بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب فلاح السائل, علاّمه سید بن طاووس   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FALAH001 -
     FALAH002 -
     FALAH003 -
     FALAH004 -
     FALAH005 -
     FALAH006 -
     FALAH007 -
     FALAH008 -
     FALAH009 -
     FALAH010 -
     FALAH011 -
     FALAH012 -
     FALAH013 -
     FALAH014 -
     FALAH015 -
     FALAH016 -
     FALAH017 -
     FALAH018 -
     FALAH019 -
     FALAH020 -
     FALAH021 -
     FALAH022 -
     FALAH023 -
     FALAH024 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

عذرهايى كه موجب تيمّم مى شود
فقط وقتى مى توان تيمّم كرد كه وقت نماز تنگ شده و تنها به اندازه اى كه بتوان تيمّمكرد وقت باشد، و يا بكلّى آب يافت نشود؛ يااستعمال آب براى شخص - به خاطر بيمارى يا عدم امكان پرداخت بهاى آب ، و يا به جهتعذرهايى ديگرى كه در شريعت محمّديّه (ص ) مجوّزِ تيمّم هستند - ممكن نباشد.
اگر عدم امكان طهارت با آب ، به خاطر پيدا نشدن آب بوده و شخصى كه آب پيدا نكردهدر صحرا باشد، بايد هنگام تنگ شدن وقت نماز، در زمين هموار به اندازه مسافت پرتابدو تير، و در زمين سخت و ناهموار به اندازه مسافت پرتاب يك تير، در جستجوى آببرود. و جستجوى آب براى هركس كه قدرت بر آن داشته باشد امر مهمّ و بسيار موردتاءكيد است .
كيفيّت تيمّم
اگر انسان در بيابان بود و پس از جستجو آب پيدا نكرد، يا عذرى در ترك طهارت بهآب براى نماز داشت (مانند برخى از عذرهايى كه بدان اشاره نموديم )، كيفيّت تيمّمبراى طهارت از حَدَث اصغر و بدل از وضو آن است كه : تيمّم كننده كف دو دستش را برخاك بزند، سپس آنها را به هم مى زند تا گرد و غبار آنها بريزد، و كف دستها را برپيشانى اش ، (از ابتداى جلوى سر [ورستنگاه مو] تا گوشه بينى ) مى كشد. البتّهمقصود از گوشه بينى ، طرفِ سربينى است ، و پس از آن كف دست چپش را روى كف دستراستش (از اوّل كف دست راست تا سر انگشتان )، و كف دست راستش را روى كف دست چپش (ازاوّل كف دست چپ تا سر انگشتان ) مى كشد.
پس وقتى اينها را انجام داد، وارد شدن در نماز و عباداتى كه به طهارت احتياج دارد، مباحو جايز مى گردد.
امورى كه وضو را باطل مى كند، و علاوه امكان طهارت با آب و وضو گرفتن تيمّم راباطل مى كند.
فصل سيزدهم : احكام و آداب غسل از ديدگاهعقل و نقل
آداب معنوى غسل
چيزى كه در مورد غسل ، در نزد عارفان مهمّ است ، اين است كه پيش از شروعغسل ، گناهان و دلهايشان را با آب خشوع و فروتنى ، و عيوب اعضا و جوارح خويش را بااشك چشم شستشو داده ، و با دستاويز اخلاص ، نيّتغسل توبه نموده ، و هنگام غسل به مقام اختصاص و برگزيدگى در نزد پروردگارداخل شوند.
اقسام غسلها
غسلها دوگونه اند: واجب و مستحبّ. و غسلهاى واجب بر مكلّفينِ زنده عبارت است ازغسل جنابت ، و غسل مسّ ميّتِ آدمى بعد از سرد شدن به واسطه مرگ و پيش ازغسل دادن آن . و غسلهاى واجب بر زنان نيز عبارت است از:غسل جنابت و همچنين غسل حيض و نفاس و استحاضه وغسل مسّ ميّت .
و غسلهاى مستحبّ بيست و هشت غسل ، و بلكه بيشتر از اين عدد است ، كه در روايات براى هركدام از آنها فضيلت و ثواب خاصّى ذكر شده است .
و غسل اموات و مردگانى كه غسل دادنشان در شريعت سيّدالمُرسَلين (ص ) واجب است نيز ازغسلهاى واجب مى باشد كه ما گزيده و اجمالى از مطالبمفصّل مربوط به آن را ذكر خواهيم نمود، تا كسانى كه خواهانعمل هستند بر معناى آن آگاهى پيدا كنند.
احكام واجب بر جنب
وقتى انسان با همسر خود همبستر شد به گونه اى دو ختنه گاه يعنى جاى ختنه مرد درآلت تناسلى با جايگاه ختنه زن (54) برخورد نمود و يا به خاطر بيرون آمدن منى كهبا جهش بيرون آمده و جنابت بودنش معلوم و يقينى باشد - خواه در خواب باشد يا دربيدارى ، با شهوت باشد يا بدون شهوت - جنب شد،
1 - براى او جايز نيست كه در مسجد داخل شود، مگر اينكه ناچار باشد و به صورتگذرا از مسجد بگذرد.
2 - نبايد در حال اختيار چيزى در آنجا بگذارد، جز در مسجد الحرام و مسجد مدينه شريفهكه حتّى جايز نيست از آن دو عبور كند.
3 - شخص جنب نبايد نوشته مُصْحَف و قرآن شريف و يا اسمى از اسماء خداوند - جلّ جلاله- و نامهاى پيامبران خدا و ائمّه - صلوات اللّه جلّ جلاله عليهم اجمعين - را مسّ كند.
4 - براى جنب جايز است كه همه قرآن بجز چهار سوره عزائم را بخواند، و مادام كه جنباست نبايد حتّى به مقدار كم از اين چهار سوره را قرائت كند. و آنها عبارتند از : سوره هاىالَّم سجده و حَّم سجده ، و والنّجْم ، و إِقْرَاءْ بِاسْمِ رَبِّك .
15 - خوردن و آشاميدن در حالت جنابت مكروه است ، و اگر شخص ‍ جنب ، احتياج به خوردنو آشاميدن پيدا كرد، ابتدا مضمضمه و استنشاق نموده و آب در دهان و بينى گردانده و بعدمى خورد و مى آشامد.
2 - خوابيدن بعد از جنابت مكروه است مگر بعد از گرفتن وضو،
3 - خضاب كردن و حنا گذاشتن براى جنب مكروه است .
كيفيّت غسل
اگر كسى خواست غسل جنابت كند، در صورتى كه غسلش به خاطرانزال منى كه با جهش مى آيد باشد،
1 - واجب است كه ابتدا با بول كردن يا هرچيزى كه جانشين آن باشد، استبرا نمايد، و اينكار بر زنان واجب نيست .
2 - سپس هرجايى از بدنش را كه نجس شده شستشو دهد.
3 - مستحبّ است كه سه بار دستش را بشويد.
4 - مستحبّ است هنگام غسل كردن بگويد:
اءَللُّهمَّ، طَهِّرْنى ، وَ طَهِّرْ قَلْبى ، وَ اشْرَحْ صَدْرى ، وَ اءَجْرِ عَلى لِسانى ذِكْرَكَ وَمِدْحَتَكَ وَ الثَّنآءَ عَلَيْكَ. اءَللُّهمَّ، اجْعَلْهُ لى طَهُوراً وَ شِفآءاً وَ نُوراً، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْءٍقَديرٌ.
- خداوندا، مرا پاكيزه بگردان ، و قلبم را پاك نما، و سينه و دلم را بگشاى ، و ياد ومدح و ثنايت را بر زبانم جارى گردان ، خدايا، آن [يعنىغسل كردن ] را براى من مايه پاكيزگى و بهبودى و نور قرار ده ، براستى كه تو برهر چيز توانا هستى .
5 - مستحبّ است پيش از غسل ، مضمضه و استنشاق نموده و آب در دهان و بينى اش بگرداند
6 - نيّت غسل را مى تواند هنگام مضمضه و شستن دهان ، و يا وقت شروعغسل بكند. و نيّت آن به اين صورت است كه :غسل جنابت مى كنم به خاطر واجب بودن آن ، تا به اين وسيله حالت جنابت رفع ، و هرچهبا غسل كردن مباح مى گردد(55) برايم مباح و جايز گردد، در حالى كه بد منظورمعبادت خداوند سبحان از آن جهت كه شايسته عبادت است (56) مى باشد.
7 - خواست غسل را به صورت ارتماسى انجام دهد، كافى است تنها يك بار به گونهاى در آب فرو رود كه آب به تمام بدنش برسد.
8 - اگر خواست به صورت ترتيبى غسل كند، ابتدا سرش را تا بيخ گردن شستشو دادهو آب را به بُنِ موهاى سرش مى رساند، و اگر ريش داشته باشد آب را به بُنِ موهاىآن نيز مى رساند، سپس سمت راست بدنش را از بالاى شانه راست تا پايين پاى راستشستشو داده ، و بعد سمت چپ بدنش را از بالاى شانه راست تا پايين پاى چپش مى شويد.
9 - مقدار آبى كه براى غسل كفايت مى كند، عبارت است از كمترين مقدارى كه بر اساسانجام غسل كه شرح داديم بر بدن جارى گردد، به گونه اى كه غسل شرعى ناميدهشود.
10 - و ترتيب غسل ، به ترتيبى كه ذكر نموديم واجب است ، ولى مُوالات و پى در پىانجام دادن اعمال غسل واجب نيست .
11 - كيفيّت تمام غسلها - خواه واجب باشد و خواه مستحبّ - به همين صورتى است كه ما ازهنگام مضمضه و آب در بينى گرداندن تا آخر فراغت ازغسل بيان نموديم .
12 - كيفيّت غسل كردن زن مانند غسل حيض و استحاضه مخصوص (57) و نفاس به همينصورت است ، و تنها فرق آن با غسل مردان اين است كه زن پيش ازغسل نيازى به استبرا كردن ندارد.
احكام غسلهاى مخصوص زنان
احكام مربوط به حيض و استحاضه و نفاس زنان را در، كتابهاى فقهى به صورتبسيار مفصّل ذكر شده است ، وليكن ما مختصرى از آن را به صورت زيبا ذكر مى كنيم ،تا اين كتاب از اشاره به آن خالى نباشد:
1 - خونى كه شرع مقدّس به حيض بودن آن حُكم مى كند، عبارت است از خونى كه زن بعداز بالغ شدن ببيند، و با خون زخم و جراحت و خون غايط و غير آنها مشتبه نگردد، وكمترين مدّت آن سه روز، و بيشترش ده روز مى باشد.
2 - اگر با خون زخم و جراحت درونِ عورت زن اشتباه شد، زن پنبه اى درداخل عورت خود مى گذارد، اگر خون از سمت چپ بر آن خارج شود خون حيض است ، و اگراز غير سمت چپ خارج شود خون حيض ‍ نيست .
3 - اگر با خونى كه همراه با غايط است اشتباه شد، پنبه را درداخل عورت خود مى گذارد، اگر خون دَوْرِ پنبه را گرفته باشد، خون با غايط بيرونآمده است ، وگرنه خون حيض است .
5 - اگر زن حائض باشد، نماز خواندن و روزه گرفتن وداخل شدن در مساجد و قرائت سوره هاى عزائم و مسّ قرآن بر او حرام است . و نيز برشوهرش حرام است كه در حال حيض با او نزديكى نمايد؛ و بنابر وجهى ، حرام است كه درحال حيض طلاقش دهد.
6 - اگر زن از حيض پاك شد و غسل بجا آورد و وقت نماز واجب شد، همانند پيش از حيض ،نماز خواندن بر او واجب مى گردد، و بجا آوردن قضاى نمازهايى كه در ايّام حيض فوتشده بر او واجب نيست ؛ ولى قضاى روزه هايى كه در ايّام حيض (اگر فرضاً حايض نبود)بر او واجب بوده ، واجب است .
7 - نفساء زنى را مى گويند كه هنگام ولادت خون ببيند، و براى مدّت كمِ آن اندازهمشخّصى نيست ، ولى بيشترين مدّت آن ده روز است ، و احكام زن حايض را دارد.
8 - مستحاضه زنى را گويند كه خون ببيند و آن خون نه حيض باشد، و نه خوننفاس (به همان صورتى كه هر دو را توصيف نموديم .)
9 - خون استحاضه سه گونه است :
الف - اگر خون كم باشد، با پنبه آزمايش مى شود، هرگاه خون به سمت بالاى آنبرسد، بايد پنبه را عوض كرده و هنگام خواندن هر نماز، طهارت صغرى (58) راتجديد كند، و نمازش صحيح است .
ب - اگر خون در سمت بالاى پنبه نمايان گردد و از پنبه به بيرون نريزد، بايدعلاوه بر تجديد پنبه و گرفتن وضو به همان صورتى كه ذكر كرديم ، يكغسل مانند غسل جنابت - به نيّت غسل استحاضه - براى خصوص نماز صبح بكند، و بقيّهنمازها را به همان صورتى كه شرح داديم با وضو بخواند.
ج - اگر خون استحاضه از سمت بالاى پنبه به بيرون بريزد، علاوه بر آنچه ذكرنموديم ، يك غسل براى نماز ظهر و عصر نموده و آن دو نماز را پشت سرهم انجام دهد، وغسل ديگرى براى نماز مغرب و عشا نموده و آن دو نماز را پشت سرهم انجام دهد.
10 - زن مستحاضه در تمام آنچه توضيح داديم حكم زن طاهر را دارد.(59)
تفصيل احكام حيض
اينك تفصيل مساءله ها و فروغ مطالب گذشته را ذكر مى كنيم ، به گونه اى كه اطّلاعندارم كسى در تحرير فروعات آن بر من پيشى گرفته باشد، البتّه ادّعا نمى كنم كهاهل نظر هيچ اشكالى نمى توانند بر آن بگيرند، پس ‍ مى گويم :
زن وقتى خون ديد، دو صورت دارد: يا مبتدئه است و تا آن وقت خون حيض نديده ] و يا غيرمبتدئه .
الف - اگر مبتدئه باشد، در صورتى كه خونش به صورت مستمرّ بيرون بيآيد، چهارحالت دارد:
اوّل اينكه : با اوصافى كه مقتضاىِ آن حيض بودنِ خون است ، براى او مشخّص گردد كهآن ، خون حيض است ، در اين صورت بر اساس آن اوصافعمل مى كند، و حكم زن حائض را دارد.
دوّم اينكه : با اوصافى كه اشاره شد، براى او مشخّص نشود كه آيا آن ، خون حيض استو يا خير؟ در اين صورت بايد درباره حيضش به عادت زنان خانواده وفاميل رجوع كند، و بر اساس عادت آنها عمل نمايد.
سوّم اينكه : نه حيض بودن آن براى او معلوم گردد و نه زنان خانواده و فاميلى داشتهباشد، يا باشد ولى خودشان در عادت ، مختلف باشند، در اين صورت بايد بر عادتزنان همسال خود عمل كند.
چهارم اينكه : نه حيض بودن خون مشخّص شود، و نه زنان خانواده وفاميل داشته باشد، و نه زن همسال با خود، يا اينكه زنهمسال باشد ولى خود آنها در عادت مختلف باشند، در اين صورت در هر ماه سه روز - كهكمترين مدّت ايّام حيض است - بايد نماز را به خاطر رعايت احتياط در انجام عبادت ، ترككند.
ب - اگر زن هنگام استمرار خون مبتدئه نباشد، و عادت داشته باشد، چهار حالت دارد:
اوّل اينكه : عادت داشته باشد، ولى براى او مشخّص نباشد كه آن ، خون حيض است ، دراين صورت بايد بر اساس عادتش عمل كند.
دوّم اينكه : هم عادت داشته باشد و هم مشخّص باشد كه آن ، خون حيض است ، در اينصورت بايد بر اساس عادتش عمل كند، البتّه برخى از فقهاء مى گويند كه در اينصورت بايد بر اساس تميز و تشخيص اوصاف خونعمل كند و توجّهى به عادت نكند.
سوّم اينكه : عادتش اختلاف داشته باشد و حيض بودن خون براى او مشخّص گردد، كه دراين صورت بايد بر اساس آن عمل كند.
چهارم اينكه : عادتش مختلف باشد، و براى او مشخّص نباشد كه آيا آن ، خون حيض است ياخير؟، و عادتش را فراموش كرده باشد، كه خود، سه حالت دارد:
اوّل اينكه : شماره روزهاى عادت را به ياد داشته باشد، ولى وقت آن و اينكه از چندم ماهشروع مى شود را فراموش كرده باشد.
دوّم اينكه : هر دو را فراموش كرده باشد.
سوّم اينكه : وقت را به ياد داشته باشد، ولى شماره آن يادش نباشد.
1 - در حالت اوّل يعنى اگر عدد روزها را به ياد داشته باشد ولى وقت را فراموش كردهباشد، براى آن دو حالت است : گاهى در بعضى از روزهاى حيض براى او يقينحاصل مى شود، مانند اينكه بگويد: من شش روز از دههاوّل ماه را حيض مى شوم ، ولى جاى آن شش روز را در دهه نمى دانم كه آيا ازاوّل دهه شروع مى شد، يا از روز دوّم و...، در اين صورت حكم او اين است كه ازاوّل دهه تا آخر روز چهارم از آن مانند زن مستحاضهعمل كند، و در آخر روز ششم ، غسل اتمام خون حيض را بكند، زيرا امكان دارد كه همان وقت ،آخرِ شش روزى باشد كه مى داند در آن حايض مى شود، و بعد از آن براى هر نماز يكغسل حيض كند، زيرا امكان دارد كه انقطاع خونش ‍ هنگام هر نماز باز خون حيض باشد، وبعد از روز ششم عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و گاهى يقين به حيض بودن هيچ روزى ندارد، مانند زنى كه مى گويد: حيض من ده روز درهر ماه بود، ولى جاى آن را نمى دانم ، كه در اين صورت حكم آن اين است كه تا آخر دههاوّل ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد، سپس براى هر نماز،غسل حيض كند، زيرا امكان دارد كه خون حيضش در اين هنگام تمام شده باشد، با اينكهعمل زن مستحاضه را تا آخر ماه انجام مى دهد.
2 - در حالت دوّم ، يعنى اگر زن عدد روزها و وقت آن را فراموش كرده باشد، بايد در هرماه سه روز - كه كمترين ايّام حيض است - به خاطر رعايت احتياط به جهت عادت ، نماز راترك كند و در غير آن سه روز عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
3 - در حالت سوّم ، يعنى اگر زن وقت را به ياد داشته باشد، ولى عدد روزها رافراموش كرده باشد باز سه حالت دارد:
يكم اينكه : اوّلِ حيض يادش باشد ولى آخر آن يادش نباشد.
دوّم اينكه : آخرش يادش باشد، ولى اوّل حيض يادش نباشد.
سوّم اينكه : هيچ كدام از اوّل و آخر حيض را به ياد نداشته باشد، بلكه تنها مى داند كهدر زمانى حايض بوده ولى اوّل و وسط و آخر حيض را نمى داند.
پس اگر اوّل حيض يادش باشد، بايد حيضش را سه روز قرار دهد، و در آخر آنغسل حيض بجا آورد، سپس براى هر نماز، غسل حيض انجام دهد، و تا آخر ماه مانند زنمستحاضه عمل كند.
و اگر آخر حيض يادش باشد نه اوّلش ، بايد در آخرِ وقتى كه مى داند آخرِ حيض است ،غسل حيض بجا آورد، و در بقيّه ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و اگر اوّل و آخر حيض را فراموش كرده باشد، بايد وقتى را كه يقين به حيض بودن آندارد، حيض قرار دهد و در آخر آن غسل حيض كند، و پيش ‍ از آن ،عمل زن مستحاضه را انجام دهد، و بعد از آن براى هر نماز تا آخر ده روزغسل حيض كرده و همانند زن مستحاضه عمل كند. سپس بعد از ده روزغسل حيض نمايد، و بعد تا آخر ماه عمل زن مستحاضه را انجام دهد.
و هر جا كه ايّام حيض براى او معلوم نباشد، بايد ده روز روزه (60) از آن ماه ، بيش(61) از سه روز نماز را قضا كند.
اين تفصيل براى هركس از صاحبان فهم و دريافت كه نسبت به آن آگاهى پيدا كند،نيكوست .
غسلهاى مستحبّى
غسلهاى مستحبّى عبارتند از:
1- غسل توبه .
2 - غسل جمعه .
3 - غسل شب اوّل ماه رمضان .
4 - غسل تمام شبهاى فرد ماه رمضان ، كه افضل آنها غسلهاى شب نيمه و شب هفدهم ، و شبنوزدهم ، و شب بيست و يكم ، و شب بيست و سوّم ماه رمضان مى باشد، و درباره غسلهاى شببيست و چهارم ، و شب بيست و پنجم ، و شب بيست و هفتم ، و شب بيست و نهم ، را نيزرواياتى وارد شده است .
5 - غسل شب عيد فطر.
6 - غسل روز عيد فطر.
7 - غسل روز عرفه ، نهم ذى الحجّة .
8 - غسل عيد قربان ، دهم ذى الحجّة .
9 - غسل روز غدير، هيجدم ذى الحجّة .
10 - غسل روز مباهله ، بيست و چهارم ذى الحجّة .
11 - غسل روز تولّد پيامبر اكرم (ص )، هفدهم ربيعالاوّل .
12 - غسل نماز خورشيد گرفتگى در صورتى كه تماماً گرفته شده باشد، و آن راعمداً ترك كرده باشد، در اين صورت بايد پس ازغسل ، قضاى نماز را بجا آورد.
13 - غسل نماز حاجت .
14 - غسل نماز استخاره .
15 - غسل اِحرام .
16 - غسل داخل شدن در حَرَم .
17 - غسل وارد شدن در مسجد الحرام .
18 - غسل داخل شدن در كعبه .
19 - غسل داخل شدن در مدينه .
20 - غسل ورود به مسجد النّبىّ(ص ).
21 - غسل هنگام زيارت پيامبر اكرم - عَلَيْهِ اَكْمَلُ الصَّلاة - و هنگام زيارت مزار ائمّه اى كهاز عترت و اهل بيت آن بزرگوار عَلَيْهِمْ اَفْضَلُ التَّحِيّات مى باشند.
22 - غسل برداشتن تربت از قبر و مزار امام حسين (ع ) بنابر بعضى از روايات .
[23 - ابن بابويه در جزء اوّل كتاب مدينة العلم حديثى از امام صادق (ص ) پيرامونغسلها روايت نموده ، و غسل استخاره ، و غسل نماز استسقاء و طلب باران وغسل زيارت را در آنجا ذكر كرده است .
24 - و در بعضى از احاديث ديگر نيز آمده كه : مولايمان حضرت علىّ(ع ) در شبهاى سردغسل مى كردند تا براى نماز شب نشاط پيدا كنند.
و نيز در حديثى در كتاب مدينة العلم آمده است كه :غسل روز براى شب ، و غسل شب براى روز كفايت مى كند.
غسل ميّت و امور قبل و بعد از آن
مرگ در ديدگاه توده مردم
مرگ ، هول و هراس بيمناك ، و امر عظيم فراگيرى است كه لذّتها را از بين برده ، و مياندسته ها جدايى انداخته ، و با پراكنده نمودن بر آنها تاخته ، و ميان انسان و لذّتپايندگى و اُنس با دوستان و زندگان حايل گشته ، و ريسمانهاىآمال و آرزوها را قطع نموده ، و مانع بهره مند شدن انسان ازاهل و اموال خويش مى گردد.
اين است گوشه اى از احوال مرگ نسبت به كسانى كه بههول و هراسهاى آن ناآگاهند، ولى كسانى كه به خطرهاى آن آشنا و از رازهايش آگاهىدارند، مرگ ميان آنها و آمادگى براى معاد جدايى انداخته ، و از اصلاحاعمال كه در دارفنا در انجام آن كوتاهى مى كردند جلوگيرى نموده ، و غنا و بى نيازيىكه برايشان ممكن بود، مبدّل به بى نيازى نموده ، و با حالت اسارتِ شرمندگى وخوارى آنان را از اين جهان به جهان ديگر انتقال مى دهد، و با پاسخ منفى ردّ و محرومشانمى كند، آنگاه كه مى گويند:
رَبِّ، ارْجِعُونِ، لَعَلّى اءَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ. (62)
- مرا برگردانيد، اميدوارم كه درباره آنچه كه ترك نمودم ،عمل صالح انجام دهم .
ولى پاسخشان مى دهند كه :
كَلاّ (63)،
- هرگز.
در حالى كه اگر پيش از آن اعمال صالح و شايسته انجام مى دادند، به ايشان گفته مىشد:
مَرْحَباً وَ اءَهْلاً.
- خوش آمديد.
و نيز در قبر - كه چاله تنهايى و يگانگى است ، و انسان از پاشيده شدن اعضاء [يا:اندرونه ها] و بدنش وحشتناك ، و از پرسش دو فرشته منكر و نكير بيمها دارد، و خطرهاىگناهان كوچك و بزرگ كه در گذشته مرتكب شده را به ياد مى آورد، و در اوّلينبرخوردها با زلزله هاى تهديد و وعده عذاب الهى مواجه مى گردد، و درى به سوى عذابسخت الهى به روى او گشوده مى شود - انداخته مى شود.
بنابراين ، چه شبيه است حال مرگ به آنچه كه مولاى ايمن از خطر مرگ ، يعنى مولايمانحضرت علىّ(ع ) توصيف نموده ، آنجا كه مى فرمايد:
هيچ يقينى كه شكّى در آن نباشد نديده ام كه همانند مرگ بسان شكّى گرديده باشدكه هيچ يقينى در آن نباشد.
مرگ در ديدگاه اولياء
اگر از به دراز كشيدن سخن نمى ترسيدم ، در اين باره شرح وتفصيل بسيار مى دادم . عدّه اى از دلاوران و بزرگان و افراد بى نظير را مى شناسم كهگويى مرگ برگذشتگان آنان سعادت و رحمت ، و بر باقيمانده شان مايه افزونى ونعمت است ، ولذا به سپرى شدن ايّام دار زوال و نيستى بسيار شائق ، و به راههاىاقبال و روى كردن به خدا بسيار آشنا، و به صفاتكمال آراسته ، و از بودن در دار دنيا، به خاطر بيم از نقصاعمال و حالاتشان ، خوف و هراس دارند.
جلال و عظمت مولايشان براى آنان آشكار گشته و دانسته اند كه او - جلّ جلاله - آنان را مىبيند، لذا روح و عقل و قلب و جانشان تنها براى ذات او به اومشغول گرديده ، و نور ذات مقدّس و صفات شريفش بر آنان غلبه كرده ، و با تمام تواندر خدمت و بندگى خدا را مى كوشند، و بسان كسى كه پيوسته در كوتاهى و تضييعاوقات خويش بوده ، گريه و زارى مى كنند.
خداوند آنچه را كه از حقيقت و كُنْهِ جلال و عظمت اقبالش اراده فرموده به آنان شناسانده ،و در نتيجه ايشان را به جلال و هيبت و حرمت و مهربانيها و بزرگواريها و نعمت خويشسرگرم ، و از كاميابيهاى نَفْس بازداشته است ، و براى آنان نه قلب و نه باطن ، ونه زبانى مانده و نه امكان تصرّف در آنچه كه آنان را از خدا دور كند: اعضا و جوارحشانبه بندهاى حضور در خدمت معبود بند شده ، و عقلهايشان به جهت بيم آن وجود و جُود،سرگشته و حيران گشته است . و در نتيجه ، عظمت او - جلّ جلاله - آنان را از خود فراموش، و رحمت كامل او - جلّ جلاله - به خودش مشغول نموده است ، زيرا هر كدام از آن دو (عظمت ورحمت ) دلهاى عارفان را در تحت تصرّف خود درآورده ، و عقلهاىاهل مكاشفه را به خود مشغول مى كند.
وليكن اينان كجايند؟ اگر در ميان مردم باشند شناخته نمى شوند، و اگر غيبت كنند، كسىسراغشان را نمى گيرد، البتّه مقصودم اين نيست كه نامها و وجودشان ناشناخته است ،بلكه چهره ها و نامهايشان شناخته شده است ، ولى اسرار آنان و اسرار مولاى آنان درنزدشان ناشناخته است . و اگر به تو گفته مى شود: ديده مى شوند، ولى شناخته نمىشوند، تعجّب مكن ، زيرا خداوند - جلّ جلاله - پيرامون سرور آنان و كسى كه از لحاظكمال و جلال و عظمت از همه آنان بزرگتر است ، مى فرمايد:
وَ تَريهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ، وَ هُمْ لايُبْصِرُونَ. (64)
- و اى پيامبر مى بينى كه به تو نگاه مى كنند، ولى تو را نمى بينند.
اصلاح اعمال و آمادگى براى مرگ
لذا ما سخن از مرگ و غسل اموات را بر اساسحال غالب مردم كه در غفلت هستند به مرتّب ذكر مى كنيم - هم آنان كه مرگ ، زندگىشان را كه در نزد آنان محبوب است به پايان آورده ، و خانه هايى را كه با آن اُنس واُلفت گرفته بودند ويران نموده ، و آرامش و آسودگى شان رامبدّل به پريشانى كرده و برمى كَند.
بنابراين ، عاقل كسى است كه غايت اهتمام و همّت خويش را براى آماده شدن در روزى كهقَدَمها در آن مى لغزند بكار بندد، و به امورى كه كوتاهى كنندگان بدان سفارش مىشوند عمل كند؛ زيرا اگر وى كوتاهى كند، كسانى كه او را نسبت به تفريط و كوتاهىاش سفارش نموده اند، معذور خواهند بود، پس مثال او مانند برده اى است كه مولايش اجازهدهد كه در محضرش وارد شود، و هرچه مى خواهد، درخواست نمايد، تا وى زود آن را اجابتنمايد، يا اعمال شايسته انجام دهد تا وى كرامت و بخشش خود را نسبت به او دوچندانگرداند، آنگاه آن برده شروع كند به پرس و جو كردن از گوشه هاى مجلس و ازبعضى از غلامانى كه آنجا هستند، و نوشته اى درخواست كند كه سفارش خود را در آنبنويسد، تا هنگامى كه مولايش او را از محضرش كه امكان درخواست و انجاماعمال شايسته بود، بيرون كرد و دَر را به روى او بست و به ذلّت و خوارى و پستىگرفتار گرديد، آن را به بعضى از همراهان سلطان كه در آنجا هستند برساند. واتّفاقاً سفارشش ‍ پيرامون همان امورى باشد كه مى توانست درحال حضور مولايش از او بخواهد و او برآورده سازد، آيا كسانى كه ازحال او آگاهى دارند، او را به بى خردى و نادانى و حماقت نسبت نمى دهند و بر او عيبنمى گيرند؟!
پس حال كسى كه خداوند - جلّ جلاله - در حال زندگانى به او امكان مناجات كردن با خودو انجام عبادات و برآوردن خواسته هايش را داده ، ولى او كوتاهى و غفلت مى كند، و مىخواهد هنگامى كه مولايش او را از محضر زندگانى بيرون كرد و با ذلّت و خوارى در زيراسارت مرگ بيرون راند و دَرِ ميان او و پذيرش اعمالش را بست ، وصيّت كند، نيز چنيناست ، و خردمندان و عاقلان وى را نابخرد و احمق و نادان به شمار درآورده و سرزنش مىكنند.
پس وقتى بنده پند و اندرز كسى كه او را بر احتياط كارى تشويق مى نمايد، نپذيرفت ،و بر غفلت و اصرار در انجام گناهان ادامه داد، بايدحدّاقل امورى را كه هنگام جان دادن و نزديكى مرگ و يقين به جدايى زود انجام داده آنها ممكناست هم اينك در انجام آنها تعجيل كند.
احكام و آداب نوشتن وصيّت نامه
امّا امورى كه وقت براى انجام آن تنگ است ، مانند اصلاححال خويش ، و يا امور مربوط به تاءمّل در امر فرزندان و يا زن يا اموالش كه نياز بهصرف وقت است ، بايد با نوشتن و حضور شهود وصيّتكامل بكند، و وصيّت را با مهمّترين چيزى كه در روز موعود بدان نيازمند است شروع كند وسپس ‍ آنچه كه در مرحله بعد مهمّتر است و همينطور...، پس ابتدا مساءله تجهيز و دفن وكفن و ساير مراسم خاك سپارى و انتقال خويش به سوى خداوند - جلّ جلاله - را كاملاً ذكرمى كند. و اگر حالش از انجام اين كار تنگ باشد، تا حدّ امكان كوشش خود را مى كند.
سپس اگر امكان داشته باشد مظالم بندگان خدا را ردّ مى كند، يا از صاحبان آن به هرصورت كه باشد حلاليّت مى طلبد، يا به برادران دينى اش ‍ وصيّت مى كند كه نسبتبه حقوق واجب و مستحبّ و ايثار كردن و وجوه خيرات و پرداخت بدهيها و اَداى حقوق و انجامواجبات نيز انجام هر عمل واجبى كه نيابت بردار است به نيابت از او، به همان ترتيبىكه در ردّ مظالم و اصلاح گناهان ذكر نموديم (65)، او را برى ء الذمّة نمايند.
و بايد در امور افراد تحت تكفّل و اموال خود تاءمّل كند، و حقيقتاً و در معنى ، خداوند - جلّجلاله - را مخاطَب ، و او را وصّى و وكيل و كارگزار خويش بگيرد، كه خداوند براىبرآوردن آرزوهاى او كفايت مى كند، بعد صورتاً و ظاهراً هر كس را كه در ايّام زندگى اشبه مراقبت و پاييدن خداوند - جلّ جلاله - در گفتار و كردار مى شناسد، وصّى قرار دهد، واگر امكان نداشت هركس را كه مى شناسد و يا اميد دارد كه از جوانمردان و صاحب خاندان وريشه دار باشد، وصّى قرار دهد، و اگر آن نيز امكان نداشتاهل ثروت و توانگران و كسانى كه با وجود قدرت ، صاحب حيا هستند، وصّى قرار دهد، واگر اين نيز امكان نداشت به همان صورتى كه گفتيم با تفويض ‍ امور خويش بهخداوند - جلّ جلاله - و توكّل بر او، او را وصّى خود قرار دهد، كه اگر در تفويض وتوكّلش صادق باشد، خداوند - جلّ جلاله - به صورتى بهتر و كاملتر از آنچه كه اميدمى داشت كسى را جانشين او در رابطه با عيال و اموالش مى گرداند، و اگر حالش در حسنظنّ داشتن و يقين به خداوند - جلّ جلاله - به اين مقام والا نرسد، نزديكترين كس از كسانىكه به پيمانهاى خويش وفا مى كنند و اهل اهتمام هستند و وى اميد دارد كه بدانعمل كند، وصّى خويش قرار مى دهد.
اخلاص در باقى گذاشتن اموال براى وارثان
از صفات عارفان اين است كه وقتى در نزد آنان اموالى باشد كه بعد از ايشان بهوارثان مى رسد، به دل و عقل رجوع مى كنند، اگر ديدند آنچه را كه براى وارثان مىگذارند براى خدمت و بندگى خداوند - جلّ جلاله - و براىامتثال امر شريف اوست (مانند كمك رسانى به كسانى كه بايد به آنها رسيدگى شودمثل وارثان و ديگر كسانى كه به آنها مى شود وصيّت كرد) با همين نيّت صادق زود بهاين امر مى شتابند، به گونه اى كه گويى آنها را در ايّام زندگانى فانى خويش درراه خداوند - جلّ جلاله - خرج نموده و در حقيقت چيزى باقى نگذارده اند، بلكه آن را بهعنوان توشه راه با خود برداشته ، و دستاويزى براى رسيدن به پيروزى و كاميابىدر درخواستهايشان كه قرب و نزديكى به خداوندگار رحيم و مهربان است ، قرار دادهاند.
ولى اگر ديدند دل و عقلشان در ترك اموال اين گونه اخلاص را ندارد، بلكه تنها بهخاطر عادت و از روى طبع ترك مى نمايند، تا مردم فرزندان و وارثان ايشان را در ذلّتِاحتياج و بيچارگى نبينند، و كسى به آنان شماتت نكند، يا براى انديشه هايى غير اينكه مقصود از آن عبادت مالك روز معاد نيست ، در اين صورت پيش از وفات و بيرون آمدنجانشان خودشان را بر مصرف كردن آن اموال در صدقات و امورى كه آنها را به خدانزديك مى كند و بر تحصيل صفات كمال ، وادار مى كنند، و به اين بسنده نمى كنند كهاموالشان بعد از آنها بدون نيّت قُربت ضايع شود.
ذكر امور مورد نياز در حال مرگ و بعد از آن
اينجا، ذكر امور مربوط به اصلاح حال و وصيّت درباره وارثان و افراد تحتتكفّل به پايان مى رسد، باقى مى ماند امور مهمّى كه بنده هنگام مرگ و بعد از فوتبدان نياز پيدا مى كند. از آن جمله عهد و پيمانى است كه ميّت بدان نيازمند است ، و ما ابتداآن را ذكر مى كنيم ، زيرا عمل به آن نياز به زمانى است كه شهود را گرد آورد تا براىاو شهادت دهند.
در روايتى از امام صادق (ع ) از پدران بزرگوارش آمده كهرسول خدا(ص ) فرمودند: نيكو وصيّت نكردن در هنگام مرگ ، نقص درعقل و كاستى در جوانمردى انسان محسوب مى شود.
عرض كردند: اى رسول خدا(ص )، وصيّت كردن چگونه است ؟ فرمود: هنگامى كه مرگانسان فرا مى رسد و مردم به گرد او جمع مى شوند، بگويد:
اءَللّهُمَّ، فاطِرَ السَّماواتِ وَ الاَْرْض ، عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ، الرَّحْمنُ الرَّحيُم ، إِنّى اءَعْهَدُإِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا اءَنّى اءَشْهَدُ اءَنْ لا إِلهَ إِلاّ اءَنْتَ وَحْدَكَ لاشَريكَ لَكَ، وَ اءَنَّ مُحَمَّداً(ص )عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، وَ اءَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ اءَنَّكَ تَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَاءَنَّ الْحِسابَ حَقُّ، وَ اءَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ، وَما وَعَدَ اللّهُ فيها مِنَ النَّعيمِ مِنَ الْمَاءْكُولِ وَ الْمَشْرَبِ[يا: مِنَ الْمَآكِلِ وَالْمَشارِبِ] وَ النِّكاحِ حَقُّ، وَ اءَنَّ النّارَ حَقُّ، وَ اءَنَّ الاِْيمانَ حَقُّ، وَ اءَنَّ الدّينَكَما وَصَفْتَ، وَ اءَنَّ الاِْسْلامَ كَما شَرَعْتَ، وَ اءَنَّ الْقَوْلَ كَما قُلْتَ، وَ اءَنَّ الْقُرآنَ كَمااءَنْزَلْتَ، وَ اءَنَّكَ اءَنْتَ اللّهُ الْحَقُّ الْمُبينُ.
وَ إِنّى اءَعْهَدُ إِلَيْكَ فى دارِ الدُّنْيا، اءَنّى رَضيتُ بِكَ رَبّاً، وَ بِالاِْسْلامِ ديناً، وَ بِمُحَمَّدٍصَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، نَبِيّاً، وَ بِعَلِىٍّ [وَ اءَحَدَ عَشَرَ مِنْ اءَوْلادِهِ وَ ذُرِّيّتِهٍ] إِماماً،وَبِالْقُرْآنِ كِتاباً [وَ بِالْكَعْبِة قِبْلَةً] وَ اءَنَّ اءهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكَ - عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ- اءَئِمَّتى .
اءَللّهُمَّ، اءَنْتَ ثِقَتى عِنْدَ شِدَّتى ، وَ رَجآئى عِنْدَ كُرْبَتى ، وَ عُدَّتى فِى الاُْمُورِ الَّتىتَنْزِلُ بى ، وَ اءَنْتَ وَلِيّى فِى نِعْمَتى ، وَإِلهى وَ إِلهُ آبائ ى . صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَلا تَكِلْنى إِلى نَفْسى طَرْفَةَ عَيْنٍ اءَبَداً، وَ آنِسْ فى قَبْرى وَحْشَتى ، وَ اجْعَلْ لىعِنْدَكَ عَهْداً يَوْمَ اءَلْقاكَ مَنْشُوراً.

- خداوندا، اى پديد آورنده آسمانها و زمين ، اى آگاه به نهان و آشكار، اى خداوند رحمتگستر [برهمگان ] و مهربان [به رحمت ويژه بر مؤمنان ]، من براستى در دار دنيا با توعهد مى بندم و گواهى مى دهم كه معبودى جز تو نيست ، كه يگانه اى و شريكى براىتو نيست ، و حضرت محمّد(ص ) بنده و فرستاده توست و قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نيست، و تمام اهل قبور را برمى انگيزانى ، و حساب كشى و بهشت و تمام نعمتهايى كه خداونددر آن وعده داده از جمله خوراكى و پوشاك [يا: خوردنى ها و پوشيدنى ها] و ازدواج ، و آتش[جهنّم ] حقّ است ، و بى گمان دين به همان صورتى است كه توصيف فرموده اى ، و اسلامبه همان صورتى است كه تشريع نموده اى ، و گفتار به همان است كه فرموده اى ، وقرآن همان گونه است كه فرو فرستاده اى ، و تو خداوند حقِّ آشكار هستى .
و همانا من با تو در دار دنيا عهد و پيمان مى بندم كه به پروردگارى تو و به دين [حقّ]بودن اسلام ، و به پيامبرى حضرت محمّد(ص )، و به امامت حضرت علىّ [و يازده تن ازفرزندان و نسل او]، و به كتاب آسمانى بودن قرآن ، [وقبله بودن كعبه ]، و به امامتاهل بيت پيامبرت (عليه و عليهم السّلام ) راضى و خشنودم .
خدايا، تويى تنها مورد اعتماد من در سختى ، و اميدم در هنگام ناراحتى سخت ، و توشه وذخيره ام در امورى [و مشكلاتى ] كه بر من فرو مى آيد، و تويى سرپرستم در نعمتم ، ومعبود من و پدرانم ، بر محمّد و آل او درود بفرست ، و هيچگاه مرا به اندازه چشم برهمزدنى به خود وامگذار، و در قبرم اَنيس و مُونس تنهايى من باش ، و روزى كه با توملاقات مى نمايم ، در نزد خود عهد و پيمانى گشوده براى من مقرّر بفرما.
اين همان عهد و پيمان ميّت است كه هنگام وصيّت كردن به امور مورد نيازش آن را مىگويد. و و وصيّت كردن حقّى است بر هر مسلمان .

سپس امام صادق (ع ) فرمود: تصديق اين مطلب ، فرمايش خداوند - تبارك و تعالى - درسوره مريم است آنجا كه مى فرمايد:
لايَمْلِكوُنَ الشَّفاعَةَ، إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَاللّهِ عَهْداً. (66)
- آنان نمى توانند شفاعت نمايند، مگر كسانى كه عهد و پيمانى از نزد خداوند بسيارمهربان گرفته باشند.
و اين همان عهد و پيمان است .
و پيامبر اكرم (ص ) به علىّ (ع ) فرمود كه : آن را بهاهل بيت و شيعيانت بياموز.
بعد امام صادق (ع ) فرمود كه رسول خدا(ص ) فرمودند: آن راجبرئيل (ع ) به من تعليم نمود.
نسخه نوشتارى كه در كنار جريده (67)، همراه ميّت مى گذارند
پيش از نوشتن آن مى گويى :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمن الرَّحيمِ، اءَشْهَدُ اءَنْ لاإ لهَ إِلا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ اءَشْهَدُ اءَنّ مُحَمَّدًاعَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ - صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ - وَ اءَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ، وَ اءَنَّ النّارَ حَقُّ، وَ اءَنَّالسّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها، وَ اءنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ.
- به نام خداوند رحمت گسترِ مهربان ، گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست ،و شريكى براى او وجود ندارد، و گواهى مى دهم كه حضرت محمّد - صلّى اللّه عليه و آلهو سلّم - بنده و فرستاده اوست ، و بهشت و آتش جهنّم حقّ است ، و قيامت خواهد آمد و شكّى درآن نيست ، و خداوند تمام اهل قبور را برمى انگيزاند.
سپس مى نويسى :
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. شَهِدَ الشُّهُودُ الْمُسَمَّوْنَ فى هذَا الْكِتابِ اءَنَّ اءَخاهُمْ فِى اللّهِ- عَزَّوَجَلَّ - فُلانَ بْنَ فُلانٍ، وَ يَذْكُرُ اسْمَ الرَّجُلِ وَ اسْمَ اءَبيهِ - اءَشْهَدَهُمْ وَ اسْتَوْدَعَهُمْ وَاءَقَرَّ عِنْدَهُمْ اءَنَّهُ يَشْهَدُ اءَنْ لا إِلهَ إِلا اللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ، وَ اءَنَّ مُحَمَّداً(ص ) عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَ اءَنَّهُ مُقِرُّ بِجَميعِ الاَْنْبِيآءِ وَ الرُّسُلِ، وَ اءَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللّهِ وَ إِمامُهُ، وَ اءَنَّ الاْ ئِمَّةَمِنْ وُلْدِهِ اءَئِمّتُهُ، وَ اءَنَّ اءَوَّلَهُمُ الْحَسَنُ، وَالْحُسَيْنُ وَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي وَجَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِىُّ بْنُ مُوسى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي وَ عَلِىَّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِي وَ الْقآئِمُ الْحُجَّةُ، وَ اءَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ، وَ النّارَ حَقُّ، وَ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارِيْبَفيها، وَ اءنَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ، وَ اءَنَّ مُحَمَّداً(ص ) رَسُولُ اللّهِ [جآءَ بِالْحَقِّ، وَاءَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللّهِ وَ الْخَليفْةُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللّهِ(ص )] وَ مُسْتَخْلِفُهُ فى اءُمَّتِهِ، مُؤَدِيّاًلاَِمْرِ رَبِّهِ - تَبارَكَ وَ تَعالى - وَ اءَنَّ فاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ وَ ابْنَيْهَا الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ، إِبْنا رَسُولِ اللّهِ وَ سِبْطاهُ وَ إ مامَا الْهُدى وَ قآئِدَا الرَّحْمَةِ، وَ اءَنَّ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَجَعْفَراً وَ مُوسى وَ عَلِيِّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ حَسَناً وَ الْحُجَّةَ - اءَئِمَّةٌ وَقادَةٌ وَ دُعاةٌ إِلىَ اللّهِ[جَلَّ وَعَلا] وَ حُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ.
- به نام خداوند رحمت گستر مهربان ، شاهدانى كه در اين نوشته نام برده شده اندگواهى مى دهند كه برادرشان در راه خداوند - عزّوجلّ - فلانى پسر فلانى - و اسم او ونام پدرش را ذكر مى كند - آنان را گواه گرفت و به آنان سپرد، و در نزد آنان اقرارنمود كه شهادت مى دهد كه : معبودى جز خداوند يگانه نيست و شريكى براى او وجودندارد، و حضرت محمّد(ص ) بنده وفرستاده خداست ، و به تمام پيامبران و فرستادگاناقرار مى نمايد، و اينكه علىّ ولىّ خدا و امام اوست ، و امامانى كه از فرزندان علىّ هستندامامان او، و نخستين آنان حسن ، [وسپس ] حسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ، و جعفر بنمحمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و حسن بن علىّ وقائم حجّت مى باشند، و اينكه بهشت وآتش جهنّم حقّ است ، و قيامت خواهد آمد و شكّى در آننيست ، و خداوند تمام اهل قبور را برمى انگيزاند، و اينكه حضرت محمّد(ص )رسول خدا است كه [دين و حقِّ آورد و اينكه علىّ، ولىّ خدا و خليفهبلافصل بعد از رسول خدا (ص )] و جانشين او در ميان اءمّتش بود، در حالى كه دستوراتپروردگارش - تبارك و تعالى - را ادا نمود، و اينكه حضرت فاطمه دختررسول خدا، و پسرانش حسن و حسين ، دو پسر رسول خدا و نوادگان او و امامان هدايتگر، وراهبران رحمت هستند، و حضرت علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمّد و علىّ و حسن وحضرت حجّت ، امامان و راهبران و دعوت كنندگان به سوى خداوند [جلّ و علا] و حجّتهاى اوبر بندگانش مى باشند.
سپس به شهود خطاب كرده و مى گويد: اى فلانى و اى فلانى كه در اين نوشته نامبردهشده ايد، اين شهادت را در نزد خود براى ما ثابت نگاه داريد، تا اينكه آن را نزد حوض[كوثر] به من باز دهيد.
سپس شهود مى گويند: اى فلانى ،
نَسْتَوْدِعُكَ [اللّهَ] وَالشَّهادَةَ وَالاِْقْرارَ وَ الاِْخآءَ، وَ مَوْعُودُهُ عِنْدَ رَسوُلِ اللّهِ(ص )، وَ نَقْرَاءُعَلَيْكَ السَّلامَ [وَ رَحْمَةَ اللّهِ وَ بَرَكاتِهِ].
- تو و اين گواهى و اقرار و برادرى [ميان يكديگر] را [به خدا] مى سپاريم . و وعده ما درنزد رسول خدا (ص ). و بر تو سلام [و رحمت و بركات الهى ] مى فرستيم .
بعد نامه و نوشته را پيچيده و با مُهر شهود و ميّت مُهر كرده و همراه با جريده درسمت راست ميّت قرار مى دهند.
و البتّه اين نوشتار و نامه با كافور و چوب مخصوص كه خوشبو نباشد، نوشته مىشود. ان شاء اللّه . و توفيق تنها از اوست ، و خداوند بر سرورمان حضرت محمّد پيامبراَكرم و خاندان برگزيده و نيكوكارش درود فرستد و [آنان را] سلامت و مصون و محفوظبدارد.
وظايف ديگران نسبت به محتضر
شايسته است كه وقتى مرگ انسان فرا رسيد، زير پاهايش رو به قبله قرار داده شود ويا خودش قرار بدهد، و كسى در نزد او قرآن بخواند - و دو سوره يسَّ والصّافات بيشتراز همه سوره هاى قرآن مورد تاءكيد است -، و نيز به ذكر خداوندمتعال مشغول گشته ، و شهادَتَيْن و اقرار به يكايك ائمّه [(عليهم السلام )] را به ترتيب، و نيز كلمات فرج را به ميّت تلقين كند. و كلمات فرج عبارتند از:
لا إِلهَ إِلا اللّهُ الْحَليمَ الْكَريمُ، لاإِلهُ إِلا اللّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمَ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّالسَّمواتَ السَّبْعِ وَ رَبِّ الاَْرْضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ مابَيْنَهُنَّ وَ ما تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّالْعَرْشِ الْعَظيمِ، وَ الْحَمْدُللّهِِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَالصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَيِّبينَ.
- معبودى جز خداوند بردبار بزرگوار نيست ، معبودى جز خداوند بلند مرتبه بزرگنيست ، پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمينهاى هفتگانه و تمام آنچه درآنها و در ميان آنها و در زير آنها وجود دارد، و پروردگار عرش بزرگ مى باشد. وسپاس خدايى را كه پروردگار عالميان است . و درود و رحمت [ويژه خداوند] بر حضرتمحمّد و خاندان پاك او باد.
و نيز شخص جنب و زن حايض در نزد محتضر حاضر نشوند.
بعد قطعات كفن و كافور و ديگر چيزهايى را كه براىغسل دادن ميّت نياز است ، از پاكيزه ترين و بى شبهه ترين وجهى كه مقدور استبرداشته مى شود. البتّه مستحبّ است كه خود انسان درحال حيات خويش آنها را فراهم و آماده كند، تا بعد از وفاتش درتكميل آن كوتاهى نشود.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation