بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ویژگیهای امام حسین علیه السلام, آیه الله شیخ جعفر شوشترى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     fehrest01 -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     footnt04 -
     HOSSEI01 -
     HOSSEI02 -
     HOSSEI03 -
     HOSSEI04 -
     HOSSEI05 -
     HOSSEI06 -
     HOSSEI07 -
     HOSSEI08 -
     HOSSEI09 -
     HOSSEI10 -
     HOSSEI11 -
     HOSSEI12 -
     HOSSEI13 -
     HOSSEI14 -
     HOSSEI15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مقرّرات ويژه  
زيارت آن حضرت ، داراى احكام خاصّى است از آن جمله اين كه ، هر كار واجب و مستحبّى بههنگام ترس ، وجوب و استحبابش را از دست مى دهد، امّا زيارت حسين عليه السلام بهدليل روايات متعدّد كه برخى ترسيم مى گردد، اينگونه نيست .
براى نمونه :
1 امام صادق عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (زيارت حسين عليه السلام رابه خاطر هراس از دشمنانش ترك مكن ، چرا كه هر كس زيارت او را بدين خاطر ترك كند،به حسرت و افسوس دچار خواهد گشت به گونه اى كه آرزو خواهد كرد: اى كاش ، هموارهدر كنار قبر مُطّهر او اقامت داشت و تا آخر عمر او را زيارت مى كرد و آرامگاهش نيز در كنارحرم حسين عليه السلام بود.)(730)
2 محمّد بن مسلم آورده است كه :
امام باقر عليه السلام به من فرمود: (آيا به زيارت حسين عليه السلام شرفياب مىگردى ؟)
گفتم : (آرى ! امّا با ترس و دلهره .)
فرمود: (كار پسنديده اى سخت تر از اين نيز شايد، آگاه باش كه پاداش آن به اندازهسختى و هراس آن است .)
آنگاه فرمود: (هر كس در راه زيارت حسين عليه السلام ترس و هراس را به جان بخرد،خداوند او را از هراس روزى كه مردم براى حسابرسى بپامى خيزند، امنّيت خواهدبخشيد ومورد بخشايش خدا و مشمول ديدار پيامبر و دعاى خير او مى گردد و آنچنان غرق در نعمت ولطف خدا مى گردد كه بدى به او نخواهد رسيد.)(731)
3 در روايت ديگرى است كه يكى از شيعيان مى گويد:
به امام صادق عليه السلام گفتم : (من در منطقه اى دور از كربلا سكونت دارم ، امّا شورو شوق قلبى مرا به سوى شهادتگاه پدرت مى كشاند، امّا هنگامى كه به سوى آن مىروم تا هنگام بازگشت قلبم همچنان از اشرار و جاسوسان و گماشتگان حكومت ، ترساناست .)
حضرت فرمود: (آيا دوست ندارى كه خداوند شما را در راه ما خاندان وحى ترسان ونگران بنگرد؟ مگر نمى دانى كه هر بنده وارسته اى براى ما بترسد خداوند او را درسايه عرش خويش ‍ جاى خواهد داد و حسين عليه السلام در زير عرش همسخن او خواهد بود وخداوند او را از ترس و دلهره هاى روز رستاخيز كه همه دچار آن هستند، امنيّت خواهد بخشيدو اگر هراسان شود، فرشتگان او را قوّت قلب خواهند داد و قلب او را با بشارت و مژدهبه نعمتها و رحمت خدا، آرامش خواهند بخشيد.)(732)
انگيزه الهى  
زيارت آن حضرت ، علاوه بر شرايط لازم در برنامه هاى عبادى ، شرط ديگرى را مىطلبد و آن عبارت است از اين كه : انگيزه و هدف از زيارت او، تنها انگيزه خداجويانه وخداخواهانه باشد و همانگونه كه او خون پاكش را تنها براى خدا و در راه او نثار كرد،زيارت او نيز تنها براى خدا و خشنودى او و در راه زنده ساختن مقرّرات و احكام او انجامشود و از هر گونه انگيزه و هدف جاه طلبانه و برترى جويانه و گردن فرازانه ورياكارانه به دور باشد، البته زيارت او به انگيزه پيوند معنوى با پيامبر يا مهرورزيدن به خود حسين عليه السلام نيز همان انگيزه الهى است .
ونيز روايات نشانگر آن است كه آثار و خواصّ و پاداشهاى زيارت آن حضرت ، بهتفاوت عرفان و ارادت در حقّ اوست و همه روايات دريافت آثار آن را، در گرو معرفت بهحق آن گرامى و تقوا و عمل به راه و رسم او مى دانند.
بنابراين ، شرايط زيارت عارفانه و عاشقانه او عبارتند از:
1 كليّه شرايط لازم در برنامه هاى عبادى .
2 اخلاص كامل .
3 عارف بودن به حقّ آن حضرت و اقتداى به راه و رسم رهايى بخش او.(733)
شيوه ها و آداب  
در انبوه روايات كه ترسيم كننده آداب زيارت آن حضرت است به اين نكته دقيق توجّه دادهشده است كه : زائر كوى او، بايد با فروتنى ، تواضع ، وقار و متانت ، سوگوار،اندوهگين ، پريشان ، غم زده ، ... و با حالت تشنگى و گرسنگى ، آهنگ زيارت پيشواىمحبوب خود نمايد و بكوشد تا زيارت او هدفدار و داراى محتوا و پيام باشد، تا هر چهبيشتر يادآور هدفهاى بلند و انديشه هاى تابناك و نورانى و نشانگر شرايط سخت وظالمانه اى باشد كه در راه برانداختن بدعتهاى شوم و شيوه بيدادگرانه رژيم تبهكارحاكم و احياى ارزشهاى الهى برآن حضرت پيش آوردند.(734)
امام صادق عليه السلام فرمود: (هنگامى كه آهنگ زيارت حسين عليه السلام نمودى ، غمزده و سوگوار، دل افسرده و پريشان ، تشنه و گرسنه ، به كوى او بشتاب ، چرا كهاو را در اين شرايط به شهادت رساندند.)(735)
و نيز فرمود: (شنيده ام كه برخى به هنگام رفتن به زيارت حسين عليه السلام سفرههاى رنگين مى كشند و خواروبار چرب و شيرين و حلوا و شيرينى به همراه مى برند، مىپندارند كه به تفريح و تفريحگاه مى روند به طورى كه اگر كنار قبر دوستان وافراد مورد علاقه خويش بروند، آنگونه نمى روند.)(736)
و نيز در بيان ديگرى به گروهى فرمود: (براى زيارت او سفره هاى آنچنانى برمىگيريد؟)
پاسخ دادند: (آرى !)
فرمود: (اگر كنار قبور گذشتگان خود برويد، چنين نمى كنيد.)
و آنگاه آنان را به غذاهاى ساده اى چون نان و شير و اجتناب از روحيّهتجمّل گرايى و شرايطى كه بُعد معنوى و روحانى زيارت حسين عليه السلام را كمرنگمى كند، توصيه فرمود ....(737)
و در بيان ديگرى ضمن انتقاد شديد، گروهى را به باران نكوهش ‍ گرفت و فرمود:
(با شرايط و به شيوه اى او را زيارت كنيد كه بهتر از زيارت نكردنتان باشد و بهسبكى زيارت نرويد كه نرفتن بهتر از رفتن باشد ... .)
آنگاه فرمود: (شما به هنگام رفتن به سوى آرامگاه پدرانتان اندوهگين و ماتم زده مىرويد، امّا براى زيارت حسين عليه السلام باتجمّل گرايى و شادمانى و تفريح . نه ! هرگز پذيرفته نخواهد بود؛ مگر اينكه بهگونه اى بياييد كه يادآور شرايط و وضعيّت او باشد و ترسيم كننده پيام و اهدافانسانساز مكتب او.)(738)
و نيز از آداب زيارت آن حضرت ، آدابى است كه در زيارت جابر، در روز اربعين آمده استكه مهمترين آنها غسل زيارت با آب فرات است كه يادآورى خواهد شد.
آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت  
ترك زيارت آن حضرت كه نوعى روى گردانى از ارزشهاى والاى اسلامى و انسانى است، آثار زيانبار و عواقب ناگوارى در ابعاد گوناگون حيات به بار مى آورد كه برخىعبارتند از:
1 نافرمانى پيامبر 
ترك زيارت حسين عليه السلام همانند مخالفت پيامبر و نافرمانى اوست .
امام صادق عليه السلام فرمود: (هر كس قادر بر زيارت حسين عليه السلام باشد و آنرا ترك كند به پيامبر و خاندانش ، ستم روا داشته و آنان را نافرمانى كرده است.)(739)
2 ترك اداى حقّ پيامبر 
و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است كه : (اگر يكى از شما در همه عمر درمراسم حجّ شركت كند، امّا زيارت حسين عليه السلام را ترك نمايد، گويى حقى از حقوقپيامبر را ترك كرده است .)(740)
و در روايت ديگرى آمده است كه : (اگر يكى از شما هزار حجّ انجام دهد، آنگاه به كوىحسين عليه السلام نشتابد، حقّ خداوند را ادا نكرده است .)(741)
3 نقصان در ايمان 
امام باقر عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (هر كس از پيروان ما به زيارتحسين عليه السلام توانا باشد و آن را ترك كند از نظر دين و ايمانكامل نيست .)(742)
4 روى بر تافتن از حسين عليه السلام  
در اين مورد روايات بسيار است از آن جمله :
اميرمؤ منان عليه السلام ضمن نثار مهر به حسين عليه السلام و پيش بينى آينده ، فرمود:(پدرم فداى او باد كه در نزديكى كوفه به شهادت مى رسد گويى با چشمان خويشمى نگرم كه حيوانات بيابان خود را به خون او آغشته و بر او سوگوارى مى كنند.)
آنگاه فرمود: (هنگامى كه همه موجودات حتّى حيوانات ، به اراده خدا، حقّ بزرگ او را مىشناسند شما از روى برتافتن از او بپرهيزيد.)(743)
5 سه بدبختى بزرگ  
يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود: (به من گزارش شدهاست كه برخى از شيعيان ما، گاهى يك سال و گاهى دوسال يا بيشتر بر آنان مى گذرد و به كوى حسين عليه السلام نمى شتابند.)
گفتم : (آرى ! برخى اينگونه اند.)
فرمود: (آگاه باش ! بخداى سوگند كه آنان بهره پرشكوه خويش ‍ را از دست داده و ازپاداش الهى محروم شده و از همسايگى پيامبر در بهشت برين دورى جسته اند.)
پرسيدم : (اگر فردى ديگر را به جاى خويش به كوى آن حضرت به قصد زيارتروانه سازد، او را بسنده است ؟)
فرمود: (آرى ! امّا پاداش پرشكوه تر در آن است كه اگر مى تواند خود به زيارتحسين عليه السلام بشتابد.)(744)
آنچه از آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت برشمرديم ،شامل همه ترك كنندگان مى شود، چه آنان كه نزديك شهادتگاه او هستند و چه آنان كهدورند؛ امّا توانايى رفتن به زيارت او را دارند و سهسال زيارت او را ترك مى كنند.
6 كاهش عمر 
در روايات بسيارى آمده است كه ترك زيارت آن حضرت باعث مى شود كه بركت از عمرانسان برداشته شود.
و در برخى روايات كاهش يك سال از عمر قطعى شمرده شده است .(745)
7 سه محروميّت  
بنا به روايتى ، ترك كننده زيارت او، اگر وارد بهشت گردد از نظر مقام ، از هر انسانباايمانى فروتر است (746) و بنا به روايت ديگرى از ساكنان اصلى بهشت نخواهدبود، بلكه به منزله ميهمان و به طور موقّت در آنجا خواهد بود.(747) و بنا بهروايت ديگرى از همسايگى پيامبر محروم خواهد بود.(748)
8 شيعه واقعى نيست  
در روايت ديگرى به صراحت آمده است كه : (هر كس زيارت حسين عليه السلام را با وجودامكانات ترك كند، شيعه واقعى خاندان رسالت نيست .)(749)
9 از دوزخيان 
روايت ديگرى بيانگر آن است كه هر كس زيارت آن حضرت را به انگيزه تحقير و اهانتبه مقام ولايت و امامت و عظمت كار بزرگ او ترك كند، از دوزخيان خواهدبود.(750)
به هر صورت روايات در مورد پاداش و فضايل و خواصّ زيارت آن گرامى و در موردنكوهش و هشدار از ترك آن بسيار است ، به گونه اى است كه علاّمه مجلسى و پدربزرگوارش ، بدين نظر تمايل نشان داده اند كه براى فردى كه توانايى و امكاناتداشته باشد، زيارت آن حضرت بسان حجّ، يك بار در عمر واجب است .(751)
اوقات ويژه شتافتن به كوى دوست  
زيارت عاشقانه و خالصانه آن حضرت ، يكعمل پسنديده عبادى است و در اختيار عاشقان كوى اوست ، درست همانند نمازهاى مُستحبّ، كههر كسى خواست بيشتر نماز مى گذارد و هر كسى خواست كمتر(752) و به اين اعتباربر دو بخش تقسيم مى گردد:
1 بخش نخست از زيارت آن حضرت به زمان و ساعت مخصوص قيد نشده است كه درصفحات گذشته به پاداش و خواصّ و آثار آن اشاره رفت .
2 بخش ديگر از زيارت آن حضرت به اوقات و زمانهاى مخصوص مقيّد شده است كه بااين قيد علاوه بر پاداش بخش ‍ نخست ، پاداش ديگرى نيز بدان اضافه مى شود، گرچهخود پاداش زيارت حسين عليه السلام از نظر كثرت ، نهايتى برايش ‍ ذكر نشده است .
اين بخش از زيارت آن حضرت با توجّه به زمان و اوقات ويژه اى كه براى آن ذكر شدهاست به سى زيارت مخصوص مى رسد ... كه هر كدام از آنها هم اثر خاصّ خود را دارد كهخواهد آمد.
1 زيارت هفتگى 
روز جمعه وقت مخصوص زيارتى آن حضرت براى كسانى است كه امكانات و توانايىشتافتن به كوى او را دارند و در روايات ترك آن به عنوان جفاى شديد در حقّ آن حضرتآمده است .(753)
از خواصّ زيارت در روز جمعه اين است كه : زائر او، مورد بخشايش خدا قرار مى گيرد وبا دريغ و افسوس از دنيا نمى رود و در بهشت با حسين عليه السلام خواهدبود.(754)
2 ماهانه 
در هر ماه يك مرتبه زيارت او توصيه شده است ، به ويژه براى كسانى كه نزديكشهادتگاه او هستند و ترك آن نوعى روى گردانى از آن حضرت است .
امام صادق عليه السلام در پاداش اين زيارت ماهانه فرمود: (هر كس او را در هرماهزيارت كند، پاداش يك صد هزار شهيد در راه خدا خواهد داشت .)(755) (و كسى كهنزديك باشد و حضرت را ماهى يك مرتبه زيارت نكند، در حقّ او ستم كرده است.)(756)
3 سالانه 
زيارت سالانه به صورت هر سال ، دو يا سه بار توصيه شده است .
امام صادق عليه السلام در بيانى فرمود: (بر هر دارنده امكانات ، شايسته است كه هرسال دو بار به كوى او بشتابد و با عرفان و اخلاص او را زيارت كند.)(757)
4 سالانه سه بار 
و در برخى روايات ، سالانه سه بار به زيارت او توصيه شده و به علاوه پاداشپرشكوهى كه براى زيارت آن حضرت وعده داده شده ، امنيّت از فقر نيز آمده است.(758)
5 براى توده محروم 
در پانزده روايت ، زيارت آن حضرت براى كسانى كه از امكانات محروم هستند، سالى يكبار توصيه شده است . و تاكيد گرديده است كه بر آنكه فاقد امكانات است و توانايىشتافتن به كوى او را ندارد زيبنده است سالى يك بار زيارت حسين را ترك نكند چه درغير اين صورت در حقّ پيشواى محبوب خود جفا كرده است .(759)
6 از راه دور 
آنان كه بايد براى رسيدن به كوى محبوب ، خود راه دورى را طى نمايند، هر سهسال يك بار سفارش شده است ، چه در غير اين صورت مخالفت پيامبر كرده اند.(760)
7 عيدها 
در اعياد اسلامى همانند روز مبعث ، غدير، عيد فطر، عيد قربان و نيز عيد نوروز و ولادتپيامبر و امامان نور عليهم السلام زيارت آن حضرت توصيه شده است و همه اين روزها،روزهاى زيارتى اوست .(761)
8 در ماهها 
هر ماهى ، وقتهاى خاصّ زيارتى آن حضرت را دارد و براى هر كدام علاوه بر پاداشعمومى زيارت امام حسين عليه السلام پاداش و آثار خاصّى است .
براى نمونه :
1 ماه رجب ، اوقات زيارتى مخصوصى دارد كه عبارتند از: شب و روزاوّل ماه و شب و روز پانزدهم آن و پاداش ويژه آن اين است كه باعث ريزش گناهان انسانمى گردد؛ اين را خدا وعده فرموده است .(762)
2 در ماه شعبان ، اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت عبارت است از: روز سوّم و شب و روزپانزدهم ماه و مهمترين پاداش آن شرفيابى به حضور صد و بيست و چهارهزار پيامبر خدادر جهان آخرت است (763) و هر كس سه سال پياپى در پانزدهم شعبان آن حضرت رازيارت كند، گناهانش مورد بخشايش قرار مى گيرد.(764)
3 در ماه مبارك رمضان اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت بيشتر است . برخى روايات همهروزها و شبهاى اين ماه را اوقات زيارتى آن حضرت و برخى ده وقت زيارتى خاصّ براىاين ماه شمرده است .
در مورد ديدگاه نخست ، از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(هر كس قبر حسين عليه السلام را در ماه رمضان زيارت كند و در راه از دنيا برود، بهدادگاه رستاخيز و پاى حساب احضار نمى گردد و با امنيّتكامل به بهشت راه خواهد يافت .)(765)
امّا وقتهاى دهگانه عبارتند از: شب اوّل و پانزدهم و شب آخر، كه درروايت معتبرى آمده است.(766)
و شش فرصت زيارتى ديگر شبها و روزهاى سه گانه قدر است .
در روايات بسيارى آمده است كه : (در شب گرامى قدر كه هر فرمانى براساس حكمتصادر مى گردد از قلب عرش به آسمانهاى هفتگانه ندا مى دهند كه خداوند همه زائرانحسين عليه السلام را مورد بخشايش قرارداد.)(767)
4 اوقات زيارتى ماه شوّال عبارت است از شب عيد فطر و روز آن و ويژگى آن هم علاوهبر پاداش عمومى زيارت ، بخشايش ‍ گناهان گذشته و آينده است .(768)
5 در ماه ذيحجّه ، هشت تا ده وقت خاصّ براى زيارت او آمده است كه عبارتند از: شب و روزعرفه ، شب و روز عيد قربان ، روزهاى تشريق ، روزنزول سوره مباركه انسان ، روز مباهله و روز غدير.(769)
فضيلت زيارت عرفه و گامهايى كه پس ازغسل در فرات براى زيارت حضرت برداشته مى شود، به گونه اى است كه با پاداش ‍اصل زيارت برابرى مى كند، پاداشى نظير انجام يك ميليون مرتبه حجّ خالصانه وعارفانه به همراه امام عصر عليه السلام و همين مقدار عمره با پيامبر و آزادساختن همينشمار، بنده در راه خدا و حركت دادن و آماده ساختن همين شمار مركب و تجهيزات براى جهاد درراه حقّ و عدالت .(770)
و در مورد گامهايى كه پس از غسل در فرات ، به سوى زيارت آن حضرت برداشته مىشود، براى هر گامى ، پاداش انجام يك حجّ كامل (771) و در بعضى از روايات براىهر گامى پاداش صد حج ،(772) مقرّر شده است .
و پاداش مخصوص زيارت آن حضرت در عيد قربان ، علاوه برپاداش عمومى محفوظ ماندناز شرور و آفات آن سال (773) و بخشايش گناهان گذشته و آينده است .(774)
6 در ماه محّرم ، اوقات زيارتى او عبارتند از: شب و روز عاشورا و روز سيزدهم كه پيكرمطهّر او و يارانش به خاك سپرده شد و پاداش ويژه آن هم ، وارد شدن در زمره شهيدان استو هر كسى شب عاشورا او را زيارت كند و شبانگاه در كنار حرم او نيايش و شب زنده دارىنمايد پاداشش بسان آغشته شدن به خون پاك سالار شهيدان است (775) و اگر درآنجامردم را سيراب سازد، بسان كسى است كه در روز عاشورا اردوگاه حسين عليه السلام رادر اوج محاصره دشمن ددمنش ، سيراب ساخته است .(776)
7 اوقات ويژه زيارتى آن حضرت در ماه صفر، روز اربعين است و علاوه بر پاداشعمومى آن ، از نشانه هاى ايمان است .(777)
پاسخ به يك سؤ ال  
با نگرش در فضايل و پاداش گوناگون و پرشكوه هر كدام از زيارتهاى ويژه آنحضرت ، در اوقاتى كه برشمرديم ، اين سؤال پديد مى آيد كه كداميك از نظر پاداش برتر است ؟ گرچه در همه اينها عرفان ،اخلاص ، ايمان ، تقوا، شور و شعور زائر، نقش ‍ اساسى را دارد، امّا مى توان با توجّهبه برخى روايات ، پاداش ‍ زيارت پانزدهم شعبان و رجب (778) را پرشكوه تردانست ، امّا با توجّه به همه جوانب و زوايا، پاداش زيارت شبانه روز عاشورا پرشكوهتر است ، چرا كه در روايات از جمله پاداش آن ، آغشته شدن به خون مقدّس حسين عليهالسلام ، در زمره شهيدان كربلا قرار گرفتن و زيارت او در عرش است و اينها هر كدامپاداشى است كه فراتر از يك ميليون مرتبه انجام حجّ پيامبر است .(779)
جايگزينيها 
خداوند در پرتو الطاف خاصّ خود به حسين عليه السلام و رهروان راه او، براى اين كهبه هر حال پاداش زيارت آن حضرت از آنان سلب نشود، جايگزينهايى براى زيارت اوقرار داده است ، كه عبارتند از:
1 نايب گرفتن براى زيارت او از راه دور يا نزديك . و اين پاداش ‍ زيارت او را داردگرچه اگر خود انسان به كوى دوست پركشد، پاداشش پرشكوه تر است .(780)
2 آماده ساختن و حركت دادن زائران آن حضرت نيز پاداش ‍ زيارت او را دارد و اين كار بابرطرف ساختن موانع ، دادن هزينه سفر و هر كارى كه سفر زيارتى بدان بستگى دارد،همه را شامل مى شود.(781)
3 زيارت عارفانه و خالصانه او از راه دور براى فردى كه نمى تواند بدانجابشتابد نيز هم از نظر زيارت و پاداش بسان زيارت حسين عليه السلام از نزديك است وهم اداى حقوق پيامبر و فرزند گرامى اوست .(782)
و زيارت از راه دور هم به صورتهاى چندگانه اى انجام مى شود كه پاداش آنها همگوناگون است بدين صورت :
الف : نخست اين كه ، شخصى ارادتمند به آن حضرت ، به نيّت زيارت بر بالاى باممى رود، سپس با توجّه خاصّى سرخويش را به جانب آسمان بلند مى كند و پرشور وعاشقانه به طرف شهادتگاه او توجّه مى يابد ومى گويد:
السّلام عليك يا ابا عبداللّه !
السّلام عليك يابن رسول اللّه !
السّلام عليك ورحمة اللّه وبركاته !
(783)
ب : گاه به مرتفعترين بام خانه اش مى رود و به نيّت زيارت او، دو ركعت نماز مىخواند و با اشاره به شهادتگاه سالار شايستگان ، بدو درود و سلام نثار مىنمايد.(784)
ج : صورت سوّم اين كه ، غسل زيارت مى كند و پاكيزه ترين لباس ‍ خويش را مى پوشدو به بلندترين نقطه يا صحرا مى رود و رو به سوى قبله يا شهادتگاه حسين عليهالسلام يا به ترتيب رو به هر دو موضع مقدّس ، مى كند و عارفانه و عاشقانه مىگويد:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى !
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ الشَّهيدَ ابْنَ الشَّهيدِ وَالْقَتيلَ ابْنَ الْقَتيلِ!
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ!
اءَنَا زائِرُكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ بِقَلْبى وَلِسانى وَجَوارِحى وَاِنْ لَمْ اءَزُرْكَ بِنَفْسىمُشاهَدَةً، فَعَلَيْكَ السَّلامُ.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللّهِ، وَ وارِثَ نوُحٍ نَبِىِّ اللّهِ، وَ وارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِاللّهِ، وَ وارِثَ مُوسى كَليمِ اللّهِ، وَ وارِثَ عيسى رُوحِ اللّهِ وَكَلِمَتِهِ، وَ وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّهِوَ نَبِيِّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ وارِثَ عَلِي اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ وَصِىِّ رَسُولِ اللّهِ وَ خَليفَتِهِ، وَ وارِثَالْحَسَنِ بْنِ عَلِي وَصِىِّ اَميرِالْمُؤْمِنين .
لَعَنَ اللّهُ قاتِليكَ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ فى هذِهِ السّاعَةِ وَكُلِّ ساعَةٍ.
اَ نَا ياسَيِّدى ! مُتَقَرِّبٌ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاِلى جَدِّكَ رَسُولِ اللّهِ، وَاِلى اَبيكَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ،وَاِلى اَخيكَ الْحَسَنِ، وَاِلَيْكَ يامَوْلاىَ، عَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ بِزِيارَتى لَكَ بِقَلْبىوَلِسانى وَجَميعِ جَوارِحى .
فَكُنْ يا سَيِّدى ! شَفيعى لِقَبُولِ ذلِكَ مِنّى وَاءَنَا بِالْبَرائَةِ مِنْ اءَعْدائِكَ وَاللَّعْنَةِ لَهُمْوَعَلَيْهِمْ اءَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ وَاِلَيْكُمْ اءَجْمَعين ، فَعَلَيْكَ صَلَواتُ اللّهِ وَرِضْوانُهُوَرَحْمَتُهُ.

درود بر تو اى آقاى من و فرزند آقاى من !
درود بر تو اى كشته راه خدا و پسر كشته راه حقّ !
درود بر تو اى شهيد و اى پسر شهيد !
درود بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد، اى پسر پيامبر !
من زائر شما هستم با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم ، اگر چه خود افتخار ديدار شما رانداشتم .
پس سلام بر تو باد !
سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا
و وارث نوح پيام آور خدا
و وارث ابراهيم دوست خدا
و وارث موسى همسخن خدا
و وارث عيسى روح خدا و كلمه او
و وارث محمّد صلى الله عليه و آله حبيب خدا و پيامبر او
و وارث اميرمؤ منان عليه السلام جانشين پيامبر خدا وخليفه او
و وارث حسن بن علّى عليه السلام
خداوند، قاتل تو را لعنت كند و عذاب را همواره بر او تجديد وتشديد نمايد.
اى آقاى من ! به وسيله زيارت تو، با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم ، به سوى خدا ونياى گرانقدرت پيامبر خدا و پدرت اميرمؤ منان و برادرت حسن و به سوى تو اى مولاىمن كه درود و رحمت خدا بر شما باد، تقرّب مى جويم .
پس ، بزرگى كن و شفيع من باش ، اى مولاى من ! براى پذيرفتن اين زيارت از من و منبا بيزارى جستن از دشمنانت و لعن و نفرين آنان به خدا و همگى شما اولياى خدا، كه درودخدا و خشنودى و رحمت او برهمگى شما باد، تقرّب مى جويم .
آنگاه با اندكى گردش به چپ ، متوجّه قبر فرزندش على ، كه در كنار پاى اوست مىگردد و بر او نيز همانگونه درود خالصانه نثار مى نمايد. آنگاه در مورد دين و دنياىخويش ، خدا را مى خواند و چهار ركعت نماز مى گذارد چرا كه نماز زيارت دو، چهار، شش ‍يا هشت ركعت است و باز به شهادتگاه حسين عليه السلام متوجّه مى شود و مى گويد:
اءَنَا مُوَدِّعُكَ يامَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى ، وَمُوَدِّعُكَ ياسَيِّدى وَابْنَسَيِّدى يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُوَدِّعُكُمْ يا ساداتى يامَعْشَرَالشُّهَداءِ، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِوَرَحْمَتُهُ وَرِضْوانُهُ.
من از شما خداحافظى مى كنم .
اى آقاى من ! و پسر آقاى من ! ... اى علىّ بن الحسين ! و از همه شما اى گروه شهيدان بهخون خفته خداحافظى مى كنم .
درود و رحمت و رضوان خدا، بر همگى شما باد!(785)
4 چهارمين جايگزين زيارت آن حضرت ، ديدار واستقبال از زائران عارف و عاشق او به هنگام بازگشت از كوى اوست ، كه به واسطه اينكار، همچنانكه روايات نشانگر است پاداش زيارت از نزديك دريافت مى گردد.(786)
خطابهاى ويژه  
در زيارتهاى معتبرى كه از پيشوايان نور، طىّ قرون و اعصار براى زيارت آن حضرترسيده است ، خطابهاى ويژه اى وجود دارد كه نسبت به ديگر امامان و پيامبران عليهمالسلام اينگونه خطابها، نرسيده است .
براى نمونه :
خطاب اوّل : در بيان صفات آن حضرت ، بيشتر روى مصائب و گرفتاريهايى كه او براىنجات اسلام و مسلمانان به جان خريد، تكيه شده است و ايندليل اين نكته است كه شهادت و عاشوراى او، امتياز ويژه اوست .
خطاب دوّم : در زيارتهاى رسيده ، ويژگيهاى آن گرامى ، همواره به خدا پيوند خوردهاست . كه ثاراللّه ، قتيل اللّه ، وتر اللّه ، ذبيح اللّه و ... ازآن جمله اند.(787)
خطاب سوّم : تنها در زيارت اوست كه به همراه درود بر آن حضرت به پيامبران خدا نيزبا نام و نشان درود و سلام نثار مى گردد، چرا كه او جلوه گاه و عصاره همه ارزشها وصفات برجسته و درخشندگى وجود همگى آنان است .
خطاب چهارم : تنها در زيارت اوست كه لبّيك گفتن توصيه شده و در متن زيارت قرارگرفته است ، چرا كه او دعوت كننده به سوى خدا، پس از نياى گرانقدرش محمد صلىالله عليه و آله است .
او با قيام الهى خويش ، بشريّت را به اسلام فراخواند و به توحيد و معاد دعوت كرد وخداوند با يارى خويش و افكندن رعب و وحشت بر دلهاى حقّ ستيز و با يارى رساندن بهوسيله فرشتگان و شمشير شهسوار اسلام على عليه السلام و تلاش برخى مجاهدانپاكباخته ، دعوت او را پيروزى بخشيد و در همه جا طنين افكن ساخت .
و فرزندش حسين عليه السلام نيز، به گونه ديگرى به سوى خدا فرا خواند. اين باربه سوى ايمان و اعتقاد به امامت امامان نور عليهم السلام دعوت كرد و دعوت توحيدى وشهامتمندانه اش ‍ با خون و مظلوميّت و تحمّل درد و رنج همراه بود.
همانگونه كه اجابت دعوت پيامبر لازم است ، لبيك گويى به دعوت حسين عليه السلام واقتداى به او نيز، در همه ميدانها لازم و حياتى است ، به همين جهت در زيارت او تا هفتبار، تكرار لبيك توصيه شده است (788) كه تكرار لبيك به صورت هفت بار، خودراز و رمزى دارد.
دلايل تكرار لبّيكهاى هفتگانه  
دليل اول : نخستين دليل آن نگرش ، به شرايط اجابت كننده دعوت است ، چرا كه اجابتدعوت با قلب ، چشم ، گوش ، زبان ، دست ، پيكر، انديشه ، مهر و محبّت و با همه وجوداست نه با ادّعا و هر لبّيك ازلبّيكهاى هفتگانه جلوه اى از اجابت راستين نداى ملكوتى وانسان ساز اوست ، از متن زيارت آن حضرت نيز، اين مفهوم دريافت مى گردد؛ به ويژه پساز اين جمله بلند و پرمحتوا كه مى فرمايد:
لبّيك داعى اللّه سبعاً، وقل : إ ن كان لم يجبك بدنى عند استغاثتك فقد اءجابكقلبى وسمعى وبصرى و راءيى ....(789)
(لبّيك ! اى دعوت كننده به سوى خدا! نه يك بار بلكه هفت بار لبّيك .
اگر چه پيكرم نتوانست دعوت تو را به هنگام دادخواهى تو پاسخ گويد و زبانمنتوانست به هنگام نداى يارى طلبانه ات به تو لبّيك گويد، اينك قلب ، گوش ، چشم، انديشه ، دل و جانم تو را پاسخگوست ....)
آرى ! اينك قلبم با مهر تو و گوشم با شنيدن سوك تو و چشمانم با نثار اشك بر توو دلم با دوست داشتن كار بزرگ يارانت و حال و هوايم بدينگونه كه پيوسته با توهستم و پيكرم با آمدن به سوى شهادتگاهت و زبانم با درود بر تو.
دليل دوّم : دليل ديگر لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كهپاسخى باشند در برابر نداهاى هفتگانه يارى طلبانه آن حضرت در شرايطگوناگون و مراحل مختلف دعوت توحيديش كه بدينگونه طنين افكند:
1 نخستين نداى يارى طلبانه را، به هنگام حركت از مكّه ضمن سخنرانى جاودانه وپرشورى ، در مسجد الحرام به گوش انبوه مردمى كه از اقصى نقاط جهان اسلام ، بهآنجا آمده بودند رساند و فرمود:
... ومن كان فينا باذلاً مهجته
هر كس آماده فداكارى و از جان گذشتگى در راه ما و مهيّاى ملاقات پروردگار است همراه مابيايد. من فردا به هنگام صبح حركت خواهم كرد، ان شاء اللّه .
2 نداى يارى طلبانه دوّم خويش را، پس از حركت از مكّه به گوش همگان رساند. بامداداعلان حركت كه كاروان رهايى بخش ‍ حسين از مكّه خارج شد. عبداللّه بن عباس ، عبداللّه بنجعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير، به ديدار او شتافتند، تا او را از حركت بهسوى عراق بازدارند و هركدام در اين مورد ديدگاه خويش را ارائه كردند؛ امّا آن حضرتضمن بيانات روشنگرانه و ستم ستيز خود، آنان را به رسالت خطير خويش توجّه داد وفرمود: (من در راهى كه گام نهاده ام ، پيش خواهم رفت .)
آنگاه آنان را به يارى حقّ و جهاد در راه نجات اسلام و مسلمانان ، از خطر سهمگين جاهليّت وبيداد حاكم فراخواند كه از آنان عبداللّه بن جعفر، فرزندان خويش را به يارى اوگسيل داشت و گفت خود نيز به كاروان رهايى بخش حسين عليه السلام خواهد پيوست.(790)
آن حضرت به عبداللّه بن عمر فرمود: (هان اى اباعبدالرّحمان ! پرواى خدا پيشه ساز واز يارى ما، كوتاه نيا.) كه او بهانه ها تراشيد و خداحافظى كرد و در لحظات جدايىتقاضا كرد تا آن حضرت پيراهن خويش را كنار زند تا جايگاهى را كه پيامبر بوسهباران مى كرد ببوسد و بدينگونه فراتر ازقلب او را بوسيد و گريه كرد وخداحافظى نمود و رفت .(791)
سوّمين نداى يارى طلبانه را به منظور اتمام حجّت در راه كربلا به صورتهاىگوناگونى به گوشها رساند، گاهى با زبان و گاه باگسيل داشتن سفير ... امّا مردم سست عنصر و در فشار سياه استبداد، هنگامى كه ددمنشى حكومترا از يك سو و ياران اندك او را از سوى ديگر نگريستند، در برابر نداى يارى طلبانهاو به عذرها و بهانه هاى پوچ ، متوسّل شدند.
برخى به بهانه امور اقتصادى و تجارى و برخى به بهانه وحشت از سرنوشت املاك وباغها، گروهى به بهانه به خطر افتادن زن و فرزند و خاندان و گروهى با اين وعدههاى دروغين كه به اردوگاه او خواهند پيوست و جمعى با كناره گيرى و گريز از روبروشدن با آن حضرت كه مبادا دعوت الهى و نداى يارى خواهانه او را بر ضد كفر و زندقهبشنوند، كه خود بدين وضعيّت دردناك تصريح كرده اند ... .(792)
دقّت در شرايطى كه آن حضرت در آن قرار گرفته بود، نشانگر عظمت فاجعه است وبدتر از آن اين بود كه گاه آن گرامى برخى از افراد و دسته جات را مى ديد كه بهمجرّد ديدن كاروان نور در پيشاپيش خود از راه ، انحراف مى جسته و به سوى ديگر مىرفتند تا سالار انسانيّت آنان را نبيند و آنان را به يارى حقّ فرانخواند، همانگونه كهاتفاق افتاد و دردناك تر از همه اينها، بهانه تراشى عبيداللّه بن حرّ در پاسخ دعوتيارى خواهانه آن حضرت بود.
هنگامى كاروان نور به نقطه اى به نام قصر بنىمقاتل رسيدند و براى استراحت فرودآمدند، در آنجا خيمه اى را برافراشته ديدند كهمعلوم شد از آن عبيداللّه است .
حسين عليه السلام او را به نزد خويش دعوت كرد، امّا هنگامى كه سفير آن حضرت پيامش راابلاغ كرد آن مرد گفت :
انّا للّه وانّا اليه راجعون واضافه كرد: (من بدين خاطر از كوفه خارجشدم ، كه خوش نداشتم در آنجا باشم و حسين عليه السلام وارد كوفه گردد، نه ديدارآن حضرت الا ن براى من مُيسّر است و نه آمدن او به خانه من .)
جريان به حسين عليه السلام گزارش گرديد و خود برخاست و به خيمه عبيداللّه رفت ،پس از سلام و جواب ... او را به يارى حقّ فرا خواند كه بار ديگر همان توجيه را مطرحساخت .
حسين عليه السلام فرمود: (عبيداللّه ! تو در زندگى خويش ‍ خطاها و گناهانى مرتكبشده اى ، اينك اگر به راستى بازگشت به سوى خدا نكنى ، مورد بازخواست خواهىبود. پس ، بپاخيز و به يارى حقّ شتاب كن تا در پيشگاه خدا مورد شفاعت پيامبرقرارگيرى .)
امّا آن نگونبخت ضمن بهانه تراشى ، شانه از زير بار مسئوليّت تاريخى و اسلامى وانسانى خويش ، خالى كرد و گفت : (اگر به يارى تو برخيزم ، نخستين قربانىخواهم بود، ولى اين مركب خويش را تقديم شما مى كنم كه تاكنون به وسيله آن آهنگ هرچه كردم بدان رسيدم و هرگاه مورد سوء قصد قرار گرفتم ، به وسيله آن نجات يافتم.)
حسين عليه السلام از او روى گردانيد و فرمود: (نه به تو نيازى داريم و نه بهمركبت ، چرا كه من گمراهان (نگونبخت ) را به يارى خويش نمى گيرم .
... وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُدا
پس ، اينك كه نه يار مايى و نه بر ضد ما، از اينجا دور شو؛ چرا كه هر كسى نداىدادخواهى و درماندگى ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، خداوند او را بر چهره اش بهآتش دوزخ سرنگون خواهد ساخت .) و بدين ترتيب او را ترك كرد و رفت .(793)
امّا اين عنصر دنياپرست و سياست باز، پس از چندى از سست عنصرى خود، سخت پشيمانشد، به گونه اى كه جانش به لب رسيد و تا پايان عمر بر خود دريغ مى خورد وزمزمه مى كرد:

فيا لك حسرة مادمت حيّاً نصرى

على اءهل الضّلالة والنّفاق

غداة يقول لى بالقصر قولا

اءتتركنا وتزمع بالفراق

ولو اءنّى اُواسيه بنفسى

لنلت كرامة يوم التّلاق

مع ابن المصطفى نفسى فداه

تولّى ثمَّ ودَّع بانطلاق

فلو فلق التلهّف قلب حىّ

لهمَّ اليوم قلبى بانفلاق

فقد فاز الاولى نصروا حسيناً

وخاب الاخرون اولوالنّفاق (794)

چه دريغ و افسوس غمبارى تا زنده هستم گريبانگيرم شده و پيوسته گلويم را مىفشارد.
حسين پيشواى عدالت از من دعوت كرد تا او را در راه حقّ و بر ضدّ گمراهى و نفاق يارىرسانم .
آنگاه كه در آن منزلگاه قصر بنى مقاتل مى فرمود: (عبيداللّه ! آيا ما را ترك نموده وآهنگ فراق كرده اى ؟)
اگر با جان و همه وجودم با او همكارى مى كردم .
آرى ! با او، با پسر پيامبر، كه جانم فدايش باد، بى ترديد در روز رستاخيز به مقامپرشكوهى نائل آمده بودم .
امّا چه سود كه من دعوت او را بى پاسخ نهادم و او بر ما پشت كرد و ما را وداع نمود و باشتاب رفت .
اگر شور و شوق و سوز و گداز قلب زنده اى را مى شكافت بى ترديد قلب من تاكنونشكافته شده بود.
به راستى كه گروهى حسين عليه السلام را يارى كردند و برنده شدند و گروهىديگر سخت باختند و به نفاق درغلطيدند.
آرى ! نداهاى يارى طلبانه آن حضرت در راه مكّه و كربلا در دلهاى زنگار گرفته مردم ،اثرى نداشت . تنها مردى بزرگ به نام زهير، دگرگون شد و به اردوگاه نور پيوست.
زهير، در ميان گروهى بود كه در منزلگاههاى بين راه از كاروان آن حضرت دورى برمىگزيدند تا نداى دادخواهى پيشواى انسانيت را نشنوند و چشمشان بر چشمان حسين عليهالسلام نيفتد؛ امّا در يكى از منزلگاهها كه آنان در نقطه اى دور از اردوگاه امام ،مشغول خوردن غذا بودند، بناگاه سفير آن حضرت وارد شد و پيام حضرت را كه زهير رابه ديدار او فرامى خواند، ابلاغ كرد.
آنان حيرت زده هر چه در دست داشتند به زمين ريختند و ساكت شدند، امّا همسرش پيش آمد وگفت :
(
سبحان اللّه ! پسر پيامبر تو را دعوت نموده و تو پاسخ مثبت نمى دهى ؟كاش سخن آن گرامى را از نزديك مى شنيدى .)
زهير به پاخاست به محضر آن حضرت شرفياب شد، امّا اندكى بعد، با چهره اى شكوفاو شادمان بازگشت و دستور داد خيمه اش ‍ را در كنار اردوگاه نور برافراشتند و با يكدنيا صفا و مهر، همسرش را وداع كرد و از او جداشد تا مبادا بيدادگران بر او حادثه اىبسازند و گفت :
(گرامى همسرم ! من همراهى و همگامى حسين عليه السلام را بر جهان و جهانيانبرگزيدم و جان در گرو عشق او نهادم ... .)
ثروت خويش را به همسرش هديه كرد و او را به كسانش سپرد، امّا آن بانوى روشنفكر وباايمان گريست و ضمن بدرقه او، پرشور و پراخلاص از او پيمان گرفت تا در روزرستاخيز و در حضور نياى بزرگ حسين عليه السلام او را فراموش نكند.
او به يارانش گفت : (من راه حسين را برگزيدم هر كس مى خواهد با ما باشد و هر كسحاضر نيست ، لحظات جدايى است .)
آنگاه گفت : (هان اى مردم ! ما در يكى از پيكارها بر ضد دشمنان حقّ و عدالت بر آنانيورش برديم و پس از تحميل شكست به آنان ، غنائم بسيارى گرفتيم .)
سلمان گفت : (آيا به پيروزى و غنائمى كه اينك خدا به شما ارزانى داشت ،شادمانيد؟) گفتيم : (آرى !) گفت : (هنگامى كه برخى از شما سالار جوانان خاندانمحمّد صلى الله عليه و آله را درك نموديد و با او بر ضد شرك و زندقه و ستم و بيدادپيكار كرديد، از امروز شادمانتر خواهيد بود....)
و آنگاه زهير خدا نگه دار گفت و همچنان با حسين عليه السلام بود تا به فوزشهادت بااو، نايل آمد.(795)
4 چهارمين نداى حقّ طلبانه و يارى خواهانه خويش را متوجّه مردم بصره ساخت و ضمنگسيل سفيرانى به سوى آنان پيامهاى خويش را بدانان ابلاغ كرد كه يكى از آنهااينگونه بود:
بسم اللّه الرحمن الرّحيم 
از حسين به سوى سران و بزرگان شهر بصره :
مردم بصره ! من شما را به سوى خدا و تعاليم آسمانى او دعوت مى كنم و به سوىپيامبرش فرا مى خوانم و اينكه سنّت و سيره پيامبر از ميان رفت و بدعتهاى جاهلى حاكمشد، اگر دعوت توحيديم را پاسخ گوييد و فرمانبردارى در راه حقّ نماييد، شما را بهراه رشد و پيروزى رهمنون خواهم شد.
والسّلام (796)
با رسيدن پيام يكى از شيعيان ، سران چند قبيله بزرگ از جمله تميم ، قحطبه و بنىسعد را گرد آورد و ضمن سخنانى پرشور و پرمحتوا آنان را اندرز داد و گفت :
(هان اى سران قوم ! اين حسين است پيشواى عدالت ! فرزند گرامى پيامبر! قهرمانمحبوب و پرشرافت ! و بزرگمردى با اصالت و ريشه و صاحب راءى بلند و استواراست .
ارزشهاى والاى او وصف ناپذير و دانشش بى كرانه و پايان ناپذير است ، بدو حجّتخدا بر شما تمام و موعظه و اندرزش رساست ... .
هان اى بزرگان بصره ! شما در جنگ جمل گناهى بزرگ بر دوش ‍ كشيديد، اينك آثارسياه آن را با يارى فرزند گرانقدر پيامبر، از چهره خود بشوييد و غبار آن رابزداييد.)
شورى پديد آمد، نداى او را پاسخ مثبت دادند و آهنگ حركت به سوى حسين عليه السلامكردند، امّا دريغا كه پس از آمادگى نفرات و تجهيزات و آهنگ حركت ، خبر جان سوز شهادتپيشواى عدالت همه را به سوگ نشاند.(797)
5 پنجمين نداى يارى طلبانه خويش را متوجّه مردم كوفه ساخت و اين هنگامى بود كههنوز خبر شهادت سفير گرانقدرش ‍ مُسْلم و جنايت رژيم اموى را در آنجا دريافت نكردهبود در نامه اش به مردم كوفه نوشت :
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم  
امّا بعد: هان اى مردم مسلمان ! شما مى دانيد كه پيامبر گرامى فرمود:
(هر كس زمامدار بيدادگرى را بنگرد كه حرام خدا راحلال مى كند، عهد او را مى شكند با سيره و سنّت پيامبر مخالفت مى ورزد در ميان مردم بهگناه و استبداد حكومت مى كند و اين نظاره گر بر اين فجايع با گفتار و كردارش براىتغيير روند جامعه و تاريخ و اصلاح امور گامى برندارد برخداست كه او را از همانراهى وارد دوزخ سازد كه زمامدار ستمكار را.)
و اينك شما اى مردم ! نيك مى دانيد كه رژيم اموى و گردانندگان آن فرمانبردارى شيطانرا برگزيده و از اطاعت خداى پرمهر روى برتافته و تبهكارى را در اركان و ابعاد وقلمرو اسلامى آشكار ساخته و مقرّرات خدا راتعطيل نموده ، قدرت و ثروتهاى ملّى را به انحصار خويش گرفته ،حلال خدا را حرام و حرام او را حلال ساخته اند و من در اين شرايط زشت و ظالمانه حاكم برجامعه ، به خاطر اين كه فرزند پيامبرم و از همگان بدو نزديكتر، براى امر به معروفو نهى از منكر و هشدار به حكومت و به راه حقّ دعوت كردن آن و نجات اسلام و جامعه ازهمگان سزاوارترم .
علاوه بر اين واقعيّات و دلايل قيام اصلاحى من ، نامه ها و پيامهايى كه از شما به دست منرسيده و پيكهايى كه از جانب شما، به سوى من شتافته كه شما با من بيعت نموده ايد وپيمان بسته ايد كه مرا در برابر دشمن تجاوزكار تنها مگذاريد و از يارى حقّ و عدالتدست برنداريد، هم اكنون اگر همچون روز دعوت و پيام ، بر عهد خود وفادار باشيد بهنيك بختى دست يافته و به رشد و فلاح رسيده ايد، چرا كه جان و سرنوشت من با جان وسرنوشت شما گره خورده و سرنوشت فرزندان و بستگانم نيز به حكم اسلام و قرآنبا سرنوشت خاندان و فرزندان شما گره خورده است و قيام و فداكارى من براى نجاتاسلام و مسلمانان براى شما الگوست و بر شماست كه از من پيروى كنيد.
امّا اگر عهد خود را شكستيد و بر بيعت خويش پايدارى و پايمردى نورزيديد، خداى راسوگند كه اين عهدشكنى شما نيز سابقه دار است و پديده جديدى نيست ، شما با پدر وبرادر گرانقدرم و نماينده ام مسلم ، اينگونهعمل كرديد، از اين پس ، هر كس كه به حرف شما اعتماد كند اوست كه فريب خورده است .شما مردمى هستيد كه در راه كسب ارزشهاى اسلامى خويش راه خطا پيموده و بهره خويش رابه رايگان از كف داده ايد و آگاه باشيد كه هر كس پيمان شكنى كند، بر ضدّ خويش كردهاست وبه زودى خداوند مرا از يارى شما بى نياز خواهد ساخت ....)
آنگاه نامه را پيچيد و مهر كرد و به قيس سپرد تا به آنان برساند، هنگامى كه اين نامهرسان شجاع به كوفه نزديك شد، يك گروه از گشتيهاى دشمن ، به منظور بازرسىراه را بر او بستند كه او نامه را از بين برد تا اسرار سياسى حسين عليه السلام رادشمن به دست نياورد.
فرمانده گروه گشتى ، او را نزد ابن زياد گسيل داشت ، او مشخّصاتش را پرسيد كه باافتخار و سرفرازى گفت : (من مردى از شيعيان على عليه السلام و فرزندش حسين هستم.)
پرسيد: (چرا نامه را پاره كردى ؟)
گفت : (براى اينكه دشمنان حقّ و عدالت نخوانند.)
پرسيد: (نامه از سوى چه كسى بود و براى چه كسانى ؟)
گفت : (از سوى پيشواى محبوبم حسين عليه السلام به گروهى از مردم كوفه كه نامآنان را نمى دانم .)
عنصر خون آشام اموى دنيا بر سرش خراب شد نعره زد كه : (جز با انجام يكى از دوپيشنهاد رهايى نخواهى يافت : يا بايد نام كسانى را كه نامه به سوى آنان بود، افشاكنى يا بر فراز منبر رفته ، بر حسين عليه السلام و پدر و برادر و خاندانش اهانت ونفرين كنى در غيراين صورت ، قطعه قطعه خواهى شد.)
نامه رسان غيرتمند گفت : (پيشنهاد اوّل نشايد، امّا دوّمى چرا.)
بر فراز منبر رفت و در برابر سيل جمعيّت ضمن سپاس خدا و درود بر پيامبر در عظمت وشكوه شخصيّت على عليه السلام داد سخن داد و از درود و بخشايش و مهر خدا، بر او وفرزندانش ‍ بسيار گفت و بر حاكم خون آشام كوفه و پدرش و بر گردنكشان ستمكاراموى لعن و نفرين فرستاد.
سپس گفت : (هان اى مردم كوفه ! من نامه رسان و سفير پسر پيامبرم ! اورا در راه كوفه، ترك و به سوى شما شتافته ام . اينك نداى حقّ طلبانه وعدالت خواهانه او را پاسخمثبت دهيد و دعوت رهايى بخشش را لبّيك گوييد.)
ابن زياد با سرافكندگى و قساوت وحشيانه اى حكم اعدام او را صادر كرد و از فرازقصر بيداد، پايين افكنده شد.
آورده اند كه : (پس از پايين افكنده شدن ، دست و پايش بسته و استخوانهايش درهمشكسته بود، امّا هنوز رمقى داشت كه جنايتكارى سر او را از بدنش جدا ساخت و در برابرسرزنش ‍ برخى ، اين توجيه رسوا را تراشيد كه : خواستم او راحت شود.)(798)
6 ششمين نداى حقّ طلبانه خويش را، به منظور اتمام حجّت متوجّه مردم سست عنصرى ساختكه به پيكار بر ضدّ او گسيل شده بودند.
در اين مورد بود كه حُرّ و همراهانش را، پس از برخورد با آن حضرت و جلوگيرى ازبازگشت او، به يارى حقّ فراخواند و شب ششم محرّم نيز، فرمانده كلّ سپاه يزيد رامخاطب ساخت و او را به يارى رسانى به حقّ و عدالت دعوت كرد، كه هر دو مورد به طورفشرده ترسيم مى گردد:
الف گفتارى با حُرّ 
پيشقراولان سپاه كوفه ، به فرماندهى حرّ تشنه و سرگردان ، با كاروان حسين عليهالسلام روبرو شدند. آن حضرت آنان را سيراب ساخت و از خطر تشنگى نجاتشانبخشيد.
آنگاه ، اندكى راه را طىّ كردند كه وقت نماز فرا رسيد. حسين عليه السلام به يكى ازياران دستور اذان داد و با برپايى نماز، آن حضرت را ديدند كه با لباس مخصوصعبادت و نيايش وارد شد، سپاس خداى را به جا آورد و او را ستايش نمود.
آنگاه خطاب به صدنفر از سپاهيان حُرّ فرمود:
(اى مردم ! من به سوى شما نيامدم تا نامه هاى شما به من رسيد و پيام آوران شما پيشمن آمدند. پيام شما اين بود كه : (به سوى ما رهسپار باش كه ما پيشوايى نداريم ؛شايد خداوند ما را به وسيله تو به راه حقّ وعدالت گرد آورد.)
اينك اگر شما بر اين سخنانتان پايدار هستيد، من به سوى شما آمده ام ، از اين رو باتجديد پيمان به من اطمينان دهيد وگرنه از همانجا كه آمده ام ، برمى گردم .)
آنان در برابر سخنان حكيمانه آن حضرت ، سكوت را برگزيدند و سخنى بر زباننياوردند. آن حضرت به مؤ ذّن دستور اعلان نماز را داد و مؤ ذّن برپايى نماز را اعلانكرد. آنگاه به فرمانده سپاه دشمن فرمود: (شما با يارانت نماز مى گذاريد يا باما؟)
پاسخ داد: (با شما نماز مى خوانيم .)
نماز به امامت حسين عليه السلام و شركت همگان برپاشد. آنگاه حرّ ياران خويش را گردآورد و به قرارگاه خويش رفتند و خود در مقرّفرماندهى كه در خيمه اى برپا شده بودرفت و با پانصد نفر از يارانش به گفتگو نشست و بقيّه سپاه به جايگاه خود بازگشتندو هر كدام عنان مركب خويش بر دست و در سايه آن ، به طور آماده باش ، در انتظاررخدادهاى آينده نشستند.
حسين عليه السلام پس از كاهش حرارت و سوزش نيم روزى ، به يارانش دستور داد تابراى حركت و ادامه مسير آماده شوند. همگى به سرعت آماده شدند و نداى برپايى نمازعصر و به دنبال برپايى نماز، حركت از آن نقطه اعلان شد. بار ديگر اذان گفته شد وآن حضرت آمد و پس از درود و سلام بر همگى روياروى جمعيّت ايستاد و پس از ستايشوسپاس خداوند فرمود:
(هان اى مردم ! اگر پرواى خدا پيشه سازيد و حقّ در دست صاحبان آن باشد، خداى ازشمايان خشنود خواهد گشت و ما خاندان پيامبر، به ولايت بر امور، از اين ستمكاران كه بهناحق مدّعى اين مقام شده ، پيوسته راه بيداد در پيش گرفته و با خدا مخالفت مى ورزند،سزاوارتر و شايسته تريم اگر در راه باطلى كه در پيش گرفته ايد، همچنان گامسپاريد و از ما روى گردان شويد و حقّ ما را نشناسيد و اكنون ديدگاه شما جز آن باشدكه در پيامهاى دعوت و نامه هاى شما ترسيم شده و سفيرانتان به من رساندند، من از همينجا بازمى گردم .)
سخنان روشنگرانه آن حضرت كه بدين جا رسيد، فرمانده دشمن حرّ اظهار داشت :(بخداى سوگند! من از اين نامه ها و پيامهايى كه شما از آنها ياد مى كنيد، اطّلاعى ندارم.)
حسين عليه السلام دستور داد ظرفى را آوردند و نامه هاى مردم كوفه را كه در آن دستهبندى و نگهدارى مى گشت ، همه را، كه انبوهى نامه و در دو بسته بزرگ بودند دربرابر آنان قرار دادند. فرمانده سپاه دشمن كه وامانده بود، گفت : (ما از كسانى كه اينپيامها را به سوى شما فرستاده اند و اين نامه ها را نوشته اند، نيستيم . به ما فرمانداده اند كه به مجرّد دست يافتن به شما، تا دستگيرى و تسليم كردنتان به استاندارىكوفه ، شما را رها نكنيم .) كه آن حضرت با شهامت و قاطعيّت وصف ناپذيرى فرمود:
(مرگ ، از اجراى اين دستور ظالمانه بر شما سزاوارتر و نزديكتر است .)(799)
ب ديدار سرنوشت ساز 
شامگاه تاسوعا، آن حضرت ، سفيرى به سوى فرماندهى كلّ سپاه اموىگسيل داشت و او را براى آخرين اتمام حجّت و شنيدن نداى حقّطلبانه خويش فرا خواند.
عمر سعد، به همراه بيست سوار براى ملاقات با حسين عليه السلام حركت كرد و آنحضرت نيز همينگونه ، امّا پس از رسيدن به قرارگاه ديدار، حسين عليه السلام ازهمراهانش خواست تا همگى جز برادرش عباس و فرزندش دور شوند و عمرسعد نيز چنينكرد.
هنگامى كه به گفتگو نشستند حسين عليه السلام به عمرسعد، فرمود:
(آيا پرواى خدا را كه بازگشتت به سوى اوست ، پيشه نمى سازى و با اينكه مرا بهخوبى مى شناسى ، مى خواهى شمشير تجاوز بر روى من بكشى ؟ اين گروه تجاوزكار وگمراه را رها كن و نداى حقّ طلبانه ما را پاسخ گوى ؛ كه اين براى تو زيبنده است وتو را به خدا نزديك مى كند.)
عمر سعد بهانه آورد كه : (در اين صورت رژيم اموى ، خانه ام را خراب خواهدكرد.)
آن حضرت فرمود: (من آن را از نو خواهم ساخت .)
بهانه جويى كرد كه : (رژيم ، املاك و باغات مرا مصادره خواهد كرد.)
فرمود: (من بهتر از آنها را برايت در حجاز، ازاموال خويش ‍ جايگزين خواهم ساخت .)
عمرسعد بهانه ديگرى آورد كه : (از تجاوز رژيم به خانواده خويش در هراسم .)
اينجا بود كه حسين عليه السلام بدو پاسخ نداد و فرمود:
انّا للّه وانّا اليه راجعون نفرينش كرد و فرمود:
(خداوند در دنيا تو را به مرگى سخت گرفتار سازد و در روز رستاخيز بر تونبخشايد.) و اضافه كرد: (تو در آرزوى شيطانى رياست ، دست به چنين شقاوتى مىزنى ، امّا بخداى سوگند من بدان اميدم كه جز اندكى ، از گندم عراق نخورى .)
كه او با تمسخر گفت : (نان جوين ! آن هم براى ما كافى است .)
و بدينگونه نداى يارى طلبانه حسين عليه السلام بى جواب نهاد.(800)
7 پس از آنكه ، شمار پياده نظام و سواران سپاه دشمن از مرز سى هزار گذشت و حلقهمحاصره را بر آن حضرت تنگتر ساختند وآب را به روى او و اردوگاهش بستند، حبيب بنمظاهر به سوى امام حسين عليه السلام شتافت و خاطرنشان ساخت كه : (قبيله بنى اسد،در همان منطقه است ، آيا اجازه مى دهيد به سوى آنان رفته ، آنان را به يارى حقّ و عدالتفراخوانم ؟ بدان اميد كه خداوند به كمك آنان ، بيدادى را كه بر شما خاندان پيامبر مىرود، برطرف سازد.) آن حضرت موافقت كرد.
حبيب ، در دل شب به طور محرمانه از اردوگاه نور خارج و به سوى آنان شتافت . مردانقبيله ، حبيب را شناختند و از آمدنش جويا شدند كه گفت :
(براى انجام كار شايسته و ابلاغ دعوت خداپسندانه اى به سوى شما آمده ام ، بهگونه اى كه كسى همانند من سعادت را به سوى قبيله خويش نبرده است ، آمده ام شما رابه يارى فرزند گرانقدر پيامبر فراخوانم او از پيشوايان بزرگ مردم باايمان است ويكى از آنان بهتر از هزار نفر است ، بپاخيزيد و از يارى او كوتاه نياييد و او را در اينشرايط سخت رها نكنيد. اين عمر سعد است كه او را محاصره كرده و شما عشيره من هستيد و منبراى خيرخواهى به سوى شما آمدم ، بپاخيزيد و آنچه براى يارى فرزند پيامبر طرحمى كنم بكار بنديد و بدانيد كه به شرافت دنيا و آخرتنايل خواهيد شد. بخداى سوگند! هر كدام از شما همراه او به افتخار شهادت برسد دربهشت برين ، همنشين پيامبر است .)
مردى از قبيله به نام عبداللّه بن بشير، با شور و هيجان بسيارى بپا خاست و گفت : (مننخستين پاسخگوى به اين دعوت ، افتخارآفرين هستم .) و اينگونه به خواندن اشعارحماسى پرداخت :
قدعلم القوم اذا تواكلوا المقاتل

كاءنّنى ليث عرين باسل

هنگامى كه قوم ، كارها را به يكديگر وامى گذارند و سواران زمينگير شده ، عقب نشينىمى كنند.
همه مى دانند كه من قهرمان پيكارگر و شجاعم و چنانكه شير از قرارگاه خود شجاعانهدفاع مى كند از حقّ و عدالت دفاع خواهم كرد.
آنگاه نود نفر از مردان قبيله ، دست در دست هم براى يارى حسين عليه السلام اعلان آمادگىكردند. در همان هنگام ، جاسوس ‍ پليدى از آن منطقه ، به سوى دشمن شتافت و جريان راگزارش ‍ كرد. فرمانده سپاه اموى ، چهارصد سوار را به فرماندهى شقاوت پيشه اىبه نام ارزق ، به سوى آنان گسيل و بر آنها كمين نهاد.
آنان به سوى اردوگاه حسين عليه السلام حركت كردند كه دردل شب در ساحل فرات با سپاه يزيد، روبرو شدند، درگيرى شديدى پيش آمد. حبيب باصداى رسا به فرمانده دشمن ندا داد كه : (واى بر تو! تو را با ما چكار؟ از ما دورشو و بگذار ديگرى به چنين شقاوتى دست بزند.) امّا آن عنصر پليد سماجت كرد ومردان بنى اسد با آگاهى به اينكه نيرو و آمادگى لازم را براى پيكار با سپاه دشمن راندارند، با نوميدى وسرخوردگى بازگشتند و از وحشت انتقام عمر سعد، شبانه كوچكردند و از آن منطقه دور شدند و حبيب ، جريان را به حسين عليه السلام گزارش كرد كهفرمود:
لاحول ولاقوّة الاّ باللّه
آرى ! اين آخرين مرحله تلاش فرهنگى و عقيدتى او براى اتمام حجّت و دعوت ديگران بهيارى حقّ و متوجّه ساختن نداى حقّ طلبانه خويش به مردم بود. از آن پس ديگر به ظاهر ازيارى ديگران نوميد شد و يقين كرد كه كسى به يارى حقّ نخواهد شتافت و جهاد قهرمانانهاى را كه او در پى انجام آن بود و ديگران را به يارى حقّ و پشتيبانى از عدالت فرامىخواند از او رفع شده و هنگام جهاد خاصّ او، كه دفاع قهرمانانه تا آخرين نفر و آخريننفس در برابر بيداد و بيدادگران است ، فرا رسيده است .
آنگاه ياران خويش را گرد آورد، بار ديگر روند اوضاع را براى آنان ترسيم كرد وخاطر نشان ساخت كه مسئوليّت جهاد براى پيروزى ظاهرى از ميان رفته ، اينك كه قدرتو امكانات ظاهرى نيست ، آنان مكلّف به جهاد نيستند.
آرى ! بپا خاست و با قلب شكسته و نوميد و از ناآگاهى و عدم احساس مسئوليّت مردم ، درمجمع ياران به سخنرانى پرداخت و فرمود:
(آنچه براى ما پيش آمده است خود مى نگريد، راستى كه روزگار، دگرگون و زشتگشته است . نيكيها و شايستگيهاى آن پشت كرده و رخت بربسته است ... .)
بدينسان ، به ياران فداكارش ، صادقانه خاطرنشان ساخت كه از يارى رسانى مردمبكلّى قطع اميد نموده است .
(... آنان پيمانهاى خويش را شكسته و دست از يارى حقّ شسته و به صفوف تجاوزكارانپيوسته اند. اينك پيمان اطاعت را از شما به طور يك جانبه برداشتم ، چرا كهعمل به مسئوليّت جهاد ظاهرى با از بين رفتناحتمال پيروزى ظاهرى بر دشمن از همگان برداشته شده است . اينك هنگامعمل به مسئوليّت خاصّ من كه شهادت در راه خداست ، فرارسيده است .
بنابراين ، هر كسى مى خواهد بماند، بايد براى شهادت بيعت كند و هر كسى مى خواهدبرود، آزاد است ، چرا كه دشمن تنها در پى تسليم يا شهادت من است .)
ياران فداكار آن حضرت پس از سخنان پرشور حسين عليه السلام يكى پس از ديگرىبپا خاستند و هر كدام جملات شگفت انگيزى از وفادارى و اخلاص و صفا تا سرحدّ شهادتبه زبان آوردند و اين بار با سالار خود، پيمان خون و شهادت در راه حقّبستند.(801)
دليل سوّم : دليل ديگر، لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه اينهاپاسخى شايسته در برابر دادخواهيهاى هفتگانه اى باشد كه آن حضرت درمراحل مختلف قيام دگرگونسازش به مناسبتهاى گوناگون و براى امور خاصّى دادخواهىنمود، امّا حتّى يك غيرتمند هم به دادرسى برنخاست و به نداى حقّ طلبانه آن گرامىپاسخ مثبت و شايسته او، نداد.
آن حضرت آنگونه كه آمده است :
مرحله اوّل : براى شكستن محاصره و بستن آب بر روى ياران و اردوگاه نور، نداىدادخواهانه سرداد.(802)
مرحله دوّم : براى رفع تشنگى از بانوان حرم و كودكانخردسال فرياد حقّ طلبانه طنين افكن ساخت و فرمود: (هان اى سپاه اموى ! اين بانوان وكودكان نه جرم سياسى دارند و نه با شما در پيكارند، چرا آب را بر روى آنان بستهايد؟)(803)
مرحله سوّم : براى رفع عطش كودك شيرخوارش ، نداى فريادرسى سرداد و فرمود:(آيا جوانمردى هست كه آبى براى اين كودك شيرخوار بياورد؟) آنگاه ، به اين بسندهكرد كه خود سپاه اموى ، كودكش را ببرند و سيراب كنند و فرمود: (اين كودكخردسال را سيراب كنيد.)(804)
مرحله چهارم : در تلاش خستگى ناپذيرش به منظور دفاع از خيمه ها و مورد تعرّض قرارنگرفتن خاندانش ، نداى دادخواهانه خويش را متوجّه همه سپاه اموى ساخت و فرمود: (شمابا من به نبردى ظالمانه و نابرابر دست يازيده ايد، پس به سوى من بياييد و خاندانوحى و رسالت و اهداف غيرنظامى را هدف حملات ددمنشانه خود قرار ندهيد و براى غارتخيمه ها شتاب نكنيد.)(805)
مرحله پنجم : ديگر فرياد دادخواهى براى غارت نكردن خيمه ها و به آتش نكشيدن آنهانبود، بلكه از آنان مى خواست تا رگ حيات حسين مى زند به خيمه ها نزديكنشوند.(806)
مرحله ششم : دادخواهى آن حضرت به منظور به آتش نكشيدن خيمه ها با ساكنان آنها بود،چرا كه فرياد ددمنشانه فرمانده سپاه دشمن را شنيد كه آهنگ به آتش كشيدن خيمه ها را باهمه كسانى كه در آنها هستند دارد و آتش مى طلبد كه با همان پيكر گلگون و از همانشهادتگاه خويش ندا داد كه : (هان اى پسر ذى الجوشن ! آيا تو هستى كه براى بهآتش كشيدن خانه و خاندانم آتش مى طلبى ؟)(807)
مرحله هفتم : دادخواهى آن حضرت در واپسين لحظاتى بود كه در شهادتگاه خويش چهرهملكوتى را بر خاك نهاده ، روى نياز به بارگاه آن بى نياز برده ، نيايش مى كرد وبراى اتمام حجّت نيز گاه از عطش خويش سخن مى گفت و آب مى طلبيد كه كسى به نداىحقّطلبانه او پاسخ مثبت نداد و با لب تشنه سر مقدّس او را از بدن جدا كردند.(808)
آرى ! هنگامى كه نداهاى هفتگانه او بى پاسخ ماند، بسيار بجا و زيبنده است كه دوستانحقيقى آن حضرت به هنگام زيارت او، با همه وجود و اخلاص او را لبّيك گويند تا باسوز و گداز و تعمّق در شرايط هفتگانه او و جهاد بى نظيرش به پاداش اجابت دعوتتوحيدى و عدالت خواهانه او نايل آيند.
دليل چهارم : لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام پاسخ مثبت به دادخواهيهاىهفتگانه آن گرامى است كه پس از پيمان شكنى و بى وفايى مردم و بى توجّهى آنانبه گرفتارى و تنهايى و محاصره او در ميان دشمن ، از آن حضرت به صورت كلّى وبدون پرداختن به جزئيات ، طنين انداز شد و اين همان چيزى است كه از آن به عنوان
نداهاى يارى طلبانه نام برده اند. اين نداهاى برخاسته ازدل ، هر كدام اثر خاصّى داشت و مجموع آنها دگرگونى در اوضاع وتحوّل شگفتى را پديد آورد.
اينك آن نداها را كه هنوز در گوش جان عاشقانش طنين انداز است ، بشنويد و هنگامى كهنداى يارى طلبانه در مجلس سوگ او طنين افكند، بدان گوش فرا دهيد و خاموش باشيد ودعوت او را به سوى خدا، عاشقانه و با محبّت لبّيك گوييد؛ اميد كهمشمول رحمت خدا قرارگيريد.
نداهاى هفتگانه دادخواهى 
نخستين نداى دادخواهانه 
هنگامى كه دو سپاه نور و ظلمت ، روياروى هم قرار گرفتند و سخت درگير شدند؛ خداوندپيروزى را بر آن حضرت فرو فرستاد و او را درگزينش پيروزى ظاهرى و يا شهادتافتخارآفرين مخيّر ساخت و آن گرامى در حالى كه پيروزى و يارى خدا بر فرازسرشدر اهتزاز بود، ديدار خدا را برگزيد. آنگاه براى اتمام حجّت ، نداى يارى خواهانهخويش را در برابر مردم طنين افكن ساخت .(809)
طنين اين ندا در ميان ياران ، همّت بلند و عزم خاصّى بر تصميم و عزمشان در نبرد بادشمن برانگيخت و شعار جانفشانى و فداكارى آنان به آسمان برخاست . در آنان شور وشوق و شتاب و حالت وصف ناپذير و انقلاب شگرفى براى ايثار و فداكارى پديدآورد كه در بحثهاى آينده خواهد آمد.
اينك ، شما نيز با اقتداى به آن قهرمانان ، نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام راآنگونه كه شايسته است پاسخ دهيد و بگوييد: (اگر به هنگام طنين افكن شدن ، نداىيارى خواهانه ات پيكرمان امكان نيافت تا همانند ياران پاكباخته ات دعوتت را لبّيكگويد و سر و جان ناقابل خويش را نثار راه توحيديت سازد، اينك ديدگانمان با نثاراشكوقلبمان ، با سوز و گداز و تحسين فداكارى يارانت ، نداى ملكوتى يارى طلبانه اترا لبّيك مى گويند.)
هنگامى كه لبّيك گفتى ، آماده شنيدن دوّمين نداى يارى خواهانه او باش .
دوّمين نداى دادخواهى 
هنگامى كه كارزار شدّت يافت و شهادت ياران يكى پس از ديگرى برمشكلات افزود واضطراب در بانوان حرم و كودكان پديدار شد و سختى كار به اوج خود رسيد دوّمينفرياد يارى طلبانه آن حضرت درفضاى نينوا طنين افكند و فرمود:
آيا كسى هست كه از حقوق پايمال شده ما دفاع كند؟
آيا كسى هست كه از حقوق انسانى ما حراست نمايد؟
آيا كسى هست كه حقّ را در اوج غربت و تنهايى ، يارى كند؟(810)
نداى آن حضرت بانوانى را كه در اردوگاه نور بودند، دگرگون ساخت و تصميم آنانرا در نثار جان و فرزند و مردان قهرمان خويش ، آهنين ساخت ، تا آنجايى كه برخى خودنيز به فوز شهادت نايل آمدند.
اين نداى دادخواهانه ، بانوان سالخورده را نيز، براى دفاع از حقّ ورويارويى با بيداداموى به جنبش و حركت آورد و آنان با نثار جان و عزيزتر از جان خود، يعنى فرزندان وجگرگوشگان خويش ، نداى پيشواى محبوب خويش را پاسخ مثبت دادند.
اينك ، آيا آن منظره شورانگيز را مى توانى در انديشه خود مجسّم سازى و تصميم بگيرىكه اگر او را زيارت كردى ، نخستين نداى دادخواهانه او را با همه وجود لبّيك گويى وصادقانه و عارفانه بگويى :
(اى حسين ! اى پيشواى يكتاپرستان عالم ! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر با پيكرمنتوانستم نداى يارى طلبانه ات را پاسخ گويم ، اينك با همه وجود و قلبم ،پاسخگوى نداى دادخواهانه ات هستم .)
سوّمين ندا 
پس از شهادت همگى ياران و قهرمانان پاكباخته خاندانش ، در حالى كه در اوج تنهايى ،آهنگ كوى دوست و ديدار او را داشت ، سوار برمركب ، روياروى سپاه شوم اموى ايستاد، بهسمت راست ميدان و به سمت چپ آن نگريست ، پيشاروى خويش پيكرهاى به خون خفته يارانو مردان قهرمان خاندانش را ديد و فراسوى خويش بانوان و كودكان محاصره شده را، دراين شرايط دردناك بود كه سوّمين نداى يارى طلبانه اش طنين افكندكه :
(آيا فريادرسى نيست كه به خاطر خشنودى خدا به فرياد ما برسد؟
آيا يارى رسانى نيست كه در راه حقّ و عدالت ما را يارى رساند؟)(811)
بانوان حرم ، اين ندا را شنيدند جام شكيبايى شان لبريز شد و يكپارچه صداى شيون وفرياد فضاى مه آلود و غمبار كربلا را پر كرد، به گونه اى كه صداها به گوشحسين عليه السلام رسيد، از ميدان بازگشت و آنان را توصيه به آرامش و شكيبايى كرد واز آنان خواست تا دشمنانش را شاد نسازند، چرا كه ضجّه و شيون و گريه هاى دردآلودآنان ، ممكن بود به گوش دشمن برسد. فرمود:
(با اعتماد به خدا شكيبايى پيشه سازيد كه گريه هاى شما پس از شهادت منخواهدبود.)
آرى ! اين نداى يارى طلبانه صداى بانوان اردوگاه نور را به آسمان رساند و اينپريشانى و افسردگى بر حسين عليه السلام گران آمد، به گونه اى كه براى آرامشبخشيدن به آنان به سويشان بازگشت .
اينك ، آيا شما با فرياد جانسوزتان در سوگ او نداى يارى طلبانه او را پاسخ نمىگوييد؟ پاسخ شما او را شادمان و قلب رنجديده و شكسته او را مسرور مى سازد. پس باهمه وجود ندايش را اجابت كنيد و بگوييد:
(لبّيك اى حسين ! اى دعوت كننده به سوى خدا!)
چهارمين ندا 
روز عاشورا با بحرانى تر شدن اوضاع ، هر لحظه مصايب و گرفتاريها، يكى پس ازديگرى باريدن كرد. پيشواى شهيدان ، چهره بر سجده گاه شهادت ساييد و با پيكربه خون خفته ، از همانجا چهارمين نداى يارى طلبانه خويش را طنين انداز ساخت . اين ندابه گوش فرزند گرانقدرش سيّدالسّاجدين عليه السلام رسيد و اثرى عميق در او نهاد.او را از بستر بيمارى به پاداشت و با اينكه به خاطر شدّت بيمارى كه هر بزرگمردى ممكن است در زندگى با آن روبرو شود، قدرت شتافتن به ميدان را نداشت وباآنشرايط مسئوليّت جهاد و پاسخگويى به نداى حقّطلبانه پدر و پيشواى آسمانى اشحسين عليه السلام بر عهده اش نبود؛ با اين وصف نداى يارى خواهانه حسين عليه السلاماو را برانگيخت . در دستى شمشير براى جهاد داشت و در دست ديگر عصايى كه بر آنتكيه مى كرد و با آن شرايط سخت از بستر بيمارى به سوى ميدان نابرابر پيكارحركت كرد.
دختر قهرمان على عليه السلام به منظور بازداشتن او سر راه او را گرفت و گفت :(يادگار برادرم باز گرد!)
او فرمود: (عمه جان ! مرا واگذار تا به يارى پسر پيامبر بشتابم و با دشمنان خداپيكار كنم ... .)
حسين عليه السلام اين منظره غمبار و شورانگيز را ديد و به خواهرش فرمود: (او را بازگردان ، مبادا با شهادت او، زمين از نسل پيامبر تهى گردد.)
و خواهر گرانقدرش او را بازگردانيد.(812)
اينك ، شما اى شيفتگان حسين ! چهارمين نداى حقّ طلبانه پيشواى محبوب خويش را لبّيكگوييد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation