بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 2, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ABRAR001 -
     ABRAR002 -
     ABRAR003 -
     ABRAR004 -
     ABRAR005 -
     ABRAR006 -
     ABRAR007 -
     ABRAR008 -
     ABRAR009 -
     ABRAR010 -
     ABRAR011 -
     ABRAR012 -
     ABRAR013 -
     ABRAR014 -
     ABRAR015 -
     ABRAR016 -
     ABRAR017 -
     ABRAR018 -
     ABRAR019 -
     ABRAR020 -
     ABRAR021 -
     ABRAR022 -
     ABRAR023 -
     ABRAR024 -
     ABRAR025 -
     ABRAR026 -
     ABRAR027 -
     ABRAR028 -
     ABRAR029 -
     ABRAR030 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مهتاب ادب
يكى از ويژگيهاى شخصيت علمى علامه بلاغى ، جنبه ادبى ايشان است . او دانشمندى اديبو اديبى دانشمند بود. نوشته هايش را با قلم و سبكى ابتكارى و جديد و در قالبهاىادبى و شعر، داستان ، رمان و مناظره به رشته تحرير در آورده و برخى ازمسائل عقيدتى و فلسفى را در قالب شعر سروده و شعرشحامل پيام بوده است .
ايشان در ثنا و رثاى اهل بيت عليهم السلام چكامه هايى چند سروده است . يكى از آنها راكه مرثيه اى براى امام حسين عليه السلام است مرور مى كنيم :

ععع يا تريب الخد فى رمض الطفوف
ليتنى دونك نهبا للسيوف

يا نصيرالدين اذ عزالنصير
و حمى الجار اذ عزالمجير
و شديد الباءس واليوم العسير
و ثمال الوفد فى العام العسوف
كيف يا خامس اصحاب الكسا
و ابن خيرالمرسلين المصطفى
و ابن ساقى الحوض فى يوم الظماء
و شفيع الخلق فى اليوم المخوف
يا صريعا ثاويا فوق الصعيد
و خضب الشيب من فيض الوريد
كيف تقضى بين اجناد يزيد
ضاميا تسقى بكاسات الحتوف عععع (83)
- اى كسى كه گونه هايت در سرزمين كربلا بر خاك گرم افتاد! اى كاش من به جاى تو،جايگاه ضربه هاى شمشير مى شدم .
- اى ياور دين هنگامى كه ياران اندك شدند! و اى اميد بى پناهان هنگامى كه پناه دهندگانكم شدند.
- اى كسى كه در روز جنگ و سختى صبر بسيار دارى و اى ملجاء وارد شدگان در سالهاىخشكى و سخت .
- چه سان است اى پنجمين اصحاب كساء و اى فرزند بهترن رسولان (حضرت محمدمصطفى صلى الله عليه و آله و سلم )
- اى فرزند ساقى حوض (حضرت على عليه السلام ) در روز تشنگى ، شفاعت كننده مردمدر روز ترسناك .
- اى كشته افتاده روى زمين و اى كسى كه محاسنت با خون گلويت خضاب است .
- چگونه تشنه ماندى بين لشكر يزيد، در حالى كه سيرابت مى كردند از جام مرگها.
چكاد تلاش
آموختن زبانهاى خارجى با امكانات محدود آن روز، كارى بسيارمشكل بوده است . علامه بلاغى علاوه بر زبان عربى ، زبانهاى عبرى ، انگليسى وفارسى (84) را خوب مى دانست و به آنها تسلط داشت و فراگيرى آنها به شخصيتعلمى ايشان برجستگى ويژه اى بخشيده بود.
درباره چگونگى آموختن زبان عبرى چنين نگاشته اند: ((زبان عبرى را از يهود دوره گردآموخته است . در آن روزگار گروهى يهودى در شهرهاى عراق بودند كه مقدارى جنس ،پارچه و امثال آن ، بر دوش داشتند و در كوچه و بازار مى گشتند و مى فروختند. بلاغىاز اين فرصت استفاده مى كرد و درباره مفردات و جمله بندى زبان عبرى از آنان چيزهايىمى پرسيد. گاه مجبور مى شد همه اجناس يك يهودى دوره گرد را بخرد تا از او دربارهيك واژه يا تركيب سخنى بشنود. چون يهوديان در آموختن لغت خود به ديگران بسياربخل مى ورزيدند. بلاغى گاه شيرينى و شكلات مى خريد تا اگر بچه اى يهودى ببيندبه او بدهد و چيزى از او بپرسد.))(85)
شكوه گمنامى
گمنام زيست و بى هياهو، ولى نامش در گمنامى اوست و هنرش در اخلاص ‍ والايش ...
شكوه گمنامى و حماسه اخلاص او در شعار معروفش تجلى كرده كه مى فرمود:
ععع ((انى لا اقصد الا الدفاع من الحق لا فرق عندى بين ان يكون باسمى او اسم غيرى.))عععع (86): من جز دفاع از حق انگيزه اى نداشتم . بنابراين هيچ فرقى نيست كهكتاب به نام من يا نام ديگرى منتشر شود.
اسوه زهد
درباره ساده زيستى اش گويند:
((اتاقى كوچك داشت و محقر. در آن جز بوريايى و روفرشى يى كه بر آن مى نشستهيچ چيز نبود. در زمستان وسايل گرم كردن و در تابستانوسايل سرد كردن نداشت ؛ با اينكه مزاجى ضعيف داشت و بيمار بود. با ايناحوال ، هيچ گاه از اين اتاق بيرون نمى رفت مگر براى نيازهاى ضرورى .))(87)
بحقيقت كه ايشان با بى پيرايگى اش اسوه برجسته زهد و پارسايى بود.
خنياگر بيدارى
حياتش تركيبى از دو عنصر عقيده و جهاد بود و حركتش بر مبناى اين دو عنصر هيچ گاهگوشه نشينى را نگزيد و آرام نگرفت و پيوسته حريت آميخته با حيات را بر سر و روىجامعه اسلامى مى پاشيد و خوابهاى گران را بر مى آشفت گويند:
((برخى از بهائيان جاسوس استعمار در محله اى در بغداد، مكانى را به نام حظيره براىاجتماع خود بنا نهادند. بلاغى با شنيدن اين خبر ديگر آرام نگرفت و استراحت را بر خودروا نداشت تا با مراجعه به دادگاه و قانون آنان را به ترك آنمحل واداشت و پس از مدتى آنجا را به مسجدىتبديل كرد و در آن نماز و شعاير حسينى اقامه مى شد.))(88)
اين روحانى آگاه ، مرز و بوم را همواره نگهبان بود و براى بيدار ساختن جامعهدل مى سوزاند و تمام هستى خود را فداى خدمت به حق و خلق كرد.
وى براى چاپ كتاب ((الهدى )) (در رسوا سازى خدعه ها و توطئه هاى مبلغان مسيحى )پولى نداشت . بناچار هر چه در خانه داشت به قيمت ارزان فروخت و كتاب را بهچاپخانه فرستاد تا خداوند اندك اندك اثاثيه خانه و زندگانى وى را فراهم ساخت.(89)
آخرين هجرت
آسمان شهر غم رنگ بود و اندوهبار. اشك هجران بر گونه هاى شهر جارى بود. زيراخورشيد انديشه اى رو به غروب بود كه هفتادسال در آسمان علمى شيعه نور بخشيده بود. تقويم عمرى رو به پايان مى شد كهبرگ برگ وجودش را وقف خدمت كرده بود.
باد خزان بر باغ پرشكوفه رادمردى وزيدن گرفته بود كه سراسر عمرش بهاربود و بيدارى فصل فراق در گوش جان علامه آهنگ وداع مى نواخت و نسيم ((ارجعى))(90) جانان در بوستان جانش وزيدن داشت و در حياط ((حياتش )) مى رفت كه باقفل مرگ بسته شود. او كه عمرى در وادى رضاى حق قدم و قلم زد اكنون مجنون صفت مشتاقنوشيدن جام وصال بود.
سرانجام اين چكاد تعبد و تخصص ، فقيه و اديب فرزانه و مجاهد زاهد، شب دوشنبه بيست ودوم شعبان 1352 ق .(91) نداى حضرت دوست را لبيك گفت و مرغ جانش با كوله بارىاز خدمت و خوبى و افتخار به سراى ابدى پر كشيد و در آستان دوست جاى گرفت .خاكيان را در سوگ و عرشيان را در سرور نشاند. حوزه هاى علميه - بويژه طلاب نجف - دراين فقدان ، غرق در ماتم شد. پس از تجليل و تشييع ، پيكر پاكش را در حجره جنوبىسوم در سمت غربى صحن مبارك حضرت على عليه السلام ، در كنار آرامگاه جواد بن محمدحسينى (مؤ لف كتاب مفتاح الكرامه ) به خاك سپردند.
روحش شاد، راهش سبز و پر رهرو و تربتش از شمع رضاى جانان نورانى باد.
ميرزاى نائينى
متوفاى 1315 ش .
نداى بيدارى
نورالدين على لو
درخشش نور
محمد حسين در سال 1240 ش . / 1277 ق . در شهر نايين و در خاندانىفاضل و محيطى روحانى و خانه اى پرمهر و عطوفت ، قدم به عرصه گيتى نهاد و باقدوم مبارك خود آن خانه را رونق و صفايى افزون بخشيد.(92)
پدر او شيخ الاسلام ميرزا عبدالحريم ، از خاندان بزرگ منوچهرى بود كه در شهراصفهان پدرانش - پشت در پشت - لقب شيخ ‌الاسلامى داشتند. خاندانى نايينى در اصفهانبه بهره مندى از خوبيها شهره عام و خاص و از نظر علم و ديندارى زبانزد همگان بودندو خانه ايشان در زمان بروز مشكلات پناه مستمندان بود.
تحصيل علوم
ميرزا محمد حسين تحصيلات ابتدايى حوزوى خود را در زادگاه خويش ‍ گذراند و پس از آنبار سفر بست و در هفده سالگى (1293 ق ) به شهر اصفهان هجرت كرد و در آن حوزهعلمى بزرگ تحصيل علوم دينى را ادامه داد و دروس عالى فقه ،اصول ، فلسفه و حكمت را از اساتيد فرهيخهذيل آموخت :
1. ابوالمعالى فرزند حاج محمد ابراهيم كلباسى (1247 - 1315 ق .)
2. شيخ محمد باقر ايوانكى فرزند شيخ محمد تقى اصفهانى (1235 - 1301 ق .)
3. جهانگير خان قشقايى (1243 - 1328 ق .)(93)
نايينى اين اسطوره تقوا، بعد از چندين سال كسب علم از محضر عالمان اصفهان درسال 1303 ق آن حوزه را ترك گفت و راهى نجف اشرف شد. او پس از زيارت بارگاهملكوتى اميرمؤ منان على عليه السلام به شهر سامرا رفت . زيرا آن ديار مقدس با حضورميرزا محمد حسن شيرازى و ديگر اساتيد، رونق علمى يافته و دانش پژوهان بسيارى را بهسوى خود جلب كرده بود.
نايينى در آغاز ورود به حوزه سامرا در درس دو استاد فرزانهذيل شركت جست :
1 - سيد محمد طباطبايى فشاركى (متوفى 1316 ق .)
2 - سيد اسماعيل صدر (1258 - 1338 ق .)
او سپس در محفل پربار درس ميرزا محمد حسن شيرازى (1230 - 1312 ق .) حضور يافت ومدت نه سال از دانش سرشار استاد عالى مقام خويش ‍ بهره برد و علاوه بر آن ، محرمخاص ميرزا گرديد.(94)
ميرزاى نايينى همچنين با سفر به نجف اشرف از درس اخلاق سالك درگاه الهى آخوند ملاحسينقلى همدانى استفاده كرد.(95)
او پس از رحلت ميرزاى شيرازى به همراه استاد ديگر خويش سيداسماعيل صدر راهى كربلا شد و در جوار مرقد امام حسين عليه السلام از اين استاد عزيزسود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجاميد و سپس با اندوخته اى ارزشمند وكوله بارى گرانسنگ در سال 1316 ق راهى نجف شد و در آنجا اقامت گزيد.(96)
او در كنار تدريس ، در جلسه علمى آخوند خراسانى حاضر مى شد و در كمترين زمان ازياران و محرمان اسرار او گرديد.(97)
پرورش يافتگان مكتب ميرزا
ميرزاى نايينى با مقام والاى علمى ، سياسى و معنوى خويش شاگردانفاضل و آگاهى را به عالم اسلام عرضه كرد كه هر يك محور فكرى و علمى در جامعهشدند. در مورد شاگردان برجسته اين رادمرد بزرگ مى توان به شخصيتهاىذيل اشاره كرد:
1. شيخ محمد على كاظمى خراسانى (1309 - 1365 ق .)
2. سيد محسن طباطبايى حكيم (1306 - 1390)
3. سيد جمال الدين گلپايگانى (1295 - 1379 ق .)
4. سيد محمودحسينى شاهرودى (1301 - 1394 ق .)
5. سيد محمد حجت كوهكمرى (1310 - 1372 ق .)
6. سيد محمد هادى ميلانى (متوفى 1395 ق .)
7. شيخ محمد تقى آملى (1304 - 1391 ق .)
8. سيد ابوالقاسم خوبى (1317 - 1413 ق .)
9. سيد محمد حسين طباطبايى (1321 - 1402 ق .)
10- ميرزا هاشم آملى (1322 - 1413 ق .)(98)
11- شيخ محمد رضا طبسى نجفى (1322 - 1405 ق .)
12. سيد محمد حسينى همدانى (متولد 1322 ق .)
يادى از فضيلت ها
از ميان انبوه خصلتهاى پسنديده و فضيلتهاى آموزنده ميرزا، تنها چند نمونه آن را مرورمى كنيم :
الف - مناجات با خدا: ميرزا هنگام مناجات چنان گريه مى كرد كه قطرات اشك بر محاسنشريفشان جارى مى شد و در قنوت نماز شب دعاى ابوحمزه ثمالى را مى خواند و در موقعنماز آشكارا رنگ رخسارش زرد مى شد و لرزه بر اندامش مى افتاد.(99)
آقاى حسينى همدانى - شاگرد ميرزا - به نقل از پدر ارجمندش مى گويد: گاهى يك ساعتبه اذان صبح مانده مى رفتيم به حرم ، هنوز در حرم را باز نكرده بودند مرحوم نايينىدر شب مشغول نماز و دعا بود. بعد از نماز و دعا بهمنزل برمى گشت تا به درس و بحث خود برسد.(100)
ب - شرط شركت در درس : استاد در هنگام بيان درس ، توصيه هاى متعددى به شاگردانمى فرمود. از جمله آنكه : با يكديگر گفتگوهاى تند و تيز نداشته باشند،اعتدال و خوشرويى را پيشه خود قرار دهند و پا را ازاعتدال فراتر نگذارند. ايشان همچنين خواندن نماز شب و شب زنده دارى كردن را شرطىبراى حضور در درس قرار داده بود. او به شاگردان توصيه مى كرد تا درسها رابنويسند و خود نيز به نوشته هاى آنان نظر كرده ،ميل داشتند هر روز يكى دو تا از نوشته هاى درس وى در كنارش باشد وبدانها نگاه بكند.
ج - نوآورى در اصول : علم دانش اصول فقه كه شيوه صحيح استنباط از منابع فقه رابه ما مى آموزد در طول تاريخ حوزه هاى علمى شيعهتحول ، گسترش و نوآوريهاى بسيارى داشته است از جمله دانشمندانى كه در رونق و جلورفتن اصول زحمت فوق العاده كشيد، آية الله نايينى است ، بدان حد كه نوآور ومجددالاصول نام گرفت و به مقامى در اين علم رسيد كه اكثر معاصران از نظريات وىپيروى مى كنند و آن را هم سنگ با نظريات آخوند خراسانى دراصول به حساب مى آورند.(101) اين مهم را مى توان از تقريرات نوشته شده ازسوى شاگردان ممتاز درس او به دست آورد.
نقش ميرزا در نهضت مشروطيت
در عصر ميرزا انقلابى مردمى به منظور مهار استبداد وتحصيل استقلال و امنيت به رهبرى عالمان دين در ايران انجام شد كه به نهضت مشروطهمعروف شده است . در اين نهضت آية الله نايينى را مى توان از پيشگامانى به شمار آوردكه در كنار عالمانى ديگر چون آخوند خراسانى نقش موثرى را در پيروزى آن ايفا كرد.
اهداف علما و رهبران روحانى نهضت مشروطه ايران از اين قرار بود:
1.برپايى حكومت خدا
2.اجراى قوانين الهى
3.حفظ و پاسدارى سنتهاى الهى
4.حفظ جان و مال و ناموس مردم
در سال 1327 ق . سلطنت استبدادى محمد على شاه با به توپ بستن مجلس به پايانعمر خود رسيد و مشروطه خواهان پس از فتح تهران حكومت را به دست گرفتند. اما بادخالت اجانب به جاى بر سر كار آمدن دانشمندان اسلامى و اجراى احكام دين ، فئودالها وعربزدگان و ايادى استكبار رهبرى نهضت را به دست گرفتند و انقلابى را كه علما بااهداف بلندى دنبال مى كردند از مسير اصلى اش منحرف ساختند و به جاى آنكه دشمنانواقعى مشروطه كيفر كنند، شيخ فضل الله نورى را بردار كردند.
اكثر علماى بزرگ نجف اشرف به اين اميد كه خواهند توانست به آن نهضت محتوايىاسلامى ببخشند از آن پشتيبانى كردند؛ كه در اين ميان نام آخوند خراسانى و ميرزا محمدحسين نايينى نيز به چشم مى خورد. مخالفان مشروطه براى مقابله با نهضت تلاش كرده ،حتى ميرزا را نيز هدف قرار دادند. در مقابل ، روزنامهحبل المتين در دفاع از مشروطه و آية الله نايينى چنين مى نويسد:
((مردم نبايد تحت تاءثير اين بدگوييهاى دشمنان مشروطه ، نسبت به نايينى كه خدماتاو به مشروطه و اسلام فراموش ناشدنى است قرار گيرند.))(102)
آية الله نايينى در كنار آخوند خراسانى ، در رهبرى نهضت از اعتمادىكامل برخوردار بود و به از نزديكترين افراد به وى به شمار مى رفت كه در اين بارهيكى از نويسندگان مى گويد:
((آشنايان به زندگى نايينى را باور بر آن است كه نامبرده حتى متن تلگرافها وبيانيه هاى عمومى آخوند خراسانى (و ديگر رهبران نهضت ) را پيرامون انقلاب مشروطيتانشا مى كرده است .))(103)
پس از آنكه آخوند خراسانى حكم به وجوب مبارزه با ديكتاتورى و خلع محمد على شاه داد،مردم مهياى جهاد همراه با علماشدند آخوند نيز همگام با مردم و ديگر علما عازم حركت بهايران گرديد ولى در بامداد همان روزى كه عازم ايران بود (1329 ق .) به مرگناگهانى و مرموز در گذشت و با در گذشت ايشان نهضت مشروطه ، رو به ضعفگذارد.(104)
البته رحلت آخوند خراسانى حركت علما را به ايرانتعطيل نكرد بلكه آنان بعد از توقف ، چند هفته اى بعد در محرم 1330 ق به سوىكاظمين حركت كردند؛ كه يكى از آنها آية الله نايينى بود. رهبران روحانى در شهركاظمين هياءتى تشكيل دادند تا در اجراى هدف جنبش علما فعاليت كنند سرانجام فعاليت هاىآنان باعث شد كه آرامش به كشور ايران باز گردد.(105)
با كتاب ((تنبيه الامة ))
آية الله نايينى اين كتاب را در بحران انقلاب مشروطه درسال 1327 ق . به زبان فارسى نوشت (106) و از سوى آية الله آخوند خراسانى وآية الله شيخ عبدالله مازندرانى مورد تايييد و تقريظ قرار گرفت .
ميرزا در اين كتاب حاكميت اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله و سلم را بادليل و برهان قاطع اثبات كرده و پرده از چهره حكومتهاى استبداد برداشته است اوزندگى در زير سلطه استبداد را مساوى با برده بودن مى داند و در اين باره چنين مىنويسد:
((خداوند متعال در قرآن مجيد و ائمه معصومين عليه السلام در مواقع عديده ، زندگى همراهبا پذيرش سلطه حكمرانان استبدادگر را نوعى بردگى و ضد آزادى مىدانند.))(107)
ايشان از قائلين به ولايت مطلقه فقيه است كه در اين كتاب تمام مناصب و شؤ ون اعتبارىامام معصوم عليه السلام را براى فقيه جامع الشرايط ثابت مى داند.(108) بنابرنظريه او، بدون شك علما شرعا مسؤ ول دستگاه حكومتى هستند و جلوگيرى از بى نظمى وبى عدالتى در جامعه از مسائل پر اهميتى است كه از وظايف و مسووليتهاى آنهاست و درغيبت امام عصر (عج ) - همانند زمان ما - رهبرى جامعه به عهده آنان مى باشد.
آية الله طالقانى - كه به همت او اين كتاب با ارزش همراه با توضيح و شرح عباراتمشكل به چاپ رسيد - در مقدمه كتاب فوق چنين مى نويسد:
- دقت و توجه به اين كتاب براى هر كس مفيد است ، آنهايى كه خواهان دانستن نظر اسلام وشيعه درباره حكومت اند، در اين كتاب نظر نهايى و عالى اسلامى - عموما و شيعه رابخصوص - با مدرك و ريشه خواهند يافت . براى علما و مجتهدين كتاب استدلالى واجتهادى و براى عوام رساله تقليدى راجع به وظايف اجتماعى است .))(109)
شهيد بزرگوار آية الله مرتضى مطهرى پيرامون اين كتاب با ارزش ‍ مى فرمايد:
((انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملى ، اجتماعى و سياسى اسلام را هيچ كسبه خوبى علامه برزگ و مجتهد سترگ مرحوم ميرزا محمد حسين نايينى - قدس سره -تواءم با استدلالها و استشهادى هاى متقن از قرآن و نهج البلاغه ، در كتاب ذيقيمت ((تنبيهالامه )) بيان نكرده است ... ولى افسوس كه جو عوام زده محيط ما، كارى كرد كه آن مرحومپس ‍ از نشر آن كتاب ، يكباره مهر سكوت بر لب زده ، دم فرو بست .))(110)
مبارزه با استعمارگران
پس از شروع جنگ جهانى اول (1914 م ) بخش وسيعى از خاك كشور عراق به دستنيروهاى انگليسى اشغال شد. در پى اين امر علماى شيعه وارد صحنه شده ، عليه آنان حكمجهاد دادند. در اين ميان آية الله نايينى نقش خويش را به طورفعال ايفا كرد و همگام با ديگر علما عليه قواى خارجى دست به قيام زدند.(111)
بعد از شكست دولت عثمانى ، دولت انگليس در صدد روى كار آورن حكومتى دست نشانده وانگليسى بر عراق بر آمد و از مردم عراق دعوت شد تا در يك انتخابات عمومى براىتعيين يك حاكم انگليسى براى خود شركت جويند. علما و روحانيان طرازاول عراق نيز مجددا به مخالفت با انگليسيان برخاسته ، با صدور فتوا، انتخاب فردىكافر را براى حكومت بر مسلمانان حرام دانستند. دولت انگليس كه خود را در مخمصه ديدقراردادى با ملك فيصل بست و او را در سال 1340 قمرى پادشاه عراق گردانيد.(112)
فتواى علما چنان تاثيرى در مردم گذاشت كه امكان انتخابات را در شهرهايى چون نجف وكوفه سلب كرد. بعد از اين رخدادها بود كه استعمار پير زمينه تبعيد مراجع دينى راتدارك ديد و آية الله نايينى و آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى را به ايران تبعيدكرد.(113)
آن دو مرجع بزرگوار با استقبال پرشور مردم مذهبى ايران و علما و روحانيون شهرهاىمختلف مخصوصا علماى قم قرار گرفتند و سپس به برپايى جلسه درس و اقامه نمازجماعت پرداختند.
سرانجام ملك فيصل در اثر فشار مردم و علما، مجبور به عذرخواهى از مراجع تبعيد شدهگرديد و آن دو فرزانه دهر پس از يك سال دورى از حوزه علميه نجف درسال 1342 ق . باز گشتند.
تاليفات
از آن درياى بيكران علوم دينى آثار ذيل به يادگار مانده است :
1 - تعليق بر عروة الوثقى (در فقه )
2 - لباس مشكوك (در فقه )
3 - التعبدى و التوصلى (در اصول )
4 - وسلية النجاة
5 - سؤ ال و جوابهاى استدلالى فقهى
6 - تقريرات اصول ، كه برخى از شاگردان او درسهاى علماصول وى را به رشته تحرير در آوردند و درحال حاضر دو كتاب ((فوائدالاصول )) اثر شيخ محمد على كاظمى و ((اجودالتقريرات)) اثر سيد ابوالقاسم خويى در دسترس فضلا و دانش پژوهان حوزه هاى علمى است .
7 - لاضرر (در اصول )
8 - احكام خلل (در فقه )
9 - معانى حرفيه
10 - تزاحم و ترتب (در اصول )
11 - تنيه الامة و تنزيه الملة و...(114)
افول ستاره آسمان فقاهت
سرانجام استاد فقها و مجتهدان عصر آية الله العظمى ميرزا محمد حسين نايينى پس ازعمرى تلاش و خدمت در پرورش شاگردان گرانمايه و تعالى اسلامى و مسلمين در 26جمادى الاولى سال 1355 ق . نداى حق را لبيك گفت و به جوار رحمت ايزدى پيوست .
پيكر مطهر او در نجف اشرف با شكوه خاصى تشيع گرديد و پس از اقامه نماز بهوسيله آيه الله سيدابوالحسن اصفهانى ، در كنار حرم مطهر حضرت على عليه السلام بهخاك سپرده شد .
((رحمت بى منتهاى حق ارزانى روح پاكش ))
آية الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى
متوفاى 1315 ش .
نگهبان بيدار
سعيد عباس زاده
$$ تولد$$$
سال 1326 ه -.ق در روستاى ((مهرجرد)) يزد در خانه مردىپاكدل و پرهيزكار به نام ((محمد جعفر)) كودكى پا به عرصه حيات گذاشت وعبدالكريم نام گرفت .(115) وى دروان كودكى را در دامان پر مهر مادرى سپرى كردتا به شش سالگى رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستى پايش به مكتب بازمى شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبرى نبود و كودكانى كه بزرگ مى شدند بهدنبال كار و حرفه پدران خود رفته ، بهار عمرشان را در مزارع سپرى مى كردند، اماعبدالكريم كه گويى سرنوشتى جز اين داشت مورد لطف الهى قرار گرفت و خيلى زودوسيله درس و دانش ‍ اندوزى برايش فراهم شد.
آغاز تحصيل
((روزى يكى از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (مير ابو جعفر) - كه خود عالم ودر كسوت روحانيت بود - به مهرجرد آمد و (در ديدار نخست ) آثار استعداد و پرتو نبوغىخارق العاده را در سيماى اين كودك مشاهده نمود و اين بود كهتحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و در همين سفر با رضايت پدر و مادرش ، او را بهاردكان برد و به مكتب سپرد.)) (116)
عبدالكريم ، در شهر ناآشنا چندين سال در رفت و آمد بود. روزها در درس ‍ استادان حاضرمى شد و شبها در خانه مير ابو جعفر به سر مى برد و گاهى در شبهاى جمعه به منظورديدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پيش مى گرفت . عبدالكريم هر چند بار رحلت پدرمدتى از تحصيل باز ماند اما اين فراق از مكتب چندانطول نكشيد و ديگر بار شوق مدرسه و مكتب ، قرار از كف اختيار او ربود و عشق به معارفقرآن در دلش جوانه زد و اين بار راه حوزه علميه يزد را در پيش گرفت .
حوزه يزد
در آن دروان (اواخر قرن سيزدهم ) يزد حوزه علمى پر رونقى داشت . پنج مدرسه علومدينى در اين شهر، بخش عمده اى از دانشجويان علوم اسلامى را در خود جاى داده بود ودانشمندان بزرگى كه تربيت يافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شيخ بزرگانصارى و ميرزاى شيرازى بودند، در آنجا به تدريس علوم مختلف اسلامىاشتغال داشتند.
((در ميان مدرسه هاى مختلف علوم دينى ، مدرسه بزرگ (و زيباى ) ((محمد تقى خان ))از معروف ترين آنها به شمار مى فت .))(117) كه بسيارى از درسهاى دوره سطح وخارج در آنجا تدريس مى شد. عبدالكريم جوان ، در چنين جو معنوى وارد دارالعباده يزدگرديد و در مدرسه محمد تقى خان سكنى گزيد و سالها با شور و اشتياق فراوان درپاى درس استادان بزرگ به تحصيل علوم اسلامى پرداخت .
شوق ديدار
هنوز بيش از 18 بهار از عمر عبدالكريم سپرى نگرديده بود كه شوق ديدار عتبات دردل وى جوشيدن گرفت و راهى سرزمين عراق شد. چهار شهر مذهبى عراق (نجف ، كربلا،كاظمين و سامرا) كه فرزندان پيامبر خدا را ميزبان هستند و خاكشان وجود پاك امامانبزرگوار ما را در آغوش خود كشيده است ، عتبات مى گويند.
او به همراه مادر خويش با كاروان زيارتى راهى آنجا شد و بى درنگ به حلقه دانشوارنو عالمان بزرگى كه گرداگرد امامان را گرفته بودند، پيوست . عبدالكريم ابتدا چندسالى در حوزه عليمه كربلا در محضر آية اللهفاضل اردكانى بود و پس از آن با راهنمايى استادش به حوزه عليمه سامرا و به محضرميرزاى بزرگ شيرازى شتافت .
در حوزه سامرا
ميرزاى شيرازى در آن زمان مرجع وقت و در راس حوزه علميه سامرا بود. وى از آنجا كه بهعلم و معنويت آية الله ادركانى احترام زيادى مى گذاشت شيخ عبدالكريم را مورد توجهقرار داد. مى گويند وقتى نامه فاضل اردكانى را خواند و رو به عبدالكريم كرد وفرمود: ((من به شما اخلاص پيدا كردم .))(118) از همين رو آن طلبه جوان و پرتلاش را در منزل خود جاى داد. آية الله حائرى پس از اينكه به مقام اجتهادنايل گشته بود از اين دوران به نيكى ياد كرده ، از خانه ميرزا خاطراتى را اين گونهنقل مى كند: ((سرداب خانه ميرزا هم محل مطالعه ام بود و هممحل استراحتم و در ماه مبارك رمضان سحرى را نيز در آنجام مى خوردم اما براى افطار بهخانه ميرزا باز نمى گشتم ، بلكه به علت گرماى طاقت فرساى هوا، به سوى فراترفته ، آب مفصلى مى خوردم و شنا مى كردم ))(119)
شيخ عبدالكريم در حوزه عليه سامرا دوازده سال تمام بهتحصيل علم پرداخت . او در اين مدت . با همه رنجها و مشتقها ساخت و فارغ از هرگونهاشتغال ديگرى با دلى پر اميد، به آينده روشن خويش چشم مى دوخت و سرانجام نيز بهكمالات علمى و معنوى نايل گشت .
در محضر استادان
گذشته از اراده محكم و تلاش خستگى ناپذير شيخ عبدالكريم در راهتحصيل دانش ، استادان پرمايه نيز در شكلى گيرى شخصيّت علمى و معنوى او نقشاساسى ايفا مى كردند.
وى در سالهايى كه در حوزه علميه سامرا حضور داشت از خرمن دانش ‍ فقهاى بزرگى چونآية الله سيد محمد فشاركى ، آية لله محمد تقى شيرازى و آية الله شيخفضل الله نورى ، كه هر يك از ستاره هاى درخشان آسمان فقاهت به شمار مى رفتند،خوشه علم و معنويت چيد.
اقامت در كربلا
آية الله حائرى پس از رحلت ميرزاى شيرازى راهى نجف گرديد و در آنجارحل اقامت افكند اما به زودى در يافت كه حوزه علميه كربلا اكنون به وجود او نياز بيشتردارد. به همين سبب شهر امام مظلومان حسين عليه السلام را بر گزيد و راهى كربلاگرديد.
كربلا كه روزگارى حوزه علميه معروف و باشكوهى داشت در آن روزها ديگر شكوه رونقخود را از دست داده بود و هيچ جنب و جوشى در مدرسه هاى علميه به چشم نمى خورد و ازتراكم طلاب مثل سالهاى دوران تحصيل او خبرى نبود.
بارگاه مقدس حسينى نيز آرام و خالى از درس و بحث علمى ، روزگار خود را تنها بازمزمه شيفتگان اهل بيت و زائران مشتاق ضريح حسين عليه السلام مى گذارند. وى بهموجب همين اوضاع تاءسف بار حوزه علميه ، اين شهر را انتخاب كرد و اينجا بود كه او لقبحائرى (120) را براى خود برگزيد با حضور اندك مدت خود در حوزه علميه كربلا،غبار عزلت و فراموشى سالهاى گذشته را از چهره اين شهر زدود و پس از سالها آرامش وسكوت بار ديگر همهمه طلاب در مدراس پيچيد و بارگاه امام حسين عليه السلام نيز باطنين افكندن بحثهاى علمى دانش پژوهان در آن ، جلوه اى ديگر گرفت . آية الله حائرى درمدت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدريس مى كرد و باقى اوقاتش را در اختيار طلابعلوم دينى قرار داد و علاوه بر اينها، در مقام كسى كه آية الله ميرزا محمد تقى شيرازىمرجع تقليد شيعه احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده ، پاسخگويى بهمسائل دينى مردم را نيز بر عهده گرفت .
در حلقه خوبان
آية الله حائرى در اواخر سال 1332 ه -.ق وقتى ماجراجوى انگليس در عراق شدت گرفتو دامنه آشوب به شهر كربلا نيز كشيده شد به دعوت مردم اراك عزم سفر به ايرانكرد. و تا سال 1340 كه عازم قم شد در كنار مردم اين ديار و در خدمت حوزه علميه شهراراك بود. گويند در اين ايام امام خمينى (ره ) جوانى بيست ساله بود كه با شنيدن آوازهحوزه علميه شهر اراك ، از عزيمت به حوزه اصفهان صرف نظر كرد و به سوى اراكشتافت و تا انتقال اين حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معروف اين مرد بزرگبهره ها جست .(121)
آية الله حائرى به مدت هشت سال در اين حوزه پر شكوه بر مسند تدريس ‍ تكيه زد و دركنار مسؤ وليت سنگين مرجعيت از پرورش و شكوفايى استعدادهاى طلاب جوان نيز لحظهاى غافل نبود و به موجب اهميت فوق العاده به اين امر صدها جان پاك طينت ديگر را كه اميدآن مى رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آينده در دامان پر مهر و محبت پدرانه خودپرورش داد.
قم شهر فضليت
قم از بزرگترين شهرهاى مذهبى جهان تشيع به بشمار مى آيد كه از روزگاران نخستتولد تشيع در ايران ، به مركزيت شيعه شهرت داشته و تاكنون نيز مركزيت خود رادانش و بينش اسلامى و تصميم گيرى درباره حوادث سياسى و اجتماعى حفظ كرده است .اين شهر همانند شهرهاى نجف و كربلا در سالهاى پس از ظهور اسلام ايجاد گرديد و باورود دختر امام موسى كاظم عليه السلام و بعدها به سبب وجود بارگاه عظيم آن حضرتبه عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ايمان قرار گرفت .
قم تاريخ درخشانى در خصوص برپاى حوزه علميه و پايگاه دينى مردم دارد. اولينكسانى كه در اين شهر براى تاءسيس حوزه عليمه قيام كردند محدثان و روات قبيلهاشعرى بودند كه از ياران امامام معصوم عليه السلام به شمار مى رفتند. سپس ظهورشخصيتهاى بزرگى چون شيخ كلينى و شيخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شيعيان علوىبدين حوزه بر رو نقش افزود. اما با اينهمه اين شهر روزگارى نيز خالى از عالمان بودهاست و از قرن ششم هجرى تا دوران صفويه چندان رونقى نداشته است و بر حجره هاىمدارس ‍ آن گرد غربت و تنهايى نشسته بود.
((در اوايل قرن يازدهم ه -.ق چند سالى شخصيتهاى بزرگى چون صدرالدين شيرازى ،فياض لاهيجى و فيض كاشانى و بعدها ميرزاى قمى در مدارس اين شهر به بحث و اشاعهعلوم اسلامى در فقه ، تفسير كلام ، فلسفه و عرفان پرداختند.))(122) و باتشكيل جلسات پر شكوه علمى مدتى كور سوى دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اماپس از آن تا روزى كه آية الله حائرى پا به اين شهر مى گذارد وضع حوزه هاى علميههمچنان اسفبار و مدتها عضمت گذشته آن فراموش شده بود.
آية الله حائرى پيش از آنكه از طرف اهالى قم به اين شهر دعوت شود يك بار درسال 1332 ه -.ق در سفرى كه به مشهد رضوى عزيمت نمودند، از قم نيز ديدن كرده وچند شبى را در كنار حرم حضرت فاطمه معصومه عليه السلام گذارنده و اوضاع مدارسدينى را از نزديك مشاهده نموده بود. مدرسه فيضيه را ديده بود كه حجره هاى پر غوغاىديروزش اكنون خالى از همهمه محصلام علوم دينى شده و بر قفسه هاى كتاب گردفراموشى نشسته است . انگار هيچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامى در فضاى قم طنينانداز نبوده است ! مدرسه بزرگ ((دارالشفا)) را ديده بود كه سالنهاى درس و بحث آناكنون محل اسكان فقراى شهر يا زائران شده است ((و بعضا كسبه اطراف حرم از حجرههايش به عنوان انبار اجناس استفاده مى كردند.))(123) و از همه غمناك ترحال و روز طلاب جوانى بود كه به علت محروم بودن از استادان چيره دست و نبود نظم باچهرهاى افسرده ، عمر خود را به بيهودگى مى گذارنيدند و در آن حجره هاى تاريك وغبار گرفته با مباحثات سطح ، روزگار سپرى مى كردند.
گويند ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمى اين شهر را ديد، بسيارناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مى گفت :((چه مى شد اگر حوزه علميه قم سرو سامان مى گرفت !))
آية الله حائرى در اواخر زمستان 1300 ه -.ش (22 - رجب 1340 ق ) بود كه با فرزندبزرگش حاج شيخ مرتضى حائرى به همراه آية الله محمد تقى خوانسارى به قصداجابت دعوت مردم ، از اراك به سمت قم حركت كردند و در ميان انبوه جمعيتاستقبال كننده وارد شهر قم شدند.
تاسيس حوزه
تاسيس حوزه علميه قم چيزى بود كه زمزمه آن قرنها پيش از حوزه علميه نجف شروع شدهبود و ريشه در روايات امامان معصوم عليه السلام داشت امام صادق عليه السلام در قرندوم هجرى قمرى به ياران خود درباره شهر قم و مركزيت اين شهر براى دانش اسلامىچنين فرموده بود:
زود باشد كه كوفه روزگارى از مؤ منان خالى گردد و دانش و در آن ناپديد شود... وبه شهرى كه آن را ((قم )) گويند ظاهر شود و معدناهل علم و فضل شود.(124)
حضور آية الله حائرى در قم اين نويد امامان بزرگوار شيعه را كه همواره زبان بهزبان نقل شده و در ذهن شيعيان جاى گرفته بود، تحقق مى بخشيد.
اوايل بهار 1301 ش ، پس از دو ماه اقامت آية الله حائرى در شهر قم ، درمنزل آية الله پايين شهرى ، جلسه اى از طرف علما، بازاريان ، و كسبه تهرانتشكيل شد كه بزرگانى از فقهاى قم چون آية الله بافقى ، آية الله كبير و آية اللهفيض در آن شركت داشتند. در اين جلسه ، گفتگو پيرامون حوزه علميه قم ، ساعتها بهدرازاكشيد و سرانجام نظر نهايى به آية الله حائرىمحول شد.
همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول اين امر مهم به آية الله حائرى اصرار كردند ونيز بسيارى از بازاريان و كسبه در تاءمين مالى حوزه اعلام آمادگى نمودند. آية اللهحائرى ابتدا بر اين عقيده بود كه بزرگان قم خود اين كار را انجام دهند و از عهده اين امرخطير نيز بر خواهند آمد. اما چون اصرار بى حد علما را مشاهده كرد تكليف را بر عهده خودثابت ديد و اين نكته را بيان فرمود: ((استخاره خواهيم كرد آيا صلاح است در قم مانده ،به فضلا و محصلين حوزه اراك كه انتظار بازگشت مرا دارند، بنويسم به قم بيايند يانه ؟))
وى صبح روز بعد، پس از آنكه نماز صبح را به پايان رساند در حرم حضرت معصومهعليه السلام به دعا و نيايش ايستاد و به قرآن روى آورد.نقل است كه آية الله حائرى به قرآن استخاره نمى كرد و مى فرمود من درست نمى فهممععع ((يسبح له ما فى السموات و الارض ، عععع نسبت به موضوع استخاره خواب است يابد.)) اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره كرد و خود را به مشيت الهى سپرد، كهآيه اى زيبا و مناسب حالش ععع ((...واتونى باهلكم اجمعين ))(125) عععع خط مشىآينده او را ترسيم نمود و آية الله حائرى را مصمم ساخت حوزه علميه قم را سامان داده ،شاگردان خود را از اراك به اين شهر فرا خواند.(126)
با اقامت گزيدن آية الله حائرى در قم بنيان حوزه علميه قم نيز نهاده شد و با گامهاىبزرگى كه ايشان بر داشت اين حوزه بتدريج رشد كرد و در رديف بزرگترين حوزه هاىعلميه جهان تشيع در آمد.
اساسى ترين گام آية الله حائرى پس از تاسيس حوزه ، تعمير مدراس دينى و تغييرروشن آموزشى بود كه تحولى عظيم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزهعلميه قم كه پس از ميرزاى قمى وضع رقت بارى يافته بود، پايان گرفت . ابتكار آيةالله حائرى پس از توجه دادن محصلان علوم دينى به ژرف نگرى در درس و بحث علمىگزينش ((هيات ممتحنه )) براى گرفتن امتحان از دروس حوزوى بود كه امروز چنينروشى در آموزش و پروش ‍ همه كشورها از ضروريات كار محسوب مى شود.
شكوه و عظمت حوزه علميه قم از آغاز تا به امروز كه بيش از هفتادسال از شكل گيرى آن مى گذرد هر سال چشمگيرتر از گذشته در عرصه هاى مختلف ،نمود داشته است و پرتو آثار وجودى اش افقهاى جديدى از دورترين نقاط عالم را درنورديده است . اين حوزه با شكوه گذشته از اينكه بزرگ ترين دانشگاه علوم اسلامىاست در رشته هاى اعتقادات ، فقه و حقوق ، عرفان ، فلسفه ، اقتصاد، تفسير، كلام و...پاسخگوى نيازهاى اجتماعى ، فرهنگى و فكرى جامعه نيز بوده و هست و در اين راهانديشمندان و فرزانگان فراوانى در دامن خود پرورانده است و اكنون بيش ‍ از 40 هزاردانشجوى علوم اسلامى از ايران و هزاران نفر از 45 كشور اسلامى را در خود جاى داده است .
به طور كلى حوزه علميه در زمينه هاى مختلف فرهنگى ، اعتقادى ، سياسى و اجتماعى آثارو بركات فراوانى به جاى گذاشت كه مى توان در يك كلام از آن ، احياى عظمتهاىفراموش شده اين سرزمين تعبير آورد. پس از تاسيس ‍ حوزه علميه قم بود كه در كمترينزمان ، روح بالندگى و تحرك علمى و فرهنگى در بسيارى از شهرهاى ايران نمايانگرديد. پرورش يافتگان حوزه علميه قم به ساير بلاد سرازير گشتند، و دههاكتابخانه و مدرسه علوم دينى در سراسر كشور تاسيس شد. در آن روزگار كه چندمدرسه دولتى ايران محدود به شاهزادگان و حكومتيان بود درگاه حوزه هاى علميهسراسر كشور، به روى فرزندان همه اقشار ملت گشوده بود و حتى در دورترين نقاطكشور هم به همت علماى اسلام آثار اسلامى انتشار مى يافت و مكتبهاى درسى رونق مىگرفت و از هر خانه گلى در دل كوهها و ميان جنگلها هم صداى دلنشين قرآن بچه هاىمسلمان در آسمان اين كشور طنين انداز مى شد و روز به روز فرهنگ اسلامى و معارف تشيعدر ايران راه مى يافت .
به بركت شكل گيرى حوزه علميه قم در زمانى اندك فروغ درخشان آن به افقهاى دوردست رسيد.
وضع مدارس ديگر شهرستانها - نيز با گسيل شاگردان مكتب آية الله حائرى بدان مناطق- رو به بهبود گذاشت . و در خود شهر قم علاوه بر احياى مدرسه هاى علميه قديمى چون، فيضيه ، دارالشفاء، مومنيه ، خان ، مدرسه هاى بزرگ ديگرى نيز تاسيس شد كهامروزه تعداد آنها ((به بيش از 70)) مدرسه مى رسد.
در قلمرو قلم
در كنار همه تلاشهاى خستگى ناپذير آية الله حائرى آثار قلمى مهمى نيز از ايشان بهيادگار مانده است كه از آن ميان مى توان به كتابهاىذيل اشاره كرد: 1. كتاب الصلوة - كتاب مفصلى دربارهمسائل نماز است .
2. كتاب دررالاصول - اين كتاب تقريرات درس آية الله سيد محمد فشاركى است .
گويند آية الله محمد حسين كمپانى اصفهانى ، صاحب كتاب گرانقدر ((نهاية الدرايهفى شرح الكفايه )) بحثهاى درس خارج خود را مطابق با سرفصلهاى همين كتاب پيشمى برده و از مؤ لف آن با عنوان ((بعض ‍ الاءجله )) (يكى از مردان بزرگ ) تعبير مىفرموده است (127)
3. كتابهاى ديگر آية الله حائرى مجموعه رسائلى است كه در ابواب مختلف فقهى ماننداحكام ارث ، احكام شير دادن و مسائل ازدواج و طالق به رشته تحرير درآورده است .
شاگردان مكتب آية الله حائرى
آية الله حائرى در دوران زندگى پربار خود علاوه بر خدمات بسيار ارزشمند فرهنگىو اجتماعى به اسلام و مسلمانان ، در مكتب خود فرزانگان و انديشمندان بزرگى را تربيتكرد.
او كه در دوران تدريس توجه ويژه اى نسبت به شاگردان خود داشت افراد خوش استعدادرا همواره تشويق مى نمود و مورد حمايت خويش قرار مى داد و بدين ترتيب توانستشخصيتهاى بارزى را به جهان اسلام تقديم دارد كه از ميان آنان مى توان از آية اللهالعظمى امام خمينى ، آية الله العظمى آقاى گلپايگانى ، آية الله العظمى آقاى اراكى ،آية الله العظمى آقاى مرعشى نجفى و صدها فرزانه ديگر نام برد.(128)
در خدمت مردم
آية الله حائرى كسى نبود كه در مقام فقاهت و رسيدگى به امور دينى ، مشكلات ديگراجتماعى و اقتصادى جامعه را به فراموشى سپارد. او در حالى كه بر مسند مرجعيت تكيهزده و استوارترين انسان عصر خود به شمار مى رفت ، درمقابل مشكلات و نيازهاى مردم محروم ، تحمل را از دست مى داد. از اين جهت در كنار مسئوليتسخت اداره حوزه علميه برطرف كردن نيازهاى اساسى مردم را از وظايف اصلى خويش مىدانست ، كه به طور خلاصه اشاره مى شود.
در حادثه سيل 1313 ش . سيل بسيارى از خانه هاى مردم فقيرساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهى از آنان را آواره و بى خانمان كرد.
در اين حادثه آية الله حائرى با ارسال پيام به ساير شهرهاى ايران ، خواستار كمكديگر هموطنان به اين شهر سيل زده شد و انبوه كمكهاى مردم را به شهر قم سرازيرساخت .
ايشان در رسيدگى به اين مهم قطعه زمين وسيعى را در منطقه خاك فرج كه متعلق بهآستانه حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها بود، خريدارى نمود و با كمك ديگراقشار جامعه ، خانه هايى منطبق با اصول مهندسى وقت ، به منظور اسكان آوارگان احداثكرد كه هم اكنون اين منطقه به كوچه رهبر شهرت دارد.
در روزگارى كه بسيارى از مردم در خيابانهاى قم زندگى خود را به تكدى مىگذراندند وى محلى را به ((خانه فقرا)) اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مكانگرد آورد و بدين ترتيب صدقات و كمكهاى مالى مردم نيك انديش را در مسيرى صحيح ،صرف اداره امور آنان كرد.
بيمارستان فاطمى قم به پيشنهاد به آية الله حائرى و با مساعدت يكى از مؤ منين بهنام آقا سيد محمد فاطمى تاءسيس شده و بعدها با وجوهى از ارث آقاى سهام الدولهتوسعه يافته است .
از خدمات ديگر آية الله حائرى انتقال قبرستان قم به خارج از شهر است . در آن روزهاقبرستان بزرگ قم در جوار در شمالى حرم حضرت معصومه سلام الله عليها قرار داشتو چهره ناخوشايندى به بافت قديمى شهر داده بود و شهرى كه پذيراى زائراناهل بيت و محل درس و بحث طلاب علوم دينى به شمار مى رفت ، به صورت قبرستانىبزرگ به نظر مى آمد و اى بسا اين امر موجب هتك حرمت به مقبره بزرگان تلقى مى شد.آية الله حائرى در اين مورد نيز گام ارزشمندى برداشت و در آن سوى رودخانه كه آنروزها خارج از شهر محسوب مى شد زمين وسيعى را خريدارى و آن را به عنوان قبرستانعمومى شهر كرد. (اين قبرستان قديمى هم اكنون به ((قبرستان نو)) معروف است ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation