بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

استادان  
سيد مرتضى (على ) تا آن زمان كه خود بر فراز كرسى استادى تكيه زد در نزد شمارىاز پاكان عصر خويش براى فراگيرى علوم آسمانى به ادب زانو زد و بهره ها برد. درذيل يادى از آن خدا ترسان عرصه علم خواهيم كرد.
1 - شيخ مفيد (متوفى 413 ق .): شخصيت ممتازى كه بهقول نجاشى فضل و برترى او در فقه ، كلام ، روايت ، علم و وثاقت مشهورتر از آن استكه توصيف و تعريف شود(114) او توانست شاگردانى بلند آوازه و نابغه و پركارهمانند شيخ طوسى و سيد مرتضى را تقديم جامعه اسلامى بدارد.
2 - ابومحمد هارون فرزند موسى تلعكبرى (متوفى 380 ق .): او دانشمند و فقيهىبرجسته و كم نظير بود و از جمله راويان مشهورى است كه از مرحوم كلينى روايتنقل مى كند.(115)
3 - شيخ محمد صدوق (متوفى 381 ق .): او از بزرگان و پيشتازان حديث است كه بهقول شيخ طوسى وى دانشمندى بزرگ ، پاسدار احاديث ، آگاه بهرجال و نقاد اخبار بود كه در ميان قمى ها كسى در پاسدارى از اعم حديث و دانش زيادهمانند او ديده نشده است و حدود 300 كتاب تاءليف كرده است .(116)
4 - حسين بن على بابويه برادر شيخ صدوق : او فقيهى بزرگوار و محدثى شناختهشده است كه از پدر و برادرش حديث نقل كرده است .
در رديف استادان سيد مرتضى رحمه الله نام بزرگان ديگر هم به چشم مى خورد كه مابه موجب اختصار فقط به ذكر نام آنان كه در كتاب ارزشمند الغدير آمده اكتفا مى كنيم : 1- احمد بن على بن سعيدكوفى 2 - محمد بن عمران كاتب مرزبانى 3 - ابويحيى ابننباته 4 - ابوالحسن على بن محمد كاتب 5 - ابوالقاسم عبدالله بن عثمان بن يحيى 6 -احمد بن سهل ديباجى . (117)
شاگردان  
1 - شيخ طوسى : وى پنج سال پس از ورود به بغداد (كه مركز گسترش علوم اسلامى وحوزه علميه شيعه به شمار مى رفت ) و استفاده از محضر استادان گرانقدر بويژه مفيد -با كمال تواضع در مجلس درس سيد مرتضى حاضر شد و بيست و سهسال تمام از محضر اين استاد وارسته علم و ادب آموخت و به مقام والايى رسيد و شاگردانبسيارى تربيت كرد كه گفته شده شاگردان مجتهد او از عالمان شيعه بيش از سيصد نفربود و شاگردانش از علماى اهل تسنن بيش از آن بود كه بتوان آن را شمرد.(118)
2 - ابويعلى سلار ديلمى : او از فقهاى بزرگ شيعه و از شاگردان سيد مرتضى وشيخ مفيد بود و اصلش از ديلم (رشت امروز يا نواحى آن منطقه ) است . از آنجا به بغدادهجرت كرد و از محضر آن دو استاد بزرگ دانش و معرفت را فراگرفت و توانست فوقالعاده مورد توجه استادش سيد قرار گرفته ، جانشين او در منصب قضا در شهرهاى حلبگردد. (119)
3 - ابوالصلاح حلبى : او از عالمان و فقهاى مشهور است . اين شهر آشوب درباره او مىگويد: ابوالصلاح حلبى از شاگردان سيد مرتضى رحمه الله است و كتابى دارد بهنام (بدايه ) در فقه و شرحى دارد بر كتاب ذخيره سيد مرتضى . (120)
4 - قاضى ابن براج طرابلسى : او از فقها و دانشمندان و شاگردان مشهور سيدمرتضى رحمه الله است كه گفته شده سيد مرتضى ماهانه هشت دينار - كه در آن زمان مبلغبالايى بوده است - به او شهريه مى داد و مدت بيست و سهسال تمام در طرابلس قضاوت مى كرد. از اين رو به او قاضى طرابلسى گفته اند.
نام شمار ديگرى از شاگردان سيد كه در كتب معتبر آمده از اين قرار است : شريف ابويعلىمحمد بن حسن بن حمزه جعفرى ، ابو الصمصام مروزى ، سيد نجيب الدين كراجكى ، شيخابوالحسن سليمان صهرشى ، جعفر بن محمد دوريستى ، ثابت بن عبدالله نباتى ،شيخاحمد خزاعى ، شيخ مفيد ثانى ، شيخ ابوالمعالى احمد بن قدامه ، شيخ ابوعبدالله محمدفرزند على صلواتى و ابوزيد فرزند كيابكى حسينى و... (121)
حوزه درس سيد 
حوزه درس او ويژگيهايى داشت كه به سختى مى توان نمونه آن را در درس ‍ ديگرعالمان يافت . از ويژگى مجلس درس او اين بود كه همه گونه افراد با هر عقيده اى مىتوانستند در محضر او حضور يابند و از علوم مختلفى كه وى تدريس مى كرد استفادهنمايند. نقل شده زمانى مردى يهودى كه از قحطى و تنگدستى رنج مى برد به حضوراستاد رسيد و از وى تقاضاى يادگيرى علم نجوم كرد. سيد مرتضى با گشاده رويىتقاضاى او را پذيرفت و دستور داد هر روز مبلغى به او بپردازند. آن مرد يهودى مدتىدر درس ‍ استاد شركت كرد و زندگى خود را از طريق همان مبلغ گذراند و پس از گذشتمدتى نه چندان زياد، تحت تاءثير عظمت و برخوردهاى مكتبى شريف مرتضى قرارگرفت و مسلمان شد.(122)
مرحوم محدث نورى مى نويسد: (سيد مرتضى - قدس سره - علوم زيادى را تدريس مىكرد) (123) خصوصيت ديگر حوزه درس او اين بود كه به هر شاگردى به فراخورحالش شهريه مى پرداخت . نقل شده كه اين استاد بزرگوار به شاگرد ممتازش شيخطوسى ماهانه دوازده دينار مى پرداخت .
ويژگى ديگر درس او اين بود كه بزرگان بسيارى در آن شركت مى كردند، حتى گاهىاستاد عالى قدرش شيخ مفيد رحمه الله نيز در درس او حضور مى يافت . در اين باره چنينگفته شده است :
(تمام فاضلها و دانشمندان عرب و عجم از جملات او متحير، توگويى سيبويه همهزمانهاست و سبحان (124) قرن چهارم ، تواءم با حكمت لقمان و زهد سلمان . وقتى دردرس خواجه نصير نام او برده شد مؤ دبانه گفت : صلوات الله عليه ! چون سيدمرتضى به درس مفيد حاضر گشتى ، مفيد به احترام او از جا برمى خاستى و گاهكرسى درس خود به او دادى و از بيان و تقرير او نشاط كردى و در جلو او بر روىمباركش لبخند شادى زدى ؛ كه گويى سيماى معصومين بينى و گاه كه به ياد خوابزهرا عليهاالسلام مى افتادى اشك شوق و محبت به گونه جارى ساختى .) (125)
دارالعلم و كتابخانه سيد  
در زمان سيد مرتضى رحمه الله شهر بغداد در مدتى كوتاه شاه گسترش علم و ادب بود.در آن روزگار شيفتگان دانش و معرفت از دورترين نقاط جهان به آنجا مى آمدند تا ازمحضر استادانى چون سيد مرتضى توشه اى گرفته ، به ديار خود بازگردند و اقوامخود را ارشاد نمايند. در ظاهر هيچ مشكلى براىتحصيل علوم و معارف انسانى و اسلامى فرا روى آنان ديده نمى شد جز فقر و تنگدستىافراد - بويژه در سالهايى كه قحطى شديد در شهر رخ نمود و مردم از جمله دانشپژوهان را در تنگنا و سختى قرار داد. در آن سالها طلاب بيش از ديگران براى تاءمينزندگى و نيازمنديهاى تحصيلى خود در زحمت بودند و كتابخانه اى نيز در آن زمان درشهر وجود نداشت . از اين رو سيد مرتضى بر آن شد تا بخشى از خانه خود را بهاهل علم اختصاص دهد تا شاگردان و دانش پژوهان با استفاده از آن و كتابخانه اش ، بهتحقيق و مطالعه و مذاكرات علمى و تاءليف بپردازند؛ كه آن مركز بعدها (دارالعلم )ناميده شد. مرحوم علامه امينى مى نويسد: (ابن طى ) گفته : او اولين كسى است كه خانهاش را دارالعلم قرار داد و براى مباحثه و مناظره آماده كرد. (126)
ابولقاسم تنوخى ، قاضى مدائن و شاگرد سيد مى گويد: (كتابخانه وى (سيدمرتضى ) داراى هشتاد هزار جلد كتاب بود كه او آنها را خوانده يا تاءليف كرده بود يامطالب آنها را به خاطر داشت .(127)
كار ارزشمند ديگرى كه سيد مرتضى در اين زمينه انجام داد اين بود كه يكى ازروستاهاى متعلق به خود را براى تاءمين كاغذ دانشمندان و فقها وقف نمود و مخارجزندگى شاگردان را نيز از درآمد املاكش مى پرداخت . (128)
البته معلوم نيست املاكى كه سيد در اختيار داشته از ملك شخصى خود وى بوده بلكه بهاحتمال زياد اين اموال متعلق به بيت المال بوده و سيد مرتضى آنها را در جاهاى مناسب ازجمله در راه پيشبرد اهداف اسلام و تربيت شاگردان و رسيدگى به نيازمندان جامعههزينه مى نموده است .
تاءليفات سيد مرتضى  
خداوند متعال به سيد مرتضى ذوق و استعدادى سرشار داده بود و او نيز از اين نعمتبزرگ الهى به خوبى بهره بردارى كرد و در نتيجه تلاش و كوشش ‍ در مدتى نهچندان طولانى هنرمندى صاحب قلم ، شاعرى متعهد مجتهدى عارف ، محققى توانا،اسلامشناسى ورزيده و آگاه و خدمتگزارى لايق و دلسوز براى اسلام و مسلمانان گرديد. اوعلاوه بر داشتن مسؤ وليتهاى مهم اجتماعى و تربيت شاگردان تاءليفات مهمى در زمينهفقه و اصول ، تفسير، علوم قرآن ، كلام ، حديث و ادبيات به جامعه عرضه كرد كهتعدادى از آنها در ايران و كشورهاى عربى چاپ و منتشر شده است و دانشمندان و ادبا ازآنها استفاده مى كنند.
مرحوم علامه امينى در الغدير نام 86 اثر او را بيان كرده (129) و مرحوم سيد محسن اميننيز نام 89 كتاب وى را برشمرده و آنها را ستوده است .
يكى از كتابهاى وى ديوان معروف او با بيست هزار بيت است . او علاوه بر مقام علمى واجتهاد داراى ذوق شعر و ادب بود و در زمان ايشان غير از برادرش سيد رضى شاعرىهمانندش نبود. كتاب ديگر او (امالى ) است كه در موضوع فقه و تفسير و حديث و شعر وفنون ادب است .
نكته مهمى كه در تاءليفات وى وجود دارد اين است كه در هر زمينه كه وارد تحقيق شد سنگتمام را گذاشته و آنچه در آن قابل بحث و تحقيق بوده بيان كرده است . از اين روبنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت امام خمينى در مورد كتاب (شافى ) كه در بحثامامت نگاشته شده ، چنين فرموده است :
(كتاب شافى سيد مرتضى علم الهدى (متوفى درسال 436) كه بهترين كتابها و مشهورترين مصنفات در اين باب است در دسترس همه است؛ كه هر چه متاءخرين درباره امامت نوشتند، كمتر از آن است كه در شافى سيد مرتضىتحقيق كرده است . (130)
نكته ديگر اينكه تعداد زيادى از كتابهاى او دربارهمسائل آن روز جامعه و بعضى از آنها در پاسخ به سؤ الات افراد در شهرهاى مختلف آنايام بوده است ؛ همانند كتاب مسائل ناصريه ،مسائل طرابلسيه ، مسائل موصليه ، و... كه نشان دهنده اين است كه آن بزرگوار با همهاشتغالات علمى و تربيت شاگردان ، با مردم جامعه خود نيز ارتباط تنگاتنگ داشته وعالمى مردمى بوده است كه به مسائل و مشكلات فكرى و اعتقادى آنان اهميت مى داد و به آنهارسيدگى مى كرده است .
سيد مرتضى احياگر قرن چهارم  
در ميان مسلمانان معروف است كه خداى بزرگ در آغاز هر صدسال (يك قرن ) كسى را بر مى انگيزد تا دين را رونقى بخشد و در نشر احكام و نگهداشتآن بكوشد. استاد محمد رضا حكيمى در اين مورد مى گويد: شايد مدرك اين عقيده حديثىباشد كه ابوداود... از پيامبر صلى الله عليه و آلهنقل كرده است كه فرمود: (خداوند بزرگ براى اين امت در سر هر صدسال ، كسى را بر مى انگيزد تا دين او را تازگى بخشد و رواج دهد.)(131) اين حديثدر كتابهاى مختلف با عبارات گوناگون نقل شده و بعضى از نويسندگان نام احياگر هرقرن را هم مشخص كرده اند. (132)
نويسنده كتاب (علماى بزرگ شيعه از كلينى تا خمينى ) مى نويسد:
شيعه مى گويد: (مجدد مكتب در قرن اول باقرالعلوم عليه السلام و فرزندش امام صادقعليه السلام بودند. در قرن دوم حضرت ثامن الحج على بن موسى عليه السلام در قرنسوم محمد بن يعقوب كلينى و در قرن چهارم سيد مرتضى اعلى الله مقامه .)(133)
و در اين زمان هم بايد گفت : احياگر اسلام در آغاز قرن پانزدهم بنيانگذار جمهورىاسلامى ايران حضرت آيت الله العظمى امام خمينى - رضوان الله تعالى عليه - است كهاسلام را زنده و مسلمانان را سر بلند كرد.
داناى هنرور در سخن دانشمندان  
علامه حلى مى گويد: ( علم الهدى در علوم بسيارى يگانه بود. دانشمندان ما بر وفورفضل و دانش او اتفاق نظر دارند. در دانشهايى مانند علم كلام و فقه و ادب ازقبيل شعر و لغت و جز اينها بر همگان مقدم بود... شيعه از زمان وى تا عصر ما كه درسال 693 هجرى است از كتابهاى او استفاده كرده اند. او ركن طائفه (شيعه ) و معلم آنهاست. (134))
علامه بحر العلوم كه خود سرآمد فقهاى شيعه بود، مى نويسد: (على بن حسين ...ابوالقاسم مرتضى علم الهدى ، ذوالمجدين و صاحب الفخرين و الرياستين ، مروج دينجدش ، سرور ثقلين در قرن چهارم ، به روش پيشوايان برگزيده ، او سرور علماىاسلام و پس از ائمه اطهار عليه السلام از همه كس ‍ برتر است . او دانشهايى گرد آوردكه نصيب هيچ كس نشد و از فضايلى برخوردار گرديد، كه او را از همه كس ممتازگردانيد، دانشمندان مخالف و موافق درباره فزونى فضلش اتفاق نظر دارند و بهتقدمش بر تمامى دانشمندان پيشين و پسين معترف مى باشند.(135)
ابوالعلا معرى در پاسخ افرادى كه از او درباره سيد پرسيدند، در ضمن دو بيت شعرعربى چنين گفت :
(اى كسى كه آمده اى تا درباره سيد مرتضى از من بپرسى ، بدان كه او از هر نقص وعيبى پيراسته است . اگر او را ببينى ، خواهى فهميد كه وجود همه مردم در مردى جمع ، وروزگار در يك ساعت متمركز گشته و جهان در يك خانه قرار گرفته است ) (136)
سيد مرتضى و مسئوليتهاى اجتماعى  
سيد مرتضى علاوه بر فعاليتهاى علمى و فرهنگى و مسئوليتهاى اجتماعى و رهبرى جامعهاسلامى ، پس از وفات برادرش سيد رضى درسال 406 ق . مسئوليت نقابت و امارت حج و نظارت بر ديوان مظالم را به عهده گرفت .
از زمان خلفاى بنى اميه تا زمان معتضد عباسى ، فرزندان على بن ابيطالب عليهالسلام هميشه تحت تعقيب و مراقبت خلفا و ماءموران بودند. چون با حكام ستمگر مبارزه مىكردند. از اين رو آنان اغلب در شهرهاى مختلف متوارى بودند و معمولا در جنگ و گريزهابه شهادت مى رسيدند. وجود امامزادگان متعدد در نقاط مختلف و دور افتاده حاكى از همينمبارزات است . هنگامى كه حكومت و خلافت در سال 279 ق . به معتضد عباسى واگذار شدموضوع احترام به علويان و تعيين سرپرست مطرح شد و در هر شهرى يكى از بزرگانسادات يا علماى علوى نقابت يعنى سرپرستى سادات آن شهر يا منطقه را به عهدهگرفت .
او علاوه بر نظارت بر نسب و دفاع از حقوق و حفظ شرافت آنان موظف بود در ميان آنانقضاوت كند، سرپرستى اموال و دارايى يتيمان را بر عهده گيرد، احكام الهى را درصورت ارتكاب گناه درباره آنان جارى كند، دختران و زنان بى سرپرست را شوهر دهدو از بى سرپرستان مراقبت كند. كسى كه اين مسئوليت ها را به عهده مى گرفت بايستىدانشمند و مجتهد باشد تا قضاوت او معتبر و نافذ باشد.(137)
امارت حج هم مسئوليت بزرگى بود كه رياست و رهبرى زائران خانه خدا را به عهده داشتو معمولا شخص خليفه آن را به عهده داشت . ولى گاهى خليفه اين مسئوليت بسيار مهم رابه شخصى كه شايستگى داشت واگذار مى كرد.
نظارت بر ديوان - كه در آن به اعمال ظالمانه حكام و امرا ورجال بزرگ دولت زير نظر شخص خليفه رسيدگى مى شد. نيز يكى از مسئوليتهاىخطير اجتماعى بود.
اين سه مسئوليت مهم در سال 406 ق . (پس از وفات سيد رضى كه بيش از بيستسال آنها را به عهده داشت ) به برادرش سيد مرتضى واگذار شد و تا آخر عمر آنها رابه عهده داشت و به خوبى از انجام امور مربوط به آنها برآمد.
شايسته ذكر است كه موقعيت اجتماعى و مسائل سياسى ، فرمانروايان ستمگر را وادار مىكرد تا آن مسئوليت هاى مهم و برادرش نيز به منظور خدمت به اسلام و مسلمانان آنمسئوليت ها را پذيرفتند تا در سايه آن بتوانند خدمات ارزنده براى جامعه انجام دهندوگرنه اين مسئوليت ها چيزى نبود كه بر عظمت و شخصيت آنان بيفزايد و به آنها افتخاركنند. از اين رو است كه مى بينيم او به پيروى از جد بزرگوارش به وضع بيچارگانو محرومان جامعه خود رسيدگى مى كرد؛ تا جائى كه سيد شريف تاج الدين حسينى حلبىمى نويسد:
(او پيوسته مراقب حال مستمندان و مواظب بسيارى از خانواده هاى نيازمند بود و براى افرادبى بضاعت ماهانه مقرر داشته بود كه خود آنان از منبع آن خبر نداشتند و پس از رحلتسيد كه ماهانه قطع گرديد متوجه شدند.) (138)
وصيت تكان دهنده و عشق به نماز  
سيد مرتضى در وصيت خود چنين آورده است : (تمام نمازهاى واجب مرا كه درطول عمرم خوانده ام به نيابت از من دوباره بخوانيد)
وقتى اين سخنان از ايشان نقل شد نزديكان و اطرافيان شگفت زده شدند و پرسيدند چرا؟!شما كه فردى وارسته بوديد و اهميت فوق العاده اى به نماز مى داديد، علاقه مند و عاشقنماز بوديد و هميشه قبل از فرارسيدن وقت نماز وضو گرفته ، آماده مى شديد تا وقتنماز فرا رسد، حال چه شد كه اين گونه وصيت مى كنيد؟!
سيد در پاسخ فرمود: آرى من علاقه مند به نماز بلكه عاشق نماز و راز و نياز با خالقخود بودم و از راز و نياز هم لذت فراوان مى بردم ، از اين رو هميشهقبل از فرا رسيدن وقت نماز لحظه شمارى مى كردم تا وقت نماز برسد و اين تكليف الهىرا انجام دهم و به دليل همين علاقه شديد و لذت از نماز، وصيت مى كنم كه تمام نمازهاىمرا دوباره بخوانيد زيرا تصور من اين است كه شايد نمازهاى من صد در صد خالصبراى خدا انجام نگرفته باشد بلكه درصدى از آنها به خاطر لذت روحى و معنوى خودمبه انجام رسيده باشد! پس همه را قضا كنيد چون اگر يك درصد از نماز هم براى غيرخدا انجام گرفته باشد شايسته درگاه الهى نيست و مى ترسم به همين سبباعمال و راز و نيازهاى من مورد پذيرش خداى منان قرار نگيرد!
آرى ! اشتغالات علمى و اجتماعى و سياسى او نه تنها جلو جلوه هاى عبادى و معنوى او رانتوانست بگيرد، بلكه او در ميدان هم گوى سبقت را از ديگران ربود و الگو قرار گرفت.
اينجاست كه بايد گفت : او به راستى - (مرتضى ) و بحق (شريف ) بود كه باگذشت زمان و ارائه كوششهاى افزون و حوادثى كه در زندگى او پيش ‍ آمد و سبب شدكه به نامها و القابى همانند: شريف مرتضى ، علم الهدى ، ذوالمجدين و ابوالثمانين(139) مشهور گردد.(140)
وداع با سيد  
سيد مرتضى سرانجام پس از عمرى پربار و انجام كارهايى بزرگ و ارزنده در حدودهشتاد سالگى در روز يكشنبه 25 ربيع الاول 436 ق . در شهر بغداد به جوار حق شتافت(141) و به دست (ابوالحسين نجاشى ) و با كمك (محمد بن حسين جعفرى ) و (سلاربن عبدالعزيز) و ديگر شاگردانش ‍ غسل داده شد و سپس فرزندش سيد محمد بر او نمازخواند و در خانه اش ‍ واقع در محله كرخ به خاك سپرده شد و با مرگ او يكى از چهره هاىدرخشان قرن چهارم و با مرگ او يكى از چهره هاى درخشان قرن چهارم در بغدادافول كرد. پس از مدتى پيكر مطهر او به كربلامنتقل شد و جوار جد بزرگوارش حضرت سيد الشهدا عليه السلام در كنار قبر برادرشسيد رضى در مقبره ابراهيم حجاب (نياى بزرگشان ) دفن گرديد.
در كتاب (رجال بحرالعلوم ) آمده است : به من خبر رسيد كه بعضى از فرمانروايان روم- فكر مى كنم سال 942 - قبر مرحوم سيد مرتضى را كندند و ديدند كه بدن او هنوز(بعد از پانصد سال و اندى ) تازه است و زمين و خاك ، آن را تغيير نداده ونقل شده كه آثار حنا نيز هنوز در دستها و موهاى صورتش وجود داشته است . (142)
نجاشى متوفاى 450 ق . 
راوى شناس بزرگ
محمد حسن امانى
اشاره 
مطالعه زندگى سراسر نور عالمان دين و ابرار، درسها و نكته هاى بسيارى به انسانمى آموزد؛ چرا كه آنان در مسير حيات بشر نشانه هاى هدايت و پرچمداران علم و تقوى ومشعلهاى روشنى بخش اند.
نوشته اى كه فرا روى شماست نگاهى است گذرا به زندگى سراسر افتخار راوىشناس بزرگ نجاشى ، مرزبان سخت كوشى كه در عصر خويش به مبارزه با مخالفانبرخاست و پوچى گفتار دشمنانى را كه سابقه درخشان شيعه را امرى واهى دانسته ،تشيع را به نداشتن آثار و نوشته هاى ماندگار و پيشينه هاى فرهنگى سرزنش مىكردند، بر همگان آشكار كرد پژوهشگرى كه با قلم تواناى خود به معرفى فرزندانعلمى امام باقر و امام صادق عليهم السلام پرداخت و در بازشناسى محدثان و دانشمندانشيعى و آثار گرانبهاى آنان بى وقفه شب و روز تلاش كرد و سرانجام ثمره اين كوشش‍ مدام و خستگى ناپذير، درخت استوار و پربارى به نام(رجال نجاشى ) شد كه در طول قرنها يكى از منابع اصلى فقها و دانشوران و راهنماىمحققان در رشته شناخت راويان حديث بوده است .
او اگر چه با عزت نفس ، از خود چيزى نگفت و ننوشت ولى نام مباركش در كنارش ميراثماندگارش ، در رديف نام ديگر راويان نور كه خود احياگر آنان بود، هنوز هم مى درخشد.
ابوالحسين احمد بن على نجاشى از اساتيد و بنيان گذاران (علمرجال ) است كه در اواخر قرن چهارم و نيمه اول قرن پنجم مى زيست . متاءسفانه ازجزئيات زندگى اش همچون زادگاه ، معاصرانش باشد در دست نيست . از اين رو با استفادهاز شواهد و قراين و با توجه به آثارى كه از او به يادگار مانده است ، سعى گرديدهاز ميان اقوال و نظرات مختلف ، نظر و قولى كه به حقيقت نزديك تر است برگزيده وبه پيشگاه دوستداران علم و عالمان راستين تقديم گردد.
ستاره اى در افق بغداد  
از سالى كه ستارگان فرو ريختند (143) و جهان خاكى فروغ گشت آخرين حجت حق امامزمان (عج ) در پس پرده غيبت طولانى پنهان شد 43سال مى گذشت . در طول اين مدت علويان رنج و محنت فراوان از عباسيان كشيدند ولى باايمان و عشق به خاندان عصمت طهارت عليهم السلام و اميد به آينده روشن ، زندانها، دورىاز وطن و شكنجه هاى طاقت فرسا را تحمل كردند و سرانجام با جنبشهاى مستقلى كه باانديشه و فكر مذهب شيعى در گوشه و كنار به وقوع پيوست آرام آرام زمينه رشد وبالندگى شيعيان فراهم گشت . بغداد پايتخت عباسيان ، مى رفت كه بندهاى تزوير وستم حاكم بر آن يكى پس از ديگرى پاره گردد و از خلفاى عباسى نامى نفرت انگيزبيش نماند. در اين سال فقها و دانشوران شيعى به تربيت شاگردان و محكم كردناستوانه هاى فقه مشغول شدند و در محله كرخ بغداد - منطقه اى شيعه نشين - حوزه اىتشكيل دادند كه آوازه آن در عرصه گاه فرهنگى و علمى سراسر جهان پيچيد.
در گوشه اى از شهر بغداد منزل شيخ على نجاشى قرار داشت كه يكى از دانشمندان آنزمان بود او كه از فرصت به دست آمده براى دوستداران علم و خاندانرسول الله صلى الله عليه و آله بسيار مسرور بود درسال 372 ق شادمانى اش فزون گشت ، چرا كه در اينسال خداوند به او فرزندى بخشيد كه اميد مى رفت تا روز رستاخيز نامش جاودان ماند.
تولد نوزاد نو رسيده ، سرور مهربانى فراوانى را به كانون گرم خانواده شيخ علىبه ارمغان آورد و شيخ به سبب علاقه زيادى كه به پيامبر بزرگوار اسلام صلى اللهعليه و آله داشت نام (احمد) را - كه نام آسمانى پيامبر است و نيز براى زنده نگه داشتننام و ياد پدرش - بر فرزند خويش نهاد.
احمد در دامن مادر بزرگوار و تحت سرپرستى و نظارت پدر ارجمندش ‍ دوران كودكى راسپرى و كم كم خود را براى تحصيل دانش و كسب معارف آماده مى كرد.
نجاشى  
چون يكى از نياكان احمد به نام (عبدالله ) بر اهواز حكومت مى كرد و به نجاشى بهشهرت داشت بدين سبب او نيز به لقب (نجاشى ) مشهور گشت .
احمد نجاشى به دو كنيه (ابوالحسين ) و (ابوالعباس ) نيز معروف شد. شايدفرزندانى به نامهاى حسين و عباس داشته و در كوچكى از دنيا رفته باشند.(144)
پدر و خاندان وى همه اهل كوفه بوده اند ولى از آنجا كه پدرش پس از ورود شيخ صدوقدر سال 355 ق . به بغداد از محضر او استفاده كرده و جدش ‍ هم در بغدادمنزل داشته و خود نيز دوران كودكى و كسب معارف و علوم را در آنجا گذرانده است صحيحتر آن است كه بگوييم او در همان شهر بغداد به دنيا آمده است . چنانكه علامه محققشوشترى مى نويسد: نجاشى بغدادى است نظير شيخ مفيد، سيد مرتضى و سيد رضى وشيخ طوسى در كتاب رجالش فرموده است : منزل جد نجاشى در كنار نهر است و نهر هم ازشهر بغداد به شمار مى آيد.(145)
از تبار اسماعيل  
از افتخارات نجاشى يكى آن است كه او از تبار حضرتاسماعيل عليه اسلام همچون شاخه هاى شجره طيبه اسلام در حجاز و ديگر شهرهاى اسلامىشاخ و برگ زده و پراكنده بودند پيامبرى و سيادت از آنان بود و هر كه با آنها دشمنىمى كرد زبون مى شد و زندگى اش را ننگ دورى از حق فرا مى گرفت .قبايل و خاندان بزرگ به آنها پيوند مى خورند و نجاشى نيز چون شمارى ديگر ازدانشمندان و نويسندگان و راويان حديث كه در امتداد تاريخ حركت كردند و ازنسل پاك آنها بوده و از تبار اويند. در حقيقت نسب وى به نياكان پاك نهاد پيامبربزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله مى رسد كه همه ازنسل اسماعيل فرزند حضرت ابراهيم اند. آن طور كه نجاشى نام نياكانش را يادآور مىشود، از خزيمه تا عدنان (146)، در هفت نفر پيامبرى نسب است .(147)
نياكان شريف نجاشى هر يك در عصر خويش امور مربوط به خانه خدا را در دست داشتند ودر اطراف كعبه جاى گرفتند و پيوسته از آنان به عظمت و بزرگى ياد شده است .(148)
نياكان  
ابوالسمال سمعان جد دهم نجاشى است كه فرزندان ونسل او به خاندان ابوالسمال معروف اند. آنان خاندان بزرگى در كوفه بودند كه ازروزگاران كهن مذهب تشيع داشتند و از ميان آنان دانشمندان و نويسندگان و راويانبزرگى برخاستند(149) ابويزيد داود بن فرقد، يكى از خدمتگزاران اين خاندان استكه خود از محدثان بزرگ شهر كوفه و مورد اطمينان است . ابراهيم بن محمد و برادرشاسماعيل نيز در شمار محدثان اين خاندان اند. آن دو از اصحاب و راويان امام موسى عليهالسلام بودند.
جد هفتم ابوالحسين نجاشى ، عبدالله نجاشى است . وى از نظر عقيده ابتدا زيدى (150)بود ولى در پرتو راهنمايى امام صادق عليه السلام از اين عقيده دست برداشت و از آنپس از ياران امام و راويان حديث گشت و هرگز كارى را بدون اجازه و دستور امام انجامنمى داد تا جايى كه افتخار صدور رساله معروف به (رساله اهوازيه ) از سوىصادق آل محمد صلى الله عليه و آله براى وى نصيب گشت .
عبدالله نجاشى از طرف منصور (خليفه عباسى ) استاندار اهواز بود ولى تا زنده بودبه دستور امام عمل مى كرد.
اولين جد نجاشى احمدبن عباس نجاشى نيز از علما و محدثان شيعى بود و در شماراساتيد اجازه حديث قرار داد كه گروهى از دانشوران از جمله پدر نجاشى و هارون بنموسى تلعكبرى ، از او روايت نقل مى كنند.(151)
آشنايى با زبان وحى  
وى با راهنمايى پدر دلسوز و انديشمندش فراگيرى دانش و معارف دين را در مسجد محلهآغاز كرد او در مدتى كوتاه با حضور پيوسته در مسجد (نفطويه نحوى ) (152)(معروف به مسجد لؤ لؤ ى ) نزد امام جماعت مسجد روخوانى قرآن را فراگرفت . (153)
در محيط فرهنگى بغداد مدارس زيادى جود داشت خانه هر دانشمند و فقيهى كلاس درس وآموزشگاهى بود كه شيفتگان علم و ادب رابه خود جذب مى كرد. اما بيش از هر مدرسه اىكرخ بغداد آوازه جهانى داشت . وجود دانشمندان بزرگ و چهره هاى سرشناس در اين پايگاهفرهنگى شيعى موجب گشته بود تا عيمق ترين و دقيق ترين مباحث علمى و دينى در آن موردبحث و نظر قرار گيرد. آنان با نبوغ فكرى و ابتكارات خود شيوه هاى نوى را درتدريس و استدلال علمى گشوده بودند كه همين ويژگيهاى برجسته باعث جذب طلاب بهمدرسه اهل بيت عليهم السلام شد. محققان و دانش پژوهان دوستداراناهل بيت عصمت و طهارت عليهم پروانه وار به گرد آن جمع شدند و از جويبارزلال اخبار و سخنان خاندان رسالت سيراب مى شدند. (154)
نجاشى از كودكى به اين محيط فرهنگى و مدرسه غنى و پرآوازه وارد شد و بهدنبال گمشده خويش ، فضايل و كرامتهاى انسانى و علم حديث مى گشت . او براى رسيدنبه اين هدف با مردان و فرزانگان آشنا شد كه خويشتن را به علم ، تقوا و شب زنده دارىآراسته بودند و از ابرار و محدثان بزرگ به شمار مى آمدند.
وى در خردسالى با فرزندان علماى بنام دوست مى شد و همراه آنان به محضر برزگانمى رفت و از نزديك مطالب زيادى مى شنيد و گفتار آنها در ذهن پاك او نقش مى بست . او درپى ارتباط با خانواده هارون بن موسى تلعكبرى كه از بنى شيعيان و از شخصيتهاىدرخشان شيعى و محدثان بود، با فرزندان اين استاد بزرگ رفاقت پيدا كرد. (155)
هنوز سيزده بهار از طلوع زندگى اش نگذشته بود كه هارون بن موسى درسال 385 ق از دنيا رفت و غبار اين حادثه غم انگيز را در ذهن نجاشى تا آخر عمر باقىگذارد.
با اساتيد و راويان  
از آنجا كه شناخت راويان و به دست آوردن تخصص لازم در اين رشته مبتنى بر شنيدنيهاىزياد و مراجعه به اساتيد بزرگ اين فن است نجاشى براى كسب مهارت در اين رشته ، ازدرياى دانش اساتيد بسيارى بهره برد و از دست مبارك آنان به دريافت اجازهنقل روايت مفتخر گشت و در دانش ‍ رجال تخصص افزون يافت .حال به اختصار از آن بزرگان نام مى بريم :
1 - على بن احمد بن عباس نجاشى (پدر نجاشى ):
نجاشى بعضى از كتابهاى شيخ صدوق را نزد پدرش خواند و از دست او اجازهنقل روايت كتابهاى شيخ صدوق نايل آمد.(156)
2 - احمد بن محمد بن عمران معروف به (ابن جندى ) ( 305 - 396) (157)
3 - احمد بن محمد بن موسى معروف به (ابن وصلت اهوازى ) (324 - 409) ق .
4 - احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز معروف به (ابن عبدون ) يا (ابن حاشر) (330 -423)ق
5 - احمد بن على بن عباس سيرافى معروف به ابن نوح سيرافى (158)
7 - ابواسحاق ابراهيم بن مخلد (325 - 410).
8 - القاضى ابوعبدالله جعفى .
9- ابوالحسين بن محمد بن ابى سعيد
10 - حسن بن احمد بن ابراهيم ( 339 - 426)ق .
11 - حسن بن احمد بن محمد معروف به ( اثم هيثم عجلى )
12 - حسن بن محمد بن يحيى فحام (متوفى 408) ق .
13 - ابوعبدالله حسين بن عبيدالله غضائرى (متوفى 411) ق . نجاشى از اين استادش كهشنيدنيهاى زياد داشت و آگاه به زندگى راويان حديث بود، به دريافت اجازهنقل حديث نايل آمد.(159)
14 - حسين بن احمد بن موسى .
15 - حسين بن جعفر بن محمد مخزومى معروف به (ابن خمرى ).
16 - سلامة بن ذكاء ابوالخير موصلى
17 - عباس بن عمر بن عباس معروف به ( ابن ابى مروان ) (160)
18 - عبدالواحد بن مهرى (318 - 410)ق . نجاشى كتاب (مسند عمار بن ياسر) را نزداين استاد خوانده است .(161)
19 - عبدالسلام بن حسين اديب (329 - 405 ق كتاب (مهدى (عج ) را نزد اين استادشخوانده است . (162)
20 - عبدالله بن محمد بن عبدالله معروف به (ابومحمد حذاء دعلجى ) (163)
21 - عثمان بن حاتم منتاب تغلبى
22 - عثمان بن احمد واسطى
23 - على بن احمد بن محمد قمى معروف به (ابن ابى جيد) (متوفى 408).
24 - ابوالقاسم على بن شبل بن اسد(164)
25 - ابوالحسن محمد بن احمد قمى
26 - محمدبن جعفر اديب معروف به (ابوالحسن تميمى ) (303 - 402)ق
27 - محمد بن عثمان بن حسن معروف به (نصيبىمعدل ). نجاشى كتاب (مارووا من الحديث ) ابوشجاع ارجانى و نوشته اى از عبدالله بنعلى كه تمام آن نوشته را از امام رضا 7 روايت كرده است ، نزد اين استاد خوانده است .(165)
28 - محمد بن على بن شاذان قزوينى
29 - محمد بن على بن يعقوب معروف به (ابولفرح قنائى كاتب ) (166)
در محضر مفيد رحمه الله و سيد مرتضى رحمه الله 
محمد بن محمد بن نعمان معروف به (شيخ مفيد) يا (ابن معلم ) پيشوا و استاد علماىشيعه است كه زمانى زعامت شيعيان به او منتهى گرديد. تمام كسانى كه بعد از او آمدنداز محضرش و از آثار ماندگارش بهره ها بردند. حدود دويست كتاب و اثر فقيه و محققژرف نگر به جاى مانده است كه به منزله دائرة المعارف بزرگ اسلامى و شيعى محسوبمى شود.
نجاشى در محضر چنين انديشمند و عالمى ساليان متمادى زانو زد و از اندوخته هاى علمىاش خوشه ها برچيد. بيشتر كتابهاى جعفربن محمد قولويه - استاد شيخ مفيد - و شمارىديگر را نزد او خوانده است .(167)
وى سرانجام در شب جمعه آخر ماه مبارك رمضانسال 413 ق . استادش را از دست داد و ارتحال استاد بزرگى چون شيخ مفيد براى اوبسيار سنگين بود. پس از درگذشت شيخ مفيد رحمه الله زعامت و پيشوايى شيعيان بهسيد مرتضى رحمه الله منتقل شد؛ شخصيتى كه در دانشهاى مختلف يگانه عصر خود و درفضل و كرم زبانزد بود.
نجاشى ساليان دراز در درس سيد مرتضى حاضر شد و از دانشها و روح بلند اين استادبزرگ كه تجسم تقوا و پاك دامنى بود، بهره ها برد، او گرچه از سيد مرتضى دركتاب ارزشمندش روايتى نقل نمى كند، ولى به فرموده محقق خوانسارى ، در نزد سيدمرتضى بيشترين درس را خوانده است . (168)
سيد مرتضى پس از عمرى پربار و خدمات ارزنده علمى و اجتماعى در ربيعالاول سال 436 ق در شهر بغداد ستاره عمرشافول كرد و به جوار حق شتافت . مصيبت فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد سختكوش ‍ چون سيد مرتضى نيز براى نجاشى كه زمان طولانى با او ماءنوس بود بسيارسنگين آمد ولى بدن مطهر استادش را با كمك ابوالعلى محمد بن حسن جعفرى و سلاربنعبدالعزيز، غسل داد و پس از اينكه فرزند سيد مرتضى بر بدن پدرش نماز گزارد اورا دفن كردند.(169)
تشيع در عصر نجاشى  
عصر نجاشى را بايد دوره گسترش و نيرومندى شيعه قلمداد كرد. چرا كه از قرن چهارمهجرى عواملى به وجود آمد كه به رشد و بالندگى شيعيان كمك بسزايى كرد، در ايندوره فاطميان كه شيعه اسماعيلى بودند بر مصر دست يافتند و سلطنت دامنه دارى ازسال 296 تا 557 ق تشكيل دادند. آنها از باطنى گرى به شدت تبليغ مى كردند و اينعقيده در خراسان و ماوراءالنهر و در بعضى از شهرهاى عراق حاكم شد و فرمانروايانبعضى از مناطق ، تحت تاءثير قدرت آنان به دفاع از شيوه و عقايد آنها برمى خاستندرفته رفته قدرت آنها به اندازه اى گسترش يافت كه درسال 450 ق پس از درگذشت نجاشى ، به مدت يكسال در بغداد به نام آنان خطبه خوانده شد و خليفه از شهر فرار كرد. در مناطق ديگرنيز همين وضع وجود داشت و امراى بسيارى تحت تاءثير قدرت فاطميان فرمانبردار آنهابودند.(170)
از سوى ديگر ظهور پادشاهان آل بويه كه شيعه بودند نهايت نفوذ را در بغداد (مركزخلافت عباسيان ) و نيز در خود خليفه برجاى نهاده بود و اين قدرت به شيعيان اجازه مىداد تا در برابر مدعيان مذهبى خود كه پيوسته با تكيه به قدرت خلافت آنان را تحقيرمى كردند قد علم كرده ؛ آزادانه به تبليغ مذهب بپردازند.(171)
طلوع ابوالعباس نجاشى احياگر راويان نور چهره هاى درخشان شيعى در بغداد، مصادفبا اوج قدرت حاكمان آل بويه در اين شهر و غروب بغداد و سراسر مناطق زير نفوذ آنهادر آن روزگار گرديد.
برجسته ترين و درخشان ترين دوره تمدن اسلامى همانا سده هاى چهار و پنج هجرى استكه در ميان انبوه پژوهشهاى تاريخى جايگاه ويژه اى را به خود اختصاص داده است .
حضور چشمگير دانشمندانى همچون صاحب بن عباد، بوعلى سينا،ابوالفضل بن عميد ملقب به (جاحظ دوم ) و... در دستگاه حوزه فرمانروايىآل بويه نقش عظيمى در نهضت فرهنگى و ترويج دانش و نشر آثار در علوم مختلفاسلامى ، در اين برهه داشت .
وجود چهره هاى دانشور و فقهاى بزرگ شيعى و نگهبانان دين مانند شيخ صدوق ، شيخمفيد، سيد مرتضى ، شيخ طوسى ، و ابوالعباس نجاشى ، مهمترينعامل در ترقى و رشد فرهنگ اسلامى بويژه بالندگى تشيع در اين دوره بود. اينوضعيت تا نيمه اول قرن پنجم هجرى ادامه داشت ولى با به وجود آمدن جنگها و آشوبهاىداخلى در بغداد عليه شيعيان از يك سو و انتقال قدرت ازآل بويه به سلجوقيان سنى مذهب از سوى ديگر سبب شد كه حوزه علميه بغداد از همفروپاشد و فقها و عالمان دين ناگزير دست به هجرت زنند.
در اين ميان شيخ طوسى كه زعامت شيعيان را عهده دار بود درسال 448 ق به نجف اشرف هجرت كرد و خانه وى در بغداد غارت گرديد. در ماه صفرسال بعد كتابها و منبرى كه شيخ بر فراز آن علم كلام تدريس مى كرد به محله كرخبرده شد و همراه سه پرچم سفيدى كه زائران و شيعيان كرخ در راه زيارت نجف و كوفهبا خود حمل مى كردند، آتش زده شد!(172)
ابوالحسين نجاشى نيز در اين سالهاى آشفته و نابسامان بغداد را ترك كرد اما اينكه بهكجا كوچ كرد، روشن نيست شايد اين چند سال آخر عمرش را در نجف ، كوفه و يا سامراگذرانده باشد.
معاصران  
در عصر نجاشى كه عصر شكوفايى علم ياد مى شود فقها و دانشمندان ژرف انديش ومحققان زيادى در پايتخت علمى جهان اسلام و مركز خلافت آن روز - بغداد - حضور داشتند ونيز در گوشه و كنار و شهرهاى دور و نزديك عالمان و چهره هاى ادبى و شعراى بنام بهچشم مى خورند كه در زمان نجاشى مى زيستند و همه از ستارگان يك آسمان به شمار مىآمدند. شيخ طوسى (385 - 460 ق ) از جمله معاصران نجاشى است . وى در 23 سالگى(408) ق به شهر بغداد هجرت كرد. آن مفسر، محدث ، فقيه ، و رجالى بنام شيعى پس ازسيد مرتضى رحمه الله عهده دار مسئوليت رهبرى و زماعت شيعيان گرديد و به همراهنجاشى از اساتيد بزرگ آن زمان مانند: ابن عبدون ، ابن صلت اهوازى ، حسين بن عبداللهغضائرى ، ابن ابى جيه ، شيخ مفيد و سيد مرتضى ، بهره برده است .آن دو در كناريكديگر در محضر اين چهره هاى سرشناش زانو زده و از مقام علمى آنان دانش ‍ اندوخته اند.گرچه در كتابهاى رجالى شيخ طوسى ، شرححال نجاشى نيامده است ليكن نجاشى در كتاب ارزشمند رجالش از هم دوره اش چنين ياد مىكند:
محمد بن حسن شيخ طوسى ، در بين اصحاب و دانشمندان شيعى بسيار بلند مرتبه است .از چهره هاى برجسته و بزرگان مورد اطمينان است و يكى از شاگردان استاد ما شيخ مفيدبه شمار مى آيد.
... آنگاه آثار ماندنى او را نام مى برد و دو كتاب(الرجال ) و (فهرست شيخ طوسى ) را در شمار كتابهايش ذكر مى كند.(173)
ابوالحسين احمد بن حسين معروف به ( ابن غضائرى ) فرزند حسين بن عبيدالله غضائرى، از محدثان برزگ شيعه و معاصر با نجاشى است . نجاشى همراه با على بن محمد بنشيران (متوفى 410 ق ) كه او نيز يكى از دوستان و معاصرانش بوده است ، با احمد بنحسين گفتگو و مباحثات علمى داشته و از نظرات و ديدگاههاى هم استفاده مى كردند. علاوهبر اين ارتباط دوستانه و بهره برى از تجربيات يكديگر، نجاشى با ابن غضائرىهمدرس بوده و نزد اين عبدون و حسين بن عبيدالله (پدر احمدبن حسين ) شاگردى كرده اندو كتاب (النوادر) احمد بن عبيدالله خوانده اند. و نيز بعضى از كتابهاى ابوالحسن علىفضال را كه ابن غضائرى در نزد ابن عبدون خوانده است نجاشى درطول اين مدت مطالب آنها را شنيده است .
ابن غضائرى كه از اساتيد بزرگ علم رجال بوده كتابهايى در اين رشته نوشته استولى متاءسفانه نوشته هاى اين انديشمند و محقق رجالى از بين رفته و در دسترس نيست .تنها كتاب (الضعفا) از وى موجود است كه مولا عنايت الله قهپايى در اثر ارزشمند خويش(مجمع الرجال ) آن را همراه با چند كتاب رجالى ديگر جمع آورى نموده است و اكنون دردسترس ‍ است .(174)
ابويعلى محمد بن حسن جعفرى و سلاربن عبدالعزيز كه دو فقيه و از برازندگان علم وادب و از شاگردان شيخ مفيد و سيد مرتضى بودند در شمار معاصران نجاشى جاىدارند. آن دو با نجاشى در غسل دادن سيد مرتضى همكارى داشتند؛ كه سرانجام روح اين دوچهره دانش و تقوا در سال 463 ق ، با هم به ملكوت اعلى پرواز كرد.
ابوالحسن كاتب (متوفى 413 ق ) و ابوالحسن جرجرايى از معاصران و دوستان صميمىنجاشى بودند نوشته اند نجاشى بعضى از كتابهاى ابوالحسن كاتب از خريدارى كردهاست . ابن سينا (متوفى 428 ق ) كه از فيلسوفان بزرگ عالم اسلام و مناصب مهمى دردولت آل بويه داشت از معاصران نجاشى است .تحول در علوم مختلف بويژه منطق و فلسفه ، علوم پزشكى و طب در اين دوره مرهون خدماتو همت والاى اوست .
ادباى بزرگ و نابغه هاى درخشان شيعه چون سيد مرتضى (متوفى 406 ق ) وفردوسى (متوفى 411 ق ) كه آثار ادبى و شعرى ارزشندى از آن دو به يادگار ماندهاست در زمان نجاشى در آسمان بغداد و ايران درخشيدند.
آثار ماندگار 
ابوالعباس نجاشى در شناخت راويان حديث گوى سبقت را از ديگر دانشمندان اين فن ربودو بر آنان برترى كامل يافت . گرچه پيش از عصر نجاشى و شيخ طوسى محققان وعلماى زيادى در رشته رجال قلم بر صفحه كاغذ گذارده ، آثار ارزشمندى به يادگارگذاشتند ولى دانش شناسايى حديث در زمان اين دو ابرمرد كه شايسته عنوان (پدر علمحديث )اند، تحول چشمگيرى يافت (175) و آثارى كه اين او خورشيد فروزان شيعه دراين زمينه از خويش به يادگار گذاردند به عنوان كتابهاىاصول علم رجال معروف گشت و از آن تاريخ تا كنون عالمانى كه متخصص در اين رشتهاند مطابق ديدگاههاى آن دو تحقيق كرده و بر محور آثار آن دو بزرگوار، كتابها نوشتهاند.
(رجال نجاشى ) از گرانبهاترين آثار شيعى در فن علمرجال است كه در بين چهار كتاب اصلى علم رجال درخشندگى خاصى دارد؛ نظير درخشش ‍كتاب (كافى ) در بين چهار كتاب حديثى .
نجاشى اين گنجينه و اثر ماندگارش را در زمان حيات استادش سيد مرتضى رحمه الله وپس از تاءليف كتابهاى شيخ طوسى در اين زمينه ، نوشته است . گويا سيد مرتضى دراين زمينه ، نوشته است . گويا سيد مرتضى در يكى از جلسات درس ، از سخن آن دستهاز مخالفان كه شيعه را به نداشتن آثار و سابقه علمى سرزنش مى كردند و مورداستفاده قرار مى دادند، سرزنش ‍ مى كردند و مورد استفاده قرار مى دادند، اظهار ناراحتىمى كند و همين مساءله سبب مى شود كه نجاشى با تصميم و اراده جدى دست به تحقيق زندو دانشوران شيعى و آثار ارزشمند آنان را معرفى كند.
بنابراين كتاب وى حاوى نام 1270 فرزانه از محدثان و علماى شيعى است كه در بيشترموارد، سلسله سند از نجاشى تا راوى و شخصيتى كه به معرفى و آثار او پرداخته ،ذكر شده است . آن طور كه از سخن خود نجاشى بر مى آيد نام اين كتاب (فهرس اسماءمصنفى الشيعه ) است كه در آن به شناساندن آثار، كنيه ، القاب ، نياكان ومحل سكونت و زندگى علماى بزرگ پرداخته است . از اين رو نام اين مجموعه گران سنگ(فهرست ) معروف به (رجال النجاشى ) است كه بر روى جلدهاى چاپ شده آن مزيناست .
نجاشى اين كتاب را در دو جزء تهيه و تنظيم كرده و به همان ترتيبى كه خود صورتداده است بارها منتشر شده است .(176)
نجاشى غير از اثر مشهورش كتابهاى ديگرى به رشته تحرير درآورد ولى متاءسفانهنشر نگرديده و در دسترس نيست حتى به نسخه هاى خطى آنها نيز تا بهحال آگاهى نيافته اند. نجاشى آنجا كه شرح حالش را يادآور شده آثار زير را ازنوشته هاى خويش شمرده است :
1 - (الجمعه ): اين كتاب درباره وظايف و اعمال عبادى در روز جمعه است .
2 - (الكوفه ): در معرفى آثار و اماكن تاريخى شهر كوفه و نيز فضيلت آنها است .
3 - ( انساب بنى نضر بن قعين ): در اين كتاب خاندان بنى نضربن قعين را معرفى مىكند.
4 - (مختصر الانوار و مواضع النجوم ) (177)

next page

fehrest page

back page