بر كناره هاى آن مى نويسد. پرسيدم : اى سرور من ، اين چوبچيست ؟ فرمود: اين براى قبر من است ، و مرا در قبر بر روى آن مى گذارند، (يا فرمود:مرا به آن تكيه مى دهند.) و من اينك نوشتن آن را به پايان بردم ، هر روز بهداخل قبر مى روم و بخشهايى از قرآن را در آنجا قرائت مى كنم و بيرون مى آيم . [راوىمى گويد:] و گمان مى كنم كه ابوالحسن علىّ بن احمددلاّل قمّى گفت : وكيل حضرت (ع ) دست مرا گرفت و آن قبر را به من نشان داد و گفت :هنگامى كه فلان روز از فلان ماه از فلانسال شد، من به سوى خداوند متعال رحلت مى كنم ، و در آنجا دفن مى شوم . و اين چوب درآنجا خواهد بود.
وقتى از نزد وى بيرون آمدم ، مطلبى را كه ذكر فرموده بود ثبت نمودم ، و همواره چشمبه راه آن بودم ، چيزى نگذشت تا اينكه ابوجعفر بيمار شد و درست در همان روز و ماه وسالى كه ذكر نموده بود رحلت كرده و در همانجا به خاك سپرده شد.
(77)
2 - در جزء چهارم كتاب استيعاب آمدم كه سفيان بن حرث بن عبدالمطلب سه روزپيش از مرگش قبر خويش را كَند، و وى برادر رضاعىرسول خدا(ص ) بود.
3 - در جزء هفتم كتاب طبقات آمده كه ابوسفيان بن حرث بن عبدالمطلب درحال حيات خويش قبرى براى خود كند.(78)
گذاشتن نگين انگشتر عقيق در دهان ميّت
همچنين جدّم ورّام بن ابى فراس - قدّس اللّه روحه - كسى كه به كار او اقتدا مى شود -وصيّت نموده بود كه بعد از وفاتش نگين انگشتر عقيقى را كه نامهاى ائمّه - صلواتاللّه عليهم - بر آن حك شده باشد، در دهانش ‍ بگذارند. لذا من نيز روى نگين عقيقىنگاشتم :
اءَللّهُ رَبّى ، وَ مُحَمَّدٌ نَبِيّى ، وَعَلِىُّ إِمامى و پس از نوشتن نام ائمّه (عليهمالسلام ) تا آخر، نوشتم : اءَئِمَّتى وَ وَسيلَتى و وصيّت نمودم كه آن را بعد ازمرگ در دهانم بگذارند، تا هنگام سؤ الِ قبر، پاسخِ دو فرشته اى كه در قبر از انسانسؤ ال مى كنند گردد. ان شاء اللّه .
و در كتاب ربيعُ الابرار زمخشرى در باب اللّباس والحلى ديدم كه از بعضىنقل كرده كه وى كلمه شهادت اءَشْهَدُ اءَنْ لاإِلهَ إِلا اللّهُ را بر نگينى نوشته ووصيّت كرده بود كه بعد از مرگ در دهانش ‍ بگذارند.(79)
لزوم شادمان بودن نسبت به ملاقات با پروردگار درحال مرگ
هنگامى كه انسان تمام امور مهمّ مربوط به خود را مهيّا نموده و از چيزهايى كه به مصلحتحال حيات و بعد از مرگش مى باشد آسوده گرديد، و فرستاده پروردگار عالَميان وفرشته مرگ براى انتقال دادن او از دنيا حاضر شد، شايسته است كهخوشحال بوده و نسبت به اين حالت شادمان باشد؛ زيرا هركس ملاقات با خداوند را دوستبدارد، خدا نيز ملاقات با او را دوست خواهد داشت ، و هركس ملاقات با خدا را امر ناپسندىبداند، خداوند نيز از ملاقات با او بدش مى آيد.
بنابراين ، انسان نبايد گول سخن كسانى را بخورد كه مى گويند: ما از مرگ بدمان مىآيد، به خاطر اينكه اگر در دنيا باقى بمانيم ،اعمال شايسته بيشترى انجام خواهيم داد.
زيرا اگر مقصودمان از كراهت داشتن از مرگ وانتقال به عالم آخرت اين باشد، خود همين شادمانى از ملاقات خداوند از صالح ترين وپسنديده ترين اعمال مى باشد. و خرد عقل حكم مى كند كه امر خداوند - جلّ جلاله - را كهبر زبان فرشته مرگ جارى مى شود آن امتثال نموده ، و آن را با پذيرش ‍ دريافت كنيم، و با خداوند - جلّ جلاله - ستيزه ننموده ، وتدبير و گزينش ‍ خويش را بهتر از تدبير اونبينيم ؛ زيرا بنده نبايد در هيچ امرى - چه خُرد و چه كلان - با مولاى خود معارضه وستيزه نمايد.
و نيز هرگز فريفته سخن كسانى مشو كه مى گويند: ما از آن جهت از مرگ بدمان مى آيد،كه مرتكب گناهان شده ايم ، و دوست داريم كه بمانيم و پيش ‍ از مرگ آنها را اصلاح كنيم.
زيرا اين سخن از فريبهاى شيطانى است ، وگرنه اى كسى كه در وقت امكان و تواناصلاح اعمال را از مرگ بدت مى آيد، هم اينك هر چه در توان دارى و از آن عاجز نيستىاصلاح نما، كه خداوند - جلّ جلاله - عذر تو را پذيرفته و توبه ات را موردقبول قرار مى دهد، و با كراهت داشتن از پذيرش ‍انتقال به آخرت ، ميان مخالفت نمودن اوّل و آخر با او - جلّ جلاله - جمع مكن .
و همچنين مبادا گفتار كسانى تو را بفريبد كه مى گويند: ما آخرت خود را ويران كرده ودنيا را آباد نموده ايم ، لذا بدمان مى آيد كه از آبادانى به ويرانهمنتقل شويم .
زيرا اينها همه از اشتباهاتى است كه براى عاقلان پيش مى آيد، وگرنه ، اى كسى كهنسبت به مرگ ناخشنودى ، هم اينك توان آن را دارى كه با توبه كردن و پشيمانى ازاعمال بد خويش از خطر روز قيامت سالم مانده ، و جايگاه اقامتت را آباد كنى . و مبادا ازغافلان پيروى نمايى ، زيرا سرور فرستادگان (ص ) بر ادّعاى يهود خرده گرفته وبه آنان خطاب فرموده است كه :
فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ، إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ. (80)
- پس اگر راست مى گوييد، مرگ را آرزو كنيد.
شما نيز اى مسلمانان غافل ، اگر از مرگ بدتان مى آيد، سؤال رسول گرامى - صلوات اللّه عليه و آله - به شما برگشته ، و مغلوب احتجاجى كهبر دشمنان دين نموده ، مى باشيد.
اعمال وقت احتضار
اينك امورى كه سزاوار است در حال احتضار بدانعمل شود، ذكر مى كنيم :
1 - واجب است - به كيفيّتى كه گذشت - ميّت رو به قبله شود، و شايد مقصود از آن اينباشد كه : خداوندا، همه درها را ترك نموده و با حالت ذلّت بندگى و دلشكستگى ازاسباب دنيوى دل بريده ، و تنها به سوى تو متوجّه شده ام .
2 - مستحبّ است زود دستهاى ميّت را از سمت راست و چپ دراز نموده و دو طرف بدنش كشيدهشود. شايد معناى آن اين باشد كه پروردگارا، من تسليم توام و خويشتن را با دست ووجود خود در پيشگاه تو انداختم .
3 - مستحبّ است در نزد او قرآن خوانده شود، و دو سوره يَّس و صافّات فضيلت بيشترىاز ديگر سوره ها دارند.
4 - چنانكه پيش از اين ذكر كرديم مستحبّ است در نزد محتضر كلمات فرج گفته شود، و كمعبارتند از:
لا إِلَهَ إِلا اللّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ، لا إِلهَ إِلا اللّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّالسَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرضينَ السَّبْعِ وَ مافيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ ما تَحْتَهُنَّ، وَ رَبِّالْعَرْشِ الْعَظيمِ. وَالْحَمْدُللّهِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَالصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ[الطّاهِرينَ].
- معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست ، معبودى جز خداوند بلند مرتبه بزرگنيست ، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه درآنها و در ميان آنها و در زير آنها وجود دارد و پروردگار عرش بزرگ مى باشد. و سپاسخدايى را كه پروردگار عالميان است . و درود و رحمت [ويژه خداوند] بر حضرت محمّد وخاندان پاك [و پاكيزه ] او باد.
5 - از امور مهمّ در اين هنگام آن است كه شهادت بر يگانگى خداوند - جلّ جلاله - و رسالتحضرت محمّد(ص ) و امامت و سرورى ائمّه (عليهم السلام )اهل بيت معصوم او را كه محتضر بدان اقرار مى نمود، به يادش آورده و به او تلقين كنند.
6 - بهتر است كسى كه در حضور محتضر است بكوشد كه دنيا را در نزد او كوچك جلوه داده، و از دار فنا متنفّر و بيزارش نموده ، و آرزو و اميدش را به رحمت خداوند - جلّ جلاله -بيشتر و بدان متمايل كند، و گمانش را به خداوند - جلّ جلاله - نيكو، و او را مشتاق ملاقاتبا او گرداند، تا محتضر در اين حالت به جاىاشتغال به خداوند - جلّ جلاله - به دار فنا و نيستىمشغول نشده ، و روحش با حالت لغزش و كوتاهى و سوء تدبير و با حالتى كه تمامعذرها [يا: تدبيرهاى خود] را پايان يافته مى بيند از دنيا خارج نشود.
7 - هنگام سكرات و بى هوشيهاى مرگ ، سخن گفتن و هر امر ديگرى كه موجب مى شود ميّتبه آن مشغول مى گردد كم كنند.
8 - اگر شخص عارفى نزد مختصر است حاضر است بكوشد كهدل و عقل در تمام حركات و سكنات ، به خداوند - جلّ جلاله - توجّه داشته باشد.
احكام مربوط به لحظات بعد از مرگ
و هنگامى كه ميّت به وعده خويش وفا نموده و به ملاقات پروردگارش - جلّ جلاله وتقدّس كماله - نايل گرديد،
1 - اگر دهانش بسته نبود با پارچه اى آن را از زير چانه به سرش ‍ مى بندند، براىاينكه هنگام غسل دادن باز نباشد، و ديگر اينكه : اين كار تعظيم ميّت مؤمن است ، و اكرام وميّت به هر طريق ممكن از جمله توفيقات الهى به بنده مى باشد.
2 - اگر چشمانش باز بود آنها را ببندند.
3 - اگر دستها و زانوهايش دراز كشيده نبود، آنها را دراز مى كنند.
4 - روى ميّت را پوشانده و از سر و صورت او محافظت كنند.
5 - در انتقال دادن او به سوى مولايش تعجيل مى كنند.
6 - شخص صالح و عارف و مورد اطمينان و خدا ترسى را براىغسل دادنش برگزينند.
7 - به اندازه اى كه براى غسل دادن او كفايت كند، آب آماده كنند.
چگونگى غسل دادن مردگان
1 - اگر ميّت در همانجايى كه فوت نموده غسل داده شود، كه هيچ ، و گرنه به آرامى وبا احترام او را به جايگاه غسل دادنش انتقال دهند.
2 - چاله مخصوصى براى اينكه آب غسل در آن جارى شود مهيّا كنند، زيرا مكروه است كه آبغسل به چاه آشغال يا چاه توالت جارى شود، لذا حدّ و مرزى كه صاحب شريعت ، وتدبيرى كه خداوند مالك لطيف مقرّر فرموده رعايت شود.
3 - لباس ميّت را با مهربانى و نهايت احترام و با احساس اينكه اين كار زينت ميّت است ازبدنش درآورند، و اگر ممكن نبود، به آرامى و بدون عجله بشكافند؛ كه خداوند - جلّ جلاله- خود نگاهبان و وكيل ميّت است و بر اين حالت آگاهى و اشراف دارد.
4 - پيش از اينكه عورتش نمايان شود آن را بپوشانند، و تا حاضران نيز از اين مصيبتكه غير قابل توصيف است ، عبرت گيرند.
5 - غسل دهنده در سمت راست ميّت ايستاده و در دل نيّت كند كه اين ميّت را به صورت واجب وبراى خدا - جلّ جلاله - غسل مى دهم .
6 - در حال غسل دادن ميّت اءَلْعَفْو، اءَلْعَفْو گفته و بر او ترحّم نمايد، و در انجامهر امرى كه به حال ميّت سودمند است كوشش كند.
زيرا در روايتى آمده كه امام صادق - صلوات اللّه عليه - فرمود: هر مؤمنى كه ، ميّتِ مؤمنى را غسل داده و هنگام غسل دادن او بگويد:
رَبِّ، عَفْوَكَ، عَفْوَكَ.: (پروردگارا، عفو تو، عفو تو را تقاضا مى كنم .)،
خداوند او را عفو مى فرمايد.

و نيز در حديثى آمده كه امام باقر (ع ) فرمود: هر مؤمنى مؤمنى راغسل داده و هنگام برگرداندن ميّت از سويى به سوى ديگر بگويد:
اءَلّلهُمَّ، هذا بَدَنُ عَبْدِكَ الْمُؤْمِنِ، وَ قَدْ اءَخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ، وَ فَرَّقْتَ بَيْنَهُما، فَعَفْوَكَعَفْوَكَ:(خداوندا، اين بدن بنده مؤمن توست كه روحش از آن بيرون آورده ، و ميان آن دوجدايى افكندى ، پس عفو تو، عفو تو را براى او تقاضا داريم .)، خداوند، گناهان يكسال او بجز گناهان كبيره - را مى آمرزد.

7 - پيش از غسل دادن ابتدا سه بار دستهاى ميّت را مى شويند.
8 - به آرامى بر شكم ميّت دست بكشد.
9 - مخرج غايط او را سه بار با اُشْنانِ(81) ساييده شتشو دهند.
10 - به آرامى و وقار و با توجّه به خداوندى كه از باطن انسانها آگاه و مطّلع است ،سر ميّت تا بيخ گردن او را سه بار با آب مخلوط به سدرغسل دهند، سپس باز سه بار سمت راست بدن وى را از بالاى شانه تا پايين پا با آبسدر غسل دهند، سپس به آرامى و ملاطفت و مهربانى و عنايت و عطوفت بر نيّت ، او را برسمت راست بدنش برگردانده و سمت چپ بدن وى را سه مرتبه به همين صورت از بالاىشانه تا پايين پا با آب سدر غسل دهند.
11 - در تمام اين حركتها بايد عورت ميّت پوشيده باشد.
12 - هنگامى كه غسل با آب سدر را به پايان رسيد، چشم از عورت ميّت برگردانده وپارچه اى را كه هنگام غسل دادن بر روى ميّت گذاشته بود برداشته و شستشو دهند، ونيز قسمتى از بدن ميّت را كه زير پارچه بود، تطهير نموده و باز همان پارچه و ياپارچه پاكيزه ديگرى را به جاى آن بگذارند.
13 - ميّت را به صورتى كه يادآور شديم ، با احترام و تعظيم بر پشت برگردانده ودست بر شكمش كشيده و سر و سمت راست و چپ بدن او را به همان ترتيب كه شرح داديمبا آب مخلوط به كافور غسل دهند. و در برگرداندن ميّت از طرفى به طرف ديگر وترتيب غسل به كيفيّتى كه توضيح داديم عمل نمايند.
14 - بار آخر، ميّت را با آب خالص - كه با سدر و كافور مخلوط نباشد و چيز ديگرىبدان اضافه نشده باشد - غسل دهند، و چنانكه يادآور شديم ابتدا سر و بعد سمت راست وبعد سمت چپ را به كيفيّتى كه توضيح داديم ،غسل دهند.
15 - اگر غسل دهنده عيبى در بدن ميّت بايد ديد كتمان نمايد، زيرا در حديث آمده كه امامصادق (ع ) فرمود: هركس ، مؤمن ميّتى را غسل دهد و امانت را درباره وى ادا نمايد،آمرزيده مى شود. عرض شد: چگونه امانت را درباره وى اَدا نمايد؟ فرمود: هر عيبى ازميّت ديد به ديگرى خبر ندهد.
و هرگاه از تمام امورى كه يادآور شديم ، فراغت پيدا كردند، شروع كنند شروع به كفنكردن ميّت .
چگونگى كفن كردن ميّت
1 - ابتدا دو چوب تر و سبز را - كه مقدارش به اندازه استخوان بازو باشد - آماده مىنمايند. و بهتر است كه آن دو از چوب سبز درخت خرما باشد.(82) و عباراتى را كه برقطعه هاى كفن نوشته مى شود بر آن دو مى نويسند؛(83) زيرا اين دو چوب تا زمانىكه تر هستند موجب مى شوند كه ميّت از عذاب قبر مصون و محفوظ بماند، و مستحبّ هستند.
2 - تابوت يا هر چيز ديگر را كه قرار است به حسب نياز، ميّت را روى آن گذاشته وحمل نمايند، آماده مى كنند.
3 - سپس شروع به كفن كردن نموده و پارچه اى را كه خامسه (84) ناميده مىشود، باز نموده و مقدارى پنبه در آن گذاشته ، و مقدارى ذريره كه به نامقمحه معروف است (85)، بر آن پاشيده و با آن عورت (جلو و عقب ) ميّت راپوشانده و رانهاى ميّت را محكم مى بندند. البتّه همه اين امور را با احترام و مهربانى برميّت انجام مى دهند.
4 - وقتى از پيچيدن خامسه فراغت پيدا كردند، بر سجده گاههاى هفتگانه (86)ميّت كافور مى گذارند، و باقيمانده كافور را بر سينه اش قرار مى دهند. و بايد درتعظيم و اصلاح امر ميّت ، تقواى خدا - جلّ جلاله - را مراعات كنند.
5 - سپس لنگ را از ناف تا هر جايى كه عرض آن برسد، به كمر ميّت مى بندند.
6 - پيراهن را به او مى پوشانند، و بايد كه پيراهن از پشت و جلو دراز باشد به اندازهاى كه از گامهاى ميّت زياده بيايد.
7 - چوب ترِ راست را در سمت راست بدن ميّت بين پيراهن و بدن ،متّصل به پوست بدن ميّت ، و چوب ديگر را در سمت چپ بدن او، ما بين پيراهن وسرتاسرى قرار مى دهند.
8 - سپس در داخل دهان و گوشهاى ميّت پنبه و يا هرچه كه نياز باشد مى گذارند.
9 - عمامه بر سر او مى بندند، و براى عمامه حَنَك قرار مى دهند، به اين صورت كه :مقدارى از گوشه عمامه را بر سينه ميّت گذارده و بعد عمامه را بر سرش مى بندند، ودر آخر نيز مقدارى از گوشه ديگر عمامه را بر سينه ميّت قرار مى دهند.
10 - حبره و بُرد يَمَنى (87) و يا هر پارچه ديگر به جاى آن را باز نموده وبعد سرتاسرى را باز كرده و پنبه بر آن قرار مى دهند، و به طور كامل ذريره برآن مى پاشند، و سپس با مهربانى بر ميّت ، او را در سرتاسرى و حبره به آرامى مىپيچند. و دوسر آن را از طرف سر ميّت و از سمت پاهايش ‍ مى بندند.
11 - ميّت را در تابوت يا چيز ديگرى كه بتوان ميّت را روى آنحمل نمود، گذاشته و به سوى جايگاهى كه نماز ميّت مى خوانندانتقال مى دهند.
12 - برترين تشييع كنندگان كسى است كه در پشت سر و در دو سوىِ تابوت باشدنه جلوى آن ؛ زيرا تشييع كننده ، تابع و پيرو است و لذا صلاح نيست كه در پيشاپيشميّت قرار بگيرد.
13 - مستحبّ است كه تشييع كنندگان جنازه را تربيع كنند، به اين ترتيب كه :ابتدا سمت راست جنازه ، و بعد پاى راست ، و سپس پاى چپ ، و بعد شانه چپ را گرفته وبدين ترتيب در پشت و دو سوى جنازه دور زده و او را از هر چهار سو
كيفيّت نماز ميّت
روش گروهى از اصحاب و نويسندگان ما اماميّه در فقه اين است كه بحث اين نماز را بهتاءخير انداخته و در كتاب الصّلاة مى آورند، ولى به نظر من ذكر آن در اينجانزديكتر به صواب است ، زيرا نماز ميّت مانند نمازهاى ديگر نيست ، نه طهارت در آنواجب است و نه قرائت و نه شرطهاى ديگر نماز كه مناجات با پروردگار است . و ديگراينكه : دوست دارم كه اگر كسى به اين كتاب دسترسى پيدا كرد و نظرش به آن افتاد،بحث نماز ميّت را در اين باب باز جويد، و نيازى نداشته باشد كه آن را از جاى دور دستجستجو كند، لذا شايد درست تر آن باشد كه اين بحث در همينجا مطرح شود، اينك احكامنماز ميّت :
1 - نماز ميّت واجب كفايى است ، يعنى اگر برخى از مكلّفين كه اين نماز بر آنان واجباست ، آن را انجام دادند، از ديگران ساقط مى گردد.
2 - نماز ميّت بر هر ميّت مؤمن و شيعه و هركس كه به حُكمِ مؤمن است و ششسال سنّ دارد واجب است ، و مقدّم از همه مكلّفين در انجام اين نماز، فرد مذكّرى است كه نسبتبه ميراث و اموال باقى مانده از ميّت از همه مقدّم تر باشد. البتّه شوهر در نماز خواندنبر همسرش حتّى از ولىّ زن نيز مقدّم تر است .
3 - در هر وقت از شبانه روز مى شود بر ميّت نماز خواند، مگر اينكه وقت يكى از نمازهاىواجب يا واجب ديگرى كه وقتش تنگ شده باشد، در اين صورت ابتدا آن واجب را انجام مىدهند. البتّه اگر بيم فاسد شدن بدن ميّت در ميان نباشد، وگرنه در اين صورت بايدابتدا نماز ميّت خوانده شود و بر ساير حالات مقدّم است [مگر اينكه وقت نماز واجب تنگ شدهباشد كه در اين صورت آنچه كه مهمّتر است انجام مى شود.(88)]
4 - طهارت نمودن (89) براى نماز ميّت واجب نيست ، ولىاَكمل و بهتر است .
5 - آخرين صف در نماز جماعت بر ميّت افضل و بهتر از همه صفوف مى باشد.
كيفيّت انجام نماز ميّت
1 - هنگامى كه ميّت جهت نماز گزاردن بر زمين گذاشته شد، بايد سرش ‍ در طرف راستِكسى كه مى خواهد بر او نماز بخواند، و پاهايش در سمت چپ نماز گزار قرار گيرد.
2 - امام جماعت جلوتر از ماءمومين قرار مى گيرد،
3 - كفشهاى خويش را از پا درمى آورد،
4 - امام جماعت اگر ميّت مرد باشد روبروى وسط جنازه ، و اگر زن باشد روبروى سينهاو مى ايستد.
5 - نمازگزار به اين صورت نيّت مى كند كه : نماز مى گزارم بر اين ميّت به صورتواجب و به جهت وجوبش ، و براى اينكه بدين وسيله خداوند - جلّ جلاله - را از آن جهت كهزيبنده پرستش و بندگى است ، عبادت نمايم .
6 - در حال بالا بردن دستها تكبير مى گويد.
7 - بعد از تكبير گفتن ، كسانى كه در پشت سر او قرار دارند تكبير مى گويند.
8 - تكبير و دعاى بعد از آن به اين صورت است :
اءَللّهُ اءَكْبَرُ، اءَشْهَدُ اءنْ لا إِلهَ إِلا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ اءَشْهَدُ اءَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.
- خداوند بزرگتر است ، گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست ، و شريكىبراى او وجود ندارد، و گواهى مى دهم كه حضرت محمّد[(ص )] بنده و فرستاده خداست .
9 - سپس تكبير دوّم و دعاى بعد از آن را چنين مى گويد:
اءَللّهُ اءَكْبَرُ، اءَلّلهُمَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، [وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ]، وَارْحَمْمُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، كَاءَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ عَلى إِبْراهيمَ وَ آلِ إِبْراهيمَ، إِنَّكَ حَميدٌمَجيدٌ.
- خداوند بزرگتر است ، خدايا، رحمت [ويژه خود را بر محمّد وآل او بفرست ، [و بر محمّد و آل محمّد مبارك گردان ]، و محمّد وآل محمّد را مورد مهر خويش قرار ده ، همانند رحمت و بركتت بر ابراهيم و خاندان ابراهيم ،براستى كه تو ستوده والايى .
10 - سپس تكبير سوّم و دعاى بعد از آن را به اين صورت مى گويد:
اءَللّهُ اءَكْبَرُ، اءَلّلهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ [وَالْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ]، اءَلاَْحْيآءِمِنْهُمْ وَ الاَْمْواتِ، وَ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُم بِالْخَيْراتِ، إِنَّكَ مُجيبُ الدَّعَواتِ، إِنَّكَ عَلى كُلِّشَىٍْ قَديرٌ.
- خداوند بزرگتر است ، خدايا، مردان و زنان مؤمن [و مسلمان ] و زندگان و مردگان آنانرا مورد مغفرت خويش قرار ده ، و خيرات و كارهاى نيك را ميان آنانمتبادل بگردان ، براستى كه تو اجابت كننده دعاها مى باشى ، همانا تو بر هر چيزتوانايى .
11 - بعد تكبير چهارم و دعاى بعد از آن را مى گويد:
اءَللّهُ اءَكْبَرُ، اءَلّلَهُمَ، عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ، نَزَلَ بِكَ، وَ اءَنْتَ خَيْرُ مَنْزُولٍ بِهِ.اءَلّلهُمَّ، إِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلاّ خَيْراً، وَ اءَنْتَ اءَعْلَمُ بِهِ مِنّا. اءَلّلهُمَّ، إِنْ كانَ مُحْسِناً فْزِدْ فى إحْسانِهِ، وَ إِنْ كانَ مُسيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ [يا: عَنْ سَيِّئآتِهِ] ، وَ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ كانَ يَتَوَلاّهُ مِنَالاَْئِمَّةِ الطّاهِرينَ، وَ ارْحَمْنا إِذا صِرْنا إِلى ما صارَ إِلَيْهِ، بِرَحْمَتِكَ يا اءَرْحَمَ الرّاحِمينَ،
- خداوند بزرگتر است ، خدايا، اين بنده و بنده زاده توست كه بر تو وارد شده ، و توبهترين كسى هستى كه بر تو وارد مى شوند، خداوندا، ما جز خير و خوبى از او نمىدانيم ، و تو به او از ما آگاهترى ، خدايا، اگر نيكوكار باشد، در احسان و نيكوكارى اشبيافزاى ، و اگر بدكار باشد از [گناهان ] او درگذر، و او را با ائمّه اطهار كهدوستشان مى داشت محشور بگردان ، و هنگامى كه ما نيز به آنجا كه او رسيد، رسيديم ،بر ما رحم آر، به رحمتت اى مهربانترين مهربانها.
12 - و به حسب آنچه از ناحيه خداوند اكرم الا كرمين بر خاطرش ‍ عنايت مى شود، در دعاكردن بر ميّت مى كوشد.
13 - سپس تكبير پنجم را مى گويد:
14 - و بعد مى گويد اءَلْعَفْوَ اءَلْعَفْوَ: (خداوندا عفو و گذشت ، عفو و گذشت رابراى او درخواست مى كنيم )
15 - بر همان حال مى ايستد تا اينكه جنازه را بردارند.
16 - بعد با خشوع و اقبال و توجّه به خدا و در حالى كه به ذكر و ياد خدامشغول است ، و با اين توجّه كه خود او نيز درحال وفات و انتقال از دنيا چنين خواهد بود، باز مى گردد.
17 - اگر ميّت ، دشمن خدا - جلّ جلاله - باشد، و نمازگزار به جهت تقيّه در نماز حاضرشده باشد، بعد از تكبير چهارم به هرچه كه خداوند از آن خشنودتر است ، دعا مى كند.
18 - و اگر ميّت ، مستضعف (90) باشد، نمازگزار بعد از تكبير چهارم مى گويد:
اءَلّلهُمَّ اغْفَرْ لِلَّذينَ تابُوا، وَاتَّبَعُوا سَبيلَكَ، وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ.
- خداوندا، كسانى را كه توبه نموده و از راه تو پيروى كردند بيآمرز، و از عذاب جهنّمنگاهشان بدار.
19 - و اگر ميّت مجهول باشد و معلوم نشود كه دشمن خدا - جلّ جلاله - است ، و يا دوستخدا - جلّ جلاله -، بعد از تكبير چهارم مى گويد:
اءَلّلهُمَّ، هذِهِ نَفْسٌ اءَنْتَ اءَحْيَيْتَها، وَ اءَنْتَ اءمَّتَها، وَ اءَنْتَ اءَعْلَمُ بِسِرَّها وَ عَلانَيتِها،فَاحْشُرْها مَعَ مَنْ تَوَلَّتْ.
- خداوندا، اين كسى است كه تو زنده اش گردانيده و ميرانده اى ، و به نهان و آشكارشآگاهترى ، پس او را با هركس كه دوست مى داشت ، محشور فرما.
20 - و اگر ميّت بچّه بوده و بالغ نباشد، بعد از تكبير چهارم مى گويد:
اءَللّهُمَّ، اجْعَلْهُ لَنا وَ لاَِبَوَيْهِ فَرَطاً.
- خدايا، او را پيش فرستاده ما و پدر و مادرش قرار ده .
تسليت و اندوه گسارى
در روايت آمده كه مولايمان علىّ(ع ) فرمود: تسليت گفتن و اندوه گسارى از صاحبان عزايك بار است ، يا پيش از دفن ميّت و يا بعد از آن .
بعد از انجام نماز با هر سخنى كه مايه عبرت است ، و يا به مضامين روايات كه خداوند -جلّ جلاله - بر زبانش جارى مى سازد، به بستگان ميّت تسليت مى گويد. از بهترينسخنان كه از امام صادق - صلوات اللّه عليه - پيرامون تسليت و اندوه گسارى يافته اماين است كه آن بزرگوار (به اين مضمون ) فرمود كه :
اگر مرگِ اين ميّت موجب شده كه تو قرب به پروردگارت پيدا كنى ، يا از گناه دورشوى ، اين مصيبت نيست ، بلكه رحمت و نعمتى است بر تو؛ و اگر موجب پندگيرى تونگشته ، و تو را از گناه دور ننموده و موجب قرب تو به پروردگارت نشده ، پس اگربه پروردگارت معرفت داشته باشى ، مصيبت تو به واسطه قساوت و سنگدلى ات ازگرفتار شدن به مصيبت ميّت بزرگتر مى باشد.
و نيز از جمله سخنانى كه هنگام تسليت گفته مى شود اين است همانا خداوند - جلّ جلاله - دربرابر صبر و خشنودى به مصيبتها پاداشى بزرگتر از بقاى زندگان عنايت فرموده ،و شخص عاقل همواره به مواهب و مناقب بيشتر ميل و رغبت دارد، خداوند - جلّ جلاله - مىفرمايد:
اءَلّذينَ إِذا اءَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ، قالُوا: إِنّالِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، اُولئِكَ عَلَيْهِمْصَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ، وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُهْتدُونَ. (91)
- آنان كه وقتى به مصيبتى گرفتار مى شوند، مى گويند: همانا ما از آن خداييم ، و تنهابه سوى او بازمى گرديم ، آنانند كه درودها و رحمتى از ناحيه پروردگارشان براىآنان خواهد بود، و هم ايشانند كه هدايت پذير مى باشند.
و در تسليت و اندوه گسارى عارفان همين بس كه مرگ از تدبيرهاى خداوند اَرْحَمُ الرّاحمينو اَكْرَمُ الاَْكرمين است و خداوند هيچگاه در تدبير و كارسازى و مهربانى و عطوفتش برنيكوكاران و حتّى بدكاران مورد تهمتِ ظلم و ستم قرار نمى گيرد.
و اگر برخى از مصلحتها و سعادتمنديهايى كه در باطن مرگ نزديكان است براىبستگان مردگان آشكار مى شد، مسلّماً خود ميّت و بستگان وى از خداوند درخواست مى كردندكه هر چه زودتر رُخدادهاى ناگوار را بر ديگر چيزها مقدّم بدارد، و اگر نمى مردند و اينمصلحتها و عنايتها به تاءخير مى افتاد، به خاطر بدست آوردن آن عنايتها بيشتر ازگريه اى كه هنگام مرگ دارند، مى گريستند.
و آنچه در نزد خردمندان واقعى مهمّ است ، مرگدل و صفات كمال انسانى است ؛ و امّا مرگ بدنها وانتقال آنها از جايى كه محلّ دگرگون شدن زمانهاست ، با وجود سلامتى دين ، مايهسعادتمندى و افزونى است .
سپس ميّت را به محلّ خلوتش با مالك امر و جايگاه تنهايى و وحشتش ‍ در يعنى قبرحمل مى كنند.

next page

fehrest page

back page