بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دوست یابی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     dostya01 - دوست يابى
     dostya02 - دوست يابى
     dostya03 - دوست يابى
     dostya04 - دوست يابى
     dostya05 - دوست يابى
     dostya06 - دوست يابى
     dostya07 - دوست يابى
     dostya08 - دوست يابى
     dostya09 - دوست يابى
     fehrest - دوست يابى
 

 

 
 

امـام بـاقـر(ع ) فـرمـوده اسـت : اگـر بخواهى بدانى كه آيا در تو خيرى است به دلت بنگرچنانچه مـطيعان خدا را دوست و اهل معصيت را دشمن مى دارى به يقين در تو خيرى است .
خداوند تو را دوسـت مى دارد .
و اگر اهل طاعت را دشمن و معصيت كاران رادوست دارى بى شك در تو خيرى نـيـسـت و خـداونـد تـو را دشـمـن مـى دارد چـه انسان باكسى محشور مى شود كه او را دوست مى دارد. ((87)) نـيز فرموده است : با حكمت ترين مردم كسى است كه از نادانان بگريزد, وسعادتمندترين مردم آن كـه بـا افراد كريم و بزرگوار همنشين شود, و خردمندترين مردم كسى است كه در مدارا با مردم استوارتر باشد. ((88)) امام صادق (ع ) فرموده است :همنشينى با دينداران موجب شرف دنيا و آخرت است ((89)) .
نـيـز: بر تو باد به داشتن دوستان راستين چه آنان به هنگام آسودگى و رفاه ذخيره اند و دروقت سختى و بلا سنگر و سپرند .
و در گفتار خود با كسانى مشورت كن كه از خداى ترسند, و دوستانت را به اندازه تقواى آنها دوست بدار. ((90)) نيز: با كسى دوستى كن كه زينت تو باشد, و با كسى كه تو زينت او باشى دوستى مكن ((91)) .
اكـنـون اى خـواننده عزيز! بنگر چگونه ائمه اهل بيت (ع ) كسى را كه لازم است با او دوستى كنى و دوستى را كه سزاوار است با او رفاقت داشته باشى برايت تصوير كرده اند وچگونه نشانه ها و صفات او را توضيح داده اند تا در كار خود بينا و آگاه بوده و در دين خويش داراى بصيرت و بينش باشى , چـه آنـان بـه يـقين مى دانند كه دوست صالح وشايسته هم در زندگى و هم به هنگام مرگ و در آخرت برايت سودمند است .
امـا سـود او در ايـام زنـدگـى آن اسـت كه وى در سختيها ياور تو, و در رويدادهاى ناگوار پناه و پـشـتـيبان تو, و در راه خير رهنما و در برابر دشمنان يار و همراه توست چنان كه پيامبرخدا(ص ) فـرمـوده اسـت : بـر تو باد به داشتن دوستان راستين كه به هنگام آسايش و رفاه زينت و در وقت سـخـتى و بلا, پناه تو هستند. ((92)) و نيز امام صادق (ع ) فرموده است :انسان با داشتن دوستان كثرت و فزونى مى يابد. ((93)) و نيز فرموده است : بر شما باد به داشتن دوستان راستين چه آنها به هنگام آسايش و رفاه ذخيره اند و در وقت سختى و بلا,سپر و سنگرند. ((94)) امـا به هنگام مرگت آنان بيدرنگ ظاهر و نزد تو حاضر مى شوند چنان كه پيامبر خدا(ص )فرموده است : بنگريد با چه كسى گفتگو مى كنيد چه هيچ كس نيست جز اين كه درهنگامى كه مرگ بر او فـرود مى آيد دوستان دينى او برايش مجسم مى شوند اگر ياران اونيكانند نيك و اگر بدانند بد تـجـسـم مـى يـابـنـد, و هـيچ كس نمى ميرد جز اين كه به هنگام مرگش من در نظرش مجسم مى شوم ((95)) .
امـا در آخـرت آنـان تو را در پيشگاه خداوند شفاعت خواهند كرد چنان كه امام صادق (ع )فرموده اسـت : دوسـتـان بسيار به دست آوريد چه براى هر مؤمن شفاعتى است .
وهنگامى كه دوزخيان مـى بـيـنـنـد مـؤمـنـان براى يكديگر شفاعت مى كنند مى گويند: فمالنامن شافعين ولاصديق حميم ((96)) .
امـام رضـا(ع ) فرموده است : كسى كه يك برادر دينى براى خود فراهم كند غرفه اى دربهشت به دست آورده است ((97)) .
از آنـچـه گـذشـت دانسته شد دوست صالح و شايسته اى كه انسان را در همه ادوار و احوال سود مى رساند چه كسى است اينك اى برادر مسلمان با ما همگام باش تا به آن همنشين بدى كه واجب اسـت همچون گريز از شير و فرار از دشمن و پرهيز از بيمار از او بگريزى تو را آگاه كنم زيرا او از همه سو به تو زيان مى رساند.
از جمله آن كه : 1- در شهرت و آوازه مؤثر واقع مى شود و شك و ترديد را درباره ات برمى انگيزد زيراتو به او شناخته و بـه او نـسـبت داده مى شوى چنان كه اميرمؤمنان على بن ابى طالب (ع )فرموده است : زينهار از همنشين بد چه تو به او شناخته مى شوى ((98)) .
نيز فرموده است : با كسى كه عيبهاى مردم را بازگو مى كند همنشين مباش تا از شك كنندگان به شمار آيى و با فاجر و بدكار رفاقت مكن تا متهم ديده شوى ((99)) .
امـام حسين (ع ) فرموده است : همنشينى با فرومايگان شر و مجالست با فاسقان و بدكاران موجب برانگيختن شك است ((100)) .
امـام صـادق (ع ) فرموده است : با بدعتگذاران مصاحبت نكنيد تا در نظر مردم يكى از آنهابه شمار نـيـايـيـد, ((101)) پـيـامـبـر خـدا(ص ) فـرمـوده است : انسان بر آيين دوست و همنشين خويش است ((102)) .
2- مـمكن است خداوند بر دوست تو خشم خود را نازل كند و به سبب همنشينى ونزديكى تو با او عـذاب خـداوند تو را نيز فراگيرد چنان كه امام موسى بن جعفر(ع ) به مردى فرمود: چرا تو را در نـزد عـبـدالـرحـمـان بن يعقوب مى بينم ؟
, عرض كرد او خالوى من است , فرمود: او درباره خدا گـفـتـارى بـس نـادرست دارد, خداوند را كه هرگز به وصف درنمى آيد توصيف مى كند, يا با او بنشين و ما را و يا با ما بنشين و او را ترك كن .
عرض كرد: او هر چه مى خواهد مى گويد آيا هرگاه آنـچـه را او مى گويد نگويم و بدان معتقدنباشم از بابت او گناهى بر من است , امام (ع ) فرمود: آيا نمى ترسى بلايى نازل شود و همه شما را فراگيرد. ((103)) 3- او افـكـار و اخـلاق شـمـا را دگرگون مى كند و بر دين و اعتقادات شما تاثير مى گذارد,بسا مردى كه قربانى اقران و همنشينان خود شده و درنتيجه با روش آنها سازگار و باانديشه هاى آنها دمـسـاز گـرديده و اخلاق و رفتار آنها را در پيش گرفته است , از اين روپيامبر خدا(ص ) فرموده اسـت : انـسـان بـر آيـيـن دوسـت خويش است پس هر يك از شمابايد بنگرد با چه كسى دوستى مى كند. ((104)) اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : همانا همنشين بد همنشين خود را دگرگون مى كند. ((105)) امام باقر(ع ) فرموده است : كسى كه با رفيق بد همنشين مى شود سالم نمى ماند. ((106)) امام صادق (ع ) فرموده است : و كسى كه از دوستى با احمق دورى نمى ورزد بزودى اخلاق او را فرا مى گيرد. ((107)) نيز: با فاجر و بدكار رفاقت مكن چه او فجور و كردار بد خود را به تومى آموزد. ((108)) نيز: بپرهيزيد از همنشينى با اهل دنيا چه در آن , دين شما از ميان مى رود. ((109)) نيز: همنشين شايسته و همنشين بد, مانند دارنده پتك و دمنده دم آهنگرى است ,دارنده مشك يا آن را بـه تـو مـى دهد و يا آن را از او مى خرى و يا از بوى خوش آن بهره مندمى شوى .
اما دمنده دم آهنگرى يا جامه ات را مى سوزاند و يا از او بوى گندى مى يابى .
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : گمراه شد آن كه به اشرار اعتماد كرد. ((110)) نـيـز: بـا احـمـق هـمـنـشـيـن مـشـو چـه او كـردارش را براى تو مى آرايد و دوست دارد مانند اوباشى ((111)) .
نـيز: با دنيادوستان همنشينى مكن , چه اگر نادار باشى تو را اندك شمارند و اگر داراباشى به تو حسد ورزند. ((112)) نيز: تباهى اخلاق آميزش يا سفيهان و نابخردان است ((113)) .
نيز: دوست آدم نادان در معرض هلاكت است ((114)) .
نيز: با بى خرد همنشينى مكن ((115)) .
نيز: تا مى توانى از فرومايه احمق بگريز. ((116)) نيز: دشمن دانا بهتر از همنشين احمق است .
((117)) نيز: همنشينى با هوسبازان قرآن را از ياد مى برد و شيطان را حاضر مى گرداند. ((118)) نـيـز: حـق را بـگـو, و بـه پرهيزگاران تقرب جو, و از فاسقان دورى , و از منافقان پرهيز كن , وبا خيانتكاران همنشينى مكن ((119)) .
نـيـز: مـسـلـمان بايد از دوستى با دروغگو دورى جويد چه او دروغ مى گويد تا آن جا كه هرگاه راست بگويد از او باور نمى شود. ((120)) آز آن حـضـرت پرسش شد: كدام رفيق بدتر است ؟
فرمود: كسى كه نافرمانى خداوند رادرنظر تو بيارايد. ((121)) به كميل بن زياد نخعى فرمود: اى كميل ! در همه احوال حق را بگو, پرهيزگاران را ياورباش و از فاسقان دورى گزين .
اى كميل ! از منافقان اجتناب كن و با خيانتكاران همنشين مباش .
اى كميل ! بـاكـى نيست كه بدانى دوست تو در باطن كيست .
اى كميل ! برادر توكيست ؟
برادرت كسى است كه در هنگام سختى تو را تنها نگذارد, و اگر لغزشى كنى دست از حمايت تو باز ندارد, و چون از او پرسش كنى تو را فريب ندهد. ((122)) على (ع ) برفراز منبر كوفه ضمن خطبه خود فرمود: اى گروه مسلمانان ! مسلمان بايد بامسلمان دوسـتـى كـند و با فاجر و احمق و دروغگو رفاقت نكند, چه فاجر و بدكار كردار بدخود را براى تو مـى آرايد, و تو را به ارتكاب نظير آن تشويق مى كند, و در امر دين ودنيايت به تو كمك نمى كند, و آمد و شد او نزد تو برايت ننگ و رسوايى است .
اما احمق از راهنمايى فرمانبردارى نمى كند, و نمى تواند بدى را از تو دور گرداند, و بسابخواهد به تو سود رساند در حالى كه به تو ضرر مى رساند, دوريش بهتر از نزديكى , وخاموشيش بهتر از سخن گفتن و مرگش بهتر از زنده بودن اوست .
امـا دروغـگو هرگز به تو سود نمى رساند و اسباب دشمنى برايت فراهم مى سازد, و كينه ات را در دلـها فراهم مى كند و راز تو را آشكار مى گرداند, و وقايع برخى از مردم را براى برخى ديگر بازگو مى كند. ((123)) آن حـضـرت بـه فـرزندش امام حسن (ع ) مى فرمايد: اى فرزندم ! از دوستى با احمق بپرهيزچه او مى خواهد به تو سود رساند ليكن به تو ضرر مى رساند .
و از دوستى با بخيل دورى كن زيرا او آنچه را كه از هرچيز ديگر بدان محتاجترى از دسترس تو دور مى گرداند .
و ازدوستى با فاجر بپرهيز چه او تو را در برابر اندك چيزى مى فروشد .
و زينهار از دوستى بادورغگو چه او همچون سراب است , دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور نشان مى دهد. ((124)) نيز فرموده است : مسلمان بايد از دوستى با سه كس دورى كند: فاجر, احمق ودروغگو.
امـا فـاجـر و بدكار: عمل خود را برايت مى آرايد و دوست دارد تو هم مانند او باشى , و درامر دين و آخـرت بـه تو كمك نمى كند همنشينى او همراه با بدرفتارى و خشونت و وروداو بر تو مايه ننگ و رسوايى توست .
اما احمق : او هرگز تو را به كار خوبى راهنمايى نمى كند, و اميدى به او نيست كه بدى را ازتو دور سـازد هـر چند در اين راه بكوشد, و بسا كه بخواهد به تو سود رساند ليكن ضررمى رساند از اين رو مرگش بهتر از زندگى و خاموشيش بهتر از سخن گفتن و دوريش بهتراز نزديكى مى باشد.
امـا دروغـگـو: تو با او هرگز زندگى گوارايى نخواهى داشت , وى پيوسته امور تو را براى ديگران نـقـل و اوضـاع ديـگـران را بـرايت بازگو مى كند تا آن جا كه اگر سخن راستى بگويدكسى باور نـمـى كـنـد, مردم را به دشمنى با يكديگر تشويق مى كند و كينه در دلها پديدمى آورد .
بنابراين از خداوند بترسيد و درباره خود بينديشيد. ((125)) ابيات زير به آن حضرت منسوب است :
فلا تصحب اخاالجهل ----- و اياك و اياه ((126))
فكم من جاهل اردى ----- حكيما حين آخاه ((127))
يقاس المرء بالمرء ----- اذا ما هو ماشاه ((128))
وللمرء من المرء ----- مقاييس و اشباه ((129))
و للقلب على القلب ----- دليل حين يلقاه ((130))
از امام باقر(ع ) نقل شده كه فرموده است : پدرم على بن الحسين (ع ) به من گفت : بنگر باپنج تن همنشينى نكنى و با آنها سخن نگويى و در هيچ راهى آنها را همراهى نكنى .
گفتم :اى پدر! آنها چه كـسـانى هستند؟
به من آنان را بشناسان .
فرمود: بپرهيز از همنشينى بادروغگو چه او مانند سراب دور را بـه تـو نـزديك و نزديك را به تو دور نشان مى دهد .
وزنهار از رفاقت با فاسق , زيرا او تو را به لقمه اى يا به كمتر از آن مى فروشد .
و بپرهيز ازرفاقت با بخيل چه او تو را با مال خود در سخت ترين نيازى كه پيدا مى كنى يارى نمى كند.و بپرهيز از رفاقت با احمق زيرا او مى خواهد به تو سود رساند لـيكن به تو ضررمى رساند .
و زنهار از مصاحبت با قطع كننده رحم چه من او را در سه جا از كتاب خـدامـلـعـون يـافـتـم .
خـداونـد فـرمـوده است : فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا في الا رض وتـقطعواارحامكم اولئك الذين لعنهم اللّه فاصمهم واعمى اءبصارهم ((131)).
و نيز فرموده است : الذين ينقضون عهداللّه من بعد ميثاقه ويقطعون ما امر اللّه به ان يوصل ويفسدون في الا رض اولئك لـهـم الـلـعـنـة ولـهـم سـوء الـدار. ((132)) و نـيـز فرموده است : الذين ينقضون عهداللّه من بعد مـيـثـاقـه ويـقـطـعـون مـا امـر اللّه بـه ان يـوصـل ويـفـسـدون فـي الا رض اولـئك هـم الخاسرون ((133)) ((134)) .
نـيز فرموده است : بپرهيز از همنشين با گنهكاران و كمك به ستمگران و همسايگى بافاسقان , از فتنه آنها برحذر باش و از فضاى آنها دورى كن ((135)) .
نيز امام باقر(ع ) فرموده است : با چهار تن همنشينى و دوستى مكن : احمق , بخيل , ترسو ودروغگو.
امـا احـمـق : او مـى خـواهـد بـه تو سود رساند ليكن زيان مى رساند .
بخيل : از تو مى گيرد و به تو نـمـى دهـد .
تـرسو: از تو و از پدر و مادرش مى گريزد .
و دروغگو: اگر هم راست بگويدكسى باور نمى كند. ((136)) امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : بـپـرهيز از دوستى با احمق زيرا خوشترين حالت تو از ناحيه او نزديكترين چيزى است به آنچه تو را بد حال مى سازد. ((137)) نـيـز: با پنج تن همنشين مباش : دروغگو: زيرا تو پيوسته از سوى او در معرض فريبى , چه او مانند سراب است دور را نزديك و نزديك را دور مى نماياند .
و احمق : زيرا تو از اوايمن نيستى , مى خواهد به تو سود رساند ليكن زيان مى رساند .
و بخيل : چه اوضروريترين چيزى را كه بدان نيازمندى از تو دريغ مى دارد .
و ترسو: با تو به سلامت رفتار مى كند ليكن در هنگام سختى مى گريزد, و فاسق : تو را در برابر لقمه اى يا كمتر ازآن مى فروشد. ((138)) نـيـز: با فاجر و بدكار همنشين مباش تا او را به راز خود آگاه كنى و در كار خود با آنانى مشورت كن كه از خداوند مى ترسند. ((139)) نـيـز: از معاشرت با دنيا دوستان بپرهيزيد چه در آن دين خود را از دست مى دهيد و به دنبال آن دچـار نـفـاق خـواهـيـد شـد, و ايـن دردى زشـت و منفور ا ست كه بهبودى ناپذيراست و موجب سخت دلى و سلب خشوع و فروتنى است ((140)) .
نيز: سه چيز است كه بر هر انسانى لازم است از آنها دورى كند: همنشينى با اشرار,گفتگو با زنان و نشستن با بدعتگذاران ((141)) .
نـيـز: زنـهـار از ايـن كـه بـا فـرومـايـگـان و سـفـلـگان معاشرت كنى چه از سفلگان خيرى به دست نمى آيد. ((142)) نـيـز: بـا احمق مشورت مكن , و از دروغگو يارى مخواه , و به دوستى انسان ملول اعتمادمكن چه دروغـگـو دور را بـه تـو نزديك و نزديك را به تو دور نشان مى دهد .
و احمق به خاطر تو خود را به زحـمـت مـى انـدازد ليكن به آنچه مى خواهى دست نمى يابد .
و انسان ملول در آن جا كه بيشترين اعتماد را به او دارى تو را يارى نمى كند و در آن حال كه بيشترين پيوند را با او برقرار مى كنى از تو مى برد. ((143)) نـيـز بـه اصـحـاب خـود فرمود: چه چيزى شما را باز مى دارد در هنگامى كه از يكى از آنان (اهل خلاف ) چيزى به شما مى رسد كه موجب ناخشنودى شما و آزار ماست بر او واردشويد و او را توبيخ و سرزنش كنيد, و به طور مؤثر با او سخن گوييد. ((144)) يـكـى از آنان گفت : قربانت شوم , هرگاه از ما نپذيرند, فرمود: از آنها دورى كنيد و ازشركت در مجالس آنها بپرهيزيد. ((145)) نـيـز به آنان فرمود: كاش هنگامى كه از آن مرد چيزى به شما برسد نزد او برويد و به اوبگوييد: اى فـلان يـا از مـا دورى و كـناره گيرى كن و يا از اين اعمال دست بازدار, درصورتى كه خوددارى نكرد, از او دورى كنيد. ((146)) شـك نـيـسـت كـه كناره گيرى از مردم بهتر از آميزش با بدان و همنشينى با نابخردانى است كه سـمـوم كشنده خود را در ميان بستگان و نزديكان خود پخش مى كنند, آنها دشمنند وبايد از آنها برحذر بود قاتلهم اللّه ا نى يوفكون ((147)) .
از ايـن رو امـام موسى بن جعفر(ع ) فرموده است : بپرهيز از آميزش با مردم و انس با آنان مگر آن كه در مـيـان آنان خردمند و امين يابى در اين صورت با آنها انس بگير و از غير آنان بگريز همان گونه كه از جانوران درنده مى گريزى ((148)) .
اميرمؤمنان (ع ) فرموده است : بايد انس تو به تنهايى بيشتر از همنشينى با بدان باشد. ((149)) ابـوذر (رض ) از هـمـيـن مـنـبع فياض سيراب شده و گفته است : تنهايى بهتر از همنشين بد,و همنشين شايسته بهتر از تنهايى است .
يكى از شاعران اين معنا را در اين دو بيت آورده است :
وحدة الانسان خير ----- من جليس السوء عنده ((150))
و جليس الصدق خير ----- من جلوس المرء وحده ((151))
از عيسى (ع ) نقل شده كه فرموده است : با نفرت از گنهكاران دوستى خود را به خدا نشان دهيد, و با دورى از آنها به خداوند تقرب جوييد و خشنودى خدا را در خشم آنهابخواهيد. ((152)) قرآن كريم كه قانون اساسى اسلام است بدين امر تصريح كرده و فرموده است : لاتجدقوما يؤمنون بـاللّه والـيـوم الاخـر يـوادون مـن حـاد اللّه ورسـولـه ولـو كـانـوا آبـاءهـم او ابناءهم اواخوانهم او عشيرتهم ((153)).
و نيز: فاعرض عن من تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحياة الدنيا. ((154)) يكى از شاعران گفته است :
صاحب اخاثقة تخطى بصحبته ----- فالطبع مكتسب من كل مصحوب ((155))
كالريح آخذة مما تمر به ----- نتنا من النتن او طيبا من الطيب ((156))
ديگرى گفته است :
اذا كنت في قوم فصاحب خيارهم ----- ولا تصحب الاردى فتردى مع الردي ((157))
عن المرء لاتسال وسل عن قرينه ----- فكل قرين بالمقارن يقتدى ((158))

حقوق دوستى و حدود آن

پـس از آن كـه دانستى دوستى را كه براى خود انتخاب مى كنى , و رفيقى را كه براى همنشينى و هـمـدمى برمى گزينى بايد از چه صفاتى برخوردار باشد, و دريافتى كسى كه دوستى و برادرى او واجـب و رفاقت او نيكو و پسنديده است تنها آن انسان شايسته وپرهيزگارى است كه از محرمات الـهـى دورى ورزد و طـاعات او را به كار بندد و به اخلاق پسنديده و اعمال نيك آراسته باشد - و چـقـدر ايـن گـونـه افراد در اين روزگار اندكند - ازاين رو بر توست كه در يافتن چنين دوستى حـريـص بـاشـى و هـنگامى كه او را به دست آوردى آغوش خود را برايش بگشايى و او را نسبت به خـودت در بـرترين موقعيتها قراردهى .
روايت شده كه مردى در بصره نزد اميرمؤمنان (ع ) رفت و گـفـت : اى امـيرمؤمنان ! مارا از دوستان آگاه كن , آن حضرت پاسخ داد: دوستان دو دسته اند: دسته اى مورد اعتماد,و دسته اى خنده رو و ظاهر فريبند.
امـا دسـتـه اى كـه مـورد وثوق اند , مانند دست و بال و خانواده و مال مى باشند .
بارى , اگر به اين دوست خود اعتماد دارى مال و توان خود را در راه او صرف كن , با هركس دوست است دوست و با هـركس دشمن است دشمن باش , راز او را مكتوم بدار, او را يارى وخوبيهايش را ظاهر كن .
و بدان اى پرسش كننده كه اين گونه دوستان از كبريت احمركميابترند.
امـا دوسـتان خنده رو: از آنها به تو لذت و خوشى مى رسد, اين را از آنها قطع مكن و بيش از اين از وجـدان آنها چيزى مخواه , و به مقدارى كه با تو گشاده رويى و شيرين زبانى مى كنند با آنها رفتار كن ((159)) .
شاعر ابيات جالب زير را در اين باره گفته است :
الاخلاء في الرخاء كثير ----- و اذاما بلوت كانوا قليلا
فاذا ما صحبت خلاحفيظا ----- راعيا للاخاء برا وصولا ((160))
فتمسك بحبله ابدالدهر ----- و اكرم به اخا و خليلا ((161))
هر گاه به چنين دوست راستينى دست يافتى سعادت و نيكبختى تو تحقق يافته است زيرا اين امر از مـهمترين اسباب و بزرگترين عوامل خوشبختى است .
ابوعبداللّه امام صادق (ع ) به اين موضوع تـصـريح كرده و فرموده است : از نيكبختى آدمى است كه محل كار و تجارتش در شهرش باشد .
و فرزندانى داشته باشد كه از آنها كمك بگيرد, و داراى دوستانى شايسته و خانه اى وسيع و گشاده و همسرى زيبا و صالحه باشد كه هر موقع به او بنگرد شاد شود. ((162)) اى بـرادر مـسـلـمان بايد بدانى كه دوستانت را حقوقى است كه بايد مراعات و دوستى راحدودى اسـت كـه بـايـد از آن تجاوز نكنى و گرنه رشته دوستى را در معرض بريدن و پيوندبرادرى را در آستانه گسستن قرار داده اى و اين گناهى بزرگ است كه عقل سليم آن رااجازه نمى دهد, و شرع مـقدس آن را تاييد نمى كند تا آن جا كه امام صادق (ع ) فرموده است : چقدر زشت است براى آدمى كـه دوستش حق او را رعايت كند و وى حق دوستش را مراعات نكند ((163)) ونيز فرموده است : كـسـى كـه دين خدا را بزرگ مى شمارد حقوق برادران را بزرگ مى داند. ((164)) امام كاظم (ع ) فـرموده است : حق دوست خود را به اطمينان رابطه اى كه ميان تو و اوست ضايع مكن چه آن كه حـقـش راضـايـع كـرده اى دوست تو نيست , و نبايد دوست تو بر بريدن از تو قويتر از تو بر پيوند با اوباشد.. ((165)) اوامـر مـتـواتر و مؤكدى از پيامبر خدا(ص ) وائمه اهل بيت (ع ) در دست است كه انسان را به حسن مـعـاشـرت و پـرهيز از كوتاهى در اداى حقوق آن و اظهار دوستى با مردم و نيكى واحسان به آنها تشويق مى كند.
پـيـامـبر خدا(ص ) فرموده است : رفتار خود را با كسى كه با تو معاشرت دارد نيكو كن تامسلمان باشى ((166)) .
نـيـز: پـروردگـارم مـرا بـه مـدارا بـا مـردم امـر كـرد, هـمان گونه كه به اداى واجبات مامور فرموده است ((167)) .
امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمـوده اسـت : هـمـان حـقـى را كـه تـو بر دوست خوددارى دوستت بر تودارد.. ((168)) ونـيـز: بـا مـردم هـمـان گـونـه مـعـاشـرت كـن كـه دوسـت دارى بـا تـو مـعـاشرت كنند تا عادل باشى ((169)) .
امـام صـادق (ع ) فـرمـوده اسـت : كـسـى كـه مـصاحبتش با همنشينش و رفاقتش با همسفرش ومـعـاشـرتـش بـا مـعـاشـرش , و هـمـسـايـگيش با همسايه اش , و رفتارش با كسى كه نسبت به اوخـوشـرفـتـارى كـرده , و كـردارش بـا كـسـى كـه بـا او نان و نمك خورده است نيكو نباشد از مانيست ((170)) .
از امام رضا(ع ) پرسيدند: عقل چيست ؟
فرمود: تحمل غم , مدارا با دشمنان و سازگارى با دوستان است ((171)) .
اهـل بـيـت (ع ) بـه ايـن كـه مـردم را تـنـهـا بـه حـسـن معاشرت و حفظ حقوق آن تشويق كنند بسنده نكرده اند بلكه اين حقوق را بيان و حدود آن را روشن ساخته اند,و ما اى خواننده عزيزبرخى از اين احاديث را در پيش روى شما مى گذاريم آنها را بخوبى ملاحظه و با دقت وامعان نظر يكايك آنـهـا را بـررسـى كـن سپس بر آن شو كه خود به اتفاق ياران و دوستانت آنها را به طور درست به مـرحـلـه عـمل درآوريد .
تو بزودى چيزهايى شگفت انگيز خواهى ديد, و خواهى دانست كه تعاليم اهل بيت (ع ) داراى مقاصد بلند و معانى سترگ وهدفهاى بزرگ است : 1- پـيامبر خدا(ص ) فرموده است : مسلمان بر عهده برادر دينى خود سى حق دارد كه ازآنها پاك نـمـى شـود مگر آن كه آنها را ادا كند يا عفو شود .
اين كه : از لغزش او بگذرد, براشك او ترحم كند, عورتش را بپوشاند, از تقصيرش چشم پوشد, پوزش او را بپذيرد,بدگويى از او را رد كند, پيوسته او را انـدرز دهد, دوستى او را حفظ كند, ميثاق او رارعايت كند, در صورت بيمارى عيادتش كند, بر جنازه اش حاضر شود, دعوتش رااجابت كند, هديه اش را بپذيرد, بخشش او را تلافى كند, نعمتش را شـكـر گزارد, بخوبى ياريش كند, ناموسش را حفظ كند, حاجتش را انجام دهد, درخواستش را بـرآورد,عـطـسـه اش را يـرحـمـك اللّه بـگـويـد, گمشده اش را راهنمايى كند, سلامش را پاسخ گـويـد,گـفـتـارش را بـا او نـيـكو كند, دوست او را دوست بدارد و با او دشمنى نكند, او را چه مـظلوم باشد و چه ظالم يارى كند, يارى او در صورتى كه ظالم باشد اين است كه او را ازستمگرى بـازدارد, ويـارى او درصـورت مـظـلوميت آن است كه در گرفتن حقش به او كمك كند, او را به دشمن تسليم نكند,او را خوار نسازد آنچه را براى خود مى خواهد براى اوبخواهد, آنچه را براى خود نـاخـوش مى دارد براى او ناخوش بدارد .
سپس فرمود: اگريكى از شما از حقوق برادر دينى خود چيزى فروگذارد در روز قيامت از او مطالبه و به زيان وى درخواست او برآورده مى شود. ((172)) 2- نـيـز فرموده است : از براى مؤمن بر مؤمن هفت حق است كه خداوند آنها را واجب كرده است : در رويـاروى او را بزرگ بدارد, محبتش را در دل داشته باشد, در مالش با اومواسات كند, غيبتش را برخود حرام بداند, در بيمارى از او عيادت كند, جنازه اش راتشييع كند و پس از مردن جز نيكى درباره اش نگويد. ((173)) 3- امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : دوست آدمى دوست نخواهد بود مگر آنگاه كه در سه چيز او را حفظ كند: در غياب او, در بدبختى او و ديگر در مرگ او. ((174)) 4- از امـام صـادق (ع ) از پـدرانش روايت شده است كه : اميرمؤمنان (ع ) با مردى ذمى همراه شد, ذمـى بـه آن حـضـرت گـفت : اى بنده خدا! قصد كجا دارى ؟
امام (ع ) پاسخ داد:قصد كوفه دارم .
هـنـگامى كه ذمى راه خود را كج كرد اميرمؤمنان (ع ) نيز راه را كج و او راهمراهى فرمود, ذمى به آن حضرت عرض كرد: آيا نگفتى كه اراده كوفه دارم ؟
امام (ع )فرمود: چرا, ذمى گفت : راه كوفه را رها كردى , امام (ع ) فرمود: مى دانم , ذمى گفت : با اين كه مى دانستى چرا با من راه را كج كردى ؟
امـيـرمـؤمـنـان (ع ) فـرمود: اين از كمال رفاقت است كه انسان رفيقش را به هنگامى كه از او جدا مـى شـود اندكى مشايعت كند, پيامبر ما(ص )همين گونه به ما دستور داده است , ذمى گفت : به هـمـيـن گـونـه ؟
امـيرمؤمنان (ع ) فرمود: آرى ,ذمى گفت : جز اين نيست آنهايى كه او را پيروى كـرده انـد به خاطر همين كردار كريمانه اوست , و من تو را گواه مى گيرم كه بر كيش تو هستم , ذمى به همراه اميرمؤمنان (ع )بازگشت و وقتى آن حضرت را شناخت اسلام آورد. ((175)) 5- امام زين العابدين (ع ) در بيان حقوق ياران فرموده است : اما حق دوست آن است كه تاجايى كه بـرايـت مـمـكـن اسـت بـه فـضـل و بـخـشش با او رفتار وگرنه دست كم حد انصاف رامراعات كنى ,همچنين او را گرامى بدارى چنان كه تو را گرامى مى دارد و پاس او را بدارى چنان كه پاس تو را دارد, و نبايد در ميان خودتان به انجام دادن كار نيكى او بر تو سبقت گيرد, و اگر پيشدستى كرد آن را تلافى كن , و نبايد در رعايت دوستى و مودت او به حدى كه شايستگى آن را دارد كوتاهى كـنى , و بايد خير خواهى و نگهدارى و كمك به او را دراداى طاعات الهى بر خود واجب بدانى و او را در مـجـاهـده بـا نفس خويش در مواقعى كه اراده معصيت پروردگار كند يارى دهى و براى او رحمت باشى و عذاب نباشى .
ولاقوة الاباللّه ((176)) .
امـام بـاقـر(ع ) فرموده است : برادر مسلمان خود را دوست بدار, و آنچه را براى خوددوست دارى بـراى او دوسـت بدار و هر چه را براى خودت ناخوش و مكروه مى شمارى براى او ناخوش و مكروه بشمار, هرگاه نياز پيدا كردى از او بخواه , و اگر از تو خواست به او بده , و هيچ خير و خوبى را از او باز مدار پس او نيز از تو باز نمى دارد, اگر حضور يافت او را ديدار كن و وى را بزرگ و گرامى بدار چـه او از تـو و تـو از اويى , و اگر بر تو خشم گيردو سرزنش كند از او جدا مشو و بگذار تا كينه او تـسلى يابد, و هرگاه خيرى به او برسدخداوند را بر آن سپاس گوى , و اگر دچار گفتار مى شود او را يارى و با وى همكارى كن ((177)) .
7- و نـيـز فـرمـوده است : دوست خود را به هنگامى كه از تو غايب شود ياد كن به همان گونه كه دوسـت دارى در وقـتـى كـه از او غايب شوى تو را ياد كند, و از هر چه دوست دارى تو را در آن به خودت واگذارد او را در آن واگذار, چه كار درست همين است ((178)) .
8- و نيز: از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش آن است كه او را سير كند, عورتش رابپوشاند, اندوهش را برطرف كند, وامش را بپردازد, و هنگامى كه بميرد زن و فرزندش را سرپرستى كند. ((179)) 9- امـام صادق (ع ) فرموده است : دوستى حدودى دارد كسى كه اين حدود را رعايت نكند نبايد او را كامل دانست : اول - آن كه درون و برون او يكى باشد.
دوم - آراستگى تو را آراستگى خود و بدنامى تو را بدنامى خود بداند.
سوم - داشتن مال و فرزند او را دگرگون نكند.
چهارم - چيزى را كه تواناييش بدان مى رسد از تو دريغ نكند.
پنجم - در هنگام بدبختى تو را رها نكند. ((180)) 10- و نـيـز فـرموده است : از حقوق مؤمن بر برادر مؤمنش رعايت چهار خصلت است :هنگامى كه عطسه كند با گفتن يرحمك اللّه و امثال آن براى او دعا كند, دعوتش را اجابت كند, هر گاه بيمار شود او را عيادت كند, و چون بميرد جنازه اش را مشايعت كند. ((181)) 11- از ابـان بـن تـغـلـب روايـت شـده كـه گـفـتـه اسـت : بـه همراه ابى عبداللّه امام صادق (ع ) طواف مى كردم ناگهان مردى از ياران , با من روبرو شد و خواست براى انجام دادن حاجت خوداو را هـمراهى كنم و اشاره كرد كه ابا ابى عبداللّه (ع ) وداع كرده به سوى او روم .
و در اين ميان كه به طـواف ادامه مى دادم دوباره به من اشاره كرد, در اين هنگام امام صادق (ع ) او راديد و فرمود: اى ابـان ايـن تو را مى خواهد .
عرض كردم : آرى , فرمود: او كيست ؟
گفتم :مردى از اصحاب ماست , فـرمود: او با تو همعقيده است ؟
گفتم : آرى , فرمود: به سوى او برو و طواف را قطع كن , عرض كردم : اگر چه طواف واجب باشد؟
فرمود: آرى ,گفته است : به همراه او رفتم و چون پس از آن بـر امـام (ع ) وارد شـدم عـرض كـردم : مرا از حق مؤمن بر مؤمن آگاه فرما, پاسخ داد: اى ابان اين مـوضـوع را رها كن .
گفتم : فدايت شوم , ومن درخواست خود را پيوسته تكرار كردم , فرمود: اى ابان ! اموالت را با او نصف كن ((182)) .
12- مـعـلـى روايـت كـرده است : به ابى عبداللّه (ع ) عرض كردم : حق مسلمان بر برادرمسلمانش چـيـست ؟
فرمود: براى او هفت حق واجب است , و براستى هر يك از آنها بربرادر مسلمانش واجب مـى بـاشـد كـه اگـر چيزى از آنها را ضايع گذارد از ولايت الهى وطاعت او بيرون رفته و خدا را بندگى نكرده است .
عرض كردم : قربانت شوم , اين حقوق چيست ؟
فـرمـود: اى مـعلى من نسبت به تو مهربانم , بيم دارم آنها را ضايع كنى و نگه ندارى و درحالى كه مى دانى عمل نكنى .
گفتم : لا قوة الا باللّه .
فرمود: ساده ترين حق او آن است كه آنچه را براى خودت دوست مى دارى براى اودوست بدارى و هر چه را براى خودت ناخوش است براى او ناخوش بدانى .
حق دوم : آن كه از خشمش بپرهيزى و خشنوديش را بخواهى و دستورش را اطاعت كنى .
حق سوم : با جان و مال و زبان و بدن و پايت او را يارى كنى .
حق چهارم : ديده بان و راهنما و به منزله آيينه و جامه تنش باشى .
حق پنجم : در حالى كه او گرسنه است تو سير, و در صورتى كه او تشنه است تو سيرآب وچنانچه او لخت است تو داراى پوشاك نباشى .
حـق شـشـم : ايـن كـه اگـر تـو و بـرادر ديـنـيـت فـاقد همسر هستيد و تو داراى خدمتكارى و اوخـدمـتـگـزارى نـدارد خـدمتگزارت را بفرستى تا جامه اش را بشويد و خوراكش را آماده كند و بسترش را بگسترد.
حق هفتم : سوگند او را راست بدانى .
دعوتش را اجابت كنى و بيمار او را عيادت كنى , برجنازه اش حاضر شوى و چون آگاه شوى او را حاجتى است پيش از آن كه ناچار شود آن را از تو بخواهد فورى نسبت به برآوردن آن مبادرت كن .
اگـر حـقـوق مذكور را به جا آوردى دوستى خود را با دوستى او و دوستى او را با دوستى خودت پيوند داده اى ((183)) .
13- از آن حضرت پرسيدند: كمترين حق مؤمن بر برادر مؤمنش چيست ؟
فرمود: چيزى را كه برادر مؤمنش از او بدان محتاجتر است براى خود برنگزيند ((184)) .
14- و نيز فرموده است : دوستان در ميان خود به سه چيز نياز دارند: اگر آنها را به كارنگيرند بايد از هـم جـدا شـونـد و راه دشـمـنـى در پـيـش گـيـرنـد, و آنها عبارتند از: انصاف ,ترحم و ترك حسد. ((185)) هـرگاه انسان شرايط مذكور را انجام دهد و اندرزهاى مزبور را به كار بندد بى ترديد واژه صديق يا دوست با تمام معانى بلند و پرفضيلت آن بر او صادق است و به هدف مطلوب دست يافته است .
زيرا غـرض از انـتـخـاب دوسـت در دوران زنـدگى بهره گيرى از چهره ورخسارش يا لذت بردن از گـفـتـارش نيست بلكه دوستى پيوندى روحى است كه از نظرعمل و تفكر و گرايش از دو كس انـسـان واحـدى مى سازد تا مراحل زندگى را با تبادل كمك و يارى مشترك بپيمايند و به هنگام بروز حوادث و شدايد يكى از ديگرى كمك گيرد و در مشكلات امور با او مشورت كند.

مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است

هـرگـاه ميان دو دوست قرب روحى تام و هماهنگى قلبى كامل برقرار شود هريك از آن دو الگو و نـشـان دهنده ديگرى است و هر كدام در ديگرى جلوه گر و نمايان است و غرايزو اميال وى در او جـريـان دارد بـه طورى كه مشاهده يكى موجب بى نيازى از مشاهده ديگرى , و روش و معتقدات يـكى نمايانگر طريقه و عقيده ديگرى است , چنان كه پيامبرخدا(ص ) فرموده است : آدمى بر آيين دوست خويش است پس بايد هر يك از شمابنگرد با چه كسى دوستى مى كند. ((186)) براستى دوست راستين نسبت به دوستش مانند آيينه صاف و بى زنگار است كه محاسن و عيوب او بـه طـور بـرابـر در آن ديـده مـى شـود چنان كه پيامبر خدا(ص ) فرموده است : مؤمن آيينه برادر (ايمانى ) خويش است و هرگونه اذيت و آزار را ازاو دور مى كند. ((187)) نيز فرموده است : مسلمان آيينه برادر (دينى ) خويش است ((188)) .
امـيـرمؤمنان (ع ) فرموده است : مسلمان آيينه برادر مسلمانش مى باشد پس هر گاه از برادرخود لغزشى ديديد درصدد ضديت با او نباشيد بلكه خود را مانند او قرار دهيد و به ارشاد و اندرز او اقدام و با وى مدارا كنيد. ((189)) نـيـز فـرموده است : مؤمن آيينه مؤمن است زيرا درباره او مى انديشد و فقر را از او دورمى سازد و وضع او را آراسته مى كند. ((190)) از ايـن رو دوسـت بـراى دوسـتش راهنماى امينى است كه او را به آنچه خير و خوبى و سودحال و آيـنـده او در آن اسـت راهـنـمـايـى مـى كند, لذا از اميرمؤمنان (ع ) روايت شده كه فرموده است : همنشين آدمى نشانه دين اوست ((191)) .
امـام صـادق (ع ) فرموده است : مؤمن برادر مؤمن و ديده بان و راهنماى اوست .
به اوخيانت و ستم نمى كند و او را فريب نمى دهد, و به او وعده اى نمى دهد كه در آن تخلف كند. ((192)) نـيـز فـرمـوده اسـت : مـسـلمان برادر مسلمان و ديده بان و آيينه و راهنماى اوست , به اوخيانت نـمـى كـنـد و او را فريب نمى دهد و به وى ستم نمى كند و به او دروغ نمى گويد و ازاو بدگويى نمى كند. ((193)) به معلى در آن هنگام كه از آن حضرت پرسيد حق مسلمان بر برادر مسلمانش چيست ,فرمود: حق چهارم آن كه ديده بان و راهنما و آيينه و جامه تن او باشد. ((194)) مـفضل بن يسار گفته است : از ابا جعفر(ع ) شنيدم كه مى فرمود: دسته اى از مسلمانان براى سفر بـيـرون آمـدنـد لـيكن راه را گم كردند و بسختى دچار تشنگى شدند ناچار گردهمديگر جمع گرديده و به ريشه هاى درختان چسبيدند, در اين ميان پيرمردى كه جامه سپيدى بر تن داشت بر آنها وارد شد و گفت : برخيزيد كه بر شما باكى نيست و اين آب است كه در دسترس شماست .
پس بـرخـاسـتـنـد و آب نوشيدند و چون سيرآب شدندگفتند: خداوند تو را رحمت كند تو كيستى ؟
گـفـت : من از جنيانى هستم كه با پيامبرخدا(ص ) بيعت كرده اند, و من از آن حضرت شنيدم كه مـى فـرمـود: مـؤمـن بـرادر مـؤمـن وديده بان و راهنماى اوست , در حضور من حق آنها را ضايع نكنيد. ((195))

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation