ضميمهى 2
پيام به كنگرهى بزرگداشت هشتصدمين سال تولد شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى.تاريخ:4/9/363
بسم الله الرحمن الرحيم
پيام به كنگرهى بزرگداشت هشتصدمين سال تولد شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى.تاريخ:4/9/363
برگزارى كنگرهى بزرگداشتشاعر و نويسندهى بزرگ پارسى مصلح الدين سعدى شيرازى ازجمله شايستهترين اقدامات در عرصهى ادب و فرهنگ انقلابى اين روزگار است.
تجليل سعدى،تنها تجليل شعر و نثر شيوا نيست،تجليل اخلاق و حكمت و معرفتبليغ و رسا نيز هست،و در اين دوران كه انقلاب مبارك اسلامى پهنهى زندگى ما مردم ايران زمين را قلمرو ارزشهاى اسلامى ساخته،و حكمت و معرفت را در جايگاه شايستهى خود نشانيده، بجاست كه ذكر جميل سعدى بر زبان ارزشگذاران آن ارزشها و ياد او در خاطر رهروان آنواديها مكرر و مؤكد گردد.
اينجانب فراهم آورندگان و دستاندركاران اين مجمع تحقيقى و ادبى و هنرى را صميمانهسپاس مىگويم،و اين ابتكار را بزرگ و ارجمند مىشمارم.
بىشك سعدى يكى از پايههاى بناى استوار ادب پارسى و محصول شعر و نثر او تشكيلدهندهى يكى از برازندهترين اندامهاى پيكرهى شكوهمند فرهنگ كنونى ماست.پند سعدى كه مايه گرفته از معارف قرآن و حديث است همواره نقش زرين خاطر پند آموزان،و بيان فصيح و صريح او،راز گشاىگنجينههاى معانى براى ملتهاى جوينده و مشتاق بوده است. و امروز مانند هميشه عزيزترين هديهى احباب سخن و ارباب خرد را مىتوان در بدايع طيبات ديوان او و زيباترين گلهاى انديشه بشرى را در گلستان مصفاى نظم و نثر او جست ويافت.
شرف سعدى بر بسيارى از سرايندگان پارسى در آن است كه قدر سخن را نشكسته و آنرا دست مايهى تقرب و ارتزاق نساخته است.بسى اندكاند زبان آورانى كه گوهر آسمانى سخن را در پاى اهريمنان زمانه نريخته و تيغ ستم را بدان صيقل نداده باشند.سعدى يكى از اين نادرگان است كه اگر گاه زبان به ستايش گشوده،در ساغر زرين مدح خود جز داروى شفابخش و گاه تلخ پند و اندرز نريخته است.
شعر و نثر فاخر اين جهانديدهى انسان شناس صادق،همواره پيامى را با خود حمل كرده است،يا از منبع وحى و گنجينهى قرآن و حديث و يا از پرتو دل و احساس صاف و بىغش خود او.
شيوهى سخن بىتكلف و شفاف او نيز امتياز ديگر اين آموزگار بزرگ مردمى و محبت است. كلام او چون جوى آب زلالى،ذره ذرهى جان مستمع را سيراب مىكند و بىهيچ غبار تصنع، بر دل او مىنشيند.بسيارند آنها كه در هر دو قلمرو نظم و نثر،سمند فصاحت تاختهاند،اما فقط سعدى است كه شعرى روان چون نثر و نثرى آهنگين چون شعر پديد آورده و آميختهى (×) شگفت آورى از مضمون و تركيب و معنى و لفظ در هر دو عرصه فراهم ساخته است.
بارى اينك،بهانهاى براى ابراز شيفتگى به اين سخن ساز معنى پرداز فراهم آمده و بجاست كه كلام او كه قرنها خاطر حزين و شاد را به خود مشغول كرده و از عشق و جوانى تا ضعف و پيرى را در برگرفته و آداب صحبت را به پير و برنا آموخته و رازهاى تربيت را براى عالم و عارف گشوده،امروزه حد آن نگهداشته و حق آن گزارده شود و اين حق گزارى بدون معرفتدرست او،ممكن نخواهد شد.
اين كنگره بايد گوشههاى ناشناختهى شخصيتسعدى و درخشندگى هنر او را بشناساند و راه بهرهجويى نسل انقلابى امروز از اين گنجينهى قيمتى را هموار سازد.شايستهترين تجليل سعدى همين است و جمهورى اسلامى اين را براى همهى چهرههاى جاودانهى هنر و ادبياتسالم مردمى،كارى لازم و وظيفهاى حتمى مىشناسد.
ادبيات انقلاب بر آن نيست كه بناى فرهنگ و ادب تاريخى اين كشور را از جاى بركنده،بجاىآن چيزى از نو تدارك بيند.
گذشتهى ادب و هنر ما،ميراث ارزشمندى است كه بايد ادبيات انقلاب را مايه و توان ببخشد. مشعل هدايتگر شعر و هنر انقلابى،بر بام اين قلعهى شكوهندهى استوار خواهد توانست تا همه آفاق هنرپذير و سخن شناس را بپوشاند و نورافشانى كند.اگر چه در اين ميان سعدى شيراز از آن رو كه غالبا زبان و دل را پر بار از ارزشهايى مىداشته كه امروزه به بركت انقلاب، فضاى زندگى مردم را فرا گرفته است،از امتيازى ويژه برخوردار است،ليكن حمايت از آفرينشهاى شعرى و هنرى در نظام جمهورى اسلامى،چيزى الهام گرفته از قرآن و روش پيامبر خدا و پيشوايان معصوم عليهم السلام است،و انقلاب اسلامى در محتواى خودجانبدار و حق گزار هنر و ادبيات است.
ادبيات و هنر به عنوان زبانى براى تعبير والاترين انديشههاى اسلامى،در تاريخ اسلامجايگاهى ممتاز داشته و امروز نيز بايد داشته باشد.
شكى نيست كه انقلاب سمت ادبيات و هنر را تغيير مىدهد و آنرا در جهتى كه پسنديده و مقبول است مىافگند.اين به نوبهى خود شاعران و هنرمندان و اديبان را به:آنان كه اين دگرگونى بنيادين را برمىتابند،يا دستكم با آن به خصومتبرنمىخيزند،و آنانكه از سر دشمنى و عناد باچرخش انقلابى شعر و ادب مىستيزند،تقسيم مىكند.اين ماجراى هميشگى تحولات اجتماعى در همه جاى جهان بوده و اكنون نيز هست.ماجرايى كه در اين انقلاب شكوهمند اسلامى ما نيز تكرار شد،و كسانى را در بارهى سرنوشت همآوايى هنر و ادببا اين انقلاب دچار ترديد و نگرانى ساخت.
حقيقت آن است كه انقلاب مخصوصا آنجا كه متكى بر ذهن و دل و تلاش تودههاى انسانىستخود زايندهى شعر و ادب و هنر است زيرا كه اينها همه مقولاتى انسانى و مردمىاند.هر جا مردم هستند ادبيات هست و شعر و هنر هست،و آنچنان هست كه مردممىانديشند و مىخواهند و هر چه جز آن است نه دل نشين است و نه ماندگار.
انقلاب اسلامى ما علاوه بر اين،فرآوردههاى ذهن و دل انسان را حرمتى عظيم مىنهد.زيرا به انسان اعتقادى عظيم دارد،از اين روى حركت ادبيات و هنر در جامعهى انقلابى ما على رغم قدر ناشناسى و ناسازگارى برخى از سرايندگان و سازندگان بريده از مردم به توقف و ركود نينجاميد،و روگردانى آنها كه نخواستند جوشش انقلابى مردم را بشناسند و ارج نهند،بهخمود و سكون اين جوشش نرسيد.
جوانههاى ادب و هنر انقلابى در همان جهت كه سر انگشت انقلاب اشارت مىكرد،روييدن گرفت و بسيارى از آفرينندگان سخن به نداى انقلاب پاسخ گفتند و ما براى هنر و ادبياتفارسى آيندهاى باشكوهتر و شيواتر از هميشه را انتظار مىبريم.
نكتهاى كه ذكر آنرا مفيد مىشمرم،آن است كه انقلاب براى حركتسازندهى خود در انتظار اين و آن نمىماند.اين رهروانند كه براى جدا نماندن از قافلهى حيات و كمال بايد گردونهى انقلاب را دريابند و بدان چنگ زنند.صلاى انقلاب به همهى سرايندگان و نويسندگان و هنرمندان در حقيقت،دعوت به رستگارى و جاودانگىست و اين محصول تجربههاىهميشگىتاريخ است.
در پايان سخن بار ديگر از فراهم آورندگان اين كنگرهى بزرگ سپاسگزارى كرده،به همهى ميهمانان ايرانى و خارجى،حضور در اين مجمع را خوش آمد مىگويم و توفيق همه را ازخداوند متعال مسالت مىكنم.
قصه-نمايشنامه
...وضع قصه نويسى خوب نيستيعنى پيشرفتش كم بوده است.ما در (دوران) گذشته قصهنويس خوب در ايران نداشتيم،در حاليكه سابقهى قصه نويسى در كشور ما نسبة قديمىست. (1)
...اگر بد آموزى در آن بود،كج انديشى در آن بود،اغوا در آن بود و تهمت و افترا و فحاشى و بدزبانى در آن بود،غير اسلامىست. (2)
قصه نويسى از جنبهى هنرى،هيچ چيز خاصى كه بتوان آن را معيار اسلامى يا غير اسلامى بودن دانست،وجود ندارد.هر چه كه بتواند قصه را زيباتر و هنرمندانهتر كند،نه تنها اشكالىندارد،بلكه بهتر است،نمايشنامه هم همينطور. (3)
در زمان خودمان هم،در آن دوران محنتبزرگ تاريخ ملت ايران كه...آمده بودند تا همه چيز اين مردم را غارت كنند و ببرند،مىديديم استعدادهاى بسيار برجستهاى در زمينهى شعر،در زمينهى قصه نويسى،در زمينهى نمايشنامه و فيلم و عكس و چيزهاى ديگر وجود داشت امااين سرچشمهها را با دستهاى آلودهى خودشان آلودند. (4)
بارها اتفاق افتاده كه از خواندن يا ديدن يا شنيدن آثار ذوق و فعاليت هنرى عزيزان اين نسل، غالبا مربوط به همين حوزهى انديشه و هنر،تحت تاثير قرار گرفتهام،به شدت منقلب شدهام. خيلى اوقات فيلمنامهها يا نمايشنامهها يا شعرها...مرا به شدت متاثر كرده و از شوق اشكريختهام. (5)
بايد به سراغ نويسندگان خوب،شاعر خوب،نمايشنامه نويس خوب،و قصه نويس خوب برويد و آنها را دعوت كنيد زيرا هستند كسانى كه با شما نيستند اما بر شما هم نيستند و مىتواننددر خدمت انقلاب قرار بگيرند. (6)
در زمينهى سوژهها و موضوعات،خوشبختانه در مورد شعر،قصه و ديگر آثار هنرى امروز موضوع آنقدر زياد داريم كه لازم نيست دنبال موضوع بگرديم...جنگ،خود يكى از سوژههاى شعر برانگيز،قصه برانگيز و نمايشنامه برانگيز است چه مانعى دارد كه تصوير يك شبانه روز يك نفر را در سنگر،به رشتهى تحرير در آوريم...خطورات ذهنى اين انسان سنگرى،اين انسان مجاهد و فداكار و تجسم شهيد را...يك قصه نويس زيبا ترسيم كند و بنويسد...البته كسى كه اين كار را مىخواهد بكند،بايد خود در سنگر رفته باشد...اين سوژهاى است كه تمام مسائل جنگ عراق بر عليه ايرانمىتواند در آن جاى بگيرد.«گردشى در اهواز و دزفول وسوسنگرد»خود يك قصه،يك گزارش است كه از هر قصهاى شيرينتر است. (7)
شما اگر ملاحظه كنيد،مىبينيد كه اين اثر جاويدان«بىنوايان»هيچوقت كهنه نخواهد شد، لااقل تا وقتى كه اين فرهنگ مانوس ما در عالم وجود دارد،چنين است.و يك بخش عمدهى اين اثر،جنگهاى داخلى فرانسه استيعنى جنگهاى جمهوريخواهان بر ضد بساط لطنتبعد از ناپلئون.و با اينكه اين كتاب قصه است،وقتى بخوانيد مىبينيد كه مملو از تاريخ است و تاريخ فرانسه را از اواسط دوران ناپلئون شرح كرده تا حدود سالهاى 1850 و 1860 ميلادى و دوران بعد از ناپلئون و پادشاهان از خانوادههاى بوربنها،لذا بهترين وسيله و سوژهبراى نوشتن يك داستان همين است و ما الآن اين سوژه را داريم. (8)
از جمله مسائل ديگرى كه براى گفتن و نوشتن وجود دارد،براى مثال،مساله ضد انقلاب است.من هميشه پيش خودم فكر مىكردم كه فرضا بعضى از چيزهايى را كه ما در ذهنمان ترسيم مىكنيم،اگر به صورت هنر مجسم يعنى فيلم يا نمايش در آيد،اثرش صد چندان خواهد بود...حتى همان فيلم«شاه دزد»...چيزى كه در اين اثر وجود داشت...پوشالى بودن كارهاى ضد انقلاب و انگيزههايشان بود...در اين اثر مشخصا ترسيم شده بود كه،به هنگام مبارزهاى كذايى،بر ضد جمهورى اسلامى هم،از كوچكترين هوسهاى حيوانى خودشان منصرف نمىشوند...پس اگر چنين اثر جالبى در زمينهى مسائل گروهكها ترسيم و منتشر شود،اثر زيادى خواهد داشت،به نظر من سوژههايى كه امروز در دست داريم كم نظير است،لذا بايد هنرمند را به طرف اين سوژهها سوق داد. (9)
بايد مايههاى هنرىتان را هر چه ممكن است قوى كنيد.ضعفهاى مختلف را برطرف كنيد،اغماض نكنيد.
در جامعهى ما،نقد تا كنون به نظر من مصداق درستى نداشته است جز اسما.يك عده به يكديگر فحاشى مىكردند و دروغ تحويل هم مىدادند و اسمش را هم نقد مىگذاشتند.به هر حال،نمىتوانم بگويم هيچ ولى خيلى كم نقد واقعى وجود داشت،الآن هم متاسفانه نقد هنرنيست.شما اينك به زبانى خوب و شيرين و آموزنده نقادى را شروع كنيد. (10)
تئآتر-سينما
تئآتر در جمهورى اسلامى،اصالت و والايى خود را در بيان دردها و بازگويى قصهى ظلوميتبشريت در بند در مىيابد.صحنهى اين نمايش عظيم به وسعت زيستگاه مستضعفان خاك است و هنر بازيگرانش:ستيز با ظلم،فرياد در برابر ظالم و حمايت از مظلوم و تكنيكآن:ايثار جان در راه آرمان و نتيجهاش:پيروزى خون بر شمشير. (11)
تئآتر و ديگر هنرهايى كه در نيم قرن اخير يعنى در روزگار غربت و محكوميت ارزشهاى اسلامى و تهاجم همه جانبه به آن،وارد كشور ما شد،به طور طبيعى بر پايهاى غير اسلامى بنا گشت و در جهت مغاير و حتى متضاد با مفاهيم اسلامى رشد كرد.غرب زدگانى كه نخستين رويش اين رشتههاى اساسى هنر را در كشور اسلامى ما ارائه مىكردند،از اسلام كاملا بيگانه و با آن معارض بودند.و لذا بتدريج اين تصور را در ذهن همه مخصوصا نسلهاى نوخاسته بر مىانگيختند كه تئآتر و سينما داراى طبيعتى غير مذهبى و ضد مذهبىست و نمىتوان ونبايد از آن براى ارائهى پيامهاى اسلام بهرهگرفت. (12)
در تئآتر غير از محتوى،نوع بازى هم مىتواند اسلامى باشد يا نباشد.فرضا زنى كه لباس مردى را يا مردى كه لباس زنى را پوشيده،شرعا حرام است،چه آن زن آيهى قرآن بخواند ياسخن شهوتانگيزى بر زبان آورد. (13)
اواخر دههى 30 و در طول دههى چهل كه تئآتر و سينماى پيشرو تدريجا به گرايشهاى چپ نيز آميخته شد،جنبهى ضد دينى در آن برجستهتر و واضحتر گشت...دستگاه جبار...براى مقابله با رواج اسلام انقلابى هر گرايش ضد دينى،هر چند چپ،را تاييد مىكرد و متقابلا هر پديدهاى را كه ممكن بود از رشد عقيده و ايمان اسلامى خبر دهد،زير فشار مىگذاشت...در چنين اوضاعى بود كه هنر،به ويژه هنرهاى نوپا از جمله تئآتر و سينما،به سمتبيگانگى و نيزستيزهگرى با ارزشهاى دينى پيش رفت...بيشتر فرآوردهها سر ستيز با مذهب نيز داشت. (14)
...فرو ريختن نظام طاغوت و حاكميت ارزشهاى اسلامى مسير همه چيز را عوض كرد... زمينهى رشد هنر،و مهمتر،جهت گيرى درست و سالم آن را فراهم ساخت.هنر باطل،بىپشتوانه شد و هنر حق،عرصهى جولان و شكوفايى يافت. (15)
اگر جوانان معتقد ما...با بهرهگيرى از سوژههاى بديع و بىنظيرى كه صحنههاى انقلاب و جنگ تحميلى در اختيار آنان قرار داده و نياز مبرمى كه...به هنر نمايش احساس مىشود، همتخود را صرف تئآتر و سينماكنند و تكنيك و محتواى آن را پيش ببرند،پس از چندى انقلاب اسلامى خواهد توانستبرجستهترين آثار هنرى در اين رشتهها را به دنيا عرضه كند وبشريتبه آثار ارزشمندى كه در واقع هداياى انديشهى الهى و اسلامىاند،دستيابد. (16)
پيام همين خونها و حكايت پر ماجراى ايثارگريهاى رزم آوران تاريخ ساز اسلام،بهترين موضوع و محتوايىست كه به كمك هنر و ابزار و تكنيك مناسب آن،رسالت تئآتر در جمهورىاسلامى را به نحو شايستهاى به انجام مىرساند. (17)
از برادران عزيز اين گروه نمايش بسيار متشكر و ممنونم...حقا و انصافا خيلى خوب بود...اين نمونه و مظهرىست از كارهاى هنرى قوى و پيچيده و هنرى بسيار ممتاز و فاخر در خدمت هدفهاى انقلابى،و با پيامها و محتواهاى انقلابى بسيار عالى...حقيقة صحنهى انقلاب خود عرصهى يك نمايش عظيم،...و اين حركت عظيم مردم ما براى دنيا واقعا تازه و جديد است...و معلم اين عشق و ايثار،اين حركت و اين معنويت عالى هم امام عزيز بزرگوار ماست كه حقا پيشاهنگ اين قافله است و مردم بايد از آنچه كه در وجود اين شخصيت عظيم و بزرگ مىيابند و مىبينند،راه انبياء را به درستى پيدا كنند.و پيدا هم كردهاند و به همين دليل استكه ما به آيندهى اين حركت مردمى بسيار خوش بين هستيم. (18)
اميدوارم كارهاى بعدى را هم روى صحنه بياوريد و مضامين قوى و پيامهاى نو و جديد را با التزام به محور اصلى انقلاب و متن انقلاب كه حركت امام عزيزمان است،به مردم تعليم دهيدو از دست اندركاران وزارت ارشاد وبرادرانى كه مسؤول اين كار بودند،صميمانه تشكر مىكنم. (19)
شما برادران عزيز،حقايق بسيارى را با زبان نمايش بيان كرديد و اين زبان،زبانى بسيارقوىست. (20)
پىنوشتها:
1) -شكوهنده به ضم«ش»يعنى هيبت دارنده و بكسر شين يعنى ترسنده،بنابر اين در اينجابضم شين خوانده شود.
2) -سخنرانى افتتاحيه«تالار حوزه انديشه و هنر»،15/12/1363.
3) -گفتگو با اعضاى واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
4) -همانجا.
5) -سخنرانى افتتاحيه«تالار حوزه انديشه و هنر»،15/12/1363.
6) -همانجا.
7) -گفتگو با اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
7) -همانجا.
8) -گفتگو با اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
9) -همانجا.
10) -سخنرانى افتتاحيه در«تالار حوزهى انديشه و هنر»،15/12/1360.
11) -پيام به«يادواره تئآتر هفدهم شهريور»،17/6/1361.
12) -پيام به«دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور»،14/8/1365.
13) -گفتگو با«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
14) -پيام به«دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور»،14/8/1365.
15) -همانجا.
16) -همانجا.
17) -پيام به«يادواره تئآتر 17 شهريور»،17/6/1361.
18) -سخنرانى«در جمع هنرمندان»،
19) -همانجا.
20) -همانجا.