بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مطلوب کل طالب‏, دکتر محمود عابدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     72289300 -
     72289301 -
     72289302 -
     72289303 -
     72289304 -
     72289305 -
     72289306 -
     72289307 -
     72289308 -
     72289309 -
     72289310 -
     72289311 -
     72289312 -
     72289313 -
     72289314 -
     72289315 -
     72289316 -
     72289317 -
     72289318 -
 

 

 
 
لا مروءة لكذوب.

(نيست مروت مر دروغگوى را.) - م: دروغزن ?

معنى اين كلمه به تازى:
من لم يكن له صدق الاقوال لم يكن له حسن الافعال، فيكون خاليا من‏- ص: حسن ? خصائص المروءة، عاريا من ملابس الفتوة، و لهذا قيل: الصدق ام الفضائل، و الكذب ام الرذائل.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه را صدق گفتار نباشد حسن كردار نباشد، و هر كه چنين باشد- م: باشد و ? - م: - ((و هر كه چنين باشد)) ? از مروت خالى و از فتوت عارى بود.
شعر:
هر كه باشد دروغزن بروى - از مروت كجا فروغ بود؟
گر كند عهد، آن خداع بود - ور دهد وعده، آن دروغ بود- ع: خلاف ?
- الاعجاز / 29، شرح غرر و درر: ش 10582، المناقب / 375.
لا وفاء لملول.

(نيست وفا با مردم ملول.) - اس: وفا نيست ? - م: + ((را)) ?

معنى اين كلمه به تازى:
الانسان اذا كان ملولا لا يعتمد على عهده، و لايعول على وعده، فانه اذا مل نقض العهد، و اذا سئم اخلف الوعد.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه ملول باشد بر عهد بستن و دوستى جستن او هيچ اعتماد نباشد؛ از- م: + ((او)) ? بهر آن كه چون سلطان ملالت و شيطان سآمت برو مستولى گردد، هم‏- اس: - ((چون سلطان)) ? - اس: سامت و (!) ? عهد را بشكند و هم دوستى را تباه كند. - اس: شكند، م: همه عهدها را در هم شكند ? - م: همه دوستيها ?
شعر:
مطلب تو وفا ز مرد ملول - نشود مجتمع ملال و وفا
گر كند عهد چون ملالش خاست - بشكند عهد را به دست جفا- ص هامش، گر كند عهد چون ملول شود ?
- عقد الفريد 2/319 (لا اخاء...) الاعجاز / 29، شرح غرر و درر: ش 10437، المناقب / 375.
لا كرم اعز من التقى.

(نيست هيچ كرم بزرگوارتر از پرهيزگارى.)- س: هيچ كرمى نيست عزيزتر ?

معنى اين كلمه به تازى:
من كان تقيا فهو عند الله مكرم و عند الناس معظم، ((ان اكرمكم عند الله اتقيكم. (13 / حجرات) )).
ولها معنى آخر و هو: ان الكرم على نوعين: احدهما ان يكف الانسان شره عن غيره، و ثانيهما ان يجعل الانسان نصيبا للغير من خيره، فالاول يسمى تقى و زهادة؛ و الثانى يسمى جودا و افادة، و الاول اشرف من الثانى لان فائدته اتم و منفعته اعم؛ و لهذا كان الانبياء - صلوات الله عليهم - يوصون بكف الاذى عن الناس. - م: + ((من الصفحة و ا...؟)) در نسخه ما محو است. ?
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه پرهيزگار باشد به نزديك خداى - عز و جل - گرامى بود و به‏- ص: پرهيزكارى كند، م: پرهيزكارتر ? - م: گرامى‏تر ? - ص: باشد ? نزديك مردمان بزرگ و نامى. - ((و به نزديك...)) را تنها ص دارد ?
و نيز اين كلمه را معنى ديگر توان گفت، و آن معنى آن است كه: كرم دو- م: گرامى بود (و عبارتى را ندارد) ? گونه است: يك گونه آن است كه خلق را از شر خويش ايمن دارد و- اس: دو نه است (ظ: گو، ساقط است)، م: باشد ? - ص م: يكى ? - ص: دارى ? اين پرهيزگارى است، و گونه ديگر آن است كه خلق را از خير- س: آن ? - ص: و يكى ? - م: پرهيزگارى است و ديگر آن ? خويش نصيب دهد؛ و اين جوانمردى است و پرهيزگارى شريف‏تر- س: خويشتن ? - ص: دهى ? از جوانمردى، به حكم آن كه فايده او كاملتر است و منفعت او- ص: - ((و پرهيزكارى...))، م: + ((است)) ? - ص: فايده آن كاملتر ? شامل‏تر.
شعر:
گر كريمى به راه تقوى رو - ز آن كه تقوى سر همه كرم است‏
ناگرفتن درم زوجه حرام - بهتر از بذل كردن درم است
- دستور معالم / 34 (لاكنز اعز من التقوى)، شرح غرر و درر: ش 10464، الاعجاز / 29، المناقب / 375 (...التقوى).
لا شرف اعلى من الاسلام.

(نيست هيچ شرف بلند پايه‏تر از مسلمانى.) - س: هيچ شرفى نيست بلندتر از اسلام ?

معنى اين كلمه به تازى:
المسلم عزيز عند الله و ان رق حاله و الكافر ذليل عند الله و ان كثر ماله، و اى شرف يكون اعلى من العزة الموبدة و اوفى من الكرامة المخلدة؟ - م بدين صورت تغيير داده است: يكون اعلى و اعز من الاسلام و عزة المويدة بالدوام المخلدة بالاكرام عند الله ?
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه مسلمان شد به عز جاودانى و شرف دو جهانى رسيد، و عقلا- اس م: رسد ? دانند كه عز مويد بهتر از ملك گذرنده و مال ناپايدارنده. - اس م: مخلد ? - م: + ((است)) ? - ص: گذرنده و ملك ناپايدار ?
شعر:
اى كه در ذل كفر ماندستى - عز اسلام داده‏اى از كف‏
گر شرف بايدت مسلمان شو - كه چو اسلام نيست هيچ شرف‏
-نهج البلاغه، حكمت 371، دستور معالم / 34، الاعجاز / 29
لا معقل احسن من الورع. - ص: احصن، م: اصنع ?

(نيست پناهى نيكوتر از پرهيزگارى. )- س: هيچ پناهى نيست نيكوتر از ترسكارى، اس: از زهد و ورع، م: از ورع ?

معنى اين كلمه به تازى:
الورع للانسان احسن معقل و ملاذ، و احصن موئل و معاذ. - ص: معاد ? -ك: مغنى، ص ملاذ، م مآل ?
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه خواهد تا از حوادث دنيا و نوايب عقبى امان يابد، او را در پناه - ص م: خواهد كه ? - س: - ((پناه))، م: قلعه ? ورع بايد گريخت، چه به بركات ورع هيچ آفت در دو جهان بدو - م: + ((و در حصار تقوى جاى حصين طلبيد)) ? - م: ورع دو جهانى، ص: آفت در دين و دنيا به وى ? نرسد.
شعر:
اى كه از دفع لشكر آفات - عاجزى و ترا سپاهى نيست - ص: در ?
در پناه ورع گريز از آنك - از ورع نيكتر پناهى نيست - ص: خوبتر ?
- نهج البلاغه حكمت 371 و دستور معالم / 34 (در هر دو احصن)، الاعجاز / 29 (احرز)
لا شفيع انجح من التوبة.

(نيست هيچ شفيع حاجت رواتر از توبه. ) - س م: هيچ شفيعى (م: شفيع) نيست ? - م: + ((كردن)) ?

معنى اين كلمه به تازى:
من تمسك بحبل التوبة و الاعتذار، و تشبث بذيل الندامة و الاستغفار، ثم اشتغل بعد ذلك برفع حاجاته و عرض مهماته على الحضرة الالهية، فانه ببركة التوبة تقضى حاجاته و ان كثرت، و تكفى مهماته و ان كبرت. - م: حاجته ?
و لها معنى آخر و هو: ان العبد اذا جنى جناية مقتضية للمعاتبة مستدعية- ص: اين فقره و شرح فارسى آن را ندارد، م: تنها شرح فارسى را، با تغييراتى، آورده است. ? للمعاقبة، فلا مخلص له من اظفار تلك الآفة و من مخالب تلك المخافة الا بالشفاعة او بالتوبة، لكن جاز ان يكون كثرة الشفاعات تهيج غضب‏- اس: بالشجاعة ? - س: يهيج،ك: يهيج ? الحليم و تشعل لهب الكريم، فيحرم الجانى، بسبب ذلك، برد العفو المطلوب زلاله، المحبوب ظلاله، و كثرة التذلل عند الاقرار بالحوبة- اس: التذليل ? يحبها كل احد و يرق لها كل خلد، فاذن التوبة من الشفاعة انفع و لضرر العقوبة ادفع.
معنى اين كلمه به پارسى:
هر كه توبه كند و آن گاه از خداى - عز و جل - حاجتى خواهد خداى - عز- ص: كند آن گاه، م: كند و آنگه ? و جل - به بركت توبه آن حاجت او روا كند، پس هيچ شفيعى‏- ص: آن توبه، م: توبه او ? - ص اس: + ((را)) ? در دين و دنيا، و آخرت و اولى بهتر از- س: شفيع ? - ص: در دنيا و آخرت ? - س: و عقبى ? - م: شفيعى در اولى و عقبى ? توبه نباشد.
و نيز اين كلمه را معنى ديگر توان گفت، و آن معنى اين است‏- اس: آن ? كه: اگر كهترى گناه كند و مهتر بر او خشم آلود شود، پس آن‏- اس: كهتر گناهى ? كهتر توبه كند و دست در حبل اعتذار و دامن استغفار زند و- اس: - ((آن)) ? خضوع و خشوع نمودن گيرد، اين حال به رضاى مهتر نزديكتر از آن باشد كه به نزديك مردمان رود و شفيعان انگيزد، و مهتر را از جوانب دردسر دهد.
شعر:
اى كه بى حد گناه كردستى - مى‏نترسى از آن فعال شنيع؟
توبه كن تا رضاى حق يابى - كه به از توبه نيست هيچ شفيع‏
- نهج البلاغه حكمت 371، دستور معالم / 34، الاعجاز / 29، المناقب /375.


next page

fehrest page

back page


 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation