ضميمهى 2
گفتگو با اعضاى جشنواره تئآتر دههى فجر (1)
بسم الله الرحمن الرحيم
گفتگو با اعضاى جشنواره تئآتر دههى فجر (1)
برادران و خواهران عزيز!
...مسائل مربوط به هنر در دست اندازهاى عجيبى افتاده است.البته خيلى هم خلاف انتظار نيست،چون از يك سو در دوران خاصى هستيم.جوشش استعدادها و گسترده شدن و سراسرى شدن همهى جلوههاى خوب بشرى از جمله هنر در ميان مردم توجه زياد مردم را به هنر ايجاب مىكند.از سوى ديگر مفاهيم و مضامين نو انقلاب بايد در هنر راه پيدا كند،و در آن جلوه كند و بشكفد.و از سويى ديگر مشكلاتى بر سر راه سازماندهى خوب هنرى يا در راه زمينهسازى براى سازماندهيهاى مردمى وجود دارد...لذا از اين دست اندازها بايد عبور كرد و براى پيشرفت همتشما و ارادهى شما و ايمان شما به كار هنرى كافى نيستبايد عشق و شور داشته باشد بايد اين راه را براى آينده هموار كند بنده احساس مىكنم اين هنر كارآيىهاى زيادى دارد و متاسفانه در بين مردم اين كارآيىها شناخته نيست.در گذشته هم همينطور بوده است.يك هنر دستى،يك كارظريف كه هنرمندى بنشيند و با دست آنرا درست كند،در مقابل يك جنس لوكس كارخانهاى كمتر به چشم عامهى مردم گيرايى دارد. اگر بخواهيم تئآتر را با فيلم مقايسه بكنيم،يك چنين چيزى به ذهن مىآيد.قدر شناسان اين هنر كماند،در حاليكه هنر تئآتر از لحاظ تاثير در شنونده و بيننده خصوصياتى دارد كه فيلم آنرا ندارد،يا دستكم در اغلب موارد ندارد.يك فيلم بايد خيلى قوى و بازى در آن فوق العاده و فيلمبردارى و كار تكنيكى و نورپردازى در آن استثنايى باشد تا صحنهى بازى آدمها را زنده و ملموس و واقعى جلوه بدهد.اما در تئآتر،انسانها،انسان واقعىاند،حرف حرفىست كه از دهن خود او در مىآيد،چهرهى او در مقابل بيننده قرار دارد،تاثيرات قهرى بين دو آدم كه با هم حرف مىزنند در تئآتر هست و در فيلم نيست.چيزهايى وجود دارد كه يقينا شما كه اهل تئآتر هستيد به خصوصياتش و ابعادش بيشتر از بنده وارد هستيد.بنده به عنوان يك مستمع ويك تماشاچى احساس خود را عرض كردم.
به دو دليل و دو جهت،از اين هنر بايد حداكثر استفاده بشود:يكى از اين جهت كه امروز حرف گفتنى براى مردم زياد است،هزار زبان لازم است تا انسان بتواند اين هزاران پيام را،اين هزاران حقيقت ناگفته را،اين هزاران زيبايى ناشناخته را براى مردم بيان كند.اگر همهى انواع هنر در جامعه بكار گرفته شود،باز هم زيبايىهاى ناگفته و حقايق تصوير نشده و ترسيم نشده براى مردم،در جامعه،فراوان است.زيرا كه هنرمند،بارى،يك انسان است،يك انسان محدود است و هزاران هنرمند،هزاران انسان محدودند،در حاليكه حوادث و واقعيات و زيبايىها و ظرافتهاى موجود در زندگى بشر نامحدود است.همهى اينها را نمىتوانند ترسيم كنند.اما به هر حال وقتى كه در يك جامعهاى به خصوص مثل جامعهى انقلابى ما كه اين همه حادثهى نو دارد،اين همه مسالهى نو دارد،اين همه شگفتيهاى استثنايى در آن مشاهده مىشود،كه نظير برخى از اينها را ما در كتابها و در آثار خواندهايم:اين شهامتها،اين ايثارها،اين هوشمنديها،اين فداكاريها،اين دشمنىها،اين دفاعهاى مقدس،اين دشواريهايى كه در كار انتقال يك جامعه از وضع قبلى به وضع ايدهآل وجود دارد،همهى انقلابها با اين مشكلهامواجهاند،تمام اينها بايد تبيين شود،تمام اينها بايد تشريح شود.
چه كس اينها را تصوير خواهد كرد؟كدام نويسنده قادر است،كدام شاعر قادر است؟و تازه مگر ما چقدر نويسنده و شاعر داريم؟كدام بيان رسا و بليغ لازم است كه به مردم خود ما واقعيات زندگى آنها را و حوادث زندگى آنها را تبيين كند،به آنها بگويد تا آنها ببينند زندگى مىكنند.يعنى اگر دست هنر كه در واقع تابلوى زندگى را رسم مىكند،بخشى را انتخاب و آن را درشت و زيبا مىكند،ترسيم مىكند و به نمايش در مىآورد،اگر وجود آن در جوامع معمولى لازم است،در يك جامعهى انقلابى مثل جامعهى ما به دلايل فراوان لازمتر و ضرورتش بيشتر است.از جمله،همين حوادث شگفتآورى كه در جامعهى ما هست،مگر مىتوان ترسيم كرد؟يك خانوادهى شهيد داده را ملاحظه كنيد،يك انسان جانباز را در نظر بگيريد،رزمندهاى را كه خانوادهاى به جبههى جنگ مىفرستد مورد مطالعه قرار بدهيد،يك شب در جبهه را ترسيم كنيد و در ذهنتان منعكس بكنيد.هيجان عظيم مردم در دفاع ازانقلاب و ميهن را با هزاران نمونه و جلوه و اجزاء پراكنده آن به نظر بياوريد.
دفاعى را كه اين ملت و اين كشور از خود مىكند،خصومتى را كه دشمنان با اين ملت مىكنند و كينهاى را كه دشمنان به اين ملت مىورزند انتقال انسانها از مراحل بىاعتقادى، بىايمانى،كم ايمانى يا چسبيدن به زندگى مادى و شخصى،و انتقال به دنياى ملكوتى،فدا شدن در جمع را در نظر بگيريد.اينها واقعا هزاران موضوع زنده،مهم،جالب و زيباست كه جز دست هنر هيچ چيز نمىتواند آن را ترسيم كند و جز زبان هنر هيچ چيز نمىتواند آنرا بيانكند.
اينها را بايد با انواع و اقسام هنرها و از جمله هنر نمايش كه يكى از گوياترين و مؤثرترين زبانهاست،تبيين كنيم.اين يك جهت كه در جامعه بايد به اين هنر توجه شود،اهتمام شود.و استعدادها به خدمت گرفته شود.و جهت ديگر آن است كه بهر حال هنر يك صوصيتبشرىست،يك خصوصيت انسانىست،نمىتوان يك جامعه را تكامل داد اما هنر او را نديده گرفت،مثل جسمى كه بخشى از اعضاى او رشد كند و برخى نه.هنر جزو اصلى مجموعهى وجود بشرىست.وقتى كه در يك جامعه بشر بخواهد از لحاظ مادى،معنوى، فكرى و ذهنى كمال پيدا كند،بايد هنر در او رشد پيدا كند.اعتقاد ما اين استيعنى اين از اصول جهان بينى ماست كه هنرها بايد همه رشد كنند،از جمله هنر نمايش كه از بسيارى از انواع ديگر هنر زبان رساتر و بليغترى دارد.البته امتيازاتى هم شعر يا قصه يا برخى هنرهاى ديگر دارد كه نمايش ندارد.اما يقينا خصوصياتى هم نمايش دارد كه بقيهى شعبههاى هنر فاقد آن است.لذا بنده قويا طرفدار اين فكر هستم كه به هنر نمايش بپردازيم.در گذشته هم ظاهرا اين هنر خيلى در جامعهى ما بين تودهها و قشرهاى مردم جا نيفتاده بود،و امروز كه روز حضور همه جانبهى مردم در صحنههاى زندگىست اين هنر بايد مردمى شود.و چقدر خوب است اين كه برادران گفتند در خيابانها و گذرگاهها ترتيب داده مىشود،اين كار اگر رواج پيدا كند بسيار كار خوب و جالبى است.منتها برادرانى كه سر رشته دار اين امور هستند توجه كنند كه هر چه هنر حساستر و هر چه پيام مهمتر باشد،وسواس و دقت در موردوسيلهى ابلاغ اين پيام هم بايد بيشتر باشد.
اولا روى تكنيك بايد خيلى خيلى دقتشود،بهترين حرفها را اگر شما با تكنيك ضعيف زديد و ناهنرمندانه ارائه كرديد،ضايع مىشود و از بين مىرود.گاهى حرف خوب فقط يكبار فرصت گفتهشدن و شنيدهشدن دارد،اگر همان يكبار بد گفته شد ديگر هرگز فرصتى براى خوب گفتن آن پيدا نمىشود.گاهى اوقات چيزهايى را در نمايشهاى تلويزيونى مىبينيم يا گاهى در نمايشهاى راديويى حرفى مىخواهند بزنند،حرف هم حرف بدى نيست،آدم مىفهمد كه حرف خوبىست،ولى آنقدر بد ادا مىشود كه انزجارى كه انسان از شيوهى ادا پيدا مىكند،به اصل پيام هم سرايت مىكند و از آن مطلب هم آدمبيزار مىشود.پس تكنيك قوى در كار هنرى خيلى مهم است.بهترين مضامين را دستشاعرى كه شعر بد مىگويد بسپريد،او مضمون را ضايع خواهد كرد.پس تكنيك قوى شرط اول است،شرط تاثير است،اصلا شرط مفيد بودن است.يعنى اگر نمايش بد اجرا شد،اين تعريف و تمجيدى كه من از تئآتر كردم (و خيلى كمتر از حد آنست) ديگر متعلق به آن نمايش نخواهد بود،اين تعريف و تمجيدها همه از آن نمايش خوب است،از آن يك ارائهى صحيح و قوىست.بنابر اين كسانى كه فنان اين امور و استادند و صاحبنظر و صاحب هنراند،بايد هر طور كه ممكن استسعى كنند به كسانى كه مىخواهند اين كار را بكنند،اين حقيقت را تفهيم كنند تا اگر چيزى ضعيف و سست است،بيرون نيايد.
در دنياى شعر (چون تئآتر در گذشتهى كشور ما سابقهاى ندارد جز در شكل همان شبيه خوانىها و روحوضىهاى سابق و به شكل جديد هنر تقريبا جديد الولادهاىست لذا از شعر مثال مىزنم) شعر فارسى كه سابقهى كهنى در جامعهى ما و در زبان ما دارد و نيز در زبان عربى كه زبان نزديك و از همه جهت همسايهى ماستشعراى بزرگى بودند كه يك سال در يك قصيده كار مىكردند.شعراى عرب گاهى قصايدى داشتند كه به آنها قصايد«جوليات»مىگفتند بمعنى يكساله،يكسال روى يك قصيده،پنجاه و شصتبيت كار مىكردهاند،چنين قصيدهاى مثل آن است كه بر كتيبهاى از سنگ خارا نفر شده باشد،اين ديگر از سنگ تاريخ پاك شدنى نيست و تا الآن هم با آنكه مضمونش در حقيقت هيچ است اما كار هنرى آنقدر قوى و محكم است كه باقى مانده است.بنده گاهى خودم بعضى از اشعار شعراى عرب را در ذهن دارم كه اگر مضامينش را امروز كسى در شعر فارسى بگويد،بدون دستور ما كميته به سراغش خواهد رفت!ولو توصيه هم بكنيم ولش نخواهد كرد!يعنى مضمون از اين گونه مضمونهاست و هنوز در ذهن بنده مانده!اما هزار و صد سال يا هزار و دويستسال قبل گفته شده است.هنر خوب باقى مىماند،هنر خوب ايناست كه خودش يا اثرش ماندگار است،ممكن نيست كه زدوده شود و از بين برود.من در شعر مثال زدم،اما در قصه و نمايشنامه و بقيهى شعبههاى هنرى هم همينگونه است.بنابر اين تكنيك قوى خيلى مهم است.شما هر مضمونى را كه در انقلاب و در جامعهى كنونى ما قابل قبول استبخواهيد ارائه كنيد،اگر مضمونىست كه بايد ارائه كرد،بايد در يك نمايش قوى ارائه كرد.بنده خواهش مىكنم از برادران مسؤول در وزارت ارشاد در سراسر كشور و كسانى كه مسؤوليت اين كارها را بر عهده دارند- (نمىدانم شكل مسؤوليت در اين كار به چه نحو است) -كه بر روى قوت و صحت و استحكام تكنيك و اسلوب و شيوهى ارائه حتما تكيه بليغى بشود،يعنى يك صافىئىبگذارند كه از آن كار ضعيف اصلا نگذارد.اين يك نكته.
و نكتهى دوم مضمون است،مضامينى كه امروز انقلاب در فضاى جامعهى ما خلق كرده، همين مضامين كه نمونههايى از آنرا عرض كردم:در زمينهى جنگ،در زمينهى جهاد و آنروح جهادى كه امروز بر اين ملت مستولىست.
بنده گاهى با برخى از خانوادههاى شهدا مىنشينم،توى خانهشان روى فرششان و ميان محيط حقيقى زندگى خانوادگيشان،پدر،مادر،همسر،برادر و خواهر،فرزند،و مىگويم كه حرفهاى آنها را با ضبط صوت ضبط كنند،خودم گوش مىكنم كه دقيقا حرفهاى آنها را بشنوم و درست آن ظرافتهايش را بدستبياورم و مىگويم كه آن حالات مختلف را عكس بگيرند،اما مگر كافىست،مگر قابل تصوير است؟بارها تصور مىكردم كه چرا من قدرت ندارم اين همه عظمت را در اين خانوادهى كوچك،در اين انسان،در اين زن،در اين مرد را نمايش بدهم تا بتوانم آن را بيان كنم.اصلا قابل بيان نيست.اينها را شما به نمايش بگذاريد،اينها را شما نشان بدهيد.شما مىتوانيد،هنر مىتواند و هنر تئآتر خوب مىتواند،چون به اعتقاد من ظريفترين و لمس نكردنىترين احساسات و عواطف بشرى را هنر تئآتر و بازيگرى خوب درنمايش مىتواند ارائه دهد.و شما مىتوانيد اين كار را بكنيد.اين نقش شماست.
گروههاى خوب تئآتر خوبست كه راه بيفتند و به جبهه بروند،جهاد بزرگىست:در قرارگاهها، در عقبهها،مراكز تجمع،آنجاهايى كه اجتماعى از رزمندگان هست،برويد آنجا نمايش بدهيد، زندگى خودشان را كه در آن هستند و خود متوجه نيستند برايشان ترسيم كنيد:آن بهشت صفايى كه آنها در آن هستند-و انسان معمولا همهى اين گونه بهشتهاى معنوى را تا در آن هست درست نمىبيند و نمىداند كه كجاست و چگونه است-و از دور بايد ببيند تا بشناسد. بگذاريد آن را يكبار در بازى شما،در هنرمندى شما،در نمايش خوب شما مشاهده كنند ولمس كنند.به هر حال حرف اول و آخر من با شما تشكر است...
«تئآتر،هنر چندين زبانه،و زبان رسا و بليغ در نماياندن ظريفترين انديشهها و عواطف بشرى، در ميان ما قدر ناشناخته مانده،و در خور توانايى آن،به خدمت آرمانهاى والا و زيبايىهاىانقلاب گرفته نشده است.
«شگرد آخر»تجربهى موفق و نمايشگر تلاش صميمانهى شما،از نمونههاى نادرىست كه راه تازه تئآتر فارسى را روشن مىكند و آيندهى مطلوبى را براى آن نويد مىدهد.مضمون شيوا و تكنيك قوى و ارائهى بليغ،مجموعهى كاملا هنرمندانهاى را از اين اثر فراموش نشدنى پديدآورده است. (2)
پىنوشتها:
1)-اين گفتگو در تاريخ 21/11/1366 خطاب به اعضاى«جشنواره تئآتر دهه فجر»انجام گرفتهاست.
2) -از لوحهى تقدير رياست محترم جمهورى به برادر انوشيروان ارجمند،كارگردانتئآتر«شگرد آخر»،19/11/1366.