بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفه نور جلد 2, امام خمینی (ره) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     SAHIFE01 -
     SAHIFE02 -
     SAHIFE03 -
     SAHIFE04 -
     SAHIFE05 -
     SAHIFE06 -
     SAHIFE07 -
     SAHIFE08 -
     SAHIFE09 -
     SAHIFE10 -
     SAHIFE11 -
     SAHIFE12 -
     SAHIFE13 -
     SAHIFE14 -
     SAHIFE15 -
     SAHIFE16 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در آنوقت كه هجوم كردند اين خارجى ها به ايران ، قواى متفقين به ايران ،قبل از آمدن آنها همين حرف ها بود، اين الفاظ بى محتوى بود كه اعليحضرت ، آنوقتاعليحضرت او بود ديگر، اين آنوقت نبودش ، اعليحضرت او بود و همه ظلم ها هم به ارثبه اين رسيده مع الاضافه ، آن چون رو به تمدن است اضافه كرده است ، اگر چهبكند، دست همه را كوتاه كرده است ، ديگر همه ايران همچومستقل شده است كه همه چيز چه شده است ، لشكر چه و پليس چه واز اين حرف ها. چوناهل علم و علما را كتك مى زدند و به كلانترى ها بردند و اهانت مى كردند و زن ها را آنقدربه آنها ظلم كرده اند كه خدا مى داند چه مصيبت ها در ايران ما كشيديم و مردها را چه و بچهها، همه بساط را در آورده بودند. در تبليغات اين بود كه ديگر هيچ مملكتى درمقابل مملكت ما، مثلا آنوقت ظرفا مى گفتند كه آن يكى كه دو نداشت ، آن عبارت از آن چيزىبود كه راجع به جنگى كه اينها مى خواستند بكنند و حفظ كنند سرحدات را، اعلاميهاول بود كه ديگر دومى نداشت ، آن سه ساعتطول كشيده بود، وقتى رضاشاه به يكى از صاحب منصب ها گفته بود چه ، گفته بود يكربع هم نبايد طول بكشد، ما چيزى نداشتيم آنها همه چيز داشتند، سربازها را خودم توخيابان هاى تهران ديدم كه راه افتاده اند، همين طور سربازخانه ها را رها كرده اند راهافتاده اند توى خيابان ها براى اينكه سرباز نبود، ارتش نبود. شما حالاخيال مى كنيد ما يك ارتش 250 هزار يا 350 هزار نفرى داريم كه ارتش است براى ما؟الفاظ همان الفاظ است كه در همه ممالك استعمال مى شود، از صاحب منصبش گرفته تاپايين ، الفاظش همان الفاظ است ولى محتوايش را وقتى كه ملاحظه كنيد محتوى ندارد،عوض شده همه چيزها، باقيش هم شما به همين ترتيب .
اصلاحات ارضى پوششى براى استعمار اقتصادى
اقتصاد، يكى از چيزهاى خوب اقتصاد است و ايشان هم از علماى اقتصاد است ، خوب مى دانداينها را، بايد اينجا زندگى كند، نبايد خدمت كند به مملكت خودش اقتصاد ما چه بود؟ديگر ما وابستگى نداريم !؟ فلان . ميرويم سراغ اصلاحات ارضى كه اين هم خودش ازلغات اصلاحات ، مى بينيم كه آنقدر كه فاسد كردند اين زراعت ما را، آنقدر كشاورزى مارا برگرداندند به هيچ و منهدم كردند كه ما در همه چيز محتاجيم ، دستمان را دراز كردهايم ،
به اسرائيل كه به ما حتى ميوه بدهد! هر چه گندم ، جو، چه ، هى دائما دارد مى آيد كهاگر يك روز جلويش را بگيرند اين ملت بايد گرسنگى بخورد. مى گويند براى 30روز يا 33 روز، تمام زراعت ايران براى 33 روز يا 30 روز ايران كافى است ، مابقىآن را بايد از خارج بياورند. يك مملكتى كه صادر كننده بود حالا بايد اينطور باشد.اصلاحات ، كلمه اصلاحات محتوى ندارد، لفظ، لفظ خوبى است ، خيلى قشنگ انقلابسفيد، انقلاب سفيد، انقلابش انقلاب است اما سياه هست سرخ است . اينها، همه اين حرف هائىكه اينجاست همه همان الفاظى است كه خيلى لفظ قلمبه است و جالب است ، نقاشى شدهاست الفاظ اما اين الفاظ را روى چه گذاشتند؟ وقتى زير اين لفظ را مى بينيم ، چهدارد، كى ، چه چيز را معرفى مى كند؟ وقتى زير پرده را مى بينيم ، محتوى ندارد،الفاظى است كه براى دلخوشى ماها، دلخوشى ملت ، آنوقت كه ملت نمى توانست صدابكند و غافل بود از اين مسائل ، حالا اين جورى است محتوى ندارد. اصلاحات ارضى يعنىبازار درست كردن براى آمريكا و شعب آمريكا و اذناب ما بازار مصرفيم ، بايد آنها گندمهايشان زيادى است كه گاهى از زيادى براى اينكه خراب مى شود مى ريزند به دريا،خوب چه بهتر كه اصلاحات ارضى كه شروع كردند، آن گندم ها را ديگر به دريا نمىريزند، اصلاحات ارضى شده است ، گندم ها ديگر تو دريا ريخته نمى شود، گندم ها رامى دهند و پول مى گيرند.
ايران ، پايگاه تسليحاتى آمريكا
- به ما نفت -از ما نفت مى گيرند و اسلحه مى دهند، اسلحه يعنى چه ؟ يعنى چيزى كهبايد پايگاه درست كند آمريكا در مقابل مثلا شوروى ، بايد در ايران يك پايگاه هايىدرست كند، نفت مى گيرد پايگاه درست مى كند. اين از معجزات آمريكاست كه هم نفت ما را مىبرد، عوض اين نفت چى چيز؟ اين هست كه من پايگاه درست كنم در ايران ، پايگاه درست كنموالا اين اسلحه هايى كه ميلياردها دلار، ميليارد، ميلياردها دلار اسلحه مى دهند، ايران احتياجبه اين اسلحه ها دارد؟ - ايران - اصلا همچو كارشناسى ما داريم كه اسلحه را به كاربياندازد؟ شما آسفالت هم كه مى خواهيد بكنيد كارشناس مى آوريد براى اسفالت ، آنوقت اين اسلحه هايى كه آنها درست كرده اند و با جهاز فنى ، محتاج به اشخاصى استكه فن اين مسائل را داشته باشند و ايران الفاظش هست محتوايش نيست ، ديگر توپ را نمىشود كه با الفاظ درست كرد، آن را با محتوى بايد درست بكنند، محتوى ما نداريم . ايناسلحه هايى كه آورده اند و قيمت نفت است كه اين هم يكى از لغات است كه محتوايش را ازدست داده كه قيمت نفت راكه ارز را بايد به ما بدهند، به جاى اينكه به ما ارز بدهند،اسلحه مى آورند در ايران براى خودشان يك پايگاهى درست مى كنند كه اگر يك روزگرفتار شدند، اينجا پايگاه داشته باشند. اين وضع ايران است كه زراعتش از آن طرفاز دست رفته ، نفتش از آن طرف از دست رفته و دارد مى رود، دارند مى برند، به اين جورمى برند. از همين جا، از همين مملكت متمدن در ازاى نفت ، طياره - نوشته بود- 350ميليون دلارى و 550 ميليون دلارى ، اين طياره را خواهيم چه كنيم ما؟ ما مى خواهيم بين مقصدقم تهران برويم ، طياره 350 ميليون دلارى و آخر من تصورش را نمى توانم بكنم ، آنبايد بدهد به ما
كه دستمان بماند؟ همه جا، همه جا همين طور است .
حزب رستاخيز تجلى فضاى باز سياسى
وضع ما اينطورى است كه الفاظ خيلى جالب ، اصلاحات ارضى ، چه بساطى ،مثل حزب رستاخيز ديگر، حزب رستاخيز فراگير!! كه در آنجا هم همان اولى كه اين حزبرا به پا كردند ما حرف هايمان را زده ايم ، آنقدر كه بايد صحبت كنيم ، صحبت كرده ايمحالا راجع به اين است كه اين فراگيريش محتوى نداشت ، با زور يك عده اى از خودشان ،از سازمانى و اينها بودند كه مردم قبول نكردند (بله ) نگفتند، آنها هم كه گفته بودند،معلوم شد همه زور بوده است براى اينكه همچو كه يك قدرى سستى پيدا شد از اطراف ،آن كنار رفت ، آن كنار رفت ، همه كنار زدند رفتند سراغ كار خودشان ، حالا شده يكحزبى كه ساير حزب ها را به حزبيت مى شناسد. اين را به حزبيت اصلا نمى شناسند،اين حزب فراگير!! خوب شما ديديد كه راجع به اين حزب چقدر حرف زد اين آقا، چقدر،يكى از حرف هايش اين بود كه هر كه اين حزب را اين جزء همان آزادى استقبول كند، قبول كرده هر كه قبول نكند تذكره اش را بگيرد و برود، اين كهاهل اين مملكت نيست ، تمام اهل مملكت آنهايى هستند كهداخل اين حزب هستند، فراگير! اما محتوايش چه بود؟ محتوايش هيچ چيز، محتوى نداشت ،معلوم شد هيچ چيزنيست و هكذا هر جايش را بگيريد، اين الفاظ، حالا اگر بخواهيم ماتفضيلش را بگوئيم طولانى است و من ديگر حال اين را كه اينقدر بحث بكنم ، صحبت بكنمندارم .
پذيرفتن شاه ، انهدام اسلام و مسلمين است انشاءالله كه خداوند شماها را حفظ بكند و همهتان سرباز باشيد براى ملت خودتان ، مساءله را جدى بگيريد. الانمسائل ايران ، يك مسائل جدى است ، مسائل حياتى است الانمسائل ايران ، بايد شماهايى كه در خارج هستيدمسائل را جدى تلقى كنيد، صحبت ، صحبت شوخى نيست ، صحبتى است كه الان ايران در يكمرزى واقع شده است كه يا بايد نابود بشود و از بين برود تا آخر و يا بايد حياتخودش را تجديد كند و موجوديت خودش را ثابت كند. الان ما سر اين دو راهى واقع هستيم ،دو راه بيشتر ما نداريم يا حيات و يا موت ، موت ، تا آخر رفتن . شما گمان نكنيد كهاگر ما يك قدم از اين مطلبى كه ملت ما الان دارد و آن اينكه اين سلطنت بايد از بين برود،اين رژيم اصلش بايد از بين برود، اين فاسد است ، رژيم سلطنتى و شاهنشاهى ازالفاظ بى محتواست ، محتوايش ‍ فاسد است ، اين ملت مى گويد اين بايد برود، مااستقلال هم را مى خواهيم ، مى خواهيم خودمان مملكت خودمان را اداره كنيم ، نمى خواهيم تحتنظر ديگران باشد. مملكت مال ماست ، خوب استمال ماست ، خوب است مال ماست ، بد است مال ما. ما نمى خواهيم ديگران در مملكت ما دخالتكنند. اگر ما يك قدم از اين حرف عقب بنشينيم با به اصطلاح آقايان قدم قدم بخواهيمپيش برويم يعنى قدم اول را ما حالا تسليم بشويم كه آقا سلطنت بكنند نه حكومت ، تزآقايان اين است ، تز بعضى ها اين است كه حالا اين حرف را بزنيم بگوئيم كه ايشانسلطنت بكند نه حكومت ، معنى اش چه است ؟
معنى اش اين است كه يك نفر آدمى كه قريب سىسال خودش و قريب پنجاه و چند سال خود و پدرش به ما جنايت كرده است ، جوان هاى ما راكشته است ، هتك حرمات ما را كرده است ، مملكت ما را به غارت داده است ، حالا آقا سلطانباشد، سلطان سلاطين ، شاهنشاه ، ما قبول كنيم اين معنا را كه ايشان حالا سلطان باشد،حكومت نباشد، اگر ما اين مطلب را از اينهايى كه تزشان اين استقبول كنيم ، اسلام را و مسلمين را و مملكت اسلامى را منهدم كرده ايم تا آخر و اين بالاترخيانتى است كه ما بر كشور خودمان بخواهيم بكنيم و به اسلام كرده ايم .
بالاترين خيانت ، توقف در نهضت و سازش با شاه
اگر اين قدم را ما سست بگيريم و بگوئيم حالا ما به همين حد، قلم هاى ما را خرد خواهندكرد. اين دفعه اگر اين مار زخمى ، اين دفعه گرم بشود، همچو زهرى بر ايران وايرانى خواهد زد كه تا ابد سرش را نتواند بلند كند. بيدار بشويد آقايان ! ملتفتباشيد، خيال نكنيد كه ما قدم قدم مى خواهيم برويم ، اين غلط است ، اين تز غلط است ، ياشاهنشاهى حالا باشد، به قانون اساسى عمل بكنيم و انتخابات آزاد، اينها چيزهايى استكه خود شاه تزريق مى كند، اين چيزهايى است كه خود او تزريق مى كند. الان ديد وبازديدها در ايران رواج شده است ، الان براى حبس ملت ديد و بازديدها شروع شده است ،شاه دو ساعت با يك نفرى خلوت كرده . امروز يكى از همين كسانى كه آمده بودند مصاحبهكنند گفتند اين را كه دو ساعت يك نفرى با شاه مصاحبه كرده و حالا مى خواهد با سرانقوم مصاحبه كند. اينها، اگر اينها يك قدم ما را متوقف بكنند قدم ها و قلم هاى ما را خردخواهند كرد- ايران را- ديگر تا آخر ايرانى روى زندگى و روى آزادى و روىاستقلال نخواهد ديد - ديگر - هيچ خيانتى بالاتر از اين نيست كه مشت هاى ملت بلند استو گره است و درمقابل ايستاده است ، هيچ خيانتى بالاتر از اين نيست كه اين مشت ها رابهزمين بياورد، اين دست هاى بلند شده را فروبنشاند و اين آتشى كه الان در ايران به پاشده است خاموش كند. اگر اين خاموش بشود، محال است دوم پيدا كند و ديگر روشن بشود.
افشاى حقايق ، تكليف ما در برابر تبليغات رژيم
حالا آقا، بايد همه ، قدرت ها روى هم بيايند، همه يعنى آقا- چيز دارد- تكليف دارد، آقاتكليف دارد، آقا تكليف دارد، بنده تكليف دارم ، همه تكليف اين است كه اينجا هر قدر مىتوانيد تبليغات كنيد بگوييد مسائل را به كسانى كه اطلاع ندارند. تبليغات آنها اسباباين شده است كه ماها را يك آدم هاى ارتجاعى معرفى كنند، آخوند را ارتجاعى معرفى كنند،اين آخوند مى گويد آقا ما حقمان را مى خواهيم ، ما آزادى مى خواهيم ، مااستقلال مى خواهيم ، اين ارتجاع است ؟مال ما را بردن ارتجاع نيست ! تمدن است ؟! مالمانرا مى خواهيم ندهيم ، مرتجع هستيم ؟ ما را در قيد و بند مى خواهيد نگه داريد و اسير تاآخر نگه داريد، شما مرتجع نيستيد؟ اما ما كه مى گوئيم آزاد مى خواهيم باشيم ما مرتجعهستيم ؟! اگر ما
دست برداريم از آن تز خودمان ، از اين مقصد خودمان ، تا آخر زير بار اين ظلم و اين ستم، تا آخر بايد باشيم . بايد هر كس ، هر فرد الان تكليف دارد، تكليف الهى دارد، تكليفانصافى دارد، تكليف وجدانى دارد كه با اين ايرانى هايى كه الان ايستاده اند و فريادمى زنند، با اين ايرانى ها كمك بكنند، هر قدر مى تواند كمك بكند، اينها دارند جانشان رامى دهند، دارند جوان هايشان را مى دهند در راه ما و در راه اسلام ، در راه ملت دارند مى دهنداينها، ما هم از ملت هستيم ، بايد ما هم كمك بكنيم ، هر كه هر قدر مى تواند، مى توانيدمصاحبه مطبوعاتى بكنيد مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مصاحبه بكنيد مطالبتان را بگوييد،مى توانيد به اين رفقائى كه در دانشگاه ها و در جاهاى ديگر داريد صحبت كنيد وبايستيد چند نفر را ببينيد صحبت كنيد از ايران ، اين است وضعش و با ايران اين كار رادارند مى كنند، با اينها اينقدر ظلم كرده اند، ما چه مى خواهيم ، اين داد وقال ها براى چه هست كه ما مى خواهيم ؟!، ما آزادى زياد دادند و ما داد مى زنيم كه چرا اينقدرآزادى مى دهيد؟ آزادى تند سخت دادند به قول آقاى كارتر كه چون آزادى تند داده استاعليحضرت ، از اين جهت اينها فرياد زنند؟!. ما كه فرياد مى زنيم آزادى يعنى ما آزادىزياد، تخمه كرديم مااز آزادى ديگر ندهيد آزادى ؟! مساءله اين است ، مساءله اين است ؟ آقاىكارتر اين را مى گويد ديگر. ما همه تكليف داريم ، بايد، بايد همه ما هر چه قدرتداريم اعمال كنيم براى نجات اين كشور اسلامى ، نجات يك ملت مساءله شوخى نيست ،مساءله نجات يك ملت است . همه بايد با هم دست برادرى بدهيم و پيروز هستيد ان شاءالله، انشاءالله پيروزيد .خداوند همه تان را پيروز كند.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
تاريخ : 11/8/57
مصاحبه امام خمينى با پائزه سراى ايتاليائى  
سؤ ال : چرا سقوط سلسله پهلوى و تشكيل جمهورى اسلامى براى خروج ايران از بحراناسف انگيز، غير قابل اجتناب است ؟
جواب : شاه از ابتداى سركار آمدنش قانونى نبوده ، و از هيچ نوع مشروعيتى برخودارنيست و اكنون هم به دليل زير پا گذاشتن همه حقوق ملت واعمال و ظلم هاى بى حسابش به طرز بى سابقه اى ملت ، او و خاندانش راتحمل نمى كنند و به دليل اينكه اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران مسلمانند لذا بديهىاست با سقوط اين رژيم به چيزى جز يك نوع حكومت اسلامى راضى نمى شوند.
سؤ ال : چطور مى توان از خطر به قدرت رسيدن ارتش كه مخالفين ميانه رو دولتآنقدر از آن مى ترسند، جلوگيرى كرد؟
جواب : امروز ملت ايران است كه مى خواهد سرنوشت خود را تعيين كند و اين ملت ، دولتنظامى را تحمل كند، گذشته از اينكه تاكنون هم حكومت شاه در محتوى چيزى جز حكومتارتش و نظاميان نبوده است .
سؤ ال : آيا يك راه حل ملى براى رفع بحران فعلى ممكن است در حالى كه آمريكا وكشورهاى غربى قبل از همه انگلستان از شاه پشتيبانى مى كنند و همچنين وجود ارتش كه ازطرف آمريكائى ها احاطه شده و رهبرى مى شود.
جواب : راه حل در ايران امروز، همان چيزى است كه عموم ملت در بيش از يكسال گذشته با پشتوانه خون خودشان به گوش همه دنيا از جمله آمريكا و سايرينرسانده اند وآن هم عبارت است از سقوط سلسله پهلوى و برچيده شدن نظام شاهنشاهى واستقرار حكومت اسلامى .
سؤ ال : به شما اين را نسبت مى دهند كه مى خواهيد رژيم توحيدى اسلامىتشكيل بدهيد، در حالى كه جمهورى هاى مسلمان ديگرمثل الجزيره كه توحيدى نيست و رژيم هاى اسلامى ديگرمثل عربستان سعودى كه فئودالى است ، انزجارى در غرب ايجاد نكرده اند. آياتوانيدمشخصات جمهورى اسلامى را كه در نظر داريد بيان كنيد كه چگونه است ؟ در مورد محتواىاجتماعى ، سازماندهى سياسى خصوصا براى احزاب ، سنديكاها و مطبوعات .
جواب : امروز در جهان ، آن چيزى كه مقصود ما از جمهورى اسلامى است ديده شود. هيچ يك ازخصوصيات اصولى جمهورى اسلامى در حكومت عربستان سعودى ديده نمى شود. آيا مگرملت ايران براى تعيين سرنوشت خويش بايد ببيند كه دولت هاى غربى چه چيزى را مىپسندند؟ مگر ساير دولت ها هم براى تعيين خطمشى سياسى خودشان و يا تعيين نوعحكومتشان به آراء ملت ايران مراجعه مى كنند؟
در جمهورى اسلامى ، زمامداران مردم نمى توانند با سوء استفاده از مقام ، ثروت اندوزىكنند و يا در زندگى روزانه امتيازى براى خودقائل شوند، بايد ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعايت كنند و حتىپاسدار آن باشند، دقيقا بايد به آراء عمومى در همه جا احترام بگذارند، هيچ گونهتسلط و يا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم نبايد بپذيرند. مطبوعات در نشر همه حقائقو واقعيات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى كه مصالح مردمرا به خطر نيندازند آزادند و اسلام در تمامى اين شؤ ون حد و مرز آن را تعيين كرده است .
سؤ ال : مقام بين المللى چنين جمهورى در جهان امروز خصوصا درمقابل مسائل بزرگ كشورهاى جهان سوم ، در رابطه با بحران هاى اقتصادى (نفت و مواداوليه ) چگونه است ؟
جواب : به صورت يك كشور صددر صد مستقلعمل خواهد كرد و هرگز خود را بازيچه دست قدرتهاى استعمارگر نمى سازد و ما هرگزبه هيچ ملتى به خاطر منافع داخلى خودمان تجاوز نمى كنيم و تا آنجا كه در توان ملتما باشد بر حسب تاكيدات اسلامى مى كوشيم تا در رفع مشكلات ملت هاى مظلوم سهيمباشيم .
بيانات امام خمينى در مورد عوامفريبى و تشبثات رژيم شاه  
دولت آشتى ملى خدعه اى براى خوابانيدن نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
نهضت اسلامى ايران به اوج خودش رسيده است و مرتبه شكوفائى را دارد طى مى كند.شاه انواع تشبثات را مى كند و كرده است يكى از تشبثات او اين بود كه يك دولتى پيشآورد، يك دولت آشتى ! و دولت آشتى همان بود كه از زمان انتقالش تا حالا هزارها از جوانهاى ما را كشتند و به خاك و خون كشيدند و سرتاسر ايران را به عزا نشاندند و مىخواستند كه با صورت آشتى مردم را اغفال كنند و لهذا دولت اعلان آشتى داد و گفتتاريخ هم همان تاريخ قانونى اول ، اسلامى . از قانون گبرها دست برداشتند و از حزبرستاخيز هم دست برداشتند، بعد هم از قراردادهائى كه راجع به اسلحه كرده بودندتخفيف دادند، از قراردادهاى اتمى هم لغو يا تخفيف دادند. اينها همه خدعه هائى است كهاينها مشغول هستند كه اين نهضت را بخوابانند و اين موجى كه در ايران پيدا شده است ومثل سيل خروشان همه چيز را دارد به باد مى دهد، آنها اينسيل را خاموش كنند، شعله قلوب را خاموش كنند و ابتدايش هم ممكن است يك ملايمت هائىبكنند و يك به اصطلاحشان آزادى هاى فضاى باز آزادى هم يك صورتى درست بكنند ودنباله اش آنچه كه اين امور سرد شد و اين زبانه هاى آتشى كه الان در ايران بلند شدهاست خاموش شد، دنبالش - بعد از مهلتى كه پا را محكم كردند به جاى خودش و خاطرجمع شدند كه يك همچو نهضتى ديگر نخواهد بپا شد - همچو حمله بكنند و همچو به همهجهات ملت صدمه وارد بياورند كه نه جناح روحانى و نه جناح سياسى و نه دانشگاه و نهبازار، ديگر تا آخر نتوانند نفس بكشند.
به شاه ، اين افعى زخم خورده مهلت ندهيد
الان اين وضعى كه ايران پيدا كرده است اين افعى را زخمى كرده ، آن چيزهائى كه او درمغزش پخته بود هميشه كه (منم و ديگر ملت هم همه هوادار من ، شاهدوستى در سرتاسرايران هست ، همه به حكم من هستند و كسى مخالف با من نيست ، نمى شود باشد!) اينها همهفروريخت ، اين كنگره هاى خيالى كه به مردم جا زده بودند، واقعيتى نداشت و ليكن يكالفاظ خوشگل بزك كرده اى تسليم مردم مى كردند، پرده ها تا يك حدودى پس رفت و اينكنگره هاى بلند خيالى كه درست كرده
بودند، اينها يكى بعد از ديگرى فرو ريخت وآمال و آرزوهائى كه داشت بسياريش پايمال شد. اين الان يك افعى زخمى است كه اگرمهلت به او بدهند و ملت سردى و سستى از خودش نشان بدهد اين سربلند مى كند و ايندفعه زهرش را به تمام اقشار ملت مى ريزد، زهرى كه ديگر نتوانند اينها به علاجشبرخيزند.
خطر مهره هاى اسلام نما بيشتراز حكومت نظامى
همه اين تشبثاتى كه ايشان كرده است ، مثل دولت آشتى پيش آوردند و حالا هم ديدند كه آنآشتى از جنگ هاى دولت ها با هم مثل اينكه بدتر بود و اين ملايمت بهخيال خودشان به صورت يك حكومت نظامى خشن در آمد و بعد هم در حكومت نظامى شانشكست خوردند. حكومت نظامى ها حالا خودشان ماندند و اعلاميه هايشان ، اعلام مى دهند كهاعلاميه نمره چند كه مردم دو نفر همراه هم ، بيشتر از دو نفر نبايد همراه هم در خيابان ها راهبروند. در مقابل اين در همان جائى كه حكومت نظامى است 000/500، 000/300 بلكه درگاهى بيشتر از اينها راه مى افتند در خيابانها و شعار مى دهند و هر چه دلشان مى خواهدمى گويند. حكومت نظامى هم شكست خورد، با شكست خوردن حكومت نظامى و مقابله مشت وتانك ، فهميدند كه مشت بر تانك مقدم است اراده ملت بر توپ ومسلسل پيشى دارد. اينها از كودتاى نظامى هم ماءيوسند ولى ذكرش را مى كنند، كودتاىنظامى ، الان همان كودتاى نظامى است ، مگر كودتاى نظامى چه مى كند؟ كودتاى نظامىيك نظامى مى آيد سر كار با خشونت با مردم رفتار مى كند اگر چنانچه خيلى آدم خشنىباشد، گاهى هم ممكن است كه خشونت نداشته باشد. خوب الان در تمام ايران حكومت نظامىاست منتهى در عده اى از شهرها رسما حكومت نظامى است و در مابقى ايران به طور غيررسمى حكومت نظامى است . همان معانى نظامى بودن و مردم را از همه چيز محروم كردن بهخيال خودشان ، در همه ايران الان هست .
شكست رژيم در برقرارى دولت آشتى ملى و حكومت نظامى
بنابراين آن فريب اولشان كه حكومت آشتى و - عرض كنم - با همه چه و روحانيون ،اولى كه اين دولت آمد روى كار، به عنوان يك روحانى خودش را معرفى مى كرد. پدرروحانى و پدر و مادر هم روحانى و اين حرف ها، معرفى مى كرد بعد هم شروع كرد به آنكارهاى ملايمت آميز و فريبنده كه من در همان اولى كه تاسيس شد، اين را به مردم گوشزدكردم كه فريب نخوريد كه اين بدتر از آن حكومت نظامى هاست ، اين خطرش بيشتر از آناست . انسان با حكومت نظامى مى داند كه اين آمده روى كار كه با سرنيزه با انسان رفتاركند، خوب احتياط خودش را مى كند و اينها، اما آن كه با فريب مى آيد روى كار و مى خواهدملت را با خدعه و فريب عقب بزند، اين مردم را غافلگير مى كند و اين خطرش زياد است ومن در همان وقت هاى اول ، همان اولى كه اعلام حكومت آشتى شد، من مطالب را آنطورى كه مىتوانستم به مردم رساندم . اين حكومت آشتى شكست خورد، شد حكومت نظامى در همه ايران ودر
12 شهر عظيم ايران به طور رسمى و همين حكومت نظامى هم شكست خورده هست ، الان همحكومت نظامى هست اما اين حكومت نظامى شكست خورده است . بايد به حسب ترتيب حكومتنظامى ، كسى شبها بيرون نيايد (مردم ) از قرارى كه گفته اند دو ساعت عقب انداختنددوباره برگشتند به اينكه جلو انداختند كه بايد دو ساعت هم جلوتر چه بكنيد، مردم دردكان هايشان نشستند و باز كردند و شروع كردند به قرآن خواندن ، ملزم شدند بهاينكه برگردند و باز به همان مقدار قبل و تظاهرات هم در همه اينجاهائى كه حكومتنظامى هست و غير نظامى (يعنى آنهائى كه نظامى رسمى است و نظامى غير رسمى )تظاهرات هم در همانجا به قوت خودش باقى است پس اين هم شكست خورد. از شكست خوردناين ، باز يك كودتاى نظامى يا يك نخست وزير نظامى شكست خورده است ، اگر بى عقلىكنند و يك حكومت نظامى سرتاسرى يعنى يك نخست وزير نظامى بياورند و بخواهند مردمرا با آن حكومت نظامى بترسانند، مردم ترسشان ريخته است ديگر، اعتنا به اين حرف هاندارند. همان بچه هاى كوچولو هم پاسبان ها را عاجز كردند و مقابله كردند با پاسبانها، آنها با سرنيزه و توپ و تانك ، مردم با مشت و سنگ و از اين چيزها. پس حكومت نظامىو حكومت آشتى و كودتاى نظامى ، اينها شكست خورده است ، اينها را ديگر نمى شود پاىچيزى حساب كرد. اين تشبث ، تشبثى است كه درست از كار در نمى آيد و نيامد، بخواهندبكنند هم نمى شود.
به كارگيرى مهره هاى جديد، فريبى تازه براىاغفال ملت
يك تشبث ديگر به اين است كه بعض رجال را براى نخست وزيرى مثلا انتخاب كنند و ازاين راه پيش بيايند، گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه مثلا پيش مردم يك قدرىمعروف است و كذا و گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه در اين حكومت هائى كه بودهاست و در اين اوقاتى كه ايشان مشغول ظلم و ستم بوده اند، اين در دستگاه نبوده است ،خوب چون فهميده اند كه كسانى كه در اين دستگاه يك شغلى داشتند، يك وزارتى داشتند،يك وكالتى داشتند، اينها ديگر مقبول ملت نيستند، اين اشتباه است كه مى خواهند همان ها مردمرا بازى بدهند، گاهى از شغل وزارت استعفا بكنند، گاهى ازشغل وكالت استعفا بكنند، گاهى از - عرض مى كنم كه - حزب رستاخيز كنار بروند.همه اينها ديگر يك حرف هائى است كه اين ملت ما نمى پذيرد.
سفارتخانه ها عهده دار تعيين وكلا
ممكن است واقعا به حسب واقع هم يك نفر آدم توبه كرده باشد، بگذرد از آن معصيتبزرگى كه تا حالا كرده ، از خيانت هايى كه تا حالا كرده - ممكن است كه از آن خيانت -يك خيانت مشترك بين همه اين است كه همه اين وكلاى مجلسين مى دانند كهوكيل ملت نيستند، اين ديگر يك چيزى نيست كه به خود اين وكلا مخفى باشد، همه مى دانندكه مجلس ، مجلس ملى نيست و مجلسى است كه با فرمان شاه و با سرنيزه ، سرنيزه همكه نمى خواستند، آنوقت ديگر اين حرف ها را نمى خواست ، حالا
سرنيزه مى خواهد، آنوقت با فرمان بود، فرمان هم نه اينكه حالا اين فرمان هم از ايشانباشد، آن هم از سفارتخانه ها ليستش مى آمد. خودايشان اقرار كرد كه در چند وقتقبل از اين ليست مى آوردند و وكلا را با سفارتخانه ها تعيين مى كردند و حالا اين جورنيست . نخير حالا هم اين جور است و بدتر از آن هست . اين وكلا همه آنها اين را بى استثنامى دانند كه و مى دانستند آنوقتى كه وارد مجلس شدند، به اينكه اينها وكلاى ملت نيستندو اين مجلس خلاف قانون اساسى است معذالك رفتند، همه شان رفتند، اينهائى كه نقضقانون اساسى را كردند و خودشان دانسته به اينكه اين خلاف قانون اساسى است ،رفتند در مجلس ، همان قدمى كه توى مجلس گذاشت اين خيانتكار است ، حالا ما به كارهائىكه اينها انجام دادند و تغيير تاريخ اسلام را دادند يك همچو جنايت بزرگ ، يك همچوجسارت بزرگ به مقام رسول اكرم ، ما از اين هم اگر صرف نظر بكنيم با اينكه نمىشود كرد، كه همه آنها اينها را راى دادند و به تصويب همه اينها بوده ، حالا ممكن استيكى از آنها عذر بخواهد كه آنوقتى كه اين را آوردند من راى نمى خواستم بدهم ترسيدميا فرض كنيد كه راى ندادم ، اما تو وارد شدى به عنوان وكالت از ملت در يك مجلسمخالف قانون اساسى ، اين خيانت است ، خود اين قدم ، قدم خيانتى است ، پس ملت ، ايناشخاصى كه در اين حكومت بودند يعنى در اين حكومت غير قانونى .
اساس سلطنت پهلوى و منتخبات آن بر خلاف قانون اساسى است
باز نكته ديگر اين است كه اصلا اساس سلطنت سلسله پهلوى مخالف قانون اساسى است، اساس سلطنت ، به دليل اينكه هر كس كه به سن من است يا يك قدرى هم كوچكتر يادشاست ، آنها هم كه يادشان نيست ، از آن پيرمردها بروند اگر نشنيده اند بپرسند. لكنخوب مساءله چيزى است معلوم و معروف كه رضاشاه وقتى كه آمد و كودتا كرد، احدىقدرت بر اينكه در مقابل او يك كلمه بگويد نداشت ، هيچ كس ‍ همچو قدرتى نداشت ، اگرهم يكى دو تا همچو قدرتى داشتند، دوتايى بودند كه اثرى نداشت ، كارى ازش نمىآمد. مجلسى كه در زمان رضاشاه براى تغيير مواد قانون اساسى در زمان رضاشاهتاسيس ‍ كردند، مجلسى بود كه ملت باهاش مخالف بود، نه اينكه خبر نداشت ، مخالفبود ملت لكن جرات اظهار مخالفت نداشت اما هيچ كس هم نمى رفت راءى بدهد، مردم سرجاىخودشان بودند، مردم مشغول كار خودشان بودند، جراءت نمى كردند حرف بزنند. آنمجلسى كه تاسيس شد براى اينكه مواد قانون اساسى را تغيير بدهند و سلسله قاجار رامنقرض كنند و سلسله پهلوى را منصوب كنند به مجلس مبعوثان ، وكلاى او وكلاى ملتنبودند، اين را همه مى دانند، خود رضاخان هم مى داند، الان توى قبر مى داند اين را كهوكيل نبوده اند، پسرش هم مى داند. اين وكلا كه اطلاعات دارند ديگرمثل ما توده مردم نيستند كه اطلاعتشان كم باشد، اينها را همه مى دانند كهاصل اساس سلطنت پهلوى بر خلاف قانون است ، مخالف قانون اساسى ، اگر او مخالفقانون اساسى بود، سلطنت پهلوى مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پسرش هم مخالفقانون اساسى است براى اينكه همان است مساءله . وقتى سلطنت ايشان مخالف قانوناساسى است تعيين وكيل ولو وكيل را مردم تعيين كنند لكن قانون اساسى
مى گويد بايد شاه فرمان بدهد. ما شاه نداريم كه فرمان بدهد شاه . شاه نداشتند مردم، اين شاه نبود هيچ ، شاهى كه خلاف قانون اساسى است شاه نيست . اين وكلا مى دانند بهاينكه اين سلسله از سلاطين به اصطلاح ، بر خلاف قانون اساسى روى كار آمده اند ودنباله اش هر كارى كه اينها انجام بدهند خلاف قانون اساسى است . اين با اصطلاحخودشان من دارم حرف مى زنم ، با منطق خود آنها من دارم حرف مى زنم كه قانون اساسى راخوب به آن اعتناء دارند، روى همين قانون اساسى و مواد قانون اساسى ، اينهاوكيل ملت از اول ، از زمان رضاشاه تا حالا ماوكيل ملت نداشتيم ، مردم بى خبر بودند يا اگر خبر داشتند نمى توانستندوكيل تعيين كنند، نبود. بنابراين در تمام دوره اينها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسىبود و هم مجلسين بر خلاف قانون اساسى ، مجلى سنا كه بايد نصفش را شاه تعيين كند ونصفش هم ملت ، ملت كه اطلاع نداشت ، شاه هم كه نداشتيم تا تعيين كند و نصب كند براىاينكه شاه قانونى نبود. بنابراين آنهائى كه در وكالت و وزارت و عرض مى كنم اينهابودند همه بر خلاف قانون اساسى وكالت و وزارت كرده اند، همه شان . اين تشبث شانبه اينكه تغيير بدهند يك مهره اى را به يك مهره ديگرى و يك كسى كه - در - بهخيال خودشان كه يك كسى را بياورند كه اين عيب را نداشته باشد كه در اين دورانى كهاينها حكومت داشتند، حكومت داشته باشد، مثلا بروند از توى دانشگاه يك استاد دانشگاهبياورند كه در زمان اينها حكومت نداشته ، حالا كه مى خواهد وارد بشود خلاف قانوناساسى است ، براى اينكه كى واردش مى كند؟ كى او را نصبش مى كند به نخست وزيرى ؟و چه مجلسى تصويب مى كند نخست وزيرى او را؟ كدام مجلس ؟ مجلس بر خلاف قانوناساسى است ، سلطنت بر خلاف قانون اساسى ، پس ‍ نخست وزيرى بر خلاف قانوناساسى است . شما فرض كنيد كه نعوذ باللهجبرئيل امين را اينها بروند از آسمان بياورند زمين مجسمش كنند اينجا كه پاك و پاكيزه وطاهر است ، لكن به حسب منطق خودشان بايد شاه مشروطه تعيين كند نخست وزير را و مجلس، مجلسين تصويب كنند اين را. ما شاه مشروطه نداريم كه ، مشروطه از آن روزاول عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول ، همين قانون اساسى كه همه آنهاقبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى اين است كه بايد 5نفر از مجتهدين در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مى كنند برخلاف حكم شرع باشد، اين قانون اساسى ما اينطور است متمم قانون اساسى اين است .پس ما از اولى كه مشروطه را درست كردند مردم ، مردم را بازى دادند، ازاول بازى دادند، مثل همين حالا كه مى خواهند بازى بدهند و دولت مثلا آشتى مى خواستندروى كار بياورند. از اول كه مشروطه را اينها درست كردند اين شياطين كه متوجهمسائل بودند، روحانيون و مؤ منينى كه تبع آنها بودند، بازى دادند اينها را، خدعهكردند، متمم قانون اساسى را قبول كردند و اينها، لكن وقتعمل ، عمل نكردند به متمم قانون اساسى يعنى 5 نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند، بلهچيز اول يك صورتى ابتدا درست شد اما آن صورتى بود كه تمام شد. حالا قريب 50سال است ، بيشتر از 50 سال است كه ابدا در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارت بكند واين خلاف قانون اساسى است . پس الان اگر چنانچه ما فرض كنيم كه اين آقاىجبرئيل آمدند در زمين و
تبع اعليحضرت مى خواهند بروند در مجلس با نصب ايشان و تعيين ايشان و با تصويبمجلس شورا و مجلس سنا، همان جبرئيل امين هم خلاف قانون اساسى كرده ، قانونى نيست ،وزارتش - چيزش - قانونى نيست . پس بنا عليه اين تشبث درست از كار درنمى آيد.
جابجائى مهره ها توسط رژيم ، جوابى به مخالفت مردم با دستگاه شاه
علاوه بر اين حالا ما از آن وجه قانونى و منطق خودشان حالا بگذريم ، علاوه بر اين ، مگراين چيزها اين صداى مردم را مى اندازد؟ مگر مردم صدايشان اين است كه واوزيرا؟ اى وزيرما چطور است ؟ مردم مى گويند ما شاه نمى خواهيم ، تو مى خواهى وزير درست بكنى ؟ اينجواب اين كه ما شاه نمى خواهيم اين است كه وزير شما اين بود اين باشد؟ خوب بروندببينند منطق اين خارجى ها كه مى گويند اين ملت چى مى گويد، چى مى خواهد، ملت رابروند ببينند توى بازارها چه مى گويند، توى مدرسه ها چه مى گويند، توى دانشگاهها چه مى گويند، بيرون دانشگاه چه مى گويند، توى مزارع چه مى گويند، خوب بروندببينند اينها، ببينند كه اين ملت سرتاسر اين ايران چه دارند مى گويند، چه مى خواهد اينملت . اگر يك شبانه روز بر اينها گذشت و از هر آدمى چند دفعه اين كلمه را نشنيدند،خوب ما از خونمان برمى گرديم و مى رويم سراغ زندگيمان ، اگر نشنيدند كه ما نمىخواهيم اين را، مرگ بر اين شاه ، از بچه اينقدرى تازه زبان باز كرده اين را مى گويدتا آن پيرمردى كه حالا ديگر يواش يواش بايد حرف بزند،مثل من ، خوب همه نمى خواهند. وقتى يك ملتى ، وقتى كه يك چيزى را نخواست ، خوب شاهبراى ملت است وقتى ملت نمى خواهد او را كه نمى شود كه به زور آورد او را آوردند بهزور اما فايده ندارد. بخواهند با اين تشبث كه يك وزيرى را بردارند يك وزير ديگربگذارند، يك وزيرى كه خير بسيار هم آدم خوبى است (فرض كنيد) و اجزايش هم و سايروزراء هم انتخاب كند همه را از دانشگاه يا از رجال پاك دامن ، اگر آنها لبيك بگويند بهاين حرف ها، اما مردم سر وزرا حرف ندارند تا ما مردم را اغنا كنيم به اينكه آقا بسم اللهوزير خوب ما به شما تحويل داديم . آنها مى گويند ما اصلا سلسله شاهنشاهى را نمىخواهيم - ما اصل - اصل نظام شاهنشاهى ، نظامباطل و غلطى از اول بود، حالا نظام شاهنشاهى را هم فرض كنيم همه ملت اين حرف رانزند، اما سلسله پهلوى كه ديگر نمى شود كسى انكار كند كه همه ايران دارند مىگويند ما سلسله پهلوى را نمى خواهيم . آنها گويند ما سلسله پهلوى نمى خواهيم ، شمامى گوئيد كه من وزير را برداشتم يك وزير ديگر كردم !؟ جواب آن سؤال اين جواب نيست . خواست مردم اين نيست تا اينكه مساءله به اين ختم بشود، اگر خواستاين بود كه ما وزيرمان بد است ، ما وكيلمان بد است خوب وزير را عوض مى كردند،وكيل را عوض مى كردند مى شد خوب ، اما وقتى خواست مردم اين نيست شما يك كارى مىكنيد كه خواست مردم نيست ، آنى كه خواست مردم است نمى كنيد، پس نمى تواند درست شوداين هم به شكست منتهى مى شود، صددرصد شكست است براى اينكه يك مطلبى نيست كه يككلمه اش درست باشد. اين نيرنگ هم هر جورى اش بكنند فايده ندارد، بخواهند نظامى اشكنند، نظامى هست و شكست خورده ، نظامى
شكست خورده يك نظامى ديگر رويش بيايد، معلوم نيست حالا ديگر نظامى ها همقبول بكنند اين معنا را براى اينكه وقتى ديدند يك نظامى قلدرىمثل آن مردك شكست خورده ، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند، آنها هم ديگر بالاتر از اونيستند در شقاوت ، مى دانند كه آنهم شكست خورده هست . پس نه حكومت نظامى و نه كودتاىنظامى و نه اين خدعه ها و حكومت آشتى ، اينها فايده اى نكرد.
اجير كردن چماق به دستان ، نشانگر ضعف و ياس قواى انتظامى رژيم
يك راه ديگر هم اينها دارند طى مى كنند و اين آن است كه تشبث كردند به كولى ها. خدا مىداند كه ننگ يك مملكت هست كه قواى انتظامى دارند و قواى انتظامى را از آنها مايوسند ياجرات كنند كه همه شان را وادار كنند به كار. يك مملكتى كه به حسب اصطلاح بايدشاهش و وزيرش و عرض بكنم قوايش اينها در صدد اين باشند كه نظم برقرار كننداينها تشبث مى كنند به يك عده چماق به دست ، در كرمان كولى ، در جاهاى ديگر هم اينكسانى كه اجيرشان هستند. اينها زير سايه چماق كولى ها مى خواهند زندگى كنند. اينننگ است براى ما كه يك همچو كسى به ما حكومت كند، يك همچو كسى به ما براى ما وزارتكند، وكالت كند. زير سايه چماق كولى الان ادامه حيات دارد ايشان مى دهد. اين هم فايدهندارد. وقتى بنا شد چماق باشد، مردم هم چماق دارند، كردند - اينهم - مردم هم مقابلشچماق به دست گرفتند و بيرونشان كردند اينها را، البته آن چماق به دست ها در پناهنظامى بودند چنانچه در مدرسه فيضيه و قم كه ريختند در 15 خرداد،قبل از 15 خرداد ريختند در مدرسه و آن خرابكارى ها را كردند، يك دسته اى را آوردند ازخودشان - چه - در پناه پاسبان ها و در پناه لشكرى ها ريختند تو مدرسه و آن كارهارا كردند، حالا هم دارند اين كار را مى كنند كه در پناه قواى انتظامى ، قوه انتظامى ، درپناه قواى انتظامى به خرابكارى مشغولند. قواى انتظامى ! اين از همان لغات است كهعرض كردم محتوى رااز دست داده و همين صورتى است ، قواى انتظامى است ديگر، الانقواى انتظامى ما قواى مخرب شده است ، در سايه آن چماق به دست ها مى ريزند بهشهرستان ها، چند شهرستان تا حالا با همين طور ريختند و خرابكارى كردند. اين تشبث همفايده ندارد، اينها فايده ندارد.
تبليغات اجانب در وابستگى نهضت
تبليغات آمريكائى ها و انگليسى ها و اينها، اينها هم ديگر گذشته است ، فايد ندارد. درآمريكا مى گويند كه داشت در نوشته هائى كه رابطه زيرزمينى بين انگليس و شوروىاست كه اين آشوب ها را درست كرده !! يعنى اين حرف هائى كه من حالا دارم به شما مىزنم و همه برادرهاى شما از قبيل اين جور حرف ها و.... مى گويند، اين ، انگليس ها و روسها با هم دست به هم دادند و به من گفته اند بگو، من مى گويم . به بازاريان هم گفتهاند داد كن آنها هم داد مى كنند. به ملاها هم گفتند داد كن - به مثلا فرض كنيد اينهائى همكه در - به شماها هم كه شعار داريد مى دهيد مى گويند آمدند به شما هم گفتند كه
بيائيد فرياد بزنيد چه ، در آمريكا گفته شده كه رابطه زيرزمينى بين انگليس ها وشوروى است ، اين آشوب ها را اين انگليس ها و شوروى ها دارند درست مى كنند، انگليس هااحتمال مى رود در اين فضولى دخالت داشته باشند اين بنايشان بر اين است كه فحشبراى خودشان درست مى كنند كه مقاصدشان را پيش ببرند تا اينكه اين نهضت را آلودهكنند به اينكه نهضت انگليسى ، شوروى است ! اين هم فايده ندارد براى اينكه بچه هاىما هم حالا مى دانند كه هر چى اينها بگويند خلاف است ، هر چه مى خواهند بگويند،بگويند. بچه هاى كوچك ما هم مى دانند، همه جوان ها و پيرهاى ما مى دانند كه اينها، حرفها و نيرنگ هاست اينها و براى اين است كه اين نهضتى كه دارد همه اين اقشارى كه ما رادارند غارت مى كنند، مى لرزاند و انشاءالله سرنگونشان مى كنند. اين چيزها را مى دانندكه اينها براى اين است كه اين نهضت را بخوابانند، اين آتشى كه در قلب ها افروختهشده است ، اين را خاموشش كنند، اين را ديگر مردم مى دانند اين حرف ها را. بنابراين اينتشبث هم فايده اى ندارد.
نجات مملكت ، با خروج شاه و خاندانش
آنى كه فايده دارد كليدش دست خود اعليحضرت همايونى است ، هيچ كس هم نمى تواند وآن اين است كه ايشان پا شود برود، كليد دست خودش است ، اگر بخواهد آرامش پيدابشود، ايشان دست زن و بچه اش را بگيرد برود از اين مملكت ، نجات بدهد خودش رابراى اينكه من خوف اين را دارم كه يك آشوبى بشود و بچه هاى كوچك - اينها - را همبكشند و ما ميل نداريم يك همچنين چيزى را كه بچه كوچك ها هم از بين بروند. خود اين ،البته ملت خودش با اين چيزها دارد. اين صلاحش اين است ، من صلاحش را مى دانم ، صلاحشاين است كه سوار يك طياره اى شب بشود بى صدا و برود سراغ ويلاهائى كه در خارجمملكت تهيه كردند با آن پول هاى هنگفت ، اگر ملت ما بگذارد.
انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد، انشاءالله پيش ببريد، پيروز بشويد، پيروزيدشما، يعنى تا الان پيروزيد، لازم نيست كه او برود، شما اين را از تختش پائين كشيديد،اين الان سر تخت ديگر نيست ، اين حالا دائما به اين و آن متشبث مى شود. منميل ندارم بعضى تشبثاتش را بگويم ، من ميل ندارم بگويم ، اما دائما در تشبث است . شمااين را از آن مرتبه بالاى آريامهرى كشيديد او را پايين ، آورديد او را در مراتب پائين كهالان مشغول تشبث به اين به آن است ، به كولى ها تشبث مى كند. اين پيروزى شما است وخداوند شما را پيروز كند و به نهايت اين پيروزى برسيد كه اين ملت يك ملت مظلومىبوده است تا حالا و اين ملتى است كه زير پا و چكمه هاى خارجى و داخلى تاكنون دست وپا مى زده است و انشاءالله خداوند موفق كند شما را و همه ما را به اينكه نجات بدهيم اينملت را.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ 13/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تشبثات و نيرنگ هاى شاه براى دوام سلطنت  
ترور و تهديد، افراد تاثيرى در نهضت ملت ايران ندارد
بسم الله الرحمن الرحيم
اطلاعات ما زياد است و تشبثات شاه و هواخواهان شاه هم زياد. اينها راه هاى مختلفى براىتصفيه ملت داشته اند و دارند كه از راه قدرت واعمال زور و نظامى و قواى انتظامى و شهربانى و اينها كه با تجربه معلوم شد كهاينها نتوانست ملت را ساكت كند و يا از راه تهديدها، بهخيال اينكه مثلا تهديد به ترور كردن يك فرد، اين تاثيرى دارد و ملت ما الان اتكاء بهشخص دارد. اين ملتى كه جوشش اش حالا از باطنش ‍ هست و به طور خودكار الان داردعمل مى كند و هيچ قدرتى نمى تواند اين ملت را اينطور به پيش براند، اينطورى كهملاحظه مى كنيد كه سرتاسر يك كشور سى و چند مليونى (از آن دهات گرفته تا آنشهرهاى بزرگ ، از مركز گرفته تا شهرهاى دور دست ، دهات دور دست ) اينها همه بايكدل و يكجهت ايستاده اند و فريادشان بلند است كه ما نمى خواهيم اين سلطنت پهلوى را.اين الان اگر يك وقتى هم كه مثلا بوده است ، يك تحريكاتى بوده است ، يك چيزهائىبوده ، يك دعوت هائى بوده و اين دعوت ها اينجور شده است ، حالا ديگر آنطور نيست ، حالاديگر افرادى كه آنها توهم مى كنند باشد يا ترور بشود و نباشد، اين ملتى كه راه راديگر يافته است ، ديگر دنبال اين نيست كه راه يافته را دوباره بيابد، راهش معلوم شدهديگر. تا حالا كه زحمت ها كشيده شده است اين است كه راه را به مردم ياد دادند، راه معلومشده است الان . الان ديگر مملكت ايران و جمعيت مملكت ما به طور خودكارعمل مى كند، يعنى در تعطيلش ديگر منتظر اين نيست كه زيد بگويدتعطيل كنيد يا رئيس صنف يا روحانى يا سياسى ، ابدادنبال اين مطلب نيستند، تشخيص دادند كه امروز بايدتعطيل بشود سرتاسر ايران يكدفعه مى بينيدتعطيل مى شود، شهرهاى بزرگ تعطيل مى كنند از باب اينكه تشخيص مى دهند كه امروزتعطيل است . اين كسى باشد يا نباشد ديگر اين فرق نمى كند. اين تهديدها يكتهديدهاى بچگانه است كه يك دفعه توهم اين بشود كه مثلا زيد را ترور مى كنند ووقتى ترور كردند آتش خاموش نمى شود، آتش اگر روشن تر نشود خاموش نمى شود.اين هم يك تشبث بچگانه است كه اينها گاهى مى كنند و سابقه هم دارد كه گاهى مىكردند، حالا هم باز كرده اند و مى كنند.
عدم موفقيت مردم فريبى ها و تشبثات شاه و طرفدارانش در ركود نهضت
اخيرا بعد از اينكه ديدند كه دولت آشتى نتوانست كار خودش را انجام بدهد و ازاول يك دولتى بود كه مى خواست با فريبكارى مردم را منصرف كند و بخواباند ايننهضت را و وعده هائى داد و عمل هائى كرد و چيزهائى ، اما همه اش چيزهائى كه خواست ملتاين نبود، يك چيزهائى ديگر بود خواست ملت ، اينها تبع خواست ملت بود. (قمارخانه هارا بستيم ) هزار جور مركز فحشا باز است ، بالاترين مركز فحشا دستگاه محمدرضاخان است كه درش باز است ، در فحشا. فحشاى نه به آن معنى ، فحشا به آن معنائى كهبدتر از فحشا است . فحشا به آن معنى كه يك بارگاه به تمام معنى ظلم ، يك بارگاهبه تمام معنى خيانت ، به تمام معنى جنايت ، در اينجا را اگر بستيد ملت يك قدرى آرام مىشود (يك قدرى البته ، نه تمام ) اما قمارخانه ها را بستيد - كدام - مثلا ملت آمده واينهمه فرياد مى كند كه ، داد مى زند و كشته مى دهد كه قمارخانه ها باز است ؟! ملت اينرا مى خواهد؟! البته خوب اين هم يكى از چيزهائى است كه مى خواهد اما صداى ملت را بايداز توى خيابان ها شنيد، چه مى خواهد.
بعد از اينكه دولت آشتى باطنش ظاهر شد و معلوم شد كه آشتى به معناى حكومت نظامىاست و به معناى تثبيت و مسلط كردن يك اشخاصى از اشرار، كولى ها - و نمى دانم ازاشرار - به جان مردم بيفتند، يا چماق است و زدن است و بستن است و اختناق است و اينها،بعد از اينكه معلوم شد يك همچو مطلبى (كه ازاول هم براى ما معلوم بود كه قضيه از اين حرف ها نيست ، قضيهاغفال مردم است كه مى خواهند اين نهضت را به هر جورى هست خفه اش كنند) اين هم توفيقپيدا نكردند. حالا چند ماه است كه حكومت آشتى آمد و جنگش را با مردم كرد و موفق نشد، حالايك راه ديگرى را پيش گرفتند. شاه در حرف هايش اين را مكرر شايد گفته كه خوب ، يكمملكتى كه ما مى خواهيم - حالا فرض كنيد كه من چه ، اما خوب مملكت ما مى خواهيم - اگرمن بروم ، مملكتى ديگر نمى ماند، شما نمى خواهيد كه يك مملكتى را داشته باشيد؟ اينمملكت اگر من نباشم از دستتان مى رود!! اين مملكت را بر مى دارند و مى برند از اينجا بهجاى ديگر، آغوش مى كنند! شوروى از آن طرف مى برد و آمريكا هم از آن طرف مى برد وانگلستان هم از آن طرف مى برد. اين حرفى بود كه ايشان مى گفت (خوب ما مملكت كهمى خواهيم ).
تازگى يكى از افراد شاهدوست كه به خيال نخست وزيرى افتاده است ، ايشان هم يكمصاحبه اى فرموده اند و در اين مصاحبه گفته اند كه : (خمينى اين زجر و اين چيزها ديدهاست و به واسطه اين زجر ديدن ، خوب ، اين حرف ها را مى زند ولى خوب افراد ديگر همزجر ديدند، گاهى كمتر، گاهى بيشتر لكن گذشت كردند و مملكت ما الان اگر چنانچهفلانى وطن پرست باشد، چنانچه هست (گفته هست ) اين مملكت ما الان به واسطه وضعجغرافيائى جورى است كه خطرناك است ، براى حفظ مملكت بايد اين آدم كه مى گويدسلطنت نبايد باشد بايد يك قدرى پائين تر فكر كند، پائين بيايد يك قدرى ، خوب مامملكت لازم داريم (عين حرف شاه است ، يك وكيل هم توى مجلس گفته بود، ايشان هم حالا مىگويد) خوب وطن دوستى اقتضا مى كند كه انسان اگر يك حبسى رفت ، يك تبعيدى
رفت ، يك شكنجه اى ديد، يك زحمتى ديد، وطن دوستى اقتضا مى كند كه غمض عين كند،نگذارد كه مملكت از دست برود، وامصيبت !! مى خواهد مملكت از دست ما برود. لازمه اين حرفاين است كه ايشان مى گويد اگر چنانچه من ملاقات كنم با ايشان مطلب را به ايشان مثلاچطور مى گويم و ايشان هم اگر ببيند كه يك خواست ملت را دادند، يك قدرىعمل ببيند، ملت هم اگر عمل ببيند خوب يك قدرى آرام مى شود لكن ملتعمل نديده است . اين دولت - مثلا - كه آمده استعمل نكرده است ، خوب است كه من (ايشان نگفته اين را ديگر، لازمه حرف اين است ) بيايمكه عمل نشان بدهم ، يك چيزى مردم ببينند، يك آزادى مردم به چشمشان بخورد، آرام مىشوند.
پس اين مطلبى كه حالا ما به آن مبتلا شده ايم ، اين مانور ديگرى است كه با اين صورتبه ميدان آمده است . آن با آشتى آمده بود، اين با مصلحت خواهى كه : يك آدمى است وطن دوستو وطن خواه - عرض مى كنم - (به قول خودش ) وطن پرست ، اين براى خاطر اينكهمملكت مبادا يك وقت از دست برود، جانفشانى كرده و - عرض مى كنم - اين زحمت را بهخودش داده كه بيايد و ملاقات كند با شاه و بعد هم برود به قم (كه نمى دانم آيا راهشدادند يا نه ؟ بعضى شان راه نداده بودند، نمى دانم حالا به تمام معنى ) برود به قم وبعد هم نجات بدهد مملكت را. از اين نقشه اى كه - مثلا من عرض مى كنم - از اين طرحىكه خمينى دارد و داده است و مملكت به خطر افتاده است ، ايشان با اين ملاقات شاه و با آنرفتن قم (كه آيا راهش دادند يا نه ؟) اين مملكت را نجات بدهد، جانفشانى كرده است وعرض مى كنم كه از همه چيز گذشته براى نجات اين مملكت !! مى گويد كه من كه در قمرفتم ديدم اين ناآرامى قم و اين تظاهرات قم و اين فريادهاى قم را، خودم ديدم چه جورىاست اينها آرام نمى شوند مگر اينكه يك چيزى ببينند از ما، يك دولتى روى كار بيايد كهيك چيزى ازش ببينند و لازمه اين حرف اين است كه ايشانتشكيل دولت بدهند و - عرض مى كنم كه - اين ناآرامى ها را ساكت كنند و يك آزادىبدهند و اين چيزها و لابد مشروب خانه ها را هم ببندند و يك كارهاى ديگر بكنند لكناعليحضرت باشند، ايشان باشند كه مبادا يك وقت اين مملكت به دست روس و انگليسبيفتد!! اين قدرت اعليحضرت است كه الان روس ها را به جاى خودشان آنجا نشانده است وآمريكا را هم به جاى خودش آنجا نشانده است !! اين قدرت را حق ندارد كسى دست بزند واين كار فلان و - مردم اين - بايد مردم را راضى بكنيد كه اين قدرت را از بين نبرندو معارضه اى با يك همچنين قدرتى كه الان ايران را نگه داشته است معارضه با اينقدرت نكنند مردم .

next page

fehrest page

back page