بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 7, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 - باب بيست و دوم
     02 - جلد بحار سالم بود
     03 - ثروت و مال
     04 -
     05 - عظمت حج و ثواب آن
     06 - حج يا معراج ملكوت
     07 - آهنگ سفر
     08 - مدينه طيبه
     09 - محرمات احرام
     10 - حريم امن
     11 - پيام پيامبر بزرگ اسلام از كنار ك
     12 - نيت خالص
     13 - باب بيست و سوم
     14 - اخلاق و نفس
     15 - باب بيست و چهارم
     16 - عزلت از ديدگاه عارفان
     17 - باب بيست و پنجم
     18 - معرفت يا اصل همه فضائل
     19 - باب بيست و ششم
     20 - درباره زمين بينديشيد
     21 - انديشه در موت
     22 - آئينه حسنات و كفاره سيئات
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد هفتم
 

 

 
 

آئينه حسنات و كفاره سيئات

انديشه در آنچه بر جهان و مردم جهان از نيك و بد گذشته بحقيقت آئينه نشان دهنده حسنات است .

چه اينكه وقتى انسان در وضع حقيقى جهان به انديشه مى نشيند به اين حقيقت مى رسد كه :

 رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً  .

پس وقتى نور فكر ، بطالت و عبثيت را از خانه هستى دفع كرد ، حق بودن جزء به جزء جهان آفرينش در دنياى با عظمت انديشه ثابت مى شود ، در اينصورت ، انسان انديشمند ، ذره اى از ذرات اين سفره پوشيده به حق را به باطل مصرف نخواهد كرد .

آرى انسان منصف چون بحق برسد ، حق را به حق متصل كند ، و از حق به راه حق و براى حق مصرف كند .

عليٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلىٍّ يُدُورُ حَيْثُ ما دارَ .

و چون انسان در احوالات امم و بخصوص گذشتگان انديشه كرد ، خوبيها و حسنات محسنين از امم را در خود تجلى داده ، و بديها و سيئات بدكاران را كه علت سقوط آنان در دنيا و آخرت شده از خويش دفع خواهد كرد .

در حقيقت انديشه در هر حقيقتى آئينه نشان دهنده حسنه يا حسناتى است ، كه آدمى را براى آراسته شدن به آن حسنه يا حسنات جلب خواهد كرد .

داستان انديشه فضيل عياض در يك آيه قرآن مشهور است ، كتب رجالى و عرفانى آن داستان را بازگو كرده اند ، كه اين دزد پرقدرت بر اثر انديشه در يكى از آيات سوره حديد ، آراسته به حسنات و پاك از سيئات و آلودگيها شد .

فضيل و آشتى با حق

فضيل كه بخاطر قدرت زياد و شغل كاروان زنى ، جوى از ترس و وحشت براى دولت عباسى فراهم آورده بود ، و امنيت جاده هاى تجارتى و مسافرتى را بهم ريخته بود ، عاشق زنى صاحب جمال گشت ، قسمتى از اموال بدست آورده را براى او مى فرستاد و گاهى براى كام جوئى از او به نزديك خانه او مى رفت ، ولى زمينه دسترسى به آن زن برايش ميسر نمى گشت .

تصميمش براى رسيدن به وصال معشوقه سخت گير قطعى شد ، خانواده زن ، در ترس و وحشت بودند ، ولى از ضعف اراده و عدم توانائى ، چاره اى جز تسليم در برابر آن قدرت شيطانى در خود نمى ديدند .

كاروانى به وقت شب از نزديكيهاى محل زندگى فضيل در بيابان مرو يا باورد عبور مى كرد ، يكى از كاروانيان با صداى خوش ولى آميخته با حزن اين آيه را قرائت مى نمود :

 أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللهَ  .

آيا براى اهل ايمان وقت آن نيامده كه دل خفته شان بيدار گردد ؟

آيه شريفه چون تيرى بود كه بر جان فضيل نشست ، گوئى آيه كريمه به او گفت :

اى فضيل تا كى تو راه مردم زنى ؟ گاه آن آمد كه ما راه تو زنيم ، فضيل لحظه اى در آيه و در كار خود و در كار مردم و عاقبت برنامه انديشيد ، بيدار شد ، خجل و گريان روى به ويرانه نهاد ، كاروانى در آنجا اطراِ داشت ، عده اى مى گفتند برويم ، يكى مى گفت نتوان گفت كه فضيل بر سر راه است ! !

فضيل چون اين مسئله بشنيد ، فرياد زد بشارت باد شما را كه آن دزد خطرناك ، و آن منبع شر با خدا آشتى كرد ، ديگر بيم راه نيست .

پس از آشتى با حق همه روزه روزه گرفت و بتدريج رضايت صاحبان مال را جلب كرد و عاقبت از عارفان و عاشقان و ناصحان شد ، و گروهى از نفس الهى او به مدار تربيت قرار گرفتند ! !

خانمان سوز شود آتش آهى گاهى  ***  ناله اى مى شكند پشت سپاهى گاهى
گر مقدر بشود سلك سلاطين پويد  ***  سالك بى خبر خفته به راهى گاهى
قصه يوسف و آن قوم چه خوش پندى بود  ***  به عزيزى رسد افتاده به چاهى گاهى
روشنى بخش از آنم كه بسوزم چو شمع  ***  روسپيدى بود از بخت سياهى گاهى
هستيم سوختى از يك نظر اى اختر عشق  ***  آتش افروز شود برِ نگاهى گاهى
عجبى نيست اگر مونس يار است چو من  ***  بنشيند بر گل هرزه گياهى گاهى
دارم اميد كه با گريه دلت نرم كنم  ***  بهر طوفان زده سنگيست پناهى گاهى

انديشه در عاقبت كار عامل سعادت ابدى است

در كتاب « اسرار معراج »صفحه بيست و هشتم اين حديث بسيار مهم و جالب و حيرت آور را مى خوانيم :

در زمان رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) در شهر مدينه شخصى بود بسيار ظاهر الصلاح ، بطورى كه كسى در حق او در هيچ موردى گمان سوء و ظن خلاف نداشت .

شايد بسيارى از مردم در برخورد با او از وى طلب دعا مى كردند ، ولى او بدون توجه به ظاهر آراسته خويش در بعضى از شبها به خانه مردم مدينه دستبرد مى زد ! !

شبى براى دزدى از ديوار خانه اى بالا رفت ، اثاث زيادى در آن خانه بود ، و در ميان خانه به غير از يك زن جوان تنها كسى نبود ، عجيب خوشحال شد ، كه امشب علاوه بر به چنگ آوردن مال فراوان ، در رختخواب عيش و عشرت هم شركت خواهم كرد .

همان طور كه در دل تاريكى بر سر ديوار منظره فريبنده اثاث خانه ، و چهره دلرباى زن را مى نگريست ، به فكر فرو رفت : دزدى تا كى ، ننگ تا چه مدت ، براى چه بايد زحمات انبيا و اولياء را از ياد برد ، عاقبت اين همه گناه و فساد چه خواهد شد ، مگر براى من مرگ و برزخ و قيامت و محاكمات الهيه نيست ، در پيشگاه حق و در دادگاه عدل جواب اين همه ظلم و جنايت را چگونه بايد داد ؟ ! !

آرى با ادامه اين اعمال به روزى خواهم رسيد ، كه براى من راه گريز و فرار از چنگان عدالت نخواهد بود ، آن روز پس از اتمام حجت حق ، مبتلا به غضب خداوندى مى شوم و از پس آن به زندان آتش خواهم افتاد ، و در آن صورت انتقام آلودگيهايم را پس خواهم داد ! !

پس از اندكى تأمل و فكر ، از دزدى و تجاوز به آن زن ، سخت پشيمان شد ، و با دست تهى به خانه بازگشت .

به وقت صبح خود را به لباس آراستگان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدس رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) آمد و در حضور آن جناب نشست !

ناگهان ديد زن صاحب خانه اى كه شب گذشته براى دزدى اثاث آن در نظر گرفته بود به محضر رسول اكرم آمد ، عرضه داشت اى رسول خدا زن بى شوهرى هستم همراه با ثروتى زياد ، پس از چند ازدواج ديگر قصد شوهر كردن نداشتم ، اما ديشب بنظرم رسيد كه دزدى به خانه ام راه پيدا كرده ، گر چه چيزى نبرده ، ولى مرا وحشت زده كرده ، از اين پس مى ترسم در تنهائى ادامه زندگى دهم ، اگر صلاح مى دانيد براى من همسرى انتخاب كنيد .

حضرت اشاره به آن مرد يعنى به دزد شب گذشته كردند و فرمودند :اگر ميل دراى ترا به آن شخص تزويج كنم ، زن به چهره مرد خيره شد ، او را پسنديد ، و نسبت به او اظهار ميل و رغبت كرد .

پيامبر اسلام عقد آن زن را براى آن مرد بست ، سپس هر دو به منزل آمدند ، دزد در كمال نشاط و شادى داستان خود را براى آن زن تعريف كرد و به او گفت اگر شب گذشته ثروتت را مى بردم ، و دامن عفتت را آلوده مى كردم ، علاوه بر اينكه يكشب بيشتر در كنار تو نبودم ، آتش غضب هميشگى حق را براى خود برمى افروختم ، ولى در عاقبت كار فكر كردم و بر هجوم هواى نفس صبر و استقامت ورزيدم و در نتيجه براى هميشه به ثروت حلال و زوجه صالحه و عاقبت خوش و سعادت ابد رسيدم !

آخر به قول لسان الغيب :

روز هجران و شب فرقت يار آخر شد  ***  زدم اين فال و گذشت اختر و كار آخر شد
آنهمه ناز و تنعم كه خزان مى فرمود  ***  عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شكر ايزد كه به اقبال كله گوشه گل  ***  نخوت باد دى و شوكت خار آخر شد
صبح اميد كه بد معتكف پرده غيب  ***  گو برون آى كه كار شب تار آخر شد
آن پريشان شبهاى دراز و غم دل  ***  همه در سايه گيسوى نگار آخر شد
باورم نيست زبد عهدى ايام هنوز  ***  قصه غصه كه در دولت يار آخر شد
ساقيا لطف نمودى قدحت پر مى باد  ***  كه به تدبير تو تشويش خمار آخر شد
در شمار ارچه نياورد كسى حافظ ر  ***  شكر كان محنت بيحد و شمار آخر شد

بزرگان عالم ، فكر و انديشه را مبدء بدست آوردن سعادت دانسته و در اين زمينه جملاتى بسيار زيبا به شرح زير دارند :

التَّفَكُّرُ عَلى خَمْسَةِ أوْجُه ، فِكْرَةٌ في آياتِ اللهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها التَّوْحيدُ وَالْيَقينُ ، وَفِكْرَةٌ في نِعْمَةِ اللهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الشُّكْرُ وَالْمَحَبَّةُ ، وَفِكْرَةٌ في وَعيدِ اللهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الرَّهْبَةُ ، وَفِكْرَةٌ في وَعْدِ اللهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الرَّغْبَةُ وَفِكْرَةٌ في تَقْصيرِ النَّفْسِ عَنِ الطّاعَةِ مَعَ إحْسانِ اللهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الْحَياءُ .

انديشه بر پنج جهت است :

1ـ انديشه در آيات و نشانه هاى آفاقى و انفسى حق ، كه نتيجه آن رسيدن به توحيد و يقين است .

2ـ انديشه در نعمت هاى ظاهرى و باطنى الهى ، كه ثمره آن شكر و عشق به حضرت مولاست .

3ـ انديشه در آيات عذاب ، كه ميوه آن ترس از گناه و خوف از مقام حق است .

4ـ انديشه در وعده هاى الهى نسبت به نيكوكاران كه عاقبت آن رغبت و شوِ به اعمال صالحه است .

5ـ انديشه در تقصير خويش از طاعت حق ، با آنهمه احسان الهى به عبد ، كه نتيجه آن شرم و حياء از خداست .

عطاء مى گويد همراه عبيد بن عمير به نزد عايشه رفتيم ، در حاليكه بين ما و او پرده اى افكنده بود . . . ابن عمير به عايشه گفت :عجيب ترين چيزى كه از رسول اكرم ديدى براى ما بگو ، عايشه گريه كرد و گفت :تمام زندگى پيامبر عجيب بود ، شبى نزد من آمد ، كنارش قرار گرفتم ، فرمود رهايم كن تا مولايم را عبادت كنم ، برخاست به طرف آب رفت ، وضو گرفت ، سپس به نماز ايستاد ، نماز مى خواند و گريه مى كرد ، در حدى كه محاسن مباركش از آب چشم تر شد . آنگاه به سجده رفت و از اشك ديده زمين راتر كرد ، سپس به پهلو قرار گرفت ، تا بلال آمد ، و او را به نماز صبح خبر كرد ، بلال به حضرت عرضه داشت ، گريه شما از چيست ؟ در حاليكه گذشته و آينده ات را خداى مهربان غرِ در غفران قرار داده .

فرمود : بلال واى بر تو چرا گريه نكنم در حاليكه در امشب اين آيه نازل شده :

 إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَات لاَُوْلِي الاَْلْبَابِ  .

سپس فرمود : واى بر كسيكه اين آيه را بخواند و به راه انديشه در آسمانها و زمين و رفت و آمد شب و روز قرار نگيرد .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : أُعْطُوا أَعْيُنَكُمْ حَظَّها مِنَ الْعِبادَةِ قالُوا : وَما حَظُّها مِنَ الْعِبادَةِ يا رَسُولَ اللهِ ؟ قالَ : النَّظَرُ في الْمُصْحَفِ وَالتَّفَكُّرُ فيهِ وَالاْعْتِبارُ عِنْدَ عَجائِبِهِ .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : نصيب و بهره عبادت را به چشم خود ببخشيد ، عرضه داشتند بهره چشم از عبادت چيست ؟ فرمود : نظر كردن به قرآن و انديشه در آيات آن و پند گرفتن از عجائبش .

انديشه روشنى دل است

قلب اين مهم ترين عضو آدمى ، كه خانه انعكاس حقايق و مشرِ انوار الهيه ، و جايگاه معرفت و عشق است ، گاهى در سيطره جواذب مادى و هواهاى نفسانى ، و غرائز سركش حيوانى ، به تاريكى خطرناك حرص و بخل ، حسد و كينه ، شرك و نفاِ ، عجب و ريا و . . . آلوده گردد ، و صاحبش را از پى اين آلودگى به خزى دنيا و عذاب آخرت دراندازد ، طبيبان الهى انديشه در امور ، و فكر در عاقبت ، و توجه به احوال نيكان و بدان را سبب زايل شدن اين تاريكى مى دانند ، چنان كه تاريخ حيات ثابت كرده ، هر تاريكى دلى با نور انديشه روشن دل گشت .

بهاءالدين ولد از پى راهنمائى گمراهان و تحقق روشنى در فضاى قلب تاريك دلان ، در مقاله اى مى فرمايد :

گفتم اى الله چنان كه نظر مرا بدين اسباب جهان گشاده كردى ، تا چست شدم در نگاه داشتن احوال خود ، هم چنان نظرم را گشاده به اسباب آخرت كن ، تا احتراز كنم از اين جهان .

هم چنان كه در حسن صور خوبان اين جهانى چشم دادى تا اينها را مى بينم ، هم چنان چشم دلم را به جمال خوبان جهانى گشاده كن تا منجذب به خدمتت ، چشمه هاى علم هر دو جهانى را از عرصه هاى عدم تو گشاده مى كنى .

اى الله انبيا را بر سر كدام چشمه سار در عرصه عدم فرو آورده اى ، يا رب مرا از آن چشمه آب بده ، گفتم ثنا بايد گفتن الله را تا مرا اين عطا به ارزانى دارد ، فاتحه را آغاز كردم :

 اَلْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ  .

گفتم اى الله و اى پروردگار ، تربيت هر دو جهانى را تو توانى كردن ، تربيت چه باشد كه علم آن جهانى را به من تو كرامت كن .

 الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ  .

اى رحمان شير مهربانى اين جهان را تو گشاده كرده اى ، تا دل نمى دهد كه از سر اين شير مهر برخيزند ، اى رحيم همچنان شير مهربانى آن جهانى را در سينه ام تو روان كن تا عاشق آن جاى باشم .

 مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيِّاكَ نَعْبُدُ  .

اى مالك يوم دين آرزويم هماره عبادت تست .

 وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ  .

استعانت از تو مى طلبم كه بگشائى در نظرم را به روح آن جهانى و به تو عاشق ضرورى باشم نه عاشق به تكليف .

 اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ  .

راه چشمه اى نما ، از چشمه سارهائى كه در عدم است ، كه راست به ملك آن جهانى مى رساند .

 صِرَاطَ الَّذِينَ أَ نْعَمْتَ عَلَيْهِمْ  .

آن چشمه سار دانش كه انبيا (عليهم السلام) در آن چشمه رفته اند ، و از آن نوشيده اند ، مرا نيز هم از آن چشمه كرامت كن .

شما « بعضى از مردم » صواب را نمى دانيد ، چو شما خود را آكنده ايد ، صواب كجا راه يابد در شما ، چشم را به خواب آكنده ايد ، و سر را به سوداى فاسد آكنده ايد ، و شكم را به نان آكنده ايد ، و دل را بحرص آكنده ايد ، و تن را به كاهلى آكنده ايد ، اى بيچارگان همه تان در ژنگار عصيان مانده ايد ، چنان كه مرغان در دام مانند .

اكنون جهد كنيد تا هر يك گره از پاى يكديگر بگشائيد و رهائى يابيد .

تا به كى اى دل به اسباب جهان پرداختن  ***  آتشى بايد در اين آلودگى انداختن
پاى تا سر تا نسوزى خويش را پروانهوار  ***  كى توان گردن چو شمع انجمن افروختن
چون توانگر ساختن خود را به درويشى توان  ***  تنگ چشمى دان به تاج خسروى پرداختن
سلطنت در فقر جوئى هستى اندر نيستى  ***  وصل در هجران بيابى بردن اندر باختن
كور نبود آن كه نشناسد ره خود را زچاه  ***  چيست كورى در دو عالم خويش را نشناختن
نفس اگر رام تو گردد بى تكاپوى بر  ***  رفرف همت توان بر بام گردون تاختن
تن بينداز و روان شو سوى دارالملك جان  ***  خويش را از اصل خود تا چند دور انداختن
عشق و سوز و درد جو آتش بزن در گفتگو  ***  تا بكى خودكامى و خودبينى و خودساختن
چيست دانى شرط عاشق زير تيغ عشق دوست  ***  رخ چو گل افروختن گردن چو سرو افراختن
كار مردان است جان دادن بدشت كربل  ***  زورِ همت به طوفان بلا انداختن
از حسين آموز رسم عاشقى گر عاشقى  ***  چيست رسم عاشقان سر دادن و جان باختن
چيست دانى رسم درويشى هماگر رهروى  ***  مشكلات راه را بر خويش آسان ساختن

فضاى اخلاق ملكوتى

در قطعه اى از روايت خوانديد كه : انديشه باعث فسحت خلق است ، نفس چون بر اثر جواذب مادى و شهوانى اسير شود ، منبع رذائل و آلودگى ها گردد .

در اسارت نفس در بند هوا ، حرص ، حسد ، بخل ، كينه ، سوء ظن و انواع رذائل بر انسان غلبه كند ، و هريك از اين امور فاسده براى لغزاندن قدم به چاه بدبختى و گودال سقوط و تنور جهنم كافى است .

انسان وقتى به مايه گرفتن از قرآن و معارف الهى در خسارت هائى كه از ناحيه رذائل اخلاقى چه در دنيا ، چه در آخرت به انسان مى رسد ، انديشه كند ، و به اين معنى واقف گردد ، كه بودن رذائل موجب تنگى دل ، و تاريكى جان ، و ضيق صدر و محدوديت نفس است ، بدون شك به علاج اقدام كند ، و راه فضاى با عظمت و جهان بى كران اخلاق ملكوتى را به روى نفس باز نمايد .

اين گونه انديشه پاك و با معنى بهترين علت براى اصلاح وضع معاد و اطلاع بر عواقب كار و اضافه نمودن معرفت در كانون جان است .

وَهيَ خِصْلَةٌ لا يُعْبَدُ اللهُ بِمِثْلِها .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : فِكْرَةُ ساعَة خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَة وَلا يَنالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إلاّ مَنْ خَصَّهُ اللهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَالتَّوحيدِ .

امام صادِ (عليه السلام) در پايان روايت بسيار مهم باب انديشه مى فرمايد :فكر و انديشه و تفكر و دور انديشى حقيقتى است كه در تمام دوره خلقت ، بمانند آن خداوند بزرگ عبادت نشده ، كه فكر اصل بندگى و ريشه عبادت ، و نور هر واقعيت و جان هر حقيقتى است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : يكساعت انديشه ( در وضع ظاهر و باطن خود ، در دنيا و احوالات و انقلابهاى آن در آسمان و زمين ، در موجودات ، در قرآن ، در معارف الهيه ) از يكسال عبادت بهتر است ، و اين منزلت بزرگ و مقام با عظمت براى كسى حاصل نمى شود ، مگر اينكه حضرت حق او را به نور معرفت و توحيد برگزيده باشد .

  در لحظه پايان اين جلد ، كه نزديك غروب آفتاب بود ، اين فقير دل شكسته ، و مسكين بال و پر بسته پس از اداى شكر حق از اتمام اين نوشتار ، دست گدائى به سوى آن بى نياز برآورد و به محضر مقدس حضرت حق عرضه داشت :

اى همه عالم زغمت سوخته  ***  چشم به لطف و كرمت دوخته
جمله رهين تو و انعام تو  ***  در گرو رحمت و اكرام تو
نام تو هر درد شفا مى دهد  ***  ياد تو بر قلب صفا مى دهد
آن كه ترا يافت دلش شاد شد  ***  يافت نجات از غم و آزاد شد
مهر ترا هر كه خريد اى حبيب  ***  جنت عشق تواش آمد نصيب
آن كه به درگاه تو آرد نياز  ***  مى شود او در دو جهان سرفراز
آن كه ترا خواند و زارى كند  ***  لطف تواش يكسره يارى كند
مرهم دلهاى پريشان توئى  ***  محور جان گرمى ايمان توئى
راحت جانهاى بلا ديده اى  ***  مرهم هر زخم جفا ديده اى
اى غم تو داغ دل زار من  ***  لطف تو اى نور جهان يار من
گر چه خطاكار و دل آلوده ام  ***  خود گل احسان تو بو كرده ام
روى سپيدم زكرامات كن  ***  بنده خود غرِ عنايات كن
ديده مسكين به رخت باز كن  ***  جان و دلش محرم هر راز كن

الهى دلم را بنور معرفت روشن كن ، جانم را به آتش عشقت برافروز ، دستم را بگير ، از مهالكم برهان ، و توفيق ادامه خدمت در راهت را از گداى پيشگاهت دريغ مدار ، آمين يا رب العالمين .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation