بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب طریق عرفان, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     TARIGH01 -
     TARIGH02 -
     TARIGH03 -
     TARIGH04 -
 

 

 
 

fehrest page

back page

گروه سوم : عارفان و مشتاقان  
و هنگامى كه يكى از محبان و مشتاقان را تجسم مى كنيم - و او همان كسى است كه بارقهمحبت تمام وجود او را فرا گرفته و جذبه شوق ، او را به سوى لقاءاللّه جذب كرده واركان و جودش را درهم شكسته و اندرونش را پرسشان ساخته و دلش را شعله ور نموده وعقلش را ربوده و دل از دنيا و رزق و برق آن برگرفته و همتش را براى دستيابى بهنعمتهاى اخروى صرف
نكرده است - مى بينيم اين محب چيزى جز خود محبوب كه خداوندمتعال است وجود ندارد. آرى چنين شخصى وقتى مى شنود كه خداوند سبحان به بندگانشمى فرمايد: فلاتعرنكم الحياة الدنيا ولا يعرنكم باللّه الغرور (84)پسزندگى دنيا شما را نفريبد شيطان فريبكار به ( كرم ولطف ) خدا مغرورتان نسازد.
و مى فرمايد: انماالحياة الدنيا لعب و لهو زندگى اين دنيا تنها بازيچه وسرگرمى است .
او دنيا و زر زيورهاى آن را مذمت كرده و از آن روگردان شده براى اينكه خداوند سبحاندنيا را مذمت كرده و اگر خداوند دنيا را مدح مى كرد، او نيز (به خاطر محبوب و مطلوب خود)آن را مداح مى كرد هر چند مى دانست دنيا زوال پذير و پست است . و هنگامى كه شنيد خداوندسبحان مى فرمايد: و ان الدار الاخرة لهى الحيوان وهمانا زندگى واقعى ، درسراى ديگر است . او نيز به مدح سراى ديگر مى پردازد؛ زيراخداوند سبحان آن را مدحنموده واگرخداوند متعال آخرت را مذمت مى نمود هر چند خداوند سبحان مى فرمايد:
اولم يكف بربك انه على كل شى شهيد (85)
آيا كافى نيست كه پروردگار خود شاهد هر چيزى است ؟
انه بكل شى محيط (86)
همانا او به هر چيزى احاطه دارد.
هو معكم اين ماكنتم (87)
هو قائم على كل نفس بما كسبت (88)
و هنگامى كه اين محب مى شنود كه خداوند متعال مى فرمايد:
ياايهالذين امنواعليكم انفسكم لا يضركم منضل اذا اهديتم (89)
اى كسانى كه ايمان داريد، به خودتان بپردازيد: هر گاه شما هدايت يافتيد، آن كس كهگمراه شده است به شما زيانى نمى رسد.
اين محبت به خوبى پى مى برد كه تعلق و وابستگى او با نفس خود همچون تعلق داشتناو با ديگر اشياء نيست و دستيابى او به هدايت در سابقه معرفت نفس خود خواهد بود.خداوند سبحان اين چنين محبى را سالك راه خويش قرار داده ، آنجا كه مى فرمايد: ياايها الانسان انك كادح الى ربك كدحافملاقيه (90)
اى انسان حقاكه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او راملاقات خواهىكرد.
و هنگامى كه مى شنود خداوند سبحان مى فرمايد: و من يعرض عن ذكر ربه يسلكهعذاباصعدا (91)
و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند، وى را در قيد عذابى (روز) افزون در آورد. و من يعش عن ذكر الرحمن نقيص له شيطانا فهو له قرين * و انهم ليصدونهم عنالسبيل و يحسبون انهم مهتدون (92)
و هر كس از ياد خداى رحمان دل بگرداند، بر او شيطانى مى گماريم تا براى وىدمسازى باشد. و مسلماآنها ايشان را از راه ، باز مى دارند و آنها مى پندارند كه راهيافتگانند. ولاتكونوا كالذين نسوااللّه فانساهم انفسهم (93)
و چون كسانى مى باشد كه خدا را فراموش كردند و او(نيز) آنان را دچار خود فراموشىكرد.
و (نيسان ) همان اعراض و روگردانى از ياد خدا و تعلق و وابستگى به اشياء است و بهخاطر همين سلوك و رفتارش به عذاب روز افزون گرفتار خواهد گشت ؛ و هيچ عذابى نزدمحبان و مشتاقان عذاب دورى و هجران از محجوب ، نيست . و همچنين در اثر روگردانى از ذكرخدا، او را يك همنشين ، دمساز مى سازد تا او را از راه به رد كند و گمراه نمايد. در همينهنگام است كه براى او حتمى مى شود كه همان راه وناظربراو و احاطه بر او دارد؛ پس دراين موقع از همه چيز دل مى كند تا توجه به نفس خويش پيدا نمايد و به آن تعلق يابدو به آن تعلق گيرد اما نه به طمع رفتن به بهشت و به خاطر ترس از جهنم بلكهفقط اين تهذيب نفس را براى خشنودى خدا انجام مى دهد و انتظار پاداش و تشكر را همندارد! اين مطلب را خوب تحويل بگير!و از اينجاست كه صحت ادعاى ما راقبول مى كنى كه همانا سرگرم شدن به امورى دنيوىعامل اصلى خود فراموشى و غفلت از ماوراى ماده ، صورت مى پذيرد، پس اگر خواستىمثلا از همان طريق نفس ‍ خود را مشاهده نمايى ، آن خواطر و موانع را كه همان هواهاى نفسانىو مقاصد دنيوى است ، چند برابر خواهى يافت ؛ پس طريق منحصر به فرد براىدستيابى به معرفت ، تصفيه دل از دنيا و زرق و برق آن و هر حجابى كه مانع ديدارخداوند سبحان مى گردد، مى باشد؛ پس تمام اسباب و دستوراتى كه گفته شده ازقبيل مراقبه ، كامل قلب تو به سوى خداوند سبحان و تشرف به حضرتش - عزاسمه -مىباشد و اين همان ذكر خدا و تشرف به محضر حضرت حق است و آن آخرين كليد است وخداوند هدايتگر انسان است .
و بدان همانا ذكر به اين معنا كه گفته شد،در قرآن كريم و سنت بسيار وارد شده است .خداوند سبحان مى فرمايد: ولا تطع من اغفلناقلبه عن ذكرنا (94)
از آن كس كه قلبش را ذكر خود غافل ساخته ايم ، اطاعت مكن . فاذكرواللّه كذكركمآباء كم او اشد ذكرا (95)
همان گونه كه پدران خود را به ياد مى آوريد، يا با ياد كردنى بيشتر، خدا را به ياآوريد.
و روشن است ذكر لفظى به وسيله شدت وصف نمى شود. وما يتذكر الامن ينيب (96)
و جز آن كس كه تو به كار است ، كسى متذكر نمى شود. وما يذكر الااولوالالباب (97)
و چيزى خردمندان كسى متذكر نمى شود.
و آيات ديگرى غير از اينها آمده و رواياتى كهمشتمل اين مساءله بود قبلا ذكر شد.
و در دعاى كميل حضرت على عليه السلام مى فرمايد: اسئلك بحقك و قدسك و اعظمصفاتك و اسمائك ، ان تعجل اوقاتى من اليل والنهار بذكرك معمورة و بخدمتك موصولة واعمالى و اورادى كلها وردا واحداوحالى فى خدمتك سرمدا... ؛ (اى پروردگار من ) بهحق خودت و به ذات مقدست و بزرگترين صفات و نام هاى مباركت از تو زد خواست مى كنمكه اوقات شب و روز مرا به ذكر و ياد خويش آباد گردانى و پيوسته به خدمتگزارىخودت توفيق دهى و كارهاى مرا مورد قبول حضرتت فرمايى تا اينكه همهاعمال و وردهاى من ، يك ورد و يك جهت براى تو باشد و حالم تا ابدابه طاعت تو صرفشود...
فصل پنجم : درباره آنچه كه انسان بهكمال خويش نائل مى شود
اين فصل توضيح گونه اى است براى مطالبى كه درفصل دوم بيان شد مى گوييم : به تحقيق دانستى كه هماناكمال انسان ، همان فناءهاى سه گانه اوست و به عبارت ديگر رسيدن به مقامىتوحيد فعلى ، توحيد اسمى و توحيد ذاتى است و همچنيندانستى كه همانا قرب هر موجودى نيست به خداوند سبحان به اندازه حدود ذاتى و عدم هاىآن است ؛ پس واسطه هايى كه بين نشئه بدنى انسان در سير خويش به سوى خداوندسبحان ناگزير است كه از همه مراتب افعال و اسماء و ذوات عبور كند تا اينكه به مقامهاى سه گانه توحيد يعنى توحيد فعلى ، اسمى و ذاتىنايل گردد.
از آنجا كه براى انسان به كمال هيچ مرتبه اى امكان پذير نيست مگر به فناى از آنمرتبه و بقاى آن كمال در همان محل مرتبه ، پس او در هر مرتبه اى ازكمال به مجرى همه انواع فيوضياتى كه بر مراتب مادون آن مرتبه تراوش ‍ مى كند،آگاهى مى يابد و به وسيله آن تحقق پيدا مى كند تا اينكه به مقدم توحيد ذات نايل مى گردد و براى او نه اسمى مى ماند و نه رسمى و الملك يومئذللّه (98)در آنروز، پادشاهى از آن خداست .
واين برهان باتمام اختصار و ايجازى كه داردمشتمل جميع مقامات آنان پرده بر مى دارد و براى كسى كهاهل فهم و درك است ، همين كفايت مى كند.
و اما از خصوصيات و ويژگيهاى اولياء اللّه كسى جز پروردگارشان - عزاسمه - آگاهنيست و بر آن احاطه ندارد.
كامل كننده اين بحث  
احاطه به مقامات اولياء اللّه به خصوص اسرار رازهاى آنان با خداوند سبحان امكانپذير نيست ؛ چرا كه ولايت كارهايشان باخود خداست و اسماء و رسوم ايشان در خدا فانىگشته است .
و خداوند سبحان مى فرمايد:
ولا يحيطون به علما (99)
و آنان به آن علم و دانشى ندارد.
و همين شرافت و افتخار براى آنان بس است كه همانا ولايت امر شان را خداوند به عهدهگرفته و مربى و بشارت گرشان نيز خداوند سبحان است خداوندمتعال مى فرمايد:
الاان اولياءاللّه لاخوف عليهم و لاهم يحزنون (100)
آگاه باشيد كه بر اولياء الهى نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مى شوند.
سپس خداوند سبحان در معرفى آنان مى فرمايد:
الذين امنوا و كانوا يتقون (101)
همانا كه ايمان آوردند و تقوى پيشه كرده اند.
پس آنان را پس از توصيف كردن به تقوى ، به ايمان داشتن معرفى نموده است .
واز قرار همانا تقوى همان حذر و دورى از چيزى است كه موجب خشم خداوندمتعال مى شود و آن بعد از ايمان به خدا و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله تحقق پيدا مىكند؛ پس دانستيم كه همانااين ايمان كه در آيه ذكر شده غير از ايمانى است كه مقدم برتقوى است و اين براى تثبيت و تحكيم آن است به شكلى كه مقتضاى آن از آن تخلفننمايد.
مترجم گويد: علامه طباطبائى در تفسير الميزان مى فرمايد: الذين آمنوا وكانويتقون تازه به صرف داشتن ايمان و تقوا معرفى نكرده بلكه با آوردن كتمهكانوا فهمانده كه اولياى خدا قبل از ايمان آوردن ، تقوائى مستمر داشته اند،فرموده : الذين يتقون آمنواوسپس بر اين جمله مى فهماند كه اولياى خداقبل از تحقق اين ايمان از آنان ، دائما تقوا داشته اند و معلوم است كه ايمان ابتدايى مسبوقبه تقوا نيست ، بلكه ايمان و تقوا در افراد معمولى متقاربند وبا هم پيدا مى شوند و باعكس اولياى خدا اول ايمان در آنان پيدا مى شود بعدا به تدريج داراى تقوا مى گردند،آن هم تقواى مستمر و دائمى . پس منظور از اين ايمان مرتبه ديگرى دارد، غير از آن مرتبهاول كه در افراد معمولى يافت مس شود. (102)
پس اصل همان و اعتراف اجمالى است كه امكان جمع شدن با شرك و گناهان ديگر را بهطور اجمال دارد. خداوند سبحان مى فرمايد:
وما يومن اكثرهم باللّه الا وهم مشركون ؛(103) و بيشترشان به خدا ايماننمى آورند جز اينكه (بااو چيزى را) شريك مى گيرند. ليكن ايمانكامل و تمام ملازم اصول دين و فروع دين است و از آنها جداناپذير مى باشد؛ پس معناى ،بر مى گردد به تسليم شدن در برابر هر آنچه كه حضرترسول صلى اللّه عليه و آله براى ما آورده است ، همانطور كه خداوند سبحان مى فرمايد:
فلاو ربك لايومنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجامماقضيت و يسلموا تسليما (104)
ولى چنين نيست ،به پروردگارت قسم كه ايمان نمى آورند، مگر آن كه تو را در موردآنچه ميان آنان مايه اختلاف است دارو گردانند؛ سپس از حكمى كه كرده اى در دلهايشانناراحتى (و ترديد) نكنند و كاملا سر تسليم فرود آورند.
و تسليم شدن تو براى كسى معنايش اين است كه اراده و خواسته خود را خود دانستهدرخواسته وارده او فانى سازى ، پس چيزى را اراده نمى كنى مگر اينكه او بخواهد و اينهمان تبعيت و سرسپردگى كامل است ؛ همانطور كه خداوند سبحان مى فرمايد: قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى بحببكم اللّه و يغفر لكم ذنوبكم و اللّه غفور رحيم (105)
بگو اگر خدا را دوست داريد،ازمن پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد وگناهان شما را برشما را ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است .
ياايهاالذين آمنوا اتقواللّه و آمنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته (106)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد وبه پيامبر او بگرويد تا از رحمتخويش شما را دو بهره عطا كند.
پس ايمان دوم را به پيامبر مقيد ساخته است وا ين ايمان ، همان يقين تمام وكمال داشتن به خداوند سبحان و اسماء و صفات تو حقيقت آنچه پيامبرش ‍ آورده است مىباشد و پيروى كامل نمود و تسليم محض در برابر پيامبر نمايد وهدفشان تيز مطابقهدف او باشد؛ براى اينكه پيامبر،و رهبر آنهاست وبراى او غايت وهدفى جز به دستآوردن خشنودى خدا را و روگردانى كامل از دنيا، وجود ندارد.
خداوند سبحان مى فرمايد:
و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشى يريدون وجهه و لا تعد عيناكعنهم تريد زينه الحياة الدنيا و لا تطع من اغفلنا قبله عن ذكرنا و اتبع هواه وكان امرهفرطا (107)
و با كسانى كه پروردگارشان را صبح شام مى خوانند (او) خشنودى او را مى خواهند،شكيبايى پيشه كن و دوديده ات را از آنان بر مگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى و ازآن كس كه قلبش را از ياد هعود غافل ساخته ايم و از هوس خود پيروى كرده و (اساس )كادش بر زياده روى است ، اطاعت مكن .
سپس خداوند سبحان به آنها وعده مى دهد كه : و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عندربهم (108)و به كسانى كه ايمان آورده اند مژده ده مه براى آنان نزدپروردگارشان سابقه نيك است .
(قدم صدق ) همان مقام و منزيت ثايت و صادق واقعى است و اينكه مقام صدق را قدم صدقخوانده از باب كنايه است كه از نظر عرف نيز به كار مى رود و آن مقام و منزلت داشتننزد خداوند سبحان است .
مترجم گويد: علامه طباطبائى در الميزان مى فرمايد: (... اگر در آيه شريفه ،منزلت صدق و يا به عبارت ديگر، مقام صدق را، قدم صدق خوانده ، از باب كنايه استو چون اشغال مكان معمولا و عادتا به وسيله قدم صورت مى گيرد برين مناسبت كلمهقدم در مكان - اگر مورد از موارد مادى باشد - و در مقام منزلت - اگر مورد از امورمعنوى باشد - استعمال مى شود و در آيه نيز به همين مناسبتاستعمال شده ...) (109)
و همچنين خداوند سبحان خداوند سبحان مى فرمايد: ما عندكم ينفد و ما عند اللّه باق(110)آنچه نزد اوست باقى پاپدار است .
پس خداوند متعال در اين آيه خبر داده است آنچه نزد اوست باقى و دائمى و فناناپذير وهلاك ناشدنى است .
و نيز فرمود: كل شى هالك الاوجهه (111)جز ذات او، همه چيز نابود شونده است . پسخدا خبر داده كه همه چيز نابود شدنى است به جز ذات و وجه خدا؛ پس بدين وسيله روشنمى شود كه آنچه نزد خداوند سبحان است وجه اى براى اوست و وجه هر چيزىقابل انفصال .جدايى از خود آن چيز نيست و آن همان چيزى است كه به وسيله آن با غير ازآن مى شود؛ پس از آنان كسانى اند باقدم صدق خويش توانسته اند رد سبحات و جهخداوند نمتعال متمكن گردند و در انوار الهى مستهلك و نابود شوند و از حيطهعمال و كارگزاران خارج شده و اختصاص به مكان خاصى نداشته باشند. فاينما تولوافثم وجه اللّه (112)پس به هر سور رو كنيد، به سوى خداست . همچنين مى فرمايد: كل من عليها فان * ويبقى وجه ربك ذو الجلال لو الاكرام (113)هرچه بر (زمين) است فانى شونده است و ذات با شكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.
قاريان قرآن بر اين نكته اتفاق دارند كه قرائت كلمه ذو به رفع مى باشد وصفت منقطع نيست همانطور كه اين فرمايش خداوندمتعال آن را گواهى مى كند: تبارك اسم ربك (114)و سبح اسم ربك (115)پسذو صفت براى وجه است .
و كلمه ذوالجلال و الاكرام نامى از اسماى حسناى خدا نيست .
پس اولياء اللّه در خدا فانى مى شوند و از آنها نه اسمى مى ماند و نه رسمى جزصفات و اسماى خداوند سبحان ؛ پس حجاب بر داشته مى شود؛ براى اينكه چيزى از آنانو با آنان و غير آنان جز و جه خداوند صاحب جلال و اكرام ، باقى نماند. اين مساءله راخوب درياب !
وبا اين توضيحات معناى آنچه كه در حديث درباره آوردن ملائكه نامه اى از سوى خداوندسبحان به ولى اللّه دربهشت ، روشن مى شود كه در آن نامه اين جمله آمده است : منالملك الحى القيوم الى الملك الحى القيوم !
و به تحقيق خداوند سبحان به اين اولياء اللّه وعده تقرب به خداوند را داده وآنان را(مقربين ) ناميده است ، براى همين مقربين رابه كسانى كه سبقت گرفته اند وسابقين به شمار مى آيند، معرفى فرموده است : و السابقون السابقون*اولئك المقربون (116)وسبقت گيرندگان مقدمند، آنانند همان مقزبان ( خدا).
و بقت گيرندگان را منحصر كرده به كسانى كه خيرات انجام مى دهند پس ‍ خداوند سبحانمى فرمايد: ثم اورنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصدو منهم سابق بالخيدات (117)
سپس اين كتاب رابه آن بندگان خود كه (آنان را) برگزيده بوديم ، به ميراث داديم ؛پس برخى از آنان بر خود ستمكارند وبرخى از ايشان ميانه رو، و برخى زا آنان دركارهاى نيك بهخ فرمان خدا پيشگام اند.
و همچنين خداوند سبحان مى فرمايد:
ان الذين هم من خشية ربهم مشفقون * و الذين هم بآيات ربهم سومنون * و الذين همبربهم لايشركون (118)
در حقيقت ، كسانى كه از بيم پروردگارشان هراسانند و كسانى كه به نشانه هاىپروردگارشان ايمان مى آورند و آنان كه به پروردگارشان شرك نمى آوردند.
پس به تحقيق هر شرك علمى را نفى كرده ؛ تا آنجا كه مى فرمايد:
اولئك يسارعون مفى الخيرات و هم لها سابقون (119)
آنانند كه در كارهاى نيك شتاب مى ورزند و آنان كه در انجام آنها سبقت مى جويند.
پس اينان همان مومنان حقيقى هستند كه تكامل آنها در سايه علم به خدا وعمل براى خدا تحقق پيدا مى كند و اينان در خيرات پيشگام اند واهل تقرب و يقين به شمار مى آيند. سپس خداوند سبحان به اين اولياء اللّه وعده داده كهپرده از دلهاى آنها بردارد و رد قرآن كريم فرمود است :
كلان كتاب الابرار لفى عليين * و ما ارداك ما عليون * كتاب مرقوم * يشهده المقربون (120)
نه چنين است ، رد حقيقت تكتاب نيكان در عليون است و تو چه دانى (عليون ) چيست؟ كتابى است نوشته شده ، مقربان آن را مشاهده خواهد كرد. و عليون ، همان عالم علوى است.
و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات والارض و ليكون من الموقنين (121)
و اين گونه ، ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگانباشد.
واين هدف ، همانند هدفى است كه خداوند سبحان در اين آيه فرموده است : كذلك مكناليوسف فى الارض و لنعلمه من تاءويل الاحاديث (122)
و بدين گونه ، ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به اوتاءويل خوابها را بياموزيم .
وهمچنين اين آيه : و ليعلم اللّه الذين آمنوا ويتخذ منكم شهداء (123)
و خداوند كسانى را كه (واقعا) ايمان را ورده اند معلوم بدارد و از ميان شما گواهانىبگيرد.
ولى اين هدف همانند اين آيه نيست : لئلا يكون للناس على اللّه حجة بعدالرسل (124)
تا براى مردم ، پس از (فرستادن )پيامبران ، درمقابل خدا( بهانه و) حجتى نباشد.
پس بنابراين ، مفاد آيه اين مى شود كه همانا خداوند سبحان به بندگاناهل يقين هود، ملكوت آسمانها و زمين را نشان مى دهد.
وهمانا خداوند سبحان در اين آيه معناى ملكوت را افاده فرموده است : انما امره اذا ارادشيئاان يقول له كن فيكون * فسبحان الذى بيده ملكوتكل شى واليه ترجعون (125)
چونت به چيزى اراده فرمايد، كارش اين بس كه مى گويد: (باش )، پس (بى درنگ )موجود مى شود، پس (شكوهمند و) پاك است آن كسى كه ملكوت هر چيزى در دست اوست كهبازگدانيده مى شويد.
پسى معناى ملكوت ، عالم امر است و آن هم همان عالم علوى است . و در حديث آمده است لولاان الشياطين يحومون حول قلوب بنى آدم لر او ملكوت السموات والارض (126)اگر نبود كه شيطان ها برگرد دلهاى آدميان مى چرخند، هر آينه ملكوت آسمان هاو زمين را مى ديدند!
و شاهد بر اينكه خداوند سبحان ره دنبال يقين مشاهده ملكوت را ارزانى مى دارد، اين آيهاست :
كلالو تعلمون علم اليقين * لترون الجحيم * (ثم لترونها عين اليقين (127)
هرگز چنين نيست ، اگر علم اليقين داشتيد! به يقين دوزخ را مى بيند، سپس ‍ آن را قطعا بهعين اليقين در مى يابيد.
و همچنين اين آيه :
كلابل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون
چنين است ، بلكه آنچه مرتكب مكى شدند زنگار بر دلهايشان بسته است . (128) همچنينخداوند سبحان به اين مطلب اشاره فرموده كه همانا آلوده شدن به گناهان حكم يقين رازائل مى كند، همانطور كه در آيه مى فرمايد:
وجحدوا بها واستقنتها انفسهم (129)
و با آن كه دلهايشان بدان يقين داشت ، ان را انكار كردند .
افرايت من اتخذ الهه هواه واضله اللّه على علم و ختم على سمعه وقبله (130)
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراهگردانيده و برگوش او ودلش مهر زده است .
بلكه بايد همراه يقين ، عمل صالح و نيك نيز باشد تا نتيجه دهى داشته باشد و ثمره وميوه دهد. خداوند مى فرمايد:
اليه يصعدكم الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (131)
سخنان پاكيزه به سوى اوبالامى رود و كار شايسته به آن رفعت مى بخشد.
وبه اصل بحث خود برمى گرديم و مى گوييم : خداوند سبحان به اولياءاللّه وعده دادهكه زندگى آنها را يعنى وجودشان را مبدل مى سازد براى همين فرموده است :
اومن كان ميتا فاحييناه وجعلناه له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلماتليس بخارج منها (132)
آياكسى كه مرده (دل ) و زنده اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتوآن ، در ميان مردم راه برود، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آنبيرون آمدنى نيست ؟
پس روشن گشت كه براى آنان زندگى است همراه با نور و روشنى ، كه به وسيله آن دربى مردم راه مى روند، يعنى با مردم معاشرت مى كنند و معاشرت نيز با قوا و حواسانجام مى پذيرد؛ پس براى آنان زندگى و حياتن نورانى و حواس و قواى ربانى است .
و همچنين خداوند متعال مى فرمايد:
وكذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب والايمان ولكن جعلناه نورانهدى مه من نشاء من عبادنا (133)
و همين گونه ، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم ؛ تو نمى دانستى كتابچيست و نه ايمان (كدام است ؟) ولى آن را نورى گردانيديم كه هركه از بندگان خود رابخواهيم بخ به وسيله آن راه مى نماييم .
پس آشكار گشت كه همانا اين نور، روحى است داراىعقل و فهم و از عالم امر مى باشد، همانطور كه مى فرمايد:
اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه (134)
در دل اينهاست كه (خدا) ايمان را نوشته وآنها را باروحى از جانب خود تاييد كرده است .
سپس خداوند سيحان - عزوجل-خبر داده كه همانا آنان را نور خود هدايت خواهدنمود و آن همان نور ما فوق همه نورهاستكه به وسيله آن آسمانها و زمين روشن مى شود.
آنگاه خداوند سبحان مى فرمايد:
اللّه نور السموات والارض (135)
خدا نور آسمانهاو زمين است .
سپس به اين نورى كه روشنى بخش آسمانها و زمين استمثل زده و فرموده :
مثل نور كمشكاه فيها مصباح المصباح فى زجاجه كانها كوكب درى يوقد من شجرةمباركة زيتونه لاشرقيه و لا غربيه يكاد زيتها يضى وتو لم تمسسه نار نور على نوريهدى اللّه لنور من يشاء (136)
مثل نور او چون چرا عذابى است كه در آن چراغى و آن چراغ در شيشه اى است ؛ آن شيشهگويى اخترى در خشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرفى است و نه غربى ،افروخته مى شود؛ نزديك است كه روغنش - هر چند بدان آتشى نرسيده باشد - روشنىبخشد. روشنى بر روى روشنى است ؛ خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى كند.
پس براى نور خدا دو حجاب از نور است كه روشن مى شوند به نور خدا و آسمانها و زمينبه آن دو حجاب نورانى ، روشن مى شوند كه يكى از آن دو مشكات است كه نور كمترىدارد و خود از آنچه درون آن است و زجاجه ( لوله شيشه اى ) نام دارد نور مى گيرد كه آنزجاجه آن به نوبه خود را مصباح نور كسب مى نمايد: پس مصباح قيم است به نور زجاجهومشكات .و زجاجه قيم است به نور روشن مى نمايد وشايد نور زمين از مشكات است ومافوق آن ، زجاجه است وشايد نور آسمان از زجاجه باشد چنانكه خداوند سبحان مىفرمايد:
يدير الامر من السماء الى الارض (137)
كار (جهان ) را از آسمان گرفته تا زمين ، اداره و تدبر مى كند.
در آيه شريفه از ماوراى آسمانها و زمين ذكرى به ميان نيامده و براى مصباح كه در آيهذكر شده بيان و توضيحى نيامده است غير از آنچه از اين فرمايش ‍ خداوندمتعال ظاهر مى شود:
يوقد من شجرة مباركة زينونة لاشريفة و لاغريبه يكاد زيتها يضى ولو لم تمسسهنار (138)
از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى ، افروخته مى شود. نزديك استكه روغنش - هر چند بدان آتشى نرسيده باشد - روشنى بخشد.
آنگاه خداوند سبحان درباره تمثيلى كه از مشكات آورده توضيح بيشتر مى دهد و مىفرمايد:
فى بيوت اذن اللّه ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدووالاصال * رجال تلهيم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه واقام الصلاة وايتاء الزكاة (139)
در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه (قدر و منزلت ) آنها رفعت يابد و نامش در آنها يادمى شود.در آن (خانه )هاهر بامداد وشامگاه او را نيايش ‍ مى كنند ؛ مردانى كه نه تجارت ونه داد و ستدى ، آنان را زياد خدا و بر پاداشتن نماز و دادن زكات ، به خودمشغول نمى دارد.
پس خداوند سبحان ، اولياء اللّه را چنين معرفى كرده است : آنان هرگز از ذكر خدا ورفتار نيك غافل نمى شوند؛ پس اينها كسانى اند كه هيچ حجابى و مانعى آنها را از يادخداوند متعال باز نمى دارد و هيچ توجه و التفات به غير خدا ندارند، پس ايشان خالصشده اند براى خداوند سبحان . و همانا در فصل پيشين هنگام ذكر آياتى كه در حالات آنهاوارد شده ، مقدارى از احوال مخلصين را بازگو كرديم . خداوندمتعال مى فرمايد: سبحان اللّه عما يصفون الا عباد اللّه المخلصين . (140)
خدا منزه است از آنچه در وصف مى آورند به استثناى بندگان مخلص وپاكدل خدا.
و مى فرمايد:
كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين . (141)

چنين (كرديم ) تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم ، چرا كه او از بندگان مخلص مابود.
و مى فرمايد:
فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين . (142)
(شيطان گفت :) پس به عزت تو سوگند كه همگى را جدا از راه به در مى برم ، مگربندگان پاكدل و مخلص تو را.
و مى فرمايد:
فانهم لمحضرون الا عباد اللّه المخلصين .(143)
قطعا آنها (در آتش ) احضار خواهند شد، مگر بندگان مخلص خدا.
مى فرمايد:
و ما تجزون الا ما كنتم تعملون الا عباد اللّه المخلصين . (144)
و جز آنچه مى كرديد جزا نمى يابيد مگر بندگانپاكدل و مخلص خدا.
پس به اين ترتيب روشن گشت كه همانا خداوند سبحان از هر ثنا و ستايشى منزه است جزستايش مخلصين و همانا خداوند، بدى و زشتكارى را از مخلصين بر طرف ساخته است و بهدرستى كه وسوسه ابليس همه را لمس ‍ مى كند جز مخلصين را و همانطورهول و هراس رستاخيز در اثر صعقه و بى هوشى ، نفح صور، احضار همگان ، دادن كتابو حساب و وزن كردن اعمال ، هيچ كدام شامل اين مخلصين نمى شود و اينان از همه آنها استثناشده اند و همانا پاداش بر آنها در مقابل اعمال نيست چرا كه آنان هيچ عملى براى خودقايل نيستند؛ پس همه اينها، قسمتى از مواهب و عنايات خاص ‍ خداوند سبحان در حق اولياءخويش است .
و از همه اين مطالب به دست آمد كه از جمله مواهب الهى در حق اولياء اللّه ، فانى ساختنآنان در افعال و اوصاف و ذواتشان مى باشد؛ پس اولين چيزى كه از آنها فانى مىگردد همان افعال و اعمال است و كمترين آنها طبق آنچه كه بعضى از علما ذكر كرده ششمورد است : مرگ ، زندگى ، بيمارى ، بهبودى ، فقر و ثروت . پس آنان همه اينها را ازخداوند سبحان مى بينند مانند كسى كه حركتى را مى بيند ولى محرك اين حركت را مشاهدهنمى كند در حالى كه مى داند محركى است . پس خداوند سبحان در مقامافعال آنان ، قيام مى كند به طورى كه گويىعمل و فعال آنها، فعل خداوند سبحان است ؛ چنانكه در كتاب كافى كلينى وتوحيد صدوق در حديثى به نقل از امام صادق عليه السلام به اين مساله اشارهشده است ، در موردى كه از امام عليه السلام درباره اين آيهسوال شده است : فلما اسفونا انتقمنا منهم (145)
و چون ما را به خشم در آوردند، از آنان انتقام گرفتيم .
امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمودند: خداى - تبارك و تعالى - مانند ما خشگميننمى شود بلكه او براى خود اوليائى خلق كرده كه آنها خشمگين و يا خشنود مى شوند وآن اولياء، مخلوق خدا و مدبر به تدبير خدايند و خداى تعالى رضاى آنان را رضاى خودو سخط آنان را سخط خود قرار داده ؛ چون ايشان را داعيان به سوى خود ودليل هايى بر هستى و آثار هستى خود قرار داده است بدين جهت اولياء اللّه به خاطر اوخشم مى كنند و به خاطر او راضى مى شوند و اصولا خداى تعالى در معرض ‍ اينگونهاحوال قرار نمى گيرد و اگر خود خداى تعالى اينگونه الفاظ را درباره خوداستعمال نكرده بود، ما نيز استعمال نمى كرديم ولى از آنجا كه خودش ‍استعمال كرده ، ناگزير بايد معناى صحيحى برايش پيدا بكنيم ؛ معنايى كه كلام خود اومصدقش باشد، همچنان كه فرمودن من اهان لى وليا. فقد بارزنى بالمحاربه ودعانى اليها؛ هر كس يكى از اولياى مرا اهانت كند، به جنگ من آمده و به من اعلان جنگكرده است . و نيز فرموده :
من يطع الرسول فقد اطاع اللّه . (146)
هر كس رسول را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است .
و نيز فرموده :
ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه . (147)
كسانى كه با تو بيعت مى كنند با خدا بيعت كرده اند.
همه اين گونه تعبيرات همان معنايى را دارد كه برايت گفتم و همچنين رضا و غضب خدا وصفات ديگرى كه نظير رضا و غضب هستند، همه در حقيقت صفات اولياى خداست نه صفاتخود خدا. (148)
و اينكه امام صادق عليه السلام فرمودند: ممايشاكل ... به آيات فراوان و روايات كه در اين خصوص وارد شده اشاره فرموده انداز جمله آنهاست آيه : مارميت اذ رميت ولكن اللّه رمى . (149) و چون ريگ به سوى آنانافكندى ، تو نيفكندى ، بلكه خدا افكند. و اين آيه كه مى فرمايد: و ما ينطق عن الهوى# ان هو الا وحى يوحى ؛ (150) و از سرهوس سخن نمى گويد: اين سخن بجزوحى كه وحى مى شود نيست . ضمير در اين نطق بر مى گردد و اين فرمايش خداوندسبحان ليس لك من الامر شى ء؛ (151)
هيچ يك از اين كارها در اختيار تو نيست .
اين فرمايش رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله در همين راستاست : فاطمه بضعه منى، من آذاها فقد اذانى و من اذانى ، فقد اذى اللّه ؛ فاطمه پاره وجود من است ، هر كس اورا اذيت كند مرا اذيت كرده است و هر كس مرا اذيت نمايد، پس به تحقيق خدا را اذيت نموده استو روايت ديلمى به زودى ذكر خواهد شد؛ ان شاء اللّه .
(پس از فانى كردن افعال اولياء اللّه ) خداوند سبحان را اوصاف و صفات آنان رافانى مى سازد و اصول اين اوصاف همانطور كه از اخباراهل بيت عليهم السلام به دست مى آيد، پنج مورد است : حيات ، علم ، قدرت ، سمع و بصر.و خود خداوند متعال در اين پنج مورد به جاى آنها قيام مى كند و آنها را به عهده مى گيرد.در كتاب كافى كلينى در حديثى از امام صادق عليه السلامنقل مى كند كه فرموده : ان اللّه - جل جلاله -قال : ما تقرب الى عبد من عبادى بشى ء احب الى مما افترضت عليه و انه ليتقرب الىبالنافله حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر بهولسانه الذى ينطق به ويده التى يبطش بها ان دعانى اجببه و ان سئلنى اعطيته ؛(152) خداى - جل جلاله - مى فرمايد: هيچ بنده اى به سوى من اسباب تقرب خودرا فراهم نمى سازد كه محبوب تر باشد نز من از آنچه را كه من بر وى حتم و واجب نمودهام و بطور يقين ، بنده ؛ من به سوى من تقرب مى جويد با به جا آوردن كارهاى مستحب ،تا جائى كه من او را دوست دارم ؛ پس چون من او را دوست داشتم ، من گوش او هستم كه با آنمى شنود و چشم او هستم كه با آن مى بيند و زبان او هستم كه با آن سخن مى گويد و دستاو هستم كه با آن مى دهد و مى گيرد و پاى او هستم كه با آن راه مى رود؛ وقتى كه مرابخواند اجابت مى كنم ، و وقتى كه از من در خواست نمايد به او مى دهم .
و اين حديث رايج در بنى شيعه و سنى است و كتاب خداوند نيز آن را تصديق مى كند:
قل ان كنتم تحبون اللّه فاتبعونى يحبكم اللّه و يغفر لكم ذنوبكم . (153)
بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما رابر شما ببخشايد.
و همچنين مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا اتقوا اللّه و امنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته ويجعل لكم نورا تمشون به ويغفر لكم . (154)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد. از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمتخويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به (بركت ) آن راهسپريد و بر شما ببخشايد...
آنچنان كه از تطبيق سبك و سياق اين دو آيه بر مى آيد كه هر دو امر به پيروى كردن ازپيامبر صلى اللّه عليه و آله نموده اند و ايمان به او را لازم شمرده اند، در واقع اين دوآيه در حكم يكى هستند و هر دو، محبت خداوند متعال را براى بنده اش بيان مى كنند كه اينمحبت ، رحمت و لطف چندان است و سبب مى شود تا صاحب نورى گردد كه به وسيله آن درميان مردم رفت و آمد نمايد، يعنى با آنان معاشرت كند و با آنها زندگى نمايد در حالىكه اين بنده قبل از اين ، با قواى نفس و ابزار آن ازقبيل گوش ، چشم و دست و زبان در بين مردم به سر مى برد و زندگى مى كرد ولىاينكه بر اثر آن محبت الهى ، آنها تبديل به نورى اهدائى از طرف خداوندمتعال شده است . اين مطلب را خوب درياب ! و در كتاب اثبات الوصيه مسعودىخطبه اى از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه قسمتى از آن ، اين است : سبحانك اىعين تقوم نصب بهاء نورك و ترقى الى نور ضياء قدرتك و اى فهم يفهم مادون ذلك الاابصار كشفت عنها الاغطيه و هتكت عنها الحجب العميه فرقت ارواحها الى اطراف اجنحه الارواح، فناجوك فى اركانك و ولجوا بين انوار بهائك و نظروا من مرتقى التربه الى مستوىكبريائك فسماهم اهل الملكوت زوارا و دعاهم اهل الجبروت عمارا... (155)
اى خداوندى كه سبحان و پاكى ، كدام چشم توانايى مشاهده روشنائى نورت را دارد وصعود به سوى نور تابناك قدرتت را مى يابد و كدام فهم و درك را چه امكانى است جزچشمانى كه تو خود از آنها پرده بردارى فرموده اى و حجابهاى كورى را از آنهابرگرفته اى ؛ پس ارواح آنها در حال صعود به اطراف بالهاى آن ارواح هستند؛ پس آنهاتو را در اركان وجودت مى خوانند و در انوار عظمتت فرو رفته اند و از اين عالم خاكىبالا آمده و به كبرياى تو نگريسته اند؛ پساهل عالم ملكوت آنان را زيارت كنندگان واهل جبروت آنها را عمارت نشينان ناميده اند.
و در اين رابطه حديث هشام مطرح است كه درفصل سوم ذكر شد.
و اين قبيل معانى در دعاها زياد مطرح شده و در مناجات شعبانيه نيز على عليه السلام مىفرمايد: الهى و الهمنى و لها بذكرك الى ذكرك واجعل همتى الى روح نجاح اسمائك و محل قدسك ... الهى هب لىكمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوبحجب النور فتصل الى معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك . الهى و اجعلنىممن ناديته فاجابك و لا حظتته فصعق لجلالك ، فنا جيته سرا وعمل لك جهرا... الهى و الحقنى بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا...؛ خدايا! مرا و اله و حيران ذكر خود براى ياد خودت گردان و همت و تلاشم را برنشاط و فيروزى در اسماى خود مقام قدس و عظمت خويش قرار ده .... باز خداوندا! به منعنايت فرما كمال و نهايت انقطاع به سوى خود، را و چشمان دلهايمان را به نور و درخششنظرشان به سويت نورانى كن تا به جايى رسد كه چشمان دلهايمان حجابهاى نور رابشكافد و به معدن عظمت وصول يابد و روح همايمان به مقام عز قدس تو متعلق گردد...بار الها! و مرا به بجهت انگيزترين نور مقام عزتت ملحق گردان ، تا آن كه به توعارف شوم و از ما سوايت منحرف گردم ...
و اين مناجات شعبانيه مشتمل بر مقدمه و ذى المقدمه است ، يعنى سلوك و شهود را در بر مىگيرد.
و در كتاب عده الداعى اين فهد حلى از وهب بن منبهنقل شده كه خداوند متعال به حضرت داود عليه السلام وحى كرد: يا داود! ذكرى لذاكرين و جنتى للمعطعين و حبى للمشتاقين و انا خاصه للمحبين اى داود! ياد من براىياد كنندگان است و بهشت من براى اطاعت كنندگان مى باشد و محبت من براى مشتاقان است وخود من مخصوص محبان هستم .
پس از تحقق فناى فعلى و اسمى ، فناى ذاتى انجام مى پذيرد و خداوندمتعال ذات آنان را فانى مى سازد و اسم و رسم آنان را محو مى نمايد و خود خداوند سبحاندر مقام آنان مى ايستد و در آخر رساله توحيد ذكر شده كه همانا اين مقام برتر ازآن است كه آن را به لفظ در آيد و اشاره اى كه لمس ‍ نمايد و همانا اطلاق مقام بر او نيزمجازى است و اين مقامى است كه خداوند سبحان در آن را به روى پيامبرش محمد صلى اللّهعليه و آله و خاندان پاكش اهل بيت عليهم السلام گشوده است .
و مى گويم : همانا الان نيز خداوند متعال اوليايى از امتش را به آنان ملحق مى فرمايدهمانطور كه روايات زيادى نقل شد كه خداوند سبحان شيعيان آنان را در آخرت به درجه ومقام معصومين عليهم السلام نائل خواهد شد. در كتاب بحارانوار از كتاب (ارشاد القلوب )ديلمى روايت كرده ذيل نفل كرده است قسمتى از آن حديث اين است كه خداوندمتعال شب در معراج فرمود: يا احمد! هل تدرى اى عيش اهنى و اى حياة ابقى ؟
قال : الهم لا، قال : اما العيش الهنى فهو الذى لايقفر ضصاحبه عن ذكرى و لاينسى نعمتىو لايجعل حقى ، يطلب رضائى فى ليله و نهاره . و اماالحياة الباقية فهى التىيعمل لنفسه حتى تهون عليه الدنياو تغصر فى عبنه و تعظم الاخرة عند و يوتر هواىعلى هواه ويبتغى و مرضاتى و يعظم حق نعمتى (156) و يذكر عملى به و يراقبنىباليل و النهار عند كل سيئة و معصية .
و ينقى قلبه عن كل ما اكراه و يبغض الشيطان و وساوسه و لايجعل لابليس ‍ على قلبه سلطانا و سبيلا؛ فاذافعل ذلك اءسكنت قلبه حبا حتى اءجعل قلبه لى و فراغه و اشتغاله و همه و حديثه منالنعمة التى اءنعمت بها على اءهل محبتى من خلقى و اءفتح عين قلبه و سمعه حتى يسمعبقلبه و ينظر بقلبه اليه ما فيها من اللذات و احذره من الدنيا و ما فيها كما يحذرالراعى على غنمه مراتع الهلكة و اذا كان هكذا يفر من الناس فرارا وينقل من دار الفناء الى دار البقا و من الدار الشيطان الى دارالرحمان .
يا احمد! و لازيننه بالهية و العظمه ، فهذا هو العيش الهنى و الحياة الباقيه و هذا مقامالراضين ؛ فمن عمل برضائى الزمه ثلاث خصال : اغرفة شكرا لايخالطهالجهل و ذكرا لايخالطه النسيان و محبة لايوثر على محبتى محبة المخلوقين ؛ فاذا احبنىاحببته و افتح عين قبله الى جلالى و لااخفى عليه خاصة خلقى فاناجيه فى ظلماليل و نور حتى حديثه مع المخلوقين و مجالسته معهم و اسمعه كلامى و كلام ملائكتى واعرفة السر الذى يسترته عن خلقى و البسته الحياء حتى يستحيى منه الخلق كلهم ويمشى على الارض مغفورا له .
واجعل قبله و اعياو بصيرا و لااخفى عليه شيئا من جنة و لانار واعرفة ما يمر على الناسفى القيامة من الهول و الشدة و ما احاسب به الاغنيا والفقره و والجهال والعلماء و انور له فى قبره و انزل كتابه فى يمنه فقيرا منشورا: ثملااجعل بينى ترجمانا فهذه صفات المحبين .
يااحمد! اجعل همك هما و اجعل لسانك لسانا و اجعل بدنك حيالايفعل ابدا، من يفعل عنى لا ابالى فى اى و اد هلك
؛(157)اى احمد! آيا مى دانى چهعيشى گوارتر و چه زتدگى ماندگارتر است ؟ عرض كرد: خداوندا نمى دانم . فرمود:آن زندگى اى گواراتر است كه صاحبش از ذكر منغافل نگردد ونعمت مرا در بوته فراموشى نگذارد وجاهل به حق من نباشد و شب و روز به دنبال كسب رضا و خشنودى من باشد.
اما در زندگى جاتويدان و ماندگارتر آن است كه صاحبش آن چنان روشى نسبت به نفسخود به كار گيرد مه دنيا رد نظرش پست و رد چشمش كوچن و آخرت در ديدگان او بزرگگردد و خواسته مدا بر خواسته خودش مقدم بدارد و رضايت وخشتودى مرا بطلبد وحق نعمتمرا بزرگ بداند و رفتار مرا نسبت به رفتار خودش به خاطر بسپارد و در شب روز كهمى خواهدنافرمانى و گناه نمايد مرا در نظر بگيرد و مراقب باشد ودل خود را از آمچه ناخوش دارم ، درو سازد و شيطان و وسوسه هاى او را دشمن بدارد ونگذارد بر دلش راه يابد پس اگر چنين بود، من نيز محبت خود را دز دلش اسكان مى دهم تااينكه دل او را كاملااز آن خود سازم و دلش را از دنيا فارغ و به آخرتمشغول نمايم واو را چون محبان ديگرم ، از نعمتهاى تازه بهره مند سازم و چشم و گوش ودلش را باز كنم تا اينكه با دلش بشنود وبا آن به جلالت عظمت من نگاه نمايد بهطورى كه دنيا را بر او تنگ سازم و لذت هاى دنيوى را دشمن او قرار دهم و او را از دنيا وآنچه كه در دنياست بترسانم همانطور كه چوپان گوسفندان خود را از چراگاه هاىخطرناك مى ترساند و دور مى نمايد، او را از گناهان دور سازم و چون بنده اى به اينمقام دست يافت ، از مردم مى گريزد و گوشه گيرى اختيار مى نمايد واز دنياى فانى بهدنياى باقى منتقل مى شود، از خانه شيطان به خانه خداوند رحمان پناه مى آورد.
اى احمد!چنين بنده اى را به هيبت و عظمت زينت مى دهم ، اين است عيش گوارا و زندگىجاويدان و اين است مقام اهل رضا و خشنودى ؛ پس ‍ هر كس طبق رضا و خشنودى من رفتارنمايد، سه خصلت را ملازم او مى سازم با سپاسگزارئى او را آشنا مى كنم كه بافراموشى مخلوط نشود و محبتى به او ارزانى مى دارم كه محبت مرا بر محبت آفريدگانممقدم بدارد؛ پس چون مرا دوست بدارد من نياز او را دوست خواهم داشت و چشم دلش را بهشكوه و جلال خود از او پنهان نخواهم ساخت ؛ پس در تاريكى شب و روشنائى روز با اوسخن گويم نا اينكه سخن گفتن او با آفريدگانم قطع شود و با ايشان مجالست ننمايدو سخنان خود و فرشتگانم را به گوشش برسانم و رازى را كه از مردم پنهان كرده امدر اختيارش قرار دهم لباسى از حيا و شرم بر او بپوشانم تا همه مردم از او شرم نمايندو بر روى زمين راه مى رود در حالى كه آمرزيده شده است ودل او را شنوا و بينا سازم و چيزى از بهشت و دوزخ براى او پنهان نمى كنم . و او را بهآنچه در قيامت بر مردم را به آنچه در قيامت بر مردم مى گذارد ازقبيل ترس و وحشت ، آگاه نمايم و او را بر حساب رسى كه از ثروتمندان و فقيران ونادانان و عالمان به عمل خواهد آمد مطلع كنم و قبر او را نورانى نمايم تا اينكه نكير ومنكررا براى سئوال و جواب نزاد اوبفرستم ، اما اندوه مرگ و تاريكى قبر و لحد و بيمروز قيامت را نبيند، پس براى او ميزانش را نصب نمايم و نامه علمش را مى خواند و آن هنگامديگر مترجمى بين من و او نيست و من با او بدان واسطه سخن گويم ؛ پس اينهاست صفاتمحبان و دوستان .
اى احمد! همت خود را يكى ساز و زبانت را يكى گردان و بدن خود را زنده بدار كه لحظهاى غافل نباشى . هر كس از من غافل شد، بانكى نخواهم داشت كه در چه وادى هلاك مىگردد.
و در كتاب بحارالنوار از كافى كلينى و معانى الاخبار شيخصدوق و نوادر راوندى با سندهاى مختلف از حضرت صادق عليه السلام وحضرت كاظم عليه السلام به نقل از پيامبر صلى اللّه عليه و آله حديثى روايت شده كهما اين حديث را طبق الفاظ كتاب كافى در اينجا ذكر مى كنيم ، فرمود:
استقبل رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله ، حاربة بن مالك بن النعمان الانصارىفقال له : كيف انت يا حارثه بن مالك ؟ فقال ؛ يارسول اللّه مومن حقا؛ فقال له رسول اللّه عليه السلاملكل شى حقيقه فما حقيقه قولك فقال : يارسول اللّه عزفت نفسى عن الدنيا فاسهرتليلى و اضمات هواجرى و كافى انظر الى عرشى ربى و قد و ضع للحساب و كانىانظر الى اهل الجنة يتزاورون فى الجنة و كانى اسمع عواءاهل النار فى النار؛ فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله عبد نور اللّه قلبه ،ابصرت فاثبت
.
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا عليه السلام باحارثه بن مالك بن نعمانانصارى روبرو شد، حضرت فرمود: حارثه بن مالك ! چگونه اى ؟ عرض كرد: يارسول اللّه : مومن حقيقى ام ! رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: هر چيزى را حقيقتىاست ، حقيقت گفتار تو چيست ؟ گفت : يا رسول اللّه ! به دنيا بى رغبت شده ام ، شب را(براى عبادت ) بيدارم و روزهاى گرم را (در اثرهاروزه ) تشنگى مى كشم و گويا عزشپزوزدگارم را مى نگرم كه براى حساب گسترده گشته و گويااهل بهشت را مى بينم كه در ميان دوزخ مى شنوم ؛رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فرمود: بنده اى است كه خدا را دلش رانورانى فرموده، بصيرت يافتى ثابت باش .(158)
واگر تو در اين آيات و رواياتى كه نقل كرديم - هر چند آنچه رانقل نكرديم بيش از آن است كه تقل نموديم - يه خوبى تدبر نمايى سواز اين عبارات ،است . و اللّه الهادى والمستعان ؛ و خداوند هدايتگر و يارى كننده است . سخن را در اينجا بهپايان مى رسانيم . و الحمدا على الاتمام و على سيدنا محمدو اله الصلوه والسلام .

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation