بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

تاليفات  
كتابهاى ابن فهد نگارستانى است كه از قلم رنگ گرفته و مجموعه اى از كتب ورسايل را پديد آورده است . گنجينه اى كه دانشمندان بزرگوار شيعه درطول حياتشان جمع آورى كرده اند ميراثى پر ارج است كه بايد آن را پاس ‍ داشت وتلاششان را ستود. در اين ميان حتى دشمنان نيز نتوانسته اند از مدح و ستايش اينان دمفرو بندند. و بلكه خود از آنها بهره فراوانى برده اند در اينجا به ذكر شمارى ازتاليفات ابن فهد مى پردازيم .
1. الاوعيه و الفنوم
2. استخراج الحوادث (رساله فوق برداشتهايى است از حديث حضرت امير عليه السلامكه در آن خبر حمله مغول به و ظهور سلسله صفويه داده شده است .)
3. اسرار الصلاه
4. بغيه الراغبين
5. تاريخ الائمه
6. التحصين فى صفات العارفين (اين اثر يكى از متون ارزنده عرفانى است كه در آنضمن بررسى موضوع عزلت و گمنامى از ديدگاه معصومين آن را يكى از صفات نيك و ازشرايط كمال دانسته است .)
7. الدر الفريد فى التوحيد
8. الدر النضيد
9. رساله اى به اهل جزاير
10. رساله اى در فضيلت نماز جماعت
11. رساله اى مختصر در واجبات حج
12. شرح ارشاد علامه حلى
13. شرح الفيه شهيد اول
14. شرح نفليه شهيد اول
15. عده الداعى و نجاح الساعى (اين كتاب از مشهورترين آثار ابن فهد حلى و يكى ازمهمترين كتابها در ادعيه و اخلاق است . ابن فهد ابواب شش ‍ گانه كتاب را چنين تنظيمكرده است : ترغيب بر دعا، عوامل استجابت دعا، آداب و شرايط دعا كننده ، شيوه هاى دعا،ذكر، تلاوت قرآن .)(465)
16. مصباح المبتدى و هدايه المقتدى
17. المقتصر من شرح المختصر
18. المهذب البارع (اين كتاب شرح مختصر النافع محقق حلى است و از مهمترين كتابهاىفقهى ابن فهد به شمار مى آيد. فقها و دانشمندان عرصه فتوا در كتابهاى فقهى خود ازنظرات او و كتاب دقيق ، عميق پربار وى ياد كرده اند.)
19. النجوم
زيبا نكته اى كه در پايان تاليفات ذكر آن بجاست تلاش مداوم و پوياى اين دانشمند وعارف شيعى قرن نهم است كه تا دمادم مرگ به مجاهدت و تحقيق و تاليف پرداخته است .بخشى از كتابهايش نيمه تمام مانده و حتى برخى در ميانه مطلب رها شده است . گويامرگ را با آخرين مركب قلم او قرابتى تمام بوده است . بعلاوه در ميان انديشه هاى مكتوباو به دو عنصر نماز و دعا توجه خاصى شده است و چيزى در حدود يك سوم تاليفاتايشان در اين باره است . اين ريشه دريافته ها و نهفته هاى روح پاك او دارد و نشان ازدركى همراه با يافتن و مشاهده دارد.
سفر به جبل عامل  
در سال 826 ق احمد به فهد سفرى به مناطقجبل عامل كرده او در اين سفر 67 سال از عمرش گذشته و پس از تلاشها و زحمتها راهى اينسفر گشته بود. در آنجا به روستاى جزين رفته ، از فرزند شهيداول اجازه روايت دريافت كرد اينكه او چرا و چگونه به اين سفر رفته ، مشخص نيست ولىشايد زيارت قبور پيامبران و حضور در نخستين قبله گاه مسلمين - بيت المقدس - و نيزديدارى از عالمان آن ديار بخشى از اهداف سفر عارف حلى بوده است . (466)
كرامتى در باغ نقيب  
ابن فهد در سالهاى آخر عمر به كربلا هجرت كرد و در آن ديار خونرنگ مرجعى پرنفوذو والامقام ياد شده است . بررسى استفتاءات مختلفى از او شده نشانگر والايى موقعيت ومنزلت وى در آن زمان است . او از زيارت سيد الشهدا عليه السلام و فيوضات آن پاكبهره مند بوده ادب محضر را هرگز از دست نداد. عشق ، ادب و معرفت او نسبت به مقامنورانى ولايت او را به خضوعى غير قابل توصيف واداشته بود. در اين باره گفته اند:ابن فهد هرگز زمين كربلا را به قضاى حاجتش آلوده نكرد تا حرمت حرم را حفظ كردهباشد و حريم آن پاك و معطر بماند.(467) آن معرفت كيش در كربلا براى اينكهاوقاتش در رابطه با مردم كمتر ضايع شود باغى داشت كه به باغ نقيب علويان معروفبود و در آن ، با توليد محصول پاكيزه اى كه خود كشت مى كرد زندگى مى گذرانيد.روزى در باغ بود كه شخصى يهودى وارد شد و گفت : شما مى گوييد پيغمبرتان گفتهعالمان امت من از انبياى بنى اسرائيل برترند؟ احمد بن فهد جواب داد. آرى ! يهودى گفت :نشانه اين ادعا چيست ؟
موساى كليم عصا را اژدها مى كرد. در اين حال ابن فهد نيز بيلى كه در دست داشت به زمينانداخت و بى درنگ مارى مهيب شد! سپس آن را گرفته دوباره بهشكل بيل درآمد. يهودى گفت : شما از اين نظر در رتبه آنان هستيد (نه برتر از آنان )،ابن فهد گفت : براى موسى چنين خطاب آمد (لاتخف ) (نترس ) ولى ما نترسيده ، آن را مىگيريم . (468)
صدقه آبرو 
نقل كرده اند كه يكى از انسانهاى الهى در خواب چنان ديد كه مجلسى با شكوه بر پاشدهو همه عالمان شيعه در آن جمع اند ولى ابن فهد حضور ندارد. در عالم خواب مى پرسدپس ابن فهد كجاست ؟ مى گويند او در مجلس انبيا مقام گزيده است ! آن عالم بزرگ مدتىبعد پس از ديدار با ابن فهد خوابش را براى وى تعريف مى كند. آنگاه مى پرسد: شماچه كرده ايد كه خلوت نشين محفل انس گشته و در مجلس پيامبران جاى گرفته ايد؟ ابنفهد مى گويد: آنچه مرا بدان مقام رهنمون شد اين بود كه فقير بودم و پولى نداشتمتا به آن صدقه داده ، نيازمندى را دست گيرم . از همين رو مقام و آبرويم را صدقه دادم واز موقعيت خويش نيازمند را دستگيرى كردم . (469)
جدال پيروز  
در سال 840 ق در حالى كه شيخ كامل حله 84 بهار را پشت سر گذاشته بود از طرفحكمران بغداد ميرزا اسپند براى مناظره با علماىاهل سنت به بغداد دعوت شد. اسپند ميرزا پسر قرايوسف از امراى سلطان محمد جلاير بود.او و پدرش دوازده سال بر بغداد و اطراف آن حكومت كردند. اسپند ميرزا درسال 836 به حكومت بغداد رسيد و از زمان انجام اين مناظره چهارسال از ايام زمامدارى اش گذشته بود. مجلس مناظره بر پاشد و ابن فهد و عالمان شيعىدر يك طرف و بزرگان اهل سنت در طرف ديگر به بحث نشستند. ابن مناظره ها پس ازجدالى حساس در حضور سلطان به پايان رفت و ابن فهد حلى توانست حقانيت تشيع رابه اثبات برساند. بدين ترتيب اسپند ميرزا حاكم بغداد مذهب شيعه ار اختيار كرده ، سكهبه نام دوازه امام زد و مذهب شيعه را مذهب رسمى حوزه حكمرانى اش قرار داد.(470)
در حديث ديگران (471) 
مرغان رهيده از بند و پرستوهاى عاشقى كه تابى كرا نها پر كشيده در سرزمين دوستفرود آمده اند در وصف نگنجند، اما بى لطف نيست اگر نظر ديگران را درباره آنانبنگريم . ميرزا حسين نورى درباره ابن فهد مى نويسد:
(صاحب مقامات عالى در ميدان علم و عمل و دارندهخصال روحى و باطنى اى كه در كمتر انسانى يافت مى شود،جمال الدين احمد بن فهد حلى ...) (472) و نيز عارف الهى مولى محمد تقى مجلسى دراجازه اى از او به عنوان (شيخ ربانى و عالمى صمدانى ) (473) ياد مى كند. آرى ، اوپاكباخته اى از ديار خوبيها بود كه در وصف او گفته اند: شهرت وى درفضل و استوارى نظر، ذوق ، عرفان ، زهد، اخلاق ، خوف و اشفاق به اندازه اى است كه مارا از هر گونه تعريفى درباره اش بى نياز مى كند. او بين علوممعقول و منقول و نيز فروع و اصول دين جمع كرد و هر دو را به دست آورد... لفظ و معنىظاهر و باطن را درك ... و علم و عمل را به بهترين شيوه در خود جمع كرده بود.(474)محقق تسترى درباره اش فرموده است : (شيخ با افتخارجليل ، يگانه كامل ، نيك بختى كه روشنايى مسلمين و راهنمايى مومنين بود، عالمى كهپيشواى به وحدت رسيدگان و دلير عرصه هاى مناظره با مخالفين و دشمنان بود.الگوى عابدان و نادره عارفان و زاهدان ، پدرفضايل و نيكيها، جمال الدين احمد بن محمد بن فهد حلى قدس الله روحه ). (475)
غروب  
سرانجام سال 841 ق فرا رسيد و از عمر احمد بن فهد 85سال گذشته بود و آخرين لحظات زندگى شيخ بود. او مشتاق ديدار بى پرده دوست ،آماده پرواز شده ، بال گشود و غبار طبيعت را از روح خود زدوده چشم دوستان در فراق شيخترانه جدايى سرداد و گلاب اشك را مويه كرد. دوستداران شيخ جنازه را بر گرفته ،در ميان اندوه مومنان تا باغ نقيب علويين كربلا تشييع كرده ، به خاك سپردند.
آرامگاه آن مرد نامى از همان ابتدا مورد توجه مومنان و عالمان بود.نقل كرده اند آقا سيد على طباطبايى (مولف كتاب (رياضالمسائل ) ) بر زيارت قبر او مداومت داشته است . (476) قبر او اكنون در مدرسه اى ازمدارس علوم دينى قرار دارد و زيارتگاه عام و خاص است .
(يادش جاودان باد و انديشه و عملش اسوه زندگى ها)
والسلام
محقق ثانى متوفاى 940 ق . 
مقتداى شيعه
محمد جواد نور محمدى
تولد 
آفتاب قرن نهم از نيمه گذشته بود كه در يك خانواده صميمى در روستاى (كرك ) ازروستاهاى جبل عامل لبنان كودكى به دنيا آمد.
سال 865 يا 870 بود كه خانه ساده (عزالدين حسين ) به نورجمال كودكى شيعى نورانى شد. پدرش نام وى را (على ) گذاشت و او با نشانى ازتشيع در اولين قدمهاى زندگى پيش رفت و (نورالدين ) لقب گرفت . دوران كودكى اوبه پاس مراقبت مادر و تلاش پدر بخوبى گذشت و محيط خانواده اسلامى آنان در اوتاثير شگرفى گذاشت .
تحصيل 
على بن عبدالعالى (477) اندك اندك پاى به سن نوآموزى گذاشت و درس و مدرسه راشروع كرد و پس از آموزشهاى ابتدايى به حوزه علميه كرك و در جرگه دانش پژوهانعلوم اسلامى وارد شد. درس و بحث و مطالعه از او طلبه اى جوان و دوست داشتنى ساخت وبا تقواى الهى بر گزمه هاى سپاه شب پرستان حمله برد و به تهذيب نفس همگام باتحصيل همت گماشت . پس از آن به روستاى (ميس ) رفت و با تلاش پيگير، از استادانآن حوزه شناخته شد. شهيد ثانى يكى از شاگردان آن حوزه بود كه (شرايع الاسلام )و (قواعد) را نزد او فرا گرفته است .(478) چندى نيز در (جبع ) لبنان بهتحصيل مشغول بود و پس از آشنايى و به دست آوردن تجارب و علوم در حوزه علميه(جبل عامل ) رهسپار حوزه (دمشق ) شد. آنگاه از دمشق راهى (بيت المقدس ) شد و لختى اززمان را نيز به تحقيق و دانش ‍ اندوزى در شهر(الخليل 2) گذراند و سپس بار خود را بسته ، رهسپار مركز حوزهاهل سنت در (مصر) گرديد. اين سفرها و ديدار حوزه هاى گوناگون از او مردى حزيم ودانشمندى خوش انديشه ساخت و شخصيت او را چنان زيبا ترسيم كرد كه عاقبت يكى ازبزرگترين دانشمندان قرن دهم به شمار آمد و به (محقق ثانى )، (مولاى مروج )،(محقق كركى ) و (شيخ علايى ) شهرت يافت .
در كشور مصر از دانشمندان زيادى بهره جست و محضر فرزانگان آن ديار را غنيمت شمرد.گوهر جان به متاع ناچيز دنيا نفروخت و سخت در راهتكامل و معرفت كوشيد و در اين مدت نيز موفق به گرفتن اجازه از علماىاهل سنت شد. (در بخش استادان به تنى چند از آنان اشاره خواهيم كرد.)
زندگى علمى على بن عبدالعالى كه در اين زمان از دانشمندان بلند مرتبهجبل عامل بود زيبا و شيرين و مساله آموز مى گذشت . او در پى ورود به سرزمينى تازهتوشه اى از خرمن انديشمندان آن سامان بر مى گرفت و باز سوار بر گرده سفر، بارو بنه به سويى ديگر مى كشيد و اين بار حوزه مصر را به سوى عراق و حوزه نجفاشرف ترك گفت و به سرزمين ولايت و آستان امامان معصوم وارد شد.
استادان 
على بن عبدالعالى فروغ معرفت و فقيهى جان بر كف براى شيعه شد ولى اين ميوهشيرين به آسانى به دست نيامد. از لبنان تا مصر و از مصر تا نجف ، حضور در حلقههاى درس و تحقيق و استفاده از محضر استادان دلسوز و با معرفت بود كه توانست جوانهعلم و تحقيق را در وجودش بارور كند و درخت تناور فقاهت و ديانت را در جانش به باربنشاند و ما به پاس خدمت آن اسوه هاى علم وعمل به يادكرد تنى چند از آنان بسنده مى كنيم .
على بن هلال جزايرى (بزرگترين استاد محقق ثانى )، محمد بن داوود بن موذن جزينى ،شمس الدين محمد بن خاتون عاملى ، سيد حيدر عاملى ، احمد بن على عاملى ، زين الدين جعفربن حسام عاملى ، شمس الدين محمد بن احمد صهيونى ، كه جملگى از استادان شيعى اويند.علاوه بر اين از ابى يحيى زكريا انصارى (متوفى 926 ق ) وكمال الدين ابراهيم بن محمد بن ابى شريف قرشى (متوفى 923 ق ) از علماىاهل سنت نيز بهره برده است .(479)
تلاش مصلح 
محقق كركى در نجف اشرف بر كرسى تدريس نشسته بود كه پيكى از دربار ايران وشاه اسماعيل صفوى رسيد و او را براى تلاش و كار به دربار ايران دعوت كرد. او ديداز اين فرصت مى تواند براى سرفراز گردانيدن شيعيان و رساندن فرهنگ ناب تشيعبه جامعه استفاده كند. اين تصميم بسيار مهم و حساس مى توانست مسير زندگى او وشيعيان را عوض كند. به همين دليل آن را پذيرفته ، درسال 916 ق . در جنگ هرات به شاه اسماعيل صفوى پيوست . در اينحال او در حدود 50 بهار از عمر خود را گذرانده و پاى به عرصه مبارزه و تلاش ، آن همدر محيط بسيار حساس دربار صفوى گذاشته بود. تاثير او و ديگر عالمان شيعه درهدف بخشى به سلسله صفوى بود كه تفكر آنان را تصحيح مى كرد. گويند شاهتهماسب به محقق مى گفت :
(شما به حكومت و تدبير امور مملكت سزاوارتر از من مى باشيد. زيرا شما نايب امام زمان- سلام الله عليه - هستيد و من يكى از حكام شما هستم و به امر و نهى شماعمل مى كنم .)(480)
در واقع وجود كسانى چون شيخ لطف الله ميسى ، شيخ على منشار (پدر زن شيخ بهايى )شيخ عبدالصمد (پدر شيخ بهايى )، سيد ماجد بحرانى ، شيخ حر عاملى و شيخ بهايىدر طول دوره صفويه تا اندازه اى توانست جلو انحرافات بيش از حد آنان را بگيرد وتشيع را مذهب رسمى كشور گرداند و مردم و صاحبان حكومت عالمان الهى را محترمبشمارند. البته ريشه خانوادگى صفويان نيز در اين طرز تفكر سهيم بود و نبايد آنرا از نظر دور داشت .
يكى از بخشهاى حساس زندگى محقق كركى انتخاب او به عنوان شيخ الاسلام رسمىكشور ايران و دادن اختيارات به اوست كه وظيفه وى را بيش ‍ از پيش سنگين كرد و ازطرفى اين فرمان نشانگر عظمت او در ميان شاهان صفوى به مثابه يك رهبر شيعى است .ما به لحاظ اهميت اين رويداد بخشى از متن فرمان شاه تهماسب را در اينجاآوريم :
(فرمان مبارك شاهى جارى شد كه :
بلند گردانيدن پرچشم شريعت نبوى را از بنيادهاى كامكارى مى دانيم و زنده كردنمراسم دين سيد پيامبران و روش امامان عليهم السلام را از جمله مقدمات ظهور امام زمان مىشماريم . و بدون ترديد سرچشمه و راه تحقق يافتن اين مقصود جز پيروى و اطاعت عالماندين نيست و بخصوص در اين زمان با وجود عالى مقامى كه به آستان ائمه هدى پا نهاده ،ختم مجتهدين ، وارث علوم سيد پيامبران و نگهبان آيين اميرالمومنين ، قبله تقوا پيشگان بااخلاص و پيشواى دانشمندان ، مقتداى مردم ، نايب امام زمان - سلام الله عليه - على بنعبدالعالى . مقرر فرموديم كه سادات و اشراف ايران ، وزرا و ساير اركان دولت ،ايشان را مقتدا و پيشواى خود دانسته ، در تمام امور اطاعت و فرمانبردارى به تقديمرسانند. و نيز هر كس از دست اندركاران امور شرعيه و از لشكريان حكومت راعزل كند، بركنار خواهد بود و هر كه را مسوول كند،مسوول خواهد بود و مورد تاييد است .
مقرر شده آنچه از مستمرى سالهاى قبل از محل ضرب سكه باقى مانده بدون درنگ بهايشان برسانند و سكه مدينه المومنين (حله ) را نزد نمايندگان ايشان ببرند و بدوننظر ايشان از ضرب سكه خوددارى نمايند و از مخالفت با اين دستوراتبپرهيزند.(481)
محقق در ايران با حمايت صفويان تلاش زيادى كرد و براستى از مروجان آيين توحيد وتشيع بود. در آن روزگارى كه ايران اوضاع نابسامانى داشت كسانى چون محقق ثانىبودند كه مردانه در ميدان به تلاش مى پرداختند. عمق فاجعه و نابسامانى در امور مذهبىرا بايد در گفته هاى يكى از نويسندگان جستجو كرد كه آورده است :
(در آن اوان مردم از مسائل مذهب حق جعفرى و قوانين آن اطلاعى نداشتند و شيعيان از دستوراتدينى خود بى خبر بودند. زيرا از كتب فقه اماميه چيزى در دست نبود و فقط جلداول (قواعد علامه حلى ) بود كه از روى آن تعليم و تعلممسائل دينى صورت مى گرفت .)(482)
در اين زمان بود كه او قلم به دست گرفت و بر غناى حوزه ها و انديشه هاى علوم دينىافزود و در ترويج دانش آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم كوشش كرد. شرح قواعد ورسائل و كتابهاى زيادى كه در زمينه هاى اخلاقى ، عبادى و اقتصادى و اجتماعى نگاشتهدر پى انجام اين مهم صورت گرفته است .
درباره اقدامات اجتماعى و مذهبى محقق كركى جاى سخن بسيار است و ستايشى در خور از اينفرزانه خطه جبل را مى طلبد و براستى بايد به اينسرول مكتب تشيع آفرين گفت و از او و انديشه اش به نيكى ياد كرد. در آن زمان (اشهدان عليا ولى الله و حى على خير العمل ) كه از آمدن سلطانطغرل بيك سلجوق در سال 450 تا اين تاريخ (906 ق .) چهارصد و پنجاه و ششسال بود كه برطرف شده بود، در سايه اقتدار صفويان و درايت محقق به اذان ضميمهشد و بر ماذنه ها گفته شد.)(483)
يكى ديگر از اقدامات محقق را حسن بيك روملو چنين آورده است : (محقق در جلوگيرى از فحشاو منكرات و ريشه كن كردن اعمال نامشروع و رواج دادن واجبات الهى و دقت در وقت اقامهنماز جمعه و جماعت و بيان احكام نماز و روزه و دلجويى از علما و دانشمندان و رواج دادن(اذان ) در شهرهاى ايران و همچنين قلع و قمع مفسدين و ستمگران كوششهاى فراوان ونظارت شديدى را به عمل آورد.)(484)
از آنجا كه سخن در عرصه تلاش محقق ثانى به درازا مى كشد از سر اختصار به مواردىاشاره مى كنيم . از نظرگاه تاثير صفويه در ايران بايد گفت به واقع اگر درايت وتوانمندى محقق نبود صفويه موفق به انجام آن همه كارهاى ارزشمند نمى شد و اينپيروزى را بايد به حساب سعى توانفرساى عالمان دينى گذاشت . درباره اصلاحساختار اخلاقى جامعه آن روز آمده است :
(شاه تهماسب با كمك محقق كركى بدعتها را برداشت و شرع را رواج داد. شيره كش خانهها، شرابخانه ها، مركز فحشا و فساد را ويران كرد و نيز منكرات را از بين برد و آلاتلهو قمار را بشكست .)(485)
آرى اين اقدام بود كه غبار مسموم گناه را از خانه و كاشانه مردم زدود و ديو معصيت راقتل عام كرد.
محدث جزايرى مى نويسد:
(من بعضى از فرمانها و دستورهايى را كه محقق ثانى به حكام و زمامداران نواحى كشورنوشته ، ديده ام ؛ همه در بردارنده قوانين عدالت پيشه اى و چگونگى برخورد مسئولينبا مردم و راجع به اخذ ماليات و مقدار آن است و در آنها دستور داده شده در هر شهر و دهىبايد پيشنمازى تعيين شود تا با مردم نماز گزارد و احكام دينى و مراسم اسلامى را بهآنها بياموزد.)(486)
درباره تلاش اين مصلح بزرگ در احسن التواريخ آمده است :
بعد از خواجه نصيرالدين طوسى هيچ كس مانند محقق ثانى در راه اعتلاى مذهب شيعه و مرامائمه طاهرين عليهم السلام سعى و كوشش بهعمل نياورده است .(487)
تلاش محقق به اينها نيز پايان نمى يابد بلكه او اهتمام فراوانى در شكوفايى حوزههاى علميه داشت . او هر ساله از شاه تهماسب هفتاد هزار دينار شرعى مى گرفت تا بهمصرف تحصيل دانشجويان علوم اسلامى برساند و از اين راه مبانى اعتقادى تشيع رااستحكام بخشد.
ديگر از خروشهاى الهام بخش (احياگر جبل ) اصلاح روش صوفيانه صفويان بود.زيرا آنان با تصوف پيوندى ناگسستنى داشتند و دچار انحرافاتى شده بودند. شهيدمطهرى نقش محقق و عالمان دين را در كنار سلاطين صفوى چنين تبيين مى كند:
(فقهاى جبلعامل نقش مهمى در خط مشى ايران صفويه داشتند... صفويه درويش بودند. راهى كه ابتداآنها بر اساس سنت خاص درويشى خود طى مى كردند اگر با روش فقهى عميق فقهاىجبل عامل تعديل نمى شد... به چيزى منتهى مى شد نظير آنچه در علويهاى تركيه و شامهست . اين جهت تاثير زيادى داشت در اينكه اولا روش عمومى دولت و ملت ايرانى از آنگونه انحرافات مصون بماند و ثانيا عرفان و تصرف شيعى نيز راهمعتدل ترى طى كند. از اين رو فقها جبل عامل ازقبيل محقق كركى و حق بزرگى برگردن مردم اين مرز و بوم دارند.)(488)
در سال 929 ق . محقق مناصب رسمى را رها كرد و دست از كار اجتماعى شست و به درس وبحث در حوزه نجف مشغول شد. شايد يكى از دلايل كناره گيرى او فشارهايى بود كه ازطرف مخالفان وى وجود داشت و البته اوضاع اجتماعى و مذهبى ايران آن روز نيز اين نظررا تقويت مى كند. او در نجف مدت شش سال به تدريس و پرورش طالبان علوم و تشنگاندانش آل محمد صلى الله عليه و آله پرداخت و حوزه نجف از آبشار انديشه اش ‍ بهره هابرد و پس از آن در سال 935 ق . ديگر بار به كار اجتماعى روى آورد و در اين زمان شاهتهماسب پسر شاه اسماعيل اول بر تخت نشسته و موقعيت حساس جديدى پيش آمده بود. چراكه در پى نفوذ بيشتر بيگانگان مخالفان داخلى تحرك زيادترى داشتند.
ولايت فقيه 
... بايد در دل بذر حكومت مستضعفين را كاشت و براى عملى شدن آن گام برداشت . ما براين عقيده ايم كه فقيه جامع الشرايط بايد بپا خيزد و به عنوان حاكم جامعه اسلامى مقتدرو استوار رهبرى را به دست گيرد و اسلام را به عنوان يك انديشه مهم سياسى و اجتماعىمطرح كند و آن را بسان نظام كاملى براى اداره جوامع بشرى عرضه كند. اختيارات حكومتىرسول الله را امامان معصوم يكى پس از ديگرى دارا هستند و فقيه جامع الشرايط نايب اماممعصوم است و تمامى اختيارات حكومتى او را داراست .
اين سخنان ، انديشه هاى فقيه سترگ ، محقق كركى بود. او اين انديشه بلند را در رسالهنماز جمعه چنين بيان مى كند:
(فقها و دانشمندان اماميه اتفاق كرده اند كه فقيهعادل امين كه جامع شرايط فتوى باشد - فقيهى كه از او به مجتهد در احكام شرعى تعبيرمى شود، نايب امامان شيعه است - در حال غيبت در تمام آنچه كه يك امام در راستاى حكومت مىتواند انجام دهد و البته عده اى از اصحاب كشتن و جارى كردن حد را استثنا كردهاند.)(489)
گفته ها و اسوه ها 
با همه اين احوال و اينكه محقق دل در گرو تلاش اجتماعى داشت ، نبايد از احوالات درونى ولطافتهاى روحى او غفلت كرد. زيباييهايى كه برسال جان شيخ علايى ، تنه زده بود و ما در اينجا اشاره اى گذرا به بخشى از آن داريم:
يكى از كسانى كه به محقق ثانى حسد مى ورزيد و از موقعيت او سخت آزرده روح بودمحمود بيك مهردار يكى از نزديكان و درباريان شاه صفوى بود. آتش درونى او را واداركرد كه با تنى چند از همدستانش محقق را در خانه بهقتل رساند. وى يك روز قبل از اينكه موفق شود نقشه خود را عملى كند سرمست از نقشهپنهانى خود در ميدان صاحب الامر تبريز به چوگان بازىمشغول و شاه نيز در حال تماشا بود. فارغ از اين صحنه محقق بزرگ و شيخ الاسلامكشور در حال خواندن دعاى سيفى بود. پس از دعاى سيفى شروع به خواندن دعاىانتصاف مظلوم - منسوب به امام حسين - كرد. هنوز دعا تمام نشده بود كه خبر آوردند محمدبيك مهردار از اسب به زمين افتاد، و لگدكوب اسبها گرديده و جان به ناچار تسليمكرده است .(490)
و نيز نقل كرده اند روزى سفير روم محقق كركى را در دربار ملاقات كرد. سفير زيركانهگفت : تاريخ مذهب شما - منظور سفير سال 906، تاريخ ظهور سلسله صفوى بود - براساس حروف ابجد مى شود (مذهب ناحق ) و اين ماده تاريخ خود گواهى است برباطل بودن مذهب شما. محقق نيز بدون درنگ جواب داد ما عرب هستيم و زبان و ادبيات ما نيزعربى است و تاريخ مذهب ما بر اساس حروف ابجد، (مذهبنا حق ) - يعنى مذهب ما حق است -مى شود. سفير از اين حاضر جوابى شيخ الاسلام غرق در اعجاب شد و سكوت اختياركرد.(491)
على بن عبدالعالى در وادى وارستگى نيز امير بود و مهر دنيا از دلش بريده بود. تقيدعميق و التزام فراوان به احكام اسلام داشت ولى با همه پاكى و زلالى و قناعت پيشگى وزاهدانه زيستن باز مى ترسيد و از روز واپسين بيمناك بود. از همين رو وصيت كرده بود:
(همه نمازها و روزه هايم را قضا كنيد و به نيابت از من حج خانه خدا بجاآوريد.)(492)
آثار قلمى 
از شيخ الاسلام بزرگ قرن دهم اندوخته هاى علمى فراوانى به جاى مانده و تاليفاتگرانسنگى به نسلهاى پس از خود هديت كرده است . آثار قلمى آن بزرگوار عبارت انداز:
جامع المقاصد (شرح قواعد الاحكام )، منهج السداد (شرح ارشاد الاذهان علامه حلى )، حاشيهبر مختلف الشيعه علامه حلى ، رساله جعفريه ، رساله اى در صيغه هاى عقود و ايقاعات ،نفحات اللاهوت در لعن جبت و طاغوت ، رساله اى در آب كر، رساله اى در تعقيبات نماز،رساله غيبت ، رساله نجميه ، رساله اى در تعريف طهارت و رساله اى در احكام شير دادن ،حاشيه بر الفيه و نفليه شهيد اول ، شرح الفيه ، حاشيه بر تحرير علامه حلى ،حاشيه بر (الدروس الشرعيه ) شهيد اول ، حاشيه بر (الذكرى فى الفقه )، رسالهاى در قبله ، رساله اى در تسبيح ، رساله اى در تقيه ، رساله اى در نماز و روزه مسافر،رساله اى در شنيدن دعواى مدعى در دادگاه و راه استنباط احكام شرعى ، حاشيه بر بخشميراث (مختصر النافع )، رساله اى در اثبات رجعت ، كتابى در ارث ، حاشيه بر قواعدالاحكام ، حديث شناسى ، المطاعن المحرميه ، رساله اى در قبله خراسان ، رساله اى در نيت وكتب و رسائل ديگر كه به حدود 71 كتاب و رساله مى رسد.(493)
شاگردان 
علاوه بر آثار علمى محقق بزرگوار، وى آبشار معرفت ديگرى نيز فرا راه آيندگان قرارداده است و آن تربيت شاگردانى بود كه هر يك مسئوليتى را در جامعه اسلامى به عهدهگرفتند و كمبودى را در اجتماع برطرف كردند. از جمله شاگردان محقق ثانى مى توانبه ناموران ذيل اشاره كرد:
شيخ على منشار عاملى (پدر زن شيخ بهايى )، شيخ محمد بن حسن عاملى نطنزى ، سيد محمدبن ابيطالب استرآبادى ، على بن عبدالصمد عاملى ، مير معزالدين عبدالعباس بن عمارهالجزائرى ، شيخ زين الدين فقعانى ، احمد بن احمد بن ابى جامع معروف به ابن ابىجامع ، شيخ نعمت الله بن احمد بن خاتون عاملى ، ابراهيم بن على خوانسارى ،جمال الدين بن عبدالله حسينى جرجانى ، سيد شرف الدين سماك عجمى ، شهيد ثانى ،شيخ احمد بن محمد بن خاتون عاملى ، امير نعمت الله جزايرى ، ظهيرالدين ابراهيم بن علىالميسى ، حسين بن على بن ابى السروال بحرينى ، شيخ بابا، قاضى صفى الدينعيسى ، حسين بن محمد بن مكى .(494)
خانواده كركى 
محقق ثانى داراى دو پسر و دو دختر بود كه پسراول او شيخ عبدالعالى نام داشت و از دانشمندان بزرگ عصر خود شناخته مى شد و دركاشان مقيم بود. پسر ديگرش شيخ حسن نام داشت . يكى از دختران محقق درجبل عامل ازدواج كرده است كه فرزندى از اين پيوند مبارك متولد شد كه مير سيد حسينحسينى نام داشت . او در اردبيل به تدريس و حل وفصل مشكلات مردم پرداخته ، شيخ الاسلام آن شهر بوده است . دختر ديگرش در ايران باميرشمس الدين محمد استرآبادى ازدواج كرد و از آنان فرزندى عزيز به دنيا آمد كه نامشرا سيدمحمد باقر گذاردند. او در آسمان علم و معرفت ايران درخشيد و به ميرداماد معروفشد و همو استاد صدرالمتالهين ، فيلسوف بزرگ و بنيانگذار حكمت متعاليه بود.(495)
شهادت  
سال 940 ق . فرا رسيد و محقق باز به نجف اشرف بازگشته بود. در اين دوران او سنىنزديك به 75 سال داشت . كار و تلاش او را فرتوت و شكسته كرده و برف سفيدپيرى بر رخسارش نشسته بود. تلاش ارزشمند وقابل ستايش او موجب كينه توزيهاى فراوانى نسبت به او گرديده بود و اين حقد و حسدهاهنوز ادامه داشت و هر لحظه جان پير شيعى حوزه نجف را تهديد مى كرد. تا اينكه عاقبت در18 ماه ذيحجه سال 940 همزمان با عيد غدير خبرى در نجف پيچيد...! آن خبر اين بود كه :
محقق كركى ، شيخ الاسلام ، به وسيله زهر عده اى از متعصباناهل سنت مسموم شده و شربت شهادت نوشيده است . آرى ! نام وى در رديف شهداى فضيلتثبت گرديد. پيكر آن عالم الهى را در جوار مرقد اميرالمومنين عليه السلام به خاكسپردند و دفتر زندگى اش بسته شد ولى نامش ، يادش و ميراث ماندگارش تا ابد زندهاست . ماده تاريخ فوتش (سال 940) (مقتداى شيعه ) را رقم زد.(496)
رحمت بى منتهاى پروردگار بر روح پاكش باد.
شهيد ثانى متوفاى 966 ق . 
مشعل شريعت
على صادقى
ولادت  
زين الدين بن على بن احمد عاملى معروف به (شهيد ثانى ) از بزرگترين و والاترينفقيهان و دانشمندان شيعه در سده دهم هجرى است . وى درسال 911 ق . در شهرك (جبع ) در جنوب لبنان ديده به جهان گشود. پدر وى(نورالدين على ) مردى فاضل و از عالمان با فضيلتجبل عامل بود.
خاندان فضيلت  
بسيارى از نياكان و دودمان شهيد ثانى در زمره دانشمندان و عالمان شيعى بوده ، ازبزرگان علم و ادب به شمار مى روند. به همين سبب است كه خاندان شهيد ثانى به(سلسله الذهب ) يعنى زنجيره هاى طلايى معروف گرديده اند. شيخ حسن فرزند شهيد ازدانشمندان بزرگ شيعه و مولف كتاب معروف (معالمالاصول ) در اصول فقه است كه در اين زمان نيز از كتب درسى حوزه هاى علميه به شمارمى رود.
دانشمند و فقيه معروف (سيدمحمد على عاملى ) نوه دخترى شهيد ثانى است . كتاب (مدارك) وى از كتب معتبر فقهى و از اهميت بالايى برخوردار است . فرزند و نوه شهيد ثانى بهموجب اهميت اين دو كتاب ، در حوزه هاى علميه با عنوان (صاحب معالم ) و (صاحب مدارك )نام برده مى شوند.
از دودمان شهيد ثانى دانشمندانى بزرگ و چهره هايى نورانى برخاسته و خدمات بزرگو ارزنده اى به اسلام و فرهنگ اسلامى نموده اند كسانى كه در زمان ما از شهرتى جهانىبرخوردار بوده و برخى از آنان همچون خود (شهيد ثانى ) سرانجام در راه مكتب تشيع وعشق به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله جان بر سر اهداف و آرمانهاى اسلامى خودنهاده و شربت شهادت نوشيده اند. شهيد سيدمحمد باقر صدر و خواهر شهيدش (بنتالهدى ) و امام موسى صدر از آخرين گلهاى سرخ اين باغ سر سبز شهادتبودند.(497)
آغاز تحصيلات  
شهيد ثانى در نه سالگى پس از آنكه روخوانى قرآن مجيد را فراگرفت تحصيلاتخود را آغاز كرد. نخستين معلم وى پدرش على بن احمد عاملى بود كه شهيد، ادبيات عرب وكتابهاى (مختصر النافع ) تاليف محقق حلى و (اللمعه الدمشقيه ) از محمد بن مكى(شهيد اول ) و برخى كتابهاى ديگر را از محضر وى فرا گرفت . اما افسوس كه وى درحساسترين دوران زندگى خود پدر را از دست داد و در حالى كه بيش از چهارده بهار اززندگانى خود را پشت سر نگذاشته بود درسال 925 ق . به سوگ پدر نشست و براى هميشه از داشتن چنان استاد و پدرى دلسوز ومهربان محروم گشت .
بى شك اندوهى گران و غمى جانكاه بر قلب زين الدين نوجوان نشست و روح حساس وى رابه سختى آزرد اما عزم راسخ و اراده پولادين او را در راهتحصيل هرگز سست نكرد.
او مصمم و استوار در اين راه به پيش مى رفت و غم از دست دادن پدر را با كار و تلاشبيشتر فراموش مى كرد و جاى خالى او را با احساس تكليف و مسئوليت بيشتر نسبت بهمادر و بستگان خود پر مى نمود.
در روستاى ميس  
شهيد پس از درگذشت پدر بزرگوارش براى ادامهتحصيل به روستاى (ميس ) واقع در جبل عامل رفت زيرا در آنجا دانشمند و محققىبزرگوار به نام (شيخ على بن عبدالعالى ميسى ) زندگى مى كرد كه در ضمن شوهرخاله او بود و بنابراين وى با آسودگى بيشترى مى توانست در آنجا از محضر آن عالمروحانى استفاده كند.
شهيد ثانى مدت هشت سال در (ميس ) به سر برد و در اين مدت كتابهاى (شرايعالاسلام ) محقق حلى و (ارشاد الاذهان ) علامه حلى و (قواعد) شهيداول (محمد بن مكى ) را كه همه آنها در موضوع فقه است ، از محضر استاد نامبرده فراگرفت .
سال 933 قمرى شهيد ثانى جوانى 22 ساله بود. هشتسال بود كه با جديت تمام و كوشش شبانه روزى و خستگى ناپذير، نزد شوهر خالهخود به تحصيل اشتغال داشت و در اين مدت از دانشى وسيع و علومى سرشار برخوردارگرديده بود. در همين ايام با دختر خاله خود كه دختر استادش ‍ على بن عبدالعالى بودازدواج كرد و زندگى مشترك خويش را آغاز نمود.
سفرهاى علمى و زيارتى 
شهيد در سال 933 (ميس ) را به قصد (روستاى كرك نوح ) ترك كرد. وى در آنجا بهمحضر دانشمند و محقق عاليقدر (سيد بدرالدين حسن اعرجى )شتافت و حدود يكسال نزد وى به شاگردى و بهره ورى علمى پرداخت اما ديرى نگذشت كه استاد وى ديدهاز جهان فرو بست و شهيد ثانى را در غم هجران و فراق خويش نشاند و از ادامهتحصيل در خدمت او محروم ساخت .
شهيد پس از درگذشت استادش (سال 934 ق .) ناگزير به زادگاه خود (جبع )بازگشت ولى در آنجا هم از كوشش باز ننشست و پيوسته به مطالعه و مذاكره و تحقيق وبررسى كارهاى علمى اشتغال داشت . همچنين به مسئوليتهاى اجتماعى و دنى و موعظه وارشاد مردم زادگاهش مى پرداخت و آنچه را از قرآن و معارف اسلامى آموخته بود، باكمال تواضع نثار هموطنان خويش مى نمود و آنان نيز متقابلا سخنان وى را با گوش جانخريده ، از محضر پر فيضش بهره مى بردند.
عطش سيراب ناپذيرى شهيد ثانى نسبت به دانش فلسفه و حكمت و كسب معارف والاىاسلامى وى را در سال 937 ق به شهر بزرگ و تاريخى (دمشق ) كشانيد. دمشق درروزگار شهيد ثانى از نظر مركزيت علمى موقعيت بسيار خوب و ممتازى داشت . شهيد در آنشهر از محضر محقق و فيلسوف (شمس الدين محمد بن مكى ) علوم طب و هيئت و فلسفه و...را آموخت و برخى دانشهاى ديگر را از استادان ديگر دمشق فرا گرفت . او پس ازتحصيل در دمشق به زادگاه خود بازگشت و چند سالى را در آنجا به سر برد و بارديگر در سال 942 ق براى ادامه تحصيلات به دمشق رفت و مدت يكسال ديگر در اين شهر به فراگيرى دانش و تحقيق و كنكاش علمى پرداخت .
آنگاه از دمشق رهسپار كشور مصر گشت و به قاهره رفت تا با شخصيتهاى علمى قاهره نيزديدار كند و با مجامع علمى و روش تدريس و رشته هاى دانش سرزمين اهرام آشنا شده ،بهره هايى نيز در خدمت دانشمندان برجسته مصر ببرد. گفتنى است كه در اين سفر دو تناز شاگردان شهيد ثانى به نام شيخ حسين عبدالصمد (پدر شيخ بهايى ) و پسر عموىاو على بن زهره جبعى نيز همراه او بودند.
نام تنى چند از اساتيد مصرى كه شهيد ثانى از آنها بهره برده است به قرارذيل است :
1- شهاب الدين احمد رملى : شهيد كتابهاى (منهاج نووى ) در فقه ، (مختصرالاصول ) ابن حاجب ، (شرح عقائد عضدى )، (شرح تلخيص ) در معانى و بيان ،(شرح تصريف عربى )، (شرح جمع الجوامع ) دراصول فقه و (توضيح ابن هشام ) در نحو را نزد اين استاد مصرى آموخته است .
2- ملاحسين جرجانى : (شرح تجريد) قوشچى ، (شرحاشكال ) در هندسه و (شرح چغمينى ) قاضى زاده رومى را شهيد نزد اين استاد فراگرفته است .
3- شهاب الدين ابن نجار حنبلى .
4- ناصرالدين طبلاوى .
5- ناصرالدين مقانى .
6- محمد بن ابى نحاس .
7- عبدالحميد سنهورى .
8- محمد بن عبدالقادر شافعى .

در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم
سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور
شهيد در تاريخ 17 شوال 943 ق . مصر را همراه با دو شاگردش به قصد مكه وزيارت خانه خدا ترك گفت . او روزها به عشق كعبه دلها، خانه خدا، در بيابانهاى داغ وسوزان مصر و حجاز راه پيمود و از ميان سنگها و خارها گذشت تا به سرزمين وحى رسيدو در آن سال توفيق يافت در مراسم حج و عمره شركت كند و خانه خدا را كه سخت دراشتياق آن بود براى نخستين بار زيارت نمايد.
شهيد پس از انجام مراسم حج و زيارت خانه خدا سر از پاى نشناخته ، رهسپار كوى دوستو حرم محبوبش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه منوره گرديد و پس از زيارتقبر پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت ائمه بقيع عليهم السلام رفت و آنگاهخرسند و شاكر از آن همه توفيق علمى و معنوى كه نصيب وى گشته بود به وطنبازگشت .
بازگشت  
شهيد ثانى پس از سفرهاى علمى و زيارتى خود به شهرهاى دمشق ، قاهره و مكه و مدينهكه دو سال به طول انجاميد، سرانجام در سال 944 ق به زادگاه خود (جبع ) بازگشت.
بازگشتى كه كوله بارى از دانش و تجربه و معلومات و خرمنى از نور را به همراهداشت و شهيد اين همه را به مدد توفيقات الهى و تلاشهاى خستگى ناپذير خويش كسبكرده و براى هموطنان خود به ارمغان آورده بود. در اين تاريخ آوازه دانش و مقام بلندشهيد ثانى در بيشتر سرزمينهاى اسلامى پيچيده بود و مردمجبل عامل مشتاق ديدار با او بودند، بويژه مردم (جبع ) كه براى ورود او لحظه شمارىكرده ، بى صبرانه در انتظار مقدم فقيه و پيشواى بزرگ و هموطن خود بودند و در آنروز استقبال باشكوهى از وى به عمل آوردند.
(ابن عودى ) شاگرد دانشمند شهيد مى نويسد: (بازگشت شهيد ثانى به وطن مانندباران رحمتى بود كه از آسمان نازل شده باشد. او با آمدن خود دلهاى مرده ازجهل را با دانش وسيعى كه اندوخته بود، زنده كرد. صاحبان علم وفضل دور او را گرفته ، دانشمندان آن ديار همچون تشنگانى كه بر سرچشمه پاك وزلالى رسيده باشند به سوى او هجوم آوردند تا جان و روح خويش را از سرچشمه پاك وزلال دانش گواراى وى سيراب سازند. گويى درهاى دانش پيش از آمدن شهيد بسته بود وبا آمدن او اين درها گشوده گشت و بازار كساد دانش از نو رونق گرفت و فعاليت و جنب وجوش ‍ خويش را باز يافت .
فروغ دانش و معنويت او همه جا را روشن ساخت و زنگارجهل و نادانى و بى خبرى را از دلها زدود.)(498)
شاگردان 
شهيد همان طور كه استادان زيادى داشته و از آنان بهره هاى فراوانى برده استشاگردان فراوانى نيز تربيت كرده و از آنچه خود درطول ساليان دراز و با سختيهاى فراوان آموخته ، به ديگران نيزانتقال داده و كسان زيادى را از سرچشمه زلال دانش خويش سيراب ساخته است ، تنى چند ازمعروف ترين شاگردان دانشمند و دست پروردگان وى بدين قرارند:
1- سيد نورالدين على عاملى جبعى (پدر صاحب مدارك كه داماد شهيد بوده است .)
2- سيدعلى حسينى عاملى جزينى (مشهور به صائغ )
3- شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى .
4- محمد بن حسين ملقب به حر عاملى مشغرى (جد پدرى صاحبوسائل الشيعه ).
5- بهاالدين محمد بن على عودى جزينى (معروف به ابن عودى ).
جلوه هاى معنوى و اخلاقى 
از سخنانى كه دانشمندان بزرگ اسلامى در ستايش از مقام معنوى و اخلاقى (شهيد ثانى) گفته و وى را ستوده اند به خوبى مقام و مرتبه والا و شخصيت عظيم علمى ، اخلاقى ومعنوى او معلوم مى گردد و زندگينامه و تاريخ روشن و سراسر افتخار شهيد نيز خودگواهى صادق بر اين مطلب است .
(شهيد ثانى ) در اخلاق اسلامى ، زهد و تقوا، طهارت و تعالى روح ، دانش ‍ و حكمت واخلاص و پاكى نيت به درجه اى رسيده بود كه به گفته بعضى از بزرگان تا مرزعصمت پيش رفته بود.(499)
آن يگانه عصر فردى بسيار فروتن ، خوش اخلاق و خوش برخورد بود. به گونه اىكه ديگران در همان ديدار و برخورد نخست شيفته اخلاق پيامبر گونه او مى شدند و مهر ومحبت او در دلهاى پاك و با صفا جاى مى گرفت .
(شهيد) در مجلس و جمع ياران ، همانند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود. بىتوجه به اينكه موضعى خاص را در جمع دوستان و ديگران به خود اختصاص دهد بالا وپايين مجلس براى او يكسان بود.
وى كارهاى شخصى و بسيارى از امور مربوط به ادارهمنزل را خود انجام مى داد و در اين قبيل كارها دوست نمى داشت ديگرى او را يارى دهد و باراو را بر دوش كشد.
حتى براى تهيه سوخت منزل ، به صحرا و جنگل مى رفت و هيزم و بوته هايى را جمعآورى كرده ، بر استرى مى نهاد و به خانه مى برد. و اين در زمانى بود كه آن شهيدبزرگوار در اوج شهرت علمى و موقعيت اجتماعى قرار داشت و از جايگاه و محبوبيت اجتماعىويژه اى برخوردار بود.
تاليفات  
شهيد ثانى نويسنده اى زبردست و بسيار پر كار بود و با اطلاعات علمى وسيعى كه درعلوم مختلف بويژه در فقه داشت توانست در مدت عمر كوتاه خود (55سال ) آثار علمى و بسيار ارزنده اى را در موضوعات مختلف به جامعه و فرهنگ اسلامىعرضه بدارد و بر ميراث پر بار اسلامى بيفزايد. شهيد بيش از هفتاد كتاب و رساله درموضوعات گوناگون نوشته است كه دو كتاب (شرح لمعه ) و (مسالك ) وى در فقه ،و (منيه المريد) در اخلاق و تعليم و تربيت از جمله مهمترين آنهاست .
كتابهاى ذيل نيز از جمله آثار معروف وى مى باشد:
اسرار الصلوه ، البدايه فى الدرايه ، البدايه فىسبيل الهدايه ، تمهيد القواعد الاصوليه و العربيه ، حاشيه ارشاد، حاشيه تمهيدالقواعد، حاشيه القواعد، حاشيه مختصر النافع ، رساله فى صلاه الجمعه ، روضالجنان فى شرح ارشاد الاذهان ، كشف الريبه عن احكام الغيبه ، مسالك الافهام فى شرحشرايع الاسلام و دهها اثر ديگر.(500)
غروب آفتاب  
شهادت شهيد ثانى بنابر آنچه محدث بزرگ اسلامى شيخ حر عاملى در كتاب خود(آمل الامل ) آورده بدين صورت بوده است كه : روزى دو نفر براى قضاوت وحل موضوعى كه با هم اختلاف داشتند نزد شهيد مى روند و شهيد ثانى - عليه الرحمه -هم نظر خود يعنى حكم شرعى و فقهى آن را بيان مى نمايد. روشن است كه بهقول معروف هيچ وقت دو نفر كه به نزد قاضى رفته اند هر دو راضى بر نمى گردند.بالاخره يكى حاكم و ديگرى محكوم مى گردد. در اينجا فردى كه قضاوت و حكم شهيدعليه وى تمام شده بود با ناراحتى زياد به سراغ قاضى شهر (صيدا) مى رود كهفردى بسيار متعصب و سياه دل و از قاضيان دربارى به نام (معروف ) بود. او در آنجااز شهيد ثانى و نحوه قضاوت وى شكايت مى كند. قاضى معروف هم مامورى را براىدستگيرى شهيد به (جبع ) مى فرستد اما او موفق به دستگيرى شهيد نمى شود. از اينسبب نامه اى به سلطان روم (عثمانى ) مى نويسد و در آن نامه يادآور مى شود كه در اينجامردى شيعى مذهب پيدا شده و از مرام و مكتب تشيع تبليغ مى كند و مردم را گمراه مى كند!سلطان سليم هم مامورى را براى جلب و دستگيرى شهيد به زادگاه او (جبع ) مىفرستد و از وى مى خواهد تا شهيد ثانى را زنده نزد وى ببرد. شهيد ثانى پس از اطلاعاز اين موضوع صلاح مى بيند مدتى از (جبع ) دور شود و مخفيانه زندگى كند.
بنابراين به طور ناشناس به سوى مكه حركت مى كند اما ماموران در بين راه به وى دستمى يابند و او را دستگير مى كنند و از وى مى خواهند تا همراه آنها بهاسلامبول (مركز حكومت عثمانى ) برود. شهيد ثانى از ماموران درخواست مى كند اجازه بدهندوى سفر ناتمام خود را به پايان برده ، براى آخرين بار كعبه دلها و قبلهآمال ، خانه خدا را زيارت كند و حجه الوداع خويش را به جاى آورد آنگاه همراه آنان به هركجا مى گويند برود. ماموران درخواست وى را پذيرفته ، شهيد، خانه خدا را زيارت مىكند و بعد به سوى اسلامبول حركت مى كنند.
وقتى به دهكده اى به نام (بايزيد) در نزديكى قسطنطنيه(اسلامبول ) مى رسند. در بين راه پيش از آنكه وارد شهر شوند مردى به آنان برخورد مىكند و گويا با مامور دستگيرى شهيد سابقه آشنايى داشته است . او با مامور دربارهشهيد گفتگو مى كند كه كيست و چه كاره است و او را به كجا مى برد. آن مامور هم ماجرا رابراى وى بيان مى كند. آن فرد شيطان صفت و ديو سيرت در گوش مامور زمزمه مى كندكه اگر شهيد ثانى را زنده به درگاه سلطان ببرد به موجب كوتاهى وسهل انگارى كه نسبت به دستور سلطان داشته است (اجازه دادن به شهيد براى زيارتخانه خدا) مواخذه مى گردد. افزون بر اين او در آنجا(اسلامبول ) دوستان و يارانى دارد كه ممكن است در بين راه يا هنگام ورود به شهر وى راشناخته ، او را از چنگ وى آزاد كنند، و تازه جان خود مامور نيز در معرض خطر قرار مىگيرد. بنابراين بهتر است او را همانجا كشته ، سر وى را نزد سلطان ببرد. آن مامورسنگدل و سياه دل نيز تسليم سخنان شيطانى آن فرد مى شود و همانجا در كنار دريا آنفقيه بزرگ و عالم ربانى و مرد خدا را به شهادت مى رساند و دست ناپاك خود را بهخون يكى از بهترين و پاك ترين فرزندان اسلام و قرآن آلوده مى سازد.
سپس سر مبارك شهيد را از تن جدا كرده ، در ظرفى نهاده ، روانه درگاه سلطان سليم مىگردد و پيكر پاك و مطهر شهيد را همانجا روى خاك درساحل دريا رها مى نمايد.
گفته شده در آن شب گروهى از تركمنها كه در آن نواحى بودند، مى بينند انوارى ازآسمان پايين مى آيد و بالا مى رود! پس از جستجو به پيكر بى سر و غرقه به خونشهيد ثانى بر مى خورند و بدون اينكه آن را بشناسند و هويت او را تشخيص دهند، آنبدن پاك را همانجا به خاك سپرده ، گنبد كوچكى نيز بر مزار او مى سازند. آن مامور وقاتل جنايتكار نيز وقتى به دربار عثمانى مى رسد به جاى پاداش به سبب تخلف ازدستور سلطان سليم كه به وى سفارش كرده بود شهيد را زنده نزد وى بياورد، بىدرنگ به سزاى جنايت بزرگ خود رسيده ، اعدام مى گردد.(501)

next page

fehrest page

back page