بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تحلیلی بر روشهای تربیت نفس, اکبر دهقان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TAR00000 -
     TAR00001 -
     TAR00002 -
     TAR00003 -
     TAR00004 -
     TAR00005 -
     TAR00006 -
     TAR00007 -
     TAR00008 -
     TAR00009 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

پيشگفتار 
بدون ترديد همه انسانها در جستجوى رسيدن بهكمال و سعادت هستند اما در اينكه كمال و سعادت انسان در چيست گروهى زيادى از انسانهابه خاطر عدم اعتقاد به مبانى دينى سعادت خويش را در محدوده نظام مادى و دنيوى ازقبيل كسب ثروت يا شهرت يا قدرت مى دانند كه بدان اشاره مى شود.
برخى كمال خود را در امكانات مادى مى دانند مانند گروهى از قوم موسى عليه السلام كهگفتند: يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظّ عظيم (1)
بعضى مانند منافقان سعادت خود را در دوستى با بيگانگان مى دانند. الذين يتخذونالكافرين اولياءمن دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزّه (2)
گروهى عزّت و كمال خويش را در محور دانشهاى مادى مى دانند و به آن شادمانندفرحوا بما عندهم من العلم (3)
عدّه اى شرافت خود را در ثروت فراوان و جمعيت زياد مى دانند انا اكثر منك مالاً و اعزّنفرا(4)
بعضى فلاح و رستگارى خود را در محور زورگويى و برترى جويى مى دانند چنانكهفرعون مى گويد: قد افلح اليوم من استعلى (5)
امّا از نظر اسلام بهترين و بالاترين راه سعادت تربيت و تزكيه نفس است قد افلح منزكيّها(6)
و بعثت پيامبران الهى و پيشوايان دينى به همين منظور است لقد منّ اللّه على المؤمنيناذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة(7)
جالب اينكه خود پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به اين حقيقت تصريح مى كند و مىفرمايد: انّى بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق و محاسنها (8)
و امام صادق عليه السلام به قسمتى از مكارم اخلاق وفضائل نفسانى آن حضرت اشاره مى كند و مى فرمايد خداوند اوصاف برجسته انسانىرا به پيامبر مرحمت نمود شما نيز خود را آزمايش كنيد اگر داراى اين كمالات هستيد خداوندرا سپاس كنيد و در افزودن شدن آن رغبت بورزيد. خصّرسول اللّه بمكارم الاخلاق فامتحنوا انفسكم فان كانت فيكم فاحمدوا اللّهعزوجل و ارغبوا اليه فى الزيادة منها فذكرها عشرة اليقين و القناعة و الصبّرو الشكر والحلم و حسن الخلق و السخاء و الغيرة و الشجاعة و المروّة (9)
در قرآن كريم دستورات فراوانى كه نشانه كرامت اخلاقى است وجود دارد كه به نمونهاى از آن اشاره مى شود.
1. با كفارى كه با شما سر جنگ ندارند نيكى كنيد و عدالت ورزيد لاينهاكم اللّه عنالذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم(10)
2. با بت پرستان به بدى و زشتى سخن نگوئيد و لا تسبّوا الذين يدعون من دوناللّه (11)
3. با اهل كتاب به طرز شايسته سخن بگوئيد قولواللنّاس حسنا(12)
4. در مقام بحث و مجادله با اهل كتاب به طرز نيكو مجادله كنيد و لا تجادلوااهل الكتاب الاّ بالّتى هى احسن (13)
5. نسبت به افراد جاهل (تحمّل داشته ) و از آنها اعراض كنيد و اعرض عن الجاهلين(14)
6. با پدر و مادر مشرك مصاحبت نيكو داشته باشيد و صاحبهما فى الدنيامعروفا(15)
7. نسبت به بينوايان بى اعتنا نباشيد و آنان را طرد نكيند و لاتطرد الذين يدعونربهم بالغداة و العشىّ يريدون وجهه (16)
8. نسبت به افرادى كه به شما محبت مى ورزند پاسخ بهتر بدهيد. و اذا حيّيتم بتحيّةفحيّوا باحسن منها(17)
9. افرادى كه با شما بدرفتارى مى كنند به طرز نيكو بدى آنها را از بين ببريدادفع بالتى هى احسن السّيئة (18)
10. از خداوند بخواهيد كينه اى در دل شما نسبت به برادران دينى نباشد. و لاتجعل فى قلوبنا غلاً للذين آمنوا(19)
نكته قابل توجه اينكه اين سلسله از دستورات اخلاقى و نظائر آن به منظور تربيت وتزكيه روح انسانى و تكامل يافتن در مسير عبادت و بندگى خداوندمتعال است .
موضوعاتى كه در اين نوشتار مطرح شده قسمتى ازمسائل اخلاقى و تربيتى است كه روش هاى تربيت وتزكيه نفس واهداف آن در 30 موضوعمورد تحقيق قرار گرفته وبا الهام از آيات وروايات وبرخى از نكات جالب ، با دستهبندى خاصى ارائه گرديده و از شرح و تفصيل زائد كهملال آور است پرهيز شده تا بيشتر مورد استفاده خوانندگان عزيز قرار گيرد.
لازم به ذكر است كه اين اثر رساله فوق ليسانس اينجانب در دورهاوّل تربيت مدرس حوزه علميه قم بوده كه درسال 1371 آن را به رشته تحرير درآورده و درسال 1379 پس از بازنگرى مجدد، برخى از مطالب را حذف و قسمتى ديگر به آنافزودم .
در پايان از (مركز فرهنگى درسهايى از قرآن ) كه مساعدت لازم را در نشراين كتاب نمودند، تشكر مى نمايم .
اكبر دهقان
حوزه علميه قم
1/2/79
فصل اوّل : تربيت در اسلام 
مفهوم تربيت 
تربيت از ماده (ربو) مصدر باب تفعيل ، به معناى پرورش دادن است كه در آن نموّ وزيادتى ملاحظه شده است ؛ مانند تزكيه كه آن نيز به معناى نمو و رشد است . راغبگويد: (ربّ) در اصل به معناى تربيت است و ربّ به طور مطلق فقط بر خداوند اطلاقمى گردد كه متكفّل اصلاح موجودات است .
در قران كريم ، مشتقّات تربيت چند بار به كار رفته است از جمله :
الف ) و ترى الارض هامدة فاذا انزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت (20) زمين راخشك و بى حاصل مى بينى ، پس هنگامى كه باران فرو مى فرستيم تكانى مى خورد ورشد و نموّ گياهان در آن آغاز مى شود.
ب ) و قل ربّ ارحمهما كماربّيانى صغيرا(21) بگو خدايا والدينم را مورد رحمتخود قرار ده همان طورى كه آنان مرا در كودكى مورد لطف و رحمت خويش قرار دادند.
بعضى از محققّين گويند: ربّ در جمله (ربّيانى صغيرا) از مادّه (ربو) است نه از مادّه(ربب ) چون معناى تربيت ، در نوع مواردى كه به كار رفته عبارت است از نموّ وزيادت جسمانى و پرورش مادّى ؛ و تربيت و سوق دادن بهكمال و سعادت معنوى در اغلب موارد ملاحظه نشده است البتّه تربيت يك مفهوم عامّى دارد كهجميع مراتب حصول نشو و نما و زيادتى را به هر كيفيتى كه باشد اعم از مادى و معنوىشامل مى شود(22) بنابراين واژه تربيت ، - با توجه به ريشه آن - به معناى فراهمآوردن موجبات فزونى و پرورش است . علاوه بر اين ، تربيت به معناى تهذيب نيزاستعمال شده كه به معناى از بين بردن صفات ناپسند اخلاقى است . گويا در ايناستعمال نظر به آن بوده است كه تهذيب اخلاقى مايه فزونىِ مقام و منزلت معنوى است واز اين حيث مى توان تهذيب را تربيت دانست .
قرآن ، كتاب تربيت 
قرآن كريم ، كتاب هدايت ، نور، شفاء، رحمت ، تذكّر، موعظه ، بصيرت و برنامهزندگى و داروى مؤ ثّر براى همه دردها معرّفى شده است كه در سايهعمل به دستورات آسمانى آن ، انسان مى تواند به سعادت ابدى برسد. يا ايهاالناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمؤمنين(23) علاّمه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: اگر چهار صفتى كه در اين آيهبراى قرآن آمده با خود قرآن سنجيده شود آيه شريفه به صورت جامعى در مى آيد كهتمامى آثار پاكيزه و زيبائى قرآن را در بر دارد. قرآن در روحيّه مردم مؤمن چنان اثر مىكند كه دل ها بارور مى شود و نقش پاكى ها در آن ها ترسيم مى گردد.(24) در واقعآيه شريفه چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل انسان را در سايه پيروى از قرآن بيانمى كند.
1) موعظه و اندرز.
2) پاكسازى روح انسان از انواع رذايل اخلاقى .
3) هدايت ؛ كه پس از پاكسازى انجام مى گيرد يعنىتكامل و پيشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت .
4) شايستگى انسان براى رسيدن به رحمت و نعمت پروردگار. هر يك از اينمراحل به دنبال ديگرى قرار داردو همه آن ها در پرتوپيروى از قرآن كريم به دست مىآيد.(25)
قرآن كريم انسان ها را اندرز مى دهد و زنگار گناه و صفات زشت را از قلب ها مى زدايد ونور هدايت را بر دل ها مى تاباند و نيز قرآن است كه نعمت هاى الهى را بر فرد و جامعهنازل مى گرداند.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لا وائكمفان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر والنفاق و الغى و الضلال (26) از قرآنبراى بيمارى هاى خود شفا بطلبيد و به آن براىحل مشكلاتتان استعانت جوييد زيرا قرآن ، شفاى بزرگ دردهاست كه آن درد كفر و نفاق وگمراهى و ضلالت است .
تعليم مقدّم است يا تربيت ؟ 
در چهار مورد از قرآن كريم موضوع تعليم و تربيت به عنوان هدف
بعثت انبيا با هم ذكر شده است . در سه مورد تربيت و تزكيه بر تعليم مقدّم شده است.(27) و تنها در آيه 129 بقره تعليم بر تربيت و تزكيه مقدم شده است .
سرّ اين كه تزكيه در آن آيات مقدم شده اين است كه تزكيه و تربيت ، علت نهايى براىرسالت است و علت غايى در قصد و تصور، مقدم است و لكن چون درعمل و وجود خارجى ، مساءله تعليم بر تربيت مقدّم است ، در اين آيه تعليم مقدم بيان شدهاست .(28)
امكان تربيت 
راه تربيت نفس و تهذيب اخلاق منحصر به مجاهدت و سعى و تلاش است و تا انسان كوششنكند نمى تواند نفس سركش را رام كند. بعضى افراد تن پرور كه روزگار را بهبطالت گذرانده اند و از جهاد با نفس فرار مى كنند، معتقدند كه اصلاح اخلاق امرى غيرممكن است و امور طبيعى اصولاً قابل تغيير نيست و براى اثبات اين انديشهباطل خود به دو امر استدلال مى كنند:
1) اخلاق ، صورت باطنى است ؛ چنان كه خلقت ، صورت ظاهرى است و همان طورى كهخلقت ظاهرى ، قابل تغيير نيست اخلاق هم كه خلقت باطنى است ،قابل تغيير نمى باشد.
2) اخلاق حسنه زمانى حاصل مى شود كه انسان بتواند به طور كلّى خشم و شهوت ودنياطلبى و مانند آن را ريشه كن سازد و اين امر غير ممكن است واشتغال به اين كار تضييع عمر و بدون فايده است .
در پاسخ اين گروه بايد گفت : اگر اخلاققابل تغيير و تبديل نباشد اين همه سفارش واندرز و راهنمايى هايى كه رهبران دينىداشته اند، لغو خواهد بود. علاوه آنكه خداوند نمى فرمود: قد افلح من زكيها و قد خابمن دسيها(29) رستگار شد كسى كه تزكيه نفس كرد و زيان كرد كسى كه خود رافريب داد. اينان چگونه معتقدند كه انسان تربيت پذير نيست ، با اين كه حيوانات وحشىوقتى با انسان انس مى گيرند، تربيت مى شوند، مانند آهو وسگ كه تعليم ديده و صيدمى كنند واسبى كه چموش است بر اثر تربيت ، رام ومنقاد مى گردد.(30)
راه تربيت 
علامه طباطبايى قدس سره مى فرمايد: يكى از راه هاى اصلاح اخلاق ، كه در قرآن ديدهمى شود اين است كه انسان را از نظر روحى و عملى طورى تربيت كند و چنان علوم ومعارفى در وجود او بپروراند كه با وجود آن جايى براىرذايل اخلاقى باقى نماند و ريشه رذايل اخلاقى سوزانده شود. اين روش ، در هيچ يك ازكتاب هاى آسمانى و تعليمات انبيا كه به دست ما رسيده وجود ندارد و در هيچ يك از آثارفكرى و حكماى الهى نيز ديده نمى شود.
مثلاً انسانى كه ريا مى كند و كارى براى غير خدا انجام مى دهد يكى از دو علت بيشترندارد، يا مى خواهد از اين راه ، شخصيّت و عزتى كسب كند، يا از قدرت ديگران مىهراسد، چنين كسى وقتى متوجّه شود كه قرآن مى فرمايد: انّ العزة للّهجميعا(31) و انّ القوّة للّه جميعا(32) بايد به راستى به اين دو حقيقت ،ايمانِ راسخ داشته باشد و بداند كه عزّت و قدرت ، تنها از آن خداست و اين جاست كهديگر زمينه اى براى ريا و ظاهر سازى در او باقى نمى ماند. نه به كسى اميد دارد و نهاز كسى مى ترسد اگر اين دو حقيقت ، به يقين دردل انسان جاى گيرد، تمام رذايل اخلاقى را ازدل مى زدايد و به جاى آن ها صفات كريمه را قرار مى دهد- مانند ترس از خدا، عزّت نفس ،مناعت طبع ، استغنا.
خداوند در قرآن كريم چندين بار فرمود: مالكيّت ، تنها از آنِ خداست ، هر چه در آسمان هاو زمين است از اوست . كسى كه به حقيقت اين مالكيت واقف باشد و بداند هيچ يك از موجودات، استقلالى از خود ندارند و هرگز از ذات مقدّس او بى نياز نيستند و خداوند مالك حقيقىذات هر چيز و آنچه مربوط به ذات اوست مى باشد و به اين حقيقت ايمان داشته باشد، درنظر چنين كسى همه موجودات ، هم از نظر ذات و هم از نظر صفات وافعال از درجه استقلال مى افتند واضح است چنين كسى ممكن نيست غير خدا را طالب باشد وخضوع يا خوفى و رجايى نسبت به ديگرى پيدا كند يا از غير خدا لذّت ببرد يا بر غيراو تكيه كند يا كار خود را به ديگرى واگذارد؛ او جز حق نمى خواهد و جز خدا نمى جويدخدايى كه ذات مقدّسش باقى و همه چيز جز او فانى است .
آياتى كه اين روش را در تربيت و اخلاق تعقيب مى كند فراوان است از جمله : اللّه لااله الاهوله الاسماء الحسنى (33) او خداوندى است كه معبودى جز او نيست و براى اونام هاى نيك است .
ذلكم اللّه ربكم لا اله الاهو خالق كل شئ (34) اين است خداوند، پروردگارشما، هيچ معبودى جز او نيست ، آفريدگار همه چيز است .
الذى احسن كل شى ءٍ خلقه (35) (خداوند) همان كسى است كه همه چيز را نيكوآفريد.
و عنت الوجوه للحىّ القيّوم (36) و همه چهره ها در آن روز (قيامت ) در برابرخداوند حىّ قيوم ، خاضع مى شود.
كل له قانتون (37) همه موجودات در برابر او خاضعند.(38)
تشويق به تربيت 
تعاليم اسلام ، به تربيت جان و پرورش روح بسيار توجّه دارد؛ زيرا انسان در پرتوتربيت نفس و تزكيه روح ، به مراحل كامل انسانيت دست مى يابد و عاقبت به فلاح وسعادت ابدى نايل مى شود؛ چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: لو كنّا لانرجوا جنة و لا نخشى نارا و لا ثوابا و لا عقابا لكان ينبغى لنا ان نطلب مكارم الاخلاقفانّها تدّل على سبيل النجاح .(39) اگر فرضا به بهشت اميد نداشتيم و از آتشدوزخ نمى ترسيديم و به ثواب هم عقيده نداشتيم ، باز هم سزاوار بود كه در جستجوىمكارم اخلاق باشيم ، زيرا مكارم اخلاق ، راه پيروزى و سعادت را به انسان نشان مى دهد.
از سوى ديگر لازم است انسان در امور مادّى و جسمى غرق نباشد بلكه احيانا رياضت جسمىبكشد تا بتواند دقيقا در مسير تربيت روح قدم بردارد چنان كه اميرالمؤمنين عليه السلاممى فرمايد: اسهروا عيونكم و اضمروا بطونكم و استعملوا اقدامكم و خذوا من اجسادكمفجودوا بها على انفسكم .(40) چشمان خود را بيدار نگه داريد و شكم خويش را لاغركنيد و قدم هاى خود را به كار گيريد، از جسمتان بكاهيد و بر جان و روح و تربيت نفسخويش بيفزاييد.
به قول مولوى :
در زمين ديگران خانه مكن
كار خود كن كار بيگانه مكن
كيست بيگانه تن خاكى تو
كز براى اوست غمناكى تو
تاتوتن راچرب و شيرين مى دهى
گوهر جان را نيابى فربهى
رستگارى در پرتو تربيت 
قرآن كريم مى فرمايد: رستگارى و فلاح از آنِ كسى است كه نفس خويش را تربيت وروح خود را تزكيه كند و جنبه معنوى را رشد و تعالى بخشد و از آلودگى به خلق وخوى شيطانى و گناه پاك سازد. در عظمت تربيت نفس ، همين بس كه قرآن كريم در سورهشمس ، پس از ذكر يازده سوگند مى فرمايد: قدافلح من زكيّها و قد خاب مندسّيها(41)
درباره هيچ موضوعى در قرآن اين طور سوگند ياد نشده و طبيعى است هر قدر سوگندهاىقرآن در يك زمينه بيشتر و محكم تر باشد، دليل بر اهميّت موضوع است . رستگارىانسان ، در گرو پندارهاى خام و در سايه مال و ثروت و مقام نيست ، بلكه در گروپاكسازى و تعالى روح در پرتو ايمان و عمل صالح است چنان كه قرآن مى فرمايد:قد افلح من تزكى (42) هر كس موفق به تزكيه نفس شود، سعادت ابدى خودرا تأ مين كرده و به خويشتن خدمت نموده است و من تزكى فانّما يتزكى لنفسه و الىاللّه المصير(43).
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: (بهترين نفس ها پاك ترين آن هاست . خيرالنفوس ازكاها(44) و نيز مى فرمايد: نفس خويش را از بدى و آلودگى شهواتپاكيزه سازيد، تا به بالاترين درجات انسانىنايل شويد. طهّروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات .(45)
اسناد تربيت به خداوند و انسان 
قرآن كريم گاهى مساءله تربيت و تزكيه روحى را به خود انسان نسبت مى دهد قدافلح من تزكّى (46) و گاهى مى فرمايد: و لولافضل اللّه عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا(47) مساءله تربيت و تزكيه رابه فضل الهى مستند مى سازد؛ يعنى اگر فضل و رحمت پروردگار نبود هيچ كس بهتزكيه و تربيت خويش قادر نبود. بدون شكفضل و رحمت الهى است كه موجب نجات انسان ها از آلودگى هاست و توفيقات خاص اوستكه شامل حال انسان هاى آماده و مستعد مى گردد كه مهم ترينعامل ، تزكيه و تربيت است . لذا رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كهآيه قد افلح من زكيها(48) را تلاوت مى نمود چنين دعا مى كرد: اللّهم آتنفسى تقواها انت وليها و مولاها و زكها انت خير من زكاها(49) پروردگارا! به نفس منتقوا مرحمت فرما وتو ولى و مولاى آن هستى ، آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيهكنندگانى . اين سخن نشان مى دهد كه پيمودن اين راه پر پيچ و خم و گذشتن از اينگردنه صعب العبور، حتى براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جز به توفيقوفضل الهى ممكن نيست .
از طرفى هم مسئوليت تربيت معنوى و اصلاح نفس و پرورش جان ، بر عهده خود انساناست زيرا هيچ كس بهتر از خود انسان قادر بر تربيت نيست . اوست كه با حسن انتخاب واختيار مصالح و مفاسد خويش را تشخيص ‍ مى دهد و مى تواند در مسير تربيت روح خود قدمبردارد.
انسان مسئول تربيت نفس 
قرآن كريم مى فرمايد: بل الانسان على نفسه بصيرة و لو القى معاذيره (50)بلكه انسان بر نيك و بد خويش آگاه است گرچه عذرى آورد.
پيامبران و ائمه معصومين عليهم السلام گر چه مربى انسان ها و هاديان بشر به سوىسعادت و كمال انسانى هستند لكن مسئوليت اصلى در اصلاح نفس و تربيت روح بر عهدهخود انسان هاست . زيرا به قول قرآن كريم هيچ كس بهتر از خود انسان نمى تواندبيماريش را تشخيص دهد و در صدد علاج و مداوا بر آيد انسان بيمارى ها و امراض روحىرا از لسان وحى و شرع مقدس مى شنود ولى آن كس كه در نهايت بايد به بيمارى خودپى برد و داروى مخصوص را به كار گيرد خود انسان است .
حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: انّك قد جعلت طبيب نفسك و بيّن لك الدّاء وعرّفت آية الصّحة و دُللت على الدّواء فانظر كيف قيامك على نفسك (51)
يعنى : تو طبيب نفس خودت قرار داده شده اى ، درد برايت بيان شده و علامت صحت را برايتبيان كرده اند دواهم به تو معرفى شده است پس ببين چگونه در معالجه نفس خود قيام مىكنى .
حضرت باقر عليه السلام مى فرمايد: من لميجعل له من نفسه واعظا فانّ مواعظ الناس لن تغنى عنه شيئا(52) هر كس كه در نفسخويش واعظى نداشته باشد، پندهاى ديگران برايش سودى نخواهد داشت .
محور تربيت نفس انسان 
تربيت همان طورى كه از ريشه لغوى آن استفاده مى شود عبارت است از پرورشاستعدادهاى درونى وقواى انسان و مركز ثقل آن نفس و باطن بشر است . واگر نسبت بهبدن و قواى ظاهرى انسان هم تعلق مى گيرد جنبه مقدماتى وتبعى دارد تا آن را براىدسترسى به كمالات وفضايل انسانى آماده نمايد.
ريشه همه فضايل و رذايل معنوى ، نفس انسان است كه با تربيت صحيح و مناسب ، بهعالم ملكوت عروج مى كند و به مقام قرب الهى مى رسد و با ناپاكى و معصيت سقوط مىكند. از نظر اسلام لازم است هر مسلمانى نفس خويش ‍ را به وسيله علم و دانش وعمل تغذيه و تكريم كند.
تغذيه نفس به وسيله علم 
قال على عليه السلام : مالى ارى الناس اذا قربّ اليهم الطعام ليلاً تكلّفوا انارةالمصابيح ليبصروا ما يدخلون بطونهم و لا يهتمّون بغذاء النفس بان ينيروا مصابيحالبابهم بالعلم ليسلموا من لواحق الجهالة و الذنوب فى اعتقاداتهم و اعمالهم .(53)
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: (چرا مردم موقع غذا خوردن در شب ، چراغ روشن مىكنند تا با چشم خود ببينند چه طعامى مى خورند ولى در تغذيه روانى خود همّت ندارندكه چراغ عقل را با شعله علم روشن كنند تا از غذاى آلوده مصون بمانند و دچار عوارضنادانى و گناه در عقايد و اعمال خود نشوند؟)
كرامت نفس 
قال على عليه السلام : و اكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب فانّك لنتعتاض بما تبذل من نفسك عوضا و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حرّا(54)
حضرت على عليه السلام به فرزندش امام مجتبى عليه السلام مى گويد: (كرامت نفسخود را محافظت نما و از هر خوارى و ذلّتى بپرهيز، هر چند آن پستى و زبونى وسيلهرسيدن به آرزوهايت باشد، زيرا در برابر آنچه از سرمايه نفس خود مى دهى ، هرگزعوضى كه با آن مساوى باشد به دستت نخواهد رسيد و بنده دگرى مباش كه خداوند تورا آزاد آفريده است .
حساسيت تربيت 
در حساسيت تربيت همين بس كه بدانيم سرو كار ما با نفسى است كه پيامبر اكرم صلّىاللّه عليه و آله در نيمه هاى شب با چشم گريان عرض مى كرد: الهى لا تكلنى الىنفسى طرفة عين ابدا(55). و حضرت سجاد عليه السلام از شرّ نفس ، به درگاهالهى شكايت مى كرد و مى گفت : الهى اليك اشكو نفسا بالسوء امّاره (56) (خدايااز دست نفسى كه به بديها سوق مى دهد به درگاه تو شكايت مى برم .)
حال جاى اين سؤال است كه آيا با نفسى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله يك لحظهخود را از شر آن در امان نمى بيند و امام سجاد عليه السلام از آن شكايت مى كند مى تواندر تربيت آن سعى و كوشش نكرد و او را رها نمود يا اين كه لازم است براى مهار كردن وتربيت آن نهايت تلاش را انجام داد؟
اهميت معرفت نفس 
بدون شك كليد معرفت ذات اقدس پروردگار و شناخت همه موجودات خود شناسى است چنانكه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: افضل المعرفة معرفه الانسان نفسه اعظمالجهل جهل الانسان امر نفسه (57). برترين شناسايى آن است كه بشر خود رابشناسد و بزرگ ترين نادانى آن است كه انسان خود را نشناسد و ازمسايل مربوط به نفس بى خبر باشد. آغاز هر معرفت و قدماول براى رسيدن به خداوند، پى بردن به وجود نفس و خودى خود است و تا مادامى كهانسان خود را پيدا نكند هم چنان در بند شهوت ها اسير است . در بيان ديگر مى فرمايد:معرفة النفس انفع المعارف معرفت نفس بهترين معرفت هاست .
قرآن كريم مؤمنان را امر مى كند كه خود را دريابند و معرفت و شناخت نفس ‍ پيدا كنند وراه هدايت خود را ادامه دهند و از فتنه هاى فتنه گران و مناديان گمراهى وحشت و هراس بهدل راه ندهند؛ زيرا خداى بزرگ بر جميع امور واعمال ما حاكم است . يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم لا يضّركم منضّل اذا اهتديتم الى اللّه مرجعكم جميعا فيّنبئكم بما كنتم تعملون (58) در اهميتخودشناسى همين بس كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: من عرف نفسه فقد عرفربه هر كس نفس خود را بشناسد خداى خود را شناخته است .
ارتباط معرفت نفس با معرفت خداوند 
در اينكه چه ارتباطى ميان معرفت نفس با معرفت خداوند وجود دارد نظريّات مختلفى بيانشده كه به قسمتى از آن اشاره مى شود:
1. حديث فوق ، به (برهان نظم ) اشاره مى كند. يعنى هر كس شگفتى هاى روح وجسمخود را بداند، راهى به سوى خدا به رويش گشوده مى شود؛ زيرا اين نظمِ عجيب نمىتواند از غير خداوند عالم و قادر سرچشمه گيرد.
2. ممكن است اشاره به برهان (وجوب و امكان ) باشد چرا كه اگر انسان در وجود خويشدقّت كند، مى بيند وجودى است وابسته و نيازمند و بدون تكيه به قدرتلايزال امكان بقا براى او معنايى ندارد.
3. حديث مذكور مى تواند اشاره به برهان (علت ومعلول ) باشد براى اين كه هرگاه انسان ، اندكى دقت كند مى فهمد كه وجود اومعلول علّت ديگرى است كه او را در زمان خاصى به وجود آورده و هنگامى كه سراغ علتوجود خويش - فى المثل پدر و مادر - مى رود، باز آن ها رامعلول علت ديگرى مى يابد و هنگامى كه سلسله اين علت ومعلول را سراغ مى گيرد به اين جا مى رسد كه آن ها نمى توانند تا بى نهايت پيشروند زيرا بطلان تسلسل نزد همه دانشمندان مسلّم است ؛ بنابراين بايد اين سلسلهعلل به علتى ختم شوند كه معلول نباشد و آن واجب الوجود است .
4. اين حديث مى تواند اشاره به (برهان فطرت ) باشد يعنى هرگاه انسان به اعماقروح خود پى ببرد نور الهى توحيد كه در درون فطرت اوست بر او آشكار مى شود.
5. اين حديث مى تواند ناظر به مساءله صفات خدا باشد، به اين معنا كه هر كس ‍ خويشتنرا با صفات ويژه ممكنات كه در او هست بشناسد، به صفات الهى پى مى برد و ازمحدوديت خويش به نامحدوديت خدا مى رسد زيرا اگر او هم محدود باشد، مخلوق است و ازفناى خويش به بقاى خداوند پى مى برد زيرا اگر او هم فانى باشد مخلوق است نهخالق . لذا حضرت على عليه السلام مى فرمايد: وكمال الاخلاص له نفى الصفات عنه (59)
مرحوم علامه مجلسى قدس سره مى گويد: اين حديث از چند طريق بريگانگى و ربوبيتخداوند دلالت دارد:
1. از آن جا كه روح ، مدبّر بدن است پس جهان هستى هم مدبّرى دارد.
2. از آن جا كه روح ، يگانه است بر يگانگى خدا دلالت دارد.
3. از آن جا كه بر حركت دادن تن قدرت دارد،دليل برقدرت خداست .
4. از آن جا كه از بدن آگاه است ، دليل بر آگاهى خداوند است .
5. از آن جا كه روح براعضاى بدن تسلّط دارد،دليل سلطه خداوند بر مخلوقات است .
6. چون روح ، قبل از بدن بوده و بعد از آن نيز خواهد بود،دليل بر ازليّت و ابديّت خداست .
7. از آن جا كه انسان ، از حقيقت نفس آگاه نيست ،دليل بر اين است كه احاطه بر كنه ذات خدا ممكن نيست .
8. از آن جا كه روح را نمى توان لمس كرد، دليل بر اين است كه خداوند لمس ‍ كردنىنيست .
9. از آن جا كه روح و نفس آدمى ديده نمى شود،دليل بر اين است كه خالقِ روح ، ديدنى نيست .(60)
تجليل نفس و تحقير آن 
در آيات و روايات در بعضى از موارد از نفس ،تجليل و در برخى موارد از آن تحقير ونكوهش شده . در بعضى از تعبيرها آمده است : قدر ومنزلت نفس ‍ خود را بدانيد كه به اندازه بهشت ارزش دارد و در بعضى تعبيرها آمده است :با نفس خويش به مجاهدت و مبارزه برخيزيد چون او دشمن شماست .
در اين جا ممكن است سؤالى مطرح شود كه آيا به راستى انسان داراى يك نفس است كهصفات مختلف كسب مى كند يا اين كه داراى دو نفس است كه يك نفس صفات خوب كسب مى كندو يك نفس صفات زشت و بد را تحصيل مى كند؟قبل از پاسخ اين سؤال ابتدا نمونه اى از آيات و روايات را در مدح و ستايش و نكوهشنفس مطرح نموده و بعد پاسخ را ذكر مى كنيم .
نكوهش از نفس 
قرآن كريم مى فرمايد: وما ابرّئ نفسى انّ النّفس لامّارة بالسّوء(61) حضرتيوسف عليه السلام مى گويد: من هرگز نفس خودم را تبرئه نمى كنم كه نفس به بدى هابسيار فرمان مى دهد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: المؤمن لايمسى و لا يصبح الاونفسه مظنون عنده(62) مؤمن صبحى را به شام نمى آورد و شبى را به صبح نمى آورد مگر اين كه بهنفس خويش بدگمان است . و نيز مى فرمايد: املكوا انفسكم بدوام جهادها(63) بهوسيله مبارزه با هواى نفس مالك خودتان شويد.
ستايش از نفس 
قرآن مى فرمايد: من تزكى فانما يتزكى لنفسه (64) هر كس تزكيه نفس كردبه سود نفس خويش قدم برداشت ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه(65) بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خداوند مى فروشند.
حضرت على عليه السلام فرمود: الا انّه ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الاّبها(66) آگاه باشيد كه ارزش جان و نفس شما به اندازه بهشت است پس نفس خود رانفروشيد مگر به بهشت . و نيز مى فرمايد: من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيه(67) آن كس كه كرامت نفس خود را پاس ‍ مى دارد هرگز به گناه پست و موهونش نمىسازد.
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا(68) كسىكه به كرامت نفسانى خود توجه دارد دنيا و ماديات نزد او بى ارزش ‍ است .
پاسخ : اكنون به پاسخ سؤالى كه قبلاً مطرح كرده ايم مى پردازيم و مى گوييم :
انسان دو نفس و دو خود دارد:
1. خود اصلى و (من ) اصيل و واقعى .
2. خود فرعى (من ) طفيلى به تعبير ديگر انسان يك نفس انسانى و جان روحانى و روحملكوتى دارد كه تعظيم و تجليل از نفس در قرآن و روايات راجع به اين نفس و خود است ويك نفس و خود حيوانى و شهوانى دارد و دستوراتى كه درباره جهاد و مبارزه با نفس ياتوبيخ از نفس آمده راجع به اين خود حيوانى است در واقع انسان بيش از يك حقيقت و يكنفس نيست كه نفس او ملهم به فجور و تقواست كه اگر تقوا را كسب كرد به سعادت مىرسد و اگر فجور را كسب كرد به بدبختى مى رسد و اين حالات مختلف نفس ‍ است .ونفس و ما سوّايها فالهمها فجورها و تقويها(69)
براى اينكه روشن تر شود كه بشر يك نفس انسانى و يك نفس حيوانى دارد دو آيه ازقرآن كريم را بيان مى كنيم :
قرآن كريم در برخى از آيات مى فرمايد: گروهى از مردم تنها مواظب نفس ‍ خويش هستندقد اهمّتهم انفسهم (70)
و بعضى از آيات مى فرمايد: از كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كرده و در نتيجه خودرا فراموش كنيد. ولاتكونوا كالّذين نسوا اللّه فانسيهم انفسهم (71)
بنابراين اگر انسان مواظب نفس خود باشد ديگر خود را فراموش نمى كند. و اگر خود رافراموش كند طبعا مواظب و مراقب نفس خويش نيست تعارض ‍ ظاهرى اين دو آيه با توجه بهاين حقيقت حل مى شود كه منظور از مواظبت بر نفس نفس حيوانى و خود طفيلى است و مقصود ازفراموشى نفس ، نفس ‍ انسانى و اصيل است .
جهاد با نفس 
نفس بزرگ ترين دشمن ماست و همواره با عقل در جنگ و ستيز است و از وسوسه هاى شيطانالهام مى گيرد. سركوب كردن اين دشمن خطرناك كار آسان و ساده اى نيست قاطعيت وپايدارى لازم دارد آن هم نه يك مرتبه و دو مرتبه ، يا يك روز و دو روز يا يكسال و دو سال بلكه جهاد مداوم و هميشگى براى مهار كردن نفس بر هر مسلمانى لازم است .قرآن كريم مى فرمايد: و من جاهد فانما يجاهد لنفسه (72) كسى كه جهاد وتلاش كند همانا براى نفع خويش كمك نموده است . در پرتو جهاد با نفس و مبارزه با ايندشمن است كه سعادت دنيا و آخرت حاصل مى شود.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: جاهد نفسك على طاعة اللّه مجاهدة العدوّ عدوّه وغالبها مغالبة الضد ضده فانّ اقوى الناس من قوى على نفسه (73). به وسيلهجهاد با نفس او را به اطاعت خدا وادار كن همانند جهادى كه دشمن ، با دشمن مى كند و بر اوغلبه كن مانند غلبه ضدى بر ضد ديگر زيرا قوى ترين مردم كسى است كه بر نفسخويش پيروز گردد.
جهاد اكبر 
جهاد با نفس و تهذيب آن از رذايل آنقدر مهم است كه پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليهو آله آن را به عنوان جهاد اكبر معرفى نموده است و آنقدر عظمت دارد كه حتى از جهادمسلحانه هم بزرگ تر شمرده شده است .
اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده كه : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سپاهى را بهجنگ دشمن فرستاد هنگامى كه از جنگ برگشتند به آن ها فرمود: آفرين بر كسانى كهجهاد كوچك را انجام دادند ولى جهاد اكبر هنوز بر آن ها واجب است گفته شد: يارسول اللّه ! جهاد اكبر كدام است ؟ فرمود: جهاد با نفس .
عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال : ان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بعث سرّيةفلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبرقيل يا رسول اللّه و ما الجهاد الاكبر فقال جهاد النفس (74)
تفاوت هاى جهاد اصغر با جهاد اكبر 
1. انجام هر عبادت به طور كامل و با جميع شرايط حتى جهاد مسلّحانه در راه خداوند نيازمندبه جهاد با نفس است آيا اداى نماز با حضور قلب و رعايت جميع شرايط به طورى كهناهى از فحشا و منكر باشد بدون جهاد با نفس ‍ ممكن است ؟ آيا بدون جهاد با نفس ، انسانمى تواند جان بر كف در ميدان نبرد حاضر گردد و با دشمنان اسلام بجنگد؟
2. جهاد اصغر واجب كفايى است يعنى اگر به اندازه لازم ، گروهى شركت كردند ازديگران ساقط است . امّا جهاد اكبر واجب عينى است و هيچ فردى از آن معاف نيست .
3. جهاد اصغر، در زمان و مكان و با شرايط خاصى انجام مى پذيرد امّا جهاد اكبر به زمانو مكان خاصى محدود نخواهد بود.
4. در جهاد اصغر دشمن ظاهر است لكن در جهاد اكبر، دشمن مخفى و پنهان است .
5. در درگيرى با دشمن ظاهر انسان يك مرتبه از دنيا مى رود؛ آن هم احتمالاً. امّا در جهاداكبر مبارزه با نفس هر روز انسان چندين مرتبه معنويت انسان در خطر قرار مى گيرد. درحديث معراج مى خوانيم : يموت الناس مرّة و يموت احدهم فىكل يوم سبعين مرّة من مجاهدة انفسهم و مخالفة اهوائهم (75)
6. در جهاد اكبر چون نفس انسان ، خارج از منطقه جغرافيايى است هيچ سنگر و دژ كارسازنيست ، حتى در شب تاريك و در منزل خلوت انسانى كه درحال اشك ريختن و سجده و مناجات است نفس او را رها نمى كند.
7. شكست در جهاد اصغر زود آشكار مى شود ولى شكست در جهاد اكبر به زودى آشكار نمىشود زيرا گاهى انسان يك عمر انسان از هوى نفس خود شكست مى خورد امّا توجّه ندارد.
8. هجوم در جهاد اصغر، و مبارزه با دشمن ظاهرى زمان و برنامه و بودجه لازم دارد. ولكنوسوسه نفس فورى و مجانى صورت مى گيرد.
9. از دشمن ظاهرى ، در جهاد اصغر فرار ممكن است امّا در جهاد اكبر از دشمن باطن فرار ممكننيست .
10. در جهاد اكبر، مباشرت لازم است ولى در جهاد اصغر بااموال نيز مى توان جبهه را كمك نمود.
11. در جهاد اصغر، وسيله هاى جنگى در هر زمان محدود است و به تناسب آن ، بايد اسلحههايى به دست گرفت ، ولى جهاد اكبر وسيله مخصوصى ندارد بايد از كلمات انبيا واوليا و تاريخ گذشتگان و نيز گريه برحال خويشتن وسيله جنگى براى مبارزه با نفس امّاره استخدام كرد. وسلاحه البكاء.
12. جنگ با دشمن داخلى وجهاد نفسانى پشتوانه جهاد خارجى است . آن كه بر خصم درونپيروز شد مبارزه با خصم برون برايش آسان تر است ولى كسى كه اسير زن وفرزندوثروت است نمى تواند آن طور كه لازم است بجنگد.
13. اهميت جهاد، به اهميت و قدرت دشمن است جنگ با يك كشور كوچك آسان تر است تا بايك كشور بزرگ ؛ زيرا دشمن هر چه قوى تر باشد جنگ با آنمشكل تر است و نفس و شيطان قوى ترين دشمنان انسان هستند.
آثار جهاد با نفس 
1- سلامتى عقل . قال على عليه السلام : مخالفة الهوى شفاء العقل (76) مخالفتبا هواى نفس مايه شفاى عقل و خرد است .
2- دستيابى به خير دنيا و آخرت . قال الرضا عليه السلام ساءلنىرجل عما يجمع خير الدنيا والاخرة فقلت خالف نفسك (77) امام رضا عليه السلامفرمود: مردى از من پرسيد: كدام عمل است كه باعثحصول خير دنيا و آخرت است ؟ گفتم : به مخالفت با نفس خود بپرداز كه خير دنيا وآخرت تو در آن است .
3- بى نيازى درونى و تضمين رزق . قال الباقر عليه السلام ان اللّهعزوجل يقول و عزّتى و جلالى و عظمتى و بهائى و علوّ ارتفاعى لا يؤ ثر عبد مؤمن هواىعلى هواه فى شئ من امر الدنيا. الاّ جعلت غناه فى نفسه و همّته فى آخرته و ضمنتالسموات والارض رزقه و كنت له من وراء تجارةكل تاجر(78)
امام باقر عليه السلام فرمود: (خداوند متعال مى فرمايد: به عزت وجلال و عظمت و اُبهّت و بلندى شاءن خودم سوگند كه بنده اى در امور زندگى خواست مرابرخواست خود ترجيح ندهد، جز آن كه من بى نيازى درونى به او عطا مى كنم و همّت وىرا در رابطه با امور اخروى بلند گردانم و پشتوانه كسب و تجارت وى خواهم بود وآسمان و زمين روزى وى را تضمين مى كنند.
4- حفظ ايمان . قال على عليه السلام : راءس الدين مخالفة الهوى (79) اساس دينمخالفت با هواى نفس است .
5 گوارا شدن زندگى . قال على عليه السلام : و طلبت العيش فما وجدته الاّ بتركالهوى فاترك الهوى ليطيب عيشكم (80) در جستجوى زندگى شتافتم و آن را جز درترك هواى نفس نيافتم .
آثار پيروى از هواى نفس در قرآن 
از نظر قرآن كريم هواپرستى آثار و پيامدهاى بسيار خطرناكى دارد كه به بعضى ازآن ها اشاره مى شود:
1. سرچشمه غفلت وبى خبرى : ولا تطع اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبّع هواه(81) و از كسانى كه قلبشان را از ياد خودغافل ساختيم ، اطاعت نكن همان هايى كه از هواى نفس پيروى كردند.
2. سرچشمه كفر و بى ايمانى : فلا يصّدنك عنها من لا يؤ من بها و اتّبع هواه(82) و هرگز نبايد افرادى كه به قيامت ايمان ندارند و از هوس هاى خويشپيروى كردند تو را از آن (قيامت ) باز دارند كه هلاك خواهى شد.
3. بدترين گمراهى : و من اضلّ ممّن اتّبع هواه بغير هدى من اللّه (83) آياگمراه تر از آن كس كه پيروى هواى نفس كرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته پيدا مىشود؟
4. انحراف از راه حق : فاحكم بين الناس بالحق و لا تتّبع الهوى فيضلّك عنسبيل اللّه (84) در ميان مردم به حق داورى كن و از هواى نفس پيروى مكن كه تو رااز راه خدا منحرف مى سازد.
5. فساد و تباهى نظام هستى : و لو اتّبع الحق اهوائهم لفسدت السماوات و الارض ومن فيهنّ(85) و اگر حق از هوس هاى آن ها پيروى كند، آسمان ها و زمين و تمامكسانى كه در آن هستند تباه خواهند شد.
6. اعراض از معجزات و تكذيب انبيا: و ان يروا آية يعرضوا و يقولوا سحر مستمرّ وكذّبوا و اتّبعوا اهوائهم (86) و هرگاه معجزه اى را ببينند، اعراض ‍ كرده ، مىگويند: اين سحرى مستمر است آن ها آيات خدا را تكذيب كرده و از هواى نفس خود پيروىكردند.
7. عدم اجابت سخن پيامبر: فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهوائهم (87)اگر تو را اجابت نمى كنند بدان كه از هواى نفسشان پيروى مى كنند.
8. عدم اجراى عدالت : فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا(88) از هواى و هوس ‍پيروى نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد.
9. سقوط انسان از مقام والا: ولو شئنا لرفعناه بها و لكنّه اخلد الى الارض و اتّبعهواه (89) اگر مى خواستيم مقام او را با اين آيات و علوم و دانش ها بالا مى برديم ،ولى او به پستى گراييد و پيروى از هواى نفس كرد.
10. محروميت از ولايت و نصرت حقّ: و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذى جاءك من العلم مالك مناللّه من ولىّ و لا نصير(90) اگر از هواى نفس مردم پيروى كنى بعد از آن كه علمبراى تو حاصل شده ديگر هيچ كمكى و ياورى از طرف خداوند براى تو نخواهد بود.
آثار پيروى از هواى نفس در احاديث 
1. بيمارى هميشگى : قال على عليه السلام : من لم يداو شهوته بالترك لها لميزل عليلاً(91) كسى كه با ترك شهوت ، خود را درمان نكند هميشه بيمار خواهدبود.
2. كورى و كرى باطنى : قال على عليه السلام : ان اطعت هواك اصمّك و اعماك(92) اگر از هواى نفس پيروى كنى ؛ كرى و كورى باطنى نصيبت خواهد شد.
3. پيروزى دشمن : قال الجواد عليه السلام : من اطاع هواه اعطى عدوّه مناه (93)كسى كه ازهواى نفس خودپيروى كندآرزوى دشمن خودرا برآورده است .
4. اسارت عقل : قال على عليه السلام : كم منعقل اسير تحت هوى امير(94). در بسيارى از مواردعقل آدمى اسير هواى نفس اوست و هواى نفس او امير برعقل اوست .
5. دورى از حق : قال على عليه السلام : انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى وطول الامل امّا اتباع الهوى فيصّد عن الحق و طولالامل فينسى الاخرة (95) مهم ترين امرى كه از آن بر شما مى ترسم دو چيز است :پيروى از هواى نفس و آرزوى دراز امّا پيروى از هواى نفس شما را از حق باز مى دارد امّاآرزوى دراز موجب فراموشى آخرت است .
6. مردود شدن اعمال سالم : قال الكاظم عليه السلام : يا هشامقليل العمل من العاقل مقبول مضاعف و كثير العمل مناهل الهوى و الجهل مردود(96) امام كاظم عليه السلام فرمود: اى هشام !عمل اندك ، از انسان عاقل دو چندان محسوب مى شود؛ ولىاعمال زياد از آدم هواى پرست و جاهل مردود است .
تربيت به معناى تزكيه نفس و اخلاق 
تربيت نفس عبارت است از آراستن نفس به نيكى ها و پيراستن آن از بدى ها و آلودگى هابه تعبير ديگر تربيت و تزكيه نفس ، يكى از اهداف بزرگ رسالت انبياست كه قرآنمى فرمايد: و لقد منّ اللّه على المؤمنين اذبعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهمآياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (97) يعنى همانا خداوند بر افراد باايمان منت نهاد و نعمت سنگينى را بر آن ها ارزانى داشت كه بر آنان پيامبرى را مبعوثنمود تا بر آنان آيات خداوندى را تلاوت كند و آنان را از آلودگى ها پاك سازد و بهآن ها كتاب و حكمت تعليم دهد.
اخلاق كه ناظر بر جنبه هاى معنوى و روحى شخصيت انسان و ارائه طريق به سوىكمالات و خوبى ها و فضايل است در ابتدا اصطلاحى براى علم اخلاق نبوده است وضعاوليه اخلاق به صورتى بوده است كه شامل همه خصوصيات باطنى و شخصيتى فردمى گرديده است . اخلاق جمع (خُلق ) و به معناى خصوصيات و اوصاف باطنى و درونىانسان است حديث معروف نبوى انما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق (98) يعنى من براىبه اتمام رساندن خوبيهاى اخلاق مبعوث شده ام . ناظر بهتكميل و كمال رساندن ابعاد معنوى و شخصيتى انسان ها و بيان و تعبيرى از تربيت است .سيرى در كتاب هاى اخلاق از قبيل جامع السعادات ، معراج السعاده ، اخلاق ناصرى ، محجّةالبيضاء، احياء العلوم ، اين حقيقت را به خوبى روشن مى سازد كه اخلاق و تربيت سابقااز يكديگر جدا نبوده اند. اين كتاب ها مملوّ از رهنمودهاى تربيتى است . دانشمندان اسلامىمطالب تربيتى را ضمن مباحث اخلاقى مورد بحث قرار دادند و اين امر دلالت مى كند كهتربيت و اخلاق در نظر آنان به يك معنا بوده و در يك بخش مورد بررسى قرار گرفتهاست . به نظر فارابى سعادت آخرين هدفى است كه انسان براىوصول به آن مى كوشد. سعادت جز با ممارست كارهاى نيك به دست نمى آيد. ابن سينامعتقد است كه پدر و مادر بايد براى فرزندان خود نام نيكو انتخاب كنند و آن گاه كهكودك براى هرگونه تربيتى آمادگى و قابليت دارد به تربيت او بپردازند و سختى ونرمى و تشويق و ترهيب را به هم آميزند. براىطفل ، معلمى را در نظر بگيرند كه ديندارو خردمند و داراى اخلاق پسنديده باشد.(99)
تربيت از نظر غزالى براى اين است كه :
الف : كودك سعادت دين و دنيا را حاصل كند.
ب : خوشنودى خداوند را به دست آورد.
ج : نفس امّاره را مطيع و اخلاق خود را مهذّب نمايد.
همان گونه كه بدن انسان با غذا رشد و كمال مى يابد، نفس انسان نيز در ابتدا ناقص وپذيراى كمال است . كمال نفس ، به تربيت و تهذيب اخلاق و تغذيه آن به علم است.(100)
اخلاق
چون تربيت نفس به معناى تزكيه اخلاقى وبُعد روحى انسان است مناسب است معناى چنداصطلاح را درباره مفهوم اخلاق ، فلسفه اخلاق ،اصول فضايل اخلاقى ، مكتب اخلاقى قرآن ، معيار فضيلت اخلاقى و... را ذكر كنيم :

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation