بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مبانی تربیتی - عرفانی, سید محمد شفیع مازندرانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     MAB00001 -
     MAB00002 -
     MAB00003 -
     MAB00004 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

10- اخوت و برادرى (وحدت و اتحاد)  
امام به وحدت بيش از ساير مسائل مى انديشيد وحدت و انسجام خارجى ) امام وحدت و انسجامداخلى را يك امر ضرورى مى دانست (546) لذا هشدار مى داد كه :بيدار باشيد! اگراختلاف پيدا شود،اسارتها عود مى كند (547)
امام - سلام الله عليه - همواره رهنمود مى داد كه روزى كه احساس كرديد كه محبت وبرادرى ميان شما و ساير اقشار خدمتگزار زيادتر مى شود، بدانيد كه ايمانتان زيادترگرديده است . (548)
از موارد مهم اخلاق اسلامى ،قضيه تفرقه نداشتن و مجتمع بودن است . (549) تا تجمعنشويد تا دستشان را به هم ندهيد،تا اخوت اسلامى را حفظ نكنيد نمى توانيد درمقابل اين قدرتها بايستيد. (550)
وقتى مى توانيم در برابر همه دنيا بايستيم كه نه به طرف-(مغضول عليهم ) برويم و نه به طرف ( ضالين ).
به طرف مستقيم عمل كنيم يد واحده باشيم ،همه يكصد!يك حلقوم و با هم مجتمع باشيم .(551)
بين خودتان برادر باشيد، حفظ اين برادرى را با حفظ برادرى به اينجا رسيديد و باحفظ برادرى بايد جلو برويد. (552) علما در مساجد، مردم را دعوت به وحدت و اتحادميان انسانها مى انديشيد و به ايجاد انسجام ميان همه اقشار مردم تلاش مى كرد، او بهوحدت اعم از:
الف - وحدت و اتحاد داخلى ( درون مرزى )
ب - وحدت و اتحاد خارجى (برون مرزى )،اهميت مى داد
وحدت و انسجام مورد نظر امام - سلام الله عليه - را مى توان در موارد زير خلاصه كرد:1- وحدت و انسجام ميان همه اقشار كشور.
2- وحدت و انسجام ميان همه كشورهاى اسلامى بلكه كه مسلمين جهان (وحدت بين المللىاسلامى )
او مى فرمود:جامعه اسلامى از هر نژاد و مليتى ،بايد ابراهيمى شود تا بهخيل امت محمد (صلى الله عليه و آله ) بپيوندد و يكى گردد و يد واحده شود (553)
امام مى فرمود: جامعه اسلامى از هر نژاد و مليتى بايد ابراهيمى شود تا بهخيل امت محمد (صلى الله عليه و آله ) بپيوندد و يكى گردد و يد واحده شود. (554) امامسلام الله عليه - آرزومند بود تا يك دولت اسلامى (در جهان ) با جمهوريهاىمستقل تشكيل شود. (555) امام به تشكيل بسيج جهانى مسلمين مى انديشد او در يكى ازهشدار هايش مى فرمود:راستى اگر بسيج جهانىتشكيل شده بود كسى جراءت اين همه جسارت و شرارت را به فرزندان معنوىرسول الله (صلى الله عليه و آله ) داشت ؟
3- وحدت وانسجام همه مستضعفان جهان (وحدت بين المللى مستضعفين ) امام - سلام الله عليه- همواره به مستضعفان توجه ويژه اى داشت و مى فرمود:مستضعفان جهان از مردم هر مرام ومسلكى باشند،حزبى تشكيل دهند،(حزب مستضعفين ) (556)
امام - سلام الله عليه - اين حزب را ( حزب جهانى ) لقب داده (557) و مىفرمود:مستضعفين در طول تاريخ به حمايت و كمك انبيا شتافتند. (558)
4- وحدت و انسجام ميان همه انسانها (وحدت بين المللى انسانها).
امام - سلام الله عليه - همواره به ياران و به همگان خاطر نشان كرده مى فرمود: شماآقايان كه مردم را هدايت مى كنيد،همه را به وحدت كلمه دعوت كنيد. خداى تبارك و تعالىامر فرموده است كه ( واعتصموا بحبل الله ) اجتماع كنيد، لكن اجتماع با تشبثبه حبل الله هر اجتماعى مطلوب نيست (و اعتصموابحبل الله ) مطلوب است .
(اقرء بسم ربك ) اسم رب همان ريسمانى است كه همه بايد به آن اعتصام كنيم.
مردم را دعوت كنيد به وحدت كنيد و به اينكه گروه گروه نشوند. (559)
فتاوايى در پاسدارى از سنگر وحدت  
1- اگر اول ماه ذيحجه نزد علماى اهل سنت ثابت شد و حكم كردند بهاول ماه ،بايد حجاج شيعه از آنها تبعيت كنند و روزى را كه ساير مسلمين به عرفات مىروند ،آنها نيز بروند و حج آنها صحيح است .
2- خارج شدن از مسجد الحرام يا مسجد،مدينه به هنگام شروع نماز جماعت جايز نيست و برشيعيان واجب است كه با آنان نماز جماعت بخوانند.
3- لازم است برادران ايرانى و شيعيان ساير كشورها ازاعمال جاهلانه كه موجب تفرق و صفوف مسلمين است احتراز كنند و لازم است در جماعتاهل سنت حاضر شوند و از انعقاد و تشكيل نماز جماعت درمنازل و گذاشتن بلندگوهاى مخالف رويه ، اجتناب نمايند.
4- براى شركت در جماعات اهل سنت چنانچه براى تقيه (پرهيز از اختلاف ) مطابق آنهاوضو بگيرد و دو دست بسته نماز بخواند و پيشانى بر فرش بگذارد،نمازش صحيحاست و اعاده ندارد.
5- در مسجد الحرام و مسجد رسول الله مهر گذاشتن و سجده كردن بر آن حرام است و نمازاشكال ندارد پيدا مى كند.
6- گفتن : (اشهد ان عليا ولى الله ) جزء اذان نيست و در جايى كه بر خلافتقيه (پرهيز از اختلاف ) است گفتن آن حرام است و نبايد بگويد. (560)
7- من تاءكيد مى كنم كه اسلام تنها پناهگاه همه ماست و در زير پرچم پر افتخار آن همهگروهها به حقوق خود مى رسند عوامل اجانب كه منافع خود را در خطر مى بيند براىتحريك برادران اهل سنت (تلاش ‍ مى كنند) شيعه و سنى در كنار هم و با هم برادرندايران حقوق ، مساوى هستند و هر كس خلاف آن را تبليغ كند، دشمن ايران و اسلام است وبرادران اهل سنت بايد اين تبليغات ضد اسلامى را در نطفه خفه كنند. (561)
8 - يك دسته از مسلمانان ، شيعه هستند و يك دسته از مسلمانان سنى ،... اينهادليل اختلاف نيست ،ما نبايد با هم اختلاف و تضاد داشته باشيم . ما همه با هم برادريم .برادران شيعه و سنى بايد از هم اختلافى احتراز كنند (562)
راز تفرقه  
الف - گاهى وقتها اختلافاتى كه بين اهل نظر واهل علم حاصل مى شود، براى اين است كه زبانهاى هم را درست نمى دانند.
نمى دانم اين مثل را شنيده ايد كه سه نفر بودند، يكى فارس بود، يكى ترك بود ويكى عرب ، اينها راجع به نهارشان كه چه بخوريم بحث مى كردند. فارس گفت :(انگور) مى خوريم ، عرب گفت :نه خير، ( عنب ) مى خوريم ،ترك گفت : خير، مااينها را نمى خوريم ، ما (اوزوم ) مى خوريم . اينها اختلاف كردند، براى اينكه زبانهم را نمى دانستند. بعد مى گويند يكى (كه به زبان آنها آشنايى داشت ) رفت ،انگورآورد؛ همه ديدند كه يك مطلب است ، يك چيز است (563)
ب - مى گويند يك آخوند و يك سيد و يك نفر هم از اشخاص متعارف ، براى دزدى بهباغى رفتند. وقتى باغ آمد ديد اينها سه نفرند و نمى تواند با سه آنها مقابله كند. روكرد به دو نفرشان و گفت : اين سيد اولاد پيغمبر است ، حق دارد ما بايد به او احترام كنيم، قدمش روى چشم ، هر كارى كرده مال خودش بوده . اين آقاى شيخ هم خوب ، عالم است ،جليل القدر است ، اسلام به او احترام گذاشته است ، ما بايد به او احترام كنيم ، خوب اينآدم عامى چه مى گويد؟
آن دو نفر را با خودش موفق كرد و آن عامى را گرفتند و بستند و زدند. بعد رو كرد بهآن دو نفر، گفت :اين آقا پيغمبر است اولاد پيغمبر پيش ما عزيز است ، تويى كه صورتروحانى دارى ، چرا آمدى اينجا؟ روحانى كه دزدى نمى كند.
خودش با سيد دست به هم دادند و آن روحانى نما را زدند و بستند. بعد رو كرد به سيد وگفت : سيد اولاد پيغمبر، جدت به تو گفته است دزدى بكنى ؟ براى چى آمدى تو باغ ؟
اين مثل كه شايد واقعيت هم ندارد اما مثل خوبى است الان سياست دشمنان ما اين طور است يكوقت صحبت مى كردند كه اين ارتش ، طاغوتى ومال رژيم سابق است ،بايد اصلا منحل بشود در مقابلش ‍ صحبت شد كه نه تنها، نبايدمنحل بشود اينها مى خواستند كه يك قوه بزرگى كه مى تواند كار انجام دهد از دست مابگيرند كنارش بگذارند بعد بيايند سراغ روحانيون كه روحانيون نبايد اصلا در امورسياسى دخالت كنند،اينها بايد بروند در مسجد نماز و دعا بخوانند بعد بيايند سراغدولت و مردم كه قوه روحانى را از آنها گرفته و مردم را از ارتش و روحانى جدا كرده بهحساب آنها برسند.
دولت رئيس جمهور و قدرتهاى ديگرى كه هستند،از بين ببرند؛ چون مى بيند كه اگراينها باهم مجتمع باشند،قدرت بزرگى است كه نمى شود آن را از بين برد.
بايد توجه كنيد كه مى خواهند ارتش را از مردم جدا كنند، روحانيون را هم از مردم جدا كنند،و وقتى كه مردم نه قدرت روحانى داشتند و نه قدرت اسلحه ،كودتايى كنند، و قضيه راتمام كنند. (564)
11 - اخلاص پيشگى  
اعجاز اخلاص
الف - آسان شدن سختيها: 
ما هر چه داريم از خداست و بايد براى خدا خرج كنيم اگر به اين باور دست يابيم همهسختيها آسان مى شود. (565)
ب - وقوع نزاعها: 
انبيا و اوليا نزاع ندارند مربوط به خودخواهى است ، كسى كه خدا را مى خواهد نزاع دراثر آن است كه طرف ، چيزى را براى خود مى خواهد. (566)
ج - عدم توقع : 
كسى كه براى رضاى خدا كار مى كند نبايد به اين فكر باشد كه درباره او چهقضاوتى خواهند داشت او بايد خدا را در نظر بگيرد و براى او كار كند، هر كه هر چهخواست ،بگويد كار خوب هم مخالف دارد.(567)
د - پرهيز از خودنمايى : 
انسان بايد تكليف خود را عمل كند اگر بخواهد خودنمايى نمايد، ازاول شكست خورده است . (568)
ه -عمل ،وظيفه و تكليف : 
بايد آنچه تكليفمان است عمل كنيم . (569) مهم اين است كه مقصد،مقصد واحد باشد هرچند از راههاى مختلف بدان برسيم . (570)
12- بدنسازى (ورزش )  
آنها كه اهل خدا هستند و توجه به خدا دارند، هم ورزش جسمى مى كنند و هم ورزش روحى .(571) شما قوى باشيد،چنانچه هستيد شما ورزشكاران و ورزشكارها قويند. (572)اميدوارم كه ورزشكاران ما علاوه بر اين كه در پهلوانى مقدم بر ديگران بشوند در اخلاقو آداب و انسانيت نيز مقدم بر همه باشند. (573)
13- بيدارى روح اميد  
- ماءيوس نشويد و ان شاء الله به خدا هستى و خدا با ما هست (574)
- تو نيز ماءيوس مباش كه ياءس از تقفال بزرگ است به قدر ميسور در رفع حجب وشكستن اقفال براى رسيدگى به آب زلال و سرچشمه نور،كوشش كن . (575)
14- تخصص و تعهد  
شما سعى كنيد كه از متخصصين متعهد استفاده كنيد ما بارها گفته ايم كه ما متخصص مىخواهيم ولى متخصص متعهد،ولى دشمنان ما فرياد زدند كه اينها با تخصص مخالف اند.البته متخصص منحرف از هر كس ، خطرناك است . (576)
15- روحيه ظلم و ستيزى و بسيج عليه استكبار  
- تعليمات انبيا،مردم را بيدار كرد و آنان رابر ضد قدرتمندان و مشركين تجهيز كرد.(577)
- راستى اگر بسيج جهانى مسلمين تشكيل شده بود،كسى جراءت اين همه جسارت و شرارترا به فرزندان معنوى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) داشت ؟ (578)
- ايمانها ما را وادار مى كند كه نترسم و خوف نداشته باشيم . (579)
- ما طرفدار مظلوم هستيم هر كسى در هر قطبى كه مظلوم باشد، ما طرفدار آنها هستيم .(580)
- ملت ايران ملت مستضعف است . (581)
- انبيا و اوليا در برابر ظلم ،ايستادگى مى كردند و كشته مى شدند. (582)
- علماى ما از آن صدر اول تا حالا در هر عصرى قيام كردند. (583)
16- لقاء الله (هدف نهايى تربيت )  
غرض اقصى و هدف نهايى و غايت تربيت و تعليم ،دستيابى بهكمال است و كمال واقعى جز نائل شدن به مقام قرب مرتبه لقاء الله نيست .
- و در پاسخ اين سوال كه آيا لقاءالله مربوط به عالم آخرت است يا در اين دنيا نيزتحقق مى يابد مى توان گفت :(لقاء الله ،در واقع ،رجوع به ماءمن خلقت و موطن فطرتاست نه تنها به دليل آنكه با گذر از طبيعت واقع مى شود،بى ارتباط با زندگى مادىنيست بلكه مختص به بعد از مرگ نمى باشد؛ يعنى وقوع آن در حالى كه انسان بهحيات طبيعى خود ادامه مى دهد ممكن و ميسر است ... ؛ زيرا دنيا و عقبى دو چهره از يك حقيقت اند.) (584)
امام - سلام الله عليه - همواره غايت و هدف نهايى تعليم و تربيت و در واقع مقصوداساسى از زندگى را در دستيابى به مرحله والاى قرب به حق و لقاء الله ،خلاصهنموده ، خاطرنشان مى كرد كه هدف نهايى تربيت ،دستيابى به مقام لقاء الله است .
به نظر امام - سلام الله عليه - مراد از (حسنه ) در آيه شريفه (ربنا اتنا فىالدنيا حسنة ) مقام قرب به خداست (585) و (جنت لقاء )بالاترين پاداشخادمين اسلام است . (586) و در اين رابطه قدم نهادن به (ضيافة الله)وصول به مرحله والاى لقاء الله را در پى دارد. (587)
امام (س ) در پاسخ به اين پرسش كه (لقاء الله چيست ؟ ).
مى نويسد:
به نظر بعضى ، لقاء الله ، يعنى دستيابى به پاداش و جزا در قيامت ، ولى به نظرما، لقاء الله همان اتصال به حق و دستيابى به مرحله ويژه در پرتو رياضتهاىنفسانى است . والبته اين لقاء الله بدان معنا نيست كه انسان به ذاتمتصل مى شود،بلكه به مرحله اى مى رسد كه فانى در اسما و صفات حق مى گردد. و مياناو و حضرت حق جز اسما و صفات حجابى نيست وقابل توجه است كه در مشاهده عينى ، حتى از راه علم حضورى از طريق فطرت نيزاتصال به ذات حضرت حق ممكن نيست ، جز به همين حقيقت كه بدان اشاره نموديم و در آنمقام ،آدمى وجود و جميع موجودات را ظل و سايه حق مى بيند.
چنانكه در حديث آمده است :
(ان روح المؤ من لاشد اتصال بروح الله . مناتصال شعاع الشمس بها) (588)
هدف اصلى ،تربيت خودسازى و تهذيب نفس است و اصلى بودن آن بدان خاطر است كه ازاين راه مى توان به حضور،بار يافت و به لقاء اللهنايل آمد. ^(589) حسن ختام
در خاتمه به تناسب موضوع و محتواى كتاب ،سرودهاى هر چندناقابل ،توسط مؤ لف صور پذيرفته كه به ذكر بخشى از آنها قناعت مى شود:
عطف بر نقطه عطف  
پرتوى از پندنامه حضرت امام - سلام الله عليه - كه به نام (نقطه عطف )انتشاريافته است .
پندنامه حضرت امام - سلام الله عليه - به پسرش ،نامه اى است ،حياتبخش به همهانسانها اين رقيمه نورانى و نورآفرين ، تحت عنوان (نقطه عطف )انتشار يافته استكه سير فصلهاى مهم آن توسط مؤ لف به نظم كشيده شده و تحت عنوان (عطف بر نقطهعطف ) به تشنگان زلال اندرز حكيمانه تقديم مى گردد.

نامه ناب طور سينا بين
آيه هاى حضور، يكجا بين
نغعه (ن و القلم )بشنو
رمز (ما يسطرون ) هو يدابين
راز پرواز سالكان طريق
يم عشق و دم مسيحا بين
هله ،اهل الكتاب فاتبعوه
رخ (لاريب فيه ))،پيدا بين
به تمناى زلف دولت يار
همه الواح را به يكجا بين
اندران پير زنده ياد نوشت
پسرم ،راه و رسم دنيا بين
به جهان دل مبند،فرزندم
گل امروز، خار فردا بين
ز رخ زرد باغ ،در پائيز
همه سرمايه ها به يغما بين
شام آرامش سبكباران
خوشتر از روزگار دارابين
پسرم آرزو و آز، خطاست
ز آزمندى جهان ، به افنا بين
عجب و خود خواهى و غرور بنه
بت شكن را به عرش اعلا بين
خدمت خلق را غنيمت دان
شيوه اولياء والا بين
كاميابى است ، ميوه اخلاص
ز رهائى است هر كه بالا بين
گل آسودگى ،خران ز هوس
زهوى ، تيره چشم دانا بين
وحده لا شريك له ، برخوان
غره ان رهنورد اعمى بين
پسرم ، حشر را قرائت كن
اندران ، حل هر معما بين
اتقوالله ،و اتقوالله ،خوان
ز (تقى )پير راه ،برنا بين
زارع و زرع و كشتزار توئى
سينه آباد، زاب تقوى بين
اى خوش آن مست از شراب طهور (590)
سرخوش از جام حق تعالى بين
علم ،بى باده رهزن جان است
به قفس ، مرغك فريبا بين
(پاى چوبين )به عشق ،مستحكم
و رنه ، افتاده ، بوعلى ها بين
پسرم ،در بروز شايعه ها
شهد صبر و ثبات احلى بين
سنگها سوى نخل باورند
سرو، آسوده ،از ستم ها بين
جرز و مد زمانه ، رهگذر است
البلاء للولاء اينجا بين
پسرم ،با فروغ سير و سلوك
باطن خويش در مصفا بين
پرتو عشق و جلوه توحيد
راز معراج ،در باطن مصلى بين
پسرم نوش ،و نيش رستاخيز
حاصل كشته هاى دنيا بين
صفحه دل صحيفه اعمال
آنچه بنگاشتيش ، خوانا بين
در نهانخانه ،آنچه مى گذرد
آشكارا به صبح فردا بين
پسرم ، از گنه گريزان باش
ظلمت ذنب شوم رسوا بين
همه عالم ،حضور معشوق است
رخ او در نهان و پيدا بين
نكته ها بر لب (هو معكم )
منطق (ان تقوموا لله ) ،بين
پسرم ، در پى مقام ،مگرد
دام ابليس ، زان مهيا بين
هنر و دانش و طهارت دل
حاصل عمر آنكه بينا بين
طاق ابروى دوست ماءمن جان
عشق را بر درش حيارى بين
حرمت مام و قوم و خويش بدار
آخرين رهنمود بابا بين
صلوات خدا،بر احمد و ال
لعن حق بر تمام اعدا بين
تضمينى با غزل معروف به ( چشم بيمار )،(سروده حضرت امام ( س ))
ديده مست تو را ديدم و هشيار شدم
زغم عشق تو،سرگشته و بيمار شدم
به تولاى تو ،از غير تو بيزار شدم
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم
چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم
ذره ام ،ليك دم از جلو مطلق به زدم
همه جا در همه دم ، الحق و الحق به زدم
زخمار مى پرد لطف و مزوق به زدم
فارغ از خود شدم و كوس انا الحق به زدم
همچو منصور خريدار سردار شدم
دلم اندر صف ميثاق و كه جلوگيرى
زده بر درگه معشوق دلارام سرى
شعله اى در دل بيدار مبارك شجرى
غم دلدار فكندت بجانم شررى
رخ بى چون تو بر دل گهر شام افروز
محفل انس تو، دين است و حقيقت آموز
دست كوتاه و نخيل ارفع و دل اندر سوز
در ميخانه گشائيد به رويم شب و روز
خاك در ديده اهريمن پر فن كردم
كعبه جان ،زبت داخله ،ايمن كردم
سينه را با گل ديدار تو گلشن كردم
جامه زهد و ريا كندم و بر تن كردم
خرقه پير خراباتى و هشيار شدم
رخ دلجوى تواءم رونق به بازارم داد
به سراپرده اسرار تواءم بارم داد
ليك بيگانه ،بسى غم ،به دل زارم داد
و اعظ شهر كه از پند خود آزارم داد از دم رند مى آلوده مددكار شدم
بگذاريد همى ،ترك ايادى بكنم
ز خم ياد رخش ،هلهله ،شادى بكنم
همه ،او ،او زنم و ياد مرادى بكنم
بگذاريد كه از ميكده يادى بكنم من كه با دست بت ميكده بيدار شدم
(پند پپر ) 
( قالرسول الله صلى الله عليه و آله :اوصيكم بالشبام خيرا )
يعنى : (به شما وصيت مى كنم كه نسبت به جوانان ، خويش بين باشد ).
هر كجا تيرگى نمايان است
فعل و فرهنگ غير،تازان است
هان جوان ! پند پير دانا بين
زندگى ، رود بس خروشان است
عمر، چون آب جوى ،مى گذرد
قدر دانش چو بر تو ميهمان است
نيك دانى كه چيست عامل اوج
همت و ابتكار و ايمان است .
دين و دانش ،دو بال پروازند
زندگى ،زين نمط، شكوفان است
ادب و حسن خلق و كار و تلاش
عامل ارتقاء انسان است
حرمت پير قوم خويش بدار (591)
زمعلم ، جهان گلستان است
هان جوان ! پند پير دانا بين
خط بيگانه ،خط شيطان است
در عيان ،دلفريب و خوش منظر
در نهادن ، همچو تيغ بران است
تيرهاى تهاجم فرهنگ
زهوا و زمين ، شتابان است
گرگها در لباس ميش اندر
دامها در ره تو پنهان است
در مدار خدا گرانسنگى است
در ديار هوا،چه حرمان است
برترين ، پشتوانه دو جهان
توبه دادن ، تو به ، آب حيوان است (592)
من نگويم ، پى نشاط مرو
بين چه در داست و بين چه درمان است
ديده بر بستن از نگاه حرام
عمل افضل مسلمانان است (593)
بت زيبا رخ خبيث عيار
عامل انحطاط سامان است
زن در پرده هنر پرور
چشمه آفتاب عرفان است
ديده و دل ،هماره پاك بدار
كه طهارت ،اساس ايقان است
چهار مهر (594)را غنيمت دان
كه فلاح تو اندرين كان است
به جوان از پيمبراست درود
كاسمانش ستاره باران است
دل 
(عن الصادق عليه السلام قال : حرم الله فلاا تسكن حرم الله غير الله ).
يعنى امام صادق عليه السلام فرمود:قلب حرم خداوند است ،پس در حرم خداوند، غير خدا راساكن نكن . )
ديو را در خلوت دل ،بار نيست
عرصه جان مهبط اغيار نيست
در سراى سينه و آفاق دل
خاكيان را نوبت ديدار نيست
رهزنان را از ديار جان ، رهان
خود پرستان را ره و رهوا نيست
پاك جانى ، اولين شرط حضور
غيبت ما جز زنگار نيست
عامل تبعيد و تقريب است دل
جز دل عاشق ، دلى بيدار نيست
معنى (انا هديناه السبيل )
جلوه اى جز منطق اين دار نيست
آفتاب صدق و باران خلوص
تا نبارد، گل به گلشن ، بار نيست
كثرت و ظاهر ،در اقليم عمل
در بيط عشق حق ،معيار نيست
دل مقام برتر پيغمبر است
دل بجز منظومه اسرار نيست
فاش گويم دل سراى مرتضى است
جان آن جز چارده سالار نيست
دل سراى آفتاب انتظار
ديده ، جز در راه آن دلدرا نيست
فطرة الله التى باشد گواه
اين سخن جز مطلع الانوار نيست
از شفيعى اين سخن را گوش دار
جز رضا- كسى بر دل ما يار نيست
پرسيدم از حكيمى ،
خورشيد سينه ها چيست
گفتا به كيش ايمان
(الا المطهرون )است
راز حيات دلها
سر سعادت ما
آواى سبز عرفان
(الا المطهرون )است
دين و دانش 
هاتفم گفت كه مشاطه جان ،ايمان است
جام آرامش اندام و روان ، عرفان است
روشنى بخش دل و ديده بود گوهر علم
زندگى از گل دانش ، همه عطر افشان است
ز آب ايمان ، شجر علم ،ستاوند شود
ورنه تيغى به كف زنگى بى سامان است
علم بى باده ، حجابى است در اقليم حضور
دانش ، اندر كف نااهل ،بلاى جان است
خود بى مدد وحى به صحراى طلب
باد پائى است كه طاحونه كش حيران است
باد نخوت ، زدماغ خرد و علم و بهل
كه بلاى دو جهان ، حاصل اين ميدان است
دين و دانش دو پر و بال هماى عزاند
اوج معراج از اين بارگه و ايوان است
زده و چهار قدح مست چو شد توسن فكر
تا به سرمنزل مقصود سبك تازان است
دلبر پرده نشين حافظ اسرار دل است
انتظارش به دل و ديده ،عبارستان است
ديده بر در دلدار نهان بيدار است
آنكه آشفته او گشت مرا به برهان است
عالمى كو ز دل ريك حجازش زمزم
چو نخيزد، نه طبيب است و نه سر درمان است
چو درون از رخ دلجوى يقين اباد است
بت خود خواهى دل خفته گورستان است
به شفيعى سخن پاك رضا در گوش است
دانش و دين ،گهر و راهبر انسان است
ذكر و زندگى 
( فاذكر اذاكم و اشكر والى فلا تفكرون )
ذكر حق را جايگاهى برتر است
ذكر حق را پايگاهى ديگر نيست
ذكر سلطان درون جان بود
حلقه وصل دل و رحمان بود
ذكر لفظى را حضور دل ، سراست
جسم بى جان را كجا ارج و بها است
با تلاش و حركت و ذكر و دعا
باز گردد باب الطاف خدا
دانش بى ياد او خسران بود
تيغ بران بر كيف مستان بود
با هنر گر، از خدا بيگانه شد
كار با ياد خدا گيرد عيار
هر دمى در بارگاه آسمان
لاتكلنى ،لاتكلنى (595) خوان عيان
ربنا اغفر خوان و استغفار كن
با خود عاملنا بفضلك (596) يار كن
ذكر اكبر دان نماز پنج وقت
برترين ذكر خداى اكبر است
مايه آرامش جان است اين
عامل معراج انسان است اين
روز عاشورا نماز آخرين
شد بپا در آن فضاى آتشين
گفتا يا رب !اين پيكرم
باد تقديم رهت ،اى ذوالكرم !
حل معما 
به سوى بحر،مورى پاشكسته
جدا از آب و جام و دانه ، خسته
نه دريا مانع نوشيدن او
نه كس ، بندد ره كوشيدن او
علاج درد او جز عشق و حركت
نباشد جز تلاشى و سعى و همت
من سرگشته از مور بيابان
بسى بيچاره باشم در ايوان
كنار بحر،اماتشنه كامم
به غفلت ، عمر،طى خالى است جامم
بسى در كوفتم در باز نامد
به گوشم كمترين آواز نامد
لبى از كوثر اوتر نكردم
كنارش لحظه اى را سر نكردم
به دل گفتم كه عيب كار چون است
چرا اين گونه بختم واژگون است
بگفت (حل معما ) در درون است
مصفاى (اليه راجعون )است
سراى سينه را منظور بايد
حرم را از حرامى دور بايد
طهارت ، اولين شرط حضور است
طهارت عامل معراج نور است
چنين فرمود پير راه واصل
به يارانش (عليكم بالنوافل )
رياضت نيست جز در(اتق الله )
سعادتمند ره ،(من يتق الله )
به جان ، خاك دركوى ولى باش
مريد مكتب پاك (على )باش
پيمبر را در عرفان (على ) جو
(على )را در ده و دو، منجلى جو
زدم بر سر كه از بيچارگانم
حصول شرطها را ناتوانم
نداد داد دل زان سوى درگاه
بخوان ( لا تفضلوا من رحمة الله )
السلام عليك يا حجة بن الحسين (عج ) 
سرى خواهم كه در پاى تو باشد
به جان ، مخمور صهباى تو باشد
تنى خواهم كه بر دوش گرانش
همه بار تمناى تو باشد
خوشا دستى كه دامان تو گيرد
دو پا شيداى صحراى تو باشد
بجز راه وصالت را نپويد
همى سرمست سوداى تو باشد
نواى ناى جان ،پيوسته گويد
دلى خواهم كه درياى تو باشد
پند پير راه
(دريغا گل به تاراج خران رفت )
دريغا طاقت وتاب و توان رفت - بهار شادمان وگل فشان رفت
جوانى نوبهار زندگى بود
شب آمد روز روشن بى امان رفت
همى از خويش مى پرسم به افسوس
كجا آن مرغك خوش آشيان رفت
جوانا پند پير راه بشنو
مشو مغرور، بين بر ما چسان رفت
نصيب خود زباغ عمر برگير
مبادا نقد فرصت ، رايگان رفت
به فردا كار خود،مسپار امروز
كه مستقبل ، چو ماضى ناگهان رفت
همى بشنو ز موهاى سپيدم
(دريغا گل به تاراج خران رفت )
آثار نبوت در زندگى (بعثت ،احياگر انسان ) 
گر انبيا نبودند ،گيتى پر از بلا بود
آفاق زندگانى ، تاريك و بى صفا بود
گر انبيا نبودند،اغلان بر بريت
بر گردن زمين و آويزه سما بود
گر انبيا نبودند، اشكوبه تمدن
كى اين چنين بهاور،كى با فر و جلا بود
گر انبيا نبودند،اقليم عقل و بينش
بى آفتاب تابان ،بى نور و بى ضيا بود
گر انبيا نبودند،ملك هنر،پريشان
بى آرمان و كم سود، در خدمت هوا بود
گر انبيا نبودند دل ، در جهنم سوزان
در دام كيشان ، از كيش خود جدا بود
گر انبيا نبودند انديشه هاى برتر
افكار ناب ايمان ، خاموش و بى بها بود
پايه هاى عزت انسان 
دانش و ايمان ، دو بال اوج ،بهر ماستى
پايه هاى عزت انسان ، بدان بر پاستى
گر قرين علم گردد،روى دلجوى عمل
روز ما روشنتر از قلب خليل الله ستى
گر به نااهلان رسد علم و جمال و مال و جاه
روزگار جان ، سيه دل ، خانه غمهاستى
اى خوش آن سرمست ازجام طهور معرفت
سيرت نيكو از ين در حاصل و پيداستى
انتظار يار را تطهير و همت ها را سزاست
پا كجا نى ، شرط ديدار جمال الله سستى
جان به لب آيد كه تا جامى به لب آيد همى
گنجها در غرفه رنج و تلاش ماستى
با عمل ،دانش بهار مى شود دركيش عشق
بى عمل ، صياد بى تير است و نازيباستى
بارز اخلاص ،ميناى بشر،گيرد صفا
اندك ما با خلوص دل ، جهان آراستى
با صداقت مى توان تا عرصه معشوق رفت
جر عبادت پيشگان بى توشه و رسواستى
جان اندام عبادت ، عشق و مهر مرتضى است
كى بى وضو را رونقى برجاستى
نقد فرصت را غنيمت دان كه در روز جزا
هر كسى ،اندر كنار سفره دنياستى

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation