بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب گلشن ابرار جلد 1, جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     FOOTNT05 -
     FOOTNT06 -
     GOL10000 -
     GOL10001 -
     GOL10002 -
     GOL10003 -
     GOL10004 -
     GOL10005 -
     GOL10006 -
     GOL10007 -
     GOL10008 -
     GOL10009 -
     GOL10010 -
     GOL10011 -
     GOL10012 -
     GOL10013 -
     GOL10014 -
     GOL10015 -
     GOL10016 -
     GOL10017 -
     GOL10018 -
     GOL10019 -
     GOL10020 -
     GOL10021 -
     GOL10022 -
     GOL10023 -
     GOL10024 -
     GOL10025 -
     GOL10026 -
     GOL10027 -
     GOL10028 -
     GOL10029 -
     GOL10030 -
     GOL10031 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

اقدامات فرهنگى 
در سراسر عمر پربركت امام مجدد ميرزاى شيرازى مى توان مهمترين مشغوليت ذهنى وپراهميت ترين وظيفه براى او را تلاش وى در راه تعليم و تعلم دانست .
ميرزاى شيرازى از چهار سالگى كه شروع بهتحصيل علم كرد تا آخرين لحظات عمر نورانى خويش عاشقانه به اين كار ادامه داد. تاآنجا كه در آخرين لحظات عمر وى برخى از او چندسوال مى كنند و پاسخى نمى شنوند و گمان مى كنند ميرزا مرده است و يا هشيارىكامل براى پاسخ دادن را ندارد. يكى از شاگردان ميرزا كه از عشق او بهمسائل علمى آگاه است مى گويد: يك مسئله علمى و فقهى از او بپرسيد اگر توان داشتهباشد و زنده باشد حتما جواب خواهد گفت : آنان يك مسئله فقهى را مطرح مى كنند و بعدبا كمال شگفتى مى بينند ميرزا با زحمت تمام و صداى ضعيف شروع به پاسخ و بحث دررابطه با آن سوال مى كند.
كرامات ميرزا 
اسلام تمامى ارزشهاى غلط جاهلى نظير حسب و نسب ، طبقات اجتماعى ، ثروت و... را نفى ودر عوض مهمترين ارزش را تقوا دانست ميرزاى شيرازى در ميدان تقوا و خودسازى تابدانجا پيش رفته بود كه بدون شك يكى از اولياء الهى بود و به تعبير برخىبزرگان (ريحانه الادب ) دربار يافتن او به محضر امام زمان (عج ) شكى نيست باافاضات غيبى كه به او عنايت شده بود گاهى كراماتى از او صادر مى شد كه بيانگرگوشه اى از عظمت و بلنداى مقام معنوى او بود به عنوان نمونه به چند مورد آن اشاره مىشود.
1. مرد مايوس  
آيه الله سيد اسماعيل صدر كه از شاگردان برجسته ميرزا است مى گويد: مردى با ظاهرآراسته در سامرا با من ملاقات كرد و ادعا نمود كه از اصفهان آمده و اكنون بشدت محتاجكمك مى باشد و به عنوان تاييد صلاحيت خود چند نامه از علماى اصفهان همراه داشت و از منخواست به ميرزاى شيرازى در حق وى سفارش كنم من پذيرفتم و در حرم هنگام زيارت خدمتميرزا رسيده و به نقل جريان مرد اصفهانى شروع نمودم ميرزاقبل از توضيحات من گفت بله ايشان را ديده ام و نامه هايى كه ادعا مى كند از علماىاصفهان است ملاحظه كرده ام در همين هنگام آن مرد به طرف ما آمد و دست ميرزا را بوسيد منعرض كردم : صحبت من درباره همين آقا بود ميرزا گويى توضيح مرا نشنيده و اين مرد رانديده است حاضر نشد به او كمك كند و آن مرد اصفهانى باكمال ياس از ما جدا شد من در شگفت ماندم كه چگونه گاهى ميرزاى شيرازى باوسايل مختلف مى كوشد نياز نيازمندى را بر آورد و اين بيچاره را اينگونه مايوس كردبعدها فهميدم كه وى از فرقه گمراه و فاسد و دست پرورده انگليس يعنى بابيه بودهو اينگونه ميرزاى شيرازى با ضمير روشن خويش وى را شناخته است .
2. حواله پرداخت نشده 
شيخ على الشروقى يكى از شاگردان ميرزاى شيرازى مى گويد: يكى از تجار معروفنجف ورشكست شده و به سامرا آمده بود و علت آمدنش به سامرا اين بود كه ميرزاىشيرازى از دو دستگيرى كند جريان را به استاد عرض ‍ كردم ايشان حواله اى به شخصىدر بصره نوشت و فرمود به او بگو زودتر به طرف بصره برود بعد از چند روز بهمن فرمود: چرا تاجر ورشكست شده به بصره نرفته است ؟ عرض كردم : چرا رفت است .فرمود: نه ، بگو زودتر حركت كند. من بعدا تحقيق كردم معلوم شد آن تاجر به كاظمينرفته بوده است و به بصره نرفته است به او گفتم ميرزاى شيرازى فرموده زودترحركت كن باز چندى بعد استاد به من فرمود: فلانى رفت گفتم : بلى فرمود: خيلى ديركرد مى ترسم چيزى بدست نياورد. بعد از اندكى ميرزاى شيرازى مريض شد و از دنيارفت و همانطور كه گفته بود آن تاجر نتوانست حواله ميرزاى شيرازى راوصول كند. آن وقت بود كه فهميدم استاد ما ميرزاى شيرازى در آن هنگام كه مى گفت به آنتاجر بگوئيد عجله كند. در حقيقت از مرگ خويش خبر مى داده است .
3. پرداخت قرض  
آيه الله شيخ عبدالنبى نورى مى گويد: در ايامتحصيل صد و بيست تومان مقروض بودم و بشدت گرفتار. بعد از نمازى به امام زمان(عج ) متوسل شدن و سپس به خواب رفتم در عالم خواب پيامبر صلى الله عليه و آله رادر خواب ديدم كه با عمامه سبزى نشسته اند تا من وارد شدم فرمودند: شيخ عبدالنبى :صد و بيست تومان توى آن صندوق است بردار و قرضهايت را بپرداز. از خواب بيدارشدم كسى در زد، در را گشودم ديدم كسى از جانب ميرزاى شيرازى آمده و مرا به خانهايشان دعوت مى كند به محضرش ‍ شتافتم ديدم همانگونه كه پيامبر خدا صلى الله عليهو آله را در خواب ديدم ميرزاى شيرازى همانگونه نشسته است تا وارد شدم فرمود: شيخعبدالنبى ! در آن صندوق صد و بيست تومان هست بردار و قرضهايت را بپرداز. من شگفتزده شدم خواستم خوابم را بگويم . فرمود: لازم نيست . گوئى از خواب من با خبر بود.
وداع ياران 
ميرزاى شيرازى مدت 82 سالبا كمال افتخار زندگى كرد و بالاخره در سال 1312 ياران را وداع و جانان را لبيكگفته جان به شاخسار جنان پر كشيد.
اگر چه علت مرگ او را برخى بيمارى برونشيت و ياسل عنوان مى كردند ولى عده اى را عقيده آن بود كه پزشك مشكوكى كه در سامره پيدا شدو سعى در نزديك شدن به ميرزا نمود و بالاخره در آخرين روزها به معالجه او پرداخت وپس از مرگ ميرزا براى هميشه ناپديد شد از سر سپردگان انگلستان بوده است و ميرزارا مسموم نموده است .
بنابراين زندگانى سراسر مبارزه و جهاد امام مجدد ميرزاى شيرازى با خط سرخ و پرافتخار شهادت كه ميراث اجداد بزرگوار او بود به پايان آمد و در نهايت اين خط پاكسر بر آستان مقدس علوى نهاد و در كنار درب طوسى كه به حرم مطهر على عليه السلامگشوده مى شود در مدرسه اى كه خود بنا نهاده بود به خاك سپرده شد.
ميرزا ابوالحسن جلوه متوفاى 1314 ق 
حكيم فروتن
غلامرضا گلى زواره
اجداد و انساب جلوه 
حكيم الهى ميرزا ابوالحسن جلوه يكى از دانشوران جهان تشيع است كه در عصر قاجار چونستاره اى فروزان در آسمان حكمت درخشيد و با تلاشى ارزشمند و كوششى وافرمشعل حكمت را در اين عصر روشن نگاهداشت . حكيم جلوه از لحاظ نسب به سلسله اى ازسادات طباطبا انتساب دارد كه از طريق پدر به امام حسن مجتبى عليه السلام و از طريقمادر به حضرت امام حسين عليه السلام مى رسد و يكى از اجداد او سيد بهاءالدين حيدراست كه در قرن هفتم در زواره مى زيست و زمانى كه قوم وحشىمغول به اين شهر يورش آوردند اين سيد وارسته چون شير شجاع رهبرى دفاع مردم اينشهر در مقابل مهاجمان را عهده دار گرديد و سرانجام به دست خونخوارانمغول به شهادت رسيد و در خانه اش دفن گرديد و مرقدش اكنون زيارتگاه مردم مىباشد.(1221)
نسب جلوه پس از شش واسطه به متكلم و حكيم مشهور ميرزا رفيعاى نائينى مى رسد و جلوهخود در نامه دانشوران ناصرى ذيل شرح زندگانى خويش به اين نكته اشارهدارد.(1222)
رفيع الدين طباطبايى يكى از حكماى معروف شيعه است كه با استفاضه از محضر علمايىچون شيخ بهائى ، مير فندرسكى و شيخ شوشترى در اقيانوس انديشه به غواصىپرداخت و ثمره تلاشهاى علمى او تاليفات ارزشمندى چون حاشيه بر صحيفه سجاديه ،شرح اصول كافى و ثمره شجره الهيه مى باشد كه از عمق تفكرش حكايت دارد. علامهمجلسى از او به عنوان سومين استاد اجازه ، حديث ذكر مى كند.(1223)
دوران كودكى و نوجوانى جلوه 
(سيد محمد مظهر) پدر جلوه از شعرا و حكماى دوره قاجاريه است كه براىتكميل دانسته هاى طبى و ادبى خويش راهى هندوستان گرديد و مدتها در اين سرزمين اقامتداشت و در سال 1238 ق . در احمد آباد گجرات هند صاحب فرزندى شد كه او راابوالحسن ناميد، همان شخصى كه بعدها به ميرزا ابوالحسن جلوه مشهور گرديد.
(مظهر) به تقاضاى برادرش مير محمد حسين دوم كه انسانىفاضل و پروا پيشه بود همراه خانواده از هند به اصفهان آمد و غالبا در مولد و موطن خوديعنى زواره اقامت داشت تا آنكه به سال 1252 ق . در اين شهر دارفانى را وداع گفت ودر جلو بقعه پدرش - فقيه نامدار مير محمد صادق طباطبايى مدفون گرديد. در اين هنگامجلوه دوران نوجوانى را سپرى مى نمود و چهاردهسال داشت . او تحصيلات مقدماتى ، قرائت و ادبيات فارسى و بخشى از علوم عربى وحتى خط و كتابت را در زواره فرا گرفت و با وجود آنكه در اين دوران از دست دادن پدرروانش را آزرده ساخته بود از كسب دانش دست بر نداشت . چنانچه خود در شعرى مىگويد:

با همه سختى و رنج محنت ، نگذشت
جز پى تحصيل اين شب و سحر من
تحصيل در اصفهان و تهران 
آن عنصر سخت كوش با وجود آنكه امكاناتى نداشت به منظور پيگيرى تحصيلات ، موطنخود را به قصد اصفهان ترك گفت . مدرسه اى كه حكيم جلوه در آن اقامت گزيد از بناهاىامير محمد مهدى معروف به حكيم الملك (از نوادگان سيد روح الله طباطبائى اردستانى )است .(1224) حجره اى كه جلوه در اين مدرسه انتخاب كرد و در آن بيتوته نمود همانجايى است كه سيد حسين طباطبائى متخلص به مجمر شاعر زواره اى درسال 1209 در آن اقامت داشت .(1225)
در اين حال شوق تحصيل ، تقكر و تحقيق در سراپاى وجود جلوه موج زد و طبق حقيقت جويىاو با انديشه هاى دينى بخصوص افكار فلسفى و عرفانى آشنا گرديد. چنانچه خودمى نويسد: (چون فطرتها در ميل به علوم مختلف است خاطر منميل به علوم عقليه كرد و در تحصيل علوم معقول از الهى و طبيعى و رياضى اوقاتىصرف كردم .)(1226)
جلوه در اصفهان از محضر علمايى چون ميرزا حسن نورى ، ميرزا حسن چينى و ملا عبد الجوادتونى خراسانى بهره برد و اصولا در پيمودن طريق حكمت به موازات شركت در دروساين اساتيد مطالعات شخصى داشت و در اين راه آنى نياسود و در بحثهاى فلسفى وعرفانى با طلاب كاملا موفق بود.
در سال 1273 ق . در حالى كه جلوه 35 بهار را پشت سر نهاده بود اصفهان را ترككرد و به قصد تهران عزيمت نمود. مدرسه اى كه در تهران جلوه به منظور اقامت در آنبرگزيد دارالشفا نام داشت كه نخست به دستور فتحعلى شاه براى بيمارستان ساختهشد ولى بعدها به صورت مدرسه در آمد.(1227)
جلوه در اين مدرسه به مدت 41 سال به تدريس حكمت و فلسفه و رياضياتمشغول بود و در عصر نامبرده آقا محمد رضا قمشه اى و آقا على مدرسى و جلوه سه استادكامل فلسفه و حكمت به شمار مى رفتند كه كاروانى از دانشوران و مشتاقان معرفت از حوزهتدريس آنان استفاده مى كردند و با رحلت آن دو حكيم در دوره ناصرى علوم عقلى به مجلس‍ درس جلوه انحصار يافت (1228) و بعد از حاج ملا هادى سبزوارى در مكتب وى فلسفهجان تازه اى يافت . او در گوشه اين مدرسه پارسا و بى پيرآيه ، فروتن و انديشمندمى زيست و مى كوشيد تا جانهاى تاريك را به نور حكمت روشن كند. فارغ از نام و نشانزندگى زاهدانه اى را مى گذراند و در حدود نيم قرن پرتوى از انديشه هاى خود را دراختيار شاگردانى قرار داد كه خود بعدها در عصر خويش دانشوران مشهورى به حساب مىآمدند.
شاگردان 
حكيم جلوه طى نيم قرن تدريس شاگردان زيادى را تربيت كرد كه برجسته ترين آنانبه شرح زيرند:
1. ميرزا محمد طاهر تنكابنى :  
وى پس از وفات آخوند محمد رضا صهبا قمشه اى به درس ميرزا ابوالحسن جلوه رفت وكتاب تمهيد القواعد ابن تركه را نزد وى خواند. تنكابنى درباره روش درسى جلوه مىنويسد: ميرزا را عادت بر اين بود كه تا كتابى را تصحيح نمى كرد شروع به بحث درآن نمى نمود. آن تمهيد القواعد كه زند آقا محمد رضا قمشه اى خوانده بوديم گاهىسطر به سطر افتاده داشته و او به نيروى بيان عرفانى مطالب كتاب را تقرير مىنمود ليكن مرحوم جلوه ابتدا تمام كتاب را اصلاح مى نمود سپس درس مى گفت و از اينمقايسه كوچك طرز دقت و تحقيق ميرزاى جلوه نسبت به نحوه تدريس مرحوم قمشه اى كاملاآشكار بود.(1229)
ميرزا محمد طاهر تنكابنى از اساتيد مسلم فلسفه در دوران اخير است و احاطه نامبرده بهمتون و آراء فلاسفه سلف شگفت انگيز بوده است (1230) و در رياضيات ، هيئت ، نجومو طب نيز مهارت داشت . از سال 1310 ش . دوران مشقات اين حكيم آغاز شد و از پى تبعيدهاو زنانها (به دليل مبارزه با رضاخان ) سر انجام درسال 1320 از دار غرور به سراى سرور كوچ نمود(1231) و در جوار قبر استادشجلوه مدفون شد.
2. آيت الله العظمى ميرزا محمد على شاه آبادى :  
اين فقيه عارف پس از فراگيرى مقدمات و علوم نزد پدر و برادر بزرگ خود آيت اللهشيخ احمد بيد آبادى و علامه ميرزا محمد هاشم چهار سوقى هنگامى كه پدرش مورد غضبناصر الدين شاه قاجار واقع شد و تبعيد گرديد درسال 1304 ق . به همراه والد بزرگوار خويش راهى تهران شد وتحصيل علوم اسلامى را پى گرفت و فلسفه ، حكمت و عرفان اسلامى را پى گرفت وفلسفه ، حكمت و عرفان را نزد حكيم جلوه آموخت و پس از 16سال اقامت در تهران به نجف اشرف رفت و در آنجا از محضر آخوند ملا محمد كاظمخراسانى استفاده كرد. در سامرا نزد ميرزاى شيرازى نيز شاگردى كرد و پس از 8سال اقامت در عراق به تهران آمد و در خيابان شاه آباد سابق سكونت گزيد. به هميندليل او را شاه آبادى گويند. وى در مدت 17سال اقامت در تهران به نشر معارف مذهب حقه تشيع و مبارزه با نظام جور از طريق جلساتدرس و سخنرانى همت گماشت و قبل از به قدرت رسيدن رضاخان كرارا چهره مزدورانهوى را افشا مى نمود. در محضر آيت الله شاه آبادى دانشورانى چند تربيت شدند كهبرجسته ترين آنها حضرت امام خمينى (ره )، حضرت آيت الله مرعشى نجفى و آيت اللهميرزا هاشم آملى مى باشد كه در قم از محضر اين عارف متشرع فيض بردند. از تاليفاتگرانقدر نامبرده شذرات المعارف ، رشحات البحار و مفتاح السعاده در خورذكرند.(1232)
3. آقا سيد حسين بادكوبه اى :  
وى متولد 1293 ق . در يكى از روستاهاى بادكوبه جمهورى آذربايجان است . پس ازتحصيل مقدماتى به تهران آمد و فلسفه و رياضيات را نزد جلوه فرا گرفت . پس ازمدتى عازم نجف شد و در اين شهر مقدس نزد آخوند خراسانى و شيخ حسين مامقانى فقه واصول را آموخت . فيلسوف معاصر و مفسر كبير علامه طباطبايى رياضيات و الهيات شفا رانزد اين حكيم در نجف تحصيل نمود.(1233)
4. ملا محمد آملى :  
آن مرحوم از فقها و مجتهدين پرهيزكار و مشاهير مراجع روحانى است كه به منظور دفاع ازمشروطه مشروعه با شيخ فضل الله نورى همكارى داشت . وى پس از نشو و نما درآمل و فراگيرى علوم مقدماتى در اين شهر روانه تهران گرديد و ازافاضل اين شهر خصوصا حكيم جلوه استفاده كرد و خود به تدريس و انجام وظايف شرعىو خدمات دينى پرداخت و از مراجع عظام محسوب گرديد. وى درسال 1336 به رحمت ايزدى پيوست و جنازه اش باتجليل و احترام فراوان در جوار مقبره جلوه دفن گرديد.(1234)
5. ميرزا حسن كرمانشاهى :  
نامبرده كه از شاگردان مسلم و مبرز جلوه است يكى از اركان مهمانتقال فلسفه به طبقات متاخر مى باشد. شاگردان زيادى تربيت نموده كه مشهورترينآنها فيلسوف فاضل سيد موسى زر آبادى است ، از تاليفات وى حواشى فراوانى استكه بر شرح اشارات و اسفار و شفاى ابوعلى سينا نوشته است . (1235)
ديگر شاگردان جلوه عبارت اند از:
حكيم ميرزا ابراهيم حكمى زنجانى ، حكيم ملا محمد هيدجى زنجانى ،عبدالرسول مازندرانى ، ضياء الحكماى زواره اى ، ميرزا مهدى آشتيانى ، ميرزا على اكبرحكيم يزدى ، ميرزا محمود مدرس كهكى قمى ، حاج شيخ عبدالنبى نورى ، سيد عباسشاهرودى ، سيد محمود حسينى مرعشى نجفى (پدر حضرت آيه الله مرعشى نجفى ) حاجميرزا عبدالكريم سبزوارى فرزند حاج ملا هادى سبزوارى و...
آثار و انديشه هاى جلوه 
جلوه از اوان جوانى روان خود را با حكمت و فلسفه آشنايى داد و از سرچشمه (يوتىالحكمه من يشاء) كامروا و سراب گرديد.
آفتاب حكمت بر ذهنش تابيد و به نور معرفت آراسته گرديد. قدرت كم مانند وى درمباحثه و مناظره و تسلط عالى به آثار فلسفى ، احاطه بر انديشه هاى حكماى سلف بههمراه فروتنى و مهربانى و كلام شيوا و شيرين ، جلسه درسش را در مدرسه دارالشفاءبا هيجان و پر ازدحام نمود. بر انديشه هاى فلسفى وقوف داشت واقوال مخالف و موافق را در ابحاث حكمى و عرفانى بررسى مى كرد. از دالان ترديدسريع عبور مى كرد و شوارع سالم تر را براى عبور از مباحث فلسفى بر مى گزيد.تخصصى ويژه در تدريس انديشه هاى ابوعلى سينا داشت و در فلسفه مشاء استادىنامور بود.(1236)
تاليفات ابن سينا را ارزشمند دانسته ، به تدريس آنها افتخار مى كرد. آثار ملاصدرا رانيز تدريس مى نمود و ماخذ بعضى نقل قولهاى مندرج در اسفار اربعه را مشخص مىنمود.(1237) تقريبا اكثر عمر با بركت اين حكيم صرف مطالعه ، تحقيق و تفكر شد واگر به اين امور اشتغال نداشت به راز و نياز با خداى خويش و امور عبادى مى پرداخت .با وجود تواناييهاى فكرى و انديشه هاى عالى در هنگام نوشتن به ساحت مقدساهل بيت عصمت و طهارت توسل مى جست و آن روانهاى پاك و مقدس را به امداد مى طلبيد تامبادا از خود نوشته اى بر جاى نهد كه عبث باشد يا خوراكى شبهه ناك را متوجه اذهاننمايد.
جلوه را در پاره اى از تذكره ها و كتب تراجم به مدرس و مبلغ فلسفه مشاء و بى توجه وحتى خالف حكمت اشراق معرفى نموده اند اما با بررسى گرايشها و برخى نوشته ها وخصوصا اشعارش اين واقعيت آشكار مى شود كه آن آرامش روحانى را كه خاطرش از آغازيندوران بحث و تحقيق در آثار فلسفى جوياى آن بود به دست نمى آورد و اين گونه مباحثفلسفى شكلهايى را برايش پديد آورده كه شناخت عرفانى واقبال به سلوك روحانى و سير معنوى او را از اين دالان ترديد مى رهاند. او كه باصميميت و جديتى وافر در جستجوى حقيقت بود در دهه هاى آخر زندگى راه قلب را براىرسيدن به اين مقصد بر مى گزيند و از اين طريق بهاستقبال نفخه هاى روحانى مى رود. چنانچه در شعرى به اين واقعيت اذعان دارد.
عقل كالاى نفيسى است به بازار جهان
ما ز عشق آتش سوزنده به كالا زده ايم
ما ز كشتى بگذشتيم پس شوق وصال
خويش از جان بگذشتيم و به دريا زده ايم
و در مطلع غزلى مى گويد:
گر چه ندانم كجاست بارگه و كوى دوست
ليك به دل مى رسد از همه سو بوى دوست
و در بيتى ديگر گفته است :
مرا به دل همه شوق بهشت بود به عمر
چو نور روى تو ديدم نماند شوق بهشت
يكى از آثارى كه پرتوى از انديشه هاى عرفانى جلوه را به ثبوت مى رساند تعليقهاى است كه آن حكيم بر مقدمات شرح فصوص الحكم قيصرى نوشته است كه نسخه اىعكسى از آن در اختيار نگارنده است .(1238)
اهم آثار جلوه به شرح زيرند:  
1- حاشيه بر شفاء
2- حواشى بر كتاب اسفار ملاصدرا(1239)
3- اثبات الحركه الجوهريه كه رساله اى است به زبان عربى درباره اثبات اين مطلبكه حركت علاوه بر اعراض در جوهر نيز وجود دارد.(1240)
4- رساله اى در بيان ربط حادث به قديم كه در حواشى شرح هدآيه ملاصدرا در تهرانچاپ شده است .
5- حواشى بر مشاعر ملاصدرا كه به انضمام رساله عرشيه ملاصدرا در تهران طبعگرديده است .
6- حواشى بر مبداء و معاد ملاصدرا (نشر يافته درسال 1313 ق .)
7- رساله اى در تركيب و احكام آن
8- رساله در وجود و اقسام آن كه تقرير جلوه و تحرير شاگردش حاج سيد عباسشاهرودى مى باشد.(1241)
9- حاشيه بر شرح هدايه الاثيريه ابهرى (متوفاى 660 ق .)(1242)
10- تعليقه بر رساله دره الفاخر، نسخه اى از اين تعليقه به خط نستعليق سيد عباسشاهرودى مذكور كه در سال 1306 ق . تاليف شده در كتابخانه آستان قدس رضوىموجود است .
11- حاشيه بر شرح ملخص چغمينى (چاپ شده درسال 1311 ش .)
12- تعليقات بر مقدمه شرح فصوص قيصرى (1243)
13- حاشيه بر شرح منظومه حاج ملا هادى سبزوارى كه نسخه مخطوطى از آن دركتابخانه مجلس شوراى اسلامى ضبط است .(1244)
14- جسم تعليمى ، رساله اى است در حكمت كه سيد على اكبر طباطبايى در شعبان 1311ق . آن را به خط شكسته نستعليق نوشته است .(1245)
15- وجود الصور النوعيه كه رساله اى است در فلسفه و طى آن جلوه اثبات مى كند كهصور نوعيه در اجسام ، جوهر و موجود مى باشد.
16- انتزاع مفهوم واحد، كه در آن انتزاع مفهوم واحد را از حقايق متباينه مورد بحث قرار دادهاست .
17- القضيه المهمله هى القضيه لطبيعيه كه موضوع آن در منطق است و در اين رساله ازطريق استدلال ثابت شده است كه قضيه مهمله همان قضيه طبيعيه مى باشد.
18- بيان استجابت دعا، در آغاز اين رساله جلوه ماهيت را بر سه قسم تقسيم كرده و دعا رااز قسم دوم مى داند و موثرترين وسيله استجابت آن را شناختكامل پروردگار دانسته است .(1246)
19- ديوان جلوه ، آن حكيم خود به جمع و تدوين آثار منظوم خويش ‍ رغبتى نشان نمى داد وبعدها يكى از شاگردانش (ميرزا على خان عبدالرسولى ) درسال 1348 ق . اشعار وى را كه مشتمل بر قصايد، غزليات و مثنويات بود جمع و تدويننمود كه به سعى و اهتمام احمد سهيلى خوانسارى در تهران به طبع رسيد. در مقدمه ديوانمزبور ميرزا على خان شرح حالى از جلوه و خاندانش را آورده و در پايان آن سهيلىخوانسارى رباعى زير را درج نموده است :
اين نامه كه چنجينه در سخن است
هر نكته وى شمع هزار انجمن است
از كيست سهيلى كه چنين جلوه گر است
از جلوه كه نام ناميش بوالحسن است
اخلاق و رفتار جلوه 
جلوه اندامى تكيده و نحيف اما قامتى بلند داشت و هاله اى از روحانيت بر سيماى پر جذبهاش پرتو افكنده بود. نگاه نافذش كه اغلب آكنده از محبت و آميخته با وقار و شكوه بودافراد را جلب مى كرد. با وجود تواضع و وارستگى هيبتى داشت كه سبب مى شد مردم بهديده احترام او را نگريسته ، تكريمش كنند. جامه اش با وجود سادگى و ارزانى پاكيزه ونظيف بود. پاپوشى سبك ، ساده و راحت داشت . در واپسين سالهاى حيات پر بركت خويشكه توان جسمى آن حكيم به تحليل رفته بود عصايى ساده وى را در راه رفتن كمك مىكرد. با وجود آنكه حكيمى برجسته بود و از نظر علمى مقام والايى داشت هر كس او را مىديد كوچك ترين نشانه اى از برترى طلبى و تشخص در وى نمى يافت . خوش برخوردو شيرين گفتار و كم مراوده بود.(1247) در برخورد با افراد به مصداق (كلمالناس على قدر عقولهم ) به تناسب با آنهاعمل مى كرد به نحوى كه وقتى از او جدا مى شدند شادمان و مسرور به نظر مى رسيدند.ساده و بى تكلف زندگى مى كرد و در مواقعى براى آسايش ديگران خود را رنج مىافكند. از مال دنيا چيزى نيندوخت و تنها دارايى او كتابهاى ارزشمند بود كه به وسيلهآنها انديشه خود را صفا مى داد و روان خويش را التيام مى بخشيد.محل زندگيش حجره اى تو در تو واقع در مدرسه دارالشفاء بود كه در نهايت سادگى درآن بيتوته مى نمود. زهد و قناعت نيازهايش راتقليل داده و به نسبت كاستن از خواستنها خويشتن را از قيد اسارت امور دنيوى رهانيده بودو لذا با عزت نفس و مناعت طبع زيست و هرگز از كسى تقاضايى نكرد و به احدى براىتامين امور مادى زحمت نمى داد. با وجود اينكه پذيرايى او را هر كس به جان خريدار بودكمتر به مجلس اين و آن مراوده مى كرد.(1248) با اين نصيب اندك از اين دنياى فانىبركات زيادى را از خود بروز داد كه نمونه آن مرزبانى از انديشه هاى اسلامى و نشرمعارف تشيع و تربيت ده ها دانشور و فاضل است كه هر يك خود ناشر افكار و معارفدينى بودند.
او كه از همان اوان جوانى به تزكيه و تصفيهدل پرداخت رابطه اش با اهل بيت عليهم السلام نيز پيوندى قلبى و توام با عشق وعلاقه بود كه از شناختى عميق و آگاهى وسيع سرچشمه مى گرفت . به هميندليل جاذبه اى از محبت اهل بيت عليهم السلام به سوى او رو نمود كه در جذب و جلبمعنويات براى او بسيار موثر بود. وى عقيده داشت كه مهر به خاندان عصمت و طهارتانسان را از آلودگى ها پاك كند، چنانچه در شعرى درباره حضرت على عليه السلامگفته است :
غير على كس نكرد خدمت احمد
غمخوار موسى نباشد الا هارون
تيره روانم اگر چه از ره تحقيق
هست به انواع معصيت ها مرهون
ز آب مديحش ز خويش جمله بشويم
آرى شويد همى پليدى سيحون
افول كوكب حكمت  
رفته رفته فرتوتى و رنجورى ، اين استوانه انديشه را بر بستر بيمارى افكند و اورا از توان انداخت . يكى از شاگردان و نزديكان جلوه (شيخ عبدالرسولى ) وقتى استاد رابيمار ديد كه پرستارى ندارد او را با كمالميل به خانه خويش ‍ برد و چون پدرى مهربان از جلوه پرستارى نمود. اماحال آن حكيم لحظه به لحظه رو به وخامت مى رفت و چراغ حيات دنيويش رو به خاموشىمى گراييد عبدالرسولى در مقدمه ديوان جلوه نوشته است : در شب جمعه ششم ذيقعده1314 ق . كه شب وفاتش بود هنگام خواب پدرم را خواست . پدرم تا نماز مغرب گزاردو به بالين او رفت از حال رفته بود و توانايى سخن گفتن نداشت . قدرى با طرفچشم و نوك زبان الحاح و تضرع كرد و جان شيرين به بخشاينده جانها تسليم كرد.
صبح آن روز جنازه را به مسجد ميرزا مولا كه در آن نزديكى است بردند و از آنجا طىتشييع با شكوهى كه جمعى از حكما و دانشوران تهرانى حضور داشتند وى را در ابنبابويه دفن نمودند.(1249) مراسم عزادارى آن حكيم نه تنها در تهران بلكه درشهرستانها با شكوه و عزت تمام برگزار گرديد و ياد آن حكيم ، گرامى داشتهشد.(1250) ناگفته نماند كه آرامگاه جلوه بتازگى با حفظ معمارى سنتى به طرززيبا و باشكوهى بازسازى گرديده و در جوار بارگاه شيخ صدوق مورد احترام و زيارتدوستداران معرفت است .(1251)
سيد جمال الدين اسد آبادى متوفاى 1314 ق . 
غريو بيدارى
محمد باقر مقدم
تولد و تبار 
در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه (امامزاده احمد) مردمانى نجيب از سادات حسينىزندگى مى گذرانند و پاكمردى از تبار پيامبر صلى الله عليه و آله راهبرى آنان رابر عهده دارد. سيد صفدر عالمى پرهيزگار و دانشمندى پارساست كه ساكنان كوچهسيدان ، سالارى آن بزرگوار را پذيرفته ودل به فرمانش سپرده اند.(1252)
وى از نوادگان امام سجاد عليه السلام است و خاندانش ازسال 673 ق در محله (سيدان ) اسد آباد همدان جاى گرفته اند. اغلب آنان ازاهل علم و مقتداى مردم و قاضى ديار خود بودند و از ميانشان خوشنويسان معروفى چون(ميرزكى ) (برادر سيد صفدر) برخاسته اند. اين دودمان در ميان مردم اسد آباد بهطايفه شيخ الاسلامى معروف بوده و هستند. مردم اسد آباد براى سيد صفدر و نياكان وىاحترام خاصى قائل بودند بخصوص ‍ اينكه سلسله كرامات و سجاياى برجسته اى داشتهاند.(1253)
سيد صفدر و همسرش (سكينه بيگم ) از يك ريشه واصل بودند. نياى بزرگوار آن دو، (مير اصيل الدين ) فرزند (مير زين الدين حسينى )دو پسر به نامهاى (مير رضى الدين ) و (مير شرف الدين ) داشت كه سكينه بيگمدختر مير شرف الدين بود. او زنى با سواد و آشنا به قرآن بود كه همچون شوى خويشاز تربيت خانوادگى و نجابت ذاتى برخوردار گشته ، پيوسته در رونق كانون گرمزندگى مى كوشيد.
آرى ، سيد جمال الدين در ماه شعبان 1254 ق . (آبان 1217 ش ) در چنين فضاى پاكمعنوى پا به عرصه وجود نهاد.(1254)
پرورش مرواريد 
نبوغ ذاتى ، هوش سرشار و فراست قوى سيدجمال وى را از همان دوران كودكى در پى تجزيه وتحليل محتواى داستانها به آفاقى ديگر سوق مى داد از همان ايام كودكى به فكر چاره وعلاج دردها و رنجها مى پرداخت . سيد جمال الدين با اينكه كودك بود بازى هايشبزرگمنشانه مى نمود و در رفتار، گفتار و كردارش آثار بزرگى وكمال هويدا بود. (حيرت افزاتر اينكه بازى هاى بچه گانه اش اكثر، تهيه سفر روم ومصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را بر اسبهاى چوبى بسته ، خود ويكى دو نفر از اطفال را منتخب مى كرده ... با پدر و مادر و همشيره هاى خود وداع مى كردهاست كه بايد به هند و مصر و روم و افغان و... بروم . ايشان به زبان كودكانه با اوهمساز مى شدند و او هم نويدهايى چند از مسافرت خود به پدر و مادرش ‍ شرح مىداد.)(1255)
تحصيلات  
سيد از پنج سالگى در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز كرد و مقدمات عربى را طىسالهاى اول تحصيل بخوبى فرا گرفت .
در همين ايام به موجب اختلافات موجود ميان قبايل آن ديار و همچنين تنگ نظرى بعضى و نيزدر پى وسعت بخشيدن به دانسته هاى خود، زادگاه خويش را ترك مى گويد و درسال 1264 ق . به همراه پدرش (سيد صفدر) وارد شهر قزوين مى شود و چهارسال در آنجا ماندگار مى گردد.(1256) وى با پشتكار و جديت در حوز علميه اين شهربه درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتياق ياد گرفت و در ادبيات عرب، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد. با بهره جويى از سرعتانتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن يك كتاب در رشته اى از علوم ، ساير كتبهمان رشته را خود مى خواند يا به ديگران درس مى داد. او احساس ‍ خستگى درتحصيل را با تفكر در آفاق و انفس مى گذراند و بيهوده اوقاتش ‍ را از دست نمى داد.روزى پدر براى سركشى به فرزند به قزوين مى رود. در آن موقعشمال ايران در چنگال (وبا) گرفتار آمده سيد صفدر مى گويد: ديدم پسرممشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانى است كه به مرض وبا درگذشته اند. به اوگفتم : مردم همه از وبا مى گريزند، تو چگونه خود را به مردگانمشغول مى دارى ؟ جواب داد: مى خواهم بدانم كه اين مرض در اعضا و جوارح انسان چهتاءثير دارد!(1257)
ورود به تهران 
سيد جمال الدين در سال 1266 ق . در معيت پدر وارد تهران شد. در اين هنگام اميركبير درسمت صدارت عظمى همچنان قدرت را در دست داشت . سيد جوان در آغاز ورود به اين شهر،پس از استراحتى كوتاه ، اقدام به شناسايى پايتخت و اوضاع واحوال حكومتى آن مى كند و آنگاه سراغ بزرگترين مجتهد وقت (آقا سيد محمد صادقطباطبايى همدانى ) را مى گيرد و در پاى درسش مى نشيند، تا ضمن افزودن به معلوماتخود، محيط درس و دايره نفوذ حكم آن سرور را از نزديك ببيند. او بى درنگ مباحثه علمى رابا استاد آغاز مى كند به طورى كه آقا سيد محمد صادق را خيلى زود شيفته خود مىگرداند و استاد نيز وقتى از فضل و كمال سيد آگاه مى شود براى اولين بار عمامه برسر شاگردش مى گذارد.(1258)
نبوغ علمى و فضل و كمال سيد بسرعت فضاى شهر تهران را فرا مى گيرد و بيشترعلما، فيض حضورش را غنيمت شمرده ، به خدمتش مى رسند. آنان سپس چند روزى هم بهدعوت حاج ميرزا محمود طباطبايى ، در منزل وى پذيرايى مى شوند و همچنان علما و طلاببه ديدارشان مى شتابند.(1259)
هجرت به نجف  
سيد صفدر در مدت اقامت خود در تهران ، به اسرار پيچيده اى كه در روح و روان فرزنددلبندش نهفته بود، بيش از پيش پى برد. او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگو مجتهدان بلند پايه ، همانند دانشمندى زبر دست و مطلع از رموز علوم يافت كه زبانىگويا و سخنى نافذ داشت . بر اين اساس ‍ مصم شد وى را به مركز حوزه علوم و معارفاسلامى (نجف اشرف ) ببرد و به درياى پر تلاطم علم شيخ انصارى (استاد بزرگوارخود او) وصل سازد.
سيد در سال 1266 ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حركت مى كند و بعد ازسه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمى با عالمان آن شهر، به عتبات عليات مشرف شده ،به خدمت شيخ مرتضى انصارى - طاب ثراه - مى رسد. وى چهارسال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصيل علوم اسلامى مى شود و در علوم تفسيرى ،حديث ، فقه ، اصول ، كلام ، منطق ، فلسفه ، رياضى ، طب ، تشريح ، هيئت و نجوم بهتحقيق مى پردازد و در تمام اين مدت مخارج سيدجمال الدين را شيخ انصارى به عهده مى گيرد و در نهايت درجات علمى او را تصديق و بهفتوا دادن در امور شرعى اجازه اش فرمايد. اين در حالى بود كه آوازه فراست و نبوغ سيدجمال ، عالمان نجف ، كربلا و سامرا را به حيرت واداشته بود، تا اين كه مورد حسد وكينه برخى نا اهلان قرار گرفت و به توصيه استاد بزرگش ، درسال 1270 ق روانه شهر بمبئى در هندوستان شد.(1260)
سيد در هند و افغان 
وى در 16 سالگى به همراهى يكى از علماى مورد وثوق ، از راه آبى (بوشهر - بمبئى) وارد شهر بمبئى شد ولى از آن جايى كه بمبئى بيشتر يك بندر تجارى بود تا يكشهر علمى ، نتوانست به روح پر خروش سيد آرامش لازم دهد، از اين رو پس از مدتى بهاطرف ايالات مركزى هند حركت كرد و خود را به مرزهاى شرقى هند (كلكته ) رسانيد.
وى در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفكران و مشاهده زندگىمردم بخوبى دريافت كه هندوستان يكسره در اختيار دولت انگليس است و كشور بريتانياگرچه به اندازه يك ايالت هندوستان نيست و جمعيتش در مقايسه با جمعيت هندوستان ناچيزبه شمار مى رود توانسته است به آسانى اين كشور پهناور را زير سلطه در آورد وتمامى منابع ملى و محصولات با ارزش و حتى جان ومال و ناموس آنها را به غارت ببرد.
از اين زمان بود كه فعاليتهاى سياسى و اصلاحى سيدجمال الدين آغاز شد. او در ضمن شناسايى استعدادهاى دشمن استعمارگر و بررسى جنبههاى قوت و رمز موفقيتشان ، به تجزيه و تحليلعلل و منشاء ضعف و انحطاط مسلمين بر آمد و در پى يافتن راه حلهاى اساسى ، شب و روزتلاش كرد. در اين موقع افغانستان بتازگى از ايران جدا شده و به پشتيبانى انگليسيهابر ضد حكومت ايران شوريده و به حكومت نيمه مستقلى رسيده بود. بنابراين سيد تصميمگرفت به افغانستان برود و مردم آن كشور را بيدار كند و آنان را از حيله بريتانيا آگاهسازد.
او در سال 3 - 1272 ق (1234 ش ) به قصد مكه و زيارت خانه خدا از هندوستان خارجشد. سپس تا اواخر 1275 ق . از مكه مسير مدينه ، اردن ، دمشق ، حمص ، حلب ،موصل ، بغداد و نجف را طى كرد و اوضاع تمامى شهرهاى مهم اسلامى را بررسى نمود ودر نهايت خود را به وطن اصلى (اسد آباد همدان ) رساند. اما با اوضاع نابسامانى كه درتهران با آنها روبرو شد نتوانست در ايران توقف كند و از همين رو از راه خراسان عازم(هرات و كابل ) گرديد. سيد بعد از ورود به افغانستان ، حدود پنج يا ششسال در آن كشور اقامت كرد و فعاليتهاى اصلاحى چشمگيرى را به انجام رساند و رهبرانسياسى و مردم افغانستان را از نقشه هاى پشت پرده استعمار پير، انگليس آگاه ساخت كهنمونه اى از آنها چنين است .
1. تاءليف و نشر كتاب (تتمه البيان فى تاريخ الافغان )
2. انتشار روزنامه (شمس النهار)
3. اصلاح امورى از قبيل تشكيل كابينه وزراء، تنظيم سپاه ، ايجاد مكتبهاى لشكرى وكشورى براى جوانان ، توجه دادن مردم به زبان ملى ، تاسيس ‍ بيمارستان ، مركزدامپزشكى ، پستخانه و كاروانسراها.
با گسترش دامنه فعاليتهاى فرهنگى - سياسى سيد، چون دشمن خود را در آستانهنابودى ديد با دسيسه هاى وسيع عرصه را بر وى تنگ كرد. از اين رو سيد به ناچارعازم هندوستان شد ولى به محض ورود دانست كه دشمن پيشدستى كرده و در كمين او نشستهاست . با اين حال او شجاعانه وارد ميدان نبرد شد و با سخنرانيهاى آتشين به روشنگرىمردم هندوستان پرداخت و اين چنين آنان را بر ضد استعمار پير تشويق كرد:
(هرگاه شما صدها ميليون پشه شويد و زمزمه در گوش بريتانيا نماييد... و هر گاهشما صدها ميليون از هند با هم باشيد يا خداوند شما را مسخ كرده و لاك پشت شويد و درجزيره بريتانيا فرو رويد، آزاد مردانى در هند خواهيد شد.)(1261)
دولت انگليس بيش از اين نتوانست تماشاگر اين صحنه ها باشد و در حالى كه خود درابتداى ورود سيد جمال الدين ، مدت اقامت او را دو ماه تعيين كرده بود، هنوز يك ماه نشدهدستور اخراج وى از هند را صادر كرد. اين بود كه سيد تصميم گرفت هندوستان را بهسوى كشور مصر ترك گويد.
حضور در مصر 
او در سال 1285 ق . از راه دريا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علماى بزرگآن كشور ملاقات كرد و در اقامتگاه خود براى جوانان عرب كرسى درس بر پا نمود و باسخنرانيهاى پر شور آنان را مجذوب خويش ‍ ساخت . ولى اين سفرچهل روز دوام نياورد زيرا حكم اخراج وى از سوى (خديو مصر) صادر شد و سيد بهناچار روانه اسلامبول شد. وقتى تركان عثمانى خبر آمدن سيد را شنيدند بسيارخوشحال شدند و دو شخصيت علمى و سياسى امپراتور عثمانى (عالى پاشا) صدر اعظمو (فواد پاشا) به پيشواز سيد شتافتند و او را در دربار مورد تكريم و مشاور خويشقرار دادند. ولى چندى نگذشت كه در اثر كج انديشى و ترس درباريان و حسادت (شيخالاسلام )، سلطان عثمانى دستور داد تا سيد مدتى را به خارج ازاسلامبول سفر كند. از اين رو ، وى در سال 1287 ق . به بهانه سفر سياحتى و مشاهدهآثار باستانى بار ديگر وارد كشور مصر شد. در اين سفر، پس از ديدارى كه ميان سيد ورياض پاشا (رئيس دولت مصر) انجام پذيرفت ، رياض پاشا سخت شيفته كمالات روحىو معنوى سيد شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزيند. سيدجمال الدين از اين فرصت طلايى استفاده جست و نخست درمنزل جلسه درس و بحث براى جوانان دانشگاهى و طلاب پر شورتشكيل داد و سپس آن را به دانشگاه الزهرا انتقال داد و شاگردان بسيارى را مشتاق خويشساخت . او علاوه بر اساتيد و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفكران و مردم ارتباط برقرار مى كرد. حتى در قهوه خانه هاى مصر حاضر مى شد و افكار و انديشه هاى خود رابراى مردم بيان مى داشت ، به طورى كه در طول چندسال اقامت در آن كشور توانست تحولات بزرگى را از نظر فرهنگى ، سياسى و اجتماعىدر اذهان مردم ايجاد كند. او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامه هاى كثير الانتشارمانند، مصر و التجاره (كه با پيشنهاد وى از سوى اديب اسحق راه اندازى شده بودند)،ادبيات مصر را از ريشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهى دادن به مردم ، توطئههاى پشت پرده دشمنان را بر ايشان معرفى كرد تا اينكه ريضا پاشا اين دو روزنامه راتوقيف كرد ولى سيد همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختى را بر ضد دولتهاىخارجى و استبداد داخلى آغاز كرد و در نهايت شب 17 رمضان 1296 ه‍ توقيف و به(سوئز) فرستاده شد تا وى را از آنجا به كشور ايرانگسيل كنند.(1262)
دارايى سيد در مصر، منحصر به يك كتابخانه بود كه هنگام توقيفش ، كتابهاى آن را(رچرس ) مستشار انگليس ماليه مصر، به تصرف خود در آورد ولى بعدها ناگزير شدآنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش ‍ به بندر بوشهر بفرستد.(1263)
طلوع ديگر در هند 
سرانجام سيد با شاگردش (ابوتراب عارف افندى ) يكسره با كشتى وارد جده شد.مدتى در آنجا ماند. سپس به مكه عزيمت كرد و با شخصيتهاى مهم اسلامى تماس بر قرارساخت . آنگاه به سوى كشور هند روانه گشت (1264) و اين بار علاوه بر مبارزه بااستعمار غرب در هند، جبهه ديگرى نيز بر ضد افكار روشنفكرى در آن كشور بنا نهاد وبا انديشه هاى تجددخواهى (سيد احمد خان هندى ) كه طرفدار همكارى و سازش باانگليسها بود، به ستيز جانانه برخاست و رهبرى هر دو جبهه را بخوبى ادارهنمود.(1265)
سيد جمال الدين در پى اين اقدام به (حيدر آباد دكن ) تبعيد شد و شركت در مجامع عمومىاز وى سلب گرديد. ولى او از پاى ننشست و كتاب معروف خود را در رد طبيعيون و افكارمتجددانه آنان تاليف كرد. او اين كتاب را به زبان فارسى نوشت و سپس به زبان اردوو نيز به وسيله شيخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربى ترجمه شد.(1266)علاوه يك جمعيت سرى به نام (عروه ) را در حيدر آبادتشكيل داد.(1267) و جوانان شجاع و بزرگى را در آن تربيت نمود كه بعدها شخصيتهايى چون : محمد اقبال ، شوكت على و محمد على جناح از شاگردان و تربيت يافتگان اينجمعيت به شمار مى آمدند. اما همه اين تلاشها در نهايت سبب شد تا سيد براى چندمين باراز هند اخراج گردد.(1268)
ستيز در قلب اروپا 
او در سال 1300 ق . از هند خارج شد. نخست قصد كشور آمريكا را داشت ولى از اين سفرمنصرف گشت و در ماه جمادى الاخر يا رجب همينسال وارد لندن شد. مدتى به فعاليت و شركت درمحافل علمى مشغول بود كه يكباره پايتخت انگلستان را به سوى كشور فرانسه تركگفت و در شهر پاريس براى خود مسكن گزيد.(1269) در اينحال او مرد جهانى شده بود. زيرا وى به تنهايى قدرتمندترين كشورهاى موجود را بههراس و نگرانى وا داشته بود. مجامع سياسى و علمى اروپا از تلاشهاى همه جانبه وى درمشرق زمين براى زدودن جهل و نادانى ، مقالات و سخنرانيها ارائه داده بودند. بنابراينهمگان مايل بودند اين مرد افسانه اى را از نزديك ببينند. مردم فرانسه و ساير مرداندانشمند و آزاديخواه كه از كشورهاى ديگر در آنجا به سربردند بسان پروانه به دورشمع وجودش گرد آمدند.
از مهمترين فعاليتهاى سيد در قلب اروپا، مى توان به شرح زير نام برد:
1. راه اندازى مجليه معروف (عروه الوثقى ) كه با مقاله هاى پر شور ومستدل آن ، دست پليد استعمار انگليس را براى مردم ، سياستمداران روشنفكرانغافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاكمه كشيد و سرانجام دولتفرانسه به فشار و اصرار انگليس حكم بهتعطيل اين مجله داد.(1270)
2. ديدار وى با (ارنست رنان ) حكيم و مورخ مشهور فرانسوى . در اين ملاقات بحثهاىفلسفى درباره (علم و اسلام و حقيقت قرآن ) انجام پذيرفت كه رنان به درستى فرهنگاسلامى آگاه شد و از بسيارى از عقايد خود درباره اسلام و قرآن كه بر خلاف تمدن وعمران مى دانست دست برداشت . (1271)
3. گفتگوهاى سيد با رجال انگليس كه در صدد بودند تا با هيات تحريريه روزنامه(عروه الوثقى ) تفاهم پيدا كنند و او نيز نماينده اش (شيخ محمد عبده ) را در اين خصوصبه لندن فرستاد.(1272) و همچنين ديدارهاى وى با(چرچيل )، (سردروندولف ) و (لرد ساليسبرى ) در موردحل مساءله سودان . در اين ديدار رهبران سياسى انگلستان پس از تعريف و تمجيد از وى ،پادشاهى كشور سودان را به سيد پيشنهاد كردند. او بر آشفت و گفت :
(اين تكليف بسى شگفت انگيز است و اين كارهادليل نادانى در امور سياسى شماست . حضرت لرد اجازه دهيد كه از شما سوالى نمايم .آيا سودان را مالك شده ايد كه مى خواهيد مرا پادشاه آن كنيد؟! مصر از آن مصريان وسودان هم چزء جدانشدنى آن است .)(1273)

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation