بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نور جلد 1, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     NOOR1001 -
     NOOR1002 -
     NOOR1003 -
     NOOR1004 -
     NOOR1005 -
     NOOR1006 -
     NOOR1007 -
     NOOR1008 -
     NOOR1009 -
     NOOR1010 -
     NOOR1011 -
     NOOR1012 -
     NOOR1013 -
     NOOR1014 -
     NOOR1015 -
     NOOR1016 -
     NOOR1017 -
     NOOR1018 -
     NOOR1019 -
     NOOR1020 -
     NOOR1021 -
     NOOR1022 -
     NOOR1023 -
     NOOR1024 -
     NOOR1025 -
     NOOR1026 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

تفسير آيه : (170) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَآ اءَنْزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَآ اءَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنآ اءَوَلَوْ كَانَ ءَابَآؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلاَ يَهْتَدُونَ
ترجمه آيه : 
وهنگامى كه به آنها (مشركان ) گفته شود: آنچه را خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: بلكه ما از آنچه پدرانِ خود را بر آن يافتيم پيروى مى نماييم . آيا (از آنان پيروى مى كنند) هرچند پدرانشان چيزى نمى فهميدند و هدايت نيافته بودند؟
نكته ها: 
O آيه قبل به ما هشدار داد كه از پيروى گامها و فرمان هاى شيطان ، دورى كنيم . اين آيه يكى از مصاديق راه شيطان را كه تقليد كوركورانه است بيان مى كند.
O پيروى و اطاعت عقلانى مانعى ندارد، مورد انتقاد قرآن ، تقليد از كسانى است كه نه خود داراى تعقّل بوده اند و نه هدايت انبيا را پذيرفته اند.
O هدايت الهى ، در هر عصر و زمانى وجود دارد. از اينكه قرآن مى فرمايد: نياكان آنان هدايت پذير نبودند، استفاده مى شود كه هدايت الهى در هر زمانى بوده ، ولى آنها نمى پذيرفتند. حضرت على عليه السّلام در نهج البلاغه مى فرمايد: (بلى لاتخلوا الارض من قائم للّه ظاهراً او خائفاً)(506) زمين از رهبر آسمانى هرگز خالى نيست ، خواه آشكارا و خواه مخفيانه مردم را به راه خدا دعوت مى نمايد.
پيام ها: 
1 ارتجاع و عقب گرد، ممنوع است . پيروى از سنّت و راه نياكان ، اگر همراه با استدلال و تعقّل نباشد، قابل پذيرش نمى باشد. (الفينا عليه ابائنا)
2 تعصّباتِ نژادى وقبيله اى ، از زمينه هاى نپذيرفتن حقّ است . (بل نتّبع ... ابائنا)
3 آداب و عقايد نياكان ، در آيندگان اثر گذار است . (ما الفينا عليه ابائنا)
4 راه حقّ، با عقل و وحى به دست مى آيد. (لايعقلون شيئا و لايهتدون )
5 انتقال تجربه و دانش ارزش است ، ولى انتقال خرافات از نسل گذشته به نسل آينده ، ضد ارزش مى باشد. (اباؤ هم لايعقلون )
6 عقل ، ما را به پيروى از وحى ، رهبرى مى كند. (اتّبعوا ما انزلنا... او لوكان اباؤ هم لا يعقلون )
تفسير آيه : (171) وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إِلا دُعَآءً وَ نِدَآءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ
ترجمه آيه : 
و مَثل كافران ، چنان است كه كسى به حيوانى كه جز صدايى (از نزديك ) ويا ندايى (از دور) نمى شنود بانگ زند، اينان كران ، لالان و كورانند و از اينروست كه نمى انديشند.
نكته ها: 
O ((دعا)) به معناى خواندن از نزديك و ((نداء)) براى خواندن از راه دور است .
O در اين آيه دو تشبيه است : يكى تشبيه دعوت كننده ى حقّ، به چوپان . و ديگرى تشبيه كافران ، به حيواناتى كه از كلام چوپان چيزى جز فرياد نمى فهمند. يعنى اى پيامبر! مثال تو در دعوت اين قومِ بى ايمان به سوى حقّ و شكستن سدهاى تقليد كوركورانه ، همچون كسى است كه گوسفندان و حيوانات را براى نجات از خطر صدا مى زند و آنها اين پيام را درك نمى كنند. زيرا چشم و گوش دل آنها بسته شده و در واقع كرو لال و نابينا هستند.
پيام ها: 
1 ارزش چشم و گوش و زبان ، به آن است كه مقدّمه ى تعقّل باشد، و گرنه حيوانات نيز چشم و گوش دارند. (صم بكم عمى فهم لايعقلون )
2 راه شناخت ، پرسيدن ، گوش كردن و ديدن همراه با تفكّر است . (صم بكم عمى فهم لايعقلون )
3 اشخاص بى تفاوت در برابر دعوت حقّ، پنج صفت تحقيرآميز دارند:
مثل حيوانند، كورند، كرند، لالند و بى عقلند. (مثل الّذين كفروا... فهم لايعقلون )
تفسير آيه : (172) يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِنْ طَيِّبَا تِ مَا رَزَقْنَ كُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّ هِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ
ترجمه آيه : 
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داده ايم بخوريد و شكر خدارا به جاى آوريد. اگر فقط او را پرستش ‍ مى كنيد.
نكته ها: 
O از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه خداوند مى فرمايد: من مردم را خلق مى كنم ، امّا آنان غير مرا مى پرستند. من به آنان روزى مى دهم ، امّا آنان شكر ديگرى را مى نمايند.(507)
O قرآن ، هرگاه بنا دارد انسان را از كارى منع كند، ابتدا راههاى مباح آنرا مطرح كرده و سپس موارد نهى را بيان مى كند. چون مى خواهد در آيات بعد، مردم را از يك سرى خوردنى ، منع و نهى كند، در اين آيه راههاى حلال را بازگو نموده است .
O شكر مراحلى دارد. گاهى با زبان است و گاهى با عمل . شكر واقعى آن است كه نعمت ها در راهى مصرف شود كه خداوند مقرر نموده است .
O هدف اصلى از آفرينش نعمت هاى طبيعى ، مؤ منان هستند. در سه آيه قبل فرمود: اى مردم ! از آنچه در زمين است بخوريد. در اين آيه مى فرمايد: اى مؤ منان ! از نعمت هاى دلپسندى كه براى شما روزى كرده ام بخوريد. شايد در اين اختلاف تعبير، رمزى باشد و آن اينكه هدف اصلى ، رزق رسانى به مؤ منان است ، ولى ديگر مردم هم در كنار آنها بهره مى برند. همانگونه كه هدف اصلىِ باغبان از آبيارى ، رشد گلها ودرختانِ ميوه است ، گرچه علف هاى هرز وتيغها نيز به نوايى مى رسند.
O از هركس توقّع خاصّى است . از مردم عادّى ، توقّع آن است كه پس از خوردن ، دنبال گناه و وسوسه هاى شيطان و فساد نروند؛ (يا ايّها النّاس كلوا... ولا تَتّبعوا خُطوات الشّيطان )(508) ولى از اهل ايمان اين توقّع است كه پس از خوردن ، به دنبال عمل صالح و شكرگزارى باشند. (يا ايّها الّذين آمنوا كلوا... واشكروا) و (يا ايّها الرّسل كلوا... واعملوا صالحا)(509)
پيام ها: 
1 خودسازى و زهد و تقوى ، منافاتى با بهره گيرى از طيّبات ندارد. (يا ايّها الّذين آمنوا كلوا من طيبات )
2 در مكتب اسلام ، مادّيات مقدّمه ى معنويات است . (كلوا، واشكروا، تعبدون )
3 اسلام در تغذيه ، به بهداشت توجّه دارد. (طيّبات ما رزقناكم )
4 قبل از تاءمين زندگى مردم ومحبّت به آنان ، توقّعى نداشته باشيد. (كلوا... واشكروا)
5 شكر، نشانه ى خداپرستى و توحيد ناب است . اگر انسان رزق را نتيجه فكر اقتصادى ، تلاش ، مديريّت ، سرمايه و اعتبارات خود بداند، براى خداوند سهمى قايل نخواهد بود تا او را شكر كند. (واشكروا للّه ان كنتم ايّاه تعبدون )
6 شكر، نمونه روشن عبادت است . (واشكروا للّه ... تعبدون )
7 شكر خداوند، واجب است . (كلوا... واشكروا لِلّه )
8 خداپرست ، آنچه را خدا حلال شمرده ، از پيش خود حرام نمى كند. (كلوا... ان كنتم ايّاه تعبدون )
تفسير آيه : (173) إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَآ اءُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطَّرَ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
ترجمه آيه : 
همانا خداوند مردار و خون و گوشت خوك و آنچه را كه (هنگام ذبح ) نام غير خدا بر آن برده شده ، حرام كرده است ، (ولى ) آن كس كه ناچار شد (به خوردن اينها) در صورتى كه زياده طلبى نكند و از حدّ احتياج نگذراند، گناهى بر او نيست ، همانا خداوند بخشنده و مهربان است .
نكته ها: 
O به دنبال آيه ى قبل كه فرمود: از پيش خود، حلال هاى خدا را بر خود حرام نكنيد، خداوند تنها مردار و خون و گوشت خوك و هر حيوانى كه مانند زمان جاهليّت نام غير خدا هنگام ذبح بر او برده شود، حرام كرده است .
O امام صادق عليه السّلام فرمود: گوشت مردار، سبب ضعف بدن و قطع نسل و مرگ ناگهانى مى شود و خوردن خون ، سبب سنگدلى و قساوت قلب مى گردد.(510)
O طبق نظريه هاى بهداشتى ، گوشت خوك عامل دو نوع كرم كدو و تريشين است . و حتّى در بعضى از كشورها، مصرف گوشت خوك ممنوع شمرده شده و انجيل مسيح نيز گناهكاران را به خوك تشبيه كرده است .
O كسى كه براى حفظ جان خود هيچ غذايى نداشته باشد، مى تواند به خاطر اضطرار از غذاى حرام استفاده كند، مشروط بر اينكه از روى سركشى و نافرمانى و ستمگرى نباشد. يعنى فقط به همان مقدارى مصرف كند كه خود را از مرگ برهاند، نه اينكه خواهان لذّت باشد. اين اجازه به خاطر لطف و مهربانى خداوند است . امام صادق عليه السّلام فرمود: اگر انسان عمداً در حال اضطرار از خوردنى هاى ممنوع نخورد و بميرد، كافر مرده است .(511)
O با توجّه به اينكه خوردنى هاى حرام ، بيش از چهار موردى است كه در آيه مطرح شده است ، پس كلمه ((انّما)) به معناى حصر عقلى نيست ، بلكه در مقابل تحريم هاى جاهليّت است .
O قاعده اضطرار، اختصاص به خوردنى ها ندارد و در هر مسئله اى پيش آيد، قانون را تخفيف مى دهد. از امام صادق عليه السّلام سؤ ال كردند كه پزشك به مريضى دستور استراحت و خوابيدن داده است ، نماز را چه كند؟ امام اين آيه را تلاوت نموده و فرمودند: نماز را خوابيده بخواند.(512)
O احكام اسلام ، براساس مصالح است . در آيه قبل ، خوردن بخاطر طيّب بودن آنها مباح بود و در اين آيه چيزهايى كه از طيّبات نيستند، حرام مى شود.
O تحريم هاى الهى ، تنها به جهت مسائل طبى وبهداشتى نيست ، مثل تحريم گوشت مردار وخون ، بلكه گاهى دليل حرمت ، مسائل اعتقادى ، فكرى وتربيتى است . نظير تحريم گوشت حيوانى كه نام غير خدا بر آن برده شده كه به خاطر شرك زدايى است . چنانكه گاهى ما از غذاى شخصى دورى مى كنيم ، به خاطر عدم رعايت بهداشت توسط او، ولى گاهى دورى ما از روى اعراض يا اعتراض و برائت از اوست .
پيام ها: 
1 اسلام به مسئله غذا و تغذيه ، توجّه كامل داشته و بارها در مورد غذاهاى مضرّ و حرام هشدار داده است .(513) (انّما حرّم عليكم الميتة ...)
2 تحريم ها، تنها به دست خداست نه ديگران . (انّما حرّم عليكم )
3 توجّه به خداوند و بردن نام او، در ذبح حيوانات لازم است . تا هيچ كار ما خارج از مدار توحيد نباشد و با مظاهر شرك و بت پرستى مبارزه كنيم . (وما اهلّ به لغير اللّه )
4 اضطرارى حكم را تغيير مى دهد كه به انسان تحميل شده باشد، نه آنكه انسان خود را مضطرّ كند. كلمه ((اُضطُرّ)) مجهول آمده است ، نه معلوم . (فمن اضطرّ)
5 اسلام ، دين جامعى است كه در هيچ مرحله بن بست ندارد. هر تكليفى به هنگام اضطرار، قابل رفع است . (فمن اضطُرّ... فلا اثم عليه )
6 قانون گزاران بايد شرايط ويژه را به هنگام وضع قانون در نظر بگيرند. (فمن اضطرّ... فلا اِثم عليه )
7 از شرايط اضطرارى ، سوء استفاده نكنيد. (فمن اضطُرّ غيرباغ ولا عاد)
تفسير آيه : (174) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَآ اءَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَبِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً اءُوْلََّئِكَ مَا يَاءْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلا الْنَّارَ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه آيه : 
كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده ، كتمان مى كنند و بدان بهايى اندك مى ستانند، آنها جز آتش در شكم هاى خود فرو نمى برند، و خداوند روز قيامت با آنها سخن نمى گويد و پاكشان نمى كند و براى آنهاعذاب دردناكى است .
نكته ها: 
O دانشمندانِ يهود و نصارى تا قبل از آمدن پيامبر اسلام ، به مردم وعده ى آمدن آن حضرت را مى دادند و نشانه هايى را كه در تورات و انجيل آمده بود براى مردم مى گفتند، ولى همين كه پيامبر اسلام مبعوث شد و آنها اقرار به رسالت آن حضرت را مساوى با از دست دادن مقام ، مال و... خود ديدند، حقيقت را كتمان نمودند، تا چند روزى بيشتر در مسند خود بمانند و تحفه و هدايايى بخورند، ولى اين بهاى اندكى است كه در برابر گناه بزرگ خود دريافت مى دارند و اين درآمدها نيز چيزى جز آتش نيست كه مى خورند. همچنان كه در آيه اى ديگر، از خوردن اموال يتيمان به خوردن آتش تعبير شده است .(514)
خداوند در روز قيامت با اين كتمان كنندگان ، سخنى از روى محبّت نخواهد گفت ، با آنكه در آن روز، مؤ منان با خدا هم سخن خواهند شد. البتّه اين گفتگو يا از راه ايجاد موج در فضا و يا از طريق الهام و با زبان دل است و همه خوبان در آن روز كليم اللّه مى شوند.
O در آيه قبل ، به دنبال تحريم گوشت خوك و مردار، سخنى از مغفرت آمده است ، ولى در اين آيه كه سخن از تحريم كتمان حقّ و گناهان مربوط به مسائل فكرى و فرهنگى است ، لحن آيه بسيار تندتر شده و سخنى از مغفرت نيامده است . بگذريم كه در آيه بعد اين تهديدات شديدتر مى شود.
O كتمان حقيقت ، تنها درباره رسالت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نبوده است . كسانى كه درباره جانشين واقعى پيامبر نيز كتمان حقيقت كنند، دچار اين عقوبت خواهند شد. آنانكه ماجراى غدير خم را در كتب تفسير و تاريخ خود محو و مسير آيات را تحريف و توجيه مى كنند و مردم را به جاى امام معصوم به سراغ ديگران مى فرستند، دچار كتمان حقيقت شده اند.
پيام ها: 
1 دنياگرايى ، بزرگترين خطر براى علما و دانشمندان است . (يكتمون ، يشترون )
2 دين فروشى ، به هر قيمتى كه باشد خسارت است ، زيرا حقايق و معارف كتب آسمانى ارزشمندتر از همه منافع است . (ثمناً قليلاً)
3 خوردنى هاى حرام ، به صورت آتش تجسّم مى يابند. (ما ياءكلون ... الاّ النار)
4 اشيا داراى يك وجهه باطنى و ملكوتى هستند كه در قيامت به آن شكل تجسّم مى يابند. (فى بطونهم الاّ النّار)
5 كيفر، بايد متناسب با جرم باشد. آنانكه در دنيا راه شنيدن كلام خدا را بر مردم بسته اند، در قيامت از لذّت استماع كلام خدا محروم مى شوند. (لا يكلّمهم اللّه )
6 عذاب هاى قيامت ، هم جسمى وهم روحى است . (لايكلّمهم اللّه )
تفسير آيه : (175) اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَواْ الْضَّلَ لَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَآ اءَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ
ترجمه آيه : 
آنها (كتمان كنندگان حقّ) كسانى هستند كه گمراهى را به بهاى از دست دادن هدايت و عذاب را به جاى آمرزش خريدند. پس به راستى چقدر در برابر عذاب خداوند تحمّل دارند؟
نكته ها: 
O براى گناه كتمان ، هشت تهديد پى در پى آمده است ؛ پنج تهديد در آيه قبل ، دو تهديد در اين آيه و يك تهديد در آيه بعد. شايد در مورد هيچ گناه ديگر اين همه تهديد پشت سر هم نيامده باشد.
O انگيزه هاى كتمان حقيقت ، زياد است . از آن جمله مى توان به غرور، تعصّب نابجاى دينى ، حفظ موقعيّت ، ضعف نفس ، عدم شهامت ، تنگ نظرى ، سفارش بيگانگان ، حفظ مقام و مال اشاره كرد.
O توبه ى گناه كتمان ، تنها استغفار و گريه نيست ، بلكه بيان حقايق است . البتّه در مواردى كه جان كسى در خطر است و يا فساد و خطرى مطرح است ، كتمان مانعى ندارد. مانند كتمان گناهان خود يا مردم ، براى جلوگيرى از رواج بدى ها.
پيام ها: 
1 كتمان حقايق ، از گناهان ويژه ى دانشمندان است . (اولئك الّذين )
2 در بيان كتب آسمانى ، هدايت و مغفرت الهى است و در كتمان آنها ضلالت و عذاب . (اشتروا الضلالة بالهدى و العذاب بالمغفرة )
3 دين فروشى و كتمان حقيقت ، سخت ترين كيفرها را بدنبال دارد. جمله ى (فما اصبرهم على النار) در قرآن تنها در مورد اين گروه بكار رفته است .
تفسير آيه : (176) ذَ لِكَ بِاءَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الْكِتَبَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِى الْكِتَبِ لَفِى شِقَاقٍ بَعِيدٍ
ترجمه آيه : 
آن (عذاب ) به جهت آن است كه خداوند كتاب (آسمانى ) را به حقّ نازل كرده است و البتّه كسانى كه در كتاب (خدا با كتمان و تحريف ) اختلاف (ايجاد) كردند، همواره در ستيزه اى عميق هستند.
نكته ها: 
O اين همه تهديد و وعده ى عذاب كه براى كتمان كنندگان حقايق دينى بيان شد، از آن جهت است كه خداوند كتاب آسمانى را چنان روشن و واضح و همراه با دلايل و استدلال نازل كرده است كه جاى هيچ گونه شبهه و ابهام براى كسى باقى نماند، امّا با اين حال گروهى از مردم براى حفظ منافع شخصى خود، دست به توجيه و تحريف زده و در فهم كتاب آسمانى اختلاف به وجود مى آورند تا به اصطلاح آب را گل آلود نموده و از آن ماهى بگيرند. خداوند در وصف اينان مى فرمايد: اين گروه در شقاق و جدايى بسر مى برند.
O يكى از راههاى كتمان حقيقت ، ايجاد اختلاف است . در سه آيه ى گذشته ، تمام تهديدات متوجّه كتمان كنندگان بود. در اين آيه به جاى اينكه بفرمايد: كتمان كنندگان در شقاقند، فرمود: اختلاف كنندگان در كتاب ، در شقاقند. اين نشان دهنده ى آن است كه كتمان كنندگان ، همان اختلاف كنندگان هستند. زيرا در محيط آلوده به اختلاف است كه مى توان مردم را سردرگم و حقايق را پنهان كرد.
پيام ها: 
1 منشاء اختلافات دينى و مذهبى ، دانشمندان هستند، نه كتب آسمانى . (نزل الكتاب بالحقّ... اختلفوا فى الكتاب )
2 كتمان حقايق ، موجب شقاق وشكاف و جدايى وپراكندگى است . (شقاق بعيد)
تفسير آيه : (177) لَيْسَ الْبِرُّ اءَنْ تُوَّلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَالْمَلََّئِكَةِ وَالْكِتَبِ وَالْنَّبِيِّينَ وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَالْيَتَمى وَالْمَسَكِينَ وَ ابْنَ الْسَّبِيلِ وَالْسَّآئِلِينَ وَفِى الْرِّقَابِ وَاءَقَامَ الْصَّلَو ةَ وَ ءَاتَى الْزَّكَو ةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَهَدُواْ وَالْصَّبِرِينَ فِى الْبَاءْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ وَحِينَالْبَاءْسِ اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
ترجمه آيه : 
نيكى (تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق يا مغرب بگردانيد، بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده و مال (خود) را با علاقه اى كه به آن دارد به خويشاوندان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان و سائلان و در (راه آزادى ) بردگان بدهد، و نماز را برپاى دارد و زكات را بپردازد، و آنان كه چون پيمان بندند، به عهد خود وفا كنند و آنان كه در (برابر) سختى ها، محروميّت ها، بيمارى ها و در ميدان جنگ ، استقامت به خرج مى دهند، اينها كسانى هستند كه راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است ) واينان همان پرهيزكارانند.
نكته ها: 
O كلمه ((برّ)) به معناى نيكى است ، ولى به هركس كه خيلى نيكوكار باشد، مى گويند او ((برّ)) است . يعنى وجودش يكپارچه نيكى است .
O ((باءساء)) از ((بؤ س )) به معناى فقر و سختى است كه از خارج به انسان تحميل مى شود. ((ضرّاء))، درد وبيمارى است كه از درون به انسان فشار مى آورد.و ((حين الباءس )) زمان جنگ و جهاد است .
O بعد از ماجراى تغيير قبله كه در آيه ى 144 خوانديم ، سخنِ روز، پيرامون قبله و تغيير آن بود كه اين آيه مى فرمايد: چرا به جاى محتواى دين كه ايمان به خدا و قيامت وانجام كارهاى نيك است ، به سراغ بحث هاى جدلى رفته ايد.
O اين آيه جامع ترين آيه قرآن است . زيرا اصول مهم اعتقادى ، عملى و اخلاقى در آن مطرح گرديده است . در تفسير الميزان از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: هر كس به اين آيه عمل كند، ايمانش كامل است .
اين آيه پانزده صفت نيك را در سه بخشِ ايمان ، عمل و اخلاق بيان نموده است . در بخش ايمان ، به مسئله ايمان به خدا، فرشتگان ، انبيا، قيامت و كتب آسمانى اشاره شده و در بخش عمل ، به مسائل عبادى مانند نماز و اقتصادى مانند زكات و اجتماعى مانند آزاد نمودن بردگان و نظامى مانند صبر در جبهه و جنگ ، و روحى وروانى مثل صبر در برابر مشكلات ، اشاره گرديده است . و در بخش اخلاقى به وفاى به عهد و دل كندن از مادّيات و ترحّم به فقرا اشاره شده است .
O ايمان به خدا، سبب خضوع در برابر حقّ و عدم تسليم در برابر طاغوت هاست . ايمان به قيامت ، موجب وسعت ديد و بلندى همّت مى گردد. ايمان به وجود ملائكه ، نشانه ى ايمان به تشكيلات ماوراى طبيعت است . ايمان به انبيا، ايمان به وحى و جريان هدايت در طول تاريخ است و دليل بر اينكه انسان در اين جهان رها و بى برنامه نبوده است . انفاق ، بيانگر تعاون و نوع دوستى ، و نماز، پيوند مستقيم با خدا، و زكات برنامه ريزى براى حل مشكل محرومان ، و وفاى به عهد موجب تحكيم ارتباطات ، و صبر عامل آبديده شدن انسان هاست .(515)
O جمله (آتى المال على حبّه ) را سه نوع معنا نموده اند:
الف : پرداخت مال به ديگران با وجود علاقه اى كه به آن هست .
ب : پرداخت مال بر اساس حبّ خداوند.
ج : پرداخت مال بر اساس علاقه اى كه به فقير است .
O صبر، مادر همه كمالات است وقرآن راه رسيدن به بهشت را صبر مى داند؛(اولئك يجزون الغُرفة بما صبروا)(516) به آنان جايگاه بلند داده مى شود، به پاس بردبارى كه كردند. چنانكه فرشتگان به بهشتيان مى گويند: (سلامٌ عليكم بما صبرتم )(517) درود بر شما كه پايدارى كرديد. همچنين درباره رهبران الهى مى فرمايد: (جعلنامنهم ائمّة يهدون بامرنا لمّا صبروا)(518) آنان را بخاطر صبرشان ، پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مى نمودند.
O مشابه اين آيه ، در روايات نيز براى معرفى معارف دينى چنين آمده است :
# ((ليس العاقل من يعرف الخير من الشرّ و لكن العاقل من يعرف خير الشّرين ))(519) عاقل آن نيست كه خير را از شرّ بشناسد، عاقل آن است كه ميان دو شرّ، خيرش را برگزيند.
# ((ليس العلم بكثرة التعلّم انّما هو نور يقذفه اللّه فى قلب من يريد))(520) دانش ، به آموختن بسيار حاصل نمى شود. دانش واقعى ، نورى الهى است كه به دلها مى تابد.
# ((ليس البرّ فى حُسن الزّى و لكن فى السكينة و الوقار))(521) بزرگى ، در ظاهرِ آراسته نيست ، بلكه در آرامش و وقار است .
# ((ليس السخى ... الذى ينفق ماله فى غير حقّه و لكنه الّذى يؤ دّى الى اللّه ما فرض عليه ))(522) سخاوتمند كسى نيست كه در هرجا و لو بى جا انفاق كند، بلكه كسى است كه در هرجا خشنودى خداست انفاق كند.
# ((ليس العبادة كثرة الصيام و الصلاة و انّما العبادة كثرة التفكّر فى امر اللّه ))(523) عبادت به نماز و روزه بسيار نيست ، به تفكّر درباره خدا و آثار اوست .
# ((اشدّ من يَتم اليتيم يتيمٌ انقطع عن امامه ))(524) آنكه از سرپرستى پيشواى حقّ محروم گشته ، يتيم تر از كسى است كه پدر و مادرش را از دست داده است .
O براى رسيدن به كمالِ تقوا، انفاقِ واجب و غير واجب ، هر دو لازم است . بعضى از مردم به مستمندان كمك مى كنند، ولى حقوق واجب خود را نمى پردازند و برخى ديگر با پرداخت خمس و زكات ، نسبت به فقرا و محرومان بى تفاوت مى شوند. اين آيه ، مؤ من واقعى را كسى مى داند كه هم حقوق واجب را بپردازد و هم انفاق مستحبّ را انجام دهد.
به همين دليل در روايات مى خوانيم : در اموال ثروتمندان ، غير از زكات نيز حقّى براى محرومان است .(525) و كسى كه سير بخوابد در حالى كه همسايه او گرسنه باشد ايمان به خدا و قيامت ندارد.(526)
پيام ها: 
1 به جاى محتواى دين ، به سراغ ظاهر نرويم و از اهداف اصلى باز نمانيم . (ليس البرّ... ولكن البرّ)
2 يكى از وظايف انبيا وكتب آسمانى ، تغيير فرهنگ مردم است . (ليس البرّ... و لكن البر)
3 شناخت مفاهيم ، مهم نيست عمل به آن مهم است . كلمه ((برّ)) به مفهوم نيكى است ، ولى دانستن آن مهمّ نيست ، كسى كه اين مفهوم را محقّق مى سازد ارزش دارد. (لكن البرّ من آمن )
4 ايمان ، مقدّم بر عمل است . (من آمن باللّه ... آتى المال )
5 ايمان به همه انبيا و ملائكه لازم است . (آمن باللّه ... والملائكة والكتاب والنبيّين )
6 ارتباط با خدا در كنار ارتباط با مردم و تعاون اجتماعى در حوادث و گرفتارى ها مطرح است . (آمن باللّه و اليوم الاخر... وآتى المال على حبه )
7 تمام كارهاى نيك در سايه ايمان به خدا شكل مى گيرد. (آمن باللّه ... آتى المال )
8 هدف اسلام از انفاق ، تنها سير كردن گرسنگان نيست ، بلكه دل كندن صاحب مال از مال نيز هست . (على حبّه )
9 نيكوكاران ، مال و دارايى خود را با رغبت و علاقه در راه خدا انفاق مى كنند. (آتى المال على حبّه )
10 با دست خود به فقرا و يتيمان و بستگان انفاق كنيد. (آتى المال على حبّه )
11 در انفاق ، بستگان نيازمند بر ساير گروه هاى مستمند، اولويّت دارند. (ذوى القربى و اليتامى ...)
12 سائل را ردّ نكنيد، گرچه فقير، مسكين ، در راه مانده و فاميل نباشد. كلمه ى ((السائلين )) به صورت مستقل مطرح شده است . (والمساكين و... السائلين )
13 ايمان ونماز و زكات ، بدون شركت در جهاد كامل نمى شود. (وحين الباءس ... اولئك الّذين صدقوا)
14 مدّعيان ايمان بسيارند، ولى مؤ منان واقعى كه به تمام محتواى دين عمل كنند، گروهى اندك هستند. (اولئك الّذين صدقوا)
15 نشانه ى صداقت ، عمل به وظايف دينى وتعهّدات اجتماعى است . (اولئك الّذين صدقوا)
16 متّقى كسى است كه عملش ، عقايدش را تاءييد كند. (آتى المال ... اولئك الّذين صدقوا اولئك هم المتقون )
تفسير آيه : (178) يَاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمْ الْقِصَاصُ فِى الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالاُْنْثى بِالاُْنْثى فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ اءَخِيهِ شَىْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَاءَدَآءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَنٍ ذَ لِكَتَ خْفِيفٌ مِّنْ رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَ لِكَ فَلَهُ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه آيه : 
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (قانون ) قصاص در مورد كشتگان ، بر شما (چنين ) مقرّر گرديده است : آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن ، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى ) خود (يعنى صاحب خون و ولىّ مقتول ) مورد عفو قرار گيرد. (يا قصاص او به خون بهاتبديل شود) بايد شيوه اى پسنديده پيش گيرد و به نيكى (ديه را به ولى مقتول ) بپردازد، اين حكم تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان ، پس براى كسى كه بعد از اين (از حكم خدا) تجاوز كند، عذاب درناكى دارد.
نكته ها: 
O ((قصاص )) از ريشه ((قصّ)) به معناى پيگيرى است . لذا به داستان دنباله دار و پى در پى ((قصّه )) مى گويند. پيگيرى قتل تا مجازات قاتل را ((قصاص )) گويند.
O در هر اجتماعى گاه و بيگاه قتلى صورت مى گيرد، يك دين جامع و كامل همانند اسلام ، در قبال چنين حوادثى بايد طرح و برنامه ى عادلانه و منطقى ارائه دهد كه بتواند جلوى ازدياد وتكرار چنين حوادث وهمچنين جلوى انتقام هاى نابجا و احياناً سوءاستفاده ها را بگيرد، تا قاتلان ، جسور نشوند وخون مظلوم به هدر نرود.
در جاهليّت قبل از اسلام ، گاه به خاطر كشته شدن يك نفر، قبيله اى به خاك و خون كشيده مى شد و جنگ هاى طولانى به راه مى افتاد. اسلام با طرحى كه در اين آيه مطرح شده ، هم حفاظت خون مردم و هم رضايت طرفين و رعايت حدود و اندازه را در نظر گرفته است . البتّه قانون قصاص ، حكم الهى نيست كه قابل عفو و اغماض نباشد، بلكه حقّى است براى صاحبان خون كه مى توانند با گرفتن ديه و يا بدون آن ، از حقّ خود صرف نظر كنند.
سؤ ال : چرا در قانون قصاص ، جنسيّت مطرح است ؟ اگر قاتل مرد و مقتول زن باشد، مرد را قصاص ‍ نمى كنند؟
پاسخ : قتل زن و مرد، از نظر الهى و انسانى و كيفر اخروى يكسان است ، لكن در كيفر دنيوى فرق دارد و اين به خاطر آن است كه معمولا مرد نان آور خانه و قتل او سبب ضربه اقتصادى به خانواده است و قانون براساس نوع است ، نه موارد نادر كه ممكن است زنى نان آور باشد.
پيام ها: 
1 براى تحقّق احكام دينى ، حكومت دينى لازم است . اجراى قانون قصاص بدون قدرت و حكومت ، امكان ندارد. (يا ايّها الّذين آمنوا...)
2 در قانون قصاص ، اصول تساوى و عدالت مورد توجّه است . (الحُرّ بالحُرّ و العبد بالعبد و الاُنثى بالاُنثى ...)
3 قاطعيّت و عطوفت در كنار هم لازم است . (فمن عفى له من اخيه ) گويا اولياى مقتول ، برادر قاتل هستند و قاتل ، از مرز اسلام و اخوت بيرون نمى رود.
4 حقوق اسلامى ، آميخته با اخلاق اسلامى است . (كتب عليكم القصاص ... فمن عفى )
5 اسلام ، نه مانند يهود تنها راه را قصاص مى داند و نه همچون مسيحيّت بهترين راه را عفو مى شناسد، بلكه راههاى مختلفى مثل قصاص ، خون بها و عفو را مطرح مى كند. (كتب عليكم القصاص ... فمن عفى )
6 جواز عفو قاتل و تبديل قصاص به گرفتن خون بها، براى تربيت شماست . (تخفيف من ربّكم )
7 تجاوز از حدود الهى و سوءاستفاده از آن ممنوع است . (فمن اعتدى عليه ... فله عذاب اليم )
8 اگر در قانونى تخفيف قرار داديد، جلو سوء استفاده ها را بگيريد. (ذلك تخفيف ... فمن اعتدى )

next page

fehrest page

back page