بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفه نور جلد 2, امام خمینی (ره)   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     SAHIFE01 -
     SAHIFE02 -
     SAHIFE03 -
     SAHIFE04 -
     SAHIFE05 -
     SAHIFE06 -
     SAHIFE07 -
     SAHIFE08 -
     SAHIFE09 -
     SAHIFE10 -
     SAHIFE11 -
     SAHIFE12 -
     SAHIFE13 -
     SAHIFE14 -
     SAHIFE15 -
     SAHIFE16 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

چيز وقف كرد - ما يك همچنين حاكمى مى خواهيم ، ما كه اين قدر زحمت مى كشيم و فرياد مىزنيم و ملت اسلام را دعوت مى كنيم ، دعوت مى كنيم كه ما يك حاكمى مى خواهيم . يكسلطانى مى خواهيم كه خيانتكار نباشد. داشت حساب بيتالمال را مى كرد، حساب زكات و چيزهائى كه ، ماليات هايى كه به بيتالمال بايد مردم بدهند، چراغ روغنى اش (آن وقت چراغمثل اينكه با روغن روشن مى شده ) پيه سوز به اصطلاح ما، اين چراغ روشن بود وحضرت مشغول نوشتن حساب بود، يك كسى آمد (به حسب آن چيزى كهنقل شده است ) كسى آمد با حضرت صحبت بكند حضرت آن چراغ را خاموش كرد گفت آن وقتكه اين روشن بود براى حساب بيت المال مسلمان ها بود حالا كه خواهيد با من صحبت كنيدمربوط به اين نيست من چراغ را خاموش كردم ،مال مردم ، مال بيت المال است ، من حق ندارم .
حكومت اسلامى مانعى براى خيانت ، غارتگرى و هرج و مرج
حالا شما ملاحظه كنيد كه اين رئيس جمهورها چه مى كنند، اين سلاطين چه مى كنند، چون ازآنها اطلاع نداريم برگرديد ايران را نگاه كنيد، برگرديد ببينيد كه اين آقا كه حالا اينهمه فساد كرده چه مى كند، با بيت المال مردم چه مى كند، با بيتالمال مسلمين . ما يك چنان حاكم هايى را مى گوئيم كه ، هى مى پرسند اسلام چيست ، اسلامچيست ؟ اسلام يك چيزى نيست كه بخواهد همه چيز را به هم بزند. اسلام تمام نظام طبيعت راحفظ ميكند، فسادهايش را جلوگيرى مى كند. حكومت باشد اما حكومت چپاولگر نباشد، حكومتخائن نباشد، نه اين كه مى خواهد حكومت را به هم بزند، خوب آنها خودشان حكومت داشتند.سلطنت به معناى حكومت (نه به اين معناى خلافكارى و اينها) به معناى حكومت اسلامى هست ،حاكم اسلامى است ، نظام اسلامى هست لكن اينچپاول ها و اين دزدى ها و اين خيانت ها نيست ، منهاى اينهاست .
فرياد ما كه مى گوئيم كه حكومت اسلامى مى خواهيم و مرگ بر اين سلطنت كثافت كارى ،براى اين است كه ما مى بينيم كه خودمان مى دانيم ، و هم يك وقت تاريخ مى خوانيم ،سلاطين سابق هر چه بودند، جبار بودند لكن خيانت در آنها كم بوده جبار بودند، تبهكاربودند، تعدى مى كردند به مردم اما مملكتشان شان را به يك مملكت ديگرى ، منافعمملكتشان را به مملكت ديگرى نمى دادند. من نديدم كه يكى از سلاطين سابق مملكتش رافروخته باشد به يك كسى ، منافع مملكتش را تقديم ديگرى كرده باشد، اين اخيرا شدهو خصوصا در زمان اين آقا، در زمان اين سلطان مفسد اينمسائل پيدا شده است كه هر چيزى كه ما داريم اينها از بين برده اند. زندگى خودشان اينزندگى است ، زندگى شما اين است كه مى بينيد، توى اينجا بنشينيد، توى اين جاهاى نم. اين زندگى آنهاست . كه من اين را دو سه دفعه گفته ام تا حالا (كه نوشته بود كسىبراى من و يا در مجله خواندم ، الان يادم نيست ) كه يكى از خواهرهاى اين آقا يك ويلايى دركجا تهيه كرده كه پول آن ويلا را من الان يادم نيست ، خيلى قلم درشت محيرالعقولى بود،آنى كه يادم هست اين كلمه اش است كه پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئيناتگلكاريش شده يعنى 35 ميليون تومان . ما يك همچنين سلطانى ديده ايم كه چراغ را خاموش
مى كند كه آن چراغ به قدر دو دقيقه كه با اين شخص مى خواهد صحبت عادى بكند، صحبترفاقتى مثلا بكند اين ديگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه بارگاهش اين مسجد است ،توى اين مسجد مى آيد مى نشيند، همه مى آيند حرف هايشان را به او مى زنند، از مسجد هملشگر درست مى كند مى فرستد به اين طرف آن طرف براى عرض مى كنم پيشرفتاسلام لكن زندگيش همين است كه عرض كردم كه يك پوست هست و وقتى كه شب مردنش ،شب شهادت حضرت ، وقتى كه مهمان بود منزل دخترش نمك آورد و شير، گفت تو چه وقتديده بودى كه من (بر حسب نقل ) دو تا چيز همراه بخورم ، رفت نمك را برداشت فرموده كه، به جاى نمك شير را بردار، نان با نمك را خورد آن سلطان حجاز، ايران ، سوريه ،لبنان ، عراق ، ماوراى اينها، اردن و امثال ذلك . اين شب آخر زندگى ايشان درحال آن قدرتمندى . ايشان ، خواهر بزرگوار!! اين آقا خواهر جنايتكار اين جنايتكار، پنجميليون دلار خرج گلكارى ، نوشته بود خرج گلكارى اين ويلائى كه ايشان تهيه كردهاست در خارج كرده . ديشب هم كه در يكى از روزنامه هاى اينجا من خواندم كه نوشتهبودند،كه آورده بودند كه شب چهارم آبان شاه خودش با فرح جشن گرفته براى اينكهديگران كه از خانواده او بودند همه رفته اند،پول ها را برداشتند و رفتند. مال اين ملت رفت به آمريكا و چند روز پيش از اين هم گفتندكه از ايران تلفن كرده بودند كه يك طياره پر از جواهرات ، جواهرات سلطنتى رانقل كردند به آمريكا. حالا كه ايشان احتمال رفتن مى دهد داردچپاول مى كند اين ملت را، دارد مى برد. ما كه حكومت اسلامى مى گوئيم اين هرج و مرجنبايد باشد، به ما مى گويند كه شما حكومت اسلامى مى خواهيد بكنيد، مى خواهيد كهاصلش چرخ اين مملكت را بخوابانيد. اين غلط است كه مى گويند اينها تبليغاتباطل است ، ما چرخ ‌ها را به راه ميخواهيم بيندازيم . الان چرخ ‌هاى مملكت طرف اروپا داردحركت ميكند، نفت هاى شما الان به اروپا و به آمريكا دارد مى رود. ما ميخواهيم جلوى اينگرفته شود، يك مقدار عاقلانه اش فروش برود آنهم ارز دست ما بيايد نه اينكه نفت مارا ببرند و پايگاه براى آمريكا درست بكنند، عوض آن اين باشد كه اسلحه بياورند وپايگاه براى آمريكا درست كنند. ما مى گوئيم هرج و مرج بايد نباشد، نمى گوئيم حكومتنمى خواهيم ، ما حكومت مى خواهيم اما اين نحو حكومت ، نه به آنطور. البته هيچ كس نمىتواند آنطور اما يك حكومتى باشد كه دزد نباشد،لااقل خيانتكار و جنايتكار نباشد، يك حكومتى كه براى اينكه يكدفعه بگويند مرگ برشاه ، يك عده اى را نكشند - شما خيال كرديد كه اگر - در هر صورت مساءله اين است ،حكومت اسلامى اين است ، از حكومت اسلامى شما را نترسانند، حكومت عدالت است ، حكومت استكه زندگى شما را زندگى مرفه انشاءالله قرار مى دهد، براى مردم نفع دارد، براىمردم همه اش منفعت است و اميد است انشاءالله به زودى اينعمل انجام بگيرد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
تاريخ : 8/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب بر عليه اسلام و روحانيت
تبليغات كذب اجانب بر عليه پشتوانه هاى مقاومت مسلمين
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ما مواجه هستيم با تبليغاتى كه از آنوقتى كه خارجى ها راه پيدا كردند به ايران ومطالعات كردند در ايران و خواستند ذخائر ايران را ببرند، شروع به تبليغاتى كردندكه اسلام و روحانيت اسلام را در نظر مردم يك چيز مخالف با زندگى ، مخالف باعقل ، ارتجاعى ، به درد زندگى نخور، از اين چيزها معرفى كنند. با آن تبليغات دامنهدارشان اين تهمت ها را زدند كه مثل اديان افيون هستند براى تخدير مردم و اين هم سرمايهدارها درست كردند و علماى اسلام هم عمال همين سرمايه دارها هستند و مردم را تخدير مى كنندكه مردم صدايشان در نيايد، انقلابى پيدا نشود. و اين كارى است كه مبلغين و آنهائى كهاسلام را سدى از براى منافعشان مى دانستند و علماى اسلام را هم سدى ديگر، اين تبليغاترا كردند.
ما بسيارى از مطالبش را تدريجا در اين روزهايى كه اينجا بوديم براى اين آقايان كهالبته مرتب عوض مى شوند و اشخاص ديگر مى آيند گفته ايم من جمله از چيزهائى كهگفته شده است و لازم است باز گفته بشود اين است كه بايد انسان ببيند كه سند اسلامكه قرآن است ، آيا اين سند، سندى است كه اگر كسى مطالعه آن را بكند يا تعليمات آنرا ياد بگيرد، اين جزء افيون هاست و مى رود توى خانه اش مى نشيند يا مردم را دعوت مىكند به دير و خرابات ؟ يا اينكه قرآن محرك جامعه است ؟ طرف رد ظلم و رد ستم كارهائىكه در خارج مى شود هست ؟
كسى كه يك مقدارى آشنا باشد به منطق قرآن ، مى بيند كه اين قرآن است كه وادار كردپيغمبر اسلام را به اين كه با اين سرمايه دارها دائما در جنگ باشد و با اين كسانى كهدر حجاز و در طائف و در مكه و اينها، سرمايه دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدرىكه قدرتمند بودند، قرآن بود كه پيغمبر اكرم را وادار كرد به اينكه با اين مردمى كهبا مليت مردم ، با منافع توده هاى مردم مخالف هستند و استثمار مى كنند اينها را، با اينهابايد جنگ بكنيد و تاديبى حاصل بشود.
جنگ هائى كه پيغمبر در زمان حياتشان فرموده اند (بعد از اينكه آنوقتى كه اسباب جنگفراهم شد برايشان ) اين جنگ هميشه با زورمندها بوده است ، با آنهامثل ابوسفيان و امثال آنها كه
قدرتمندها بودند و اينها منافع ملت ها را، ملت خودشان را مى خواستند براى خودشان چيزبكنند و ظلم و ستمكارى و اينهابيعدالتى رايج بوده است و جنگ هائى كه واقع شده بينمستضعفين بوده و مردم طبقه سه (فقرا) با اين زورمندها واينهائى كه مى خواستند حق فقرارا بخورند و لسان قرآن در آياتى كه در باب جنگ ، جنگ با اين مشركين كه در آنوقتداراى قدرت بودند، آياتى كه وارد شده است يكى و دو تا نيست ، بسيار آيات درباب جنگاست و در جدال با اينها و در تمام قرآن اگر پيدا بكنيد يك آيه اى كه مردم را بگويد بااينها ملايمت بكنيد و برويد توى خانه تان بخوابيد تا اينها هر كارى بخواهند بكنند،بكنند، اگر اين جور پيدا شد، آنوقت حق دارد كسى بگويد كه اين قرآن آمده است و دين آمدهاست و افيون است . افيون معنايش اين است كهمثل ترياك كه ، اين مواد مخدره كه استعمال مى كنند و انسان بعد از استعمالش به چرتمى رود، قرآن آمده است كه مردم را به چرت وادار كند! اين تبليغى بوده است كه بر ضدقرآن شده است و نكته اين تبليغ هم اين بوده است كه مسلمين را از قرآن جدا كنند و منطققرآن را بشكنند در بين مسلمين ، تا اينكه اين شرقى ها كه مسلمين هستند و داراى مخازنهستند، ديگر پشتوانه اى نداشته باشند كه مقاومت كنند. اگر قرآن و روحانيت قرآننباشد، اين مردم و توده ها، اينها مقاومت نمى كنند.اينها هستند كه ممكن است ، اينطور مطالعاتبه آنجا رسيده كه اينكه سد است از براى راه استفاده غرب ، اين عبارت از قرآن است وعبارت از آن كسانى كه درس قرآن خوانده اند، آنها ممكن است يك وقتى جلوگيرى بكنند ازمنافع ، پس بايد اين دو تا سد را شكست تا راه باز بشود. قرآن را با اين منطق بهقول خودشان شكستند يا خيال شكستنش را داشتند كه اصلا دين ، نه دين اسلام ، اصلا ديناز اول كه بوده است يك مخدرى بوده . اين براى اين است كه ، نه اينكه آنها اطلاعنداشتند، آنها اطلاعاتشان صحيح بوده ، داشتند اطلاعات ، آنها فريبكارى مى كردند، ماهااطلاع نداشتيم كه فريب مى خورديم ، آنها فريب مى دادند و مقصد داشتند، مقصد سياسىداشتند كه منافعش به خودشان برسد و ليكن مسلمين فريب خوردند. ما بى اطلاع بوديم ،شايد در بين جوان هاى ما حالا هم باز كه به بركت اسلام و قرآن و روحانيت واينها، يكهمچنين اساسى را دارند به هم مى زنند و متزلزل مى كنند، حالا هم اگر يك كسى كه ازعمال آنهاست يا خير، خودش بازى خورده ، شايد آن هم حالا همين حرف را باز تكرار كندكه نه ، قرآن و مثلا روحانيون ، اينها مخدرات هستند. با اينكه مى بينند اين نهضتى كه درپانزده سال پيش از اين تا حالا به پا شده است و الانمتزلزل كرده است نه شاه را متزلزل كرده است آمريكا را، انگلستان را، شوروى را و اينهادارند مطالعه مى كنند كه چطور تخلص پيدا كنند و نمى توانند هم تخلص پيدا كنندبراى اينكه از سرنيزه كارى بر نمى آيد درمقابل اراده ملت ، اينها هم باز در بينشان شايد پيدا بشود يك جاهلى كه يك همچنين كلمه اىبگويد و ليكن از بى اطلاعى است .
انبياى سابق هم هر كدامشان كه ما از تاريخ ‌شان اطلاع داريم يك اشخاصى بودند ازطبقه سوم و از اين فقرا و اينها قيام مى كردند درمقابل سلاطين شان ، مثل حضرت موسى (ع ) درمقابل فرعون ، يك مرد شبانى با يك عصائى قيام مى كند و مردم را دعوت مى كند و مى رودسراغ فرعون و فرعون را مى خواهد دعوت كند براى اينكه او را آدمش كند. اين جور نبودهاست كه از فرعون بعث شده باشد موسى براى تخدير توده ، از توده پيدا
شده است يعنى خدا از توده انتخاب كرده است اين را درمقابل قدرت فرعون و هكذا ساير انبياء (ع ) و آنهائى كه ما اطلاع از آنها داريم اينطوربوده اند و پيغمبر اكرم كه ديگر نزديك به ماست نسبت به آنها و اطلاعمان از تاريخ آنبيشتر است و جنگ هائى كه او كرده همه معلوم است كه چند تا جنگ كرده و با كى جنگ كرده ،جنگ ها همه با اشخاص ظالم و متعدى و قلدر بوده است . پس اين منطق كه اسلام يا سايراديان از مخدرات است ، اين منطق اجانب است كه مى خواهندمال شما را بخورند، مى خواهند ما را از قرآنمنفصل كنند تا اينكه پشتوانه اى نداشته باشيم ،مثل قدرت قرآنى پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشويم و هر كسى يك چيزى بگويد وتبليغات آنها اثر بكند و جوان هاى ما را منحرف كند و اسباب اين بشود كه آنهامشغول كارشان بشوند.
كيفيت زندگى و سياست روساى حكومت اسلامى و حكومت هاى ماركسيستى
وقتى مى آئيم سراغ آنهائى كه دين را تبليغ مى كردند،مثل خود پيغمبر و حضرت امير (ع ) خلفاى پيغمبر يعنى خلفاى صورى پيغمبر تا آنوقتىكه باب خلافت در كار بود و به سلطنت نرسيده بود، بعد از علماى اسلام ، شما اگرتاريخ را ملاحظه كنيد هميشه جنگ ما بين اين طايفه و قلدرها بوده ، هيچ وقت همچون نبودهاست كه اينها ساكت بنشينند، منتهى به مقدار قدرت و به مقدارى كه عرض مى كنمتوانائى داشتند و كم بوده است توانائى شان ، آن هم البته عللى داشته است كه نقصى، نقيصه هائى در كار بوده و ما در زمان خودمان ، در اين مدتى كه خودمان مشاهده كرديم ،قيام هائى از همين طبقه ديده ايم در مقابل رضا شاه آنوقت كه آمد و كودتا كرد و عرضبكنم آن بساط را در آورد و آن ظلم ها و آن تعديات به همه طبقات مردم ، هيچ قدرتى درمقابلش نايستاد الا قدرت روحانى كه قيام هاى متعدد شد كه ما همه اش را يادمان است ، قيامهائى كه از علماى اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم ، از علماى بلاد هم آمدند در قم، قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند وبردند در زندان ، مثل مرحوم آسيديونس و مرحوم عاصفه و ديگران ، قيامى كه ازآذربايجان شد، علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى وديگران را گرفتند و از آنجا بردند، تبعيد كردند. قيام هاى متعدد، قياس كه مرحوم آقاىقمى كرد كه آمد به تهران و مردم با او همراهى درست نكردند و ايشان هم گرفتند وتبعيد كردند. قيام زيادى كرده اند كه تاريخ نشان مى دهد كه اينها اين جور نبود كه مردمرا دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، درمقابل ظلمه حرف نزنند، اين تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كهالان هم باز صحبتش را مى كنند، يعنى منحرف ها صحبتش را الان هم مى كنند و اينها كمك مىكنند به بنگاه ظلم . آنهائى كه اين مسائل را زمزمه مى كنند، اينها يا اينكه خودشان ازدستگاه ها هستند و عمال آنها هستند يا فريب خورده اند ازعمال آنها. اين شعارهاى مثلا كمونيستى و شعارهاى ماركسيستى اينها از همان قماش هست كهاينها يك دسته اى از جوان هاى بازى خورده اند به واسطه اينها، اينها مطالعه نكرده انددر احوال آنهائى كه اينها را دعوت مى كنند به كمونيستى و به ماركسيستى دعوت
مى كنند، مطالعه در احوال آنها نكرده اند ببينند خود آنها چكاره بودند مثلا استالين كه دراخير ما همه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضى شما هم بوديد، اين چه جور بودهخودش ، خودش چه آدمى بوده است تا اينكه اينها مى خواهند تبعيت از او بكنند.
بله آنوقتى كه جنگ عمومى واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران ، تقريبا از آنطرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان ومال آمريكا هم آن طرف ها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كردهبودند و بودند در ايران و ما ديديم ، من خودم ديدم و يك مطلب هم آنوقت معروف معروفشد. اما آن مطلبى كه معروف شد آنوقتى كه متفقين آمدند يعنى روساى متفقين ، استالين وروزولت و چرچيل و آن يكى هم روزولت و اينها آمدند به ايران ، استالين ، آن آدمى كه اينآقايان مى گويند كه خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم توده اى بود، آن با مردم چطوربود، به او قارداش مى گفتند، برادر بود، همه اينها، وقتى خودش آمد به ايران حتىگاو شيرده برايش مى آوردند كه مبادا اين آقا از شير گاو ايران بخورد. اين آقاى كرمليننشين كه قارداشش عبارت از اين عرض كنم - ارتشش و توده هاى مردم بود، اين وقتى كهآمد، در همان جنگ عمومى براى يك مشورت آمد به ايران ، آنوقت معروف بود به اينكهايشان يك گاو خاصى عرض مى كنم كه همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد و مباداخداى نخواسته اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران . اين زندگىاشرافى او بود. و من خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مى رفتيم به مشهد بااتوبوس ، بر خورديم به اين لشكرهايى كه از روسيه بودند كه عقيده شان اين بودكه ما و استالين هر دو برادر هستيم و همه با هممثل هم مى مانيم ، اينها مى آمدند براى گدائى سيگار يا چيز ديگر، وقتى يك سيگار بهآنها دادند، گرفت اين سيگار را آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن و راه رفتن ،براى يك سيگار گدائى مى كرد. او وقتى كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعى و با چهاشخاصى و با كذا، گاو شيرده هم آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو!. اينها بازى مىدهند مردم را، اينها مردم را بازى مى دهند. لنين كه اينقدر از او تعريف مى كنند و كذا، اولابه واسطه يك شكست جنسى خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهائى كه ديانتداشتند، با آن علمائى كه آنوقت بودند و علماى خودشان ، يك مساءله جنسى بوده است كهآنها منعش كردند و او عصبانى شده ، آنوقت يك قصه هم از اونقل مى كنند كه ايشان گفته است كه بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اين افرادى كه در مملكتما هست ، خرج و دخلشان چه جورى است ، هر نفر آدمى كه حساب كرديم درسال خرج و دخلش با هم مساوى است يا دخلش بيشتر از خرجش است اين را ما نگاه مى داريمبراى اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزى هم به ما مى دهد، هر آدمى كه دخلش كمتراز خرجش است ، اين را بايد توى دريا انداخت . اين آدم انساندوست يك همچنين آدمى است ، اينكه حالا اينقدر از او تعريف مى كنند يك همچو آدمى است كه اين فقرا كه نمى توانند كاربكنند، پير مرد حالا شده است ، ضعيف شده است ، يك عيبى دارد كه نمى توانند كار بكندبه اندازه مخارج خودش ، اين ديگر به درد نمى خورد، اين را بايد ريخت تو دريا راحتبشود! توى دريا هم بريزيد كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد!اينها بازى مى دهند جوان هاى ما را و تبليغات است همه اش ،
واقعيت نيست . اين يك حكومت و يك عرض بكنم كه رئيس براى آنها و ما هم حكومت خودمان رانشان مى دهيم ، آن حكومتى كه ما مى خواهيم . آن حكومتى كه ما مى خواهيم مصداقش يكى خودپيغمبر اكرم است كه حاكم بود ما بناست كه روسا را بگيريم ، روسا را نظر بكنيم ،سيره رؤ سا رانظر بكنيم ، يكى از هم آنها حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيماينها مثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است ازرسول اكرم نوشته ، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت درمدينه زندگى مى كردند. اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوارالاغ مى شده است يك كسى هم دنبالش ، پشت سرش مى نشسته و مى رفته ، آنوقت هم براىاو مساءله مى گفته ، او را تربيت مى كرده . شما بياوريد يك حاكمى ، يك رئيس عرض مىكنم كلانترى ، يك كد خداى يك شهرى يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد، سلوكش باملت اين باشد كه وقتى توى مسجد مسجد محل اداره حكومت ، مى آمدند آنجا وقتى كه پيغمبرتوى مسجد نشستند و عرض مى كنم كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و دارندصحبت ميكنند، اشخاصى كه نمى شناختند، از خارج مى آمدندنقل شده است كه نمى شناختند اينها كدام يكى عرض مى كنم كه حاكم است و كدام يكىمحكوم ، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى مردم ديگر. يك زندگى اشرافى و يك زندگىعرض مى كنم چيزى نداشته در عين حال كه خودش اينطور بوده آنقدر به اين فقرارسيدگى مى كرده و به اين ضعفا رسيدگى مى كرده است كه مردم همه از ذكرش فرضكنيد عاجز بودند.
آن هم حضرت امير با سلطنت (جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم ) با خلافتچندين مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنهانمى دانم عراق يكى از آنها، اردنيكى از آنها مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنه اى آنوقت داشته سلطنت ايشان ، با ايندامنه سلطنت ، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهائى كه اينها مىگويند؟ مقايسه بكنيد و زندگى شان را در تاريخ ببينيد. آن چيزى كهنقل مى كنند، يك پوستى ايشان داشته است يك پوست گوسفندى داشته شب ها خودش وعيالش رويش مى خوابيدند، روز هم اين را مى گذاشتند آنجا براى شترشان علف مىريختند. اين زندگى حضرت امير در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشد.اين وضع خوراك حضرت امير كه در آن چيز را برحسبنقل مهر مى كرده ، آنجايى كه توى آن نان جو بوده است مهر مى كرده است ، كه مبادا اينهاباز كنند يك چيز ديگر توى آن بريزند (يك چربى ، يك چيزى كه مثلا به حسب ترحمىكه فرزندانش مى خواستند به پدر بكنند و زينب مثلا مى خواسته به پدر بكند، چيزىداخل اين بكند) مهر مى كرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك حضرت امير سلام الله عليهبود.
آن شبى كه شبى فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست ، آن شب مهمان ام كلثوممى گويند بوده است ، وقتى كه برايش غذا مى آورند، ايشان غذا براى افطار مى آورد،مى بيند كه نمك آورده و شير، مى گويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم ؟يكيش را بردار، مى گويند كه
رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير را بردار، دو لقمه نمك دست برد وخورد. اين حكومت ماست ، حكومت اسلام است حاكم اسلام است ، آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسمو اينها.
هدف اجانب از سركوبى مروجين اسلام ، دستيابى به ذخاير مسلمين
انسان بايد تعقل كند ببيند كجا گول خورده است ، اينگول براى چه ، اين تبليغات چه براى چه بوده است ؟ اين نكته اينكه شما را مى خواهندجدا كنند از اسلام ، جدا كنند از حكومت اسلامى ، بايد ديد نكته چيست كه شما را مى خواهندجدا كنند از حكومت اسلامى . نكته اين است كه آن آقا گاز مملكت ما را مى خواهد، آن آقا نفتمملكت ما را مى خواهد، خوب ، نفت و گاز صاحب دارد، ممكن اين است كه داد وقالشان در آيد.اسلام مى گويد كه هيچ قدرتى حق ندارد، هيچ قدرتى نمى تواند بيايد به مسلمينتحميل بشود، اينها هم كه مى خواهند تحميل كنند همه چيز را، اينها مى خواهند، يك محمدرضارا بياورند و اينجا بگذارند، ماءمور كنند (ماءموريت براى وطنم ) كه اين آدم همه استفادههائى كه اين مملكت دارد، به اينها بدهد، خوب ممكن است آخوند صدايش در آيد، آخوند را خفهمى كنند، (آخوندها مفتخورند، اين آخوندها همه مفتخورند) اينها مى گويند آخوندها مفتخورنداين آخوندى كه حالا دارد مفتخورى مى كند در اين حجرات مدرسه آن زندگى را دارد، چهارتا كتاب و يك گليم و نمى دانم چه ، آنهائى به اينها مى گويند مفتخورند كه خودشانداراى كذا و كذا هستند. (اين آخوندها تنبل هستند)! اين آخوندهاتنبل هستند كه 70 سال پشتكار دارند يك كار را انجام مى دهند تا آخر براى حفظ عرض مىكنم ملت خودشان و حفظ ديانت خودشان يا آنهائى كه هر روز دارند دور مى گردند براىعرض مى كنم بيعارى كردن ؟ اينها دارند به اينها مى گويندتنبل هستند اينها، همه تبليغات براى اين است كه آخوند را از نظر ملت بيندازد، اين قدرترا از اين ملت بگيرد، آن قدرت اسلام را كه بالاى سر همه قدرت هاست از دست بگيرد، اينقدرت كسانى كه مروج اسلام هستند، اين قدرت را هم بگيرد، وقتى كه اين دو تا قدرت راگرفت ، سر صبر، محمدرضا هر كارى دلش مى خواهد بكند، يكى نگويد چرا. آن روزىكه رضا شاه آمد و آن همه كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توى مجلس ، به اسممدرس (رحمة الله ) كه مقابلش ‍ مى ايستاد و مى گفت كه نه . هيچ كس نبود، مدرس بود، چندنفر هم كه اطراف او بودند، ديگر در تمام مملكت هيچ قدرتى درمقابل او نمى ايستاد. مدرس يك آقاى عمامه اى ملا، متقى و با يك پيراهن كذا و عباى كذا وتنبان كرباسى كه شعر آنوقت برايش گفتند كه تنبان كرباسى قدردانى از او كردندو شعر برايش گفتند، انتقاد از او كردند، اين ايستاد درمقابل رضا شاه و (نه ) گفت .
آنوقتى كه التيماتوم كرد روسيه به ايران كه در يك قضيه اى بود كه من حالا يادمنيست ، التيماتوم كردند و لشكرشان هم حركت كرده بود و آمده بود تا فلان جا، آوردندبه مجلس كه ، التيماتوم را آوردند به مجلس كه وكلا چيز بكنند، خوب لشكر روس استو بناست بيايد و التيماتوم كرده و اگر فلان كار را انجام ندهيد چه خواهيم كرد تنهاكسى كه خود آنها نوشتند وكلا همه
نشسته بودند و هيچ حرف نمى زدند و قدرت اين كه كارى بكنند نداشتند خوب چه بكنندنوشته يك سيد يك معمم يك ملائى با دست لرزان آمد پشت آنجا و گفت حالا كه بناست ما ازبين برويم ، چرا به دست خودمان از بين برويم ؟ نه ، ما رد مى كنيم اين را، كردند و هيچغلطى هم آنها نكردند. قدرت پيدا كردند بهقول ايشان ، وكلاى ديگر هم قدرت پيدا كردد و راى برخلاف دادند وقبول نكردند حرف آنها را، آنها هم هيچ كارى نكردند، اينها مى خواهند ما را بترسانند.
شكست طرح اجانب در عقب راندن مسلمين
الان هم كه شما خيال مى كنيد كه از آن طرف همين ديروز باز تلگرافى در چهار آبانكرده بودند (چند روز پيش از اين ) اين سران مفتخور نفتخور، اين تلگراف را كرده بودندو تبريك گفته بودند به شاه چهارم آبان را، اظهار پشتيبانى ، مى نويسند كارتر كهقيامت كرده بود در اظهار پشتيبانى كه ما پشتيبان شما هستيم و فلان پريروز هم ، چند روزپيش از اين وزير خارجه انگلستان مساءله را همانطورى كه بود گفت ، گفت (ايشان حافظمنافع ماست (قريب به اين معنا) حافظ منافع ماست ، ما منفعت در آنجا داريم ، ما بايد حالاپشتيبانى از او بكنيم .)
نه ، ما نمى گذاريم تو پشتيبانى بكنى ، ملت ديگرگول اين حرف ها را نمى خورد. حالا هم اين حرف هايى كه اينها مى زنند،خيال نكنيد كه حالا اگر اين ملت ايستاد و پشت سرهم ايستاد و رد كرد اين حرف ها را بهآنها لشكر بياورند از آن طرف ، نخير اينها همه شعر است ، اصلا دنيا ديگر اين راقبول نمى كند از كسى . يك ملتى وقتى حرف صحيح دارد مى زند، حرف حق دارد مى زند،مى گويد كه ما نمى خواهيم منافعمان را شما ببريد، ما نمى خواهيم ذخائر ما را شماببريد، ما مى خواهيم خودمان در اين مملكتمان مستقل باشيم ، ما مى خواهيم آزاد باشيم ، شماخودتان در - نمى دانم - اعلاميه حقوق بشر اين حرف ها را زده ايد، ما مى خواهيم همينمطابق اعلاميه حقوق بشر عمل بكنيم ، ما مى خواهيم آزاد باشيم ، ما در مملكتماناستقلال مى خواهيم ، آزادى مى خواهيم ، بچه هاى ما هم دارند داد مى زنند اين معنى را، پيرمردهايمان هم دارند مى گويند همين معنا را نمى شود با يك همچو ملتى با سرنيزه چيزكرد، نه حكومت نظامى جلوى اين ملت را ديگر مى تواند بگيرد و نه عرض مى كنم كهحكومت غير نظامى ، اصلا نمى شود، نه كارتر مى تواند بگيرد نه - عرض مى كنم كهكرملين نشين ها مى توانند اين كار را بكنند، نمى شود اين معنا. اينها همين طور مى گويندبراى اينكه با گفتن مى خواهند شما را از دم ، در كنند و لاعمل نمى كنند كه بيايند هجوم بياورند. اينها هر كدام منافعى دارند، منافع بين المللى واين چيزها را دارند كه نه او جرات مى كند از ترس اين يك قدم جلو بيايد و نه اين جراءتمى كند از ترس او يك قدم جلو بيايد. اينها هر كدام از هم مى ترسند لكن خوب مى خواهنداين حرف ها را حالا مى زنند براى ترس ما، آنوقت هم يك آخوند ايستاد و گفت (نه ) منتهىخوب مردم همراه نبودند، مجهز نشده بودند مردم ، تبليغات جورى كرده بود كه آخوند راسوار اتومبيل نمى كردند خدا مى داند، مرحوم حاج شيخ عباس طهرانى (رضوان الله )عليه گفت كه در عراق من مى خواستم سوار اتومبيل بشوم ، شوفر گفت ما دو تا طايفه
را سوار نمى كنيم ، يكى آخوندها را و يكى فاحشه ها را. وضع آخوند اين جور شده بودآن روز يعنى اين جور كرده بودند. جدا كردند اينها را از ملت ، رضاخان هر كارى خواستكرد آن آخوندها هم ، آقايان هم قيام كردند، چند تا قيام كردند لكن ملت از باب اينكهگول خورده بود نتوانست ، همراهى نكرد، آنها هم لشكرى نداشتند. الان هم تبليغات پشتسر هم تبليغلت هست ، تبليغ پشت سر تبليغ ، فلانى (امام خمينى ) در قصر ييلاقىچيز، آنجا هست و جوان ها مى روند پيش او در قصر ييلاقى . اين قصر ييلاقى ماست كهنداريم يك اطاقى كه آقايان بتوانند بنشينند، بايد اينطورى بايستند. اين تبليغات ، آقامى خواهند اينطورى جدا كنند مردم را از اين دين ولى حالا ديگر اين حرف ها را گوش نمىدهند، حرف ها گذشت ديگر، روشن شده اند مردم ، مطلع شده اند مردم بر حيله ها، ديگر بهاين حرف ها گوش نمى دهند و بايد برود اين آدم ، هيچ چاره ندارد و اگر بخواهيد ايراناصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و اين سلسله خبيثه پهلوى ، اين ايران اصلاحشدنى نيست ، بايد اين برود تا ايران اصلاح بشود،دنبال او بايد دست آمريكا انگلستان عرض مى كنم كه شوروى ، اين سه ابر قدرت بايددستشان قطع بشود از ايران و ايران ، مستقل براى خودش باشد تا اصلاح بشود. مادنبال اين معنى هستيم انشاءالله .
انعكاس وقايع انقلاب اسلامى ، تكليفى براى ايرانيان مقيم در خارج
حالا ببينيم تكليف شما كه اينجا نشستيد چيست ؟ (من خسته شدم كه نمى توانم ديگر ادامهبدهم ) تكليف ماها چيست ؟ برادرهاى ما در ايران دارند تكليفشان راعمل مى كنند يعنى الان هم كه ما اينجا نشستيم ، شما خاطر جمع باشيد در قم يا در جاىديگر يك صدائى هست . در تهران نمى دانم در زنجان ، هر جا برويد يك مطلبى هست ، يكنهضتى هست ، يك فريادى هست ، يك كتك خوردنى هست ، يك - عرض مى كنمقتل و غارتى هست آنها مشغول هستند و ما و شما در اينجا مواجه با آن جهت مع الاسف نيستيم اماشما هر كدامتان مى توانيد تبليغ كنيد در همين خارج هر كداماهل عرض مى كنم كه مدارس ‍ هستيد، دانشگاه هستيد، 10 نفر آدمى كه آنجا ايستاده از اينخارجى ها، برويد سراغشان بگوئيد كه ايران وضعش اينطور است ، دارند اين كار را مىكنند، اين سران ممالك دارند اينطور ظلم به ما مى كنند اين شاه دارد اينطور ظلم مى كند،اينطور مردم را مى كشد، مردم حرفشان اين است اين را مى خواهند، مردم وحشى نيستند. اينمرديكه دارد مى گويد اين مملكت ما مردمش قابل نيستند كه آزادى به آنها داديم و مى گويدقابل نيستند كارتر مى گويد كه آنقدر آزادى دادند كه اينها ديگر داد و فريادشان در آمده، اينهمه قتل و غارت براى زيادى آزادى است به منطق كارتر، با تصريح . من نمى فهمماين چه جور دماغى است ، اين چه جور آدمى است . در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات ياكيهان كه ايشان گفته اند كه شاه يك آزادى تندى به مردم دادند و اين ، منشاء ايناختلافات است ، اين آزادى تند منشاء اين است كه مردم دادشان بلند شده است كه اى آزادى ،آزاد آزادى . مقصود از هى آزادى اين است ما نمى خواهيم آزادى ، ما نمى خواهيم آزادى و
حرف كارتر اين است . اينها دارند اينطورى معرفى مى كنند. اين مرديكه مى گويد كه(باز او بهتر است از اين ) اين ملت ما قابل آزادى نيستند، نمى شود به آنها آزادى داد براىاينكه اگر آزاد بشوند مرا نمى خواهند. حرف او اين است تا به آنها گفتند (آزادى ) مىگويند (مرگ بر شاه ). آن آدم هم مى گويد از بس آزادى دادند، دارند داد ميزنند. ماگرفتار يك همچو دو نفر آدمى هستيم ، يكى از آن طرف افتاده ، يكى از آن طرف افتاده .اين گرفتارى ماست . ما كه در اينجا نشستيم و تمام با هم داريم و شما كه تماس با اينرفقاى اروپائى يا آمريكائى تان داريد، بگوئيد مطالب را، درد ايران را يا درد اين ملترا بگوئيد، بگوئيد كه اين بچه هاى صغير را اينها دارند مى كشند، بچه هاى 7 سالهرا، بچه هاى 8 ساله را اينها دارند مى كشند.
ما ميخواهيم كه انعكاس اين مطلب كه در خارج اينها يك مردم وحشى هستند، نوشته بود، ازقول يك خبرنگار بود كه اروپائى بود، انگليسى بود، نوشته بود كه من در ايناجتماعى كه در روز عيد فطر مردم با تمام وقار داشتند مى رفتند و شعارهائى مى دادندولى هيچ زد و خورد تو كار نبود و آرام بود، نوشته است كه من رفتم كه بروم ، يكاتومبيل بود مال يك آمريكائى ، نگه داشت ديد من خارجى هستم ، سوار شدم ، رو من كرد،گفت ببين وحشى ها را. به او گفتم ، اينها وحشى اند؟ شما در كجاى دنيا اطلاع داريد كهنيم ميليون ، يك ميليون جمعيت راه بيفتد و اينطور آرام اينطور صحيح راه بروند؟ خوب ،اينها حقشان را مى خواهند، اينها وحشى هستند؟ اينها در خارج منعكس كرده اند كه ايران وحشىهستند، وحشى را كه نمى شود آزاد كرد، وحشى بايد در باغ وحش درش را بايد محكمقفل كرد. اينها دارند شماها را اينطور معرفى مى كنند. شما براى اينكه از ذهن اين خارجىها بيرون بياوريد اين مطلب را، بگوئيد مطلبى كه ما داريم چيست ، مطلبى كه ايرانى هادارند چيست ، اين است . تا اين مساءله از ذهن اينها بيرون برود وقتى بيرون رفت ، دراينجا هم يك موجى پيدا مى شود. اين حكومت ها، اينها هم از ملت خودشان يك قدرى ملاحظهممكن است داشته باشند. اين براى اين جهت است ، نه اينكه براى اين است كه اينها بلندشوند بيايند كار ما را حل كنند، ما كارمان را بايد خودمانحل كنيم . لكن اين مطلب كه دارند درست مى كنند براى ملت ايران كه ملت ايران وحشى استو آزادى نمى تواند بپذيرد يا ملتى است كه از زيادى آزادى دادش در آمده است ، اين مطلبرا شما بايد منعكس كنيد و بفهمانيد كه مساءله و داد ملت ايران چيست و اينها چه چيز مىخواهند. بچه 8 ساله شان داد مى زند آزادى ،استقلال ، حكومت اسلامى ، پير مردش هم اينها را مى خواهد، ملايش هم اين را مى خواهد -عرض مى كنم كه اهل منبرش هم اين را مى خواهد، فضلايش هم اين را مى خواهند، بازارى هماين را مى خواهد، دبيرستانى هم اين را ميخواهد، اينها مى خواهند آزاد باشند. گرفتاربودند، 50 سال اختناق ، اينها مى خواهند كه مستقل باشند،سال هاى طولانى (بيش از 50 سال ) تحت اسارت بودند، مى خواهند بيرون بيايند از ايناسارت . ماها بايد در اينجا كه هستيم تبليغ كنيم يعنى بگوئيم به اين افراد اين مملكت ،با هر كس كه روابط داريم مسائل ايران را طرح كنيم و به اينها بگوئيم تا اين مطلب ازذهن اينها بيرون بيايد كه (اينها يك دسته وحشى هستند كه دارند بانك را- نمى دانم -آتش
مى زنند، حالا اگر هم آتش بزنند اينها، يك وقت از خود آنها نباشد. اين يك دسته وحشىهستند اينها، اينها را اگر آزاد كنند، چه خواهند كرد؟ چه خواهند كرد. چه خواهند كرد. نهمساءله اين نيست ، اين بيچاره ها براى آزادى دارند داد مى زنند، بچه هايشان را هم مى دهندكه مبادا كه باز در قيد و چيز اجانب باشند.
انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اسلام را تقويت كنيد. اميدواريم كهاين ملت با اين وضعى كه دارد، پيروز بشود و پيروز خواهد شد انشاءالله .
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
بيانات امام خمينى در مورد لزوم اتحاد قواى مسلمين درمقابل دسائس استعمارگرى
9/8/57
بسم الله الرحمن الرحيم
اتصال قطرات اجتماع مسلمين پيدايش قدرت واحدى براى نابودى ابرقدرت هاست
اين گروه هايى كه هستند، اين گروه ها يك اختلافات سليقه اى و مسلكى بينشان موجوداست . من خودم هم كه در اينجا آمدم اين معنا را يك قدرى احساس كردم هست .
يك جامعه اى كه يك مقصدى دارد و مى خواهد كه آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش رافراهم كند و به نتيجه برسد، اين جامعه را مى شود تشبيه كرد (افراد جامعه و خود جامعهرا) به قطرات و نهرها و سيل و دريا. قطره باران يكى يكى وقتى كه ملاحظه بكنيد، هرقطره اى وقتى از قطره هاى ديگر جدا باشد يك برگ را هم تر نمى كند يك قطره بارانبه قدر اينكه يك برگى را تر بكند نيست . اگر هم فرض كنيد كه ميليون ها قطرهباشد، اين قطره ها از هم جداباشند، هيچ اتصالى باهم نداشته باشند، اگر چنانچهميلياردها قطره وجود داشته باشد. و اين ها قطره قطره باشند، باز كارى از آنها نمىآيد. هر قطره اى تا اجتماعى نباشد كارى از آن نمى آيد، حالا اگراتصال با هم پيدا كردند، يك وقت اتصالشان يك مقدارى است ، مثلا در يك جايى كهقطرات آمده اند، يك مقدارى از اين قطرات با هماتصال پيدا كرده اند و ليكن به مقدار ديگرى يااتصال ندارند يا اتصال پيدا كرده اند ليكن آنها ديگر به اين قطراتى كه با هممتصل شده اند، اتصال نداشته باشند، آن يك جويى را، يك نهرى راتشكيل مى دهد، آن هم يك نهرى را تشكيل مى دهد يا اگر با هماتصال پيدا نكرده باشند به همان قطره باقى مى مانند. از اين نهر يك كارى بر مى آيداما كار اساسى نيست . از اين اتصالى كه بين اين قطرات پيدا شده است و يك نهرى ازآندرست شده است ، مى شود كه يك زمينى را مثلا آبيارى كنند و به او كشتى بكنند ليكنمحدود است انتفاع از آن آن نهر هم همين طور، و آن قطرات اگر باشد كه هيچى . اما اگرچنانچه اين نهرها به هم متصل شد و يك سيلى و رودخانه اى راه انداخت ، قدرتش زياد مىشود قطره بود آنوقت ، قبل از اينكه سيل بشود، آنوقت كه قطره بود، قدرتش يك قدرتقطره اى بود كه يك برگ را نمى توانست تر بكند يا حركت بدهد، حالا كهاتصال پيدا كرد و يك نهرى از او وجود پيدا كرد، اين حالا به واسطهاتصال ، قدرت پيدا كرد يعنى قدرتهاى كوچك جمع شدند، ضعيف جمع شدند، وقتى باهم شدند يك قدرت واحد پيدا شد كه اين قدرت واحد نسبت به آن قطره به اندازه اى استكه عدد آن قطرات است ، اينها با هم كه مجتمع شدند اين ضريب آن قطرات است و شايدگاهى هم قدرت بيشتر
بشود لكن باز يك قدرت محدودى است ، به همين اندازه اى كه يك زمينى را مى تواند يااينكه اگر راه بيفتد مى تواند يك جوى كوچكى راه بيندازد، يك خاشاكى را حركت بدهد.اگر اين جوى هايى كه از اين نهرهائى كه پيدا شده است از اين قطرات ، با هماتصال پيدا بكنند و يك سيلى تشكيل بدهند، قدرت زياد مى شود كه حالا اينسيل خروشنده مى شود و ممكن است كه بكند يك درخت هايى را، يك بناهايى را خراب كند باآن خروش خودش و اگر اينها همه به هم اتصال پيدا بكنند و اين رودخانه ها همه با هماتصال پيدا كنند و به شكل يك دريا در آيند، قدرت بسيار زياد خواهد شد كه يك موجشكشتى ها را مى شكند.
اين جامعه ما هم همين طور است ، يكى يكى افراد را حساب كنيد، اگر صد ميليون يكى يكىباشد يعنى صد ميليونى باشد كه هر كدام خودشانند، كارى به ديگرى ندارند، اينصد ميليون جمعيت هيچ كارى از آنها نمى آيد، هر كدام به اندازه خودشانند امااتصال چون ندارند كار از آنها نمى آيد و مثل آن قطره ها مى مانند كه يك برگى را نمىتوانست حركت بدهد. يك نفر آدم يك قدرتى دارد اما قدرتش بسيار بسيار محدود است كهبخواهد يك كار اساسى را انجام بدهد، از او نمى آيد كار انجام بدهد، اگر هم فرضكرديم كه اين يك نفر يك جا يك جمعى با او هم عقيده شدند و با هم در يك مقصدى شركتكردند لكن ساير افرادى كه در جامعه هست با اين يا هم فكر نباشند و بدتر، اينكه فكرمخالف داشته باشند، اگر هم فكر نباشند و به آنها كار نداشته باشند، اين يك قدرتىاست كه از آن كارهاى محدودى مى آيد، كارهاى كمى از او مى آيد براى اينكه خودش بهواسطه اين اتصالى كه افراد به هم پيدا كرده يك قدرتى پيدا كرده است ، چون مزاحمهم ندارد از اين جهت يك كارهايى را مى تواند انجام بدهد اما اگر بنا شد كه يك جمعيتديگرى باشند كه با اين مخالف باشند در اين راهى كه دارد مى رود، اينها از اين راه مىخواهند بروند، آنها مزاحمت مى كنند، به واسطه اين مزاحمتى كه واقع مى شود، كارها خنثىمى شود يعنى نه او به مقصد خودش مى رسد و نه اين جمعيت به مقصد خودشان مى رسند.اگر اين مى خواست به همان مقصد جزئى خودش برسد، مزاحم بايد نباشد در كار. اگرشما بخواهيد از اينجا برويد تا مثلا بيرون اين شهر، اگر يك مزاحمى نباشد مى توانيدبرويد اما اگر مقابل شما يك مزاحمى ، يك سيلى باشد، يكغول باشد، مزاحمى باشد، نمى توانيد برويد.
اين اجتماعى كه ما فرض كرديم ، حالا از افراد محدود واقع شد و اينها در يك مقصدى اينجمعيت شركت داشتند و خواستند يك حركتى بكنند، اگر چنانچه در مقابلشان يك جمعيتديگرى نبود كه با اينها مزاحمت كند، آن خودش يك حركتى مى كرد و يك نتيجه جزئى هم ازآن حاصل مى شد اما اگر يك جمعيت ديگر پيدا شد و مزاحمت با اين جمعيت كرد، شما فرضكنيد كه صد تا، دويست تا جمعيت كه هر كدامشان مجتمع داشته باشند، دويست تا جمعيتباشند لكن دويست تا جمعيتى كه اينها همه كارهاى مختلف و عقايد مختلف دارند و مزاحمت ازهم مى كنند، اينطور نيست كه كار به هم نداشته باشند، مزاحمت از هم مى كنند، اين دويستتا قدرت به واسطه اين مزاحمت هايى كه مى شود، خنثى مى شود يعنى بيكاره مى شود،نمى رسد هيچ كدام به مقصد، همه ناكام خواهند شد در
مقصد. چه وقت ممكن است كه مقصد يك جامعه اى جامهعمل به خودش بپوشد؟ آنوقت كه اين افراد اين جامعه ، مثلا حالا ما فرض مى كنيم افرادمسلمين ، اين افراد مسلمين كه مثلا هشتصد ميليون ، شايد حالا يك ميليارد باشد، اينكه مىبينيد كه اين يك ميليارد جمعيت همه شان زير سلطه هستند، پيدا نمى كنيد در اين يك ميلياردجمعيت كه از مسلمين تشكيل شده است (كه همه مسلمند) الا اينكه هر جايش ‍ را كه دست مىگذارى مى بينى كه ابرقدرتى در آن دست دارد، اينكه يك ميليارد جمعيت اسير يكابرقدرت داراى مثلا دويست ميليون جمعيت ، صدوپنجاه ميليون جمعيت است براى اين است كهآن صدو پنجاه ميليون جمعيت با هم يك اجتماعى دارند در يك مقصدى و اين يك ميليارد جمعيتبا هم كه اجتماع ندارند، با هم مخالف هم هستند.
وقتى كه رجوع مى كنيد به ايران ملاحظه ميكنيد ايران با آنهايى كه مجاورش هستند،ممالك مجاورش خوب نيست . ممالك اسلامى به اين صورت در آمده و اين همين طورى نيست ،اينطور نيست كه اين ممالك اسلامى كه با هم اختلافات دارند و اختلافات سرسختانه باهم دارند، گاهى هم به جنگ هم برمى خيزند، اين من باب اتفاق شده باشد، خير، اين نقشههاى آن ابرقدرت هاست كه اينها را وادار مى كند كه به هم بپرند و اجتماع نداشتهباشند، اين قدرت يك ميلياردى نيايد روى كار كه حوصله را برآنها سخت كند و به همهغلبه بكند. آن بايد چه بكند؟ بايد اين جمعيت ها را، اين چيزها رامثل نهرهاى مختلف مجتمع اند اما آن نهر با آن نهر مجتمع نيست ، اينها را متفرق بكنند از هم ،و او يك مسلك داشته باشد و آن هم يك مسلك داشته باشد، آن هم يك مسلك ، هر كدام يك راهخاصى به خودشان داشته باشند و با ديگران مخالفت داشته باشند، دعوا و جنگ داشتهباشند. اين يا از خيانت سران ممالك است (ممالك اسلامى ) و يا ازجهل و بى اطلاعى شان هست كه نتوانستند اينها با هم تفاهم كنند و همه با هممثل يك دريايى بشكنند با موج خودشان هر چى كه در مقابلشان مى آيد. توطئه ابرقدرتها براى از بين بردن تفاهم دول عربى مى بينيد كه شما در فلسطين يك عده محدودى ازاين صهيونيست ها، از اين يهودى ها، يك قسم از ايناسرائيل ، يك عده محدودى اينقدر ممالك عربى را كه بيش از صد ميليون جمعيت دارد طورىكرده است كه يا بعضى شان تسليم او شده اند، بعضى شان هم نمى توانند هيچ كارىبكنند. الان چقدر سال است كه اسرائيل آمده و غصب كرده است اين اراضى فلسطينى ها را واينهمه جمعيت عرب و ممالك عربى اينقدر عرضه نداشته اند كه اين فلسطين را رد بكنند،مى گويند آمريكا پشت سر اوست ، خير بى عرضه هستيد، بى عرضه اند، نه اين استكه آمريكا، اگر اين قدرت ، قدرت صد ميليونى عرب با هم مجتمع بشوند، آمريكا همنميتواند كارى بكند اروپا هم نمى تواند، هيچ جا نمى تواند كارى بكند لكن مجتمعنيستند. بله آنها كارى كه مى كنند اين است كه اينها را نگذارند مجتمع بشوند. آن كارى كهآنها مى كنند اين است كه اگر يك وقت استشمام اين را كردند كه ايندول عربى مى خواهند با هم مجتمع بشوند، يك كارى بكنند بر هم بخورد اين اجتماعشانمثلا رئيس مصر را ببرند به آنجا،
رئيس جمهور مصر را ببرند به آمريكا و با او قرادادى بكنند، چه بكنند و از يك راهى ، اورا يك راهى ببرند كه ديگران آن راه را ندارند، آن يكى را ببرند يك راه ديگرى كه آنهاآن راه را ندارند. اين از كم فهمى ماهاست و از بى عرضگى ما مسلمين است كه اينطور اسيرهستيم و همه ما در تحت سلطه هستيم و همه منافع شرق را دارند آمريكا و شوروى وامثال اينها مى برند براى اينكه اين قطرات در آنجائى هم كه با هم مجتمع اند، اجتماعنيست .
تشكيل احزاب و گروه هاى مختلف ، حيله اى براى دست يابى اجانب به بيتالمال مسلمين
شما ملاحظه بكنيد، خوب حالا ما حساب آنكه مى خواستيم بكنيم حساب ايران است . ايرانوقتى كه يك جمعيت سى و چند ميليونى ، به حسب اينطورى كه حالا مى گويند، يك جمعيت35 ميليونى اگر بنا باشد سى و پنج ميليون يك نفر يك نفر باشند اينها 35 ميليونيك نفر يك نفر، كار يك نفر يك نفرى مى توانند بكنند، كار اجتماعى نمى توانند بكنندبراى اينكه ربطى به هم ندارند. حالا كه با هم مجتمع شدند و يك مثلا فرض كنيد جامعهاى تشكيل شده است از آنها، در همين متن جامعه ايجاد اختلاف مى كنند و افراد را كه با هم مىخواهند مجتمع بشوند، نمى گذارند. مسلك هاى مختلف ، اين احزابى كه مى بينيد كه درايران (حالا ما صحبتمان سر ايران است ) اين احزابى كه ازاول ، مثلا شايد از مشروطه به اين طرف اين احزاب پيدا شده باشد، اين احزاب مختلفهخيال نكنيد كه من باب اتفاق يك دسته اى با هم جمع شدند و حزبىتشكيل دادند، اين با يك نقشه شيطانى بوده قدرت هاى بزرگ براى اينكه ايران رانگذارند با هم بشوند، يك حزب درست كرده اسمش را اين گذاشته و يك حزب ديگرىدرست كرده اسمش را آن گذاشته ، اين حزب با آن دشمن است ، آن حزب با اين دشمن است .احزاب در بطن اين جامعه درست كرده اند، جبهه مختلف درست كرده اند و اين احزاب و جبهههاى مختلف هم اينطور نيست كه آن كار خودش را بكند و راه خودش را برود به آن كارنداشته باشد، آنهم كار خودش را بكند به اين كار نداشته باشد،نخير با هممختلفند،با هم مخالفند. يك راه استفاده غرب از ما و استفاده آمريكا و شوروى از مخازن وممالك ماها همين معناست كه در بطن خود يك جامعه كه بايد براى خودش يك حسابى داشتهباشد و يك پيشرفتى بكند، در همان بطن جامعه از طريق هاى مختلف اختلاف درست مىكنند، اختلاف مسلك هاى مختلف عرض مى كنم كه جنگ ترك و فارس ، جنگ كرد و مثلا غيركرد، جنگ مثلا فرض بفرمائيد كه بلوچ و غير بلوچ از اينمسائل درست مى كنند و مى تراشند. يك مملكتى كه بايد همه با هم مجتمع بشوند، هر كدامرا به يك راهى مى برند يعنى نقشه ها مى برد اينها را به راه هاى مختلف و به واسطههمين اختلافاتى كه در بطن خود جامعه است نمى گذارد اين جامعه رو به ترقى خودشبرود. آنها استفاده خودشان را مى كنند، اينها مى زنند توى سر هم و آنها مى آيند نفتهايشان را مى برند و گازهايشان را مى برند، هر چه دارند آنها غارت مى كنند كسى همنيست كه حرف بزند براى اينكه يك فكر واحد نيست ، افكار
متشتت و مختلف است . بنابراين ، اين يك سنخ اختلافاتى است كه توى جامعه و بطن جامعهما مى اندازند و من باب اتفاق نيست و نقشه است كه اين اختلافات را درست مى كنند.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation