بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بازگشت به نهج البلاغه, تهران بنیاد نهج البلاغه ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بازگشت به نهج البلاغه
     kh0001 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0002 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0003 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0004 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0005 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0006 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0007 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0008 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0009 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0010 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0011 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0012 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0013 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0014 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0015 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0016 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0017 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0018 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0019 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0020 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0021 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0022 - بازگشت به نهج البلاغه
     KH0023 - بازگشت به نهج البلاغه
 

 

 
 

قرآن و نهج البلاغه

اين كتاب وقتى در كنار قرآن قرار بگيرد ، يقينا تالى قرآن است . يعنى ما ديگر كتابى نداريم كه داراى اين حد از اعتبار و جامعيت و قدمت باشد . لذا احياى نهج البلاغه وظيفه ما شيعيان تنها نيست ، وظيفه همه مسلمانهاست ، يعنى هر كس على بن ابيطالب « عليه السلام » را قبول دارد ، و مسلمان است چون در اسلام كسى نيست كه اين بزرگوار را قبول نداشته باشد همه مسلمانها به عنوان احياى يك ميراث بى‏نظير اسلامى بايد نهج البلاغه را زنده كنند . و اين احيا نه فقط به معناى كثرت چاپ ، كه خوب زياد هم چاپ شده ، بلكه به معناى كار كردن و تحقيق كردن در زمينه آن است ، همچنانكه در زمينه قرآن كريم كار شده ، تفسيرهاى زيادى نوشته شده ، در علوم قرآنى كار شده ، در باره نهج البلاغه هم بايد اين كارها انجام گيرد . همان‏طور كه قرآن خوانده مى‏شود نهج البلاغه هم بايد خوانده شود . چون تالى قرآن است ، دنباله قرآن است . همان‏طور كه مسلمانها خودشان را موظف مى‏دانند با قرآن انس پيدا كنند و ندانستن قرآن را براى خود نقص مى‏شمارند ، ندانستن نهج البلاغه هم بايد نقص به حساب بيابد .

نكته ديگرى كه فوق العاده مهم است و به نظر من تكليف همه ماست ، اين است كه ما موقعيت صدور اين سخنان و احوال گوينده آنها را به خوبى بشناسيم و بدانيم كه اين آگاهى و شناخت براى بسيارى از بيماريهاى جامعه ما شفايى عاجل است . زيرا وقتى گوينده اين سخنان را مورد مطالعه قرار مى‏دهيم ، مى‏بينيم يك انسان عادى نيست ،

بلكه دو خصوصيت دارد كه سخن او را ، از اين جنبه‏اى كه مى‏خواهم بگويم ، به اهميت فوق العاده‏اى مى‏رساند . آن دو خصوصيت يكى حكمت و ديگرى حاكميت

[ 41 ]

اوست . على « عليه السلام » اولا يك حكيم است ، از آن كسانى كه « يُؤتِى الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ » . 3 يعنى حكمت الهى به او داده شده ، جهان را و انسان و حقايق آفرينش را و دقايق هستى را مى‏شناسد ، حكيم يعنى اين . به حقايق جهان واقف است ، حالا به عقيده كسانى كه او را امام معصوم مى‏دانند ، به الهام الهى ، و به عقيده آنهايى كه او را امام معصوم نمى‏دانند به تعليم از پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » و از اسلام . به هر حال در اينكه انسان بصير و حكيمى است بهره‏مند از حكمت پيغمبران ، و به حقايق آفرينش و آنچه در گنجينه‏هاى خداوند است آشنا است ، كسى ترديد ندارد ، اين خصوصيت اول ايشان بود . خصوصيت دوم اينكه آن حضرت در زمانى خاص حاكم جامعه اسلامى بود ، و مسؤوليت حكومت داشت . اين دو خصوصيت يعنى حكمت و حاكميت كه در امير المؤمنين « عليه الصلاة و السلام » وجود داشته ، سخنان او را از يك سخن حكمت‏آميز معمولى بالاتر مى‏برد ، يعنى خصوصيت و بعد جديدى به سخنان او مى‏دهد .

اما راستى سخن او چيست ؟ امير المؤمنين « عليه السلام » در سخنرانيهاى خود چه مى‏گويد ؟ اين اميرى كه هم حاكم جامعه اسلامى است ، و هم آنچنان پايه و مايه‏اى از حكمت دارد چه گفته است ؟ بديهى است كه سخن او مطابق با نيازهاست ، و چيزى را كه نياز قطعى آن مرحله از تاريخ اسلام آن را طلب مى‏كند مى‏گويد . ممكن نيست غير از آن چيزى بگويد . ممكن نيست كه آن طبيب حاذق دلسوز نسخه‏اى بنويسد ، كه بيمار او به آن احتياج ندارد ، بنابراين ما از نسخه امير المؤمنين « عليه السلام » يك چيز ديگر پيدا مى‏كنيم ، آن چيست ؟ آن وضعيت آن روز جامعه اسلامى است .

هيچ تأويلى نمى‏تواند اين قدر گويا باشد . هيچ گزارشى نمى‏تواند اين قدر دقيق باشد و بگويد كه جامعه آن روز در چه شرايطى زندگى مى‏كرده ، چنان كه على بن ابيطالب « عليه السلام » آن را بيان كرده است . ما امروز در دورانى زندگى مى‏كنيم كه مايليم آن را تشبيه كنيم به دوران صدر اسلام ، يعنى ولادت دوباره اسلام . آن روز ، روز ولادت نخستين اسلام بود ، امروز روز ولادت دوم اسلام است . آن روز احكام اسلامى عمل و اجرا شد ، امروز هم ما داريم خودمان را به طرف مرّ احكام اسلامى مى‏كشانيم ، آن روز دشمنان اسلام يعنى دشمنان اين معارف و اين احكام ، با مجتمع نبوى مخالف بودند ،

[ 42 ]

و آنهايى هم كه با انقلاب ما مخالفت مى‏كنند ، با جمهورى مخالف نيستند با اسلام مخالفند ، و البته نه با نام اسلام بلكه با روح و واقعيت اسلام ، و اين يك چيز ساده‏اى نيست . آنها حق هم دارند مخالف باشند ، ابرقدرتها ، سلطه‏گرها ، زورگوها ، استثمارگرها ،

تبعيض‏گرها ، تحقير كنندگان انسان ، توطئه كنندگان عليه ارزشهاى بشرى و انسانى ،

نفى كنندگان ارزشهاى الهى ، اگر از اسلام خائف و نگران نباشند جاى تعجب است ،

چون اين ضد همه آن جهت‏گيريها است ، و اين خصوصيت آن روز هم وجود داشته است .