از ارزشهاى دنيوى
آيا استاندارى رى را كه نهايت آرزوى من است رها كنم ؟ يا خويشتن را به جنايت سهمگينريختن خون حسين عليه السلام آلوده و گناهكار سازم ؟خود نيك مى دانم كه كيفر دردناك وغير قابل تحمّل به شهادت رساندن حسين عليه السلام ، آتش شعله ورى است كهفراتر از آن نيست ، امّا حكومت رى روشنى چشم من تيره بخت است ... . پس ، چه خاكى بهسر كنم ؟ و اينگونه از حسين عليه السلام تجليل مى كرد. 4 و نيز دوّمين مهره پليد يزيد، شمر، به هنگام صدور فرمان هجوم ددمنشانه بهاردوگاه نور، از آن حضرت اينگونه تجليل كرد كه : (او قهرمان گرانقدر و هماورد بى همتايى است كه كشته شدن به دست او افتخار است ونه مايه عار، انّه كفو كريم .(355) 5 و نيز مهره پليدى از سپاه دشمن كه به كشتن او كمر بسته بود، خود آن حضرت راتجليل مى كرد كه : (هان يا حسين ! تو را خواهم كشت با اينكه نيك مى دانم كه خداى بزرگ ، دشمن من خواهدبود.)(356) 6 و نيز نيزه دار سر مقدّسش به هنگام ورود به كاخ شوم ابن زياد، اينگونه ناخواستهحق به زبانش جارى شد و پيشواى انسانيّت را ستود:
ركابم را از طلا و نقره لبريز ساز، چرا كه جنايت بزرگى به نفع شما كرده ام وبراى بقاى ستم شما، بزرگمردى گرانمايه و بى نظير را به خاك وخون كشيده ام . آرى ! من فرزند بهترين پدر و والاترين مادران گيتى را كشته ام . كه ابن زياد نيز، بى درنگ حكم اعدام او را صادر كرد.(357) 7 و نيز شقاوت پيشگانى كه پيكر مقدّسش راپايمال ساختند، با نظم و نثر شخصيّت والاى او را ستودند.(358) 8 و شگفت انگيزتر از همه اين بود كه يزيد، عنصر خودكامه اموى ، در حالى كهسرنورانى آن حضرت در برابر ديدگانش بود، به ناچار به ستايش و احترام آنحضرت پرداخت و بر دشمنان خونخوارش لعن و نفرين كرد.(359) كيفر فورى حرمت شكنان خداوند، گويا چنين مقرّر فرمود كه اهانت كنندگان به آن حضرت و حرمت شكنان يا خود،ناگزير به تجليل و احترام او گردند و بر همدستان خود لعن و نفرين كنند و از شقاوتخود بيزارى جويند يا شرايطى پيش آورد كه بلافاصله ، طعم تلخ حرمت شكنى خويش رابچشند تا همواره بر صولت و عظمت و وقار او افزوده شود. براى نمونه : 1 از جمله كسانى كه حرمت آن حضرت را شكست ، يكى آن عنصر پليدى بود كه روزعاشورا در اوج بى شرمى و گمراهى به او بشارت آتش داد كه بلافاصله به اراده خدااسب او لغزيد و او در حالى كه واژگون شد، پايش در ركاب به دام افتاد و در غوغاى جنگ، اسبش او را به اين سو و آن سو كشيد تا بهگودال آتش پرتاب شد و اينگونه دردم كيفر حرمت شكنى اش را دريافت كرد.(360) 2 ديگرى ، جنايتكارى بود كه در روز عاشورا حرمت آن حضرت را انكار كرد و براىفريب ساده دلان فرياد كشيد كه : (اى حسين ! تو را چه به پيامبر؟) و شگفت آور استكه همان وقت به سرنوشت نفرت انگيزى دچار شد و در حالى كه براى رفعمشكل خود به كنارى رفته بود، مارى او را گزيد و همچنان به كثافت خود غلطيد تا بهآتش دوزخ افكنده شد.(361) 3 و ديگرى تيره بختى بود كه فرياد كشيد: (هان ! يا حسين ! به اين آبزلال و گوارا نظاره كن ، از آن نخواهى نوشيد تا تشنه بميرى .) اين اهانت بر اوگران آمد و او را اين گونه نفرين كرد: (بار خدايا! او را درحال تشنگى نابود ساز.) كه در دم ، حالت دردناكى به او دست داد كه از شدّت عطش مىسوخت و پيوسته آب مى طلبيد تا آنجايى كه آنقدر آب نوشيد كه شكمش پاره شد و بازهم با همان عطش به دوزخ وارد شد.(362) 25 براى آن حضرت هر گاه اراده مى فرمود ميوه هاى گوناگون و نعمتهاى جاودانهبهشت هديه مى شد از آن جمله : خرما، گلابى ، سيب و نيز هر غذايى كه از بهشت بهپيامبر و على و فاطمه و حسين عليهم السلام هديه شد، بيشتر به خواست آن حضرت يابه خاطر او بود.(363) 26 خداوند حسن و حسين عليهما السلام را در مورد لباس و پوشاك نيز مورد عنايت خاصّخويش قرار داد و بارها از لباسهاى زيباى بهشت در رنگهاى ويژه ، به آنان هديه داد،كه سرّ تفاوت رنگ لباس آنان نيز مشهور است .(364) همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ، امّسلمه مى گويد: پيامبر را ديدم كه لباس مخصوصى كه در دنيا نظيرش را نديدم ، بر اندام حسين عليهالسلام مى پوشاند در مورد آن سؤ ال كردم كه فرمود: (اين هديه خدا به حسين است و من آن را بر اندامش مى پوشانم ، از ويژگيهاى آن اين استكه تار و پودش از كرك بال جبرئيل است .)(365) و نيز خداوند به دست فرشتگان بر بدن به خون خفته و عريانش كه برخاك افتاده بوداز لباسهاى بهشتى پوشانيد. عنوان پنجم : جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام بالاترين درجه لطف در اين بخش سخنى پيرامون جلوه هايى از الطاف خاصّ خدا به حسين عليه السلام است كهدر روايات از آن به نهادن دست خدا بر سر آن حضرت تعبير شده است . فوضع اللّه يده على رأ س الحسين از آنجايى كه اين تعبير، در فرهنگ اسلامى بيانگر بالاترين درجه لطف خدا به آنگرامى است ، جلوه هايى از اين لطف ويژه در دو محور آشكار مى گردد: نخست در رابطه باخود حسين عليه السلام و ديگر در رابطه با مردم . الف : آنچه خود آن حضرت در پرتو اين لطف خاصّ خدا بداننايل گرديد، مقام والا و منزلت شكوهمندى است كه نه تنها توان ترسيم آن نيست ، بلكهاز تصوّر آن هم ناتوانيم و در عظمت و شكوه اين مقام والا همين بس كه ، از شاخه هايش ايناست كه امامت و پيشوايى انسانها را درنسل او قرار مى دهد. ب : امّا ره آورد آن براى مردم نيز بسيار است ، از آن جمله خداوند درتربت پاك حسين عليهالسلام براى مردم شفا قرار داد و اجابت دعاهايشان را در حرم مطهّر او تضمينفرمود.(366) امّا پرشكوه ترين ره آورد لطف خاصّ خدا به حسين عليه السلام اين استكه : آن حضرت را سبب رحمت گسترده و فراگير خويش قرار داد؛ همان چيزى كه مردم رابه خاطر آن آفريد و حسين عليه السلام را وسيله آن ساخت و چون برترين و والاترينپيام آورش را به عنوان رحمتى براى جهانيان فرستاد، حسين عليه السلام را از نوروجود او و او را از نور وجود ريحانه زندگى اش حسين عليه السلام قرار داد كه خودپيامبر مى فرمود: حسين منّى و انا من حسين . براين باور است كه حسين عليه السلام جايگاه فرود رحمت خداست و نور وجودش از رحمتاست و رحمت از نور وجود گرامى او، دست رحمت ، حسين عليه السلام را تغذيه كرد و دردامان قهرمان پرور و پاك رحمت ، پرورش يافت و از زبان رحمت شير نوشيد و گوشت وپوست و خون غيرتمندش از رحمت روييد و پديد آمد و از رحمت رشد كرد. او نور ديده پيامبر رحمت بود و گل خوشبوى بوستان معطّر رحمت . مجلس او، در سينه رحمت بود و مَرْكبش روى شانه رحمت . و تكيه گاهش بر پشت رحمت و مسير و هدفش ، به سوى رحمت . او معدن و مركز خاصّ رحمت است و مجمع اسباب آن . او جامع وسايل رحمت است و منبع جوشان چشمه هاى رحمت . او راه ورود به درياى رحمت است و نهر جارى رحمت و كِشتگاه باغها و بوستانهاى رحمت . او جلوه گاه ميوه هاى رحمت است و رشدگاه شاخه هاى آن . او به حركت درآورنده ابرهاى باران زاى آن . به بركت وجود آن گرامى ، جهان هستى در قلمرو بخشايش رحمت قرار مى گيرد و درگستره دايره رحمت وارد مى شود و با رحمت بر او رحمت واسعه الهى تحقّق مى يابد. آرى ! او رحمت پياپى و بى وقفه و پايان ناپذير خداست . اينك آيا محبّت آن گرامى را در دل دارى تا از سر مهر و معرفت از سوگواران او باشى ؟و بر مظلوميّت قهرمانانه او سيلاب اشك جارى سازى ؟ تا پروردگار رحمت به پاداش آنبر تو درود بفرستد و به تو گفته شود: درود خدا بر تو اى دوستدار پيشواى عدالت ! درود خدا بر تو اى مهر ورزنده به درياى رحمت ! دو نكته ظريف سخن ، در ترسيم فشرده وسايل نجات بخش حسين عليه السلام و ترسيم تعدّد آنوسايل و ديگر، مقايسه ثمره و اثر آنها با ديگر كارهاى شايسته است كه نخست نگرشبر دو نكته ظريف ضرورى مى نمايد. نكته اول : اَ يَحْسَبُ الاِْنْسانُ اَنْ يُتْرَكَ سُدًى آيا انسان به راستى چنين مى پندارد كه او را بهحال خود رها ساخته اند؟ هان اى انسان ! هرگز چنين مپندار كه بيهوده آفريده شده اى و چنين مينديش كه تورا بهحال خود رها كرده اند و در آفرينش تو هدف وغرضى در كار نبوده و تو بيهوده وسرگردان و بى هدف راه زندگى را مى پيمايى ، چرا كه آفريدگار تو حكيم وفرزانه و توانا و بى نياز است و از كارهاى بيهوده ، بازى و بازيگرى ، پاك و منزّهاست . پيامها و فرمانهاى تكوينى هان ! اى انسان ! تو پس از آنكه موجودى در خور ذكر شدى ، درمراحل گوناگون خلقت و در عوالم مختلف وجود، پيامها و فرمانهاى تكوينى آفريدگارترا دريافت داشتى ؛ هم زمانى كه به صورت خاك و نبات و غذا بودى و هم آنگاه كهمراحل مختلف عالم رحم را از آغازين مرحله آن ، از نطفه گرفته تا علقه ، مضغه ، استخوانبندى و رويش گوشت بر روى استخوانهايت را، مرحله به مرحله پشت سر نهادى و همآنگاه كه به صورت انسان كاملى پديدار شدى و نعمت گرانبهاىعقل و نيروها و استعدادها و تواناييها و قابليّتهاى بسيار جسمى و روحى به تو ارزانىشد. آرى ! تو در همه اين مراحل و عوالم وجودت ، مورد خطاب آفريدگارت قرار گرفته ،فرمانهاى تكوينى او را دريافت مى داشتى . آنگاه كه به مقتضاى اين خطابها و پيامهاى تكوينى ، موجوديّت يافتى ، اقسام چندگانهپيامها و فرمانهاى مسئوليّت آفرين از جانب آفريدگارت بدين گونه كه خواهدآمد، بهسوى تو صادر شد. پيامها و فرمانهاى تشريعى تو از يك سو مخاطب پيامهاى عقيدتى ، اخلاقى ، اقتصادى ، بدنى ، روحى و عبادى واجب ومستحبّ هستى و از دگر سو، مخاطب هشدارهايى به منظور اجتناب از ضدّارزشها در ابعادانديشه و عقيده وامور مالى و رفتار و كردارت . و نيز پيامهاى ديگرى كه بايد نخست آنهارا به طور شايسته فرا گيرى و پس از آموختن آنها، به كارشان بندى . آنگاه ، پس از اين پيامها، تازه پيامهاى ديگرى به سويت متوجّه مى گردد، تا تو را بهسوى آراستگى به ارزشهاى اخلاقى ، ارشاد نمايد. پيامهايى كه تو را بهفرمانبردارى از خدا، به مسابقه در كارهاى پسنديده ، به يافتن وسيله تقرّب به خدا،به گشودن راه به سوى او، به اجابت دعوت ، دعوت كننده به سوى او، به آماده ساختنزاد و توشه براى سفر آخرت ، به تقوا و پرهيزكارى ، به جهاد در راه حق و عدالت ،به سرعت گرفتن به سوى بخشايش خدا و به ديگر كارهاى شايسته و خداپسندانهفرمان مى دهد. پس از اين فرمانها نيز فرمانهاى ديگرى به سوى تو متوجّه مى گردد، امّا اين بارفرمانهاى تكوينى ، كه به مجرّد پايان يافتن عمر يكى پس از ديگرى صادر و اجرا مىگردد، براى نمونه : با فرا رسيدن واپسين لحظات زندگى ، به روح ، فرمان جدايى از كالبد صادر مىگردد وبه بدن فرمان افتادن ، به نيروى جسمى و روحى فرمان سقوط و خاموشى مىرسد و به چشم و گوش و زبان فرمان تاريكى و كرى و گنگى . آنگاه فرمانت مى دهند كه تمامى اموال و امكانات و هر چه در دست دارى و دنيا و ارزشهاى آنرا كه با چشمانت مى نگرى ، همه و همه را، يك مرتبه رها كنى و تو بى هيچ قدرت مقاومتو چون و چرا، خواهى پذيرفت و هنگامى كه اين مرحله نيز تحقّق يافت ؛ اينك در معرضخطابهاى ديگرى قرار خواهى گرفت كه آثار و ره آورد خطابهاى مسئوليّت آفرينى استكه در دنيا متوجّه تو گرديد. و اينجاست كه به تناسب عملكرد و انجام مسئوليتها، يا ترك وظايف ، وضعيّت و شرايطگوناگون مى شود و برخى رو سفيد مى گردند و برخى روسياه . عالم پس از مرگ فرمانهاى تكوينى اين مرحله ، بسيار است از آن جمله دستوراتى است كه پس از مرگ ومتلاشى شدن و گذرانيدن عالم برزخ ، به سويت متوجّه مى گردد كه به موجب آنها بايداعضا و اندامهايت از هم پاشيده و وجودت به هم بپيوندند و كالبد خاكى ات را از نوبسازند. آنگاه روح ، آن حقيقت الهى ، بار ديگر به كالبدت باز گردد و تو همانگونه كه اينك هستى پديدار گردى و جالب اينجاست كه به مجرّد صدور چنين فرمانى ،در يك لحظه همه چيز عوض مى شود و تو همان گونه كه اراده شده است ، از رحم خاكسربرآورده و به سوى صحراى سوزان محشر به راه مى افتى . روز سهمگين رستاخيز مرحله ديگرى فرا مى رسد و به صورت ديگرى مخاطب مى شوى اين بار بدين صورت : اِقْرَاءْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ هان اى انسان ! كارنامه عمل خويش را بخوان . امروز تو خود براى حسابرسى از خويشتنبسنده اى . و تو كارنامه ات را به دست راست يا چپ و يا از پشت سرت ، دريافت مى دارى و آن را بهدست خود مى گشايى و مى خوانى ، امّا چه خواندنى ؟ يا با حالتى اندوهبار و شرمسارخواهى گفت : يالَيْتَنى لَمْ اُوتَ كِتابِيَهْ اى كاش هرگز كارنامه زندگيم را به دستم نداده بودند و ندانسته بودم كه حسابمچيست . و يا برق شادى از ديدگانت درخشيدن خواهد گرفت و فرياد خواهى كشيد كه : فَيَقُولُ هاَّؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ هان اى مردم ! بياييد كارنامه زندگى مرا بخوانيد، من يقين داشتم كه حساب خويشتن راملاقات خواهم كرد. باز مرحله ديگرى از راه مى رسد، اين بار به برخى ندا مى رسد كه : يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ هان اى بندگان من ! اينك ، امروز نه بيم و هراسى بر شما خواهد بود و نه اندوهگينخواهيد شد. و به برخى بدين صورت كه : وَ امْتازُوا الْيَوْمَ اَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ هان اى جنايتكاران ! اينك روز جدايى است ، كناره گيريد و از هم جدا شويد. باز هم صحنه ديگر رستاخيز پديدار مى گردد و اين بار خطاب به فرشتگان دربرخورد با بندگان است . در مورد گناهكاران فرمان مى رسد كه : وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ آنان را بازداشت كنيد، چرا كه آنان مسئول عملكرد خويش اند و بايد بازخواست گردند. امّا در مورد ايمان آورندگان دستور مى يابند كه با مهر و محبّت بسيار با آنان روبروگردند و به آنان اطمينان دهند كه : اَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ نترسيد و اندوهگين مباشيد اينك شما را به بهشتى كه وعده داده شده ايد بشارت باد. و باز مرحله ديگر و دستورات ديگرى و اين بار فرمان كيفر شديد برخى سردمدارانجنايتكار صادر مى گردد و به فرشتگان ندا مى رسد كه : خُذُوهُ فَغُلُّوهُ او را بگيريد و به زنجيرش بكشيد. و راستى كه چه بازداشت و به زنجير كشيدن وحشتناكى ! كه نه عشيره اش مى تواندنجاتش دهد و نه خاندانش و نه راه نجات ديگرى برايش خواهد بود و نيز خطاب مى شودكه : ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ اينك او را به آتشهاى شعله ور دوزخ بكشانيد. و ندا مى رسد كه : ثُمَّ فى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعوُنَ ذِراعاً اينك او را در زنجيرى به درازاى هفتاد ذراع به بند بكشيد. و تو چه مى دانى كه اينگونه به زنجير كشيده شدن يعنى چه ؟ آن هم نه زنجيرى بسانزنجيرهاى دنيا و نه آنگونه كه فردى را در دنيا به زنجير مى كشند، بلكه در شرايطبسيار دردناك و هراس انگيزى ، جز آنگونه كه در دنيا ديده و يا شنيده ايم . و نيز به فرشتگان در مورد انسان خطاب جديدى مى رسد كه : يا با توى انسان روبروشوند و اينگونه سخن گويند: وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ درود بر شما، بهشت برايتان خوش باد بدانجا وارد شويد و در آنجا جاودانه بمانيد. و يا طبق اين دستور عمل كنند كه : خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ اِلى سَواءِ الْجَحيمِ او را بگيريد و با خشونت تمام به درون شعله ها و شراره هاى دوزخش كشيد و برسرشآب جوشان بريزيد. و باز مرحله ديگرى فرا مى رسد، اين بار در برابر خطابهايى كه سخت عتاب آميز استو تو را در حضيض ذلّت و ناتوانى و در كمند دلهره و هراس قرار مى دهد؛ ندامى رسد كه: يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُمْ اَنْ تَنْفُذُوا هان ! اى گروه جنّيان و آدميان ! اگر مى توانيد كه از كرانه ها و كنارهاى آسمانها و زمينبيرون رويد، برويد ... . و ندا مى رسد كه : ...اَخْرِجُوا اَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ (هان اى گناهكاران !) روح خويشتن را (اينك ) از كالبدتان خارج سازيد كه امروز عذابخوار كننده اى را پاداش خواهيد گرفت ، چرا كه نسبت به خدا سخنان ناروا مى گفتيد و خودرا بزرگتر از آن مى پنداشتيد كه آيات خدا را بپذيريد. و ديگر خطابهاى درهم كوبنده اى كه متوجّه دوزخيان مى گردد و بدانها گفته مى شود كه: اِصْلَوْها فَاصْبِرُوا اَوْ لا تَصْبِرُوا اينك به دوزخ در آييد كه در آن شكيبايى بورزيد يا شكيبايى نورزيد، براى شمايكسان است ؛ چرا كه تنها به آنچه در دنيا انجام مى داديد، كيفر مى شويد. و اينگونه مورد خطاب قرار خواهى گرفت كه : ذُقْ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ بچش كه تو (مى پنداشتى ) بسيار عزيز و گرانمايه هستى ! آرى ! اين خطابها و نداهاى هفتگانه اخير، برخاسته از دو سلسله خطابها و فرمانهاىتكليفى و ارشادى خدا، به خلق است كه در آغاز بحث ترسيم شد. اينك وضعيّت خويش رانيك بنگر كه آن فرمانها را به خوبى به كار بستى يا براى اين كيفرهاى دردناك آمادهشده اى ، كداميك ؟ نكته دوّم : تو اينك ، آماج مصيبتهاى سهمگين هستى كه اگر بدانها نيك بينديشى ، بسيار بزرگهستند؛ به گونه اى كه بزرگتر از آنها نشايد. و اين به دودليل است : 1 نخست اينكه ، تو آماج مصيبتها، اسير مرگ ، هدف بلاها و گرفتاريهاى گوناگونىهستى و هر لحظه در آسياى گردان به سوى مرگ . تو بر كشتى طوفان زده اى نشسته اى كه غرق شدنش قطعى ، به نظر مى رسد، تنهانمى دانى چه زمانى غرق خواهى شد، تو را از هرسو اشرار و اوباش احاطه كرده اند، كهناگزير به دست يكى از آنان به هلاكت خواهى رسيد، تو در حلقه محاصره دشمنان وبدخواهانى درآمده اى كه هر كدام تو را به يك سو مى كشانند. 2 فاجعه ديگرى سر راه توست كه هرگز در موردش نمى انديشى و آن را احساس نمىكنى ، در حالى كه اميرمؤ منان عليه السلام هرگاه آن را به ياد مى آورد، همانند انسان مارگزيده بر خود مى پيچيد و بسان مادر داغديده مى گريست و آن فاجعه ، عبارتست از: سفرطولانى ، منزلگاههاى هراس انگيز، فرودگاه وحشتناك ، زاد و توشه اندك ، پاى برهنهو نداشتن مَرْكب و دستهاى تهى از عمل صالح و راه پر خوف و خطرخيز است .(367) 3 آرى ! واقعيّت اين است كه اگر نيك بينديشى ، مصيبت تو بزرگ و شرايطت بسيارنامطلوب و غمبار است . تو هستى كه در كام شعله هاى سركش و شراره هاى هستى سوزآتشهاى گوناگون گرفتار آمده اى . آرى ! تو همان كسى هستى كه جسم و جان ، زبان و شكم ، دست و پا و ديگر اعضا واندامهايت به شعله هاى جانسوز گناهانت شعله ور شده است . تو هستى كه در ميدان گناهبه زمين خورده اى . تو هستى كه در دام هواهاى دل و در كمند شيطان به اسارت رفته اى . تو هستى كه كران تا كران وجودت را شعله ها و شراره هاى آتش فراگرفته است و دردرون و برون و جسم و جانت زبانه كشيده و شخصيّت معنوى و انسانى ات به يكصدهزارزخم كارى گناه و جنايت و تبهكاريهاى خودت مجروح و تكّه تكّه شده و سپاهيان ضلالت وگمراهى ، تمامى اعضاى هدايت و دستگاههاى هدايت پذيرت را،پايمال ساخته اند. 4 بلاى سهمگين ديگرى كه نه از آن گريزى خواهد بود و نه راه نجات ، اين است كهاگر در اين جهان ، عمرى طولانى كنى و بمانى ، از دوحال خارج نيست : يا دچار كابوس فقر و فلاكتى ، يا ثروتمندى و احساس بى نيازى مىكنى . در صورت نخست با فرا رسيدن پيرى و اضافه شدن فقرِ نيرو و توان جسم و جانت بهفقر مالى و اقتصادى ات ، يكباره همه اقتدار و احترام و جاه و مقامت هيچ و پوچ مى گردد وكارت از نظر توده مردم تمام است . امّا اگر ثروتمند باشى و صاحب امكانات ، در آن صورت هم با فرا رسيدن پيرى وفرسودگى و از كار افتادگى ديگر نه قدرت بهره ورى و لذّت بردن از ثروت وامكانات را خواهى داشت و نه توان حفظ و حراست آنها را و درست همين جاست كه علاوه بررنج و گرفتارى خودت ، فقر و گرفتارى كسانى كه به كمك آنان نيازمندى بر غمهايتافزون مى گردد و كارت به جايى مى رسد كه محبوبترين عزيزانت از وجود تو رنج مىبرند و همانانى كه شما به زندگى و سعادت و رفاه آنان علاقمندى ، در آرزوى مرگتو لحظه شمارى مى كنند ... . بگذريم ... اينك ، اگر از اين جهان رخت بربندى و كوچ كنى چه خواهى كرد و به كجاخواهى رفت ؟ جز به سوى منزلگاه قبر؟ به سوى آرامگاهى كه نه براى آرامش و آسايشخويش آماده اش ساخته اى و نه با اعمال شايسته ، فرش و چراغى از پيش بدانجافرستاده اى . با ورود به منزلگاه قبر، اگر در آنجا درنگ كنى چهره نازپرورده ات گرفته و پژمرده، لبانت آماس كرده و پرچين و چروك ، كالبدت از هم پاشيده و به هم ريخته و اعضا واندامهايت كبود و از كار افتاده مى شود و همدم خانه قبرت ، مورچگان و كرمها و عقربها وسوسكها خواهند بود و اگر از آنجا نجات پيدا كنى ، به كجا خواهى شتافت ؟ جز بهصحراى سوزان محشر خواهى رفت كه زير پا و فراز سر و چهار سويت را شراره ها وشعله هاى هستى سوز آتش گناهانت فرا گرفته است و تو با اين شرايط سهمگين ، اگربخواهى بمانى چگونه خواهى ماند؟ و اگر نخواهى به كجا خواهى رفت ؟ به راستى كه اگر بدانى با چه فاجعه و رنج عظيم و جانكاهى دست به گريبانخواهى بود، بى ترديد هم اكنون لباس ماتم بر تن نموده ، زن ، زندگى ، فرزند،خاندان ، ثروت ، امكانات ، علايق و بستگان خويش را رها كرده ، خاكسترنشينى رابرخواهى گزيد. آرى ! در اين مورد است كه پيشواى پرواپيشگان على عليه السلام هشدار مى دهد كه : ولوتعلمون ما اءعلم ممّا طوى عنكم على اءنفسكم ، ولتركتم اءموالكم لا حارس لها ولا خالف عليها ....(368) هان اى مردم ! اگر آنچه من از آينده و سرنوشت شما مى دانم و بر خودتان پنهان است مىدانستيد در آن صورت سر به بيابانها نهاده و خويشتن را آماج نكوهش و سرزنش مىكرديد. بر عملكرد خويش مى گريستيد و ثروت و امكانات خود را بدون نگهبان و بىصاحب رها مى نموديد و مى رفتيد و هر كسى تنها در انديشه نجات خود بود و مصيبتها وگرفتاريهاى سهمگين خودش او را از انديشه ديگران ، حتّى فرزند دلبند و برادر ازجان عزيزترش باز مى داشت . با نگرش دقيق بر نكاتى كه در دو مقدّمه اين بخش از نظر گراميتان گذشت ، اينك بايدبدين نكته سرنوشت ساز انديشيد كه : سالار شهيدان حسين عليه السلام با انجام شايسته و بايسته فرمان خاصّ خدا كه آن رادر صحيفه ويژه اى بدان حضرت مرقوم و توسّط امين وحى به پيامبر، آنگاه اميرمؤ منان وامام حسن عليهم السلام به امانت سپرده شده و بدو تسليم گرديد؛(369) به گونه اىمورد الطاف خاصّ آفريدگارش قرار گرفت كه هر كس از سر عرفان و ايمان و اخلاص، به راههاى نجات و وسايل هدايت و رهايى او چنگ زند، هم مى تواند وظايف و مسئوليتهاىخويش را كه از جانب خدا بدو متوجّه شده است ، دريابد و انجام دهد؛ و هم در برابر آنپاداشى دريافت دارد كه نه تنها از خطراتى كه برشمرديم نجات يابد، بلكه از همهگردنه هاى سخت و مشكلات طاقت فرسايى كه سر راه انسانها است ، نجات يابد. آرى ! با توسّل و اقتداى به آن حضرت ، نه تنها دستورات خدا در مورد نماز، روزه ، حجّو عمره ، جهاد و مرزدارى و ساير تكاليف ، جامهعمل مى پوشد و پاداش انجام آنها در حساب انسان نوشته مى شود، بلكه به بركت وجوداو، بهترين و بالاترين پاداشها، حاصل مى شود. گاه از اين مرحله هم فراتر مى رود وانسان به عمل و پاداشى ، غير قابل تصوّر همانند نماز و حجّ به همراه پيامبر صلى اللهعليه و آله دست خواهد يافت و گاه به عمل و پاداشى مى رسد كه از نظر شمار و محتوا،اصولاً انجامش براى او امكان پذير نيست ، همانند انجام يكصد بار حجّبيت اللّه .(370) در توسّل و تمسّك به وسايل هدايت و نجات حسين عليه السلام گاهى پاداش هزار حجّخواهد بود، آن هم نه حجّ عادى ، بلكه حجّى با آن حجم عظيم و شكوهمند از پاداش ، كه هرگام نهادن در انجام آن ، پاداشى معادل يكصد هزار حجّ بلكه بيشتر از آن خواهد داشت.(371) و بالاخره فراتر از همه اينها، گاه در پيروى وتوسّل عارفانه به آن حضرت ، انسان به پاداش كار پرشكوهى مى رسد كه اساساًانجام آن بيش از يك بار برايش ممكن نيست ، همانند شهادت در راه خدا كه براى يك انسانتنها يك بار ممكن است و بس ؛ امّا به بركت حسين عليه السلام وتوسّل و اقتداى به راه و رسم او، گاه انسان مى تواند به پاداش هزار بار شهادتهدفدار و خالصانه وآگاهانه نايل آيد.(372) آرى ! با توسّل به حسين عليه السلام هم مصايب و رنجهاى كنونى برداشته مى شود وهم بلاها و گرفتاريهايى كه در معرض ورود آنها هستى ، هم عبور آسان از گردنه هاىسهمگين مرگ و جهان ديگر كه اينك بر آنها مشرّف هستى ، ممكن مى شود و هم امن و امان ازهول و هراس از مسير وحشتناكى كه اينك در آن گام مى سپارى ، هم دستورات خدا به خوبىانجام مى پذيرد و هم ارزشها و صفات پسنديده در كران تا كران وجودت پديدار مىگردد و هم ريشه و ميكروب گناه و ضدّ ارزشها و آثار ويرانگر آنها نابود مى شود، همگناهانى كه با شكستن قوانين خدا انجام شده ، مورد بخشايش و توبه قرارمى گيرد و همدرهاى بهشت پرطراوت و زيبا كه با كارهاى ناپسند مسدود ساخته اى به رويت گشودهمى شود. هم درهاى آتش دوزخى را كه بر روى خود گشوده اى بسته مى شود و هم آتشهاىشعله ورى كه تو را احاطه ساخته است ، به خاموشى مى گرايد. با توسّل عارفانه به حسين عليه السلام و با اقتداى به راه و رسم او، هم درجات والاكسب مى گردد و هم درجات ، والا، والاتر و بلند مرتبه تر مى شود و انسان بهپرفرازترين قلّه شكوه و عظمت و به جايى كه فكرش را هم نمى كرد، پر مى كشد. با نگرشى ديگر مطلب را، با بازگشتى ديگر و تكرار و تذكّرى مجدّد توضيح مى دهيم تا گوشهاىنگهدارنده اندرز، آن را فرا گيرند. بنابراين شما خواننده گرامى با حضور قلب و گوش شنوا به آنچه خواهد آمد، گوشفرا ده . آگاه باش ! آگاه ...! كه از جانب پروردگارت دستورات بسيارى بر تو صادر شده است، كه تو در انجام آنها مسئولى . بيدار باش ! بيدار...! كه پس از اين زندگى چند روز دنيا، مرحله سختى در پيش روخواهى داشت ، مرحله مرگ و سكرات آن ، عالم برزخ و مشكلات آن و .... زنهار! زنهار! كه پس از اين مراحل ، تازه رستاخيز برپاى مى گردد و خطابهاى سهمگينآن خواهد بود كه چقدر بزرگ و هراس انگيز و فاجعه بار است ، به گونه اى كهسهمگينتر و دردناكتر و دلهره آورتر از آنها نشايد. امّا! ... امّا! با توسّل و اقتداى عارفانه و خالصانه و عاشقانه به پيشواى شهيدان ، مىتوان انجام دستورات و آسان ساختن خطابات و برطرف ساختن مشكلات و گرفتاريها را،ميسّر ساخت . امّا، اينكه چگونه مى توان بدان نايل شد، خود در خور سه بحث است : بحث اوّل نداها و خطابهاى خدا به بندگان ، بر چند بخشقابل تقسيم است : پيام عبادى نخست نداهايى كه عبادى است و همگان را به عبادت و يكتا پرستى فرا مى خواند: يا اَيُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ هان اى مردم ! پروردگارتان را كه شما و پيشينيانتان را آفريد، بپرستيد، باشد كهپرهيزگار گرديد. اين ندا، در حقيقت ندا و پيامى است كه بر زبان يكصد و بيست هزار پيام آور بزرگ خدا وجانشينان آنان و تمامى شايستگان و فرشتگان و فرزانگان و عارفان و پيروان مذاهب ومكاتب ، جارى شده است . اينك ، تو دوست عزيز! آنگونه كه شايسته است به خود آى و بينديش كه : آيا بهراستى پرورگارت را به گونه اى كه پيروان يكى از اديان يا همان دينى كه مدّعىپيروى از آن هستى پرستيده و عبادت نموده اى ؟ و نيز بينديش كه در همه دوران عمر يا بخشى از آن و يا ماهى و يا حتّى روزى از عمرخويش آنگونه كه شايسته و بايسته است ، بندگى خداى را پيشه ساخته اى ؟ به راستى بنگر كه از كدام دسته از بندگان خدا هستى ؟ از بندگان گرامى داشته شده ؟ از بندگان برگزيده ؟ از بندگان مخلص ؟ از بندگان بيمه شده در برابر شيطان ؟ از بندگان باايمان ؟ از بندگان پرواپيشه و با تقوا؟ از بندگان توبه كار؟ از كدام دسته هستى ؟ كداميك ؟ تو كه با اين انديشه و عملكردت ، نه از گروه نخست هستى و نه از گروه دوّم و نه ازبيمه شدگان در برابر وساوس و دسايس شيطانى كه در تكريم آنان به شيطان هشدارداد كه : اِنَّ عِبادى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ تو را بر بندگان من هيچ تسلّطى نيست . نه از بندگان باايمان او هستى و نه از بندگان با تقواى او، چرا كه نه صفتى ازگروه باايمان دارى و نه نشانى از تقوا و تقوا پيشگان . از بندگان اسرافكار او هم نيستى كه پس از گناه با يكتحوّل درونى و توبه و بازگشت و جبران گذشته بدانان خطاب شد كه : لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ از رحمت خدا مأ يوس و نوميد نشويد. چرا كه به آنان هم فرمود: وَ اَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ وَ اَسْلِموُا لَهُ پيش از آنكه عذاب فرا رسد و كسى به ياريتان برنخيزد به پيشگاه پروردگارتانروى آوريد. و تو سوگمندانه ، از روى آورندگان و بازگشت كنندگان و جبران نمايندگان سياهيهاىگذشته نبودى و هنوز هم در بيراهه ها سرگردانى !!! اينك ، به عبادت خويش در برابر پروردگارت بينديش ، خواهى ديد كه عبادت تو نهتنها عبادت بندگان مخلص و عارف نيست ، كه آن را شايسته سپاس و ستايش شناخته و اورا آنگونه كه مى بايد عبادت مى كنند، بلكه همچون عبادت بردگان و تجارت پيشگان ومزدبگيران هم نيست كه براى نجات از آتش و يا رسيدن به بهشت و دريافت مزد، خدا راعبادت مى كنند.(373) آرى ! به عبادت خويش در برابر پروردگارت بنگر، خواهى ديد كه عبادت و پرستشتو نه تنها همچون عبادت بندگان خالص و عارف ، تنها به خاطر سپاس از او نيست ،بلكه بسان بندگان برده صفت و تجارت پيشه هم نيست كه براى نجات از آتش يا بهطمع دريافت بهشت و رسيدن به كاميابى انجام شود. اى كاش ! ما به همين اكتفا كرده بوديم و در اين مرحله توقّف ، كه خداى را در هيچ جلوه وبعدى از ابعاد و جلوه هاى عبادت و بندگى نپرستيده باشيم و بس . امّا بدبختانه نهتنها نپرستيده ايم ، بلكه دشمن خود و خداى خود را پرستيده ايم . تازه به پرستش شيطان هم بسنده نكرديم ، بلكه در كنار او هواهاىدل ، دينار و درهم ، بتها و معبودهاى بى شمار ديگرى را هم عبادت كرديم . اى كاش ! به همين اكتفا مى كرديم كه آنها را به نوعى بپرستيم ، امّا اين درد را بايد بهكجا برد كه ما اين معبودهاى پوشالى را به انواع و اقسام پرستشها و تمامى جلوه هاىعبادت و بندگى پرستيديم و طوق بندگيشان را به گردن انداختيم و هر رطب و يابسىيافتيم ، پذيرفتيم !!! اينك كه به رابطه خود و پروردگارت نگريستى و حقيقت عبادت خود در پيشگاه او راشناختى ، آگاه باش كه در پرتو نور وجود حسين عليه السلام ممكن است به همه ابعاد واقسام عبادت و پرستش خدا، كه بدانها مخاطب شده اى ،نايل آيى و نيز ممكن است به بركت پيروى و اقتداى به او، به بالاترين مرتبهبندگى خدا برسى . خواهى گفت : چگونه و از چه راهى ؟ پاسخ اين است : اينگونه و از اين راهها: 1 هنگامى كه شما به زيارت عارفانه و عاشقانه حسين عليه السلام توفيق يابى بهپاداش آن ، به مرتبه اى از مراتب بندگان گرامى او كه فرشتگانند،نايل خواهى آمد، چرا كه بلندى درجه و مقام آنان به خاطر مراتب عبادت و بندگى آنهاستو زائر حسين عليه السلام به نماز و تسبيح و تقديس فرشتگان تا روز رستاخيز بهرهمند است .(374) در روايات ، پاداش زائر آن حضرت فراتر از اين است و تصريح شده است كهفرشتگان تا روز رستاخيز به نيابت از او، بارگاه پيشواى محبوبش را زيارت مىكنند.(375) و از اينجا پيام برخى روايات آشكار مى گردد كه مى فرمايد: (كسى كه حسين عليه السلام را عارفانه زيارت كند از بندگان گرامى خداخواهدبود.)(376) بنابراين ، در پرتو وجود حسين عليه السلام مى توان به مقام بندگى خدا رسيد و ازبندگان گرامى او شد. 2 اگر انسان به زيارت عارفانه او توفيق يابد، به درجه اى از درجات بندگانبرگزيده خدا كه پيامبران هستند نايل خواهد شد، چرا كه برخى از اثرات و خواصّ وپاداش زيارت آن حضرت ، نوعى همنشينى با پيامبر و جانشينان او و متنعّم شدن به نعمتهاو برخوردار شدن از مهر و دعاى خير آنان و همصحبت شدن و درود گفتن آنان به زائر حسينعليه السلام است ، كه در اين مورد روايات خواهد آمد.(377) با اين بيان ، در پرتو اقتدا و توسّل به حسين عليه السلام مى توان به همنشينىبندگان برگزيده خدا مفتخر شد. 3 در پرتو توسّل و اقتداى به آن حضرت ، مى توان به مرتبه اى از مراتب بندگانشايسته و خالص و باايمان و تقواپيشه و پارسا و خائف او،نايل آمد و نيز همانگونه كه مى توان در پرتوتوسّل به او، به مراتب ودرجات همه بندگان خدا كه برشمرديم ، پركشيد. مى توانبه پاداش انواع و اقسام عبادتها نيز همچون نماز، روزه ، زكات ، حجّ، عمره ، جهاد،مرزدارى ، انواع وقف و صدقه ، واجبات و مستحبّات و نيز پاداش برترين و بالاتريندرجات نيّت پسنديده و پاداش عبادت يك عمر، بلكه عبادت همه روزگاران ، دست يافت.(378) 4 در پرتو وسايل نجات بخش آن حضرت ، مى توان به رتبه و مقام بندگانگناهكارى رسيد كه با توبه و بازگشت خالصانه به سوى خدا، به جايى اوجگرفتند كه مورد بخشايش او قرار گرفتند و به آنان خطاب شد كه : قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفُوا هان ! اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد چراكه او همه گناهان را مى بخشايد. و اين مقام با سوگوارى عارفانه بر حسين عليه السلام و زيارت خالصانه و عاشقانهاو، حاصل مى شود؛ چرا كه اين دو، نه تنها باعث بخشايش گناهان گذشته انسان مىشود، بلكه گاه گناهان آينده را هم مى بخشايد و نه تنها موجب بخشايش گناهان پدر ومادر انسان مى گردد، بلكه گاه گناهان همه كسانى را كه دوست بدارى ،(379) ... كهروايات آن خواهدآمد. پيام تقوا دوّمين پيام خدا به بندگان اين است كه : يا اَيُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ هان اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد كه زلزله رستاخيز حادثه سهمگينى است . اين نداى الهى نيز، درست همانند نداى پيشين است كه مردم را به عبادت فرامى خواند وهمانگونه كه نداى عبادت و خداپرستى سرلوحه برنامه هر پيامبر و عصاره محتواى هركتاب آسمانى است ، اين نيز همانگونه است و داراى ابعاد و اقسامى است كه ثمره و نتيجههمه آنها اين است كه در روز رستاخيز به تقوا پيشگان خطاب مى گردد كه : يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ هان اى بندگان من ! اينك نه بر شما ترسى خواهد بود و نه اندوهگين خواهيد شد. و طبق روايات به زائر عارف و عاشق حسين عليه السلام نيز همين گونه ندا خواهد رسيدكه روايات آن خواهد آمد. پيام انفاق نداى سوّم در مورد انفاق در راه خدا است . وَ اَنْفِقُوا فى سَبيلِ اللّهِ و بدين كار پسنديده با همه ابعاد و اقسامش ، از سير كردن گرسنگان تا سيراب ساختنتشنگان و پرداخت زكات و صدقات و كارهاى پسنديده ديگر، مى توان به بركت حسينعليه السلام توفيق يافت ، بلكه به فراتر از آنها مى تواننايل آمد كه جز در پرتو نور وجود او دست يافتن بدانها، ناممكن است ؛ براى نمونه : در پرتو توسّلعارفانه به حسين عليه السلام مى توان به پاداش پرشكوهى ، همانند پاداش سيرابساختن اردوگاه توحيدى حسين در روز عاشورا دست يافت . در روايات آمده است كه : (هر كس در روز عاشورا، در كنار حرم او، تشنگان را سيراب سازد، همانند كسى است كهدر روز عاشورا به اردوگاه حسين عليه السلام آب رسانده است .)(380) اينك آيا دوست مى دارى كه اردوگاه تشنه آن حضرت را با اينكه عاشورا نيست و در كنارحرم او قرار ندارى ، سيراب سازى ؟ فكل موضع يرى قبره آرى ! اگر شرايط جانسوز اردوگاه حسين عليهالسلام را در انديشه ات مجسّم ساختى و بر بيدادى كه در راه حق و عدالت بر او رفت ،قلبت شعله ور شد، اينك سراى دلت حرم اوست و تو با اين سوگوارى خالصانه درحقيقت حسين عليه السلام و اردوگاه و خاندان و كودكانش را با قطراتزلال اشك ديدگانت ، سيراب ساخته اى . پيام جهاد نداى چهارم خدا به بندگان ، نداى جهاد است : وَ جاهِدُوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ در راه خدا آنگونه كه شايسته اوست ، جهاد كنيد. جهاد بر دو قسم است : جهاد اكبر و جهاد اصغر. پيروزمند در هر دو ميدان ، به راستى پيروز و قهرمان است و كشته ميدان جهاد اصغر،شهيد، ولى كشته ميدان جهاد اكبر بر خاك افتاده اى شكست خورده و مطرود و مردارى متعفّنخواهد بود. تو كه نه ، در راه حقّ به شرف شهادت نايل آمده ، نه دشمن را از پا در آورده اى و نه درميدان پيكار با هواى دل مدال افتخار و قهرمانى گرفته اى تا پاداش آنها را دريافتدارى ؛ امّا ممكن است در پرتو نور وجود حسين عليه السلام با يكتحوّل عميق درونى و عملى ، به پاداش همه اينها دست يابى ؛ بدين صورت : 1 هنگامى كه به راستى بااخلاص و عرفان ، شهادت به همراه حسين را آرزو نمايى وصادقانه رو به آستان مقدّس او آورى كه : (اى خداوندگار شهادت ! كاش من در روزجاودانه عاشورايت به همراهت بودم .) با اينحال و هواى ملكوتى به پاداشى همانند شهادت با او خواهى رسيد.(381) و نيز هنگامى كه شاهكار بزرگ شهيدان راه عدالت و آزادى را در روز حماسه ساز عاشورابه راستى دوست بدارى و بر فداكارى آنان خشنود و به شركت در پيكار قهرمانانه بههمراه آنان مشتاق باشى ، باز هم پاداشى چون پاداش آنان خواهى داشت . همانگونه كهجابر در برابر قبر مطهّرش گفت : (گواهى مى دهم كه ما در نبرد قهرمانانه اى كهشما در آن گام نهاديد، با شما شركت داشتيم .)(382) 3 و نيز هنگامى كه شب عاشورا، حسين عليه السلام را با عرفان و اخلاص زيارت كنى ودر كنار مرقد پاكش تا بامداد، شب زنده دارى و عبادت خداى او كنى ، چنانى كه گويا باپيكرى به خون آغشته خدايت را ملاقات نمودى و به پاداشى همانند پاداش كسى دستخواهى يافت كه به همراه پيشواى شهيدان به شهادت رسيده است .(383) 4 اينگونه ارادت عارفانه و خالصانه بر حسين عليه السلام از نظر پاداش ، سرآمدِجهاد در راه خداست ، چرا كه در ميدان جهاد، گاه براى مجاهد در راه حقّ شهادت ارزانى مىگردد و گاه نمى گردد، امّا در آستان پرفيض حسين عليه السلام هم پاداش جهاد خواهدبود و هم پاداش شهادت در راه خدا و هم پاداش به خون آغشته شدن در راه او. 5 و سرآمد همه پاداشها، اين است كه به خون غلطيدن در راه حقّ براى هر شهيدى تنهايكبار ميسّر است و طبيعى است كه پاداش آن هم يكبار خواهد بود، امّا در آستان حسين عليهالسلام مى توان در پرتو ايمان و اخلاص و هدف بلند، بارها و بارها به اين پاداش پرشكوه دست يافت . پيام هشدار دهنده پنجمين نداى خدا به بندگان اين است كه آنان را به فراهم آوردن زاد و توشه وعمل صالح فرا مى خواند، به زاد و توشه معنوى ، اخلاقى ، عبادى ، فرهنگى و انسانى . ... وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى و به آنان هشدار مى دهد كه زاد و توشه اى در خور سفر رستاخيز برگيريد و يادآورىمى كند كه بهترين و نيكوترين زاد و توشه آن است كه هم پاك و پاكيزه باشد و همانسان را سريعتر و بهتر به هدف برساند وزيارت عارفانه و هدفدار حسين عليهالسلام براى اين سفر پرخطر، زاد و توشه پر بار و پاكيزه اى است ؛ چرا كه در هرمنزلگاهى از منزلگاههاى عالم برزخ و جهان ديگر، سودمند و نجات بخش است و توشهپاكيزه و پاكى است كه سرآمد هر زاد و توشه اى است . پاداش زيارت حسين عليه السلام نه تنها براى خود انسان توشه راه است ، بلكه براىديگران نيز رهايى بخش است ؛ چرا كه زائر عارف او، گاه به مقامى اوج مى گيرد كه مىتواند دست هر كه را دوست داشت بگيرد و او را از آتش سوزان دوزخ نجات بخشد.(384) قرض الحسنه يا وام نيكو ششمين نداى خدا به بندگانش اين است كه آنان را به تعاون و همكارى و ايثار وفداكارىدر حق يكديگر فرا مى خواند و آن را وام نيكو و قرض الحسنه دادن به خدا عنوان مى كند: ... وَ اَقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً و توسّل به حسين عليه السلام وام نيكويى به خدا و پيامبر و على و دخت گرانمايهپيامبر، فاطمه و حسن و خود حسين عليهم السلام است و روشن است كه قرض الحسنه دادنبه هر كدام از اين بندگان برگزيده خدا، پاداشى مضاعف و چند برابر كه شمارش آنرا تنها خدا مى داند، خواهد داشت . پيام زندگى هفتمين نداى خدا به بندگان اين است كه مى فرمايد: يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرامى خوانندكه به شما زندگى مى بخشد، به دعوت آنان پاسخ مثبت دهيد. و پيامبر گرامى در رابطه با حسين عليه السلام ما را بهتوسّل و اقتداى به او و راه ورسم زندگى ساز او فرا خواند از آن جمله : به محبّت و مهر به او. يارى رسانى به اهداف بلند و آرمان والاى او. به سوگوارى شايسته و بايسته بر او. و به زيارت عاشقانه و عارفانه او. بر ماست كه اجابت كنيم . آيا در انديشه فردا هستى ؟ هشتمين نداى خدا به بندگان اين است كه : ... وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تأ سّى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسينعليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستونهايى از سپاه اموى را درهم شكستو به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، امّا منتظر بود كه نخست صاحبشبنوشد. آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود: (تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد.) حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه ، تا تو ننوشى من نمى نوشم . امام حسين عليه السلام فرمود: (بنوش ! من هم مى نوشم .) آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه هاهجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعهخارج شد.(300) آرى ! اين حيوان حقّ شناس به اراده الهى از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد وفرياد مظلوميّت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرمدفاع از حقّ و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادتاو از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد.(301) و نيز شتر ويژه پيامبر به آن حضرت اختصاص يافت ، كه روز عاشورا بر آن نشست وبراى دشمن سخن گفت . آن گاه دستور داد حيوان را به جايگاه خود بردند و تا شهادتامام حسين عليه السلام آنجا بود. امّا، پس از انتشار خبر شهادتش اين حيوان آنقدر سرش رابر زمين كوبيد كه جان داد.(302) اين حيوان باوفا در تشنگى صاحبش بدو تأ سّى جست و روز عاشورا هنگامى كه امام حسينعليه السلام پس از پيكار شديد و قهرمانانه اى ، ستونهايى از سپاه اموى را درهم شكستو به آب دست يافت ، اين حيوان نيز لب بر آب نهاد، امّا منتظر بود كه نخست صاحبشبنوشد. آن حضرت خطاب به آن حيوان فرمود: (تو تشنه اى و من نيز تشنه ، خداى را سوگند تا تو آب ننوشى من نخواهم نوشيد.) حيوان سرش را بلند كرد بدين معنا كه ، تا تو ننوشى من نمى نوشم . امام حسين عليه السلام فرمود: (بنوش ! من هم مى نوشم .) آنگاه دست مبارك ، به سوى آب گشود تا بنوشد كه سپاه شوم اموى به سوى خيمه هاهجوم برد و آن حضرت آب را ريخت و براى دفاع از حرم خدا و پيامبر به عجله از شريعهخارج شد.(300) آرى ! اين حيوان حقّ شناس به اراده الهى از بيدادگرى سپاه اموى ناله جانسوز سر داد وفرياد مظلوميّت و دادخواهى او را، از شقاوت كسانى كه فرزند پيامبر خويش را به جرمدفاع از حقّ و عدالت به خاك و خون كشيدند، طنين افكن ساخت و در حالى كه پس از شهادتاو از آن حضرت دفاع مى كرد خبر شهادتش را به خاندانش آورد.(301) و نيز شتر ويژه پيامبر به آن حضرت اختصاص يافت ، كه روز عاشورا بر آن نشست وبراى دشمن سخن گفت . آن گاه دستور داد حيوان را به جايگاه خود بردند و تا شهادتامام حسين عليه السلام آنجا بود. امّا، پس از انتشار خبر شهادتش اين حيوان آنقدر سرش رابر زمين كوبيد كه جان داد.(302)
|